کاربر:Ehsan/صفحه تمرین

تولد و جوانی مسعود رجوی

مسعود رجوی در سال‌ ۱۳۲۷ در شهر طبس واقع در استان خراسان به‌دنیا آمد. او فارغ‌التحصیل رشته حقوق سیاسی دانشگاه تهران  است. مسعود رجوی دارای چهار برادر است که در فرانسه، سوییس، انگلیس و بلژیک تحصیلات عالیه‌ی خود را گذرانده‌اند. بزرگترین برادر او کاظم، در ۴ اردیبهشت ۱۳۶۹ ،در سوئیس در شهر ژنو ترور شد.در این رابطه دو مأمور سرویس مخفی جمهوری اسلامی از طرف«شاتلن» قاضی سوئیسی تحت تعقیب قرار گرفتند. [۱]

منیره تنها خواهر مسعود رجوی، در سال‌ ۱۳۶۷ بعد‌از ۶ سال زندان، در‌حالی که کودکان خردسالش هم، چند‌سال با خود او زندانی  بودند، اعدام شد. اصغر ناظمی، همسر منیره رجوی، نیز دو‌سال قبل از آن تیرباران شده بود. پدر و مادر پیر مسعود رجوی نیز در سال‌ ۱۳۶۰ توسط رژیم خمینی دستگیر و زندانی شدند. اشرف، همسر مسعود رجوی، که از مجاهدین زندانی در زمان شاه بود و در تابستان ۱۳۵۸  با او ازدواج کرده بود نیز در بهمن ۱۳۶۰ در یک خانه تیمی پس از چند ساعت درگیری به همراه تعداددیگری از مجاهدین جان باختند.

عضویت مسعود رجوی در سازمان مجاهدین

مسعود رجوی در دوران دبیرستان، به آیت‌الله طالقانی و نهضت آزادی بازرگان علاقه داشت. او در دوران دانشگاه با مجاهدین آشنا شد و در سال ۱۳۴۶ به‌عضویت این سازمان درآمد. مسعود رجوی در همین دوران با بنیانگذار سازمان مجاهدین، محمد حنیف‌نژاد آشنا شد. محمد حنیف‌نژاد وی را وارد گروه تدوین ایدئولوژی نمود. او بهمراه بنیانگذار مجاهدین مشغول تدوین ایدئولوژی سازمان مجاهدین شده و پس از مدتی به عضویت مرکزیت سازمان مجاهدین خلق درآمد.

دستگیری مسعود رجوی

مسعود رجوی در سال ۱۳۵۰ دستگیر و به همراه دیگر بنیانگذاران سازمان مجاهدین دستگیر شدند. این حادثه زمانی رخ داد که یکی از اعضای مجاهدین در تلاش برای تهیه سلاح به یکی از اعضای سابق حزب توده به نام شاهمراد دلفانی که عضویت ساواک درآمده بود مراجعه نمود.در این حادثه که پس از یک سلسله تعقیبهای گسترده توسط ساواک انجام شد، صد در صد مرکزیت و نود درصد از اعضاء دستگیر شدند. براساس خطی که از طرف محمد حنیف‌نژاد ابلاغ شده بود، قرار بر این بود که اعضاء مرکزیت تمامی اتهامات را برعهده بگیرند تا منجر به صدور احکام سبکتر برای اعضاء شود. این امر شکنجه‌ها روی اعضاء مرکزیت را افزایش می‌داد.

در ادامه این بازجویی ها بود که دادگاه همه اعضاء مرکزیت از جمله مسعود رجوی را به اعدام محکوم نمود.پس از آن بود که برادر او دکتر کاظم رجوی که از استاتید شناخته شده‌ی حقوق در اروپا بود، یک بسیج گسترده‌ی بین المللی را برای جلوگیری از اعدام آن‌ها آغاز کرد. در پی فعالیت‌های جهانی دکتر کاظم رجوی برخی از شخصیت‌های اروپایی چون فرانسوا میتران و همچنین عفو بین الملل و صلیب سرخ جهانی برای ممانعت از اجرای احکام وارد شدند. نهایتا شاه زیر فشارهای بین‌المللی از اعدام مسعود رجوی صرف نظر کرد اما دیگر اعضای مرکزیت سازمان مجاهدین را اعدام نمود.حکم اعدام مسعود رجوی به حبس ابد تعلیق یافت . با اینهمه ساواک تا سالها بعد همچنان همچنان وی را تحت شکنجه ها قرار می‌داد. در مورد میزان شکنجه هایی که بر مسعود رجوی اعمال می‌شد، هم‌بندان او نقل می‌کنند که اغلب جسم نیمه جان او را در پتو پیچیده و از اتاق بازجویی به سلول باز می‌گرداندند. 

ضربه اپورتونیستی ونقش مسعود رجوی در بازسازی سازمان مجاهدین

در سال ۱۳۵۴ درحالی که مسعود رجوی و دیگر اعضای مرکزیت سازمان مجاهدین خلق ایران در زندان بسر می‌بردند، دو تن با نام‌های تقی شهرام و بهرام آرام در خارج از زندان اعلام نمودند که سازمان مجاهدین مارکسیست شده است. این دو نفر آیه ای را که در آرم این سازمان وجود داشت حذف نموده و اعلام کردند از آنجایی که ایدئولوژی مجاهدین ما بین ایدئولوژی‌های چپ(مارکسیست) و راست (اسلام سنتی) قرار دارد، لاجرم باید به سمت یکی ازین دو میل کند. آنها همچنین ا دو تن از اعضای سازمان که با آنها مخالفت نمودند، به نام‌های مرتضی صمدیه لباف و مجید شریف واقفی را کشتند. این حرکت عملا منجر به متلاشی شدن تشکیلات سازمان مجاهدین شده و ضربه سختی را بر آنها فرود آورد. در آن زمان اعضاء سازمان مجاهدین که اغلب در زندان‌های ایران پراکنده بودند، هر کدام واکنشی نسبت به این موضوع داشته و موجودیت تشکیلاتی سازمان مجاهدین در هاله‌ای از ابهام فرو رفت.

نقش مسعود رجوی در این دوران، در بازسازی مجدد سازمان مجاهدین بسیار برجسته است. او با تدوین مباحث ایدئولوژیک مجددا و فرد به فرد به عضوگیری مجدد اعضاء پرداخت. وی این جریان را، «اپورتونیست چپ نما» نامیده و در یک بیانیه ۱۲ ماده ای، مواضع سازمان مجاهدین را در مورد آنها اعلام کرد. مسعود رجوی اعلام نمود که اسلام واقعی در چپ ایدئولوژی مارکسیسم قرار دارد و در نتیجه میل کردن آن به سمت چپ یعنی مارکسیسم یک توهم است. مسعود رجوی در عین حال اعلام نمود اگر چه ضربه ظاهرا از طرف چپ وارد شده است اما تهدید اعضاء سازمان این است که در واکنش نسبت به این موضوع به سمت راست یا آنچه وی آنرا «اسلام ارتجاعی» می‌نامید کشیده شوند. مسعود رجوی در مورد جریان اپورتونیستی نیز اعلام کرد که آنها می‌توانند سازمان مارکسیستی خود را داشته باشند اما اجازه ندارند آرم و نام سازمان مجاهدین را بر خود بگذارند.

یکی نتایج ضربه جریان اپورتونستی در آن زمان قدرت گرفتن آخوندها و جریان اسلام سنتی بود که تا پیش از آن چه در زندان یا خارج از آن تحت هژمونی مجاهدین خلق قرار داشتند.

در آن دوران سازمان مجاهدین خلق ایران از سه طرف مورد حمله بود:

  •    رژیم شاه که با تبلیغات خود مبنی بر مارکسیست اسلامی و تلاش‌های ساواک قصد نابودی کامل سازمان مجاهدین خلق ایران را داشت
  •   آخوندهای سنتی که تا آن زمان به خاطر محبوبیت سازمان مجاهدین نمی‌توانستند علیه آن موضع بگیرند، مخالفت و حتی دشمنی خود با مجاهدین را شروع کردند و خودشان را نماینده‌ی اسلام معرفی می‌نمودند. حتی برخی از آخوند‌ها حکم تکفیر مجاهدین مسلمان راهم صادر کردند.
  •  برخی از مارکسیست‌ها که سازمان مجاهدین خلق ایران  را به عنوان حامی ایدئولوژی خرده بورژوایی که دوران آن به پایان رسیده مورد حمله قرار می‌دادند.

مسعود رجوی در زندان شاه عملا مبارزه با این جریان را بر عهده گرفته و مباحث ایدئولوژیک خود برای خنثی کردن آنها را به خارج از زندان نیز منتقل می‌کرد. او در هنگام جابجایی زندانیان از یک زندان به زندان دیگر و همچنین هنگام آزادی برخی از اعضاء، آنها را به عنوان پیک‌هایی به نزد دیگر مجاهدین فرستاده و هماهنگی‌ها و آموزش‌ بیانیه ۱۲ ماده ای را به آنها منتقل میکرد. مسعود رجوی به این ترتیب توانست بار دیگر پیکره مجاهدین را بازسازی نماید.

دوران زندان یکی از دوران‌هایی است که نقش مسعود رجوی را در سازمان مجاهدین خلق ایران چه در آموزش ها و بازسازی های تشکیلاتی و هم در روحیه بخشیدن به دیگران بسیار برجسته می‌کند.

صمد سیاه کلاه از کادرهای آنزمان مجاهدین و از هم‌بندان مسعود رجوی در این رابطه می‌گوید:

سال 54 بود. زندانبان صدا كرد. چند دقيقه بعد, فرنچ روي سر، دست روي شونه‌ي هم, توي راهرو به خط شده بوديم و ميرفتيم. از زير فرنچ زمين رو نيگا كردم . از پاهاش مسعود رو شناختم. چون بدلیل شلاق‌هایی که میخورد برای اینکه بتونه راه بره دمپایی خاصی می‌پوشید که با دست ساخته شده بود. با دست، شونه ش رو فشار دادم تا بفهمه كه نفر پشتي آشناست. وقتي فرنچ هامون رو برداشتيم بازجو رو ديديم که خنده به لب كتابي در دست میگه «.... ديدين تموم شدين؟ نيگا كنين: بيانيه ي تغيير مواضع سازمان مجاهدين! سازمانتون تموم شد. همه چي تموم شد...» همه به اون كتاب نگاه كرديم. بيانيه ي تغيير مواضع اپوتونيستها بود.به سلول برگشتيم و تو سكوت نشسته بوديم كه مسعود يكدفعه گفت: «من اون كتاب رو ميخوام.» پاسخِ ما به اين خواسته مسعود، سكوت بود ناباوری بود.خودش بي معطلي نگهبان رو صدا كرد و به بهونه‌اي پيشِ بازجو رفت. اون بازجو رو فریب داده و بهش گفته بود میخواد کتاب رو بخونه! بازجو هم خام شده بود و با طمعِ اينكه مسعود رجوی تحت تاثير كتاب قرار بگيره، رضايت داده بود كه تا ساعت پنج صبح، كتاب رو بهش قرض بده.مسعود باكتابي در دست  برگشت و گفت: «بچه ها بايد تا ساعت پنج يه نسخه ازش بنويسيم. باورش سخت بود ولی اون اصرار داشت.مسعود بلافاصله دست به كار شد و كتاب رو برگ برگ كرد و هر قسمت رو به يك نفر داد.تو يه چشم بهم زدن مغزي هاي خودكار و كاغذاي سيگار از جاسازي بيرون اومدن. هنوز ساعت 5 نشده بود كه يك نسخه ازكتاب رونويسي شده بود. بعد كاغذاي كتاب رو با چسب برنج دوباره سرهم كرديم. با شوفاژ خشكش كرديم و تحويل داديم و از همون لحظه كار مسعود  شروع شد. روز و شب مينوشت و ميخوند. و عاقبت بيانيه‌ي 12 ماده‌يي رو نوشت كه باطل السحر  ترديدها و لرزشها شد و سازمان رو دوباره سرپا كرد.[۲]

محمد حیاتی از همبندان مسعود رجوی نیز در مورد او چنین نقل می کند:

«روزهاي بعد از ضربه‌ي 50 براي هر مجاهدي كه اون زمان بوده از تلخ ترين روزهاست . 41 سال پيش! تو اوين، محمدآقا «آن بالا بلند دلبرگلگون عذارِ» مسعود و همهي مجاهدين، دستگير شده بود. اندوه و درد خوابو از چشمِ همه ربوده بود. يادمه همون شبِ اول، قبل از اينكه خاموشي رو زندانبان بزنه، همه خاموش و ساكت شده بودن. سرها زير پتو بود ولي كي ميتونست بخوابه؟ از لرزشِ خفيف پتوها ميشد فهميد كه بعضي از بچهها يواشَكي دارن گريه ميكنن. من بودمُ دلهرهي سوالهاي سخت و بي پاسخ : ممّدآقا چي ميشه ؟ سازمان چي ميشه ؟ حالا چه كار بايد بكنيم؟ تو اون سكوتِ سنگين، يكباره ضربِ فرود اومدنِ يه بالش رشته‌ي افكارم رو قيچي كرد. بعد هم يكي ديگه ، بعد پرت كردن پتو و سر و صدا و خنده و شوخي و.. آخه الآن مگه وقت شوخيه؟ پتو رو زدم كنار، ديدم «مسعوده» اون نه‌ تنها نگذاشت غم و دردي كه داشت به چهره‌ش راه پيدا كنه، بلكه لبخند و شوخی می خواست به ما هم روحیه بده. نميدونم چه قدر طول كشيد تا بخوابيم، اما مسعود مگه ول ميكرد؟ وقتي دوباره همه زيرِ پتوها رفتن و سكوتْ حاكم شد، تازه شروع كرد به خوندن يه سرود فلسطيني : ترجيع بندِ سرودش صداي گلوله بود «تَ تَ تق ـ تق تق » هي ميخوندو ميگفت: تكرار كنيد!»[۳] 

آزادی مسعود رجوی از زندان شاه

در اواخر حکومت محمدرضاه پهلوی فشارها و تظاهرات‌ها برای آزادی زندانیان سیاسی و بطور خاص در هراس از اعدام آنها در شرایط سقوط حکومت بالا گرفت. مردم روزانه در مقابل زندان‌‌ها تظاهرات کرده و خواهان آزادی زندانیان سیاسی بودند. از جمله در یکی ازین تظاهرات‌ در مقابل زندان قصر مردم از مسئولین زندان خواهان ملاقات با نماینده‌ی زندانیان سیاسی برای اطمینان از سلامت آنها شدند. زندانبان‌ها خبر را به زندانیان سیاسی که از مجاهدین و گروه‌های دیگر هم در بین آنها قرار داشت رساندند. زندانیان مسعود رجوی را به نمایندگی خود انتخاب کردند. او به بالکن زندان قصر رفته و به ابراز احساسات مردم پاسخ داد.

نهایتا در روز سی‌ام دیماه ۱۳۵۷ تحت فشارهای موجود، مسعود رجوی بهمراه هم‌بندان خود از جمله موسی خیابانی و برخی دیگر از زندانیان سیاسی از زندان آزاد شدند.

دیدار مسعود رجوی با احمد خمینی

پیش از ورود خمینی به تهران، فرزند وی احمد خمینی با مسعود رجوی تماس گرفت. او در این تماس گفت:

اگر شما از امام حمایت کنید و با مخالفانش مبارزه کنید، همه‌ی درها به رویتان باز خواهد شد و همه‌ی امکانات در اختیار شما قرار خواهد گرفت.  مسعود رجوی با رد پیشنهادهای خمینی، گفت ما خواهان برقراری یک حکومت ملی و دموکراتیک هستیم و اگر خمینی در این مسیر حرکت کند البته برای او جانبازی هم خواهیم نمود.[۴]

هنوز چند روزی به حکومت شاه باقی است که احمد خمینی شخصا به دیدار مسعود رجوی می رود.مسعود رجوی در این رابطه چنین می‌گوید:

«هنوز رژیم شاه به‌طور كامل سقوط نكرده‌بود و ما هم دوسه‌هفته بود كه از زندان آزاد شده بودیم. پایگاهی كه من در آن بودم، مخفی بود و برای همین وقتی كه مجاهدین می‌خواستند احمد را به آن‌جا بیاورند، خودش از بابت مخفی‌كاری پیشنهاد كرده بود اگر لازم است چشمم را ببندید! وقتی هم مرا دید گفت به برادرانتان گفتم كه چشمم را ببندند، ولی خودشان این كار را نكردند. از اوایل شب تا صبح روز بعد جز چند ساعت كه احمد همان‌جا روی تك تختی كه داشتیم، خوابید، با من صحبت و درددل می‌كرد. اما چكیده حرف این بود كه رهبری پدرش را بپذیریم و من هم از همین پرهیز داشتم. از بسیاری روحانیان و مراجع بد می‌گفت و این‌كه خمینی از آنها دلش پرخون است مثلا به خانواده صدر در عراق و لبنان به‌شدت تاخت‌‌ و‌‌ تاز می‌كرد و می‌گفت اینها را از روز اول «سیا» علم كرد. برجسته‌ترین حرفهایش كه به‌یادم مانده این بود كه علیه كمونیستها موضعگیری كنید و با هركس كه «امام» وارد جنگ شد، شما هم وارد جنگ شوید كه در این‌صورت همه درها به‌رویتان باز خواهد شد.»[۵]

مسعود رجوی پس از سقوط شاه به عنوان برجسته ترین عضو مرکزیت سازمان مجاهدین خلق، سخنرانی‌ها و میتینگ‌های داشت که اغلب جمعیت زیادی از جوانان و اقشار مختلف را به خود جذب می‌کرد. تجمعات معمولا با هجوم حامیان خمینی مواجه می‌شد. پدیده ای که در آن دوران مجاهدین آنرا چماقداری می‌نامیدند.

اولین دیدار مسعود رجوی با خمینی

اولین دیدار خمینی و مسعود رجوی به نحوی تقریبا اتفاقی رخ می‌دهد. اسدالله مثنی از حاضرین در صحنه در مصاحبه ای در این رابطه چنین می‌گوید:

اونموقع من توی مدرسة علوی تدریس میکردم مسولان مدرسه از رابطة من با مجاهدین خبر نداشتند . منصور زاهدی پیشاپیش به من اطلاع داده بود که برادر مسعود میان  اونجا  . من سریعا به احمد خمینی گفتم مجاهدین توی این اتاقن. درهمین گفتگو بودیم که خمینی رسید و من در اتاقو باز کردم و خمینی وارد اتاق شد و اونیکه دیدم خمینی به وسط اتاق که رسید با برادر روبرو شد و برادر هم بلند شده بود  و باخمینی دست داد . به نظرم صحنة خیلی قابل توجهی بود چیزی که اونزمان من اونجا از نزدیک می دیدم دستبوسی خمینی کمترین چیز بود, خیلیها برای پابوسی میومدن! [۶]

مسعود رجوی خود در رابطه با این دیدار می گوید:

«چند شب بعد با برخی برادرانمان در محل استقرار خمینی در یك اتاق خصوصی در جنب اتاق دیدارهای عمومی او دیدار كردیم. احساس كردم از این كه دستش را نبوسیدم و به روبوسی معمول اكتفا كردم، جاخورد. چون طبق روال آن روزگار هركس به او می رسید، اول دستش را می بوسید. اما همین كه خواستم صحبتهای جدی را شروع كنم، بهانه آورد كه نماز مغرب دارد دیر می‌شود و به من تكیه داد و از جا بلند شد. گفتم آقا، حرفهای ما چه می‌شود، با اشاره به احمد گفت: احمد كه هست، بنویسید به او بدهید من حتما می‌خوانم. من هم بلادرنگ در سالن پایینی همین مدرسه رفاه چند صفحه نوشتم و به احمد دادم. حرفهایم در مورد تغییر رژیم، روند انقلاب، دولت بازرگان و ضرورت تضمین آزادیها و حقوق مردم و هم‌چنین اعتراض به رفتار كمیته‌های ارتجاعی با نیروهای انقلابی بود»[۷]

کلاس‌های تبیین مسعود رجوی

مسعود رجوی در نیمه‌ی سال ۱۳۵۸ کلاسهایی را تحت عنوان تبیین جهان در دانشگاه صنعتی شریف آغاز نمود که به آموزش فلسفه و ایدئولوژی مجاهدین می‌پرداخت. در این کلاس‌ها بیش از ۱۰ هزار نفر شرکت می‌کردند. سپس فیلم‌ها و فایل صوتی آن و همچنین متون پیاده شده آن در سراسر کشور توزیع می‌شد. هم اکنون کتابی در ۱۶ جلد به نام تبیین جهان وجود دارد که نتیجه‌ی ۱۶ جلسه از کلاس‌های مسعود رجوی است. این کلاس‌ها البته از طرف حاکمیت نوپای خمینی قابل تحمل نبود و با انقلاب فرهنگی که منجر به تعطیلی دانشگاه‌ها شد، این کلاس نیز نیمه تمام ماند.

در ۹ فروردین 1359 روزنامه فرانسوی لوموند دراین‌باره نوشت:

«یکی از وقایع بسیار مهمی که نباید در تهران از دست داد، دروس فلسفة مقایسه‌یی است که آقای مسعود رجوی هر جمعه بعد از ظهر تدریس می‌کند. در حدود 10هزار نفر با ارائه‌ي کارت ورودی در زمین چمن دانشگاه شریف به مدت 3 ساعت به سخنان رهبر مجاهدین خلق گوش فرا می‌دهند. آقای  مسعود رجوی با سخنوری آموزنده‌اش و نیز جوانی خود (وی 32 سال بیشتر سن ندارد) طرفدار بسیار دارد. میتینگ‌های سیاسی‌یی که وی در پایتخت و شهرستانها برگزار می‌کند، توده‌های 100 هزار نفری، 200 هزار نفری و بعضی اوقات 300 هزار نفری را جلب میکند».

دومین دیدار مسعود رجوی با خمینی

ملاقات مسعود رجوی با احمد خمینی

در روز ۳۰ فروردین مسعود رجوی در ملاقاتی با احمد خمینی به بیان اعتراض خود در مورد رفتار با آیت‌الله طالقانی می‌پردازد. همچنین از رفتارهایی که با هواداران سازمان مجاهدین می‌شود شکایت می‌کند.احمد خمینی در این دیدار از مسعود رجوی می‌خواهد که مبانی اعتقادی خود را بنویسند و منتشر کنند تا این دشمنی‌ها با آنها پایان یابد. هدف و انتظار احمد خمینی از مسعود رجوی این است که او مطلبی در تایید و پذیرش ولایت فقیه و رهبری خمینی بنویسد، اما مسعود رجوی ضمن استقبال از انتشار مبانی اعتقادی سازمان مجاهدین چیزی در این رابطه مکتوب نمی‌کند. مسعود رجوی در این رابطه می‌گوید:

«من می‌دانستم که هدف او و پدرش، اذعان ما به ولایت و رهبری سیاسی و ایدئولوژیک خمینی است! با این همه، آن روز (30فروردین 1358) در جواب به احمد خمینی گفتم: ای به چشم، هم الآن اصول اعتقادی‌مان را می‌نویسم و امضاء و تقدیم ایشان می‌کنم. سپس همانجا، در حضور خودش، با لحن بسیار محترمانه خطاب به خمینی نوشتم: «حسب الامر آن پدر گرامی که از ارکان اعتقادی این‌جانبان سؤال فرموده‌اید، معروض می‌دارم که: ارکان عقیدتی مجاهدین همان ارکان عقیدتی دین مبین اسلام و مذهب حقّه‌ی جعفری اثنی‌عشری است». در ادامه شهادتین نوشتم و سپس پنج اصل دین و مذهب را با یادآوری این‌که «در عموم کتب شرعیات (ابتدائی) آمده است» مکتوب کردم: توحید، عدل، نبوت، امامت و معاد». در ماده‌ی چهارم (مربوط به امامت) عمداً در مورد 12امام نوشتم که: «آخرین آنها زنده و غایب است (و) به منصب امامت رسیده»... (یعنی که امام دوازدهم خودش در منصب امامت حیّ و حاضر است و نیازی به زحمت سایرین نیست!وقتی این کاغذ را کپی گرفتم و نسخه اصلی را به احمد دادم تا برای خمینی ببرد، به‌دقت خواند و گفت: همین؟ گفتم: بله، مگر نگفتند اصول اعتقادی را بنویسیم؟ من هم اصول اعتقادی را نوشتم و فردا هم منتشر می‌کنیم تا ببینیم چماقداری و ضدیتهایی که شما می‌گویید، تمام می‌شود؟احمد گفت: آخر از رهبری امام و اقتصاد و مالکیت هیچ‌چیز ننوشته اید! گفتم: حاج احمد آقا! ایشان خودشان ارکان اعتقادی را خواسته‌اند، نه اقتصاد و مالکیت و مسائل بحث‌انگیز دیگر را») ».[۸]

ملاقات مسعود رجوی با خمینی در قم

یک هفته بعد از دیدار احمد خمینی و مسعود رجوی ، احمد خمینی به وی اطلاع می‌دهد که خمینی خواهان دیدار با آن‌هاست.دستبوسی نکردن مجاهدین از خمینی در این دیدار خشم خمینی را از همان ابتدا برمی‌انگیزد. به گزارش شاهدین روح الله خمینی با خشم از عکاس مجاهدین خلق میخواهد که عکس نگیرد. در ادامه ملاقات خمینی خمینی به مسعود رجوی می‌گوید:

« خیلی از آقایان از شما شکایت و گله دارند و همین دیروز هم که فهمیدند شما این‌جا می‌آیید، همهٴ کتاب‌ها و اعلامیه‌هایتان را آوردند به من نشان دادند، اما من اعتنا ندارم و فقط می‌خواهم شما با مردم و اسلام باشید تا اوضاع سابق به کشور برنگردد...» [۹]

مسعود رجوی خود دراین باره‌ می‌گوید:

«منظور خمینی از مردم و اسلام واضح بود: گردن گذاشتن به ولایت و هژمونی خودش را می‌خواست که طبعاً مرز سرخ ایدئولوژیکی ما با ارتجاع بود.من هم گفتم: ما از شما هیچ درخواست دنیوی و مادی نداریم. در راه آزادی و استقلال ایران، ما را بدون کمترین چشمداشت دنیوی و مادی، کمترین سربازان خود بدانید. اکنون قدرت سیاسی و قدرت مذهبی در شما متمرکز شده و اگر در راه خدا و خلق از آن استفاده شود، می‌تواند کون و مکان را تغییر دهد (نقل به مضمون). سپس خطبهٴ حضرت علی در نهج‌البلاغه در مورد حق مردم بر والی و حاکمیت و حق والی و حاکمیت بر مردم را برایش خواندم و نتیجه گرفتم که محور و کانون همهٴ مسائل و خواستها که انقلاب ضدسلطنتی هم اساساً برای آن به‌پا شد، مسأله آزادی است»[۱۰]

کاندیداتوری مسعود رجوی برای ریاست جمهوری

مسعود رجوی در روز ۱۵ دی‌ماه ۱۳۵۸ از طرف سازمان مجاهدین خلق ایران به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری معرفی شد. این معرفی حمایت‌ها بسیاری را از طرف احزاب و گروه‌های سیاسی و اقشار مختلف به دنبال داشت.سازمانها و گروه‌های حمایت کننده ازمسعود رجوی، عبارت بودند از:

  • جبهه دموکراتیک ملی ایران
  • سازمان چریکهای فدایی خلق ایران
  • جامعه سوسیالیستهای ایران
  • حزب دموکرات کردستان ایران
  • سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان(کومله)
  • کانون سیاسی خلق ترکمن
  • سازمان اسلامی شورا (ساش)
  • گروه مشترک اقلیتهای ارامنه، زرتشتی و کلیمی
  • گروه بررسی مسایل ارامنه
  • مرکز کانون ناشران و کتابفروشان مسلمان
  • کانون پژوهشگران ملی‌گرا
  • انجمن مادران مسلمان
  • بخشی از جنبش مبارزان خلق عرب
  • هیأت نمایندگی خلق کرد
  • هیأت جوانان آشوری
  • سازمان همیاری ملی
  • برخی از انجمن‌‌ها و کانون‌های معلمین
  • نزدیک به 80 انجمن و کانون دانشجویی و چند صد انجمن دانش آموزی در سراسر ایران
  • نزدیک به 150کانون و تشکل کارگری
  • 500نفر از اعضای هیأت علمی دانشگاههای ایران و تعداد قابل توجهی از استادید دانشگاه‌ها و...[۱۱]

اروند آبراهامیان در کتاب «مجاهدین ایران» در این زمینه می‌نویسد:

 «کاندیداتوری رجوی نه‌تنها توسط سازمانهای وابسته به مجاهدین،  بلکه توسط لیستی چشمگیر از سازمانهای مستقل شامل فداییان، جبهه دموکراتیک ملی، حزب دموکرات کردستان ایران، حزب زحمتکشان انقلابی (کومله)، انجمن سوسیالیستهای ایرانی، انجمن حقوق فرهنگی و سیاسی ترکمنها، انجمن جوانان آسوری و گروه مشترک ارمنیان، زرتشتیان و یهودیان مورد حمایت قرار گرفت. رجوی هم‌چنین از سوی شمار زیادی از شخصیتهای برجسته مورد حمایت قرار گرفت. از جمله همسر آقای طالقانی، شیخ عزالدین حسینی، رهبر مذهبی کردهای سنی در مهاباد، حجت‌الاسلام جلال گنجه‌ای، 50 نویسنده‌ی شناخته‌شده‌ی  انجمن نویسندگان ایران‌، از جمله ناصر پاکدامن اقتصاددان، منوچهر هزارخانی نویسنده و حمید عنایت، تاریخ‌نویس لاییک و البته خانوادهه‌ی شهیدان اولیه‌ی مجاهدین… مجاهدین به‌صورت اپوزیسیون غیر‌مذهبی پیشتاز در مقابل جمهوری اسلامی در‌آمده بودند. خمینی سریعاً پاسخ داد و رجوی را از انتخابات حذف کرد».‌[۱۲]

در سال همان سال موسی خیابانی از کادرهای شناخته شده‌ی مجاهدین خلق ، در یک میتینگ انتخاباتی در زمین چمن دانشگاه تهران، اهداف مجاهدین از شرکت در انتخابات ریاست‌جمهوری را چنین بیان نمود:

 «... ما می‌دانیم چکار می‌کنیم. ما کور حرکت نمی‌کنیم. ما معنی حرف‌مان را می‌فهمیم. ما راه درست را از انحراف تشخیص می‌دهیم. ما اهل تبلیغات دروغین و توخالی نیستیم. هیچ نیروی انقلابی چنین کاری نمی‌کند؛ و ما همه اینها را از درون 14 سال مبارزه بیرون آورده‌ایم. اما در این مدت که به آزمون فعلی منجر شده است و برادرمان مسعود را به‌عنوان کاندیدای ریاست‌جمهوری نامزد کردیم.ما شایسته‌ترین، برجسته‌ترین، ما صالحترین فردی را که به نظر مان می‌رسید از روی همان احساس مسئولیتی که داشتیم نامزد کرده‌ایم.در تمام این مدت 14سال برادرمان مسعود از همان اوایل بنیانگذاری سازمان، از اوایل سال 46، در کوران این مبارزات بوده است؛ از نزدیک و در بالاترین سطح با تمام تجارب سازمانی ما آشنا بوده و آشناست. مسعود تنها باقیمانده کادر مرکزی سازمان پیش از سال 50 است...»

در همان سال روح‌الله خمینی به رغم اینکه متعهد شده بود در انتخابات دخالتی نکند با با یک فتوی مسعود رجوی را از کاندیداتوری حذف نموده و اعلام کرد:

کسانی که به قانون اساسی جمهوری اسلامی رأی نداده‌اند حق کاندید شدن در انتخابات را ندارند

مجاهدین پیش ازین اعلام کرده بودند که علیرغم رأی ندادن به قانون اساسی به آن التزام دارند. مسعود رجوی پس از فتوای خمینی ضمن انصراف از کاندیداتوری ریاست جمهوری در روز 29دی، در پیامی اعلام کرد:

«اگر این مبارزه انتخاباتی بازنده‌یی داشته باشد، من نیستم».

کاندیداتوری مسعود رجوی برای نمایندگی مجلس در تهران

اواخر سال ۱۳۵۸ تلاش‌ها برای برگزاری انتخابات مجلس آغاز شد. مسعود رجوی یکی از کاندیداهای مجاهدین برای انتخابات مجلس بود که نامش در لیست ۳۰ نفره‌ی کاندیداهای مجاهدین وجود داشت. سازمان مجاهدین انتخابات مجلس را فرصتی برای ایجاد تغییراتی که مطلوب او بود می‌دانست . انتخابات در روز ۲۴ اسفند ۱۳۵۸ برگزار شد.

در این انتخابات تقلبات بسیاری علیه مسعود رجوی صورت گرفت.

در روز ۲۳ اسفند ۱۳۸۳ یک شاهد طی تماسی با رادیو آمریکا در مورد اولین انتخابات مجلس و آراء مسعود رجوی گفت:

«همون موقع که رأی آقای رجوی را که 2 میلیون رأی آورد، بنده چون دوستان من در مرکز آمار بودن،  میدونم رأی آورد. ولی آقای خلخالی آمد اونجا رجوی را کرد رجایی»

مسعود رجوی با وجود تقلبات با 297 هزار رأی نفر دوازدم تهران شد.[۱۳]

سازمان مجاهدین خلق ایران لیست تقلبات در این انتخابات را در یک اطلاعیه اعلام نمود: [۱۴]

  • تبلیغ و تحريك مردم عليه سازمان مجاهدين و توهين و مارك زدن به مجاهدين 1860 مورد
  • اختلال و تقلب در هنگام شمارش آرا، قلم بردن در تعرفه ها، نوشتن آراي كانديداهاي سازمان به حساب كانديداهاي ديگه 314 مورد
  • دخالت در راي گيري با كارت جعلي 190 مورد
  • تبليغ عليه مسعود رجوي 115 مورد
  • سواستفاده از سمت روحانيت و رياست حوزه 291 مورد
  • استفاده از تعرفه اشخاص و بيسوادان به نفع كانديداهاي ائتلاف بزرگ 355مورد
  • سواستفاده از شناسنامه غير و فتوكپي كارت شناسايي به جاي شناسنامه 217 مورد
  • اخراج ناظران و معترضين به تقلب از حوزه با كتك زدن و بازداشت 153 مورد

در ادامه روح الله خمینی فرمان به دو مرحله ای شدن انتخابات داد . مجاهدین خلق در بیانیه‌ای مخالفت خود را اعلام کردند. در مرحله دوم فرصت برای حذف کامل نمایندگان بازمانده از مجاهدین خلق باقی بود. در عمل نیز چنین شد و در پایان دور دوم هیچ یک از مجاهدین نتوانست به مجلس راه یابد.

میتینگها و سخنرانی‌های مسعود رجوی

اولین میتینگ مسعود رجوی در دانشگاه تهران

در چهارم بهمن ۱۳۵۸، یعنی چهار روز پس از آزادی، مسعود رجوی یک میتینگ در دانشگاه تهران برگزار کرد. او در آن سخنرانی سقوط شاه را آغاز راه توصیف کرد. و در ایان سخنرانی گفت:

«من نیامدم این‌جا که روند خودبخودی قضایا را فقط ستایش کنم. ما نیامدیم که آنچه را که هست و فقط هست تأیید کنیم. لختی هم باید به آن اندیشید که چه چیز باید باشد. و چه چیز نباید باشد!برادران، خواهران، رزمندگان و مبارزین! ما سر نداده بودیم که به‌جایش زر بگیریم. مگر جانمان را برای این داده بودیم که به‌جایش جاه بگیریم؟ از جا برنخاسته بودیم، قیام نکرده بودیم که در جاهای بهتر و صندلی‌های بهتر و مقامات بهتری قعود کنیم» [۱۵]

در دقایق پایانی میتینگ بود که مسعود رجوی به جای « انقلاب اسلامی»، روی « انقلاب دموکراتیک» تأکید کرد. یک نفر سؤال کرد: « انقلاب دموکراتیک یعنی چه؟» رجوی گفت: «یعنی انقلابی با شرکت مردم؛ همه اقشار خلق!» [۱۶]

دومین میتینگ مسعود رجوی در دانشگاه تهران

این میتینگ در ۴ اسفند ۱۳۵۷ برگزار شد. در این سخنرانی مسعود رجوی سخنانی ایراد کرد که زیاد قابل انتظار نبود. وی بجای حمایت تام و تمام از خمینی بدون اینکه نامی از وی ببرد گفت:

«انتصابات مختلف سیاسی و نظامی و اداری، تا سرحد امکان و به‌خصوص در حد کادرهای طراح و رهبری‌کننده، با نظر شوراهای مردمی صورت گیرد». [۱۷]

مهدی ابریشمچی از کادرهای بالای مجاهدین در مورد این میتینگ و موضع‌گیری مسعود رجوی می‌گوید:

«نکته‌ی خیلی مهم این بود که این موضعگیری واقعاً مخالف انتظار اکثریت مردم بود. به این دلیل که این موضعگیری درست در روزهایی انجام گرفت که خمینی در اوج محبوبیت بی‌بدیل روزهای اول حاکمیتش بود. رژیم شاه سرنگون شده بود و مردم تصویر خمینی را در ماه می‌دیدند. در واقع به خمینی گوشزد می‌شد که نباید زیر آنچه که در مورد مسأله‌ی آزادیها در پاریس قول دادی، بزنی!»[۱۸]

سخنرانی مسعود رجوی در احمدآباد

ده روز بعد در روز ۱۴ اسفند ماه در سالروز درگذشت دکتر مصدق مسعود رجوی بر مزار دکتر محمد مصدق یک سخنرانی داشت. او در این سخنرانی گفت:

«چیزی که ما می‌خواهیم این است که: مبادا اشتیاق توده‌های مردم نسبت به اسلام، به یأس و دلسردی منتهی شود! خلاصه این‌که ما می‌گوییم: جمهوری اسلامی بله! ولی سوء استفاده‌ی ارتجاعی از اسلام نه!» [۱۹]

میتینگ مسعود رجوی در ترمینال خزانه

روز چهارم خرداد ۱۳۵۸ به مناسبت اعدام بنیانگذاران مجاهدین خلق ایران یک میتینگ بسیار بزرگ در ترمینال خزانه در جنوب تهران برگزار شد. در این میتینگ مسعود رجوی آیت‌الله طالقانی را به عنوان مجاهدین در ریاست جمهوری معرفی کرد.

سخنرانی مسعود رجوی در میتینگ دانشگاه تهران مشهور به آینده انقلاب

روز ۱۰ بهمن ۱۳۵۸ سازمان مجاهدین خلق یک میتینگ در دانشگاه تهران برگزار کردند که در آن از قتل و کشتار هوادارانشان شکایت کردند. مسعود رجوی در سخنرانی خود در این میتینگ گفت:

«پس کجائید ای مسلمانها؟ مگر نمی‌بینید چه به روز ما و هوادارانمان و خانواده‌هایمان می‌آورند؟ مگر دائماًً تکرار نمی‌کردید از قول رسول خدا «من سمع رجلاً ینادی یاللمسلمین! فلم یجبه، فلیس بمسلم»؛ در گوشه و کنار دنیا اگر کسی مسلمانها را به کمک بطلبد و اجابت نکنند، مسلمان نیستند. یا لاالمسلمین پس کجائید؟ چرا صدایتان در نمی‌آید؟ الله‌اکبر! مگر نمی‌بینید که چطور طرفداران ما را سر می‌برند در نظام جمهوری اسلامی: پس چرا سکوت پیشه کردید؟ مگر گناه ما چیست؟ ای کسانی که گوش دارید؟ مگر ما چه کردیم جز تحمل رنج و اسارت؟»[۲۰]

سخنرانی مسعود رجوی در میتینگ دانشگاه تهران در اسفند ۵۸

در دوم اسفندماه ۱۳۵۸ مسعود رجوی سخنرانی دیگری در دانشگاه تهران داشت. دراین سخنرانی نزدیک به ۲۵۰ هزار نفر شرکت داشتند. مسعود رجوی در این سخنرانی باز هم به بسته شدن راههای مبارزه مسالمت‌آمیز اعتراض نمود. او گفت:

«بیایید خودتان به دست خودتان، با بستن راههای فعالیت قانونی، راههای فعالیت غیرقانونی را باز نکنید. از این فرصت که تمام نیروها حاضر شدند به‌رغم همه محدودیتها، مشتاقانه باز هم شرکت بکنند، باز هم همکاری بکنند، استفاده بکنید. ما زندگی و فعالیت در یک نظام قانونی را پذیرفتیم، اگر بگذارند. آن‌قدر پذیرفتیم که تا به‌حال از حق قانونی، شرعی، اخلاقی دفاع از خودمان هم استفاده نکردیم. شنیدید ما یک گلوله شلیک کرده باشیم؟ یک مورد حتی؟ولی هیچ‌کس، هیچ‌کس از مقامات مسئول نیآمد به ما بگوید که داستان شما چیست و بر سر شما چه می‌گذرد؟ اما اگر پیوسته یک عده‌یی بخواهند با چماق و گلوله به ما بتازند و هیچ مقام مسئولی هم جوابگو نباشد، دیگر تکلیف چیست؟»[۲۱]

سخنرانی مسعود رجوی در میتینگ رشت

در میتنگ مسعود رجوی در رشت حدود ۳۰۰ هزار نفر شرکت داشتند. سعید قاسمی از فرماندهان سابق سپاه در این رابطه می گوید:

«این‌جا وقتی توی شمال سخنرانی کرد، بالای سر میرزا کوچیک‌خان، دویست هزار نفر دانشجو و جوون همینجوری ریخته بودن! وقتی صحبت می‌کرد، اینا همینجوری غش می‌کردن! چنین کاریزمایی! چیز چیزم نمی‌کرد! حرف بلد بود بزنه و اینها! اونقدرم خاطرخواه داشت!»[۲۲]

مسعود رجوی که در رشت با استقبال و هیجان بسیار جمعیت مواجه بود گفت:

«آخر مگر گناه ما چیست؟ مگر ما در سراسر این مدت حتی به‌عنوان مثال یک گلوله هم شلیک کردیم؟ پس چه شد که برای آنها مجاهد محبوب دیروز، حالا منافق شد و ضدانقلاب؟»[۲۳]

سخنرانی مسعود رجوی در میتینگ تبریز

در روز ۲۰ اسفندماه ۱۳۵۸ مجاهدین میتینگ دیگری در تبریز داشتند که در آن مسعود رجوی نیز سخنرانی کرد.[۲۴] این میتینگ با سخنرانی عزیز رضایی مادر چند جانباخته در زمان شاه آغاز شد. سپس احمد حنیف‌نژاد برادر محمد حنیف نژاد در آن با زبان ترکی به سخنرانی پرداخت. سخنران بعدی موسی خیابانی عضو مرکزیت سازمان مجاهدین سخنرانی کرد.[۲۵]

سخنرانی مسعود رجوی در امجدیه

مسعود رجوی طی یک سخنرانی در خرداد 59 در استادیوم صد هزار نفری امجدیه‌ی تهران، که به‌خاطر بزرگداشت قربانیان حملات جمهوری اسلامی به هواداران مجاهدین برگزار شده بود،پیدایش و رواج سرکوب در جامعه را محکوم کرد. مسعود رجوی در این سخنرانی که به سخنرانی «چه باید کرد» مشهور شد به کشته شدن تعداد زیادی از اعضاء این سازمان در حملات کور توسط افرادی که آنها را منتسب به حکومت می‌دانست پرده برداشت:

23 فروردین، برادر کارگر ما، رضا حامدی که قبل از انقلاب، حزب رستأخیر خمین را منفجر کرده بود و حالا در کنار یک مغازه‌، کتاب‌فروشی طالقانی را دایر کرده بود، به ضرب 6گلوله شهید شد. 30 فروردین، خواهر کوچک ما نسرین رستمی ـ دقیقاً نمی‌دانم چند سال دارد شاید 14-13سال ـ در شیراز به ضرب گلوله از پا افتاد. 31 فروردین در مشهد یکی از با ارزشمندترین برادران ما، شکرالله مشکین‌فام ـ که همین حالا فرزند سه‌ساله‌اش را در بغل من دیدید ـ به‌ضرب گلوله‌ی ژ‌ـ‌3در محل دفتر مجاهدین در مشهد به‌شهادت رسید». پاسداران رضا حامدی را در خمین با رگبار مسلسل شهید کرده بودند. بعد او را آوردند اراک و می‌خواستند در جواز دفنش بنویسند تصادف! مجاهد شهید مرتضی حمزه لو شبانه رفت در غسال‌خانه‌ی اراک و از پیکر رضا عکس گرفت و چاپ این عکس در نشریهٴ مجاهد ـ که پیکر سوراخ سوراخ شده‌ی رضا با رگبار مسلسل یوزی را نشان می‌داد ـ باعث شد تا داستان تصادف جمع بشود. با این همه، شکایت خانواده‌ی رضا و مجاهدین به هیچ‌جا نرسید! مسعود رجوی: «سوم اردیبهشت، برادر ما احمد گنجه‌یی در رشت در خیابان تختی به ضرب گلوله‌ی نامردمانی که از تهران به‌نام انقلاب فرهنگی رفته بودند، به ضرب ژ 3 به‌شهادت رسید. 19 اردیبهشت، در درگز یک قاصدک جوان دیگر، برادر کوچک‌مان، مجاهدفروش، جلیل مرادپور، دانش‌آموز سال‌ اول دبیرستان به ضرب دشنه‌یی که در قلبش فرو کردند، در خون غلتید»[۲۶]

این میتینگ نیز مورد حمله‌ی آنها قرار گرفت و تعداد قابل توجهی مصدوم و مجروح شدند. مسعود رجوی در این سخنرانی در میان شور و هیجان جمعیت گفت: وای به روزی که بخواهیم مشت را با مشت و گلوله را با گلوله پاسخ بدهیم!

حمله به این میتینگ به سرعت به یک جنجال سیاسی در کشور تبدیل شد. ۲۰ تن از نمایندگان مجلس شورای اسلامی در اولین اطلاعیه‌ی این مجلس حمله به این میتینگ را محکوم کردند. احمد خمینی نیز در سخنان مشابهی این حمله را محکوم نمود.

تشکیل شورای ملی مقاومت

در ۳۰ تیرماه ۱۳۶۰ یک ماه پس از آغاز اعدام‌های دستجمعی در ایران و یک ماه پس از ۳۰ خرداد که پایان مبارزه مسالمت آمیز مجاهدین در ایران بشمار می رفت، مسعود رجوی در تهران یک ائتلاف سیاسی به نام شورای ملی مقاومت علیه جمهوری اسلامی تشکیل داد. این ائتلاف که برخی جریانات و شخصیت‌های سیاسی به عضویت آن درآمدند در ادامه گسترش بیشتری یافت.[۲۷] مسعود رجوی پیش از آن تلاشی را برای متحد کردن نیروهای دموکراتیک و مخالفین جمهوری اسلامی آغاز کرد. از جمله نشریه مجاهد که پر تیراژترین روزنامه آن‌زمان بود بخشی از صفحات خود را تحت نام شورا به سایر گروه‌ها و شخصیت‌ها اختصاص می‌داد تا نظراتشان را بیان کنند. [۲۸]

ده روز پس از تأسیس شورای ملی مقاومت ایران توسط مسعود رجوی، وی به همراه بنی صدر رئیس جمهور وقت ایران به فرانسه رفت. در نیمه دوم سال ۱۳۶۰ در طی جلساتی برنامه و اساسنامه‌ی شورای ملی مقاومت و تشکیل دولت موقت را به تصویب رساند. این شورا تصویب کرد که دولت موقت حداکثر ۶ماه پس از سرنگونی رژیم آخوندی انتخابات برای تشکیل ”مجلس مؤسسان و قانونگذاری ملی” را برگزار کند. پس از تشکیل این مجلس وظیفه شورای ملی مقاومت و موجودیت آن خاتمه می یابد و دولت موقت استعفای خود را به مجلس مؤسسان تقدیم می کند.[۲۹]

پرواز مسعود رجوی از ایران به فرانسه

در روز هفتم مرداد ۱۳۶۰ مسعود رجوی که سازمانش حدود یک ماه قبل روز ۳۰ خرداد را پایان امکان مبارزه‌ی مسالمت‌آمیز و آغاز مقاومت سراسری اعلام کرده بود، تهران را با یک هواپیما از پایگاه یکم شکاری تهران به مقصد پاریس ترک کرد. در این پرواز بنی‌صدر رئیس جمهور وقت جمهوری اسلامی نیز بهمراه او بود. پیش از آن فضای سیاسی در حاکمیت علیه بنی‌صدر بسیار برانگیخته بود و احتمال دستگیری وی وجود داشت.

پرواز مسعود رجوی از طرف خبرگزاری‌های بزرگ انعکاس پیدا کرد. در فرانسه کلود شسون وزیرخارجه وقت فرانسه هنگام فرود او در فردگاه حاضر شد. این حرکت یعنی پرواز و فرود آمدن در فرودگاه رسمی یک کشور مهم اروپایی به همراه رئیس جمهور وقت دولت ایران،‌نقش زیادی در رسمیت یافتن شورای ملی مقاومت به لحاظ بین المللی داشت.این پرواز در حالی انجام شد که در سطوح بالای مجاهدین برای حفظ امنیت مسعود رجوی این روش مناسب‌تر تشخیص داده می‌شد که وی از راه‌های دیگری از کشور خارج شود. مهدی ابریشمچی از اعضای مرکزیت سازمان مجاهدین در این رابطه می‌گوید:

«خاطرم هست در یک جلسه مرکزیت که در منزل شهید علی زرکش تشکیل شده بود، همه اعضای مرکزیت از‌جمله سردارخیابانی و شهید محمد ضابطی حاضر بودند. می‌خواستیم تصمیم‌گیری نهایی کنیم. بررسیهاي انجام شده و ریسکها، نقاط قوت و نقاط آسیب‌پذیر طرح بررسی شده بود. اما ما نمی‌توانستیم تصمیم ‌بگیریم. اگر جواب نه می‌دادیم، مصلحت عالیه راهگشایی سیاسی را چکار می‌کردیم؟ و اگر جواب مثبت می‌دادیم، ریسک روی جان مسعود را چه‌کسی می‌پذیرفت؟ به‌همین ‌دلیل تمامی مرکزیت سازمان از مسعود خواست که به‌دلیل صعوبت این تصمیم‌گیری، هم از نظر ایدئولوژیک و هم به‌لحاظ سیاسی، حرف آخر را خودش بزند و طبیعی بود که او طبق سنت همیشگیش، آن قسمتی را که ریسک روی جان خودش بود، انتخاب کند».

انقلاب ایدئولوژیک

سازمان مجاهدین در سال ۱۳۶۳ وارد یک جمع‌بندی شد. یکی از نتایج این جمع بندی منجر به آغاز یک تحول بزرگ در این سازمان شد. مجاهدین در این جمع بندی به این نتیجه رسیدند که رده‌ی تشکیلاتی زنان و میزان حضور آنها در سطوح فرماندهی با میزان مسئولیت‌پذیری و نقشی که در سازمان مجاهدین خلق ایفا کرده‌اند متناسب نیست.آنها معتقد بودند این آثار خودبخودی و شائبه‌های مردسالاری است که اینچنین نمود پیدا کرده است. مجاهدین معتقد بودند با توجه به اینکه خصلت اصلی و بارز جمهوری اسلامی و اندیشه روح الله خمینی «زن ستیزی» است، آنها باید در این رابطه در نقطه مقابل قرار داشته و هیچ وجه اشتراکی با وی نداشته باشند.

از سویی مرکزیت مجاهدین به این نتیجه رسید که این مشکل تنها با ارتقاء رده تشکیلاتی برخی از زنان در این سازمان برطرف نخواهد شد، بلکه راه حل باید ریشه‌ای تر باشد. آنها معتقد بودند زنان باید به مدار رهبری در این سازمان راه یابند. در آن زمان مسعود رجوی مسئول اول سازمان مجاهدین خلق ایران بود. در همین راستا بود که مریم رجوی به عنوان یکی از شاخصه‌ های بسیار مشهور در میان زنان این سازمان به عنوان همردیف مسئول اول انتخاب شد.

مریم رجوی پس از این واقعه به درخواست خود و با موافقت همسرش، از وی جدا شد. امری که با مخالفت مسعود رجوی مواجه گشت. طلاق وی نه یک طلاق معمول، بلکه ناظر بر این امر بود که مریم رجوی نقش خود به عنوان یک همسر در زندگی خانوادگی را ،در شرایط فعلی، مغایر با ادامه مبارزه‌یی می‌دید که تمامی انرژی‌ها و توان او را می‌طلبید.

مریم رجوی که خود به عنوان یکی از اعضاء برجسته سازمانش در جمع بندی فوق حضور داشت، معتقد بود مبارزه با آثار مردسالاری و تمامی موانعی که در برابر یک زن قرار می‌گیرد، مبارزه ای بسیار پیچیده و عمیق است که نیاز به یک انقلاب در اندیشه دارد. از دیدگاه او بخش قابل توجهی از قوانین بنده ساز و منع کننده‌ برای یک زن در مسیر مبارزه، زمانی عینیت می یابد که او خود را به عنوان یک زن،  ناخودآگاه و به هر میزان، مملوک یک مرد به عنوان «شوهر» می‌بیند.

یک انقلاب ریشه ای مبارزه با این اندیشه از دیدگاه مریم رجوی زمانی ببیشتر ضررورت می‌یابد که سازمان مجاهدین برای اولین بار در تاریخ مبارزات ایران با تعداد قابل توجهی از زنان مواجه شد، که به صفوف این سازمان پیوسته بودند.

قابل ذکر است که پیش ازین در اغلب سازمان‌های چریکی، بطور اتوماتیک و بدلیل تقابل زندگی خانوادگی و مبارزه، موضوع ازدواج و تشکیل خانواده عملا امری نکوهیده و بسیار نادر بود. بخصوص که زنان نیز تنها بصورت تک‌نمود در این سازمانها حضور داشتند. حال در شرایطی که سازمان مجاهدین با طیف گسترده ای از زنان در صفوف خود مواجه بود، باید موضوع تقابل زندگی خصوصی و خانودگی با یک مبارزه چریکی و سرسختانه را حل می‌کرد.

درادامه همین روند بود که مریم رجوی در اقدامی غیرمعمول به رغم اتهاماتی که می‌دانست به او زده خواهد شد، از مسعود رجوی تقاضای ازدواج نمود. مسعود رجوی در آنزمان و بطور خاص بخاطر نقش بلاجایگزینش در دوران مبارزه سیاسی و همچنین مبارزات زمان شاه، به یک رهبر کاریزماتیک و سمبلی از آرمان‌های مجاهدین تبدیل شده بود. مریم رجوی معتقد بود این حرکت نمادین و در عین حال سنت شکنانه برای تمامی زنان و مردان مجاهدین این پیام را دارد که یک عضو مجاهدین زمانی که در صف مبارزه قرار میگیرد، باید آرمان و راهبر عقدتی‌اش در کانون عواطف خود قرار دهد. او با این حرکت به تمامی زوج هایی که در آن زمان در مجاهدین حضور داشتند شوکی وارد کرد که نشان می‌داد اولویت برای اعضاء مجاهدین نه زندگی خصوصی و خانوادگی بلکه آرمان و اهداف مبارزاتی است. این امر بخصوص برای زنانی که خود را در چارچوب زندگی خانوادگی محدود و محصور به همسر می دیدند یک خرق عادت جلو و نشانه‌ی خوب در جهت کسب هویت مستقل مبارزاتی آنها بشمار می‌رفت.

این روند و حلقات تکمیلی آن در سازمان مجاهدین خلق به انقلاب ایدئولوژیک معروف است. مریم رجوی بخاطر این حرکت مورد اتهامات بسیاری قرار گرفت اما این حرکت را لازمه‌ی بقا و حرکت سازمان مجاهدین خلق می‌دانست. همچنین انقلاب ایدئولوژیک که مجاهدین آنرا رمز تداوم بقاء خود در شرایط سرسخت مبارزه می‌دانند، اگر چه به نظر برای مجاهدین دستاوردهای بزرگی درایجاد انگیزه و روحیه جلو برنده مبارزاتی داشته، اما برای شخص مسعود رجوی جز سیل سهمگینی از اتهامات و ناسزاهایی که هنوز هم ادامه دارد،‌ در پی نداشته است. 

امضای طرح صلح توسط مسعود رجوی با طارق عزیز

سفر مسعود رجوی از فرانسه به عراق

در روز ۱۷ خرداد سال ۱۳۶۵ مسعود رجوی از فرانسه به عراق رفت. هواپیمای حامل مسعود رجوی که چند سرنشین بیشتر نداشت فرودگاه اورو (Evro) در پاریس را به مقصد بغداد ترک کرد. این پرواز پس از یک سلسله حوادث ده روزه رخ داد.

در بیانیه شورای ملی مقاومت در این رابطه آمده است:

«شورای ملی مقاومت بااشاره به‌ « توطئه‌های پنهان و آشکار رژیم‌خمینی و حامیان بین‌المللی‌اش که بااستفاده از آلت‌دستهای ”ایرانی“ خود‌ ، علیه مقاومت حق‌طلبانه و خونین مردم ایران» انجام می‌شود، و بااشاره به ‌شیوه‌های رایج رژیم‌خمینی «ازجمله گروگانگیری و شانتاژ سیاسی برای فلج‌کردن جنبش» مقاومت‌ آمده است‌: «درواقع آنچه شورای ملی مقاومت را برای دشمنان رهایی ایران غیرقابل‌تحمل می‌کند‌ ، وفاداری شورا به ‌اصل استقلال و سرسختی و پافشاریش در دفاع از این‌آرمان والاست.نظربه‌ همه این‌ملاحظات‌ ، برای خنثی‌کردن توطئه‌های دشمن ازیک‌سو و پاسخگویی به‌الزامهای مرحله جدید تدارک قیام ازسوی‌دیگر‌ ، محل اقامت آقای مسعودرجوی، مسئول شورا، از اروپا به‌ خاک کشور عراق منتقل می‌شود»[۳۰]

۱۳ فروردین همان سال بمبی در چند صد متری اقامتگاه مسعود رجوی منفجر شد. در روز ۲۶فروردین، روزنامه اطلاعات در ایران خطاب به‌دولت فرانسه تصریح نمود:

«اگر فرانسویها می‌خواهند در رابطه با ایران تجدید‌نظر کنند، پایگاههای منافقین ‌را برچینند. چرا فرانسویها اسیر آمریکاییها بشوند؟ شما منافقین را از کشورتان اخراج کنید، آمریکا خودش می‌داند آنها را کجا ببرد، بختیار و بنی‌صدر مال شما؛ در چنین صورتی است که مردم ما باور خواهند کرد که فرانسه یک‌کشور دوست است».‌

پیشینه‌ی سفر مسعود رجوی از فرانسه به عراق

عملیات تروریستی علیه مسعود رجوی در فرانسه

پیش از سفر مسعود رجوی به عراق جمهوری اسلامی یک کارزار فشار روی دولت فرانسه بدلیل اقامت مسعود رجوی در این کشور را آغاز کرده بود. همچنین تلاش‌هایی برای انجام عملیات تروریستی در این کشور علیه جان مسعود رجوی صورت گرفت که منتسب به ایران می‌باشد. در روز ۲۶ دیماه ۱۳۶۴ هفته‌نامه VSD در مقاله‌یی تحت عنوان «‌تهران خواسته‌هایش را افزایش می‌دهد، بهای هول‌انگیز گروگانهای فرانسوی در لبنان» نوشت:

«فعالیتهای سیاسی تبعیدیان محدود خواهد شد و حتی برخی از آنها قربانی خواهند گردید. به‌عنوان مثال، مسعودرجوی، رهبر مجاهدین خلق، که تا به‌حال توسط دو اسکادران ژاندارم در محل اقامتش در اور‌سور‌اواز حفاظت‌ شده است، این‌خطر وجود دارد که یکی از نخستین کسانی باشد که بدون‌دفاع می‌ماند»[۳۱]

در سال ۲۰۰۰ کتابی پرفروش به نام « جاسوس خدا» در فرانسه توسط «پاتریک راپیه» نویسنده و سردبیر هفته نامه فرانسوی ژورنال دودیمانش با همکاری دو مامور سرویس ضدجاسوسی فرانسه منتشر شد. در این کتاب ماجرای دست داشتن جمهوری اسلامی را در چند عملیات تروریستی در پاریس در سالهای ۱۹۸۵ و ۱۹۸۶ با ذکر جزئیات افشا کرد. در این کتاب علاوه بر آن پرده از یک طرح ترورییستی علیه شخص مسعود رجوی برداشته شد. همچنین رولان ژاکار، نویسنده‌ی فرانسوی در کتابش به نام «قاتلان بدون مرز- چاپ ۱۹۸۵ در پاریس» از دیگر طرح‌های تروریستی جمهوری اسلامی برای از میان برداشتن مسعود رجوی خبر داد.[۳۲]

در چنین شرایطی بود که مسعود رجوی به گفته‌ی شورای ملی مقاومت برای خنثی کردن این طرح‌‌ها و از طرفی برای سازمان دادن به بخش بزرگی از نیروهای نظامی مجاهدین که در مرزهای ایران و عراق حضور داشتند، تصمیم گرفت به این کشور نقل مکان کند.

سازمان مجاهدین قصد خود برای این سفر را به دولت فرانسه اطلاع دادند. اما دولت فرانسه بدلایل نامشخصی آنرا نپذیرفت. دولت فرانسه همچنین یک کشور ثالث را به مسعود رجوی معرفی کرد که مورد موافقت مجاهدین قرار نگرفت.

ملاقات با فرستاده‌ی پادشاه مراکش

در اثنای مذاکرات سازمان مجاهدین خلق با دولت فرانسه بر سر نقل مکان مسعود رجوی به عراق، نیمه شب فرستاده‌ای از طرف حسن دوم، پادشاه مراکش به اقامتگاه مسعود رجوی مراجعه کرد. او از طرف حسن دوم، پادشاه مراکش پیامی برای مسعود رجوی داشت. فرستاده‌ی حسن دوم در این دیدار از مسعود رجوی دعوت کرد که به عنوان میهمان ویژه به آن کشور سفر کند. این دعوت از طرف سازمان مجاهدین مورد قبول قرار نگرفت.

تقاضای مسعود رجوی از دولت فرانسه برای سفر به خانه‌ی برادرش کاظم رجوی

پس از آنکه دولت فرانسه با سفر مسعود رجوی به عراق مخالفت کرد او در نامه ای به دولت فرانسه اطلاع داد که با استفاده از حقوق قانونی خود قصد دارد به خانه‌ی برادر خود دکتر کاظم رجوی در سوئیس برود. از طرفی پیش ازین حزب سوسیالیست فرانسه نیز مسعود رجوی را برای دیدار به این کشور دعوت کرده بود. دولت فرانسه موافقت خود با این سفر را اعلام کرد وهماهنگی ها با حضور سفیر سوئیس در فرانسه انجام شد. با این همه ۴۸ ساعت پیش از حرکت، استاندار والدواز فرانسه با چندین ماشین اسکورت و اسکورت موتوری به‌محل اقامت مسعودرجوی آمد و اطلاع داد آقای رجوی هم‌اکنون باید بلادرنگ برای امر بسیار مهمی در دفتر وزیر کشور حضور به‌هم برساند‌. مسعود رجوی برای ملاقات با وزیر کشور حرکت کرد و در آنجا به وی اطلاع داده شد که جمهوری اسلامی قصد دارد در سوئیس او را از طریق فشار بر روی انترپل دستگیر و به ایران استرداد کند. به این ترتیب سفر مسعود رجوی به خانه‌ی برادرش نیز ملغی شد.

پرواز مسعود رجوی به عراق

پس از الغای سفر مسعود رجوی به سوئیس سرانجام دولت فرانسه با سفر او به عراق موافقت کرد. او در روز ۱۷ خرداد ۱۳۶۵ با یک پرواز اختصاصی پاریس را به مقصد بغداد ترک کرد.

مسعود رجوی در قسمتی از پیام خود به مناسبت این سفر گفت:

«من فردا از این‌جا، از فرانسه، خواهم رفت‌. البته این‌سفری است فوق‌العاده خطیر و سرنوشت‌ساز، پر از خطر، خطرهای مختلف‌. قرار بود ۷-۸-۱۰روز پیش بروم‌. اما نشد، یعنی نگذاشتند. چند‌روزی خودم را به‌مثابه‌ گروگانی یافته بودم اما به‌هرحال فردا خواهم رفت‌.اگر بپرسید برای چه می‌روی، در یک‌کلام می‌گویم که برفروزم آتشها بر کوهستانها‌»

مسعود رجوی از فرودگاه بغداد مستقیما به زیارت کربلا و نجف رفت. او در آنجا نیز طی پیامی بصورت نمادین خود را پناهنده حسین بن علی امام چهارم شیعیان اعلام کرد.

نقش کنونی مسعود رجوی

پانویس

  1. وبسایت مجاهدین خلق-دکترکاظم رجوی
  2. مصاحبه با صمد سیاه کلاه- برنامه تلویزیونی نقشی به یاد دوست
  3. مصاحبه با محمد حیاتی- برنامه تلویزیونی نقشی به یاد دوست
  4. دموکراسی خیانت شده- چاپ ۱۳۷۴
  5. استراتژی قیام و سرنگونی- مسعود رجوی- صفحه ۴۰
  6. مصاحبه اسدالله مثنی با سیمای آزادی-سلسله برنامه ۳۰ خرداد
  7. استراتژی قیام و سرنگونی- مسعود رجوی صفحه ۴۱
  8. سی خرداد پاسخ به ضرورت تاریخ - قسمت چهارم
  9. سی خرداد پاسخ به ضرورت تاریخ - قسمت چهارم 
  10. سی خرداد پاسخ به ضرورت تاریخ - قسمت چهارم
  11. اعلام کاندیداتوری مسعود رجوی-وبسایت مجاهدین خلق ایران
  12. دموکراسی خیانت شده صفحه...
  13. سی خرداد ضرورت تاریخ قسمت پنجم
  14. اظهارات سخنگوی مجاهدین خلق درباره تقلبات انتخابات اخیر (۲۸ اسفند۵۸)
  15. استراتژی قیام و سرنگونی مسعود رجوی- ص7
  16. استراتژی قیام، ص7
  17. کتاب موضع‌گیریهای سیاسی مجاهدین خلق ایران در آستانه‌ی پیروزی انقلاب، ص 37
  18. کتاب شاهدان- مهدی ابریشمچی-ص ۲۰
  19. کتاب موضع‌گیریهای سیاسی مجاهدین خلق ایران در آستانه‌ی پیروزی انقلاب، ص 55
  20. 10بهمن 58، سخنرانی در دانشگاه تهران: آینده‌ی انقلاب
  21. 2اسفند 58، سخنرانی در دانشگاه تهران- وبسایت مجاهدین خلق ایران
  22. سخنرانی سعید قاسمی در دانشگاه امام صادق، مهر ۸۸
  23. میتینگ رشت - سخنرانی مسعود رجوی
  24. سخنرانی مسعود رجوی در تبریز- کانال یوتیوب بسوی پیروزی
  25. نشریه مجاهد فوقالعاده شماره 7 انتخابات - 22 اسفندماه 1358
  26. میتینگ امجدیه، چه باید کرد
  27. وبسایت شورای ملی مقاومت ایران
  28. کتاب دموکراسی خیانت شده
  29. وبسایت شورای ملی مقاومت ایران
  30. بیانیه اجلاس فوق‌العاده شورای ملی مقاومت ۲۳اردیبهشت سال‌۱۳۶۵
  31. هفته نامه فرانسویVSD تاریخ 16 ژانویه 1986
  32. وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران.

منابع