کاربر:Ehsan/صفحه تمرین

نسخهٔ تاریخ ‏۹ سپتامبر ۲۰۱۸، ساعت ۱۰:۳۱ توسط Ehsan (بحث | مشارکت‌ها)

انقلاب ایدئولوژیک به مجموعه تحولاتی گفته می شود که از سال ۱۳۶۴ در درون سازمان مجاهدین خلق ایران آغاز شد. در این تحولات سازمان مجاهدین خلق ایران گام‌های عملی و مشخصی را برای ریشه کن کردن تفکر مردسالاری و دیدگاه‌ جنسیتی نسبت به «زن» در درون صفوف خود برداشته و آنرا مانع بارز شدن انرژی‌ها و پتانسیل مبارزاتی خود در برابر حاکمیت آخوندها دانست. آخوندهایی که از نظر سازمان مجاهدین به عنوان یک جریان ارتجاعی و بنیادگرا، ویژگی اصلی تفکرشان زن ستیزی بوده و برای مبارزه با آنان باید از هرگونه وجه اشتراک فکری با آنان تهی بود. سازمان مجاهدین، همچنین شائبه‌های مرد سالاری و جنسیت‌گرایی را مانع یگانگی و هم‌سویی افراد با آرمان سازمانی و مبارزاتی خود تشخصیص داد. به این معنی که تفکر جنسیت گرا، فرد را به سمت تمایلات شخصی و وابستگی‌هایی رهنمون میکند که لاجرم قادر نیست بصورت مونیستی و قاطعانه در پیشبرد خطوط مشخص شده از نوک هرم سازمانی و رهبری آن مشارکت جوید. برجسته نبودن عنصر رهبری و تمرکزگرایی نقیصه‌ ای بود که در سال ۱۳۵۴ نتیجه‌ی تلخی برای این سازمان داشته و منجر به ضربه اپورتونیستی شده بود. به این ترتیب مجاهدین میخواستند با این گام عملی خود را نسبت به چنین آسیب‌هایی واکسینه کنند. طی این وقایع مریم رجوی به عنوان همردیف رهبری در سازمان مجاهدین برگزیده شد. پس از آن بود که زنان در نقش های کلیدی در این سازمان قرار گرفته و نهایتا به عنوان یک رویه مصوب سازمانی، اغلب مناصب فرماندهی از میان زنان برگزیده شد. بطوری که هم اکنون در سازمان مجاهدین خلق هژمونی زنان حاکم است و آنها این پدیده را محصول رشد ایدئولوژیکی خود در مبارزه با تفکر جنسیت‌گرایی و مردسالاری دانسته و عامل پیشروی و پیروزی‌های خود می‌دانند.

کرنولوژی انقلاب ایدئولوژیک

سرآغاز انقلاب ایدئولوژیک

سازمان مجاهدین خلق ایران در سال ۱۳۶۳ و در آستانه‌ی بیستمین سالگرد تاسیس خود وارد یک جمع بندی شد. یکی از نتایج این جمع بندی‌ سرآغاز کشف بزرگی در این سازمان شد که مجموعه تحولات بعدی را شکل داد. تحولاتی که با نام انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین شناخته می‌شود. در این جمع‌بندی مجاهدین به این نتیجه رسیدند که بشکلی ناآگاهانه و خودبخودی، رده‌ی تشکیلاتی زنان، با سطح مسئولیت پذیری و میزان راهگشایی آن‌ها در پراتیک مبارزاتی انطباق نداشته و کمتر از آن است. به این معنی که مناصب و میزان مشارکت زنان در سطوح تصمیم‌ساز بسیار کمتر از مردان است در حالی که در میزان مسئولیت پذیری و عمل مبارزاتی نقش بزرگی ایفا می‌کنند.[۱] بخصوص که پس از انقلاب ضدسلطنتی سازمان مجاهدین خلق با نسل گسترده‌ی دختران و زنانی مواجه بود که به صفوف آن پیوسته بودند. باید توجه داشت که این پدیده در تاریخ مبارزات ایران بسیار نادر بوده و معمولا حضور زنان در صفوف مبارزه آزادیبخش بصورت تک‌نمود و نادر واقع می‌شد. عدم انطباق رده تشکیلاتی و میزان تصمیم‌سازی زنان با میزان مسئولیت‌پذیری واقعی آنها در مبارزه، از نظر مجاهدین خلق چیزی جز آثار خودبخودی مردسالاری و شائبه‌های آن نبود. آنچه‌ که مجاهدین بعدها آنرا دیدگاهی استثماری ناشی از ایدئولوژی جنسیت یا به نوعی جنسیت‌زدگی نامیدند.

همردیفی مریم عضدانلو با مسعود رجوی

آنچه مجاهدین خلق در جمع بندی خود به آن رسیده بودند، یعنی نبودن زنان در جایگاه واقعی سازمانی و تشکیلاتی، مشکلی بود که راه حل آن می توانست ارتقاء رده‌ی تشکیلاتی تعدادی از زنان باشد. اما از نظر مجاهدین این راه حل، برای گذار از چالشی به درازای طول تاریخ بشریت، راه حل مناسبی نبود.

اعضاء مرکزیت مجاهدین در ادامه‌ی جمع بندی خود به این نتیجه رسید که چنین چالشی در گام نخست، باید در بالاترین نقطه‌ی سازمان حل شود و سپس به بقیه شاخه‌ها تسری پیدا کند. آنها معتقد بودند که ارتقاء رده تشکیلاتی تعدادی از زنان کافی نیست و زنان باید به مدار رهبری سازمان راه پیدا کنند. در آن زمان مسعود رجوی دبیرکل یا به تعبیر مجاهدین، مسئول اول مجاهدین خلق بود. در آن زمان بر اساس تصمیم‌گیری مرکزیت سازمان مجاهدین خلق و در راستای اولین گام برای گذار ازین چالش ایدئولوژیک، مریم عضدانلو به عنوان همردیف مسئول اول، یعنی همردیف مسعود رجوی برگزیده شد. مریم عضدانلو که بعدها نام خود را به مریم رجوی تغییر داد،در آن زمان به تأیید همگان در میان زنان به عنوان برترین شاخصه‌ی رشد، مسئولیت پذیری، توانایی و کاربُری و در عین حال از خودگذشتی و فداکاری در راستای پیشبرد اهداف و آرمان‌های این سازمان شناخته می‌شد.

طلاق مریم رجوی از همسر خود

ارتقاء مریم رجوی به مدار همردیفی رهبری در روز  ۱۹اسفند ۱۳۶۳، طی اطلاعیه‌یی از طرف مرکزیت سازمان مجاهدین اعلام شد، اما در آن زمان هیچ‌کس نمی‌دانست مریم رجوی در جریان این حرکت به ضرورت‌های دیگری خواهد رسید. به تعبیر دیگر ،او قصد داشت نبردی همه جانبه با ایدئولوژی جنسیت و مردسالاری را آغاز کند. در نخستین گام مریم رجوی پس از همردیفی، به درخواست خود و با موافقت همسرش مهدی ابریشمچی، از وی جدا شد. امری که با مخالفت مسعود رجوی مواجه شد. اما واقعیت این بود که طلاق وی نه یک طلاق معمول بلکه ناظر بر این امر بود که مریم رجوی نقش خود به عنوان یک «همسر» در زندگی خانوادگی را مغایر با ادامه مبارزه‌یی می‌دید که تمامی انرژی‌ها و توان انسانی او را می‌طلبید. مهمتر از آن از دیدگاه مریم رجوی بخش قابل توجهی از قوانین اسارت بار و بنده ساز و منع کننده برای یک زن، زمانی عینیت می‌یافت که او خود را به عنوان یک همسر، ناخودآگاه، مملوک یک مرد به عنوان «شوهر» می‌دید. او معتقد بود برای زنی که می‌خواهد در مسیر مبارزه خود را وقف یک آرمان کند، کانون خانواده ، نخستین جایی است که وی را در چارچوب قوانین زنانه، اندیشه‌ی کالایی نسبت به زن و جنسیت گرایی محصور می‌کند.

ضرورت بارز کردن عنصر رهبری در انقلاب ایدئولوژیک

نقطه‌ی دیگری که مریم رجوی دراین حرکت آنرا هدف قرار داد عینت بخشیدن و برجسته کردن آرمان سازمانی و شاخص آن، یعنی رهبری ایدئولوژیک بود. مریم رجوی معتقد بود، اندیشه مردسالاری و جنسیت‌زدگی نه تنها مانع رشد زنان شده است، بلکه پیش از آن و بیش از آن، همگان را از توجه کافی به عنصر رهبری و آرمان سازمانی دور کرده است.

واقعیت این است پیشاپیش سازمان مجاهدین خلق با خلاء رهبری ایدئولوژیک به معنای شکل دهنده‌ی سانترالیزم(تمرکز گرایی) و جاری کننده مونیستی ایدئولوژی و استراتژی مواجه بود. خلائی که یکبار در سال ۱۳۵۴ برای این سازمان ضربه‌ی اپورتونیستی را به همراه داشت. در آن ضربه به دلیل برجسته نبودن رهبریت سازمان، این امکان فراهم شد تا عده ای در ایدئولوژی مجاهدین دست برده، سازمان مجاهدین را دچار انشقاق کرده و متلاشی کنند. متلاشی شدن سازمان مجاهدین توسط جریانی که به اپورتونیست‌ها معروف شدند، امری بود که در آن زمان، هژمونی و جریان انقلاب ۱۳۵۷ را به دست آخوندهای مرتجع سپرد.[۲] آخوندهایی که تا پیش از آن تماما تحت هژمونی و مهار شده توسط مجاهدین بودند، با متلاشی شدن مجاهدین، ارابه انقلاب را بدست گرفته و سرنوشت انقلاب ۵۷ را تغییر دادند.

در جمع بندی ضربه‌ی اپورتونیستی یکی از عوامل ضربه اپورتونیستی برجسته نبودن شاخص ایدئولوژیکی مجاهدین یعنی رهبری آن برشمرده شده بود. با این همه در سال ۱۳۶۴ یعنی پس از ده سال، سازمان مجاهدین خلق این نقیصه و ضعف را همچنان باخود به همراه داشت.

این ضعف و نقصیه چیزی بود که در انقلاب اکتبر روسیه توسط ولادیمیر ایلیچ لنین به نحوی برطرف شد. تحولی که لنین در عرصه‌ی مبارزات مارکسیست‌ها ایجاد کرد، یعنی تاکید بر ضرورت عنصر رهبری‌کننده، اگر چه بسیار جنجال برانگیز و شماتت‌آمیز بود و برچسب‌های زیادی را به سمت او روانه کرده و مظان اتهاماتی چون کیش شخصیت و غیره قرار داد، اما آنقدر عمیق بود که مارکسیت را به مارکسیت ـ لنینیسم ارتقاء داده و حزب لنین را تبدیل تنها حزبی کرد که توانست سطنت تزاری را از تخت به زیر بکشد.

دکتر محمد حسین حبیبی در کتاب ضرورت عام رهبری در این باره می‌گوید:

نتیجتا باید گفت آنچه در دوران ده ساله اول تجربه مثبت ایدئولوژی جا نیفتاده بود و ضربه اپورتونیستهای چپ‌ نما در سال ۱۳۵۴ را سبب گردید، خود معلول جا نیفتادن مسأله و جایگاه عنصر رهبری در سازمان بود. به بیان خلاصه، تجربه منفی زیرپا گذاشتن عنصر ایدئولوژی تنها با زیر پا گذاشتن عنصر رهبری امکانپذیر بود و امکانپذیر شد. منتهی با وجود این،‌همان تجربه دهساله اول سازمان دوباره در اینجا تکرار گردید. زیرا در تجربه این دوران نیز اگر چه نقش تعیین کننده عنصر رهبری در احیای عنصر ایدئولوژی و تشکیل دوباره سازمان، در عمل برهمگان روشن بود اما به لحاظ نظری علیرغم اشارات مکرر و حتی نشر بعضی جزوات،‌بر عنصر رهبری، به عنوان رکن اساسی ایدئولوژی بصورت بایسته و برجسته ای تاکید نشده و نتیجتا مجموعه‌ی اعضاء بویژه توده عظیم هوادار بصورت عمیقی نسبت به آن حساس نبودند. بدین دلیل سازمان مجاهدین در حالی میخواست بیستمین سالگرد خود را پشت سر بگذارد که این نقص ایدئولوژیک بیست ساله را همچنان با خود حمل می‌کرد و در واقع بصورت یک بمب ایدئولوژی سوز سازمان برانداز در بطن خود نهفته داشت. در اینجا بود که مجاهدین در پاسخگویی به ضرورت مهمتر عام ایدئولوژیک آن میرسند که بصورت حلقه ای مفقوده در مجموعه‌ی اصول عام اعتقادی‌شان جای آن خالی بود. در این جا بود که در یک حرکت خیره کننده و شگفت انگیز انقلابی، ثقل دوم سازمان مجاهدین یعنی عنصر رهبری تولد یافت و به عنوان همزاد جدایی‌ناپذیر عنصر ایدئولوژی، دین و ایدئولوژی آنها را تکمیل کرد.[۳]

به این ترتیب اگر وجود چنین پاشنه‌ آشیل یا نقصانی را در سازمان مجاهدین قبول داشته باشیم، در سال ۱۳۶۴، در آن شرایط دهها عامل دست به دست هم می‌داد تا پتانسیل این نقصان بزودی بالفعل شده و خود را بارز کند :

از جمله این عوامل چنین است:

  • سازمان مجاهدین خلق درست در همین سالها از ملاء اجتماعی خود بالاجبار قطع شده، بخش زیادی از بدنه‌ی آن در اروپا حضور داشت. سرزمینی که مظهر زندگی‌خواهی، جذب شدن در آسوده‌طلبی است و حرکت به سمت فردگرایی و جنسیت زدگی را هر چه بیشتر ترویج کرده و زمینه ساز آن است
  • سازمان مجاهدین به عنوان یک سازمان با ایدئولوژی چپ، در شورای ملی مقاومت با جریانات لیبرال هم پیمان شده بود. امری که می‌توانست ناخودآگاه از رادیکالیزم کادرهای آن کاسته و آنان را بخصوص در شرایط سخت آن زمان، به سمت راست سوق دهد
  • سازمان مجاهدین اولین سازمان یا جریانی است که در تاریخ مبارزات ایران به ناگاه با نسل عظیمی از زنان در صفوف خود مواجه است. هیچ جریان آزدی بخش یا شورشی در تاریخ ایران با چنین پدیده‌ای در درون خود مواجه نبوده است و تمامی اسناد تاریخی تنها از حضور تک‌نمودها و زنان اندک‌شمار در برخی از جنبش‌ها خبر می‌دهد. حضور گسترده‌ی زنان در صفوف جنبش، البته شاخصه‌ای از رشد این سازمان است اما در صورتی که رابطه‌ی بین زن و مرد بازتعریف نشود،میتواند بصورت طبیعی زندگی خانوادگی و الزامات معمول آنرا هرچه بیشتر رواج داده و توجه اعضاء را بجای الزامات مبارزاتی، معطوف به زندگی خصوصی و فردی نماید. با توجه د اشت که بنا به ضرورتی غیرقابل انکار تمامی جنبش‌های انقلابی درطول تاریخ دستکم در برهه‌های از تاریخ خود تلاش می‌کردند حتی‌الامکان از زندگی خانوادگی و خصوصی در تعارض با مبارزه پرهیز کنند.
  • سازمان مجاهدین به لحاظ سیاسی در شرایطی به واقع طاقت فرسا قرار داشت. چشم انداز سرنگونی زودرس رژیم ایران از بین رفته بود. جنگ چریک شهری بر طبق آخرین جمع‌بندی سازمان مجاهدین نمی‌توانست به خودی خود راهی به سرنگونی باز کند و سازمان مجاهدین با پرداخت بهایی بسیار سنگین در حال روشن نگه داشتن شعله‌ی مقاومت در برابر رژیم ایران بود.
  • در ایران تقریبا از صدها جریان و حزب و سازمان موجود، هیچ یک در شرایط دشوار پس از ۱۳۶۰ نتواسته بود دوام بیاورد و مثل برف در شعله‌های آتش سرکوب خمینی ذوب شده و از بسیاری از آنها تنها نامی بیشتر باقی نمانده بود.
  • در عرصه‌جهانی نیز اغلب سازمان‌ها و جنبش‌های جهانی که با تکیه به اتحاد جماهیر شوری در دنیای دو قطبی ایجاد و رشد کرده بودند، در حال فروپاشیدن و ذوب شدن بودند. به عبارتی برخلاف دهه‌ی گذشته که در سراسر جهان جنبش‌ها و مبارزات آزادیبخش با تمامی مفاهیم و ارزش‌های آن ایجاد شده و همچون یک منبع انگیزه و کشش برای مبارزه در تمامی دنیا عمل می‌کردند، حال تعادل قوای سیاسی به شکل دیگری در حال رقم خوردن بود. اغلب این جنبش‌ها در حال افت و قافیه باختن بودند. ارزش‌های انقلابی و مبارزاتی در دنیا جای خود را با ارزش‌های بورژوایی جایگزین کرده و هرچه بیشتر بر این سخن دامن می‌زنند که عصر مبارزه کردن به پایان رسیده است. در چنین شرایطی معمولا سازمانها و جنبش‌های انقلابی دو راه بیشتر پیش رو ندارند. یا در اثر این فشار، به سمت راست حرکت کنند( کوتاه آمدن از برخی اصول، مذاکره و ....) و یا برای مقابله با آن راه هر چه رادیکایزه تر شوند تا فشار را خنثی کرده و بتوانند آنرا تحمل نمایند.

اینها برخی از دلایلی است که در آن شرایط خاص اثبات می‌کرد سازمان مجاهدین می‌بایست به یک تشکیلات هرمی صد در درصد ایدئولوژیک با سانترالیزم بسیار بالا و پایبندی کامل به شاخص ایدئولوژیک آن یعنی رهبری سازمان، تبدیل شود تا بدون هراس از هرگونه عملکرد ضعیف اعضاء، ضربه درونی، پس‌رفت،انشعاب و گسست، مانند گرزی محکم در هر نقطه که لازم است فرود آمده و عمل کند.[۴] بخصوص اینکه این سازمان تجربه ضربه‌ سال ۱۳۵۴ را که ناشی از همین ضعف، یعنی عدم برسمیت شناختن یک شاخص ایدئولوژیک و نماد آن یعنی رهبری ذیصلاح بود، تجربه کرده بودند.

مانع بارز شدن عنصر رهبری از دیدگاه مریم رجوی

مریم رجوی معتقد بود، آنچه یگانگی افراد با‌ آرمان و ایدئولوژی یک سازمان و رهبری آنرا را دچار خدشه‌ کرده و از سانترالیزم سازمانی دور میکند، همانا منافع، تمایلات فردی و اندیشه‌ی فردگرایانه است. اندیشه‌ای که نقطه‌ی مرکزی آن جنیست‌گرایی است. جنسیت‌گرایی در یک کلام یعنی اندیشه ای که اصالت را نه به انسان بودن، بلکه به جنس فرد می‌دهد. اندیشه‌ای که به دنبال خود مردسالاری، دیدگاه کالایی نسبت به زن، فردگرایی و خودخواهی و... را به دنبال دارد. این اندیشه افراد را در چنبره ی زندگی خصوصی و دغدغه‌های عادی میان زن و مرد فرو برده و از یک زندگی آرمانی و مبارزه در راه آزادی دور می‌کند. زن را به سمت ویژگی‌های مرسوم به «زنانه» یعنی ضعیف بودن، وابسته بودن، عدم جسارت و ... سوق داده و مرد را به سمت خودخواهی،رقابت، قدرت طلبی و ...هدایت می‌کند.

به عبارت دیگر، مریم رجوی معتقد بود آنچه‌ سازمان مجاهدین در جمع بندی خود، بدان رسیده است، یعنی تاثیرات اندیشه‌ی مردسالارانه، نه یک مشکل کوچک، بلکه ناشی از اندیشه‌ای است بسیار دیرپا به نام جنسیت‌گرایی که قدمتی به اندازه‌ی تاریخ بشر دارد. دست برقضا این همان اندیشه آی است که مانع ارتقاء افراد در امر مبارزه، یکانگی با آرمان و خطوط مبارزاتی آن و نهایتا سرسپاری به نوک هرم سازمانی یعنی رهبری آن جهت حفظ مونیزم مبارزاتی می‌شود. یعنی همان خلائی که از سالها پیش به عنوان یک نقصیه در این سازمان وجود داشت و در شرایط سختی که مجاهدین خلق در آن قرار داشتند، برطرف کردن آن برای حفظ بقاء و رشد سازمانی بسیار الزام آور بود.[۵]

نکته بعدی که نباید از نظر دور داشت این بود که مریم رجوی مبارزه با جنسیت گرایی را جز با حرکت به سمت آرمان مبارزاتی و به تعبیری آرمان انسانی و آزادی‌خواهی امکان پذیر نمی‌دانست. از نظر مریم رجوی برای نفی ایدئولوژی جنسیت می بایست به یک اثبات دست زد. هر نفی جز با اثبات امکان پذیر نیست. اگر از چیزی روی میگردانیم باید به چیزی رو کنیم. پس توجه افراد در عمیق ترین زوایای اندیشه‌شان را باید از رفتار فردگرایانه و جنیست گرایانه پرهیز داده و به سمت آرمان سازمانی و رهبری آن معطوف داشت.

ازدواج مریم رجوی با مسعود رجوی

پس از طلاق مریم رجوی از همسرش،‌وی به رغم اتهاماتی که می‌دانست نثار او خواهد شد، در میان بهت و ناباوری همگان، از مسعود رجوی تقاضای ازدواج کرد. او خود میگوید که این دوران، یعنی فاصله‌ی طلاق تا ازدواج بر او ۳۰ سال گذشته است!

از دیدگاه مریم رجوی تنها طلاق او از همسرش نمی‌تواند این نفی را با اثبات همراه کند. او معتقد بود در آن شرایط و با وجود حضور گسترده‌ی نسلی از زنان جوان در صفوف مبارزه که برای اولین بار در تاریخ مبارزات مردم ایران وارد عرصه مبارزه شده بودند، و پس از حضور مجاهدین در اروپا به معنی مهد یک زندگی بورژوایی که هر چه بیشتر افراد را به سمت زندگی‌ خصوصی و دغدغه‌های فردگرایانه سوق می‌داد،مجاهدین برای کنار زدن اندیشه ی جنسیت گرایانه باید رابطه‌ی بین زنان و مردان را بازتعریف می‌کردند.در غیر این صورت ادامه‌ی مبارزه دیگر در سطح قبلی امکان پذیر نبود

فارغ از چنین بازتعریفی بطور معمول شاید دو راه بیشتر پیش رو نبود:

اول تشکیل خانواده ها، ازدواج‌های معمول در درون سازمان که تا آن زمان هم وجود داشت و سرانجام در شرایط سخت مبارزه جذب محیط شدن، حل شدن به هرمیزان در یک زندگی معمول، فاصله گرفتن از مبارزه و ... که همه بیانگر رشد هرچه بیشتر فردگرایی و جنسیت‌گرایی ضد مبارزاتی است. دراین راه نه تنها دیگر بحث بارز کردن عنصر رهبر برای ارتقاء کادرها مطرح نیست،‌بلکه چه بسا پیش از آن بحث بود و نبود افراد و حل نشدن در زندگی معمول، برای مجاهدین مسأله ساز خواهد شد!

راه دوم که البته تنها در تئوری قابل طرح است، ‌برخورد ارتجاعی و جداسازی بنیادگرایانه بین زنان و مردان در هراس از گسیختن صفوف مبارزه بخاطر نفوذ زندگی خواهی و آسوده طلبی است! یعنی دقیقا برخوردی که گروه‌های افراطی اسلامی برای حفظ افراد خود انجام می‌دهند! البته این راه نه امکان پذیر است و نه با ایدئوژی مجاهدین انطباقی دارد. از سویی این گونه روشها اتفاقا، اوج اندیشه های جنسیتگرایانه و ضد زن است و هرگز راه حلی برای مبارزه با جنسیت گرایی نیست. راه حل‌هایی که جریانات بنیادگرا و خمینی‌گونه، فریبکارانه آنرا تبلیغ میکند. مزورانه ازین جهت که در خفاء نه کمتر بلکه حتی بیشتر از دیگر اندیشه‌ها به زن دیدگاهی کالایی و استثماری دارند.

و اما مریم رجوی با حرکت متهورانه‌ی خود راه سوم را برگزیده و نشانه کرد. او از همسر خود جدا شده بود. اما آنچنانکه گفته شد تا اینجا هنوز این نفی، هیچ اثباتی را به همراه نداشته و یک طلاق معمول بود که می‌توانست در یک نگاه ساده سازانه، توسط افراد به هر دلیل دیگری نیز تعبیر شود. بنابراین مریم عضدانلو با درخواست ازدواج از مسعود رجوی به عنوان رهبری که تمامی آرمانها و اهداف مجاهدین را نمایندگی و سمبلیزه می‌کرد، به خود و دیگران نشان داد که یک زن خود انتخاب می‌کند که کدام مسیر، کدام آرمان و کدام هدف را برگزیند. زنی که از همسر خود طلاق گرفته،‌با آرمان خود یا به عبارتی با رهبر آرمانی خود ازدواج می‌کند!

ممکن است سوال شود که با اینهمه چرا ازدواج؟! پاسخ این است که در غیر اینصورت، یعنی درصورتی که مریم رجوی فقط به بیان کردن چنین مفهومی بسنده کند، هرگز چنین پیامی را از خود ساطع نخواهد کرد. 

او خود انتخاب می‌کند که بجای قرار دادن شوهر،‌ در کانون عواطف فردی خود، رهبر عقیدتی ، یا به عبارتی سمبل آرمان و ایدئولوژی خود را در این نقطه قرار دهد.یعنی درست همان نقطه ای که باید مردی به مثابه‌ی همسر قرار داشته باشد،شاخص و سمبل آرمانی، یا همان رهبری عقیدتی قرار می‌گیرد! اینجاست که آن پیام به قویترین شکل منتشر می‌شود.

بله این ازدواج که البته یک ازدواج، مشابه آنچه در جامعه رخ می‌دهد، نبود، شوک بزرگی به تمامی مردان و زنان و خانواده های موجود در مجاهدین وارد آورد. شوکی که نشان می‌داد تمام زنان مجاهد و مبارز، پیش از آنکه نقشی به عنوان همسر و زن خانواده داشته باشند، دارای آرمان و هدفی بالاتر به صفت مجاهد بودن خود هستند. به عبارتی ازین پس هیچ مردی نمی‌تواند خود را مالک عواطف همسر خود و هیچ زنی خود را در حصار عاطفی هیچ مردی نمی‌بیند. مریم رجوی با این حرکت این نکته را متذکر می‌شود که بجای غرق شدن در دلبستگی‌های خانوادگی، دل را باید به آرمان پیش رو داد. این حرکت مریم رجوی، پیوندهای خصوصی را سست میکند و به آن ضربه ای سخت می‌زند. وی علاوه بر بارز کردن الزام مقوله‌ی «رهبری آرمانی» نشان داد که یک مبارز نباید و نمی‌تواند چیزی جز همان آرمان و هدف را در کانون عواطف فردی خود قرار دهد. هرچند برای مریم رجوی این حرکت تنها حرکتی برای ساطع کردن یک پیام نیست. چرا که شخص مریم رجوی نیز باید در اندیشه‌ی خود همین مسیر فکری را طی کرده و آنرا عملی کند. او خود باید شهامت این را داشته باشد که با پشت کردن به زندگی خانوادگی و تفکر جنسیت گرا، اعلام کند که ازین پس همسر او، آرمان او و رهبری اوست. دست زدن به چنین عملی البته بسیار هولناک بنظر میرسد. چرا که او باید از تمامی آبروی سازمانی و شخصی و حرفه ای خود مایه بگذارد و با سیلی سهمگین از تهمت‌ها و افتراها مواجه شود. شاید از همین روزست که وی می‌گوید این دوران بر او ۳۰  سال گذشته است.

کاری که لنین هنگام نوشتن کتاب «یک گام به پیش، دو گام به پس» انجام داد.لنین بانی تئوری تقدم سانترالیزم یعنی مرکز گرایی و رهبری از بالا بود و به این دلیل مورد شماتت و اتهامات بسیاری قرار گرفت. والن تینف که از نزدیک با وی بوده است میگوید: او به هنگام نوشتن این کتاب دستخوش تغییرات یکباره و زیادی شد. او که به لحاظ بدنی بسیار قوی بود، نحیف و لاغر شده و گونه‌هایش به زردی گراییده و گود افتاد بود. چشمانش هم که بصورتی غیرمعمول تیز و روشن با نفوذ بودند، خسته بی رمق و حالت کاملا مرده پیدا کرده بود.[۶] در آن زمان منشویک‌ها پیروان لنین را آلت دست او و سیاهه لشکرهایی مینامند که تسلیم بی چون و چرای لنین شده اند و به تئوری پیروی کورکورانه صحه گذاشته اند.اما واقعیت این بود که لنین نه ساحر بود و نه جادوگر، نه ارودگاه اجباری داشت و توپ و تفنگ! سلاح او تنها اندیشه‌اش بود. اما ظاهر بینان او را که بانی تئوری رهبری بود، مستمرا مورد حمله قرار می‌دادند. با این همه لنین بر تئوری خود پافشاری کرد و به درستی آن ایمان داشت. آن‌چه لنین در انقلاب خود به اثبات رسانید این بودکه مارکسیست‌ها تنها با پذیرش لنینیسم یعنی تنها با پذیرش «رهبری از خارج» می توانند به رسالت خود جامعه عمل بپوشانند. چرا که دشمن آنها به اندازه‌ی کافی تمرکز گرا و منسجم است. والن تنف میگوید او یا باید به پیامی که از اعماق شخصیت، ذهن و اعتقادات و ایدئولوژی‌اش برمی‌خواست گوش فرا میداد یا باید به راه دیگری می‌رفت و به نام وحدت حزب خود را در محصوره‌ی افق دید منشویک‌ها محدود می‌کرد.[۷] اما لنین همانند همه‌ی بن بست شکنان، شکافندگان و پیش برندگان تاریخ می دانست آنهایی که رسالتهای تاریخی و تکاملی را ابلاغ می‌کنند و پروای آنرا در دل دارند،‌ پروای دیگری در دل نخواهند داشت[۸]

 مریم رجوی نیز پیشاپیش میداند که بدون این ازدواج آب از آب تکان نخواهدخورد و هرگز نمی تواند توجهات را به آنچه می‌خواهد معطوف کند. طلاقی صورت گرفته است و یک زن همردیف رهبری شده است. هر کس ازین ماجرا تعبیری خواهد کرد و از آن بسادگی خواهد گذشت. اما او میخواهد تمامی پیوندهای خصوصی و غیرمبارزاتی را دچار تنش کند. او میخواهد زنی باشد که به همسرش در زندگی خصوصی نه گفته و رهبری عقیدتی اش را نه فقط در لفظ بلکه درست به عنوان همسر برگزیده است! او می‌داند درست در همین نقطه است که فریادها بلند خواهد شد. در عمل نیز هر کس به چنین ازدواجی واکنشی دارد. مریم رجوی به افراد سازمانش میگوید: شما می‌توانید مرا تا انتهای مارک‌ها و برچسبها ببرید. ایمان همه‌ی افراد به سازمانشان دچار تزلزل می‌شود. تزلزلی که وقتی از آن بیرون بیایید به ناگاه خود را در دنیایی جدید با استحکامی جدید می‌یابید.

پاسخ مسعود رجوی به درخواست ازدواج

مسعود رجوی برخلاف آنکه با طلاق مریم عضدانلو از همسرش مهدی ابریشمچی مخالفت کرد، با درخواست ازدواج او موافقت میکند. این خود شاید نوعی دیوانگی تلقی شود.اگر بپذیریم که هدف مریم رجوی آن چیزی بود که در قسمتهای قبلی توضیح داده شد که طبعا مسعود رجوی نیز آنرا دریافته بود،‌پس مسعود رجوی تنها به یک دلیل می توانست به درخواست ازدواج پاسخ منفی بدهد:

اینکه از سیل تهمتها و برچسب‌ها و حوادثی که پس از آن رخ میدهد بهراسد. به عبارتی آبروی فردی و حیثیت حرفه‌ای و مبارزاتی‌اش را به منافع سازمان و جنبش ترجیح دهد. برای مسعود رجوی که در آن سالها یک رهبر کاریزماتیک و پرجاذبه برای هزاران هوادار و البته هزاران زندانی در زندانهای ایران ( تا پیش از کشتار ۶۷ دستکم ۳۰ هزار هوادار مجاهدین در زندانهای ایران بودند) محسوب می‌شد، تنها عاملی که می‌توانست با توجه به هدف این ازدواج، منجر به پاسخ رد از جانب او شود، همانا بیم از دست دادن همه‌ی این موقعیت‌ها بود بود. اما مسعود رجوی با علم به اینکه باید شاهد چه سیلاب سهمگینی از افتراها از طرف دوست و دشمن باشد به این درخواست پاسخ مثبت می‌دهد. مهدی ابریشمچی نفر دوم سازمان مجاهدین و همسر سابق مریم رجوی که از خود اعضای مرکزیت مجاهدین بوده و ضرروت نبرد با ایدئولوژی جنیست و از سویی بارز کردن عنصر رهبری در سازمان مجاهدین را بخوبی درک کرده است به مریم رجوی میگوید: در این ماجرا آنکه فداکاری کرد من نبودم! چرا که من مالک تو نیستم. آنکه فداکاری کرده مسعود است. همه تمجیدها و دلسوزی ها برای من خواهد بود و همه‌ی دشنام‌ها نثار مسعود! [۹]

محمد حسین حبیبی در این رابطه می گوید:

«رهایی گسستن یا خارج شدن از حوزه تعلقات و جواذب گوناگون است. برای رهایی باید از جواذب بیشتری گذشت و برای گذشت از جواذب ایثار بیشتری لازم خواهد بود. سوی دیگر این معادله رابطه ترس و رهایی است که رابطه ای معکوس است. ترس بشتر مساوی است با رهایی کمتر! با این توضیحات یک تعریف از رهایی فراهم شده است اما هنوز معلوم نیست بر اساس چه ضابطه ای می توان رهایی، ایثار و اراده ای که رهبریت مجاهدین در انقلاب ایدئولوژیک به نمایش گذاشته، شگفت انگیز توصیف کرد. پاسخ را باید در نقطه عزیمتی جستجو کرد که پرواز رهایی از آن صورت گرفته است. چرا که آنها از نقطه ای در پایین به بالا پرواز نکرده اند.چنین پروازی سزاوار نیست که شگفت انگیز نامیده شود. واقعیت این است که رهبریت مجاهدین از نقطه ای در بالا به نقطه ای بالاتر پرواز کرده است. یعنی در واقع جواذبی را به ریسک گذاشته و به آن پشت پا زده است که خود نقطه‌ اوج بوده است. مسعود برای در انداختن یک طرح نوین ارزشی از «خود»ی میگذرد که بعد از ۲۰ سال درایت و رهبری اکنون هزاران مجاهد در سرتاسر ایران حتی در دروی تخت شکنجه و پای چوبه اعدام برای آن درود و سرود می‌خوانند! اما او یکباره همه این ها را می دهد و میپذیرد که بجای آنها لعن و نفرین شود! به عبارت دیگر رهبریت مجاهدین اگر در بالاترین نقطه سکوی پرواز نسبته به آن «من ستایش شده» تعلق خاطری نشان میدهد و برای آن اهمیتی قائل میشد، محال بود بتواند برای آن جهش ایدئولوژیکی خیز بردارد.بی تردید حرکت رجوی ها را همانطور که از سوی دوست و دشمن شگفتی برانگیخت حقیقتا باید شگفت انگیز خواند. زیرا در تاریخ گذشته ایران زمین اگر چه چهره‌هایی جود داشته‌اند که بطرز اعجاب انگیزی با گذشتن از «خود» در گرگون کردن ارزشهای متعارف، به افق‌های بلندی از رهایی ، فرزانگی و خلاقیت پرکشیده‌اند اما نکته این است که نقطه عزیمت پرواز آنها از حضیض به اوج بود هاست. یعنی آنها آن «خودی» را به ریسک گذاشته و از آن در گذشته‌اند که در واقع در قعر ابتذال و منجلاب غوطه می‌خورد»

نیروی بالنده انقلاب در ایران و ارتباط آن با انقلاب ایدئولوژیک

در جریان هر انقلاب، نیرویی وجود دارد که جامعه‌شناسان و تاریخ‌دانان آنرا نیروی بالنده می‌نامند. نیروی بالنده،‌نیرویی است که بیشترین ظلم و فشار را از طرف حاکمیت متحمل می‌شود و از سویی بیشترین پتانسیل برای قیام در برابر ظلم را داراست. این نیرو همان نیرویی است که یک سازمان انقلابی باید آنرا شناسایی کرده و محاسبات خود را با تکیه به آن انجام دهد.به عنوان مثال در یک جامعه فئودالی، دهقانان در جایگاه نیروی بالنده قرار دارند . همچنین در یک جامعه سرمایه‌داری کلاسیک، کارگران نیروی بالنده به‌شمار می‌روند.

آنچه در زمان حاکمیت خمینی‌ اتفاق افتاد، اتفاقی نادر در تاریخ ایران بود. حادثه ای که به نوعی تمامی‌ صورت بندی‌های اجتماعی را برهم زد. حاکمیت خمینی نوعی دیکتاتوری مذهبی و به عبارتی یک حاکمیت ایدئولوژیک با افکاری ارتجاعی یا آنچه در جهان امروز آنرا بنیادگرایی می‌نامند بود. به این ترتیب صف بندی‌ها در طبقات جامعه کاملا برهم خورد. آنچه مجاهدین در چنین شرایطی روی آن انگشت گذاشتند این بود که هسته ی مرکزی تفکر و ایدئولوژی بنیادگرایی زن‌ستیزی است. امری که البته بعدها به سرعت به اثبات رسید. قوانین محدود کننده در مورد زنان، حجاب اجباری، تفکر ضعیفه‌‌دانستن و مالکانه نسبت به زن، چند همسری، منع زنان از قضاوت و ... تنها محصولات ساده‌ی چنین اندیشه ای بودند. ترویج و آموزش فرهنگ زن‌ستیزی در میان جامعه و رشد مردسالاری شاید نتایج بسیار فاجعه بارتری را در لایه‌های پنهان جامعه ایجاد کردند.

مجاهدین معتقد بودند که در حاکمیت جمهوری اسلامی، بیشترین ستم بر زنان اعمال می‌شود و درست به همین دلیل زنان نیروی بالنده‌ای هستند که ارابه‌ی انقلاب و مبارزه‌ با این نظام را بدوش خواهند کشید. زنان در تعریف نیرو‌های بالنده دقیقا همان قشری هستند که «هيچ چيز برای از دست دادن ندارند بجز زنجيرهايشان»

مریم رجوی در این رابطه می گوید:

در حاكميت آخوندهاي ضد‌بشر،‌ كه  نه‌تنها زن را برده‌ی ازلي و ابدي مي‌دانند، بلكه هويت انسانيش را هم نفي مي‌كنند. و راستي مگر مي‌شود از زنان و جنبش برابري صحبت كرد، اما از ارتجاع و بربريت زن‌ستيز حاكم بر ايران سخن نگفت؟اما از كجاي اين تراژديِ تلخ و سنگين بگويم؟‌ از صدها زني كه هر روز در خيابانها مورد حمله قرار مي‌گيرند يا آنها كه دستگير مي‌شوند و شلاق  مي‌خورند؟ از زنان شريفي كه به‌خاطر رنگ لباس يا پيدا شدن چند تار مو مجبورشان مي‌كنند در برگه‌يي به روسپيگري اعتراف كنند يا از آنها كه با شقاوت تمام سنگسار مي‌شوند؟از اينها بگويم يا از تراژدي دختران 9ساله؛ آنهايي كه طبق قانون ملاها بايد شوهر داده شوند يا 13ـ12ساله‌هايي كه به مردان 50ساله و 70ساله فروخته مي‌شوند؟...آخوند آذري‌قمي نيز مي‌گويد «ولي فقيه مي‌تواند برخلاف رأي پدر و خود دختر، او را به زور شوهر بدهد». آخوند صدوقي‌ـ‌‌كه در مناطق مركزي ايران خميني را نمايندگي مي‌كرد‌‌ـ  يك‌بار در مجلس خبرگان رژيم گفت: «اين برايمان ننگ و عار است كه زن رئيس‌جمهور يا نخست‌وزير شود». در آموزشهاي ملايان با استنادهاي بسيار،‌ براي توجيه دروغپردازيهاي فراوان رژيم در زمينه‌هاي مختلف، تصريح مي شود كه به سه طايفه بايد دروغ گفت: 1ـ‌‌زنان، 2ـ‌كفار، 3ـ‌‌منافقين[۱۰] 

در جریان انقلاب ایدئولوژیک، سازمان مجاهدین به نحوی عملی این پدیده‌ را مورد توجه قرار داد. آنها تصریح می‌کردند از آنجا که نظام فکری و ایدئولوژیک آخوندها بر جنسیت‌گرایی استوار است، درنتیجه برای مبارزه با آنان باید هر گونه شائبه‌ی چنین تفکری را از ذهن و ضمیر خود بزدایند و از سویی قادر باشند به نیروی بالنده انقلاب که همانا زنان هستند پاسخ گویند. زنانی که برای اولین بار در تاریخ مبارزات ایران بصورت گسترده انبوه وارد صفوف نبرد آزادیبخش شده اند. سازمان مجاهدین بدون تردید اولین سازمانی یا جریان انقلابی است که در تاریخ هزاران ساله‌ی ایران با این تعداد از زنان و دخترانی مواجه میشود که دوشادوش مردان وارد مبارزه مسلحانه با تمامی شرایط دشوار آن شده اند و این خود دلیل اثباتی دیگری بر اثبات این بود که نیروی بالنده در حاکمیت جمهوری اسلامی که میتواند پیشتاز این مبارزه باشد، زنان هستند. مریم رجوی بعدها در سخنرانی‌های خود بارها و بارها از عبارت « زنان فاتحان فردا » استفاده می‌کند. او در یکی از سخنرانی‌های خود در این رابطه می‌گوید:

زنان نه‌فقط پيشتاز جنبش برابري، بلكه هم چنين، نيروي اصلي توسعه و صلح و عدالت اجتماعي هستند... به نظرمن، بشريت تنها در صورتي از شر پديدهٌ شوم ارتجاع و بنيادگرايي خلاص مي‌شود كه زنان نقش پيشتاز خود را در اين كارزار جهاني به‌عهده گيرند و با استفاده از همه اشكال مبارزه دموكراتيك، راه را بر هرگونه مماشات و سازش با آخوندهاي زن‌ستيز و ضدبشر ببندند. به‌خصوص كه مسأله بنيادگرايي، نه‌تنها مهمترين مسأله سياسي كشورهاي اسلامي، بلكه  مهمترين موضوع سياست خارجي در ساير كشورهاست. بنابراين، اجازه بدهيد كه از همه زنان  و از همهٌ خواهرانم در سراسر جهان بخواهم كه براي تشكيل يك جبهه متحد ضدبنيادگرايي به‌پاخيزند؛ جبهه‌يي متشكل از تمامي زنان و مردان انساندوست و ترقيخواه، كه بي‌ترديد به‌ ياري زنان ايران، اين قربانيان اصليِ سركوب و ستم آخوندها خواهند شتافت.[۱۱]

یکی دیگر از ویژگی‌های این نیروی بالنده انقلاب پس از قرار گرفتن آن در مدار رهبری، این است که این پتانسیل عظیم در عین حال که ظرفیت حمل و پیاده کردن تئوری رهبری عقیدتی یعنی همان نقصیه‌ی ذکر شده در سازمان مجاهدین را داراست، همان نقیصه‌ای که در سال ۱۳۵۴ فروپاشی و ضربه سخت اپورتونیست‌ها را ایجاد کرد، در عین حال هرگز قرار گرفتن آن در موضع رهبری تهدیدی برای رهبری مجاهدین به شمار نمی‌رود. شاید این تنها یک نتیجه‌ی حداقلی به شمار رود چرا که حضور زنان بالعکس، انرژی‌های بهدر رونده در یک جدال محتمل بر سر خط و خطوط و استراتژی را به نیرویی متحد کننده در مسیر حرکت و پیشروی بی شکاف تبدیل می‌کند.[۱۲] یادآور می‌شویم که حضور زنان در رهبریت سازمان مجاهدین تنها به مریم رجوی محدود نشده و در حلقات تکمیلی انقلاب ایدئولوژیک منجر به تشکیل شورای رهبری و سپس شورای مرکزی متشکل از زنان مجاهد گردید به نحوی که هم‌اکنون تمامی سلسله مراتب فرماندهی تمامی نهادهای سازمان مجاهدین خلق توسط زنان اداره می‌شود.[۱۳]

برداشت‌ها از انقلاب ایدئولوژیک و برهان خلف!

از انقلاب ایدئولوژیک و مشخصا طلاق و سپس ازدواج مسعود و مریم رجوی تنها دو نوع برداشت می‌توان کرد. به عبارت دیگر این حرکت را تنها به دو شکل می توان تعبیر کرد:

  1. حرکتی از سر بوالهوسی با تفاسیر فرویدیستی، عشقی مبتذل و... نهایتا: دیوانگی
  2. حرکتی در اوج آگاهی و در راستای پیشبرد منافع جنبش و سازمان مجاهدین (منطبق با گفتمان خود مجاهدین)

بله این ماجرا چنان خرق عادت شگرفی است که نمی‌توان به‌عنوان حرکتی معمول و روتین تعبیر و تفسیر نمود. به عبارت دیگر تفسیری مابین این دو تفسیر وجود ندارد. بنابراین در نگاه به این موضوع اگر هر کدام ازین دو شق رد شود لاجرم شق دیگر اثبات خواهد شد.

اما فرض شق اول،یعنی چه حرکتی از سر بوالهوسی یا چه از سردیوانگی، چیزی است که حتی از نظر دشمنان مجاهدین یعنی آنهایی که رودر روی مجاهدین بوده و در رابطه با مقابله با مجاهدین تصمیم ساز هستند ( ونه البته بوق‌چی‌های تبلیغاتی) نیز قابل تأیید نیست.

جدای از اینکه چه حامی مجاهدین و چه مخالف آنها باشی، نمی‌توان پذیرفت رهبر مجاهدین با آن سابقه‌‌ی طولانی در مبارزه و زندان و مواضع سیاسی و ... از سربوالهوسی دست به کاری میزند که حتی یک انسان معمول نیز، از آن پرهیز می‌کند! آنهم در مقابل از دست دادن تمامی حیثیت و پرستیژ مبارزاتی و سازمانی و سیاسی که در این سالها بدست آورده است.

کما اینکه با برهان خلف میتوان به صورت دیگری نیز شق اول، یعنی ازدواج از سر بوالهوسی یا دیوانگی را رد کرد. به عبارت دیگر اگر در این ازدواج سودای هوس وجود داشت،‌چه نیازی به این بود که مجاهدین آنرا در بوق وکرنا کرده و اینهمه آنرا بارز کرده و علنا از آن سخن برانند؟ اول اینکه آیا منطقی نبود که مسعود رجوی با دختری جوانتر و بهتر از مریم رجوی ازدواج کند؟! ثانیا حتی اگر اصرار به ازدواج با وی داشت، آیا منطقی نبود که مریم رجوی پس از طلاق از مهدی ابریشمچی ، کمی صبر میکرد و وقتی طلاق او از همسر سابقش به فراموشی سپرده شد، در سکوت و بدون اینکه جریان این حوادث را انقلاب ایدئولوژیک بنامد، با مسعود رجوی ازدواج میکرد؟ در اینصورت هیچ کس مطمئنا، نه در در درون مجاهدین و نه در خارج از آن آنرا شماتت نکرده و توجهی به آن نمی‌کرد! محمد حسین حبیبی در این رابطه می‌گوید:

«براستی رهبری مجاهدین با اتکا به کدام پشتوانه‌ وارد چنین حرکتی شد؟ حرکتی که به مثابه پرتاب کردن سازمانشان از آبشار نیاگارا بود. براحتی می توان نتیجه گرفت که اگر رهبریت مجاهدین در این رابطه دچار کمترین تردید بود، محال بود دست به چنین کاری بزند. به عبارت دیگر تنها در دو حالت می توان دست به چنین کاری زد.راه اول متعلق به انسانهای فرهیخته است و راه دوم متعلق به انسانهای دیوانه یا اوج آگاهی یا ناآگاهی کامل! در برابر دشواری این مسیر تنها در یکی ازین دوحالت است که از حوزه‌ی شعور،‌ عنصر تردید و از حوزه‌ی اراده عنصر ترس زایل می‌شود. در غیر اینصورت هرچقدر برد و حوزه عمل بزرگتر باشد احتمال دوگانگی و چندگانگی بیشتر و سپس تردیدها و ترسها بیشتر خواهد شد. حال اگر معادله را به عکس بچرخانیم می توان نتیجه گرفت که پذیرش چنین ریسکی تنها در حیطه قدرت کسانی است که یا در ناآگاهی محض بسر می برند یا با اوج آگاهی خویش به توحید و یگانگی کامل رسیده اند. به تعبیر دیگر برای این معادله حد وسطی وجود ندارد.»[۱۴]

در یک کلام با رد شق اول برای هر مخاطب منصفی، راهی جز تأیید شق دوم و در نتیجه یکبار دیگر بازبینی تمامی حوادث از ابتدا باقی‌ نمی‌ماند.

تاثیر انقلاب ایدئولوژیک بر اعضاء مجاهدین و هواداران آنها

باید گفت در برخورد با واقعه طلاق و ازدواج، آنچه مانع پذیرش منطق و گفتمان مجاهدین و مریم رجوی می‌شود، تنها یک چیز است. ذهن به شکلی ناخودآگاه این طلاق و ازدواج را تعبیر جنسی می‌کند! صدها مارک و برچسب به طرف مقابل می‌زند . این برای کسی که تا بن استخوان به مسعود رجوی ایمان داشته است چالشی بسیار بزرگ است. به همین دلیل است که به ناگاه همه‌ی ایمان و اعتقاد او دچار رعشه‌ ای سخت می‌شود و احساس می‌کند کاخ آمال و آرزوهایش فروریخته است.[۱۵]

مسعود رجوی در سخنرانی خود در خلال انقلاب ایدئولوژیک می‌گوید: مرا به دادگاه ببرید هر چه از انواع اتهامات در ذهن دارید متوجه من بکنید[۱۶]

مسعود رجوی در سخنرانی خود در سال ۱۳۶۴ در این رابطه می‌گوید:

خوب، حالا محکمه رسمی است. متهمین اینجا نشسته‌اند، من متهم ردیف یک هستم و مریم بعد از من، قضاوت کنید.گوش کنید: وسط‌بازی، میانه‌بازی یکی به نعل و یکی به میخ و اینطرف و آنطرف شدن نداریم. توجه کنید که مسأله شوخی نیست. اطلاعیهٌ شورای مرکزی مجاهدین را شنیدید. یک سازمانی من و مریم را آورده و معرفی می‌کند بعنوان رهبری خاص یک انقلاب و می‌گوید که همین ازدواج بزرگترین آزمایش ما بوده است. آزمایش رهایی و دموکراسی و مردم‌گرایی و میهن‌پرستی و اخلاق. پس معطل نشوید تکلیف را بخصوص با خود من یکسره کنید. من آمادهٌ قضاوت شدن هستم. یا باید در قعر چاه ظلمت فنا شوم و مردم ایران از شر خودم و سازمانم رها شوند یا باید تمام عیار به نصرتم برخیزید. دست در دستم بگذارید و برویم خمینی را فنا و صلح و آزادی ایران را احیا کنیم. بله، یامنهای بی‌نهایت، یا شقاوت، یا دزدی، یا زن‌بارگی و یا ... و یا تولدی جدید و انفجار رهایی...

اما ویژگی این اتهامات بسیار جالب است. در یک دادگاه معمول اگر نتوانید اتهام یا ظن خود را اثبات کنید، دادگاه خاتمه می‌یابد. متهم رها می‌شود و شما به خانه خود بازمیگردید. اما این اتهامات ویژگی خاصی دارد. ویژگی این است: اگر شما در نهایت، با همه تلاش و توان خود نتوانید اتهام خود را به اثبات برسانید، به ناگاه، خود متهم می‌شوید و دادگاه علیه شما آغاز می‌شود! اما چرا و چگونه؟

اگر فردی به رفتار یک زن در خیابان، مثلا آواز خوانی او در ملاء عام برچسب جنسیت گرایانه بزند و آنرا خودنمایی جنسی تلقی کند،کما اینکه در نظام جمهوری اسلامی شنیدن صدای زن را مجاز نمی‌شمرند، در این صورت فرد اگر نتواند اتهام خود را به اثبات برساند، اولین تفسیر ازین واقعه این است که فرد متهم کننده، خود عینک جنسی به چشم دارد و تمامی اتهامات متوجه خود اوست که نمی‌تواند از آواز خواندن یک زن تعبیری جز تعبیر جنسی داشته باشد و آنرا نشانه شجاعت آن زن ، در یک جامعه سنتی برشمارد.

این مثال اگر چه بسیار ساده بود اما در اینجا نیز نوعی از همین منطق حاکم است. فرد متهم کننده یا باید این حرکت را تعبیر جنسیتی کرده و اتهامات خود را به اثبات برساند و یا اگر نتواند آنرا اثبات کند، به ناگاه اعماق اندیشه‌ی خود او هدف قرار می‌گیرد! اتفاقی که مریم رجوی دقیقا به قصد آن انقلاب ایدئولوژیک را آغاز کرده است. ضربه زدن به ستون‌های دیدگاه جنسیتی، مالکیت نسبت به زن، کالا دیدن او و ریشه‌های عمیق مرد سالاری در ذهن و ضمیر تمامی افراد سازمان مجاهدین خلق ایران برای ارتقاء ایدئولوژیک آنها در مرحله‌ی سخت و دشواری که پیش روست.

مسعود رجوی در این رابطه می‌گوید:

اما ای کسانی که در دادگاه بعنوان قاضی نشسته‌اید، لحظه‌یی بعد از من و مریم، نوبت خودتان است. اولاً - در این قضاوت تمامی مسلک و مرام و اندیشه و تفکر و ایدئولوژی خود را بیرون می‌ریزید و ثانیاً - اگر خوب و درست قضاوت نکنید. اگر بناحق و به خطا مرا به منهای بی‌نهایت فرستاده باشید. در صحنه‌ی بعدی خودتان متهم هستید. چون در صحنه بعدی اگر برچسبها درست نباشد ناگزیر خودتان را قضاوت خواهید کرد. خودتان را خواهید شناخت.پس داستان ازدواج مریم و من، داستان باغ آئینه بود...

از همین روست بنا به روایت شاهدین اعضاء و یا هواداران مجاهدین را پس از شنیدن این خبر هر یک واکنشی داشتند. برخی گریه کردند، برخی ناسزا گفته و در حالی که بی‌تعادل شده بودند جنبش را به ناگاه تمام شده فرض کردند! ابوذر ورداسبی محقق و نویسنده کتابهایی چون ایران در پویه‌ی تاریخ و بسیاری کتب تحقیقی و ارزشمند دیگر با شنیدن این خبر در حالی که اشک می‌ریخت، دشنام گویان به مقر مجاهدین در فرانسه می‌رود. کاظم مصطفوی از شاهدین صحنه در این رابطه می‌نویسد:

«در حالي‌كه به‌شدت بد و بيراه مي‌گفت، هق هق گريه امانش نمي‌داد و مرتب تكرار مي‌كرد: «يك جنبش برباد رفت». راست مي‌گفت. قضيه را اگرچه غلط، ولي جدي گرفته بود. مي‌دانست بحث ساده‌يي نيست. «بود و نبود» خودش و جنبش را خوب حس مي‌كرد. و اما مسعود در پاسخ پرخاشگريهاي او هيچ نگفت. حرفش را با سعة صدر شنيد و دم برنياورد. شايد به‌اين دليل كه او را خوب مي‌شناخت. شايد هم مي‌دانست ابوذر از چه رنج مي‌برد. به‌عنوان برادر بزرگ او برخوردي كرد كه فقط از مسعود برمي‌آمد. و من كه از اين قبيل برخوردها از مسعود كم نديده بودم باز هم متحير دريا دلي او شدم. خوب به‌ياد دارم كه هم گزيده و برافروخته بودم و هم نگران. با وجود اين‌كه به محتواي انقلابي‌اش اعتقاد داشتم اما به‌شدت دلم شور مي‌زد كه چه خواهد كرد؟ چند روز بعد ابوذر را ديدم. در ايستگاه قطاري پرت و خلوت منتظر بوديم. روي نيمكتي نشستيم و ابوذر شروع كرد. يك پارچه آتش بود. جمله اول به دوم و سوم نرسيد كه ديدم هاي هاي گريه امانش نمي‌دهد. سرش را روي شانه‌هايم گذاشت و گفت: «بعد از 1400سال مسعود محمد را از يك تهمت تاريخي پاك كرد». نمي‌دانست چه مي‌گويد و من براي اولين بار مي‌ديدم كه «ابو» مطلقاً كنترل ناشده حرف مي‌زند. درست بگويم. با تمام وجود و از ته دل حرف مي‌زد. چيزي كه بعدها در يكي از نامه‌هايش نوشت: «قبلاً با مغزم به سازمان اعتقاد داشتم و اكنون به آن عشق و علاقة قلبي دارم». [۱۷]

به این ترتیب وقتی اعضاء و هواداران مجاهدین بعد از تنش‌های بسیار، یعنی پس از آنکه دادگاه ذهنی خود را برای رهبران مجاهدین تشکیل داده و تا انتها بردند و به اغلب احتمال شاهد شکست خود بودند، ناگهان از عمق دیدگاه جنسیت گرا و مالکانه‌ی خود نسبت به زن و تاثیری که بر ذهن و روان آنها داشته سخن می‌گویند.آنها وقتی موفق می شوند در شعاعی دور یا نزدیک به درک حقیقت این دوپدیده نایل شوند راهی ندارند جز آنکه بصورتی منقلب شده از همان راهی که با خشم و تندی و یا بی اعتنایی از آن رفته اند با سرعت به نقطه‌ی عکس آن بازگردند[۱۸]

در کتابی که متن پیاده شده‌ی «سخنرانی مهدی ابریشمچی درباره انقلاب ایدئولوژیک» است، برخی انعکاسات هواداران مجاهدین چنین ثبت شده است:

  • آلمان ـ یک هوادار که موقع شنیدن خبر ازدواج شدیدا مسئله‌دار شده بود و گاه فحش می‌داد، حین نمایش ویدئو مدام گریه می‌کرد و می‌گفت: الان همه چیز برایم روشن شده است!
  • آلمان ـ یک هموطن فرش‌فروش: من این رو و آن رو شدم. اصلاً باورم نمی‌شد. برای اولین بار در عمرم ۵ ساعت بی‌حرکت نشستم ولی نفهمیدم چگونه گذشت من در مورد زن در اشتباه بودم 
  • انگلستان ـ خانم هواداری که دکترای علوم سیاسی دارد در حالیکه گریه می‌کرد گفت:"این همه درس در دانشگاه خواندم ولی این چند ساعت که به جلسه آمدم احساس کردم که تازه یک چیزی یاد گرفتم و می‌فهمم که مقام زن یعنی چه و چه بهایی می‌بایستی برای شناختن آن پرداخت. من سر تعظیم فرود می‌آورم. هرکسی که مسئله را درک کند باید سرتعظیم فرود آورد[۱۹]

محمد حسین حبیبی در مورد تاثیرات انقلاب ایدئولوژیک بر روابط درونی مجاهدین می‌گوید:

صفوف مجاهدین از یکسو منسجم‌تر و روابطشان بر اساس مفاهیم خودشان باهم و با رهبرشان توحیدی‌تر و یکانه تر خواهد شد. زیرا در این دگرگونی و بر اثر این جریان قوی که از بالای بالا تا پایین‌ترین سطوح کاردها،‌اعضاء و هواداران این سازمان براه افتاد و با آب ۱۰۰ درجه جوشان سراسر سازمان را شستشو داد، بطور قطع میتوان گفت که هیچ زائده و هیچ رابطه نامنسجمی را باقی نگذاشته است. زیرا یا تحت این فشار به بیرون پرتاب شده یا اگر دوام آورده باشد به این معنی است کهم تردیدهای خد را در گدازه ی این انقلاب ذوب و تصفیه کرده است. به سخن دیگر تنها نقطه‌ای که در بدن رویین‌تن سازمان مجاهدین تا دیروز رویین نبود، همانا چشم آن یعنی رهبری آن بود که در این انقلاب رویین یا دستکم برای یک دوره‌ی طولانی ضربه‌ناپذیر شد.بنابراین برای یک دوره طولانی خطر انشعاب در درون سازمان بکلی برطرف شده است و رهبریت این سازمان با دستان بازتر و مطمئن تری می تواند به میدان بروند و درصورتیکه نیاز باشد سازمان را از مرتفع ترین قله ها نیز به پایین پرتاب کند بدون اینکه نسبت به انسجام اعضاء و هوادارن کمترین دلهره و نگرانی داشته باشد...[۲۰]

تاثیر انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین بر دشمنان و معاندین آنها

ججم موضع گیری‌ها در مورد انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین بخصوص در زمان وقوع آن،‌یک پدیده بی سابقه در زمینه ی واکنش‌های رسانه‌ای نسبت به یک خبر بود. بخصوص موضع‌گیری بسیاری از گروه‌ها یا جریانات ایرانی چون سلطنت طلب،برخی احزاب چپ و همچنین تریبونهای رسمی جمهوری اسلامی اغلب این واکنش‌ها البته حاوی اتهمات جنسی، تمسخر با کلمات رکیک بود. مریم رجوی می‌گوید آنها حتی برای نمونه یک مورد نیز حتی از موضع انتقاد وارد محتوای این حرکت نشده و جز سیل لجن‌پراکنی ها و فحاشی‌ها چیزی نگفته و ننوشتند[۲۱]. بیژن نیابتی در کتاب انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین در این رابطه می‌نویسد

واقعیت این استکه در درون مجاهدین یک جایگزینی ارزشی با تمامی مختصات آن در جریان بود اما تنزل این روند جایگزینی به سطح یک رمان عشقی، تنها مختص پاورقی‌نویسان نشریات لس آنجلسی نوده و حتی بسیاری که ادعای نمایندگی طبقات کارگر بودند، تحلیل‌هایشان در رابطه با ایان موضوع سبق از سناریوهای مبتذل فیلم‌های آبگوشتی زمان شاه می برد.اشتباه نشود ، بحث بر سر پذيرش تحليل مجاهدين از اين مقوله نيست . مواضع گوناگون هر جريان سياسی از جمله مجاهدين را می توان پذيرفت و يا رد کرد ، به آنها انتقاد کرد ، به افشای اين يا آن برخورد ارتجاعی ، غير دمکراتيک و سازشکارانه آنها بزعم خود پرداخت ، به سياستها ، مواضع و استراتژی و تاکتيک آنها به لحاظ سياسی حتی تهاجم کرد . اما تنزل يک چنين " تحول کيفی" در درون يک سازمان بزرگ سياسی به مراسم تعويض همسر ! و تجديد فراش ! از سوی فلان جريان سياسی و يا بهمان تحليلگر مدعی ، اگر ريشه در اهداف مشخص سياسی در جهت لوث کردن مسئله نداشته باشد ، تنها بلاهت سياسی نهفته در تحليل مربوطه را به نمايش می گذارد.

جالب اینکه این موضع گیری ها در این سطح نمانده و حتی روزنامه‌یی چون لوموند، با تیترهای شماتت آمیز به این حادثه تاخت. تعجب‌آور این است که روزنامه ای چون لوموند به عنوان یک روزنامه غربی قائدتا نباید با موضوع ازدواج یک زن، با این یا آن و روابطی ازین دست مشکلی داشته باشد. شاید به همین دلیل است که مجاهدین معتقدند این حرکت از آنجا که عمق اندیشه‌ي تملک بر زن و جنسیت گرایی را هدف قرار می‌دهد، به ناگهان فریادها را از چپ و راست بلند خواهد کرد. آنها میگویند اگر از تحلیل‌های جنسی، انحراف از خطوط و .... بگذریم، شاید دوستانه ترین برچسب به ما دیوانگی بود. اما مجاهدین خود از یک ارتقاء کیفی در سازمانشان، از یک جایگزینی ارزشی، از یک تولد جدید و به تعبیر خود« انفجار» رهایی سخنی می‌گفتند. تولد جدید که ناشی در افتادن با آثار ، تفکر مالکانه نسبت به زن،‌مردسالاری و جنسیت زدگی است. استثماری که در نظرگاه آنان درازایی به درازای طول تاریخ بشر دارد و مبارزه با آن در عرصه‌ی انسان و انسان‌شناسی حاوی درس‌های جدیدی است. دکتر محمد حسین حبیبی، نویسنده و محقق در این رابطه می‌گوید:

در این رابطه من مایلم در اینجا ادعایی را مطرح کنم که اگر درست بود و قال اثبات، سزاوار هیچ پاداشی نخواهم بود ولی چنانچه نادرست بود و بی‌پایه و نادرستی و بی‌پایگی آن در آینده به اثبات رسید، از همه خوانندگان این سطور می‌خواهم که بعنوان سندی امضاء شده،‌این نوشته را نگه دارند تا در محاکمه‌‌ی فرداها درصورتی که زنده بودم به تعداد جملات، کلمات و حتی حروف آن بر صورتم گلوله و چنانچه مرده بودم بر گو بی نام ونشانم تف بیندازند!ادعای من این است که سازمان مجاهدین خلق ایران در سال ۱۳۶۴ هجری شمسی، مطابق با سال ۱۹۸۵ میلادی، به یک اختراع و کشف ایدئولوژیک رسیده است که محمل آن ظاهرا یک طلاق بی‌مورد و یک ازدواج غیرضروریست. در حالیکه باطن آن ارائه‌ی یک دیدگاه ایدئولوژیک نوین نسبت به مسأله‌ی زن، رهبری، رهایی، و آگاهی است که آثار آن از قلمرو سیاست فراتر رفته و در زمینه فلسفه، عرفان، هنر، جامعه‌شناسی، روانشاسی، شناخت‌شناسی، و وجود شناسی نیز تجلی خواهد یافت.[۲۲]

حلقات تکمیلی انقلاب ایدئولوژیک

طلاق کلیه اعضاء حلقه دیگری از انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین

یکی دیگر از حلقه‌های انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین طلاق همگانی اعضاء بود. مرحله‌ای که تمامی مناسبات درونی و بیرونی سازمان مجاهدین خلق ایران را مجددا دگرگون کرد و دستگاه ارزشی جدیدی را بر آن حاکم نمود. در این مرحله تمامی مجاهدین بطور کامل زندگی خانوادگی را ترک گفته و خود را تماما و تنها متعهد به مبارزه‌ی انقلابی دانستند.

زمینه‌های ورود مجاهدین به مرحله دوم انقلاب ایدئولوژیک

  • تعادل قوای جهانی در آستانه‌ی ورود مجاهدین به مرحله دوم انقلاب ایدئولوژیک:

بررسی عوامل ورود مجاهدین به مرحله دوم انقلاب ایدئولوژیک، ممکن نیست جز آن که پیش از آن بدانیم به لحاظ بین المللی در چه تعادل قوای سیاسی جهانی واقع شدند. این یک واقعیت است که هیچ سازمان و جنبش انقلابی از تعادل قوای سیاسی حاکم بر جهان مستثنی نیست.اينکه در پروسه مبارزات اجتماعی ، نيروهای سياسی در واکنش به فشارهای خارج از خود بنا به ماهيتشان به چپ و يا راست( رادیکالیزم بیشتر یا همرنگ شدن با سمت و سوی فشار) گرايش می کنند ، مسئله پيچيده ای در دنيای سياست نيست. پس از فرو ریختن دیوار برلین در سال ۱۳۶۸ و فروپاشی شوری در سال ۱۳۷۰ (۱۹۹۱ میلادی) جهان دوقطبی به پایان می‌رسد. ازین پس در دنیای تک قطبی، تعادل قوای دیگری حاکم بود که مطلقا به نفع سازمان‌های انقلابی نبود. اغلب حرکت‌های انقلابی چپ با فروپاشی شوروی در فضایی که شکست آن انقلاب ایجاد می‌کرد دچار تزلزل، تحولات درونی و یا اضمحلال کامل شدند. این در حالی است که پیش از آن در گوشه و کنار جهان، جنبش های انقلابی و آزادیبخش در فضای جنگ سرد، یعنی در شکاف میان دو قطب جهان، به لحاظ سیاسی امکان رشد و پیشروی داشتند. سازمان مجاهدین نیز طبعا ازین تغییر تعادل قوا مستثنی نبود. شایان ذکر است که در جهان تک قطبی نه تنها تعادل قوای سیاسی بین المللی بر ضرر سازمان‌های انقلابی بود بلکه سمت وسوی دستگاه ارزشی حاکم بر جهان نیز برخلاف گذشته علیه‌ هرگونه مبارزه‌ مسلحانه، انقلابی گری و ارزش‌های آن شکل گرفته بود. اگر روزگاری سلاح بر کف گرفتن و مبارزه برای بنای جامعه‌ی عادلانه ارزش محسوب می‌شد که بسیاری در جهان آنرا تحسین می‌کردند، دیگر چنین اندیشه‌ای نه تنها مورد توجه نبود بلکه گفتمان حاکم بر جهان، آنرا تندروی و رمانتیسیزم انقلابی تلقی می‌کرد.

دستگاه ارزشی که سالها بعد تنها با آغاز بهار عرب بود که به میزان کمی تسلط خود بر جهان را از دست داد. به این ترتیب در یک کلام در آن سالها تعادل قوای سیاسی جدید در جهان تک قطبی، سازمان مجاهدین نیز چاره ای نداشت جز آنکه با حرکت به چپ (رادیکالیزم بیشتر) خود را در مقابل آن آسیب‌ناپذیر کرده و یا با حرکت به راست از رادیکالیزم خود کاسته و با سمت سوی جهانی همراه شود.

  • شرایط داخلی و سازمانی :

در مهرماه ۱۳۶۷ در سازمان مجاهدین نشست‌های عمومی و بزرگی به منظور جمع‌بندی عملیات فروغ جاویدان برگزار شد. عملیات فروغ جاویدان اگر چه اهداف استراتژیک خود، یعنی اعلام موجودیت و استقلال ارتش آزادیبخش را محقق کرده بود، اما به لحاظ نظامی به هدف نهایی خود یعنی فتح تهران نرسیده و نیروهای مجاهدین پس از ۱۵۰ کیلومتر پیشروی در خاک ایران، در چند کیلومتری شهر کرمانشاه،‌در تنگه‌ای به نام چهار زبر متوقف شدند. در این عملیات از مجاهدین خلق خلق نزدیک به ۱۴۰۰ نفر جان‌باختند. این درحالی که است طرف مقابل یعنی جمهوری اسلامی بنابر اعلام خود نزدیک به ۴۰ هزار کشته داد.

در نشست‌هایی که در سازمان مجاهدین به جمع بندی این عملیات اختصاص یافت، فراتر از تمامی نقاط ضعف نظامی، نهایتا این جمع بندی راه به مباحث ایدئولوژیک برد. به این معنی که علیرغم شگفتی‌هایی که مردان و بویژه زنان در این عملیات خلق کرده بودند و علیرغم اینکه با یک نیروی بسیار کم با نیرویی در حدود چهل برابر خود جنگیده بودند،‌ اما مجاهدین در بحثهای درونی خود به این نتیجه رسیدند که جسارت، کاربُری، راهگشایی،فداکاری و تعادل شکنی، در آنها به اندازه‌ی کافی وجود نداشته است. این نشستها به همین دلیل به نشستهای «تنگه و توحید» معروف شد. به این معنی که عبور نکردن از تنگه،‌ نه ناشی از پارامترهای نظامی، بلکه فراتر از آن ناشی از پارامترهای ایدئولوژیک و عدم انطباق مجاهدین با «ایدئولوژی توحیدی» این سازمان بوده است.

این نشست‌ها و مباحث آن بستری برای ورود سازمان مجاهدین خلق به مراحل بعدی انقلاب ایدئولوژیک بود. بعدها مریم رجوی گفته بود...

همچنین نباید از نظر دور داشت که پس از عملیات فروغ جاویدان در آستانه‌ی جنگ خلیج شرایط بر مجاهدین خلق بسیار سخت‌تر می‌شود. یکی از مهیب‌ترین بمباران‌های تاریخ در انتظار عراق است. کشوری که در سرتاسر آن پایگاه‌های مجاهدین گسترش دارد. دست‌های بسیاری پشت پرده های سیاست جهانی مشغول کارند و حتی احتمال وجه المصالحه شدن ارتش آزادیبخش وجود دارد. مسعود رجوی در آستانه‌ی جنگ خلیج اول، یاران خود را جمع کرده و آنها را در جریان شرایط بسیار دشواری که پیش روست قرار می‌دهد. در این نشست که به نشست صلیب معروف شد،‌مسعود رجوی به یاران خود می‌گوید:

«ممکن است که تمامی ما را از اينجا تا تهران به صليب بکشند . هر کس که می خواهد برود، آزاد است . ولی هر کس که می ماند صليب خود را برداشته و بدنبال من بیاید!»

جمع بندی فروغ و همچنین شرایط دشوار و تا حدودی بی چشم‌انداز در آستانه‌ی جنگ خلیج، این ضرورت را بیش از پیش مشخض می‌سازد که اعضاء سازمان مجاهدین باید در زمینه ارتقاء عنصر رزمندگی، ایمان، پایبندی به سانترالیزم و خطوط مشخص شده، استخراج پتانسیل‌های درونی، نفی دلبستگی‌ها و تمامی آنچه مریم رجوی آنرا «رهایی» می‌نامد، گام‌های جدی تری بردارند.

طلاق همگانی اعضاء سازمان مجاهدین خلق

به این ترتیب در طی دو سال پس از جمع بندی علمیات فروغ جاویدان تا پیش از آغاز جنگ خلیج، چندین لایه از از فرماندهان سازمان مجاهدین خلق وارد مرحله ی جدید انقلاب ایدئولوژیک می‌شوند . سرانجام در سال ۱۳۷۰، این مرحله از انقلاب به عنوان یک ضرورت همگانی برای تمامی اعضاء به رسمیت شناخته شد.

در سال ۱۳۷۰ سازمان مجاهدین به این نتیجه رسید که همگی باید راهی را در پیش بگیرند که مریم رجوی در سال ۱۳۶۴ در پیش گرفت و به زندگی خانوادگی شخصی خود پشت کرد. گفتیم که مریم رجوی در آن سالها به این نتیجه رسیده بود که نقش او به عنوان یک همسر در زندگی خانوادگی مغایر با ادامه مبارزه‌ی است که تمامی پتانسیل وی را در آن شرایط دشوار می‌طلبد. مهمتر از آن او معتقد بود برای زنی که میخواهد در مسیر مبارزه خود را وقف یک آرمان کند، کانون خانواده ، نخستین جایی است که وی را در چارچوب قوانین زنانه، اندیشه‌ی کالایی نسبت به زن و جنسیت گرایی محصور می‌کند. البته لازم به ذکر نیست که اندیشه‌ی جنسیت گرایی به همان میزان که برای یک زن به عنوان مانع عمل می‌کند برای یک مرد نیز به اسارت بار است. در همان بخش توضیح دادیم که حرکت مریم رجوی در سال ۱۳۶۴ پیوندهای خصوصی در این سازمان را سست کرده و به آن ضربه‌ای سخت میزند تا این نکته را متذکرشود که برای یک مجاهد، اولویت در توجهات عاطفی نه به سمت همسر و خانوده بلکه به سمت آرمان مبارزاتی اوست. حال مجاهدین به این نتیجه رسیده بودند که بجای تعیین اولویت، باید گزینه ی دوم را بطور کامل حذف کرده و به کناری بگذارند. در شرایط دشوار پیش رو دیگر ضربه‌ای که در سال ۱۳۶۴ به پیوندهای خصوصی وارد شد، کافی نبوده و مجاهدین باید آن پیوندها را تماما در راستای مبارزه فدا می‌کردند.

در برداشت اولیه می‌توان کنار گذاشتن خانواده را یک پدیده‌ی دشوار اما قابل درک توصیف نمود. همچنانکه بسیاری از مبارزان در طول تاریخ از دلبستگی‌های خود در راستای اهدافی که داشته‌اند دل کنده‌اند.

چنین تفسیری از طلاق همگانی در سازمان مجاهدین خلق ایران اگر چه درست ، اما کافی نیست و به اندازه‌ی لازم به عمق نمی‌رود. به عبارت دیگر هدف مجاهدین خلق از کنار گذاشتن خانواده، نه فقط چشم پوشیدن بر یک دلبستگی معمول، بلکه آغاز یک مبارزه ایدئولوژیک یعنی نبردی در دنیای اندیشه، با جنسیت‌گرایی بود. به همین دلیل است که طلاق همگانی، تازه ابتدای راهی است که مجاهدین آغاز کرده‌اند. پس از آن اعضاء سازمان مجاهدین در آموزش‌ها و کلاس‌هایی که مریم رجوی مسئولیت آنرا پذیرفته است، مبارزه با این اندیشه را به عنوان، یک مانع در مسیر آزاد شدن انرژی‌های پنهان خود در راستای مبارزه،‌ آغاز می‌کنند. حلقات بعدی انقلاب ایدئولوژیک از جمله اجرایی کردن هژمونی زنان در این سازمان از جمله گام‌های دیگری است که در سال‌های بعد برداشته می‌شود.

هژمونی زنان

یکی دیگر از حلقات انقلاب ایدئولوژیک جاری کردن هژمونی زنان در این سازمان است. به لحاظ عملی و اجرایی این حلقه از انقلاب ایدئولوژیک به این معنی است که تمامی مردان یا مستقیما و یا با واسطه تحت فرماندهی زنان قرار می‌گیرند. ازین پس برخلاف گذشته یک مرد هرگز نمی‌تواند مسئول یک زن باشد اما عکس آن یعنی هژمونی زن بر مرد در تمامی سطوح این سازمان جاری می‌شود.

تبعیض مثبت، استخراج نیروی انسانی با هژمونی زنان

همانطور که گفته شد، پس از طلاق همگانی اعضاء سازمان مجاهدین خلق ایران، آنها تحت اشراف و آموزش‌های مریم رجوی نبردی تمام عیار را با تمامی ویژگی‌های رفتاری و کرداری که سرچشمه‌ی آن جنسیت‌زدگی است، آغاز می‌کنند. از دیدگاه مجاهدین، اندیشه‌ی جنسیت زده که بر مالکیت مرد بر زن استوار است، رابطه‌ای دیرینه و چندهزارساله است که کلیشه های رفتاری خاصی را بر زنان و مردان حاکم کرده و آنها را از بروز دادن توانایی‌های واقعی و شکوفایی استعدادهای انسانی شان محروم کرده است. در مردان یک خوی کاذب و غیر انسانی مهاجم و قدرت پسندانه ایجاد کرده و در زنان اندیشه‌یی که منجر شده آنها خود را ضعیف، شکننده، نیازمند دیگری و مشروط به مرد، ببینند. این رابطه آنچنان در طول هزاران سال تعمیق،‌ تشویق و فرهنگ سازی شده است که در اغلب ایدئولوژیها بخصوص ایدئولوژی ارتجاعی آخوندها بخشی از واقعیت حیات و سرشت مرد و زن جلوه داده می شود. درست از همین روست که مجاهدین برای مبارزه با جریان ارتجاعی حاکم بر ایران که « زن ستیزی و جنسیت‌گرایی» بنای اندیشه‌اش را قوام داده است، خود را ملزم به نبرد با این اندیشه ‌می‌بینند. از دیدگاه آنها نمی‌توان با دشمنی جنگید که بخشی از اندیشه‌ی او بر تو حاکم است. مریم رجوی می‌گوید:

«در رويارويي مستقيم با ارتجاع حاكم، ما بايد از هرگونه آلودگي به انديشه و ارزشهاي آنها تهي مي‌شديم و لاجرم بايد قلب زن‌ستيزي مرتجعان را،‌كه نفي هويت انساني زن و نفي صلاحيت او در رهبري جامعه است،‌درهم مي‌كوبيديم، تا زنان بتوانند سدِ تحقير و ستم تاريخي را در اعماق انديشهٌ خود درهم بشكنند و خود را باور كنند و مردان در شايستگي زناني، كه دوشادوش آنان در همه ميدانهاي نبرد براي آزادي مي‌جنگيده‌اند، ترديد روا ندارند»[۲۳]

بر این اساس مجاهدین به این نتیجه‌ میرسند که برای غلبه بر این اندیشه‌ی چندهزارساله‌ و به عبارتی برای آنکه برای آنکه بر خوی مردسالارانه غلبه کرده و از سوی دیگر اندیشه‌ی خودضعیف‌پندارانه‌ی زنان را برطرف سازند، باید این رابطه را معکوس کرده و تا از میان رفتن این اندیشه‌ بر مدار جدیدی حرکت کنند. به این ترتیب زن و مرد، هویت واقعی خود را باز شناخته و انرژی‌های انسانی عظیمی آزاد می‌شود.

مجاهدین با اشاره نمادین به فرمول هم ارزی جرم و انرژی، E=mc² (حاصل ضرب جرم در مجذور سرعت نور) معتقدند که مبارزه با این اندیشه به همین میزان منجر به استخراج پتانسیل نهفته در انسان می‌شود. پتانسیل شگفت آوری که بدلیل نوعی ایدئولوژی استثماری در میان زن و مرد با بروز ویژگی‌هایی چون خودخواهی، تکبر، خودپسندی، قدرت طلبی و در آن روی سکه، ضعف، تزلزل، شکنندگی، عدم اعتماد به نفس و ... محصور شده است.

به همین دلیل است که مجاهدین معتقدند با پذیرش هژمونی زنان در راستای مبارزه با جنسیت‌زدگی، مردان نیز به جایگاه انسانی خود دست پیدا کرده و از «فردیت منفی» رها می شوند. از منظر روانشناسی این نوع فردیت یا همان «ایگو» برساخته‌ی غرایز انسان در کنش و واکنش با محیط پیرامون اوست. اینکه مرد به واسطه‌ی داشتن اندام مردانه، باید از کلیشه‌ها رفتاری خاصی پیروی کرده و زن بواسطه‌ی اندام زنانه از کلیشه‌هایی دیگر که نتیجه‌ی آن تحکیم رابطه‌ی مالکانه‌ی یکی بر دیگری است، چیزی جز پیروی کور از واقعیت فیزیکی و غرایز انسانی نیست. غرایزی که در طول زمان «ایگو» یا همان من را شکل داده و منجر به شکل گیری نوعی اندیشه‌ی استثماری گشته است.

به این ترتیب پذیرش هژمونی زنان،‌ نوعی تغییر تعادل قوای آگاهانه برای غلبه بر چنین اندیشه ای است. این جهش در جهت معکوس، درست به اندازه ی عمق تاریخ چند هزارساله ی مردسالاری عجیب و شگفت آور است. آنچنان که مجاهدین در حال حاضر موجودیت خود و سازمانشان را مدیون انقلاب درونی و جاری کردن هژمونی زنان میدانند.مریم رجوی در این رابطه میگوید:

«براي  واژگوني نظام تبعيض جنسي و تغيير بنيادين در سياستهاي آن،  زنان  بايد براي يك دوران، هژموني سياسي را در دست بگيرند. هدف و مضمون هژموني زنان، تضمين برابري و ريشه‌كن كردنِ ستم جنسي است، نه تعويض مردسالاري با زن‌سالاري. از همين‌رو، تمامي الزامها و تمامي پيامدهايش، درست به‌عكس نظام كنوني، خصلتي رهاييبخش دارد و فوران نيروهاي آزادشده در اثر رفع اين ستم، مي‌تواند بن‌بستهاي امروز جامعه‌ی بشري را بگشايد و نظامي نوين را در تمامي مناسبات انساني ـ‌‌چه در درون جوامع و چه در سطح بين‌المللي‌‌  شكل دهد. به اين ترتيب، زنان نشان خواهند داد كه اگرچه خود در طي قرون و اعصار، با سهمگين‌ترين ستم تاريخ مواجه بوده‌اند، ولي اينك، در عصر شكوهمند رهايي زن، صداي همه‌ی سركوب‌شدگان تاريخ را به اوج مي‌رسانند»[۲۴]

تشکیل شورای رهبری مجاهدین

مجاهدین خلق ایران در راستای پیشرفت خود در جاری کردن هژمونی زنان در این سازمان، در سال ۱۳۷۲ هیأت اجرایی (نهاد رهبری کننده) را منحل کرده و بجای آن شورای رهبری مجاهدین را تشکیل می‌دهند. شورای رهبری ۲۴ عضو دارد و تماما از زنان تشکیل شده است. شورای رهبری مجاهدین در سال‌های بعد گسترش پیدا کرده و ده‌ها زن مجاهد دیگر را در برمی‌گیرد.

تشکیل شورای مرکزی

در سال ۱۳۹۴ سازمان مجاهدین خلق باز هم در این عرصه گام را فراتر نهاده و شورای رهبری را منحل می‌کند. جایگزین آن شورای مرکزی مجاهدین متشکل از ۱۰۰۰ زن مجاهد است. پیش از آن مریم رجوی در سال ۱۳۷۶ با اشاره به ارتقاء همه‌ی زنان موجود در سازمان مجاهدین سخن از هزار همردیف با شورای رهبری گفته است. او در سرانجام در نامه‌ای به زهره‌اخیانی مسئول اول وقت مجاهدین در ۲۷ مهر ۱۳۹۳ خواهان تشکیل شورای مرکزی می‌شود. یکسال این شورا تشکیل و اعلام می شود.[۲۵]

ایدئولوژی جنسیت چیست؟

برای فهم آنچه سازمان مجاهدین خلق و مشخصا مریم رجوی در انقلابی ایدئولوژیک آنرا هدف قرار داده لازم است دیدگاه روشنی نسبت به ایدئولوژی جنسیت داشته باشیم.این مفهوم در خارج دایره‌ی مفاهیم و آموزه‌های سازمان مجاهدین و مریم رجوی به عنوان تبیین‌گر و شارح انقلاب ایدئولوژیک نیز متداول و شناخته شده است. هر چند بدون شک مریم رجوی با طی کردن یک مسیر عملی در نفی این ایدئولوژی در یک تجربه‌ی ذی‌قیمت توانست عمق و عرصه‌های جدیدی از کارکردها، ریشه‌های آنرا کشف و بررسی نماید.

عبارت «ایدئولوژی جنسیت» مع بطور خاص جزو فرهنگ واژگانی مورد استفاده در انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین است و در بیرون از این سازمان دست‌کم به این معنای خاص کمتر استفاده شده، گاه معادل جنسیت زدگی بکار برده می شود، هر چند دارای مفهوم شامل‌تری است.

ایدئولوژی جنسیت از دیدگاه مریم رجوی یک پدیده‌ی دو وجهی است که در آن فردیت و جنسیت هم مؤثر و هم متأثر از یکدیگرند. مریم رجوی فردیت را آن روی سکه‌ی جنسیت می‌داند. به این معنی که هر یک به تقویت دیگری یاری می‌رساند و در خدمت دیگری قرار می‌گیرد.

تعریف پایه‌ای فرد و فردیت

فرد در فرهنگ لغت عمید یگانه؛ بی‌همتا و بی‌نظیر تعریف شده و فردیت یگانگی و بی همتایی.[۲۶] به این ترتیب می‌توان گفت فرد بیانگر «خودی» است که نمونه و نظیر دیگری ندارد. شما با هیچ انسان دیگری در روی کره زمین یکی نیستید و هیچ کس با شما یکی نیست. ازسویی هر انسان ادراکی از وجود خویشتن دارد. مجموعه این تصورات در یک کلیت کم و بیش منسجم وحدت می‌یابند و خودپنداشت فرد را می‌سازند

فردیت و فردگرایی

در حال حاضر یک تلقی از اصطلاح فردگرایی یا فردیت این است که چنین تفکری حقوق فرد را در مرکز توجه خود قرار می‌دهد و بدین ترتیب «با این بنیان اساسی شروع می‌کند که فردِ بشرْ در تقلای خود برای آزادی دارای اهمیت اساسی است.» باید توجه داشت در این‌جا منظور از فردیت یا فردگرایی جنبه مثبت آن که بیانگر هویت بی‌همتای انسان و احترام به آزادی و انتخاب اوست نمی‌باشد. بلکه بلکه تعریفی مورد نظر است که در برخی مباحث روانشناسی فردگرایی خودخواهانه یا «خودپرستی» نامیده می‌شود. واقعیت این است که کلیشه‌های رفتاری در دنیای سرمایه داری به آنچه نامش‌ خودپرستی و خودخواهی است نیز نام فردگرایی داده و آنرا مشروع می‌سازد.

فردیتی که در انقلاب ایدئولوژیک از نفی و مبارزه با آن سخن گفته می شود، همان «خویشتن پرستی» یا به تعبیر مریم رجوی ایدئولوژی «اول من» است. هر انسان از آغاز تولد می‌آموزد که باید به دنبال کسب موقعیت و اثبات خود به قیمت بی توجهی به دیگران باشد. جاه طلبی، خودخواهی، حسادت، قدرت طلبی، بهترین و بیشترین را بر خود خواستن و ... همگی از مظاهر فردیت هستند. چنین ویژگی هایی البته در نظر عموم نکوهیده هستند و دست‌کم برخلاف جنسیت زدگی که برخی از مظاهر آن کاملا طبیعی تلقی می‌شوند،‌ مظاهر فردیت از نظر همگان ناپسند هستند. اما باید توجه داشت که معمولا آنچه ما آنرا ناپسند و مذموم می‌دانیم مظاهر افراطی فردیت است.اما از دیدگاه مریم رجوی این اندیشه بصورتی نامحسوس در رفتار و رابطه های ما حضور دارد. هنگامی که ما از کنار رنج‌های دیگران بی تفاوت میگذریم یا تنها دچار احساس ترحم می‌شویم بدون اینکه عملی انجام دهیم. هنگامی که در یک مباحثه به نظر دیگران توجه نمی‌کنیم و همواره خود را برحق می‌دانیم. هنگامی که حاضر نیستیم حتی از سخن برحق خود کوتاه بیاییم تا دل کسی را نشکنیم، هنگامی که حاضر نیستیم برای شنیدن دیگران بهایی پراخت کرده و به سخن آنها احترام بگذاریم هنگامی که به هردلیل درست یا نادرستی خشمگین و عصبانی می‌شویم، در همه‌ی این موارد، این فردیت است که دارد در ما عمل می‌کند.

تعریف پایه ای جنس و جنسیت:

در زبان فارسی ممکن است ما جنس و جنسیت را به یک معنا بکار ببریم. این در حالی است که جنس معادل کلمه‌ی SEX و جنسیت معادل GENDER است. یعنی دو کلمه کاملا متفاوت

جنس مربوط به آرایش بیولوژیکی بدن است و شامل اندام های جنسی و تولید مثل فرد می شود. نقش اصلی را در تفاوت جنس ها همان تفاوت‌های بیولوژیکی ایفا می‌کنند. یعنی تفاوت هورمون‌ها، اندام‌های داخلی و خارجی مرد و زن.

جنسیت اما شامل نقش‌های اجتماعی و رفتارهایی است که فرهنگ و جامعه برای جنس ها قائل می شود. این نقش‌ها دامنه انتظارات رفتاری از جنس‌های مرد و زن را مشخص می‌کند.مجموعه ای است از رفتارها و کلیشه های جنسی که جامعه و فرهنگ از جنس ها انتظار دارد. این نقشها می تواند در فرهنگهای مختلف متفاوت باشد. بطور مثال زنانگی و مردانگی از جمله این نقش‌های جنسیتی است. بر اساس این کلیشه ها، افراد با اندام جنسی مردانه، «باید» رفتارهای مردانه (قدرت، خشونت، مقاومت و…) داشته باشند و افراد با اندام جنسی زنانه زن هستند و «باید» رفتارهای زنانه (لطافت، سلیقه و…) داشته باشند. [۲۷] این در حالی است که چنین رفتارهایی هرگز برآمده از تفاوت‌های بیولوژیک میان زن و مرد نبوده و تماما توسط جامعه به آنها تحمیل می‌شود.

جنسیت زدگی یا جنسیت گرایی (sexism):

حال می‌توان به فهم جنسیت زدگی دست یافت. جنسیت زدگی درواقع اصالت دادن به همین تفاوت‌ها رفتاری است. مشروع شمردن جنسیت و پذیرفتن هنجارهای ناشی از آن است. پیش فرض ها و کلیشه‌هایی که منجر به تبعیض و نابرابری در میان انسان‌ها می‌شود.به عبارت دیگر جنسيت زدگی، نوعی تبعيض و پيشداوری درباره انسانها بر اساس جنسيت آنها و کليشه های جنسيتی غالب در جامعه است. کليشه های جنسيتی که نقشهای خاصی را برای مردان و زنان تعريف میکند و اگر انسانی خارج ازاين تعاريف رفتار کند، 'غيرطبيعی' يا 'نامناسب' محسوب میشود.[۲۸]

دو استاد روانشناسی، پروفسور پيتر گليک و پروفسور سوزان فيسک در مقالهای که در سال ۱۹۹۶ منتشر کردند. دوگانگی رويکرد جنسيتی، خصمانه و خيرخواهانه را مطرح و سپس برای ارزيابی آن پرسشنامهای را طراحی کردند. که در آن با پرسيدن ۲۲ سوال میتوان دريافت نگاه جنسيتزده يک فرد تا چه حد خصمانه و تا حد خيرخواهانه است. در عمل بين اين دو نگاه تفاوت بسيار وجود دارد، اما به نظر گليک و فيسک هر دو يک هدف را دنبال میکنند، حفظ موقعيت برتر مردان در ساختار هرم قدرت اجتماعی.

جنسیت زدگی خصمانه(Hostile sexism)

جنسیت زدگی خصمانه آنچیزی است که بصورت سلطه‌ جویی مردسالارانه و باورهای تحقیرآمیز خود را نشان می‌دهد و موضوع مرکزی آن صراحتا اين است که مرد جنس برتر است و بايد قدرت را در اختيار داشته باشد. به عبارت ديگر همان نگاهی که زن را "ضعيف" میبيند. جنسیت گرایی خصمانه را بیشتر در جوامع سنتی می‌توان سراغ گرفت. در این جوامع قوانین بسیار سرسختانه‌ای میان زن و مرد حاکم است.در بسیاری از این جوامع زنان به دلایل مختلف حتی مورد ضرب و شتم همسر یا برادران یا خانواده‌ی خود قرار می‌گیرند.

همچنین اساسا پدیده‌ای به نام «ناموس مرد» چیزی جز تبلور افراطی جنسیت زدگی نیست. نوعی هنجار اجتماعی که بطور کامل توسط جامعه پذیرفته شده است. بر اساس آمار صندوق جمعیت سازمان ملل، سالانه حدود ۵۰۰۰ زن در قتل‌های ناموسی کشته می‌شوند. البته این آمار احتمالا باید بسیار بیشتر باشد. از جمله گفته می‌شود حداقل ۱۰۰۰ زن در عرض یک سال (۱۹۹۹) به این شکل در پاکستان به قتل رسیدند.قتل ناموسی البته در ایران هم رایج است. از هر هفت قتل در ایران یکی از آنها بدلایل ناموسی صورت می‌گیرد[۲۹]. در بسیار از موارد حتی سرپیچی دختر از ازدواج با شخص مورد تعیین خانواده از جمله پسرعمو می‌تواند به مرگ وی منجر شود.

برای فهم تبعیض نهفته در مفهوم یا کلیشه‌ی رفتاری به نام «ناموس» وجود دارد بیان چند سوال کمک کننده است؟

  • چرا در یک خانواده گاه رابطه‌ی پسر خانواده با دختران نه تنها مذموم نیست بلکه گاه مورد افتخار است، در حالی که رابطه‌ی دختر خانواده با یک پسر آنچنان مذموم و غیرقابل تحمل است که حتی می‌تواند به مرگ او یا مجازات‌های بسیار شدیدی منجر شود؟
  • چرا در بسیاری از خانواده‌ها پدر خانواده خود را مجاز به روابط پنهانی یا نیمه پنهانی با زنان دیگر می‌داند، درحالی که حتی معاشرت ساده‌‌ی مادر خانواده با یک مرد دیگر می‌تواند منجر به شک به او و سپس مجازات‌های بی‌رحمانه شود؟
  • چرا در برخی خانواده‌ها وقتی زنان قصد بیرون رفتن از خانه یا مسافرت دارند، باید الزاما توسط یک مرد کنترل و مراقبت شوند اما مردان نیاز به چنین مراقبتی ندارند؟
  • از همه بدتر : چرا تمامی قواعد بالا برایت جامعه کاملا یا به میزانی پذیرفته است؟! چرا طبق یک عرف جا افتاده گفته می‌شود که نباید در دعواهای ناموسی دخالت کرده و به کمک مظلوم رفت؟ بسیاری از مردان حتی اگر در ملاء عام بدلیل رفتار خشن با همسر خود از طرف کسی مورد اعتراض قرار بگیرند در پاسخ خواهند گفت: زنمه ! گویا زن برده‌ای است که او می‌تواند هر رفتاری با وی داشته باشد.

از مظاهر اجتماعی جنسیت‌زدگی خصمانه در جامعه می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

ناموس گرایی

ضرب و شتم زنان

پوشش اجباری

جوک‌های جنسیتی

تجاوز

استفاده از عبارات و کلمات جنسیت گرایانه به عنوان عرف‌ها و ارزش‌های شناخته شده: مردانگی/ ضعیفه‌گی/ مرد نیستم اگه .../ خاله زنکی/ مگه تو دختری؟/ مث زن گریه کردن!/ از زن کمترم اگه...- مردی گفتن زنی گفتن- زن ذلیل و ...

اسید پاشی

و ...

قانونی بودن جنسیت زدگی در ایران

در این رابطه تفاوت ایران با بسیاری از کشورها با بافت سنتی این است که اغلب از مظاهر جنسیت زدگی مورد تأیید قانون هستند. تا آنجا که حتی قتل زنان در صورتی که دلایل ناموسی داشته باشد از طرف قانون مورد پیگرد قرار نخواهد گرفت یا در پیگرد آن اهمال خواهد شد. به این ترتیب رفتار خشن با زنان همواره از طرف قانون مورد حمایت است. این درحالی است که در بسیاری از کشورهای سنتی، قانون درحال جنگیدن با کلیشه های رفتاری حاکم بر جامعه است.

همچنین دادن حق حضانت کودکان به پدر، قوانین ارث، نداشتن حق طلاق از طرف زن، نداشتن حق سفر بدون اجازه سرپرست، ممنوعیت ورد به برخی مشاغل از جمله قضاوت و ریاست جمهوری و...، ممنوعیت ورود به ورزشگاه و .... نمونه هایی از مظاهر قانونی جنسیت‌زدگی در ایران هستند.

جنسیت زدگی خیرخواهانه (benevolent sexism)

جنسیت زدگی خیرخواهانه نگاهی ملایم‌تر به زنان دارد. زن را موجودی زیبا و شکنننده و لطیف می بیند که باید از او حمایت کرد.از نظر پروفسور پیتر گليک و سوزان فيسک بهترين مثال برای جنسيتزدگی خيرخواهانه تصوير کردن زن ايده آل به عنوان همسر و مادر و سوژه عشق رمانتيک است. افرادی که چنين نگاهی دارند به زنان زياد کمک می‌کنند و با آنها روابط صميمانه و دوستانه دارند. از نظر آنها زنان موجودات ظریف و شکننده‌ای هستند که باید مورد حمایت قرار گیرند. البته زن جنسیت زده نیز با این ویژگی‌ها در تفاهم بوده و برای کسب آنها تلاش می‌کنند. او تلاش می‌کند خود را با معیارها و خواسته‌های جامعه منطبق کند. در چنین تفکری زن به همچون یک کالا باید ظاهری زیبا داشته باشد و خود در معرض نمایش قرار دهد تا توسط مرد انتخاب شود. از نظر پرفسور گليک و سوزان فيسک اين نگاه عليرغم رويکرد نرم و ملايم، نگاهی منفی است که در نهايت حامی حفظ مردان در بالای هرم قدرت اجتماعی است. گليک و فيسک معتقدند که جنسيت زدگی خيرخواهانه در يک نکته با جنسیت زدگی خصمانه مشترک است: اينکه زن موجودی "ضعيفتر" است!

منشاء تاریخی جنسیت و فردیت:

حفظ خود (صیانت ذات) و حفظ نسل،دو ویژگی مشترک در تمامی موجودات زنده هستند. این ویژگی‌ها غریزه انسان را تشکیل می‌دهند. فرضا اگر کسی جسم داغی را به دست شما نزدیک کند شما ناخودآگاه دست خود را از آن دور می‌کنید. این واکنش خودبخودی ناشی از غریزه‌ ای به نام صیانت ذات یا حفظ خود است. همچنین انسان‌ها برای تداوم نسل دارای نیازهای جنسی هستند. هدف از این تمایل در انسان ، تداوم نسل انسان است.[۳۰]

ایدئولوژیزه شدن غرایز انسانی

کشف بزرگ مجاهدین در انقلاب ایدئولوژیک این است که این دو غریزه‌، بصورت ذاتی، در انسان کشش و پتانسیلی محدود دارند که بسادگی قابل کنترل هستند.

به عنوان مثال وقتی انسان گرسنه است نیاز به خوردن غذا دارد. اما غلبه کردن بر این تمایل غریزی برای او چندان مشکل نیست و به سادگی می تواند خوردن غذا را عقب بیندازد. می‌تواند روزه بگیرد و حتی ساعات متمادی چیزی نخورد.اما چه جیز باعث می‌شود که در مقابل غریزه‌ی جنسی چنین توانی نداشته باشد. چه چیزی باعث می‌شود که این پتانسیل در انسان‌ها چنان قوی عمل کند که از بدو تولد بزرگترین و مهمترین هدف زندگی آنها را تشکیل دهد. گویا انسان تنها به این دلیل به دنیا آمده که ازدواج کند. آیا مسخره نیست که بگوییم انسان به این دلیل به دنیا آمده است که غذا بخورد؟

مگر نه اینکه غریزه‌ی جنسی در انسان تنها تمایلی بیولوژیک برای تداوم نسل بود. اما چه چیزی باعث شد که نقشی چنان برجسته در زندگی هر فرد ایفا کند؟ رفتارهای فرد را شکل دهد. او را از «خود» واقعی‌اش تهی کند و نقابی پوشالی بر چهره ی او نصب نماید و نهایتا کلیشه های رفتاری را شکل دهد که اکنون آنرا جنسیت‌زدگی می‌نامیم؟

پاسخ در نظریه‌ انقلاب ایدئولوژیک مریم رجوی چنین است: غریزه جنسی در انسان یک پدیده ی بیولوژیک بوده است، ما در طول تاریخ، یک فرایند ایدئولوژیک را طی کرده است. به عبارتی با اندیشه اشباع شده و رشد کرده است.

به بیان دیگر آنچه تحت عنوان غول تمایلات جنسی می‌شناسیم که انسان‌ها را گاه کلافه کرده و از خود بی خود می‌کند، هیچ ربطی به غریزه‌ی جنسی ندارد! بلکه محصول اندیشه‌ای است که یک غریزه‌ی کوچک و قابل کنترل را به صورت اژدهایی غیرقابل مهار به ما غالب کرده است. خبر خوب برای تمامی کسانی که خود را مقهور کشش‌هایی ازین قبیل می‌دانند و ناامیدانه خود را مجبور به ساختن با غرایز طبیعی خود می بینند این است که این کشش‌ها هرگز غریزی نیستند و ربطی به طبیعت انسان ندارند، بلکه محصول ایدئولوژی جنیست‌زدگی بوده و از سنخ اندیشه‌اند! پس می‌توان آنها را تغییر داد و به تدریج به کناری زد.

یک مثال

گفتیم غریزه جنسی در ابتدا تنها در خدمت تداوم نسل انسان بود. تکثیر موجودات زنده در ابتدای خلقت به روش تقسیم سلولی انجام می‌شد. ایجاد سلول‌های ماده و نر تنها به این دلیل در تکامل بیولوژیک حائز اهمیت هستند که در روش تقسیم سلولی، امکان جهش ژنتیکی و تکامل موجودات زنده وجود نداشت. پس ایجاد جنس نر و ماده، هدفی جز تداوم نسل و خدمت به تکامل انسان نداشته‌اند. مشکل از آنجایی ایجاد می‌شود که جنسیت خود تبدیل به هدف و آرمان می شود.[۳۱]

حال به یک تمایل غریزی دیگر نگاهی می‌اندازیم. تمایل به غذا خوردن یک تمایل معمول و غریزی در انسان‌هاست که فرایند ایدئولوژیزه شدن را طی نکرده است. همانطور که گفتیم انسان قادر است به سادگی بر این تمایل غلبه کند. می‌تواند از خوردن یک غذای خوشمزه خود داری کرده و به غذای ساده‌تری بسنده کند. می‌تواند حتی تا پایان عمر بخاطر بیماری از تناول برخی غذاهای خوب خودداری کند بدون اینکه احساس شکستی غیرقابل جبران داشته باشد. .

اما آیا می‌دانید بوده اند در طول تاریخ افراد بوده اند که غریزه ساده‌ی غذا خوردن برای آنها نوعی آرمان و ایدئولوژی بوده است؟ به عبارتی این غریزه در آنها به میزانی روند ایدئولوژیزه شدن را طی کرده بود. در قرن چهارم میلادی در یونان خوردن و سورچرانی را رسما هدف زندگی برمی‌شمردند. آنها می خوردند، سپس از داروهایی استفاده می‌کردند که استفراغ کنند و بتوانند دوباره بخورند! کسی‌ به‌ نام‌ پیتولوس‌ برای‌ زبان‌ و انگشتان‌ خود پوششی‌ می‌سازد تا غذاها را، آن‌ چنان‌ که‌ می‌خواهد، گرم‌ و سوزان‌ تناول‌ کند! طبعا برای انسانی با چنین تفکری، چشم پوشی یا امساک در خوردن، کاری غیرقابل تحمل و تصور خواهد بود. غریزه ی خوردن در او تبدیل به غولی غیرقابل کنترل شده است!

این همان اتفاقی است که برای غریزه‌ی جنسی افتاده است.

درست همین اتقاق برای بخش دوم غریزه‌ی انسان، یعنی صیانت ذات نیز افتاده است. صیانت ذات نیز تنها در خدمت حفظ بقاء فرد در برابر آسیب‌هاست اما وقتی این غریزه‌ی کوچک با اندیشه‌ اشباع می‌شود، در خدمت جنسیت در آمده، رشد کرده و به صورت «خویشتن پرستی» ظهور می‌کند. 

پرسش بعدی ممکن است این باشد که چرا این دو ویژگی غریزی مسیر ایدئولوژیزه شدن و راه یافتن به اندیشه‌ را طی کرده و جنسیت‌زدگی و مردسالاری را ایجاد کردند. انگلس این فرایند را با پیدایش مالکیت خصوصی و حق توارث پدری در تاریخ بشر همزمان می‌داند. او تصریح می‌کند که بشر در ابتدا در جمعیت‌هایی مادرسالار زندگی می‌کرد. در چنین جوامعی «ابویت» (اینکه کی پدر است) بکلی غیرقطعی بود و اصل و نسب تنها از طریق مادر مشخص می‌شد. دراین جوامع زنان حاکمیت داشتند.[۳۲] یکی از انواع چنین جوامعی هنوز در کوه‌های تبت به همان صورت باقی مانده است. در این قبلیه که موسئو نام دارد قوانین مادرسالاری حاکم است . جالب اینکه یکی از ویژگی‌های موسئویی‌ها این است بسیار صلح دوست هستند و هرگز در میان آنها چیزی به نام قدرت‌طلبی و خشونت وجود ندارد![۳۳]

در جوامع اولیه، بدلیل عدم پیشرفت وسایل تولید، تغذیه خانواده از طریق دانه‌چینی و جمع آوری میوه‌ها توسط زنان انجام می‌شد.آنها که منبع تغذیه‌ی قبلیه بودند، هژمونی خود بر تمامی خانواده و اموال آنرا حفظ می‌کردند. پیشرفت ابزار شکار که در آن زمان توسط مردان انجام می‌شد و هنوز رونق چندانی نداشت، منجر شد مردان نیز بتوانند نقشی در تهیه‌ی آذوقه‌ی قبلیه و خانواده ایفا کنند. در ادامه اهلی کردن حیوانات و دامپروری برای اولین بار منبع ثروت غیرقابل منتظره‌ای را ایجاد کردند به دلیل تقسیم کار متعلق به مردان بود. باینهمه بر مبنای حق مادری توارث که از پیش باقی مانده بود در صورت مرگ گله دار، این گله نه به فرزندان بلکه به خواهران فرد یا فرزندان خواهرانش میرسید. به این ترتیب ازدیاد ثروت از یک جانب به مرد موضعی برتر از زن در خانواده میداد، و او را ترغیب می‌کرد تا ترتیب سنتی توارث را به نفع فرزندان خود عوض کند که چنین نیز کرد.

انگلس می‌گوید:

«برافتادن حق مادری، شکست جهانی-تاریخی جنس مؤنث بود. مرد فرمانروایی خانه را نیز بدست آورد؛ زن تنزل مقام یافت، برده شد، بنده شهوت مرد، و ابزاری صِرف برای تولید فرزند. این موضع تنزل یافته زن، که بخصوص در میان یونانیهای عهد نیم-خدایان، و از آن هم بیشتر عهد کلاسیک، به چشم میخورد، بتدریج بزک و آراسته شد، و تا اندازه‌ای در لفاف شکلهای ملایمتری پیچیده شد، اما به هیچ وجه از بین نرفت»[۳۴]

و به این ترتیب، هژمونی به مردان تفویض شده و مردسالاری، یعنی هژمونی انسان بر انسان و تبعیض به واسطه‌ی تفاوت‌های جسمی، آغاز گشت.قوانینی که برای حفظ ثروت وضع شده بودند، چون حق رها کردن همسر از زن سلب شد تا مبادا ثروتی را به خود متعلق بداند تبدیل به رسوم جامعه و سپس تقدیس شده و حرمت پیدا کردند. آنچنان که امروزه عدم تمایل زن به زندگی با یک مرد خیانت و حرمت شکنی نام می‌گیرد! به این ترتیب زن تبدیل به کالایی در دستان مرد شد. غیرت مردانه که چیزی جز تلقینی روانی برای حفظ این کالا بود، شکل گرفت. استثمار انسان از انسان آغاز گشت و این تبعیض در پروسه‌ی تکامل خود به شگل گیری رفتارهای اجتماعی و کلیشه‌هایی منجر شد که امروزه ما آنرا جنسیت‌زدگی و فردگرایی می‌نامیم.   

مریم رجوی تبیین‌گر و شارح تفکری نوین

واقعیت این است که اگر مباحث جنسیت‌گرایی و فردیت گرایی در علوم روانشناسی و جامعه شناسی معاصر تا حدودی مورد بحث قرار گرفته،‌اما گفتمان مریم رجوی آنرا به طرزی شگفت آور به عمق برده و زوایای جدیدی از آن را آشکار می‌ سازد. از دیدگاه او ایدئولوژی جنسیت همانقدر که برای زنان اسارت بار بوده برای مردان نیز اسارت بار است. چرا که مردان نیز مجبورند از کلیشه‌ها و هنجارهای مشخصی پیروی کنند که به آنها تحمیل و تلقین شده است. اگر برای زنان، زیبایی ، لطافت،عاطفی بودن، اشک ریختن، سلیقه داشتن، شکنندگی، ترسیدن و ... به عنوان ارزش‌های مورد پسند و مورد انتظار، ارائّ می شوند به همین ترتیب، هیکل‌مند بودن، قوی بودن، مهاجم بودن و غیرتی بودن(ناموس پرستی) ... ارزش‌های مردانه هستند. به این ترتیب اگر زن یا مردی فاقد برخی ازین معیار باشد، با شکست‌های اجتماعی سهمگینی مواجه خواهد شد! براستی سرنوشت زنانی که با شاخص‌های جامعه ، چهره‌ی مورد پسند یا زیبایی ندارند چیست؟! این زنان در تمام زندگی تبدیل به افرادی خودکم بین و متزلزلی خواهند شد که تا پایان عمر تمامی رفتارهایشان از آن متأثر خواهد بود. به همین ترتیب مردانی که نتوانند ویژگی‌های مورد انتظار جامعه را در خود فراهم کنند، خود را در زندگی شکست‌خورده می‌دانند. چه بسا این مردان سعی کنند با کسب ویژگی‌های دیگری به جبران آن بپردازند. به عنوان مثال مردی که دارای چهره‌ی جذابی نیست، یا به عنوان مثال ثروتی یا موقعیت اجتماعی ندارد، با روی آوردن به خشونت، لمپنیزم و کسب قدرت جسمی سعی می‌کند، ضعف خود را جبران کند تا از نظر جامعه و بطور مشخص از طرف زنان، قابل قبول باشد.

در یک کلام می‌توان گفت اگر مارکس را بتوان کاشف استثمار طبقاتی ( استثمار یک طبقه از یک طبقه دیگر) دانست، مریم رجوی تبیین‌گر و شارح نوع پیچیده‌تر و ظریف‌تری از انواع استثمار یعنی استثمار انسان از انسان است. ظریف تر ازین زاویه که اسثمار طبقاتی به پدیده ی جامعه در کلیت آن می‌پردازد و استثمار جنسی به پدیده ی انسان و مناسبات انسانی که همین جامعه شکل گرفته و بی‌شک بر آن موثر بوده است. 

دو دستگاه مریم رجوی

مریم رجوی در مباحث انقلاب ایدئولوژیک از جمله واضع تئوری «دو دستگاه» است. دو دستگاه بیان دو نوع دیدگاه نسبت به انسان است. دیدگاه اول که مریم رجوی آنرا «دستگاه راست» می نامد ناظر بر ارزیابی و نگرش انسان نسبت به خود و پیرامون خود با تفکر جنسیت‌گرا است. دستگاه دوم که آنرا «دستگاه چپ» یا «دستگاه توحیدی» می‌نامد، بیانگر نگرشی جدید نسبت به خود و پیرامون خود می باشد که مریم رجوی همگان را به آن دعوت می‌کند. او در کلاس‌ها و آموزش‌های خود دستگاه راست را دارای ویژگی‌هایی می‌داند که می‌توان به برخی از آنان اشاره نمود.

ویژگی‌های دستگاه راست

  • خدای شکنجه گر
  • بالاترین گناه جنسی است
  • حرکت روی پای خود
  • دوگانگی ( از خودبیگانگی)

بالاترین گناه، گناه جنسی است

در نگرشی که مجاهدین آنرا «دستگاه راست» توصیف می‌کنند، بالاترین گناه،‌گناه جنسی تلقی می‌شود. این تلقی هم توسط فرد در مورد خودش و هم توسط جامعه مورد تأیید است. البته همچنانکه می‌توان حدس زد، چنین تفکری در اقشار مختلف جامعه با فرهنگ‌های متفاوت به میزان متفاوتی رسوخ دارد. در فرهنگ‌های سنتی بیشتر می‌توان نمودهای عینی آنرا دید و در جوامع مدرن‌ کمتر. با اینهمه بندرت کسانی هستند که بتوانند بطور کامل خود را عاری از چنین اندیشه ای بدانند چرا که اندیشه‌ی حاکم در جهان امروز،‌چنین است. در چنین اندیشه ای بالاترین گناه نه ظلم به دیگران و دست اندازی به دسترنج آنان بلکه گناهان جنسی تلقی میشود. ازین منظر حتی یک روشنفکر با طرز فکری متفاوت از جامعه، در اعماق ذهن خود دستکم در نگاه اول، یک زن روسپی را نسبت به زنی که پاکدامن، اما در زمره‌ی حامیان دیکتاتوری است، دارای جایگاهی پایین‌تر می بیند و نسبت به وی نگاهی تحقیرآمیز دارد.

خدای شکنجه گر

در «دستگاه راست» خداوند قدرتی تعریف می‌شود که انسان را بخاطر گناهان جنسی اش مورد سرزنش و عتاب قرار می‌دهد. فرد با چنین نگرشی، یا از خود ناامید است و یا همواره یا در اضطراب و عذاب درونی بخاطر گناهانش بسر می‌برد. چرا که در «دستگاه راست» بالاترین گناه، گناه جنسی است. ازین منظر خداوند نیز موجودی شکنجه‌گر است که انسان‌ را همواره شایان عذاب بخاطر گناهان جنسی‌اش می‌داند. البته این نگرش ممکن است در فرهنگ ها و اقشار مختلف جامعه ٰژرفاهای متفاوتی داشته باشد، اما تقریبا اندک‌شماری هستند که بتوانند خود را ازین فرایند ذهنی برهانند. حتی خداناباوران و آتئیست‌ها نیز در تطابقی ناگزیر با هنجارهای موجود در جامعه در عمق اندیشه‌ی خود می‌توانند تحت تأثیر چنین اندیشه‌ای بوده و بالاترین گناه را دستکم در عملکرد خود گناه جنسی دانسته و بخاطر آن دچار عذاب درونی باشند. اصلا دور از تصور نیست که حتی یک خداناباور نسبت به خواهر خود تعصب جنسیت‌گرایانه داشته و هر خطایی از جانب او را بالاترین گناه ارزیابی کند در حالی که چنین دیدگاهی نسبت به برادر خود ندارد. ازین رو چنین فردی نیز خود را اگر نه مقهور خدایی شکنجه‌گر بلکه مقهور دستگاهی‌ ارزشی می‌بیند که وی را همواره بخاطر گناهانش شماتت می‌‌کند.

حرکت روی پای خود

مریم رجوی معتقد است در «دستگاه راست» انسان‌ها بصورت فردی در تلاش برای غلبه بر مشکلاتی هستند که پیش روی آنها قرار دارند. کلیشه‌ی تحمیلی از سوی جامعه رفتاری را ارزشمند تفسیر می‌کند که هرچه بیشتر متکی به «خود» باشد. به این ترتیب این یک ارزش جا افتاده است که فرد آنقدر قوی باشد که خود بتواند از پس مشکلاتش بربیاید. کما اینکه کمک خواستن و احساس نیاز به جمع نوعی ضعف تلقی می‌شود. با یک مراجعه کوتاه چه بسیار جملات نقض و عکس‌نوشته‌های مختلف در ستایش فردگرایی و بی‌نیازی نسبت به دیگران در شبکه‌های اجتماعی می‌توان یافت.

ازین منظر رشد فردگرایی منفی به معنی خودپرستی و خودخواهی نیز منبعث از ایدئولوژی جنیست است. در دستگاه راست، یعنی نگرش جنسیت‌گرا، انسان موجودی است که باید در تقلایی ناگزیر برای کسب موقعیت‌های فردی منطبق با کلیشه‌های جامعه تلاش کند. جامعه‌ی جنسیت‌گرا برای مردان قدرت،مقام، خشونت و ... را و برای زنان ظرافت، شکنندگی، عاطفی بودن و .... تجویز می‌کند. چنین اندیشه ای برای هر دو اعم از زن و مرد چیز جز خودخواهی ( به فکر خود بودن) و زیر پا گذاشتن منافع دیگران در راستای کسب موقعیت را به همراه ندارد.

البته پیش ازین گفتیم که فردگرایی به معنای مثبت آن احترام به ارزش انسانی، استقلال و آزادی عمل، احترام به انتخاب و تصمیم گیری فرد، حرمت امور شخصی، خودشکوفایی و ... را در برمی‌گیرد. این دستاورد در اثر رشد جوامع بشری بدست آمده است. در گذشته‌ انسان‌ها در کلونی های کوچک و بزرگ زندگی کرده و نوعی زندگی توده وار داشتند. به این ترتیب احساسات، افکار و واکنشها و سرنوشت افراد همه وابسته به یکدیگر و منبعث از جمع و سنتهای موجود در آن است؛ افراد نه تنها تشویق نمی‌شوند که از خود نظری داشته باشند بلکه اغلب فقط آنگاه تأیید می‌شوند که به نظر جمع اقتدا کنند . چنین آزادی تصمیم‌گیری و انتخاب را برای فرد نادیده‌ میگرفت هر چند نمیتوان منکر برخی جنبه‌های مثبت آن شد. سالها بعد در آنسوی طیف مفاهیمی چون اندیویدوآلیسم جای خود را در جهان باز کرد. معنای جامع این واژه در فرهنگ اقتصادی نئوپالگریو چنین آمده است : «فردگرایی، آن نظریه اجتماعی یا ایدئولوژی اجتماعی است که ارزش اخلاقی بالاتری را به فرد در قبال اجتماع یا جامعه اختصاص میدهد و در نتیجه، فردگرایی، نظریه ای است که از آزاد گذاردن افراد حمایت میکند به نحوی که به هر آنچه آن را به نفع شخصی خودشان میدانند عمل کنند»[۳۵] اما واقعیت این است که اندیویدوآلیسم نیز علیرغم جنبه‌‌های مثبت آن به تنهایی قادر به پاسخگویی به نیازهای بشری نبوده و در جهانی سرمایه داری به رشد و ترویج ایگوئیسم(خودپرستی) منجر شده است. از همین رو بسیاری آنرا نیز مورد نقد قرار می‌دهند.چنین تفکری فرد را به تنهایی در جهان رها می‌کند. چنین انسانی احساس همکاری و کارگروهی را هرگز تجربه نمی‌کند و خود را نیازمند به دیگران نمی داند.

دوگانگی ( از خودبیگانگی)

اریک فروم معتقد است از خود بیگانگی(الیناسیون) تفسیری است از وضعیت انسان در جامعه سرمایه داری. او در تفسیر خود از بیگانگی یا الینه شدن انسان می گوید: اعمال او به جای آنکه تحت کنترل او باشد بر او مسلط اند و او خود را مرکز اعمال فردی خویش نمی یابد. به جای اینکه اعمال، طبق خواست و اراده او انجام گیرد، او از اعمالش اطاعت می کند. او خود را نظیر همه مردمی می یابد که به عنوان اشیاء درک می شوند با احساس ها و خواسته های مشترک، اما در عین حال در همان زمان او هیچگونه وابستگی و ارتباطی با جهان خارج ندارد. به نظر فروم اعضای جامعه صنعتی همگی الینه شده هستند و بیگانگی مختص گروه و طبقه خاصی نیست. بنابراین به نظر فروم بشر باید زندگی خود را از نو ارزیابی کند و بار دیگر متولد شود اما این کاری است دشوار که بیشتر مردم بدان بی توجهند چراکه به نظر فروم «سرنوشت دردناک بیشتر آدمیان این است که پیش از تولد، می میرند». [۳۶]

هم چنین مارکس، الیناسیون را «بیگانگی» (Estrangement) و «بیگانه بودن با خویش» (Entfremdung) معنی می‌کند و آن‌را فراق انسان از فرآورده خویش، از خویشتن خویش، جامعه‌ی خویش و سرشت خویش می‌داند. او معتقد است وقتی محصول کار کارگر از وی ربوده می‌شود او به تدریج با کار خود بیگانه میشود. در مراحل بعدی این از خودبیگانگی به بیگانگی او با خود می انجامد. هرچه کارگر از خود بیشتر در کار مایه گذارد، اشیایی می‌آفریند که بر ضد خودش قدرتمندتر می‌گردد.[۳۷]

در منطق دو دستگاه که مریم رجوی واضع آن است از خودبیگانگی تفسیر عمیق‌تری می‌شود. او معتقد است الیناسیون در حیطه رفتارهای انسانی منشاء ملموس‌تری به نام فرهنگ جنسیت‌گرایی دارد. فرهنگی که رابطه‌ای متقابل با مناسبات سرمایه داری دارد. هم برساخته و محصول آن است و هم آنرا شکل داده و در خدمت آن قرار می‌گیرد. باید در اینجا اشاره کرد که از دیدگاه مجاهدین خلق، برخلاف تفسیر مارکسیتها رو بنا ( فرهنگ و عادات اجتماعی) تماما محصول زیربنا (مناسبات تولیدی) نیست بلکه رابطه‌ای متقابل با آن دارد. برای فهم خدماتی که جنسیت گرایی به مناسبات سرمایه داری می‌کند، کافیست نگاهی به تبلیغات کالاهای آن بیندازیم. استفاده از تصاویر زنان عریان یا نیمه عریان برای جذب مشتری نوع افراطی و علنی برخی از انواع این خدمات است که حتی در جامعه سرمایه‌داری نیز هم‌اکنون توسط فمنیست‌ها و بسیاری از روشنفکران مورد اعتراض قرار دارد.

البته جنسیت زدگی که قدمتی به اندازه‌ی طول تاریخ بشر داردو نه فقط در مناسبات سرمایه‌داری بلکه در تمامی مراحل مختلف تاریخ از جامعه برده داری گرفته تا فئودالیزم به شکلی خود را نمایان کرده و رابطه‌ای متقابل با شکل گیری مناسبات تولیدی داشته است.

با این مقدمه از دیدگاه مریم رجوی «در دستگاه راست» انسان‌ها همواره رفتاری دوگانه دارند. تمامی انسانها نقابی بر چهره دارند که در پس آن انسان دیگری حضور دارد. افراد تلاش می‌کنند در مقابل دیگران از خود چهره‌ای بسازند که در واقعیت چنین نیستند. آنها تمرین می‌کنند. حتی حرکات رفتاری را تقلید می‌کنند. از نوع خندیدن، لحن حرف زدن، نحوه‌ی راه رفتن تا لباس پوشیدن و غیره تماما تقلیدی و تصنعی است. هر کس با توجه به محیطی که در آن رشد می‌کند یا امکاناتی که از آن برخوردار است نقابی برای خود تهیه می‌کند. نقابی که تنها برای پوشاندن حفره‌های درونی ساخته می‌شود. انسان البته ناچار است چنین باشد و گرنه شانسی برای زندگی ندارد. او تلاش می‌کند خود را با معیارهای تعریف شده در جامعه‌ی جنسیت زده منطبق کند.چنین انسانی تماما درگیر این است که چطور و چگونه بیشتر مورد توجه قرار گیرد. در یک کلام نوعی دوگانگی بر فرد حاکم است. هیچکس خودش نیست و همگان تلاش می‌‌کنند واقعیت درون خود را پنهان سازند. این دوگانگی تا آنجا پیش می‌رود که جنبه‌ی تصنعی بر جنبه‌ی واقعی انسان غلبه پیدا می‌کند. چنان‌چه حتی فرد در خلوت خود نیز خودش نیست و بدین تریتب از خودبیگانگی شکل میگیرد.

ویژگی‌های دستگاه چپ

«دستگاه چپ» از دیدگاه مریم رجوی، نگرشی فارغ از جنسیت زدگی نسبت به خود و انسان‌های پیرامون است. ویژگی‌های چنین دستگاهی، که او آنرا «دستگاه چپ» می‌نامد دقیقا معکوس «دستگاه راست» هستند:

  • بالاترین گناه قطع شدن از آرمان و شاخص آرمانی است vs بالاترین گناه جنسی است
  • خدای مهربان و بخشنده vs خدای شکنجه گر
  • حرکت روی پای جمع (با کمک جمع) vs حرکت روی پای خود
  • رهایی vs دوگانگی و از خودبیگانگی

بالاترین گناه ناامیدی و قطع از شاخص آرمانی

برخلاف نگرش جنسیت زده یا همان نگاه به انسان در «دستگاه راست» که بالاترین گناه را گناه جنسی می‌داند، دستگاه چپ بالاترین گناه را ناامیدی و محروم کردن خود از خدا، از سرچشمه‌ی انرژی مثبت و سرانجام روی‌گرداندن از آرمان آزادی و رهایی انسان می‌داند. در این نگرش، خطاهای جنسی به میزانی ارزش ذاتی دارند که تنها آگاه شدن فرد به آن اشتباه، جبران آنرا کفایت می‌کند. از همین منظر است که مریم رجوی این تفکر را ترویج می‌کند که عرصه ی گناه یا ثواب نه حیطه‌ی خطاهای رفتاری فرد، مابین او و دیگران، بلکه دایره‌ی فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی اوست. به این ترتیب گناه، دست اندازی به حقوق دیگران، ستمکاری، مشارکت سیاسی در حاکمیت علیه منافع مردم، خدشه دار کردن خطوط قرمز مابین خلق و ضدخلق و ... است

چنین نگرشی بدون شک در صورتی که به اندازه‌ی کافی مورد توجه قرار گیرد، یک انقلاب شگفت انگیز در ارزیابی انسان است.به این ترتیب برخلاف تصور عمومی جامعه، هم‌نشینی و یا هم‌کاسه‌شدن با غاصبان حقوق مردم، بسیار بیشتر از وضعیت اخلاقی فرد شایان سرزنش است. برای پی بردن به این که حتی لایه های مترقی و روشنفکر جامعه از چنین تفکری بسیار دور هستند، کافی است از آنها بپرسید:

در یک مثال فرضی، پرده برافتادن از خطای جنسی خواهرتان، بیشتر برایتان قابل تحمل است یا همراهی سیاسی و تجاری او با یکی از جناح‌های حاکمیت؟

شایان ذکر است که حتی در اروپا و آمریکا، که به نظر آزادی‌های جنسی تا حد بسیاری وجود دارد،‌همچنان از حربه‌ی پرونده‌ی رسوایی اخلاقی برای کنار زدن سیاست مداران استفاده می‌شود. چنین سیاست مدارانی، سالها در مقابل کشتار مردم در اقسا نقاط دنیا سکوت می‌کنند، با دیکتاتورها دست میدهند و با کارتل های اسلحه و نفت معامله می‌کنند، اما هیچ کدام ازین اعمال از دیدگاه جامعه گناه بشمار نمی‌رود. درحالی که همین افراد وقتی از طرف رقبای خود مورد هجوم قرار می‌گیرند با افشاء یک پرونده اخلاقی تا اعماق دره سقوط می‌کنند.

خدای مهربان و بخشنده

مریم رجوی، معتقد است که وقتی در دستگاه چپ، یعنی نگرشی فارغ از جنسیت گرایی به انسان نگاه کنیم،‌دیگر خداوند نیز ، قدرتی برتر برای شکنجه‌ی انسان نخواهد بود. در :دستگاه چپ» خداوند نیز به مثابه ارزش برتر، مسیر حرکت انسان را به شکلی دیگر ساخص‌گذاری میکند.

مریم رجوی با برداشتی نو از دین، به قلب تفکر جنسیت‌گرا می‌تازد. او معتقد است حتی در اسلام و دیگر ادیان نیز، عرصه‌ی گناه، فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی فرد را شامل می شود و نه خطاهای فردی و رفتاری و نهایتا جنسی! او با مثال‌های بسیاری از تاریخ اسلام، آیات قرآن و تعالیم دینی، اثبات می‌کند که نگرش اسلام نیز به انسان چنین است:

چند مثال

  1. علی ابن ابی طالب در یکی از خطبه های نهج البلاغه به مالک اشتر حاکم مصر می گوید: فَإِنَّ فِی اَلنَّاسِ عُیُوباً اَلْوَالِی أَحَقُّ مَنْ سَتَرَهَا فَلاَ تَكْشِفَنَّ عَمَّا غَابَ عَنْكَ مِنْهَا فَإِنَّمَا عَلَیْكَ تَطْهِیرُ مَا ظَهَرَ لَكَ وَ اَللَّهُ یَحْكُمُ عَلَى مَا غَابَ عَنْكَ فَاسْتُرِ اَلْعَوْرَةَ مَا اِسْتَطَعْتَ یَسْتُرِ اَللَّهُ مِنْكَ مَا تُحِبُّ سَتْرَهُ[۳۸] ترجمه : در مردمان همیشه عیوبی هست. بهترین فرد برای پوشاندن آنها حاکم است. پس عیوب دیگران که بر تو فاش شد نه تنها هرگز در آن کجکاوی نکرده و آن را افشا نکن بلکه تلاش کن آنرا بشوری و پاک کنی، پس بگذار خداوند در مورد آنچه در پنهان انجام شده قضاوت کند( یعنی به تو ربطی ندارد) . پش بپوشان زشتی‌ها تا می توانی تا خدا هم بپوشاند زشتی‌های تو را،‌همان‌هایی که دوست نداری برای مردم فاش شود! به این ترتیب علی ابن ابی طالب بشکل آشکاری در مورد پوشاندن عیوب فردی مردم و چشم پوشیدن بر آنها و بی اهمیت بودنشان سخن می‌گوید. این درحالی است که شاهد هستیم در حاکمیت جمهوری اسلامی ،‌جوانان را برعکس بر الاغ سوار کرده، در میان مردم می‌چرخانند و یا آفتابه بر گردن آنها می اندازند و به این شکل آنها را به خاطر خطای جنسی ، دعوا، دزدی و .... مجازات می‌کنند.درست به همین دلیل است که مریم رجوی آخوندهای حاکم بر ایران را دشمنان اسلام می‌داند.
  2. در انجیل یوحنا آمده است که فرسیان زنی را حین زنا دستگیر کرده و قصد سنگسار او را داشتند. وقتی عیسی ناصری با این واقعه مواجه شد به تمامی مردان که در آنجا بودند گفت: هر کس در میان شما هیچ گناهی مرتکب نشده اولین سنگ را به او بزند. اینجا بود که افراد یکی یکی سنگ ها را رها کرده و رفتند و زن با عیسی تنها ماند! عیسی به او گفت برو و دیگر گناه نکن![۳۹]

حرکت روی پای جمع ( به کمک جمع)

مریم رجوی در عین حال که آزادی و انتخاب فرد را مبنای حرکت او می‌داند، انسان را موجودی تعریف می‌کند که تنها در یک فرایند اجتماعی و گروهی با احساسی از همکاری، دوست‌داشتن دیگران، کوتاه آمدن از نظر خود بخاطر منافع جمع، قادر به رشد و تعالی است.

این در حالی است که جامعه‌ی جنسیت زده ویژگی‌هایی چون رقابت منفی، جاه طلبی، خود‌خواهی، حسادت، اول من ( این تعیبر مجاهدین از نوعی خودخواهی‌ است) و ... را در افراد ایجاد و تقویت می کند.

خبر خوب برای همه‌گان از دیدگاه مریم رجوی این است که این ویژگی‌ها در افراد مختلف نه ناشی از ذات انسان‌ها بلکه ناشی از تسلط ایدئولوژی جنسیت بر جامعه است. پس هیچکس بد نیست. به این ترتیب برای مبارزه با چنین ویژگی‌هایی نیاز به ریاضت کشی و خودسازی های فرسایشی در مبارزه با خودخواهی، عصبانیت و ... نیست. کافی است بر جنسیت زدگی غلبه کرده و گام‌های عملی در راستای نفی آن برداریم. بسرعت خواهیم دید که چنین ویژگی‌هایی نیز در ما رنگ خواهد باخت.

با این تفاسیر «دستگاه چپ» دستگاهی است که در آن فرد، خود را به جمع نیازمند‌ می بیند. در یک حرکت جمعی، آنچنان که او با نقاط مثبت خود، ضعف‌های دیگران را جبران میکند،‌دیگران نیز با توانایی های خود نقاط منفی او را جبران می کنند.

رهایی

در مقابل دوگانگی و از خودبیگانگی، یگانگی و رهایی قرار دارد. محصول و نتیجه‌ی«دستگاه چپ» بجای دوگانگی، یگانگی و رهایی است. فردی که از «دستگاه راست» بیرون می‌کشد تئوری آنرا فهم کرده و سپس در عمل به مبارزه با آن می‌پردازد، قادر است نقاب از چهره بردارد و خودش باشد. چنین انسانی به همان میزان از عارضه‌هایی چون خودنمایی فاصله می‌گیرد. البته باید توجه داشت که معمولا ما تصور عامه از این پدیده، اعمال افراطی در جهت برجسته کردن خویش در جمع است. این درحالی است که خودنمایی در تار و پود اعمال و رفتارهای اغلب انسانها کم و بیش نهفته است. انسانی که نقاب بر چهره دارد، تمامی کنش‌ها و برکنش‌های او در راستای حفظ چهره‌ی خودساخته‌ی او تنظیم شده و تکوین می‌یابد ، و از رو در تمامی آنها می‌توان شائبه‌هایی از خودنمایی را دید. درست به همین دلیل است که وقتی انسان از «دستگاه راست» خارج شده و به روایت مجاهدین، انقلاب می‌کند تبدیل به انسانی دیگر می‌شود. او رهایی را تجربه می‌کند.هرچند غلبه بر «دستگاه راست» به یکباره امکان پذیر نیست اما چنین انسانی انتخاب می‌کند در مسیر دیگری حرکت کند. او قادر است رفتارهای خود را بازخوانی کند و علت آنرا متوجه شود. یکی از ابزاری که مجاهدین تحت اشراف مریم رجوی برای غلبه بر «دستگاه راست» از آن بهره می جویند عملیات جاری است. عملیات جاری یک نشست جمعی کوچک است که افراد در کمال صداقت، رفتارهای خود را در آن بازخوانی می‌کنند. گاه از یکدیگر عذرخواهی می کنند و پنهانی‌ترین زوایای درون خود را بی‌باکانه روی دایره میریزند و گاه از آنچه از یکدیگر یاد گرفته اند،‌در برابر هم سخن می‌گویند و به نقاط قوت یکدیگر اشاره می‌کنند. به عبارت دیگر عملیات جاری فرایند «خود‌ شدن» را سهل تر کرده به افراد کمک می‌کند تا بر ویژگی‌هایی چون خودخواهی، نخوت، جاه طلبی و به تعبیر مریم رجوی « اول من» غلبه کنند. تصور کنید دوست شما، صادقانه و با پوزش به شما بگوید که اگر در انجام فلان کار به کمک شما نیامده است، علت آن احساس حسادت به شما و کار خوبتان بوده است در حالی که باید از شما یاد می‌گرفته و شما را تنها نمی‌گذاشته....

چنین گفتگویی بین شما و دوستتان،‌ طبعا شما را به هم نزدیکتر کرده و فاصله ها را از میان می برد. درست در همین نقطه است که جوشش و فوران انرژی‌های انسانی آغاز می‌شود و رهایی عینت پیدا می‌کند.

مریم رجوی در انقلاب ایدئولوژیک سالک یا دانشمند

آنجه مریم رجوی به تبینن وتشریح آن پرداخته است،‌ اگر چه بسیار کم و به ندرت تدوین و منتشر شده است، اما بدون شک یک نگرش کاملا جدید نسبت به انسان و رفتارهای انسانی و به عبارتی یک ارزیابی جدید و متفاوت از روبنا به مثابه‌ فرهنگ و عادات شکل گرفته‌ در جوامع بشری است. بی سبب نیست که دکتر محمد حسین حبیبی در این رابطه گفته بود:

این یک دیدگاه ایدئولوژیک نوین نسبت به مسأله‌ی زن، رهبری، رهایی، و آگاهی است که آثار آن از قلمرو سیاست فراتر رفته و در زمینه فلسفه، عرفان، هنر، جامعه‌شناسی، روانشاسی، شناخت‌شناسی، و وجود شناسی نیز تجلی خواهد یافت.

اینکه مجاهدین خلق و شخص مریم رجوی چنین اندیشه‌ای را کمتر به بیرون ارائه دادند دلیل بسیار مشخصی دارد. هدف مریم رجوی از وارد شدن در انقلاب ایدئولوژیک، آنچنان که خود او می‌گوید، در قدم اول نه ارائه‌ی تئوری‌های نوین در رابطه با رهایی زنان یا دست‌یابی به رهایی فرد فرد انسانهاست. اگر چه این اهداف بسیار مقدس و نتیجه‌ی خودبخودی این انقلاب بوده اند اما هدف او در یک کلام پیشبرد مبارزه و سرنگونی آخوندهای حاکم بر ایران است. او می‌گوید ما برای مبارزه در شرایط دشواری که در پیش رو داشتیم ناچار بودیم خود را ارتقاء دهیم تا بتوانیم با آزاد کردن انرژی‌ها از پس این رژیم برآمده و در برابر تهاجمات او بایستیم. به عبارتی این مسیر بیش از هرچیز مسیری عملی بوده است که مجاهدین پا در آن گذاشته و آنرا تجربه کرده اند، بدون آنکه فرصتی برای تدوین تئوری آن داشته باشند. درست مانند دانشمندی که در لابراتوار مشغول آزمایش و پیشروی است اما فرصتی برای مکتوب کردن و ارائه ی دستاوردهای خود در سمینارهای جهانی ندارد چرا که او بیش از هر چیز به دنبال رسیدن به محصول نهایی خود در این لابراتوار است.

همچنین تفاوت مریم رجوی با دانشمندان و محققین علم روانشناسی و جامعه‌شناسی این است که مریم رجوی دست‌یافتهای خود را نه با کار تئوریک و نه حتی با تحقیق در میان هزاران کتاب‌ و مقاله،‌ بلکه در تجربه و عمل خویش بدست آورده است. او به عنوان آغازگر و پیشرو در انقلاب ایدئولژیک خود در مسیر نفی هر چه بیشتر جنسیت زدگی و مبارزه با فردیت فروبرنده، پیش میرود و سپس دیده‌های خود را برای دیگران بازگویی می‌کند. او مسیرهای رسیدن به قله رهایی از جنسیت زدگی را مطالعه نکرده است، او خود به قله صعود کرده و برای دیگران از دیده‌ها و شنیده‌هایش سخن می‌گوید. بی سبب نیست که بسیاری در مواجهه با مریم رجوی پس از اولین دیدار با شگفتی او را انسانی متفاوت توصیف می‌کنند. انسانی که نگاهی متفاوت به دیگران دارد و همگان را در اولین دیدار جذب رابطه ها و کاریزمای می‌کند.

برخی از کسانی که با مریم رجوی ملاقات داشته اند در مورد شخصیت و کاریزمای او چنین می‌گویند:

ادیت باوئر - نماینده پارلمان اروپا :

«مریم رجوی سمبلی برای همهٴ ماست. نمونه‌یی از این‌که چگونه می‌توان در برابر شرایطی که به نظر می‌رسد کاملاً غیرممکن است، قیام کرد.

ماریو پسکانته رئیس کمیسیون سیاستهای اتحادیة اروپا 

(مریم رجوی) مبارزی است برای آزادی مردمش, قهرمانی در دورة مدرن، در زمانه ای که دیگر کمتر مبارزی یافت می شود که به خاطر آرمانهایش بجنگد.

خانم هولتس هوتر

(خانم رجوی) زنی خارق العاده است. هرکس هنوز اینرا در نیافته باشد، یک تخته کم دارد»

لرد آرچر دادستان پیشین انگلستان

من نمی توانم همه چیزهایی را که میخواهم بگویم …بگویم به خانم مریم رجوی فکر میکنم که در آیندة نزدیک دربارة کارهایی که شما انجام دادهایدکتابها نوشته خواهد شد. کتابهای زیادی دربارة آنچه که شما انجام دادید و کی هستید و بدانید که کاری که شما کردید بی همتاست!

بارونس ورما از اعضای ارشد حزب محافظه کار انگلستان 

خانم رجوی یکی از کاریسماتیکترین کسانی است که تاکنون فرصت برخورد با وی را داشتهام. میدانم که وی الهامبخش بسیاری از زنان در شهر اشرف است تا آنها برخیزند و برای هدفی مبارزه کنند

دکتر آلخو ویدال کوادراس

امروز مجاهدین خلق محور اصلی یک ائتلاف چندحزبی به نام شورای ملی مقاومت ایران میباشند که پرزیدنت آن یک زن ستایشانگیز, مریم رجوی است

آنتونیو استانگو 

فکر میکنم اصلیترین دلیل شخصیت خود خانم رجوی بود. چون هر کس که به حرفهای ایشان بهدقت گوش بدهد, متوجه یک پیام بسیار صریح و آشکار میشود. پیامی بسیار قوی و مثبت و مبتنی بر امکان تحقق عملی در بهبود بخشیدن به وضعیت ایران و جهان!

ایو بونه استاندار و نمایندة پیشین مجلس ملی فرانسه 

و این مقاومت یکپارچه پشت سر شما قرار گرفته است خانم (رجوی), چون شما روح این مقاومت هستید و چون از حدود 15 سالی که شما را میشناسم شاهد بودهام که شما هرگز از هوشیاری خود نکاستید؛ هرگز ذرهیی از مبارزهجویی خود کوتاه نیامدید

منابع

  1. مریم رجوی کیست- وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
  2. انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین،اندکی از برون، اندکی از درون نوشته بیژن نیابتی-ص ۳
  3. ضرورت عام رهبری- دکتر محمد حسین حبیبی
  4. انقلاب‌، ایدئولوژیک مجاهدین، اندکی از درون،اندکی از بیرون- ص ۲۲
  5. ضرورت عام رهبری - محمد حسین حبیبی- ۱۵۰
  6. والن تینف در لنین مارکسیست خالص، ص ۶۹
  7. والن تینف در لنین مارکسیست خاص - ص ۶۹
  8. ضرورت عام رهبری- محمد حسین حبیبی - ص ۱۱۰
  9. نشریه مجاهدین- شماره ۲۵۳- سخنرانی مریم رجوی ۳۰ خرداد ۶۴
  10. زنان صدای سرکوب شدگان- مریم رجوی
  11. زنان صدای سرکوب‌شدگان - مریم رجوی
  12. انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین- اندکی از برون، اندکی از درون- بیژن نیابتی- ص ۲۵
  13. سخنرانی مریم رجوی در کنفرانس زنان متحد علیه بنیادگرایی به‌مناسبت روز جهانی زن - ۸اسفند ۹۴
  14. ضرورت عام رهبری- محمد حسین حبیبی
  15. نگاهی دیگر به انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین، اندکی از درون،‌اندکی از بیرون- ص ۱
  16. سخنرانی مسعود رجوی در ۳۰ خرداد ۱۳۶۴- نشریه ۲۵۳
  17. يـاد ابـوذر ورداسبی، آبـروي ماندگار قلـم
  18. ضرورت عام رهبری-محمد حسین حبیبی
  19. کتاب «سخنرانی برادر مجاهد مهدی ابریشمچی درباره انقلاب ایدئولوژیک- ص ۲
  20. محمد حسین حبیبی- ضرورت عام رهبری
  21. سخنرانی مریم رجوی-۳۰ خرداد ۱۳۶۴
  22. ضرورت عام رهبری، محمد حسین حبیبی
  23. زنان صدای سرکوب‌شدگان- مریم رجوی
  24. زنان صدای سرکوب شدگان- مریم رجوی
  25. پیام خانم مریم رجوی به مسئول اول مجاهدین، خواهر مجاهد زهره اخیانی
  26. فرهنگ عمید- معنی واژه فرد
  27. تفاوت جنس و جنیست- یورو نیوز
  28. جنسیت زدگی- بی بی سی
  29. ناموس در سال 1394 چند نفر را به کشتن داد؟- خبر آنلاین
  30. فلسفه شعار- وبسایت مجاهدین خلق ایران
  31. تبیین جهان - مسعود رجوی -شتاب يا حرکت روزافزون جريان تکامل
  32. منشأ خانواده، مالیکت خصوصی و دولت- انگلس- ص ۵
  33. ANF NEWS- موسئو؛ جامعه‌ای که از سوی زنان اداره می‌شود
  34. منشأ خانواده، مالیکت خصوصی و دولت- انگلس- ص۴۳
  35. 8- The New Palgrave; P.790.
  36. نگاهی به اندیشه های اریش فروم -محمود ابراهیمی مقدمیان
  37. مارکس، کارل؛ دست‌نوشته‌های اقتصادی و فلسفی ۱۸۴۴، ترجمه‌ی حسن مرتضوی
  38. نامه 53 امام علی علیه السلام به مالك اشتر
  39. یوحنا: 8 –11