کاربر:Khosro/صفحه تمرین اسماعیل خویی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۷ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۴۶: خط ۴۶:
|امضا                  =
|امضا                  =
}}
}}
'''اسماعیل خویی'''، (زاده‌ی ۹ تیرماه ۱۳۱۷، مشهد – درگذشته ۴ خردادماه ۱۴۰۰، لندن) شاعر، فیلسوف، نویسنده و مترجم ایرانی بود. وی پس از فارغ‌التحصیل شدن از دانش‌سرای‌عالی تهران، به انگلستان رفت و در دانشگاه لندن در رشته‌ی فلسفه موفق به اخذ دکترا شد. اسماعیل خویی پس‌از بازگشت از انگلیس و تا پیش از این‌که از سوی ساواک شاه ممنوع‌التدریس شود، در دانشگاه تربیت معلم تهران به تدریس پرداخت. دکتر اسماعیل خویی از بنیان‌گذاران کانون نویسندگان ایران است؛ و دو دوره نیز عضو هیئت دبیران این کانون بوده است. وی که از همان آغازِ در کنار دیگر آزاداندیشان هم‌رزم خویش، در مرکز ِجنبش  روشنفکری ایران قرار داشت. اسماعیل خویی پس از اعدام رفیق و هم‌سنگرش، زنده یاد '''[[سعید سلطان‌پور]]''' در سال ۱۳۶۰، که توسط نظام جمهوری اسلامی تیرباران شد، به ناچار رو به زندگی مخفی آورد؛ و پس از سه سال، یعنی در سال ۱۳۶۳، راهی تبعید شد؛ و در لندن زندگی کرد. اسماعیل خویی پیش از '''[[انقلاب ضد سلطنتی|انقلاب ضدسلطنتی]]''' رابطه‌ی بسیار نزدیکی با برخی از رهبران برجسته‌ی '''[[سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران]]'''، مانند''': [[مسعود احمدزاده]]''' و '''[[امیرپرویز پویان]]''' داشت. دکتر اسماعیل خویی منتقد و مخالف نظام جمهوری اسلامی بود؛ و به همین خاطر آثار او توسط حکومت اسلامی ایران از کتاب‌خانه‌های ایران جمع‌آوری و نشر آن ممنوع شد. وی مدافع مبارزه‌ی مسلحانه علیه نظام جمهوری اسلامی بود. اشعار اسماعیل خویی تا کنون به زبان‌های مختلف دنیا ازجمله انگلیسی، فرانسه، روسی، آلمانی، اکراینی، هندی و… ترجمه شده‌اند. اسماعیل خویی از نسل شاعران متعهد معاصر ایران است که علیه سرکوب‌های اجتماعی و سیاسی  شعر سرود و با هنرش برای آزادی اندیشه و رهایی ادبیات از استبداد مبارزه کرد. دکتر اسماعیل خویی سرانجام در ۴ خردادماه ۱۴۰۰، در سن ۸۳ سالگی به علت ابتلا به بیماری ذات‌الریه، نارسایی قلب و کلیه در لندن درگذشت.
'''اسماعیل خویی'''، (زاده‌ی ۹ تیرماه ۱۳۱۷، مشهد – درگذشته ۴ خردادماه ۱۴۰۰، لندن) شاعر، فیلسوف، نویسنده و مترجم ایرانی بود. وی پس از فارغ‌التحصیل شدن از دانش‌سرای‌عالی تهران، به انگلستان رفت و در دانشگاه لندن در رشته‌ی فلسفه موفق به اخذ دکترا شد. اسماعیل خویی پس‌از بازگشت از انگلیس و تا پیش از این‌که از سوی ساواک شاه ممنوع‌التدریس شود، در دانشگاه تربیت معلم تهران به تدریس پرداخت. دکتر اسماعیل خویی از بنیان‌گذاران کانون نویسندگان ایران است؛ و دو دوره نیز عضو هیئت دبیران این کانون بوده است. وی که از همان آغازِ در کنار دیگر آزاداندیشان هم‌رزم خویش، در مرکز ِجنبش  روشنفکری ایران قرار داشت. اسماعیل خویی پس از اعدام رفیق و هم‌سنگرش، زنده یاد '''[[سعید سلطان‌پور]]''' در سال ۱۳۶۰، که توسط نظام جمهوری اسلامی تیرباران شد، به ناچار رو به زندگی مخفی آورد؛ و پس از سه سال، یعنی در سال ۱۳۶۳، راهی تبعید شد؛ و در لندن زندگی کرد. اسماعیل خویی پیش از '''[[انقلاب ضد سلطنتی|انقلاب ضدسلطنتی]]''' رابطه‌ی بسیار نزدیکی با برخی از رهبران برجسته‌ی '''[[سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران]]'''، مانند''': [[مسعود احمدزاده]]''' و '''[[امیرپرویز پویان]]''' داشت. دکتر اسماعیل خویی منتقد و مخالف نظام جمهوری اسلامی بود؛ و به همین خاطر آثار او توسط حکومت اسلامی ایران از کتاب‌خانه‌های ایران جمع‌آوری و نشر آن ممنوع شد. وی مدافع [[مبارزه مسلحانه|'''مبارزه‌ی مسلحانه''']] علیه نظام جمهوری اسلامی بود. اشعار اسماعیل خویی تا کنون به زبان‌های مختلف دنیا ازجمله انگلیسی، فرانسه، روسی، آلمانی، اکراینی، هندی و… ترجمه شده‌اند. اسماعیل خویی از نسل شاعران متعهد معاصر ایران است که علیه سرکوب‌های اجتماعی و سیاسی  شعر سرود و با هنرش برای آزادی اندیشه و رهایی ادبیات از استبداد مبارزه کرد. دکتر اسماعیل خویی سرانجام در ۴ خردادماه ۱۴۰۰، در سن ۸۳ سالگی به علت ابتلا به بیماری ذات‌الریه، نارسایی قلب و کلیه در لندن درگذشت.


== تحصیلات ==
== تحصیلات ==
[[پرونده:اسماخو05.JPG|بندانگشتی|200x200پیکسل|اسماعیل خویی]]
[[پرونده:اسماخو05.JPG|بندانگشتی|200x200پیکسل|اسماعیل خویی]]
دکتر اسماعیل خویی تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در مشهد گذراند؛ و درسال ۱۳۳۶، برای ادامه‌ی تحصیل به تهران رفت. وی پس از فارغ‌التحصیل شدن از دانش‌سرای‌عالی تهران، به انگلستان رفت و در دانشگاه لندن در رشته‌ی فلسفه موفق به اخذ دکترا شد. اسماعیل خویی پس‌از بازگشت از انگلیس مقیم  تهران شد؛ و تا پیش از این‌که از سوی ساواک شاه ممنوع‌التدریس شود، در دانشگاه تربیت معلم به تدریس پرداخت.<ref>[https://harfetaze.com/165239/%D8%A8%DB%8C%D9%88%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%81%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D9%85%D8%A7%D8%B9%DB%8C%D9%84-%D8%AE%D9%88%DB%8C%DB%8C-%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1/ بیوگرافی اسماعیل خویی - مجله اینترنتی حرف تازه]</ref><ref name=":2" />
دکتر اسماعیل خویی تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در مشهد گذراند؛ و درسال ۱۳۳۶، برای ادامه‌ی تحصیل به تهران رفت. وی پس از فارغ‌التحصیل شدن از دانش‌سرای‌عالی تهران، به انگلستان رفت و در دانشگاه لندن در رشته‌ی فلسفه موفق به اخذ دکترا شد. اسماعیل خویی پس‌از بازگشت از انگلیس مقیم  تهران شد؛ و تا پیش از این‌که از سوی [[ساواک|'''ساواک''']] شاه ممنوع‌التدریس شود، در دانشگاه تربیت معلم به تدریس پرداخت.<ref>[https://harfetaze.com/165239/%D8%A8%DB%8C%D9%88%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%81%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D9%85%D8%A7%D8%B9%DB%8C%D9%84-%D8%AE%D9%88%DB%8C%DB%8C-%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1/ بیوگرافی اسماعیل خویی - مجله اینترنتی حرف تازه]</ref><ref name=":2" />


=== علاقه به شعر و شاعری ===
=== علاقه به شعر و شاعری ===
خط ۶۹: خط ۶۹:


== همسر و فرزندان ==
== همسر و فرزندان ==
اسماعیل خویی دو بار ازدواج کرد که هر دو بار از همسر خود جدا شد. نخستین بار با یک خانم ایتالیایی به نام ''فرانکا گالیو'' ازدواج کرد؛ و از او دو فرزند به نام‌های آتوسا و هومن داشت. پس از آن با رکسانا صبا، دختر موسیقی‌دان مشهور، ابوالحسن صبا ازدواج کرد که نتیجه‌ی این ازدواج نیز دو دختر بنام‌های سبا و سُرایه بود.<ref>[https://namnamak.com/%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D9%88-%D9%87%D9%86%D8%B1/%D8%A8%DB%8C%D9%88%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%81%DB%8C-%D9%87%D9%86%D8%B1%D9%85%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86/%D8%A8%DB%8C%D9%88%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%81%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D9%85%D8%A7%D8%B9 بیوگرافی اسماعیل خویی شاعر و همسرش ـ سایت نم‌نمک]</ref><ref name=":1" />
اسماعیل خویی دو بار ازدواج کرد که هر دو بار از همسر خود جدا شد. نخستین بار با یک خانم ایتالیایی به نام ''فرانکا گالیو'' ازدواج کرد؛ و از او دو فرزند به نام‌های آتوسا و هومن داشت. پس از آن با رکسانا صبا، دختر موسیقی‌دان مشهور، [[ابوالحسن صبا|'''ابوالحسن صبا''']] ازدواج کرد که نتیجه‌ی این ازدواج نیز دو دختر بنام‌های سبا و سُرایه بود.<ref>[https://namnamak.com/%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D9%88-%D9%87%D9%86%D8%B1/%D8%A8%DB%8C%D9%88%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%81%DB%8C-%D9%87%D9%86%D8%B1%D9%85%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86/%D8%A8%DB%8C%D9%88%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%81%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D9%85%D8%A7%D8%B9 بیوگرافی اسماعیل خویی شاعر و همسرش ـ سایت نم‌نمک]</ref><ref name=":1" />


== فعالیت در تبعید ==
== فعالیت در تبعید ==
اسماعیل خویی شاعری است که به هرجا رفته باشد، شعر آن‌جاست. وی یکی از معدود نمادها و نمودهایی است که ادبیات ایرانی در خارج از کشور را در سال‌های سردِ غربت ایرانیان مهاجر و پناهنده، زنده نگه داشته‌است. اسماعیل خویی در خارج از ایران و در تبعید، یکی از فعالان راهِ آزادی بیان و عقیده بوده است. وی یکی از نخستین کسانی بود که در راستای اعتقاد راستین خود، به فتوای '''[[روح‌الله خمینی]]''' مبنی بر به قتل رساندن سلمان رشدی را آشکارا محکوم کرد؛ و به همین خاطر آخوندهای حکومتی که از او هیچ دل خوشی نداشتند، آثار او را از کتاب‌خانه‌های ایران جمع‌آوری کردند؛ و رسماً وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی به همه‌ی ناشرهای ایرانی دستور داد تا از نشر کتاب‌های او بپرهیزند. اما صدای رسای اسماعیل خویی از هر طریقی به گوش ایرانیان می‌رسید.<ref name=":3">[https://vista.ir/m/a/8x8v3 اسماعیل خویی و گلچین اشعار او ـ سایت ویستا]</ref>  
اسماعیل خویی شاعری است که به هرجا رفته باشد، شعر آن‌جاست. وی یکی از معدود نمادها و نمودهایی است که ادبیات ایرانی در خارج از کشور را در سال‌های سردِ غربت ایرانیان مهاجر و پناهنده، زنده نگه داشته‌است. اسماعیل خویی در خارج از ایران و در تبعید، یکی از فعالان راهِ آزادی بیان و عقیده بوده است. وی یکی از نخستین کسانی بود که در راستای اعتقاد راستین خود، به فتوای '''[[روح‌الله خمینی]]''' مبنی بر به قتل رساندن سلمان رشدی را آشکارا محکوم کرد؛ و به همین خاطر آخوندهای حکومتی که از او هیچ دل خوشی نداشتند، آثار او را از کتاب‌خانه‌های ایران جمع‌آوری کردند؛ و رسماً [[وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی|'''وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی''']] به همه‌ی ناشرهای ایرانی دستور داد تا از نشر کتاب‌های او بپرهیزند. اما صدای رسای اسماعیل خویی از هر طریقی به گوش ایرانیان می‌رسید.<ref name=":3">[https://vista.ir/m/a/8x8v3 اسماعیل خویی و گلچین اشعار او ـ سایت ویستا]</ref>  


=== بی در کجا ===
=== بی در کجا ===
خط ۸۴: خط ۸۴:


=== '''دفاع از''' [[مبارزه مسلحانه]] ===
=== '''دفاع از''' [[مبارزه مسلحانه]] ===
اسماعیل خویی که از مخالفان نظام جمهوری اسلامی، معتقد به شیوه '''[[مبارزه مسلحانه]]''' است، در بحث تکامل یا انقلاب می‌گوید:<blockquote>«تکامل یا انقلاب، اگر قرار باشد ما از راه تکامل از شرّ جمهوری اسلامی آزاد شویم یک پانصد سالی طول دارد؛ و راهش هم آموزش و پرورش است؛ ولی اگر قرار باشد با شیوه‌های انقلابی با آن روبه‌رو شویم طبعاً باز جوانان ما باید همان شیوه‌های مبارزه مسلحانه را پیش ببرند… من گمان می‌کنم در زمان شاه این شیوه مبارزه نابهنگام به کار بسته شد ولی اگر از من بپرسید، هم‌اکنون به هنگام‌تر است.»<ref>[https://www.radiofarda.com/a/f7-mizban-e1-esmaeil-khoei/27900671.html اسماعیل خویی... ـ رادیو فردا]</ref> </blockquote>
اسماعیل خویی که از مخالفان نظام جمهوری اسلامی، معتقد به شیوه '''[[مبارزه مسلحانه]]''' است، در بحث تکامل یا انقلاب می‌گوید:<blockquote>«[[تکامل|'''تکامل''']] یا انقلاب، اگر قرار باشد ما از راه تکامل از شرّ جمهوری اسلامی آزاد شویم یک پانصد سالی طول دارد؛ و راهش هم آموزش و پرورش است؛ ولی اگر قرار باشد با شیوه‌های انقلابی با آن روبه‌رو شویم طبعاً باز جوانان ما باید همان شیوه‌های [[مبارزه مسلحانه|مبارزه مسلحانه]] را پیش ببرند… من گمان می‌کنم در زمان شاه این شیوه مبارزه نابهنگام به کار بسته شد ولی اگر از من بپرسید، هم‌اکنون به هنگام‌تر است.»<ref>[https://www.radiofarda.com/a/f7-mizban-e1-esmaeil-khoei/27900671.html اسماعیل خویی... ـ رادیو فردا]</ref> </blockquote>


== ترجمه اشعار به زبان‌های مختلف ==
== ترجمه اشعار به زبان‌های مختلف ==
خط ۱۸۱: خط ۱۸۱:


ابیاتی از این شعر به صورت ترانه‌ای توسط داریوش اقبالی، خواننده‌ی شهیر ایرانی اجرا شده است.
ابیاتی از این شعر به صورت ترانه‌ای توسط داریوش اقبالی، خواننده‌ی شهیر ایرانی اجرا شده است.
 
کام همگان باد روا، کام شما نه!
{{شعر}}{{ب|کام همگان باد روا، کام شما نه!|ایام همه خرم و ایام شما نه!}}
 
{{ب|زان گونه عبوسید که گویی میِ نوروز|در جام همه ریزد و در جام شما نه!}}
ایام همه خرم و ایام شما نه!
{{ب|وآن‌گونه شب‌اندوده، که با صبح بهاری|شام همگان می‌گذرد، شام شما نه!}}
 
{{ب|وانگار که خورشید بهارانه‌ی ایران|بر بام همه تابد و بر بام شما نه!}}
زان گونه عبوسید که گویی میِ نوروز
{{ب|ای مرگ پرستان! بِپَژوهیدم و دیدم|هر دین به خدا ره بَرَد، اسلام شما نه!}}
 
{{ب|قهقاهِ بهاران به سوی خلق، به شاباش|پیغام خدا آرد و پیغام شما نه!}}
در جام همه ریزد و در جام شما نه!
{{ب|از عشق و جمالید چنان دور که گویی|مام همگان زن بود و مام شما نه!}}
 
{{ب|و آن سان چِغِر آمد دلتان کز تَفِ دانش|خام همگان پخته شود، خام شما نه!}}
وآن‌گونه شب‌اندوده، که با صبح بهاری
{{ب|وین زلزله کز علم در ارکان خرافه‌ست|خواب همه آشوبد و آرام شما نه!}}
 
{{ب|وین صاعقه در پرده‌ی اوهام جهانی|زد آتش و در پرده‌ی اوهام شما نه!}}  
شام همگان می‌گذرد، شام شما نه!
{{ب|و آن‌گه ز دوای خرد و عاطفه، درمان|سرسام جهان دارد و سرسام شما نه!}}
 
{{ب|سنجیدم و دیدم که نشانی ز تکامل|احکام نِرون دارد و احکام شما نه!}}
وانگار که خورشید بهارانه‌ی ایران
{{ب|واندر حق فرهنگ هنرپرور ایران|اکرام عُمَر دیدم و اکرام شما نه!}}
 
{{ب|وین قافله‌ی پیشرو دانش و فرهنگ|از گام همه برخورد، از گام شما نه!}}
بر بام همه تابد و بر بام شما نه!
{{ب|وی جز اَلَم، البته الم تا دگران راست|سر چشمه‌ی انگیزش و الهام شما نه!}}
 
{{ب|شادی گهر ماست، که ما جان بهاریم|ای «ملت گریه» به جز انعام شما نه!}}
ای مرگ پرستان! بِپَژوهیدم و دیدم
{{ب|ما، همچو گُل، از خنده‌ی خود سر به در آریم|بر کام خدا، نز قبل کام شما، نه!}}
 
{{ب|وین‌گونه، در این عید، رَمان آهوی امید|رام همه‌ی ماست، ولی رام شما نه!}}
هر دین به خدا ره بَرَد، اسلام شما نه!
{{ب|ای عام شما در بدی و دد صفتی خاص|وی خاص شما نیک‌تر از عام شما نه!}}
 
{{ب|ای مردم ما را به جز اندیشه و دانش|بیرون شدی از مهلکۀ دام شما نه!}}
قهقاهِ بهاران به سوی خلق، به شاباش
{{ب|بادا که به بازار جهان دکه‌ی هر دین|وامانَد و دکانَکِ اصنام شما نه!}}
 
{{ب|بادا که -به نامیزد- فردای رهایی|فرجام همه باشد و فرجام شما نه!}}{{پایان شعر}}
پیغام خدا آرد و پیغام شما نه!
 
از عشق و جمالید چنان دور که گویی
 
مام همگان زن بود و مام شما نه!  
 
و آن سان چِغِر آمد دلتان کز تَفِ دانش
 
خام همگان پخته شود، خام شما نه
 
وین زلزله کز علم در ارکان خرافه‌ست
 
خواب همه آشوبد و آرام شما نه!
 
وین صاعقه در پرده‌ی اوهام جهانی
 
زد آتش و در پرده‌ی اوهام شما نه!   
 
و آن‌گه ز دوای خرد و عاطفه، درمان
 
سرسام جهان دارد و سرسام شما نه
 
سنجیدم و دیدم که نشانی ز تکامل
 
احکام نِرون دارد و احکام شما نه!
 
واندر حق فرهنگ هنرپرور ایران
 
اکرام عُمَر دیدم و اکرام شما نه!
 
وین قافله‌ی پیشرو دانش و فرهنگ
 
از گام همه برخورد، از گام شما نه!
 
وی جز اَلَم، البته الم تا دگران راست
 
سر چشمه‌ی انگیزش و الهام شما نه!
 
شادی گهر ماست، که ما جان بهاریم
 
ای «ملت گریه» به جز انعام شما نه!
 
ما، همچو گُل، از خنده‌ی خود سر به در آریم
 
بر کام خدا، نز قبل کام شما، نه!
 
وین‌گونه، در این عید، رَمان آهوی امید
 
رام همه‌ی ماست، ولی رام شما نه!
 
ای عام شما در بدی و دد صفتی خاص
 
وی خاص شما نیک‌تر از عام شما نه!
 
ای مردم ما را به جز اندیشه و دانش
 
بیرون شدی از مهلکۀ دام شما نه!
 
بادا که به بازار جهان دکه‌ی هر دین
 
وامانَد و دکانَکِ اصنام شما نه!
 
بادا که -به نامیزد- فردای رهایی
 
فرجام همه باشد و فرجام شما نه!  


=== نیز بگذرد ===
=== نیز بگذرد ===
این شعر اقتباس شده از شعر معروف سیف فرغانی است که مطلع آن این بیت است: (هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد***هم رونق زمان شما نیز بگذرد)
این شعر اقتباس شده از شعر معروف سیف فرغانی است که مطلع آن این بیت است: (هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد***هم رونق زمان شما نیز بگذرد)


باد فنا براهل عبا نیز بگذرد
{{شعر}}{{ب|باد فنا براهل عبا نیز بگذرد|براین سرآمدان دغا نیز بگذرد}}
 
{{ب|حکم زمان به مرگ به هنگام کهنگی|هم برحکومت فقها نیز بگذرد}}
براین سرآمدان دغا نیز بگذرد
{{ب|دین تقیه و کژی و خدعه و فریب|وآیین زرق و روی و ریا نیز بگذرد}}
 
{{ب|شیخا! رسید نعمت و پاس‌اش نداشتی:|می‌باش تا که برتو بلا نیز بگذرد}}
حکم زمان به مرگ به هنگام کهنگی
{{ب|دوران سایگان خدا خوش به سر رسید|دوران آیگان خدا نیز بگذرد}}
 
{{ب|دیروز لاف و لاغ و رجز بود و برگذشت|فردا دروغ و مکر و دغا نیز بگذرد}}
هم برحکومت فقها نیز بگذرد
{{ب|هرچه از بدی گذشت برآن پایورسران|براین گروه بی‌سر و پا نیز بگذرد}}
 
{{ب|بازار سرد شد اگر آواز و ساز را،|این رونق اذان و دعا نیز بگذرد}}
دین تقیه و کژی و خدعه و فریب
{{ب|بگذشت دور سورچرانان دلقکی|این دور نانخوران عزا نیز بگذرد}}
 
{{ب|آن دور خشک مغزی و دیوانگی گذشت|این روزگار خبط و خطا نیز بگذرد}}
وآیین زرق و روی و ریا نیز بگذرد
{{ب|این مردمان مصائب بسیار دیده‌اند|طاعون گذشت و رفت، وبا نیز بگذرد}}
 
{{ب|این نظم ظالمانه‌ی تزویر و زور و زر|وین دستگاه جور و جفا نیز بگذرد}}
شیخا! رسید نعمت و پاس‌اش نداشتی:
{{ب|برعاشقان مردم ما هر چه برگذشت|بردشمنان مردم ما نیز بگذرد}}
 
{{ب|نیکان بدنما شده دوری نیافتند|دور بدان نیک‌نما نیز بگذرد}}
می‌باش تا که برتو بلا نیز بگذرد
{{ب|هرگونه گون بلا که زمان را به چنته بود|برما گذشت، هم به شما نیز بگذرد}}
 
{{ب|جز مرگ نگذرد زشما بر جهان ما|هم مرگ برجهان شما نیز بگذرد}}
دوران سایگان خدا خوش به سر رسید.
{{ب|باد خزان همیشه نماند وزان، هلا!|برباغ ما نسیم صبا نیز بگذرد}}
 
{{ب|آزادیِ خجسته جهانگیر می‌شود|این پیک خوش پیام به ما نیز بگذرد}}{{پایان شعر}}
دوران آیگان خدا نیز بگذرد
 
دیروز لاف و لاغ و رجز بود و برگذشت.
 
فردا دروغ و مکر و دغا نیز بگذرد
 
هرچه از بدی گذشت برآن پایورسران
 
براین گروه بی‌سر و پا نیز بگذرد
 
بازار سرد شد اگر آواز و ساز را،
 
این رونق اذان و دعا نیز بگذرد
 
بگذشت دور سورچرانان دلقکی.
 
این دور نانخوران عزا نیز بگذرد
 
آن دور خشک مغزی و دیوانگی گذشت.
 
این روزگار خبط و خطا نیز بگذرد
 
این مردمان مصائب بسیار دیده‌اند
 
طاعون گذشت و رفت، وبا نیز بگذرد
 
این نظم ظالمانه‌ی تزویر و زور و زر
 
وین دستگاه جور و جفا نیز بگذرد
 
برعاشقان مردم ما هر چه برگذشت
 
بردشمنان مردم ما نیز بگذرد
 
نیکان بدنما شده دوری نیافتند
 
دور بدان نیک‌نما نیز بگذرد
 
هرگونه گون بلا که زمان را به چنته بود
 
برما گذشت، هم به شما نیز بگذرد
 
جز مرگ نگذرد زشما بر جهان ما
 
هم مرگ برجهان شما نیز بگذرد  
 
باد خزان همیشه نماند وزان، هلا!
 
برباغ ما نسیم صبا نیز بگذرد
 
آزادیِ خجسته جهانگیر می‌شود
 
این پیک خوش پیام به ما نیز بگذرد


<nowiki>*****</nowiki>
<nowiki>*****</nowiki>


بی تو نیارم زیستن، ای جانِ جانِ جانِ من
{{شعر}}{{ب|بی تو نیارم زیستن، ای جانِ جانِ جانِ من|هردم به قربانت رَوَد این جانِ جان­‌افشانِ من}}
 
{{ب|قَهرَت تَبَه دارد مرا، مِهرَت نگه دارد مرا|بنگر که هم دریا تویی، هم نیز کشتیبانِ من}}
هردم به قربانت رَوَد این جانِ جان­افشانِ من
{{ب|راز بقای من تویی، مرگ و فنای من تویی|یعنی خدای من تویی: هم کفر، هم ایمانِ من}}
 
{{ب|از تو مرا بارآوری، نیز از تو بی برگ و بری|سازنده و ویرانگری: بارانی و توفانِ من}}
قَهرَت تَبَه دارد مرا، مِهرَت نگه دارد مرا
{{ب|بی تو سرابُستان همه گردد سرابِستان مرا|با تو سرابِستان همه گردد سرابُستانِ من}}
 
{{ب|بی تو زمستان می‌شود هر چارفصلِ سال‌ها|با تو بهاران می‌شود پاییز و تابستانِ من}}
بنگر که هم دریا تویی، هم نیز کشتیبانِ من
{{ب|دارد شمیمِ فرودین بادِ خوشِ دامانِ تو|ای با نَفَس هایت عجین اردیبهشتِ جانِ من}}
 
{{ب|بی‌خان و مانی  خوش‌ترم، تا بی‌تو بر سر می‌برم|تا بی‌تو باشم، گو مَبا، مَه‌خانِ من مَه‌مان من}}
راز بقای من تویی، مرگ و فنای من تویی
{{ب|هم‌خانه بودن با مرا زندانِ خود می‌یافتی|زندانِ خود بشکستی و کردی جهان زندان من}}
 
{{ب|جانم فدای جانِ تو، زیبایی­ی شادانِ تو|من نیستم جز آن تو، گیرم نباشی زآنِ من}}{{پایان شعر}}
یعنی خدای من تویی: هم کفر، هم ایمانِ من
 
از تو مرا بارآوری، نیز از تو بی برگ و بری
 
سازنده و ویرانگری: بارانی و توفانِ من
 
بی تو سرابُستان همه گردد سرابِستان مرا
 
با تو سرابِستان همه گردد سرابُستانِ من
 
بی تو زمستان می‌شود هر چارفصلِ سال ها
 
با تو بهاران می‌شود پاییز و تابستانِ من
 
دارد شمیمِ فرودین بادِ خوشِ دامانِ تو
 
ای با نَفَس هایت عجین اردیبهشتِ جانِ من
 
بی‌خان و مانی  خوش‌ترم، تا بی‌تو بر سر می‌برم
 
تا بی‌تو باشم، گو مَبا، مَه‌خانِ من مَه‌مان من
 
هم‌خانه بودن با مرا زندانِ خود می‌یافتی
 
زندانِ خود بشکستی و کردی جهان زندان من
 
جانم فدای جانِ تو، زیبایی­ی شادانِ تو
 
من نیستم جز آن تو، گیرم نباشی زآنِ من


== منابع ==
== منابع ==
<references />
<references />
۵٬۷۷۰

ویرایش