کاربر:Hossein/14021030صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۱۲۰: خط ۱۲۰:
=== حاج داود رحمانی رئیس زندان قزلحصار دهه ۶۰ ===
=== حاج داود رحمانی رئیس زندان قزلحصار دهه ۶۰ ===
زندان قزلحصار در دهه ۶۰ به نام داود رحمانی شناخته می‌شود.
زندان قزلحصار در دهه ۶۰ به نام داود رحمانی شناخته می‌شود.
==== زنانی که زیر دست رحمانی شکنجه شدند ====
مینا توده روستا از زنان مجاهد است که به دست داود رحمانی شکنجه و به دلیل گزارشهایی که علیه این زندانی داده بود در شهریور ۶۰ اعدام شد.<ref name=":6" />


== شکنجه در زندان قزلحصار ==
== شکنجه در زندان قزلحصار ==
خط ۱۷۰: خط ۱۷۳:
– نگه داشتن زندانی بصورت سیبل و لگد پرانی بازجوها و شکنجه گرانی که از کنار او رد می‌شدند به نقاط حساس بدن از پشت و جلو و شکم و پهلو.
– نگه داشتن زندانی بصورت سیبل و لگد پرانی بازجوها و شکنجه گرانی که از کنار او رد می‌شدند به نقاط حساس بدن از پشت و جلو و شکم و پهلو.


شكنجه‌هايی كه بچه های ديگر، كه يكسال ونيم آنجا بودند، تحمل كردند دردناكتر بود. يكي از آنها به نام فاطمه را آنقدر شلاق زده بودند كه حتي با بانداژ هم نمیشد خونريزی پاهايش را بند آورد. پاهايش را در يك كيسه نايلونی كرده بودند كه خون روی زمين نريزد و او خودش را روی زمين ميكشيد. پاهای خواهری بنام اعظم دراثر كابل مستمر، به يك تكه گوشت تبديل شده بود، ديگر شكل پا نداشت، نه انگشت داشت و نه پاشنه، يك شكل مستطيلی كج و معوج بود، تا آخرين روزهای زندان جيره روزانه كابل داشت.<ref name=":6" />
شكنجه‌هايی كه بچه های ديگر، كه يكسال ونيم آنجا بودند، تحمل كردند دردناكتر بود. يكي از آنها به نام فاطمه را آنقدر شلاق زده بودند كه حتي با بانداژ هم نمیشد خونريزی پاهايش را بند آورد. پاهايش را در يك كيسه نايلونی كرده بودند كه خون روی زمين نريزد و او خودش را روی زمين ميكشيد. پاهای خواهری بنام اعظم دراثر كابل مستمر، به يك تكه گوشت تبديل شده بود، ديگر شكل پا نداشت، نه انگشت داشت و نه پاشنه، يك شكل مستطيلی كج و معوج بود، تا آخرين روزهای زندان جيره روزانه كابل داشت. خواهری به نام مريم آنقدر لاغر شده بود كه شبيه به اسكلت بود، وقتی من او را ديدم وحشت كردم، روی استخوان های او فقط پوست بود. احساس ميكرديم هرلحظه می‌شكند. به بچه ها میگفتند چون منافق بوده ايد، تمام گوشت بدنتان بايد آب شود. زندانيان زن را در جمع مجبور می‌كردند صدای حيوانات دربياورند. زندانیان بايد سرشان را پايين ميگرفتند. اگر كسی سرش را صاف نگه ميداشت، آنقدر ضربه به سرش می‌زدند كه ميافتاد.<ref name=":6" />
 
===== از دست دادن تعادل روانی =====
<blockquote>يك زن زندانی كه دراثر فشار تعادل روانی خود را از دست داده بود، به خودش فحش و ناسزا میگفت. چون مدتها اورا مجبور کرده بودند که این ناسزاها را در چندين صفحه بنويسد. تعدادی دیگر از خواهران برای اینکه چیزی به دشمن ندهند، تلاش کرده بودند که با شیشه های عینک خودکشی کنند همچنین بر اثر ضربات کابل و شلاق بر سر، چند نفری روانی شدند که یکی از آنها هم بعدها به بیمارستان روانی منتقل شد. همانجا جانباخت وی دانشجوی پزشکی بود و به او در بند دکتر می‌گفتیم.<ref name=":6" /></blockquote>


==== تجاوز به زنان در واحد مسکونی ====
==== تجاوز به زنان در واحد مسکونی ====
در واحد مسکونی تجاوز به زندانيان يك شكنجه عادی بود.<ref name=":6" />
==== شکل استراحت در واحد مسکونی ====
در محل استراحت به صورت ايستاده يا نشسته بايد استراحت ميكرديم، يا مجبور بوديم جلو بازجوها، اگر اجازه استراحت ميدادند، بخوابيم. يك پتوی كثيف سربازی داشتيم كه روی خودمان ميكشيديم، اگر پای‌مان از پتو بيرون ميزد با كابل ميزدند. يك لحظه هم آرامش نبود. زندانی تمام وقت در هراس از شكنجه و آزار جسمی و روحی به سر می‌برد.<ref name=":6" />


=== قفس و تابوت ===
=== قفس و تابوت ===
=== حجم زیاد زندانی یک شکنجه ===
<blockquote>پوران نائبی زندانی سیاسی دهه ۶۰ می‌گوید: بند ۷ واحد سه قزلحصار متشکل از ۱۲ سلول بود که هر سلول برای دو نفر ساخته شده بود. ولی عملا تا ۱۰الی ۱۵ نفر در آن گنجانده شده بودیم. در سلول‌ها عمدتا در طی روز بسته می‌شد و فقط شب ها برای خوابیدن نفرات در راهرو باز می‌شد و نفرات مریض داخل سلول ها چپ به راست دو نفره روی تخت می خوابیدند.
در این بند مستمر به بهانه های مختلف مثل نقض سکوت و عدم رعایت قوانین آنجا در داخل بند تنبیه می‌شدیم و درهای سلول‌ها بسته می‌شد. یا در راهروی بند سرپا و با چشم بند ایستاده ما را نگه میداشتند. خیلی وقت ها هم بدلیل خستگی از ایستادن و…داوود رحمانی شکنجه گر و گروه ضربت اش با مشت و لگد به جان ما می افتادند».<ref name=":6" /></blockquote>


=== شکنجه توسط توابین ===
=== شکنجه توسط توابین ===
۱٬۰۵۰

ویرایش