کاربر:Hossein/4صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۵۵: خط ۵۵:


== نامه‌ای سرگشاده از مجید اسدی ==
== نامه‌ای سرگشاده از مجید اسدی ==
زندانی سیاسی مجید اسدی از زندان رجایی شهر کرج نامه‌ای سرگشاده با عنوان، ''تاریخ نسل ما لبریز شکنجه است،'' که متن کامل آن به شرح زیر است:<blockquote>«استبداد منهای شکنجه، تناقضی است به همان اندازه سخیف و مشمئزکننده که گفته شود در ایران زندانی سیاسی نداریم. اگر بخواهیم مفهوم شکنجه را حتی تقلیل دهیم و تنها برپایه تعاریف و تصورات عام و معمول بگیریم، آن‌گاه به محض شنیدن این واژه بی‌درنگ معادل‌های آن از اعدام، زندان و انفرادی تا شلاق و تحقیر و توهین، به سرعت در ذهن ما سر ریز می‌شوند. این واژه‌ها، خودبه‌خودی در حافظه ما جای نگرفته‌اند، بلکه حاصل تجربه‌هایی هستند که آن‌ها را زندگی کرده‌ایم و یا شاهدش بودیم. به واقع حیات نسل ما درون دالان‌های سیاه شکنجه تکوین یافته، بی‌آن‌که پیش از این از وجودش متعجب شده باشیم و از این روست که افشای شکنجه و بیان آن‌چه بر ما گذشته یک دادخواست تاریخی و شورشی علیه وضع جنایت‌بار و فاجعه آمیز موجود و به مثابه پُتکی است که بر سر اعتبار امر بدیهی شکنجه فرود می‌آید. این بخشی از تعهد مبرم و فوری ماست که ما را از اعماق دهلیزهای شکنجه بیرون می‌کشد و در تحلیل نهایی، وضعیتی انسانی را برقرار می‌سازد. حال دیگر بگذارید که به حاشا و انکار برخیزند و افشای شکنجه را با تهدید به شکنجه پاسخ دهند. اما مگر می‌توانم از شکنجه زنی سخن نگویم که در سال ۸۷، ضجه‌های مظلومانه و بی پناهش در زیر آوار مشت‌ها و لگدها و رگبار رکیک‌ترین الفاظ در چنبره چندین نرینه میرغضب، سکوت سنگین شبانه انفرادی‌های ۲۰۹ را در هم می‌شکست؟ یا از دیدن زخم‌ها و شیارهای کبود و خونین به جا مانده از کابل و شلاق بر بدن ستار بهشتی و ۴۱ ماه انفرادی بی‌وقفه [[غلامرضا خسروی|'''غلامرضا خسروی''']] که یک سال آن در سلولی تنگ و تاریک گذشت و اعدام سبعانه‌اش لب فرو بندم؟ مگر می‌شود از نعره‌های گارد و باران باتوم‌ها بر سر و صورت زندانیان دست بسته ۳۵۰ در آن پنجشنبه سیاه ۹۳ یا تحقیر و استهزا و انفرادی زندانیان گوهردشت و سرقت و تاراج اموال و وسایل‌شان در مرداد ۹۶ به انزوای ننگین سکوت فرو غلتم؟ نه نمی‌توانم از زجرکش کردن زندانیان بیمار، از محرومیت‌های عامدانه و کینه توزانه درمانی در قبال بی گناهانی که در زندان بیمار شدند و بیماری‌شان به فاجعه کشید؛ از [[محسن دگمه‌چی|'''محسن دگمه‌چی''']] از '''[[آرش صادقی]]''' دم برنیاورم. حمله شبانه آن ۱۰ تن اجامر با شکستن در – به خانه ما در بهمن ۹۵ و ضرب و شتم پدری بیمار همراه با توهین و فحاشی و تهدید من با اسلحه در حضور خانواده نامش اگر شکنجه نیست پس چیست؟ به یقین، مردم و تاریخ داوری خود درباره این مشت از خروارها نمونه و تجربه را خواهند کرد؛ چرا که این‌ها روایت زندگی همه ما شاهدان و قربانیان شکنجه است. پس باید که علیه شکنجه و شکنجه‌گران در صحن دادگاه ذیصلاح خلق به شهادت و دادخواهی برخاست. بدین طریق است که درهای این تاریک‌خانه ظلمت و ارعاب استبداد خرد می‌شود و احساس شکنجه دیگر در وجود هیچ کس لابه بلای روزمرگی‌های فروبرنده نمی‌میرد، بلکه آتشفشان خشمی می‌شود که بساط ضدانسانی شکنجه و شکنجه‌گر را به آتش می‌کشد و میهنی آزاد و بی‌شکنجه از دل آن خواهد رویید. مجید اسدی، چهارشنبه ۲۶ دی ۹۷، زندان رجایی شهر کرج.»<ref>[https://www.hra-news.org/letters/a-673/ نامه‌ای سرگشاده از مجید اسدی - سایت هرانا]</ref></blockquote>
زندانی سیاسی مجید اسدی از زندان رجایی شهر کرج نامه‌ای سرگشاده با عنوان، ''تاریخ نسل ما لبریز شکنجه است،'' که متن کامل آن به شرح زیر است:<blockquote>«استبداد منهای شکنجه، تناقضی است به همان اندازه سخیف و مشمئزکننده که گفته شود در ایران زندانی سیاسی نداریم. اگر بخواهیم مفهوم شکنجه را حتی تقلیل دهیم و تنها برپایه تعاریف و تصورات عام و معمول بگیریم، آن‌گاه به محض شنیدن این واژه بی‌درنگ معادل‌های آن از اعدام، زندان و انفرادی تا شلاق و تحقیر و توهین، به سرعت در ذهن ما سر ریز می‌شوند. این واژه‌ها، خودبه‌خودی در حافظه ما جای نگرفته‌اند، بلکه حاصل تجربه‌هایی هستند که آن‌ها را زندگی کرده‌ایم و یا شاهدش بودیم. به واقع حیات نسل ما درون دالان‌های سیاه شکنجه تکوین یافته، بی‌آن‌که پیش از این از وجودش متعجب شده باشیم و از این روست که افشای شکنجه و بیان آن‌چه بر ما گذشته یک دادخواست تاریخی و شورشی علیه وضع جنایت‌بار و فاجعه آمیز موجود و به مثابه پُتکی است که بر سر اعتبار امر بدیهی شکنجه فرود می‌آید. این بخشی از تعهد مبرم و فوری ماست که ما را از اعماق دهلیزهای شکنجه بیرون می‌کشد و در تحلیل نهایی، وضعیتی انسانی را برقرار می‌سازد. حال دیگر بگذارید که به حاشا و انکار برخیزند و افشای شکنجه را با تهدید به شکنجه پاسخ دهند. اما مگر می‌توانم از شکنجه زنی سخن نگویم که در سال ۸۷، ضجه‌های مظلومانه و بی پناهش در زیر آوار مشت‌ها و لگدها و رگبار رکیک‌ترین الفاظ در چنبره چندین نرینه میرغضب، سکوت سنگین شبانه انفرادی‌های ۲۰۹ را در هم می‌شکست؟ یا از دیدن زخم‌ها و شیارهای کبود و خونین به جا مانده از کابل و شلاق بر بدن ستار بهشتی و ۴۱ ماه انفرادی بی‌وقفه [[غلامرضا خسروی|'''غلامرضا خسروی''']] که یک سال آن در سلولی تنگ و تاریک گذشت و اعدام سبعانه‌اش لب فرو بندم؟ مگر می‌شود از نعره‌های گارد و باران باتوم‌ها بر سر و صورت زندانیان دست بسته ۳۵۰ در آن پنجشنبه سیاه ۹۳ یا تحقیر و استهزا و انفرادی زندانیان گوهردشت و سرقت و تاراج اموال و وسایل‌شان در مرداد ۹۶ به انزوای ننگین سکوت فرو غلتم؟ نه نمی‌توانم از زجرکش کردن زندانیان بیمار، از محرومیت‌های عامدانه و کینه توزانه درمانی در قبال بی گناهانی که در زندان بیمار شدند و بیماری‌شان به فاجعه کشید؛ از [[محسن دگمه‌چی|'''محسن دگمه‌چی''']] از '''[[آرش صادقی]]''' دم برنیاورم. حمله شبانه آن ۱۰ تن اجامر با شکستن در – به خانه ما در بهمن ۹۵ و ضرب و شتم پدری بیمار همراه با توهین و فحاشی و تهدید من با اسلحه در حضور خانواده نامش اگر شکنجه نیست پس چیست؟ به یقین، مردم و تاریخ داوری خود درباره این مشت از خروارها نمونه و تجربه را خواهند کرد؛ چرا که این‌ها روایت زندگی همه ما شاهدان و قربانیان شکنجه است. پس باید که علیه شکنجه و شکنجه‌گران در صحن دادگاه ذیصلاح خلق به شهادت و دادخواهی برخاست. بدین طریق است که درهای این تاریک‌خانه ظلمت و ارعاب استبداد خرد می‌شود و احساس شکنجه دیگر در وجود هیچ کس لابه بلای روزمرگی‌های فروبرنده نمی‌میرد، بلکه آتشفشان خشمی می‌شود که بساط ضدانسانی شکنجه و شکنجه‌گر را به آتش می‌کشد و میهنی آزاد و بی‌شکنجه از دل آن خواهد روئید. ــ مجید اسدی، چهارشنبه ۲۶ دی ۹۷، زندان رجایی شهر کرج.»<ref>[https://www.hra-news.org/letters/a-673/ نامه‌ای سرگشاده از مجید اسدی - سایت هرانا]</ref></blockquote>


== منابع ==
== منابع ==
<references />
<references />
۵٬۸۶۲

ویرایش