۵٬۷۸۸
ویرایش
(اصلاح ارقام، اصلاح سجاوندی، اصلاح املا، اصلاح نویسههای عربی) |
|||
خط ۷۴: | خط ۷۴: | ||
}} | }} | ||
'''سعید ماسوری،''' (زاده سال ۱۳۴۴، خرمآباد) از قدیمیترین زندانیان سیاسی در ایران است. سعید ماسوری در ۱۹ دیماه ۱۳۷۹، به اتهام عضویت در '''[[سازمان مجاهدین خلق ایران]]'''، در شهر دزفول دستگیر شد. او پس از دستگیری بهمدت ۱۴ ماه در سلول انفرادی اداره اطلاعات اهواز بهسر برد و سپس به بند ۲۰۹، زندان اوین منتقل شد. سعید ماسوری در سال ۱۳۸۱، در دادگاه انقلاب تهران با اتهام محاربه، محکوم به اعدام گردید، اما در نهایت حکم اعدام او به حبس ابد تبدیل شد. سعید ماسوری در رشتهی پزشکی در کشور نروژ تحصیل میکرد. زندانی سیاسی سعید ماسوری از ابتدای دستگیر تا کنون در زندانهای مختلفی بهسر برده و در طی این سالیان هیچگونه مرخصی به او تعلق نگرفته است و حتی از یکساعت مرخصی نیز محروم بوده است. او همچنین بارها نسبت به اقدامات غیرقانونی مقامات و نیروهای امنیتی زندانها دست به اعتصاب غذا زده است و با توجه به پیشینهی آسیبدیدگی جسمی، از هرگونه درمان و مراقبتهای پزشکی محروم بوده است. سعید ماسوری در سال ۱۴۰۲، از '''[[زندان گوهردشت]]''' کرج (رجاییشهر) به '''[[زندان اوین]]''' و سپس به زندان قزلحصار تبعید شد. او تا کنون نامههای بسیاری از داخل زندان نوشته که در رسانههای اجتماعی نیز منتشر شده است. سعید ماسوری در آخرین نامه در دیماه ۱۴۰۲، بهمناسبت آغاز بیست و چهارمین سال حبس خود نوشته است: «ماران روئیده بر دوش این ضحاک هنوز از خون و مغز جوانانمان سیر نگشته و تازه خدای جنایت و کشتار و نه خداوند مهربانی و رحمت، دستورات این جنایتها را بر زبان آن ضحاک جاری گردانده… ما را از این دریای خون نمیتوانند بترسانند و به خاطر عظمت و بزرگی آن عشق، در کانون این دریای خون هم به قول مولوی آشنا کردن (شنا کردن) خواهیم پرداخت تا ساحل آزادی و عدالت و برابری» | '''سعید ماسوری،''' (زاده سال ۱۳۴۴، خرمآباد) از قدیمیترین زندانیان سیاسی در ایران است. سعید ماسوری در ۱۹ دیماه ۱۳۷۹، به اتهام عضویت در '''[[سازمان مجاهدین خلق ایران]]'''، در شهر دزفول دستگیر شد. او پس از دستگیری بهمدت ۱۴ ماه در سلول انفرادی اداره اطلاعات اهواز بهسر برد و سپس به بند ۲۰۹، زندان اوین منتقل شد. سعید ماسوری در سال ۱۳۸۱، در دادگاه انقلاب تهران با اتهام محاربه، محکوم به اعدام گردید، اما در نهایت حکم اعدام او به حبس ابد تبدیل شد. سعید ماسوری در رشتهی پزشکی در کشور نروژ تحصیل میکرد. زندانی سیاسی سعید ماسوری از ابتدای دستگیر تا کنون در زندانهای مختلفی بهسر برده و در طی این سالیان هیچگونه مرخصی به او تعلق نگرفته است و حتی از یکساعت مرخصی نیز محروم بوده است. او همچنین بارها نسبت به اقدامات غیرقانونی مقامات و نیروهای امنیتی زندانها دست به اعتصاب غذا زده است و با توجه به پیشینهی آسیبدیدگی جسمی، از هرگونه درمان و مراقبتهای پزشکی محروم بوده است. سعید ماسوری در سال ۱۴۰۲، از '''[[زندان گوهردشت]]''' کرج (رجاییشهر) به '''[[زندان اوین]]''' و سپس به زندان قزلحصار تبعید شد. او تا کنون نامههای بسیاری از داخل زندان نوشته که در رسانههای اجتماعی نیز منتشر شده است. سعید ماسوری در آخرین نامه در دیماه ۱۴۰۲، بهمناسبت آغاز بیست و چهارمین سال حبس خود نوشته است: «ماران روئیده بر دوش این ضحاک هنوز از خون و مغز جوانانمان سیر نگشته و تازه خدای جنایت و کشتار و نه خداوند مهربانی و رحمت، دستورات این جنایتها را بر زبان آن ضحاک جاری گردانده… ما را از این دریای خون نمیتوانند بترسانند و به خاطر عظمت و بزرگی آن عشق، در کانون این دریای خون هم به قول مولوی آشنا کردن (شنا کردن) خواهیم پرداخت تا ساحل آزادی و عدالت و برابری» | ||
[[پرونده:سعید ماسوری5.JPG|جایگزین=سعید ماسوری|بندانگشتی|300x300پیکسل|سعید ماسوری]] | |||
== زندگی و تحصیلات == | == زندگی و تحصیلات == | ||
خط ۷۹: | خط ۸۰: | ||
سعید ماسوری بسیار علاقهمند به مطالعه کتابهای تاریخی و مذهبی و شعر بود و بیشتر پولهای ماهیانه خود را به خرید کتاب اختصاص میداد. سعید ماسوری در سال ۱۳۶۴، بهخاطر عدم پذیرش او در ادارات دولتی و کنکور سراسری، برای ادامه تحصیل به کشور رومانی رفت و در رشتهی پزشکی مشغول تحصیل شد. او در سال ۱۳۶۷، برای تکمیل تحصیلات به کشور نروژ سفر کرد. '''«خلاصه ای از زندگی سعید ماسوری»''' | سعید ماسوری بسیار علاقهمند به مطالعه کتابهای تاریخی و مذهبی و شعر بود و بیشتر پولهای ماهیانه خود را به خرید کتاب اختصاص میداد. سعید ماسوری در سال ۱۳۶۴، بهخاطر عدم پذیرش او در ادارات دولتی و کنکور سراسری، برای ادامه تحصیل به کشور رومانی رفت و در رشتهی پزشکی مشغول تحصیل شد. او در سال ۱۳۶۷، برای تکمیل تحصیلات به کشور نروژ سفر کرد. '''«خلاصه ای از زندگی سعید ماسوری»''' | ||
[[پرونده:سعید ماسوری2.JPG|جایگزین=سعید ماسوری|بندانگشتی|280x280پیکسل|سعید ماسوری]] | |||
== دستگیری و زندان == | == دستگیری و زندان == | ||
خط ۹۳: | خط ۹۵: | ||
== نامههای سعید ماسوری == | == نامههای سعید ماسوری == | ||
سعید ماسوری از قدیمیترین زندانیان سیاسی در ایران است که تا کنون نامههای بسیاری از داخل زندان نوشته و در رسانههای اجتماعی نیز منتشر شده است. | سعید ماسوری از قدیمیترین زندانیان سیاسی در ایران است که تا کنون نامههای بسیاری از داخل زندان نوشته و در رسانههای اجتماعی نیز منتشر شده است. | ||
[[پرونده:سعید ماسوری6.JPG|جایگزین=سعید ماسوری|بندانگشتی|248x248پیکسل|سعید ماسوری در زندان قزلحصار]] | |||
سعید ماسوری در دیماه ۱۳۸۹، پس از اعدام زندانی سیاسی '''[[علی صارمی|علی صارمی]]'''، نامهای منتشر کرد که زندانهای ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی را مترادف با کشتار انسان و انسانیت و آزادگی توصیف کرده است که میخواهد همهچیز را در منجلاب ضدانسانی و تاریکی خود فرو برد. | سعید ماسوری در دیماه ۱۳۸۹، پس از اعدام زندانی سیاسی '''[[علی صارمی|علی صارمی]]'''، نامهای منتشر کرد که زندانهای ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی را مترادف با کشتار انسان و انسانیت و آزادگی توصیف کرده است که میخواهد همهچیز را در منجلاب ضدانسانی و تاریکی خود فرو برد. | ||
پس از حملهی نظامی به '''[[قرارگاه اشرف]]''' (مقر مجاهدین خلق در عراق) در شهریورماه ۱۳۹۲، سعید ماسوری با انتشار نامهای این حمله را محکوم کرد که پس از آن توسط وزارت اطلاعات و بازجویی به نام علویی تهدید به مرگ شده بود. | پس از حملهی نظامی به '''[[قرارگاه اشرف]]''' (مقر مجاهدین خلق در عراق) در شهریورماه ۱۳۹۲، سعید ماسوری با انتشار نامهای این حمله را محکوم کرد که پس از آن توسط وزارت اطلاعات و بازجویی به نام علویی تهدید به مرگ شده بود. | ||
سعید ماسوری در روز ۲۱ شهریورماه ۱۳۹۷، پس از اعدام سه زندانی سیاسی کُرد، یعنی '''[[رامین حسینپناهی]]'''، زانیار مرادی و لقمان مرادی، نامهای را از داخل زندان منتشر کرد که در بخشی از آن آمده است:<blockquote>«راستی اگر این سه جوان و مردان و زنانی از این دست، با خون خود شبتیرگیها را نمیشکافتند و یا اگر نبودند جوانان و مبارزانی (از زن و مرد) که طلسم این اقتدار جنایتکارانه را بشکنند، (هر چند به قیمت خون خود) ستم و بیداد بیتردید جاودانه میگشت و گمان بر این میشد که آزادی، عدالت و حقوق بشر را تنها باید زیر عبا و دم آخوند '''[[سید محمد خاتمی|خاتمی]]''' و '''[[حسن روحانی|روحانی]]''' و امثالهم برای مردممان جستوجو کنیم و از ما و مردممان کاری برنمیآید!! بیچاره کوردلان در توهم جاودانگی نمیدانند که حلقهی کبود به جای مانده بر گردنهای ستبرشان، حلقهی عشق است به مردمشان و همچون حلقهی خاری است بر سر عیسی مسیح!!... و همین حلقهی کبود است که کانون حلقههای دیگر طغیان و شورش میگردد برای همهی آزادیخواهان بر علیه همهی انواع ستم و بیدادگری.» '''«کانون حقوق بشر ایران»'''</blockquote>سعید ماسوری پیش از اعدام همبندیهایش، در بخشی از نامهی خود خطاب به مراجع حقوق بشری و وجدانهای بیدار نوشته بود: <blockquote>«ای وجدانهای بیدار'''،''' همه به وجدانتان سوگند یاریم کنید! شاید صدای شما را بشنوند به آنها بگویید که اگر میخواهید همه استخوانهای مرا قطعه قطعه و خرد کنید، ولی از این جگرگوشگان ما دست بردارید! به آنها بگویید که همه وجود مرا بند به بند بگسلانید، ولی بچههایمان را طعمهی ماران خفته بر دوش حاکمیت نکنید. به آنها بگویید شما را بهخدا به آنها بگویید که آنها بیگناهند، اگر چه میدانم که آنها تنها به دنبال قربانیاند، ولی به آنها بگویید که آنچه بر سر آنها آوردهاند، بر سر هر کس دیگر میآوردند، برای خلاصی از فشارها مسئولیت همه جنایات عالم را به عهده میگرفت…» '''«نفس در قفس»'''</blockquote>سعید ماسور در دیماه ۱۴۰۰، بهمناسبت آغاز بیست و دومین سال حبس خود نوشت که: اراده و استقامت در زندان یعنی هر لحظه و ساعت و روز انتخاب کردن… '''«کانون حقوق بشر ایران»''' | سعید ماسوری در روز ۲۱ شهریورماه ۱۳۹۷، پس از اعدام سه زندانی سیاسی کُرد، یعنی '''[[رامین حسینپناهی]]'''، زانیار مرادی و لقمان مرادی، نامهای را از داخل زندان منتشر کرد که در بخشی از آن آمده است:<blockquote>«راستی اگر این سه جوان و مردان و زنانی از این دست، با خون خود شبتیرگیها را نمیشکافتند و یا اگر نبودند جوانان و مبارزانی (از زن و مرد) که طلسم این اقتدار جنایتکارانه را بشکنند، (هر چند به قیمت خون خود) ستم و بیداد بیتردید جاودانه میگشت و گمان بر این میشد که آزادی، عدالت و حقوق بشر را تنها باید زیر عبا و دم آخوند '''[[سید محمد خاتمی|خاتمی]]''' و '''[[حسن روحانی|روحانی]]''' و امثالهم برای مردممان جستوجو کنیم و از ما و مردممان کاری برنمیآید!! بیچاره کوردلان در توهم جاودانگی نمیدانند که حلقهی کبود به جای مانده بر گردنهای ستبرشان، حلقهی عشق است به مردمشان و همچون حلقهی خاری است بر سر عیسی مسیح!!... و همین حلقهی کبود است که کانون حلقههای دیگر طغیان و شورش میگردد برای همهی آزادیخواهان بر علیه همهی انواع ستم و بیدادگری.» '''«کانون حقوق بشر ایران»'''</blockquote>سعید ماسوری پیش از اعدام همبندیهایش، در بخشی از نامهی خود خطاب به مراجع حقوق بشری و وجدانهای بیدار نوشته بود: <blockquote>«ای وجدانهای بیدار'''،''' همه به وجدانتان سوگند یاریم کنید! شاید صدای شما را بشنوند به آنها بگویید که اگر میخواهید همه استخوانهای مرا قطعه قطعه و خرد کنید، ولی از این جگرگوشگان ما دست بردارید! به آنها بگویید که همه وجود مرا بند به بند بگسلانید، ولی بچههایمان را طعمهی ماران خفته بر دوش حاکمیت نکنید. به آنها بگویید شما را بهخدا به آنها بگویید که آنها بیگناهند، اگر چه میدانم که آنها تنها به دنبال قربانیاند، ولی به آنها بگویید که آنچه بر سر آنها آوردهاند، بر سر هر کس دیگر میآوردند، برای خلاصی از فشارها مسئولیت همه جنایات عالم را به عهده میگرفت…» '''«نفس در قفس»'''</blockquote> | ||
[[پرونده:سعید ماسوری4.JPG|جایگزین=سعید ماسوری|بندانگشتی|260x260پیکسل|سعید ماسوری، زندان قزلحصار]] | |||
سعید ماسور در دیماه ۱۴۰۰، بهمناسبت آغاز بیست و دومین سال حبس خود نوشت که: اراده و استقامت در زندان یعنی هر لحظه و ساعت و روز انتخاب کردن… '''«کانون حقوق بشر ایران»''' | |||
سعید ماسوری همزمان با '''[[اعتراضات سراسری ۱۴۰۱ ایران|اعتراضات سراسری ۱۴۰۱]]'''، نامهای با عنوان «تقدیم به پولاد دختان ایرانزمین» از داخل زندان منتشر کرد که ضمن حمایت از قیام سراسری به تجلیل از زن ایرانی که برای آزادی قیام کرده، پرداخته است. در بخشی از این نامه آمده است که باز هم جهانیان و حتی بیشتر ایرانیان خبردار نشدند که بر سر زنان ایران چه آمد. زن ایرانی برای حق مسلم خود که آزادی است برخاسته است… | سعید ماسوری همزمان با '''[[اعتراضات سراسری ۱۴۰۱ ایران|اعتراضات سراسری ۱۴۰۱]]'''، نامهای با عنوان «تقدیم به پولاد دختان ایرانزمین» از داخل زندان منتشر کرد که ضمن حمایت از قیام سراسری به تجلیل از زن ایرانی که برای آزادی قیام کرده، پرداخته است. در بخشی از این نامه آمده است که باز هم جهانیان و حتی بیشتر ایرانیان خبردار نشدند که بر سر زنان ایران چه آمد. زن ایرانی برای حق مسلم خود که آزادی است برخاسته است… |
ویرایش