کاربر:Khosro/صفحه تمرین سعدی شیرازی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۲۸۴: خط ۲۸۴:


{{ب|یکی را به زندان درش دوستان|کجا ماندش عیش در بوستان؟}}{{پایان شعر}}
{{ب|یکی را به زندان درش دوستان|کجا ماندش عیش در بوستان؟}}{{پایان شعر}}
{{شعر}}{{ب|چو عشقی که بنیاد آن بر هواست|چنین فتنه‌انگیز و فرمانرواست}}
{{ب|عجب داری از سالکان طریق|که باشند در بحر معنی غریق؟}}
{{ب|به سودای جانان ز جان مشتعل|به ذکر حبیب از جهان مشتغل}}
{{ب|به یاد حق از خلق بگریخته|چنان مست ساقی که می ریخته}}
{{ب|نشاید به دارو دوا کردشان|که کس مطلع نیست بر دردشان}}
{{ب|الست از ازل همچنانشان به گوش|به فریاد قالوا بلی در خروش}}
{{ب|گروهی عمل دار عزلت نشین|قدمهای خاکی، دم آتشین}}
{{ب|به یک نعره کوهی ز جا بر کنند|به یک ناله شهری به هم بر زنند}}
{{ب|چو بادند پنهان و چالاک پوی|چو سنگند خاموش و تسبیح گوی}}
{{ب|سحرها بگریند چندان که آب|فرو شوید از دیده‌شان کحل خواب}}
{{ب|فرس کشته از بس که شب رانده‌اند|سحرگه خروشان که وامانده‌اند}}
{{ب|شب و روز در بحر سودا و سوز|ندانند ز آشفتگی شب ز روز}}
{{ب|چنان فتنه بر حسن صورت نگار|که با حسن صورت ندارند کار}}
{{ب|ندادند صاحبدلان دل به پوست|وگر ابلهی داد بی مغز کاوست}}
{{ب|می صرف وحدت کسی نوش کرد|که دنیا و عقبی فراموش کرد}}{{پایان شعر}}


=== گلستان ===
=== گلستان ===
خط ۵۵۴: خط ۵۸۵:


بنی‌آدم اعضای یک‌دیگرند
بنی‌آدم اعضای یک‌دیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
که در آفرینش ز یک گوهرند


چو عضوی به درد آورد روزگار
چو عضوی به درد آورد روزگار
دیگر عضوها را نماند قرار
دیگر عضوها را نماند قرار


تو که از محنت دیگران بی‌غمی
تو که از محنت دیگران بی‌غمی
نشاید که نامند نهند آدمی
نشاید که نامند نهند آدمی


خط ۵۹۰: خط ۶۲۴:
سعدی الگوی روشنی است برای جواب دادن به هجمه‌هایی که تحت عنوان انزواطلبی صوفیان، به تصوّف وارد می‌شود. شیخ اجل برخلاف برخی صوفیان، که با دلایل موجّه خود، انزوا و گوشه‌ی عُزلت را برگزیده‌اند، به مثابه‌ی عارفی الهی که به‌بقای پس از فنا دست یافته، به میدان‌های اجتماعی عرفان، و دست‌گیری و ارشادِ درراه‌ماندگان توجّه ویژه‌ای دارد؛ بنابراین از میان عناصر عرفانی، بیشتر به سراغ مؤلفه‌هایی می‌رود که در تزکیه‌ی نفس، تصفیه‌ی باطن و تهذیب روح انسان، درعین حضورش در جامعه، کاربُرد دارد. به‌عبارتی دیگر بیشتر به صفای باطن و جمعیت خاطر و بذل عاطفه و ایثار نفس، نظر داشته و خواسته‌است بغض و حسد و کینه و حرص و خودپرستی، در نهاد بشری، بدین وسیله از میان برود. دانش و آگاهی‌های عمیق سعدی به علوم زمان خود، به واسطه‌ی حضورش در نظامیه، و اطلاعات گسترده‌اش از طبقات مختلف اجتماعی و پیروان ملل و نحل از رهگذر سفرهای بسیار، از وی شخصیتی ساخته که در کنار پافشاری‌اش بر اعتقادات اسلامی، مشربی اعتدال‌گرا، اجتماع‌گرا و انسان‌نگر، به دور از تعصّب‌های طریقه‌ای در عرفانش به دست دهد. همین دغدغه‌های انسانی است که در نگاهی به دور از انزواطلبی حتّی حاکمان را نیز به درویشی دعوت می‌کند:
سعدی الگوی روشنی است برای جواب دادن به هجمه‌هایی که تحت عنوان انزواطلبی صوفیان، به تصوّف وارد می‌شود. شیخ اجل برخلاف برخی صوفیان، که با دلایل موجّه خود، انزوا و گوشه‌ی عُزلت را برگزیده‌اند، به مثابه‌ی عارفی الهی که به‌بقای پس از فنا دست یافته، به میدان‌های اجتماعی عرفان، و دست‌گیری و ارشادِ درراه‌ماندگان توجّه ویژه‌ای دارد؛ بنابراین از میان عناصر عرفانی، بیشتر به سراغ مؤلفه‌هایی می‌رود که در تزکیه‌ی نفس، تصفیه‌ی باطن و تهذیب روح انسان، درعین حضورش در جامعه، کاربُرد دارد. به‌عبارتی دیگر بیشتر به صفای باطن و جمعیت خاطر و بذل عاطفه و ایثار نفس، نظر داشته و خواسته‌است بغض و حسد و کینه و حرص و خودپرستی، در نهاد بشری، بدین وسیله از میان برود. دانش و آگاهی‌های عمیق سعدی به علوم زمان خود، به واسطه‌ی حضورش در نظامیه، و اطلاعات گسترده‌اش از طبقات مختلف اجتماعی و پیروان ملل و نحل از رهگذر سفرهای بسیار، از وی شخصیتی ساخته که در کنار پافشاری‌اش بر اعتقادات اسلامی، مشربی اعتدال‌گرا، اجتماع‌گرا و انسان‌نگر، به دور از تعصّب‌های طریقه‌ای در عرفانش به دست دهد. همین دغدغه‌های انسانی است که در نگاهی به دور از انزواطلبی حتّی حاکمان را نیز به درویشی دعوت می‌کند:


طریقت به جز خدمت خلق نیست
طریقت به جز خدمت خلق نیست    
 
به تسبیح و سجاده و دلق نیست       
به تسبیح و سجاده و دلق نیست       


تو بر تختِ سلطانی خویش باش
تو بر تختِ سلطانی خویش باش
به اخلاقِ پاکیزه درویش باش
به اخلاقِ پاکیزه درویش باش


خط ۶۰۲: خط ۶۳۸:


هزار سال نگویم بقای عمر تو باد
هزار سال نگویم بقای عمر تو باد
که این مبالغه دانم ز عقل نشماری
که این مبالغه دانم ز عقل نشماری


همین سعادت و توفیق بر مزیدت باد
همین سعادت و توفیق بر مزیدت باد
که حق گزاری و بی‌حق، کسی نیازاری
که حق گزاری و بی‌حق، کسی نیازاری


خط ۶۱۰: خط ۶۴۸:


حَبَّذا همّت سعدی و سخن گفتن او
حَبَّذا همّت سعدی و سخن گفتن او
که ز معشوق به ممدوح نمی‌پردازد
که ز معشوق به ممدوح نمی‌پردازد


خط ۶۱۹: خط ۶۵۸:


گرت ز دست برآید، چو نخل باش کریم
گرت ز دست برآید، چو نخل باش کریم
ورت ز دست نیاید، چو سرو باش آزاد
ورت ز دست نیاید، چو سرو باش آزاد


خط ۷۱۳: خط ۷۵۳:


از هزاران، در یکی گیرد سماع
از هزاران، در یکی گیرد سماع
زآنکه هر کس مَحرَم پیغام نیست
زآنکه هر کس مَحرَم پیغام نیست


آشنایان، ره بدین معنا برند
آشنایان، ره بدین معنا برند
در سرای خاص، بارِ عام نیست
در سرای خاص، بارِ عام نیست


خط ۷۲۱: خط ۷۶۳:


رقص از سرِ ما بیرون، امروز نخواهد شد
رقص از سرِ ما بیرون، امروز نخواهد شد
کائن مطرب ما یک دم، خاموش نمی‌باشد
کائن مطرب ما یک دم، خاموش نمی‌باشد


خط ۷۳۶: خط ۷۷۹:


تو را با حق آن آشنایی دهد
تو را با حق آن آشنایی دهد
که از دست خویشت رهایی دهد
که از دست خویشت رهایی دهد


خط ۷۵۳: خط ۷۹۷:


گنه‌کار اندیشناک از خدای
گنه‌کار اندیشناک از خدای
بٍهْ از پارسای عبادت‌نمای
بٍهْ از پارسای عبادت‌نمای


خط ۷۶۷: خط ۸۱۲:


غوغای عارفان و تمنّـای عاشقان
غوغای عارفان و تمنّـای عاشقان
حرص بهشت نیست که شوق لقای تو است…
حرص بهشت نیست که شوق لقای تو است…


قومی هوای نعمت دنیا همی پزند
قومی هوای نعمت دنیا همی پزند
قومی هوای عقبی و ما را هوای تو است
قومی هوای عقبی و ما را هوای تو است


خط ۷۹۱: خط ۸۳۸:


همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی


تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و، تو هم‌چنان‌که هستی
دگران روند و آیند و، تو هم‌چنان‌که هستی


خط ۷۹۹: خط ۸۴۸:


پیش از آب و گل من در دل من مهر تو بود
پیش از آب و گل من در دل من مهر تو بود
با خود آوردم از آن‌جا نه به خود بربستم
با خود آوردم از آن‌جا نه به خود بربستم


خط ۸۰۴: خط ۸۵۴:


به ذکرش هرچه بینی در خروش است
به ذکرش هرچه بینی در خروش است
دلی داند درین معنا که گوش است
دلی داند درین معنا که گوش است


خط ۸۰۹: خط ۸۶۰:


به کمند سر زلفت، نه من افتادم و بس
به کمند سر زلفت، نه من افتادم و بس
که به هر حلقۀ موییت گرفتاری هست
که به هر حلقۀ موییت گرفتاری هست


خط ۸۱۴: خط ۸۶۶:


هر جا سری است خسته‌ی شمشیر عشق تو
هر جا سری است خسته‌ی شمشیر عشق تو
هر جا دلی است بسته‌ی مهر و هوای تُست
هر جا دلی است بسته‌ی مهر و هوای تُست


خط ۸۲۵: خط ۸۷۸:


دوست نزدیک‌تر از من به من است
دوست نزدیک‌تر از من به من است
وینت مشکل که من از وی دورم
وینت مشکل که من از وی دورم


چه‌کنم  با  که توان گفت که  او
چه‌کنم  با  که توان گفت که  او
در کنار من و من مهجورم
در کنار من و من مهجورم


خط ۸۳۹: خط ۸۹۴:


اگر تو دیده‌وری، نیک و بد  ز حق بینی
اگر تو دیده‌وری، نیک و بد  ز حق بینی
دوبینی از قِبَلِ چشم احوَل افتاده‌است
دوبینی از قِبَلِ چشم احوَل افتاده‌است


خط ۹۲۹: خط ۹۸۵:
«... از افاضل صوفیه بود و از مجاوران بقعه‌ی شریف شیخ ابوعبدالله خفیف… از علوم بهره‌ای تمام داشته و از آداب نصیبی کامل. سفر بسیار کرده‌است… و از مشایخ کبار بسیاری را دریافته و به صحبت شیخ شهاب‌الدین رسیده… تا به خضر (ع) رسید و وی را از زلال انعام و افضال خود سیراب گردانید. وقتی وی را با یکی از اکابر سادات و اشراف فی‌الجمله گفت‌وگویی واقع شد؛ آن شریف حضرت رسالت را (ص) به خواب دید، وی را عتاب کرد. چون بیدار شد، پیش شیخ آمد و عذرخواهی نمود و استرضای وی کرد. یکی از مشایخ منکر وی بود، شبی در واقعه چنان دید که درهای آسمان گشاده شد، ملایکه با طبق‌های نور نازل شدند؛ پرسید که: این چیست؟ گفتند: برای سعدی شیرازی است که بیتی گفته که قبول حضرت حق سبحانه و تعالی افتاده و آن بیت این است:
«... از افاضل صوفیه بود و از مجاوران بقعه‌ی شریف شیخ ابوعبدالله خفیف… از علوم بهره‌ای تمام داشته و از آداب نصیبی کامل. سفر بسیار کرده‌است… و از مشایخ کبار بسیاری را دریافته و به صحبت شیخ شهاب‌الدین رسیده… تا به خضر (ع) رسید و وی را از زلال انعام و افضال خود سیراب گردانید. وقتی وی را با یکی از اکابر سادات و اشراف فی‌الجمله گفت‌وگویی واقع شد؛ آن شریف حضرت رسالت را (ص) به خواب دید، وی را عتاب کرد. چون بیدار شد، پیش شیخ آمد و عذرخواهی نمود و استرضای وی کرد. یکی از مشایخ منکر وی بود، شبی در واقعه چنان دید که درهای آسمان گشاده شد، ملایکه با طبق‌های نور نازل شدند؛ پرسید که: این چیست؟ گفتند: برای سعدی شیرازی است که بیتی گفته که قبول حضرت حق سبحانه و تعالی افتاده و آن بیت این است:


برگ درختان سبز در  نظر هوشیار     هر ورقی دفتری است معرفت کردگار
برگ درختان سبز در  نظر هوشیار
 
هر ورقی دفتری است معرفت کردگار


آن عزیز چون از واقعه درآمد، هم در شب به در زاویه‌ی شیخ سعدی رفت که وی را بشارت دهد؛ دید که چراغی افروخته و با خود زمزمه‌ای می‌کند. چون گوش کشید، همین بیت می‌خواند…»
آن عزیز چون از واقعه درآمد، هم در شب به در زاویه‌ی شیخ سعدی رفت که وی را بشارت دهد؛ دید که چراغی افروخته و با خود زمزمه‌ای می‌کند. چون گوش کشید، همین بیت می‌خواند…»
خط ۹۸۳: خط ۱٬۰۴۱:


راستی دفتر سعدی به گلستان ماند
راستی دفتر سعدی به گلستان ماند
طیباتش به گل و سبزه و ریحان ماند
طیباتش به گل و سبزه و ریحان ماند


اوست پیغمبر و این نامه به فرقان ماند
اوست پیغمبر و این نامه به فرقان ماند
هر که او را کند انکار به شیطان ماند
هر که او را کند انکار به شیطان ماند


عشق سعدی نه حدیثی است که پنهان ماند
عشق سعدی نه حدیثی است که پنهان ماند
داستانی است که بر هر سر بازاری هست
داستانی است که بر هر سر بازاری هست


خط ۱٬۰۷۶: خط ۱٬۱۳۷:


=== ضرب‌المثل شدن آثار سعدی ===
=== ضرب‌المثل شدن آثار سعدی ===
یکی از شاعرانی که تاکنون آثارش در فارسی ضرب‌المثل شده سعدی شیرازی است. تحقیقاتی که درباره ضرب‌المثل‌های فارسی در شعر شاعران انجام داده شده، سعدی شیرازی مقام اول را آورده‌است. سعدی ۲ هزار و ۱۱۵ جمله از آثارش به‌صورت ضرب‌المثل در بین مردم جا افتاده و مشهور شده که این آثار اعم از بوستان، گلستان و سایر آثار سعدی را شامل می‌شود. از جمله در کتاب بوستان ۴۵۵ جمله، گلستان ۴۲۰ جمله، غزلیات ۴۴۸ مورد، قصائد ۱۳۳ مورد جمله‌ی مثلی دارند.
یکی از شاعرانی که تاکنون آثارش در فارسی ضرب‌المثل شده سعدی شیرازی است. تحقیقاتی که درباره ضرب‌المثل‌های فارسی در شعر شاعران انجام داده شده، سعدی شیرازی مقام اول را آورده‌است. سعدی ۲ هزار و ۱۱۵ جمله از آثارش به‌صورت ضرب‌المثل در بین مردم جا افتاده و مشهور شده که این آثار اعم از بوستان، گلستان و سایر آثار سعدی را شامل می‌شود. از جمله در کتاب بوستان ۴۵۵ جمله، گلستان ۴۲۰ جمله، غزلیات ۴۴۸ مورد، قصائد ۱۳۳ مورد جمله‌ی مثلی دارند.<ref>[https://www.mehrnews.com/news/1577355/%D8%AC%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%A8%DB%8C-%D9%86%D8%B8%DB%8C%D8%B1-%D8%B3%D8%B9%D8%AF%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85-%D8%AF%D9%88-%D9%87%D8%B2%D8%A7%D8%B1-%D8%AC%D9% جایگاه بی نظیر سعدی در فرهنگ مردم - خبرگزاری مهر]</ref>


==== گزیده‌ای از ضرب‌المثل‌ها ====
==== گزیده‌ای از ضرب‌المثل‌ها ====
خط ۱٬۰۹۷: خط ۱٬۱۵۸:
مشک آن است که خود ببوید، نه آن که عطّار بگوید
مشک آن است که خود ببوید، نه آن که عطّار بگوید


نه هرچه به‌قامت مهتر به‌قیمت بهتر<ref>[https://www.mehrnews.com/news/1577355/%D8%AC%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%A8%DB%8C-%D9%86%D8%B8%DB%8C%D8%B1-%D8%B3%D8%B9%D8%AF%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85-%D8%AF%D9%88-%D9%87%D8%B2%D8%A7%D8%B1-%D8%AC%D9% جایگاه بی نظیر سعدی در فرهنگ مردم - خبرگزاری مهر]</ref>
نه هرچه به‌قامت مهتر به‌قیمت بهتر
 
ابر و باد و مه خورشید و فلک در کارند تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
ابر و باد و مه خورشید و فلک در کارند تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
کمال همنشین در من اثر کرد-وگرنه من همان خاکم که هستم
 
تا مرد سخن نگفته باشد-عیب و هنرش نهفته باشد
کمال همنشین در من اثر کرد، وگرنه من همان خاکم که هستم
پسر نوح با بدان بنشست-خاندان نبوتش گم شد
 
عاقبت گرگ زاده گرگ شود-گرچه با آدمی بزرگ شود
تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد
گاوان و خران بار بردار-به زآدمیان مردم آزار
 
لقمان را گفتند : ادب از که آموختی گفت از بی ادبان
پسر نوح با بدان بنشست، خاندان نبوتش گم شد
 
عاقبت گرگ زاده گرگ شود، گرچه با آدمی بزرگ شود
 
گاوان و خران بار بردار، به زآدمیان مردم آزار
 
لقمان را گفتند ادب از که آموختی گفت از بی ادبان
== وفات ==
== وفات ==
تاریخ وفات سعدی موضوعی بسیار مبهم و بحث انگیزاست؛ زیرا شرح حال نویسان دو تاریخ وفات برای او ترسیم کردند یکی  ۱۷ آذر ۶۷۰ و دیگری به‌نقل از بزرگانی مانند جامی، مهرماه سال ۶۷۱ را تاریخ وفات این بزرگ‌مرد پارسی می‌دانند.<ref name=":4" />
تاریخ وفات سعدی موضوعی بسیار مبهم و بحث انگیزاست؛ زیرا شرح حال نویسان دو تاریخ وفات برای او ترسیم کردند یکی  ۱۷ آذر ۶۷۰ و دیگری به‌نقل از بزرگانی مانند جامی، مهرماه سال ۶۷۱ را تاریخ وفات این بزرگ‌مرد پارسی می‌دانند.<ref name=":4" />
۵٬۷۷۰

ویرایش