۸٬۶۹۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
احمد شاملو در مورد وی گفته است:<blockquote>«مرتضی برای من وافعاً یک انسان نمونه بود، یک انسان فوق العاده. من هیچوقت نتوانستم دردش را فرموش کنم، هیچوقت... هر دردی برای آدمیراز کهنه میشود، مرک مادر، مرگ پدر، ولی هیچوقت غم او برایم کهنه نشدهاست... قتل ناهبنگمش هرگز برای من کهنه نشد و حتی اکنون که این سطور را مینویسم... پس از ۳۵ سال هنوز غمش جنان در دلم تازه است که انگار خبرش را دمی پیش شنیدهام»</blockquote>مرتضی کیوان در آخرین نامهاش خطاب به خانوادهی خود، آورده: | احمد شاملو در مورد وی گفته است:<blockquote>«مرتضی برای من وافعاً یک انسان نمونه بود، یک انسان فوق العاده. من هیچوقت نتوانستم دردش را فرموش کنم، هیچوقت... هر دردی برای آدمیراز کهنه میشود، مرک مادر، مرگ پدر، ولی هیچوقت غم او برایم کهنه نشدهاست... قتل ناهبنگمش هرگز برای من کهنه نشد و حتی اکنون که این سطور را مینویسم... پس از ۳۵ سال هنوز غمش جنان در دلم تازه است که انگار خبرش را دمی پیش شنیدهام»</blockquote>مرتضی کیوان در آخرین نامهاش خطاب به خانوادهی خود، آورده: | ||
مادر عزیزم، همسر عزیزم، خواهر عزیزم،<blockquote>«بهدنبال زندگی و سرنوشت و سرانجام خود میروم. همهي شما برای من عزیز بودید اما ... نتوانستهام جبران کنم. اکنون که پاک و شریف میمیرم، دلم خندان است که برای شما پسر، دوست، شوهر و برادری نجیب بودم. همین کافی است. دوستانم زندگی ما را ادامه میدهند و رنگین میسازند. همه را دوست دارم زیرا زندگی پاک، نجیبانه و شرافتمندانه را میپرستیدهام. زن عزیزم... عمو تیغ تیغی تو راه را تا به آخر طی کرد... پوری جان ... زندگی را دوست بدار و آن را پاک و خوب ادامه بده ... انسان نیروی همه معنویتها را در خود احساس میکند ... اکنون شعر زندگیام را میخوانم که ... به همهی ما لذت واقعی میبخشد ... خواهرم! در این لحظه تمام عواطف حق شناسیام نسبت به مادرم و تو و پوری جانم در دل و ذهنم متجلی است و با یاد شما و همه ی خوبان، زندگی را به صورت دیگر ادامه میدهم. بوسههای بسیار بر همهی یاران زندگیام.» [کتاب مرتضی کیوان، شاهرخ مسکوب، نشر نادر، چاپ دوم ۱۳۸۲صفحهی ۵۳ به بعد]</blockquote> | مادر عزیزم، همسر عزیزم، خواهر عزیزم،<blockquote>«بهدنبال زندگی و سرنوشت و سرانجام خود میروم. همهي شما برای من عزیز بودید اما ... نتوانستهام جبران کنم. اکنون که پاک و شریف میمیرم، دلم خندان است که برای شما پسر، دوست، شوهر و برادری نجیب بودم. همین کافی است. دوستانم زندگی ما را ادامه میدهند و رنگین میسازند. همه را دوست دارم زیرا زندگی پاک، نجیبانه و شرافتمندانه را میپرستیدهام. زن عزیزم... عمو تیغ تیغی تو راه را تا به آخر طی کرد... پوری جان ... زندگی را دوست بدار و آن را پاک و خوب ادامه بده ... انسان نیروی همه معنویتها را در خود احساس میکند ... اکنون شعر زندگیام را میخوانم که ... به همهی ما لذت واقعی میبخشد ... خواهرم! در این لحظه تمام عواطف حق شناسیام نسبت به مادرم و تو و پوری جانم در دل و ذهنم متجلی است و با یاد شما و همه ی خوبان، زندگی را به صورت دیگر ادامه میدهم. بوسههای بسیار بر همهی یاران زندگیام.» [کتاب مرتضی کیوان، شاهرخ مسکوب، نشر نادر، چاپ دوم ۱۳۸۲صفحهی ۵۳ به بعد]</blockquote> | ||
<blockquote></blockquote> | <blockquote></blockquote> |
ویرایش