کاربر:Ehsan/صفحه تمرین

نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۹:۴۹ توسط Ehsan (بحث | مشارکت‌ها)

کارو دردریان (متولد ۱۶ آبان ۱۳۰۶- درگذشته در ۲۷ تیر۱۳۸۶) شاعری است ایرانی و ارمنی‌تبار که سال ها به زبان فارسی شعر سرود. کارو دردریان برادر ویگن، خواننده‌ی مشهور ایرانی است. اغلب اشعار کارو دردریان به موضوعاتی چون فقر و بی‌عدالتی در جامعه اشاره دارد زندگی کارو در کودکی، یک زندگی بسیار فقیرانه بوده است.[۱] سبک شعری او اغلب نیمایی است و زبان شعرش ساده و مردمی است. از جمله اشعار مشهور او فریاد یک مسلول است که در مورد آخرین لحظات حیات یک مسلول سروده شده است. کارو دردریان در سال ۱۳۸۶ در کالیفرنیا درگذشت.

زندگی‌نامه‌ی کارو

کارو دردریان در روز ۱۶ آبان ۱۳۰۶ در شهر همدان زاده شد. پدر و مادر او ارمنی تبار و اهل همدان بودند. پدر او از بازماندگان کشتار ارمنیان در سال ۱۹۱۵ بود و تمامی خانواده خود را در این قتل‌عام از دست داده بود. پدر کارو پس از کشتار خانواده‌اش در ترکیه به ایران گریخته بود و دست سرنوشت او را به همدان کشانید. پدر کارو پس از مدتی در همدان برای زندگی به باغی که صاحب آن یک مرد ارمنی بود رفت و اجازه یافت در آن باغ زندگی کند. او با دختر صاحب باغ آشنا شد و ازدواج کرد. آن‌ها پنج پسر و سه دختر داشتند. پسران این زوج زاون،‌ ویگن، کارو، هراند و واهه نام داشتند و دخترانش ژولیت، هلن و آرمینه بودند.

پدر کارو که به تجارت فرش اشتغال داشت در سن ۳۹ سالگی در اثر بیماری درگذشت و خانواده‌ی آن‌ها را در فقر و تنگدستی تنها گذاشت. کارو دردریان از سن ۱۴ سالگی شروع به سرودن اشعار ارمنی کرد اما به زودی تصمیم‌گرفت به زبان فارسی نیز بسراید. به همین دلیل شروع به خواندن آثار مختلف شعر فارسی نمود. او خود می‌گوید من آثار ادبی و اشعار فارسی را نمی‌خواهند بلکه می‌بلعیدم!

او به سرعت در دوره خود به شهرت بسیار زیادی دست یافت.

نخستین کتاب او با نام شکست سکود در سال ۱۳۳۴ منتشر شد و دستکم ۲۰۰ هزار نسخه از آن فروش رفت.

هم‌خوانی اشعار وی که اغلب در مضامین اجتماعی، تنگ‌دستی و همچنین عاشقانه سروده می‌شد با شرایط اجتماعی، منجر به شهرت او گشت. اشعار او که دارای سادگی خاصی بودند، به سرعت با مردم ارتباط برقرار می‌کرد. کارو در مورد شهرت خود در این دوران می‌گوید:

«من در آن دوران از معروف  ترین شعرای ایران بودم. حتی، نصرت رحمانی که پابه  پای من از ‏شهرت همه جانبه برخوردار بود از من عقب افتاد. علتش خیلی ساده بود:‏ ‏ نصرت رحمانی عصیان صامت بود. من عصیان عاصی... و من یک وقت متوجه شدم که ویگن برادر کارو نیست. کارو برادر ویگن شده است! در همان زمانی که من و نصرت رحمانی معروف  ترین شعرای دوران بودیم، زمان ِ منحصر به ‏کشور ما وقت نداشت که نیما را بشناسد…  و گرنه امکان نداشت نصرت رحمانی و من ـ به ‏خصوص من ـ یکه  تاز دوران باشیم. در همان دوران، شعرای یکپارچه‌ای داشتیم که به یک طریق ‏بزرگ بودند. احمد شاملو، سیاوش کسرایی، امید خراسانی، هوشنگ ابتهاج، اخوان ثالث، نادر نادر ‏پور، اینها همه وجود داشتند. اما در آن دوران، من معروف  ترین شاعر روز بودم».[۱]

کـارو دردریـان در 16 آبان مـاه 1306ش، در همـدان، به دنیا آمـد. پدربزرگ مادری وی اهـل ‏همـدان بود اما پدرش از بازماندگان خانواده  ای بود که تمامی اعضای آن طـی نژادکـشی ارمنیان، در ‏‏1915م، از بیـن رفته بودند. او از ترکیه به ایران گریخته و دست سرنوشت او را به باغ پدربـزرگ مادری ‏کارو کشانده بود. آنان نیز به او اجـازه داده بودنـد تـا در آن بـاغ زنـدگی کنـد. پس از مدتی، پدر و مادر ‏کارو، تاکوهی، عاشق یکدیگر شده و با هم ازدواج کرده بودند. حاصل این ازدواج هشت فرزند بود، ‏پنج پسر به نام های زاون، ویگن، کارو، هراند و واهه و سه دختر به نام های ژولیت، هلن و آرمینه. کارو ‏سومین فرزند خانواده بود.‏

خانوادۀ کارو به علت شغل پدر، تجارت فرش، نخست به اراک نقل مکان کردند. یک سال بعد، نیز به ‏بروجرد رفتند. هنوز دو سال از اقامت آنان در این شهر نگذشته بود که پدر در اثر سینه  پهلو در 39 سالگی درگذشت و خانواده را با چالشی جدی رو به رو ساخت.‏

کارو شاعری را از چهارده سالگی با سرودن اشعار ارمنی شروع کرد اما میل به شهرت او را واداشت تا شعر ارمنی را رها و شروع به سرودن اشعار فارسی کند. این کار مستلزم ‏خواندن اشعار کلاسیک فارسی بود. او خود، در این باره می  گوید: ‏‏« اشعار کلاسیک را نخواندم بلکه بلعیدم چون نمی  خواستم مردم بگویند این یک شاعر ارمنی است که ‏فارسی هم می  نویسد. می  خواستم به عنوان شاعری فارسی پا سفت کنم».[2]

کارو خیلی زود به خواستۀ ‏خود رسید‎.‎ او در کتاب برادرم ویگن می  نویسد :‏

‏[3]

به نظر می  رسد آنچه سبب این شهرت برای کارو و استقبال مردم از کارهای ادبی او شده بود نگاه انسانی او ‏به تمام جنبه  ها و پدیده  های زندگی در آن روزگار بوده، نگاهی که با دیدن هر رویدادی شعریا نوشته  ای ادبی ‏می آفرید از جنگ، تبعیض نژادی، ظلم، فقر، آوارگی، تنهایی، عشق و بی  وفایی گرفته تا نوشتن ‏نامه  هایی به یوری گاگارین، کِنِدی و …  .

کارو در آغاز کتاب ماسه  ها و حماسه  ها  جمله  ای از رومن ‏رولان آورده که نشان دهندۀ نوع نگاه خودِ او به هنر است: ‏‏«اگر هنر و حقیقت نمی  توانند با هم زندگی کنند، بگذار هنر بمیرد. هنری که در برابر انسان مسئول ‏است و متعهد»‏.[4]

آنچه سبب می  شود این نوشته  ها ساختگی به نظر نرسند زندگی سخت کارو و خانوادۀ او در کودکی است که سبب شکل  گیری چنین نگاهی به جهان شده. شاید این نگاه تیره و ‏حتی متأثر  از نگاه صادق هدایت به جهان باشد اما تا حدود زیادی واقعی است. شاید به همین دلیل است که در نخستین کتابش وصیت  نامۀ خود را می  نویسد و می  گوید که دیگر به ‏عنوان کارو مرده است و از این پس هرچه می  نویسد برای انسان است، برای انسان رنج کشیدۀ ‏قرن ما، هرچند که تلخ باشد، هرچند که تاریک باشد : ‏

« قرن ما، صدف نیست،

‏ ماسه است…

‏ غزل نیست … ‏

حماسه است … ‏