۵٬۷۸۷
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۳۹: | خط ۱۳۹: | ||
شاه نعمتالله ولی در قصیدهای بلند، ظهور دورههای مختلف شاهان ایران مانند صفویه و '''[[نادرشاه افشار]]''' تا دوران پهلوی و جمهوری اسلامی و ظهور نایب حضرت مهدی (ع) را پیشبینی کرده و به تصویر کشیده است که بسیاری از این پیشگوییها به وقوع پیوسته و رنگ واقعیت به خود گرفته است و در طول تاریخ این اشعار مورد توجه ایرانیان بوده است. این شعر با این چند بیت آغاز میشود: | شاه نعمتالله ولی در قصیدهای بلند، ظهور دورههای مختلف شاهان ایران مانند صفویه و '''[[نادرشاه افشار]]''' تا دوران پهلوی و جمهوری اسلامی و ظهور نایب حضرت مهدی (ع) را پیشبینی کرده و به تصویر کشیده است که بسیاری از این پیشگوییها به وقوع پیوسته و رنگ واقعیت به خود گرفته است و در طول تاریخ این اشعار مورد توجه ایرانیان بوده است. این شعر با این چند بیت آغاز میشود: | ||
قدرت کردگار میبینم | {{شعر}}{{ب|قدرت کردگار میبینم|حالت روزگار میبینم}} | ||
{{ب|از نجوم این سخن نمیگویم|بلکه از کردگار میبینم}} | |||
حالت روزگار میبینم | {{ب|ازسلاطین گردش دوران|یک به یک را سوار میبینم}} | ||
{{ب|هر یکی را به مثل ذره نور|پرتوی آشکار میبینم}} | |||
از نجوم این سخن نمیگویم | {{ب|ازسلاطین گردش دوران|یک به یک را سوار میبینم}} | ||
{{ب|از بزرگی ورفعت ایشان|صفوی برقرار میبینم}} | |||
بلکه از کردگار میبینم | {{ب|آخرپادشاهی صفوی|یک حسینی به کار میبینم}} | ||
{{ب|نادری در جهان شود پیدا|قامتش استوار میبینم}}{{پایان شعر}}<ref name=":3" /> | |||
ازسلاطین گردش دوران | |||
یک به یک را سوار میبینم | |||
هر یکی را به مثل ذره نور | |||
پرتوی آشکار میبینم | |||
ازسلاطین گردش دوران | |||
یک به یک را سوار میبینم | |||
از بزرگی ورفعت ایشان | |||
صفوی برقرار میبینم | |||
آخرپادشاهی صفوی | |||
یک حسینی به کار میبینم | |||
نادری در جهان شود پیدا | |||
قامتش استوار میبینم<ref name=":3" /> | |||
== درگذشت == | == درگذشت == | ||
خط ۲۲۴: | خط ۲۰۱: | ||
== گلچینی از اشعار شاه نعمتالله ولی == | == گلچینی از اشعار شاه نعمتالله ولی == | ||
[[پرونده:ولی نعمتالله شاه.JPG|جایگزین=دیوان شاه نعمتالله ولی|بندانگشتی|250x250پیکسل|دیوان شاه نعمتالله ولی]] | [[پرونده:ولی نعمتالله شاه.JPG|جایگزین=دیوان شاه نعمتالله ولی|بندانگشتی|250x250پیکسل|دیوان شاه نعمتالله ولی]] | ||
ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیم | {{شعر}}{{ب|ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیم|صد درد دل به گوشه چشمی دوا کنیم}} | ||
{{ب|در حبس صورتیم و چنین شاد و خرمیم|بنگر که در سراچه معنی چه ها کنیم}} | |||
صد درد دل به گوشه چشمی دوا کنیم | {{ب|رندان لاابالی و مستان سرخوشیم|هشیار را به مجلس خود کی رها کنیم}} | ||
{{ب|موج محیط و گوهر دریای عزتیم|ما میل دل به آب و گل آخر چرا کنیم}} | |||
در حبس صورتیم و چنین شاد و خرمیم | {{ب|در دیده روی ساقی و بر دست جام می|باری بگو که گوش به عاقل چرا کنیم}} | ||
{{ب|از خود بر آ و در صف اصحاب ما خرام|تا سیدانه روی دلت با خدا کنیم}}{{پایان شعر}} | |||
بنگر که در سراچه معنی چه ها کنیم | |||
رندان لاابالی و مستان سرخوشیم | |||
هشیار را به مجلس خود کی رها کنیم | |||
موج محیط و گوهر دریای عزتیم | |||
ما میل دل به آب و گل آخر چرا کنیم | |||
در دیده روی ساقی و بر دست جام می | |||
باری بگو که گوش به عاقل چرا کنیم | |||
از خود بر آ و در صف اصحاب ما خرام | |||
تا سیدانه روی دلت با خدا کنیم | |||
<nowiki>***</nowiki> | <nowiki>***</nowiki> | ||
در شهادت شاهدی از غیب بی عیب آمده | {{شعر}}{{ب|در شهادت شاهدی از غیب بی عیب آمده|این چنین شادی خوش بی عیب از غیب آمده}} | ||
{{ب|در گلستان غنچه گل در هوای روی او|پیرهن بدریده و بی دامن و جَیب آمده}} | |||
این چنین شادی خوش بی عیب از غیب آمده | {{ب|آن معانی بدیع او بدیع دیگر است|زان که بر وی این کلام الله بی رَیب آمده}} | ||
{{ب|نو عروس فکر بکرم شاهدی بس دلکش است|در مشاهد شاهدی میخواهد از غیب آمده}} | |||
در گلستان غنچه گل در هوای روی او | {{ب|در جوانی نعمت الله با سواد و معرفت|این زمان باز آمده پروانه با شیب آمده}}{{پایان شعر}} | ||
پیرهن بدریده و بی دامن و جَیب آمده | |||
آن معانی بدیع او بدیع دیگر است | |||
زان که بر وی این کلام الله بی رَیب آمده | |||
نو عروس فکر بکرم شاهدی بس دلکش است | |||
در مشاهد شاهدی میخواهد از غیب آمده | |||
در جوانی نعمت الله با سواد و معرفت | |||
این زمان باز آمده پروانه با شیب آمده | |||
<nowiki>***</nowiki> | <nowiki>***</nowiki> | ||
خوش درددلی دارم درمان به چه کار آید | {{شعر}}{{ب|خوش درددلی دارم درمان به چه کار آید|با کفر سر زلفش ایمان به چه کار آید}} | ||
{{ب|دل زنده بود جانم چون کشته عشق اوست|بی خدمت آن جانان این جان به چه کار آید}} | |||
با کفر سر زلفش ایمان به چه کار آید | {{ب|عقل از سر مخموری سامان طلبد از ما|ما عاشق سرمستیم سامان به چه کار آید}} | ||
{{ب|عشق آمد و ملک دل بگرفت به سلطانی|جز حضرت این سلطان به چه کار آید}} | |||
دل زنده بود جانم چون کشته عشق اوست | {{ب|در خلوت میخانه بزمی است ملوکانه|روضه چو بود اینجا رضوان به چه کار آید}} | ||
{{ب|ماهان ز خدا خواهم با صحبت مه رویان|بی صحبت مه رویان ماهان به چه کار آید}} | |||
بی خدمت آن جانان این جان به چه کار آید | {{ب|با سید سرمستان کرمان چو بهشتی بود|بی نور حضور او کرمان به چه کار آید}}{{پایان شعر}} | ||
عقل از سر مخموری سامان طلبد از ما | |||
ما عاشق سرمستیم سامان به چه کار آید | |||
عشق آمد و ملک دل بگرفت به سلطانی | |||
جز حضرت این سلطان به چه کار آید | |||
در خلوت میخانه بزمی است ملوکانه | |||
روضه چو بود اینجا رضوان به چه کار آید | |||
ماهان ز خدا خواهم با صحبت مه رویان | |||
بی صحبت مه رویان ماهان به چه کار آید | |||
با سید سرمستان کرمان چو بهشتی بود | |||
بی نور حضور او کرمان به چه کار آید | |||
<nowiki>***</nowiki> | <nowiki>***</nowiki> | ||
گفتم به خواب بینم گفتا خیال باشد | {{شعر}}{{ب|گفتم به خواب بینم گفتا خیال باشد|گفتم رسم به وصلت گفتا محال باشد}} | ||
{{ب|گفتم که در خرابات خواهم که بار یابم|گفتا اگر درآئی آنجا مجال باشد}} | |||
گفتم رسم به وصلت گفتا محال باشد | {{ب|سرچشمه حیاتست، ما خضر وقت خویشیم|در جام ما همیشه آب زلال باشد}} | ||
{{ب|شادی روی ساقی، ما می مدام نوشیم|بر غیر اگر حرام است بر ما حلال باشد}} | |||
گفتم که در خرابات خواهم که بار یابم | {{ب|گر عاقلی بگوید عقل تو گشت ناقص|نقصان عاقل آن است ما را کمال باشد}}{{پایان شعر}} | ||
گفتا اگر درآئی آنجا مجال باشد | |||
سرچشمه حیاتست، ما خضر وقت خویشیم | |||
در جام ما همیشه آب زلال باشد | |||
شادی روی ساقی، ما می مدام نوشیم | |||
بر غیر اگر حرام است بر ما حلال باشد | |||
گر عاقلی بگوید عقل تو گشت ناقص | |||
نقصان عاقل آن است ما را کمال باشد | |||
<nowiki>***</nowiki> | <nowiki>***</nowiki> | ||
تن رهاکن در طریق عاشقی تا جان شوی | {{شعر}}{{ب|تن رهاکن در طریق عاشقی تا جان شوی|جان فدای عشق جانان کن که تا جانان شوی}} | ||
{{ب|در خرابات مغان مستانه خود را در فکن|پند رندان بشنو و می نوش می تا آن شوی}} | |||
جان فدای عشق جانان کن که تا جانان شوی | {{ب|گر گدای حضرت سلطان من باشی چو من|لطف او بنوازدت ای شاه من سلطان شوی}} | ||
{{ب|آفتاب حسن او مجموع عالم را گرفت|غیر او پیدا نبینی گر ز خود پنهان شوی}} | |||
در خرابات مغان مستانه خود را در فکن | {{ب|گر برآئی بر سر دار فنا منصور وار|حاکم ملک بقا و میر سرمستان شوی}} | ||
{{ب|زاهد مخمور را بگذار و با رندان نشین|تا حریف مجلس رندان و سرمستان شوی}} | |||
پند رندان بشنو و می نوش می تا آن شوی | {{ب|جز طریق نعمتالله در جهان راهی مرو|ور روی راه دگر می دان که سرگردان شوی}}{{پایان شعر}}<ref>[https://ganjoor.net/shahnematollah دیوان شاه نعمتالله ولی - سایت گنجور]</ref> | ||
گر گدای حضرت سلطان من باشی چو من | |||
لطف او بنوازدت ای شاه من سلطان شوی | |||
آفتاب حسن او مجموع عالم را گرفت | |||
غیر او پیدا نبینی گر ز خود پنهان شوی | |||
گر برآئی بر سر دار فنا منصور وار | |||
حاکم ملک بقا و میر سرمستان شوی | |||
زاهد مخمور را بگذار و با رندان نشین | |||
تا حریف مجلس رندان و سرمستان شوی | |||
جز طریق نعمتالله در جهان راهی مرو | |||
ور روی راه دگر می دان که سرگردان شوی<ref>[https://ganjoor.net/shahnematollah دیوان شاه نعمتالله ولی - سایت گنجور]</ref> | |||
== منابع == | == منابع == |
ویرایش