کاربر:Khosro/صفحه تمرین حسین منزوی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۵۹: خط ۵۵۹:
== گزیده‌ی اشعار حسین منزوی ==
== گزیده‌ی اشعار حسین منزوی ==


خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود
{{شعر}}{{ب|خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود|و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود}}


و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود
{{ب|پلنگ من - دل مغرورم - پرید و پنجه به خالی زد|که عشق - ماه بلند من - ورای دست رسیدن بود}}


پلنگ من - دل مغرورم - پرید و پنجه به خالی زد
{{ب|گل شکفته! خداحافظ اگر چه لحظه دیدارت|شروع وسوسه‌ای در من به نام دیدن و چیدن بود}}


که عشق - ماه بلند من - ورای دست رسیدن بود
{{ب|من و تو آن دو خطیم آری موازیان به ناچاری|که هر دو باورمان زآغاز به یکدگر نرسیدن بود}}


گل شکفته! خداحافظ اگر چه لحظه دیدارت
{{ب|اگر چه هیچ گل مرده دوباره زنده نشد، اما|بهار در گل شیپوری مدام گرم دمیدن بود}}


شروع وسوسه‌ای در من به نام دیدن و چیدن بود
{{ب|شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من|فریبکار دغل‌پیشه بهانه‌اش نشنیدن بود}}


من و تو آن دو خطیم آری موازیان به ناچاری
{{ب|چه سرنوشت غم‌انگیزی که کرم کوچک ابریشم|تمام عمر قفس می‌بافت، ولی به فکر پریدن بود}}


که هر دو باورمان زآغاز به یکدگر نرسیدن بود
{{ب|دریا نبودم امّا طوفان سرشت من بود|گرداب خویش گشتن در سرنوشت من بود}}


اگر چه هیچ گل مرده دوباره زنده نشد، اما
{{ب|چون موج در تلاطم، در ورطه زنده بودن|هم سرنوشت من بود ، هم در سرشت من بود}}


بهار در گل شیپوری مدام گرم دمیدن بود
{{ب|تعلیق اگر چه سخت است، اما گریختم من|از خویشتن که با خود برزخ بهشت من بود}}


شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من
{{ب|تنها نه خود در افلاک، بر خاک هم همیشه|ای میوه های ممنوع، عصیان خورشت من بود}}


فریبکار دغل‌پیشه بهانه‌اش نشنیدن بود
{{ب|ناچار ساختم با هر دو که عقل و عشقم|چون پّر و پای طاووس، زیبا و زشت من بود}}


چه سرنوشت غم‌انگیزی که کرم کوچک ابریشم
{{ب|جز سرنوشت محتوم، در وی ندیدم . آری،|در پیری و جوانی آیینه، خشت من بود}}{{پایان شعر}}
 
تمام عمر قفس می‌بافت، ولی به فکر پریدن بود
 
دریا نبودم امّا طوفان سرشت من بود
 
گرداب خویش گشتن در سرنوشت من بود
 
چون موج در تلاطم، در ورطه زنده بودن
 
هم سرنوشت من بود ، هم در سرشت من بود
 
تعلیق اگر چه سخت است، اما گریختم من
 
از خویشتن که با خود برزخ بهشت من بود
 
تنها نه خود در افلاک، بر خاک هم همیشه
 
ای میوه های ممنوع، عصیان خورشت من بود
 
ناچار ساختم با هر دو که عقل و عشقم
 
چون پّر و پای طاووس، زیبا و زشت من بود
 
جز سرنوشت محتوم، در وی ندیدم . آری،
 
در پیری و جوانی آیینه، خشت من بود


<nowiki>***</nowiki>
<nowiki>***</nowiki>
۵٬۷۷۰

ویرایش