کاربر:Khosro/صفحه تمرین شاه نعمت‌ الله ولی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۳۹: خط ۱۳۹:
شاه نعمت‌الله ولی در قصیده‌ای بلند، ظهور دوره‌های مختلف شاهان ایران مانند صفویه و '''[[نادرشاه افشار]]''' تا دوران پهلوی و جمهوری اسلامی و ظهور نایب حضرت مهدی (ع) را پیش‌بینی کرده و به تصویر کشیده است که بسیاری از این پیشگویی‌ها به وقوع پیوسته و رنگ واقعیت به خود گرفته است و در طول تاریخ این اشعار مورد توجه ایرانیان بوده است. این شعر با این چند بیت آغاز می‌شود:
شاه نعمت‌الله ولی در قصیده‌ای بلند، ظهور دوره‌های مختلف شاهان ایران مانند صفویه و '''[[نادرشاه افشار]]''' تا دوران پهلوی و جمهوری اسلامی و ظهور نایب حضرت مهدی (ع) را پیش‌بینی کرده و به تصویر کشیده است که بسیاری از این پیشگویی‌ها به وقوع پیوسته و رنگ واقعیت به خود گرفته است و در طول تاریخ این اشعار مورد توجه ایرانیان بوده است. این شعر با این چند بیت آغاز می‌شود:


قدرت کردگار می‌بینم
{{شعر}}{{ب|قدرت کردگار می‌بینم|حالت روزگار می‌بینم}}
 
{{ب|از نجوم این سخن نمی‌گویم|بلکه از کردگار می‌بینم}}
حالت روزگار می‌بینم
{{ب|ازسلاطین گردش دوران|یک به یک را سوار می‌بینم}}
 
{{ب|هر یکی را به مثل ذره نور|پرتوی آشکار می‌بینم}}
از نجوم این سخن نمی‌گویم  
{{ب|ازسلاطین گردش دوران|یک به یک را سوار می‌بینم}}
 
{{ب|از بزرگی ورفعت ایشان|صفوی برقرار می‌بینم}}
بلکه از کردگار می‌بینم
{{ب|آخرپادشاهی صفوی|یک حسینی به کار می‌بینم}}
 
{{ب|نادری در جهان شود پیدا|قامتش استوار می‌بینم}}{{پایان شعر}}<ref name=":3" />
ازسلاطین گردش دوران  
 
یک به یک را سوار می‌بینم
 
هر یکی را به مثل ذره نور  
 
پرتوی آشکار می‌بینم
 
ازسلاطین گردش دوران
 
یک به یک را سوار می‌بینم
 
از بزرگی ورفعت ایشان
 
صفوی برقرار می‌بینم
 
آخرپادشاهی صفوی
 
یک حسینی به کار می‌بینم
 
نادری در جهان شود پیدا
 
قامتش استوار می‌بینم<ref name=":3" />


== درگذشت ==
== درگذشت ==
خط ۲۲۴: خط ۲۰۱:
== گلچینی از اشعار شاه نعمت‌الله ولی ==
== گلچینی از اشعار شاه نعمت‌الله ولی ==
[[پرونده:ولی نعمت‌الله شاه.JPG|جایگزین=دیوان شاه نعمت‌الله ولی|بندانگشتی|250x250پیکسل|دیوان شاه نعمت‌الله ولی]]
[[پرونده:ولی نعمت‌الله شاه.JPG|جایگزین=دیوان شاه نعمت‌الله ولی|بندانگشتی|250x250پیکسل|دیوان شاه نعمت‌الله ولی]]
ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیم
{{شعر}}{{ب|ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیم|صد درد دل به گوشه چشمی دوا کنیم}}
 
{{ب|در حبس صورتیم و چنین شاد و خرمیم|بنگر که در سراچه معنی چه ها کنیم}}
صد درد دل به گوشه چشمی دوا کنیم
{{ب|رندان لاابالی و مستان سرخوشیم|هشیار را به مجلس خود کی رها کنیم}}
 
{{ب|موج محیط و گوهر دریای عزتیم|ما میل دل به آب و گل آخر چرا کنیم}}
در حبس صورتیم و چنین شاد و خرمیم
{{ب|در دیده روی ساقی و بر دست جام می|باری بگو که گوش به عاقل چرا کنیم}}
 
{{ب|از خود بر آ و در صف اصحاب ما خرام|تا سیدانه روی دلت با خدا کنیم}}{{پایان شعر}}
بنگر که در سراچه معنی چه ها کنیم
 
رندان لاابالی و مستان سرخوشیم
 
هشیار را به مجلس خود کی رها کنیم
 
موج محیط و گوهر دریای عزتیم
 
ما میل دل به آب و گل آخر چرا کنیم
 
در دیده روی ساقی و بر دست جام می
 
باری بگو که گوش به عاقل چرا کنیم
 
از خود بر آ و در صف اصحاب ما خرام
 
تا سیدانه روی دلت با خدا کنیم


<nowiki>***</nowiki>
<nowiki>***</nowiki>


در شهادت شاهدی از غیب بی عیب آمده
{{شعر}}{{ب|در شهادت شاهدی از غیب بی عیب آمده|این چنین شادی خوش بی عیب از غیب آمده}}
 
{{ب|در گلستان غنچه گل در هوای روی او|پیرهن بدریده و بی دامن و جَیب آمده}}
این چنین شادی خوش بی عیب از غیب آمده
{{ب|آن معانی بدیع او بدیع دیگر است|زان که بر وی این کلام الله بی رَیب آمده}}
 
{{ب|نو عروس فکر بکرم شاهدی بس دلکش است|در مشاهد شاهدی می‌خواهد از غیب آمده}}
در گلستان غنچه گل در هوای روی او
{{ب|در جوانی نعمت الله با سواد و معرفت|این زمان باز آمده پروانه با شیب آمده}}{{پایان شعر}}
 
پیرهن بدریده و بی دامن و جَیب آمده
 
آن معانی بدیع او بدیع دیگر است
 
زان که بر وی این کلام الله بی رَیب آمده
 
نو عروس فکر بکرم شاهدی بس دلکش است
 
در مشاهد شاهدی می‌خواهد از غیب آمده
 
در جوانی نعمت الله با سواد و معرفت
 
این زمان باز آمده پروانه با شیب آمده


<nowiki>***</nowiki>
<nowiki>***</nowiki>


خوش درددلی دارم درمان به چه کار آید
{{شعر}}{{ب|خوش درددلی دارم درمان به چه کار آید|با کفر سر زلفش ایمان به چه کار آید}}
 
{{ب|دل زنده بود جانم چون کشته عشق اوست|بی خدمت آن جانان این جان به چه کار آید}}
با کفر سر زلفش ایمان به چه کار آید
{{ب|عقل از سر مخموری سامان طلبد از ما|ما عاشق سرمستیم سامان به چه کار آید}}
 
{{ب|عشق آمد و ملک دل بگرفت به سلطانی|جز حضرت این سلطان به چه کار آید}}
دل زنده بود جانم چون کشته عشق اوست
{{ب|در خلوت میخانه بزمی است ملوکانه|روضه چو بود اینجا رضوان به چه کار آید}}
 
{{ب|ماهان ز خدا خواهم با صحبت مه رویان|بی صحبت مه رویان ماهان به چه کار آید}}
بی خدمت آن جانان این جان به چه کار آید
{{ب|با سید سرمستان کرمان چو بهشتی بود|بی نور حضور او کرمان به چه کار آید}}{{پایان شعر}}
 
عقل از سر مخموری سامان طلبد از ما
 
ما عاشق سرمستیم سامان به چه کار آید
 
عشق آمد و ملک دل بگرفت به سلطانی
 
جز حضرت این سلطان به چه کار آید
 
در خلوت میخانه بزمی است ملوکانه
 
روضه چو بود اینجا رضوان به چه کار آید
 
ماهان ز خدا خواهم با صحبت مه رویان
 
بی صحبت مه رویان ماهان به چه کار آید
 
با سید سرمستان کرمان چو بهشتی بود
 
بی نور حضور او کرمان به چه کار آید


<nowiki>***</nowiki>
<nowiki>***</nowiki>


گفتم به خواب بینم گفتا خیال باشد
{{شعر}}{{ب|گفتم به خواب بینم گفتا خیال باشد|گفتم رسم به وصلت گفتا محال باشد}}
 
{{ب|گفتم که در خرابات خواهم که بار یابم|گفتا اگر درآئی آنجا مجال باشد}}
گفتم رسم به وصلت گفتا محال باشد
{{ب|سرچشمه حیاتست، ما خضر وقت خویشیم|در جام ما همیشه آب زلال باشد}}
 
{{ب|شادی روی ساقی، ما می مدام نوشیم|بر غیر اگر حرام است بر ما حلال باشد}}
گفتم که در خرابات خواهم که بار یابم
{{ب|گر عاقلی بگوید عقل تو گشت ناقص|نقصان عاقل آن است ما را کمال باشد}}{{پایان شعر}}
 
گفتا اگر درآئی آنجا مجال باشد
 
سرچشمه حیاتست، ما خضر وقت خویشیم
 
در جام ما همیشه آب زلال باشد
 
شادی روی ساقی، ما می مدام نوشیم
 
بر غیر اگر حرام است بر ما حلال باشد
 
گر عاقلی بگوید عقل تو گشت ناقص
 
نقصان عاقل آن است ما را کمال باشد


<nowiki>***</nowiki>
<nowiki>***</nowiki>


تن رهاکن در طریق عاشقی تا جان شوی
{{شعر}}{{ب|تن رهاکن در طریق عاشقی تا جان شوی|جان فدای عشق جانان کن که تا جانان شوی}}
 
{{ب|در خرابات مغان مستانه خود را در فکن|پند رندان بشنو و می نوش می تا آن شوی}}
جان فدای عشق جانان کن که تا جانان شوی
{{ب|گر گدای حضرت سلطان من باشی چو من|لطف او بنوازدت ای شاه من سلطان شوی}}
 
{{ب|آفتاب حسن او مجموع عالم را گرفت|غیر او پیدا نبینی گر ز خود پنهان شوی}}
در خرابات مغان مستانه خود را در فکن
{{ب|گر برآئی بر سر دار فنا منصور وار|حاکم ملک بقا و میر سرمستان شوی}}
 
{{ب|زاهد مخمور را بگذار و با رندان نشین|تا حریف مجلس رندان و سرمستان شوی}}
پند رندان بشنو و می نوش می تا آن شوی
{{ب|جز طریق نعمت‌الله در جهان راهی مرو|ور روی راه دگر می دان که سرگردان شوی}}{{پایان شعر}}<ref>[https://ganjoor.net/shahnematollah دیوان شاه نعمت‌الله ولی - سایت گنجور]</ref>
 
گر گدای حضرت سلطان من باشی چو من
 
لطف او بنوازدت ای شاه من سلطان شوی
 
آفتاب حسن او مجموع عالم را گرفت
 
غیر او پیدا نبینی گر ز خود پنهان شوی
 
گر برآئی بر سر دار فنا منصور وار
 
حاکم ملک بقا و میر سرمستان شوی
 
زاهد مخمور را بگذار و با رندان نشین
 
تا حریف مجلس رندان و سرمستان شوی
 
جز طریق نعمت‌الله در جهان راهی مرو
 
ور روی راه دگر می دان که سرگردان شوی<ref>[https://ganjoor.net/shahnematollah دیوان شاه نعمت‌الله ولی - سایت گنجور]</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۵٬۷۸۷

ویرایش