۵٬۷۷۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۴۸: | خط ۲۴۸: | ||
چرا توقف کنم؟ | چرا توقف کنم؟ | ||
== سبک شعر فروغ فرخزاد == | |||
اگر سه عنصر وزن، قافيه، و شيوه نوشتاري را، عناصر مؤثر در به وجود آمدن قالب هاي شعر بدانيم،قالبهاي موجود در پنج مجموعه شعر فروغ فرخزاد را، مي توانيم به قالبهاي نيمه سنتي، چهارپاره نو ، نیمایی و نيمايي نو(سبك شخصي فروغ) تقسیم نماییم. | |||
فروغ فرخزاد در اشعارش به نوعی پیوستگی و یگانگی با سعادت ابدي دست یافته است. او در این مرحله از احساسات میخواهد در جهان آرمانها بیاساید و چون « قطره اشکی گرم » در لابلاای حوادث زندگی گم شود. | |||
رفتم، که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم | |||
در لابلای دامن شبرنگ زندگی؛ | |||
رفتم، که در سیاهی یک گور بی نشان | |||
فارغ شوم ز کشمکش و جنگ زندگی | |||
فروغ فرخزاد از زندگی شکوه و شکایت میکند و میخواهد کسی را دوست داشته باشد از این رو به دنبال گمشدهی خود میگردد. | |||
وقتی که زندگی من | |||
هیچ چیز نبود | |||
هیچ چیز به جز تیک تاک ساعت دیواری | |||
دریافتم | |||
باید، باید، باید | |||
دیوانه وار دوست بدارم | |||
کسی را که مثل هیچ کس نیست | |||
همهی هستی من آیهی تاریکی است | |||
که تو را در خود تکرار کنان، | |||
به سحرگاهان شکفتنها و رستنهای ابدی خواهد برد. | |||
من در این آیه تو را آه کشیدم، آه | |||
من در این آیه تو را؛ | |||
به درخت و آب و آتش پیوند زدم.<ref name=":0">[https://bahariran.com/%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%BA-%D9%81%D8%B1%D8%AE%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87%D9%85%D9%87-%DB%8C-%D9%87%D8%B3%D8%AA%DB%8C-%D9%85%D9%86-%D8%A2%DB%8C%D9%87-%DB%8C-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%DA%A9%DB%8C-%D8%A7/ فروغ فرخزاد - سایت بهار ایران]</ref> | |||
سبک شعری و زندگی فروغ فرخزاد مختص به خودش است. خودش دربارهی سبک شعرش میگوید: | |||
«اگر شعر من یک مقدار حالت زنانه دارد؛ خب این طبیعی است که به علت زن بودنم است، من خوشبختانه یک زنم اما اگر پای سنجش ارزشهای هنری پیش بیاید فکر کنم؛ دیگر جنسیت نمیتواند مطرح باشد. آن چیزی که مطرح است این است که آدم جنبههای مثبت وجود خودش را جوری پرورش دهد که به حدی از ارزشهای انسانی برسد. اصل کار آدم است، زن و مرد مطرح نیست. به هر حال من وقتی شعر میگویم آنقدرها به این موضوع توجه ندارم و اگر میآید خیلی | |||
ناآگاهانه و جبری است». | |||
عاقبت بند سفر پایم بست | |||
می روم، خنده بهلب، خونین دل | |||
میروم از دل من دست بدار | |||
ای امید عبث بیحاصل | |||
فروغ فرخزاد در حقیقت شاعر زندگی است و گوشه های آن را تجربه کرده و سروده است، پس طبیعی است در شعر او همه چیز طبیعی باشد. از جمله موسیقی که کارکرد درست آن از جنبه های قدرتمند شعرهایش است. وزن عروضی و نیمایی، آشکارترین شکل موسیقی در شعر فارسی است که مبنای وزن عروضی، همسانی و تساوی ارکان عروضی و اساس وزن نیمایی، مبتنی بر عدم لزوم همگونی مصراع هاست. فروغ نیز جوهر اساسی زندگانی را وزن میداند و آنرا در طبیعت جستجو میکند. او توجّه به وزن و استخراج آنرا از لرزش ریتمیک برگهای درخت در باد، جریان منظم آب، نظم و هماهنگی | |||
بالهای پرنده در هنگام پرواز و…برجسته میکند. | |||
می روم خسته و افسرده و زار | |||
سوی منزلگه ویرانه خویش | |||
به خدا میبرم از شهر شما | |||
دل شوریده و دیوانه خویش.<ref name=":0" /> | |||
== نقش زن در اشعار فروغ فرخزاد == | |||
فروغ فرخزاد با برجسته کردن نقـش زن در اشـعارش براي نخستین بار موجب مطرح شدن صـداي بلنـد زن ایرانی در شعر معاصرگردید. | |||
به لبهایم مزن قفل خموشی | |||
که در دل قصههاي ناگفته دارم | |||
ز پایم باز کن بند گران را | |||
کزین سودا دلی آشفته دارم | |||
به لبهایم مزن قفل خموشی | |||
که من باید بگویم راز خود را | |||
به گوش مردم عالم رسانـم | |||
طنیـن آتشیـن آواز خود را.<ref name=":0" /> | |||
== قسمتهایی از یک نامهی فروغ فرخزاد == | == قسمتهایی از یک نامهی فروغ فرخزاد == | ||
خط ۲۷۱: | خط ۳۵۷: | ||
یک فیلم ساختهام راجع به زندگی جذامیها که موفقیت پیدا کرده… از نظر من، سینما عملا بر پایهی سه عامل اصلی فکر، فن و سرمایه استوار است. و ماهیت آن رابطهی مستقیمی دارد با میزان نیرویی که هریک از این سه عامل در زمینهی ایجاد آن به کار میاندازند. وقتی این نیروها در یک حالت موازنهی حسابگرانه دست به دست هم میدهند سینما تبدیل میشود به یک وسیلهی تفریحی سالم و سرگرم کننده. این سینما در اصل سینمایی است بیتفاوت و بلاتکلیف که درمیان دو تمایل تجارتی بودن و هنری بودن نوسان دارد؛ و ارزش تجاری یا هنری آن به نسبت شدت یا ضعف این دو تمایل تغییر پیدا میکند. سینما وقتی تبدیل به هنر میشود که این حالت توازن، دراثر اتحاد دو عامل فکر و فن، با یکدیگر و شورش آنها بر ضد تمایلات سرمایه و اسارت سرمایه به هم میخورد. این سینما اگرچه در بازارهای عمومی خریداری ندارد، اما درعوض تقویت کنندهی آن معنویتی است که وقتی به کمال خود رسید، ماهیت تقاضاهای بازار عمومی را تغییر میدهد و قضاوتهای این بازار را که بر پایهی منطقی مادی و کاسبکارانه استوار است، بیارزش و باطل میسازد. این سینما در یک ارزیابی هنری همان سینمایی است که باید باشد و در یک ارزیابی تجارتی، همان سینمایی است که نباید باشد. | یک فیلم ساختهام راجع به زندگی جذامیها که موفقیت پیدا کرده… از نظر من، سینما عملا بر پایهی سه عامل اصلی فکر، فن و سرمایه استوار است. و ماهیت آن رابطهی مستقیمی دارد با میزان نیرویی که هریک از این سه عامل در زمینهی ایجاد آن به کار میاندازند. وقتی این نیروها در یک حالت موازنهی حسابگرانه دست به دست هم میدهند سینما تبدیل میشود به یک وسیلهی تفریحی سالم و سرگرم کننده. این سینما در اصل سینمایی است بیتفاوت و بلاتکلیف که درمیان دو تمایل تجارتی بودن و هنری بودن نوسان دارد؛ و ارزش تجاری یا هنری آن به نسبت شدت یا ضعف این دو تمایل تغییر پیدا میکند. سینما وقتی تبدیل به هنر میشود که این حالت توازن، دراثر اتحاد دو عامل فکر و فن، با یکدیگر و شورش آنها بر ضد تمایلات سرمایه و اسارت سرمایه به هم میخورد. این سینما اگرچه در بازارهای عمومی خریداری ندارد، اما درعوض تقویت کنندهی آن معنویتی است که وقتی به کمال خود رسید، ماهیت تقاضاهای بازار عمومی را تغییر میدهد و قضاوتهای این بازار را که بر پایهی منطقی مادی و کاسبکارانه استوار است، بیارزش و باطل میسازد. این سینما در یک ارزیابی هنری همان سینمایی است که باید باشد و در یک ارزیابی تجارتی، همان سینمایی است که نباید باشد. | ||
== سالشمار زندگی فروغ فرخزاد == | |||
* ۱۳۳۶ سفر به آلمان و ایتالیا | |||
* ۱۳۳۸ سفر به انگلستان جهت مطالعهی سینما و امور تشکیلاتی فیلم. | |||
* ۱۳۳۹ بازی در فیلمی مستند، دربارهی مراسم خواستگاری، به سفارش مؤسسهی فیلم ملی کانادا. | |||
* ۱۳۳۹ تهیهی سومین قسمت فیلم آب و گرما. | |||
* ۱۳۴۰ سفر مجدد به انگلستان جهت مطالعهی امور سینمایی – بازگشت به ایران و تهیهی یک فیلم کوتاه برای مؤسسه کیهان با همکاری سهراب سپهری. | |||
* ۱۳۴۱ سفر به تبریز جهت مقدمات فیلمی دربارهی جذامیها. | |||
* ۱۳۴۱ سفر مجدد به تبریز همراه سه تن، اقامت در تبریز به مدت ۱۲ روز و تهیهی فیلم خانه سیاه است، دربارهی بیماران جزامی. | |||
* ۱۳۴۲ تهیهی فیلمنامه برای فیلمی که هرگز ساخته نشد. | |||
* ۱۳۴۳ همکاری در فیلم خشت و آینه ساختهی ابراهیم گلستان. | |||
* ۱۳۴۳ ترجمهی نمایشنامهی ژان مقدس، اثر برنارد شاو دربارهی زندگی ژاندارک که قرار بود خودش نقش ژاندارک را به عهده بگیرد. | |||
* ۱۳۴۳ ترجمهی سیاحتنامهی هنری میلر در یونان به نام ستون سنگی ماروسی که چاپ نشد. | |||
* ۱۳۴۳ چاپ برگزیدهی اشعار فروغ. | |||
* ۱۳۴۵ سفر مجدد به ایتالیا و شرکت در دومین فستیوال مؤلف.<ref>[https://seemorgh.com/culture/literature/literature-papers/407488-%D8%A8%DB%8C%D9%88%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%81%DB%8C-%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%BA-%D9%81%D8%B1%D8%AE%D8%B2%D8%A7%D8%AF/ بیوگرافی فروغ فرخزاد - سایت سیمرغ]</ref> | |||
== فروغ فرخزاد از نگاه دیگران == | |||
[[مهدی اخوان ثالث]] شاعر همعصر فروغ فرخزاد، دربارهی او گفتهاست: | |||
«او زنی معترض به ستمی که بر زنان میرفت بود و میخواست به ظلمی که به نیمی از افراد جامعه میشد اعتراض کند. این را در کتابهایش میتوانیم ببینیم، از «اسیر» گرفته تا «دیوار» و زندگی و طرز فکر خیامیاش را در «عصیان». بعد هم که خواست اسلوب و کار تازهای را ارائه دهد بسیار لطیف و پرشور و حال شعر میگفت. او شاعر خوبی بود، بهویزه شعرهای آخرش بسیار لطیف و پرشور و حال بود، شعر ناب و نجیب بود». | |||
[[احمد شاملو]] شاعر معاصر دربارهی فروغ فرخزاد میگوید: | |||
«شاعری که پس از تولد دوبارهی خویش بیش از ۵ یا ۶ سال نزیست، اما با مجالی که بیرحمانه اندک بود، توانست به صورت یکی از درخشان ترین چهرههای شعر امروز تثبیت شود. با مرگ او موسیقی درخشانی که خاص شعر معصومانهاش بود، غیرقابل تقلید ماند و از گسترش بازایستاد». | |||
[[احمد شاملو]] بعد از مرگ فروغ فرخزاد در رثای وی این شعر را سروده است: | |||
به جستجوی تو | |||
بر درگاه کوه میگریم، | |||
در آستانهی دریا و علف | |||
به جستجوی تو | |||
در معبر بادها میگریم، | |||
در چار راه فصول، | |||
در چارچوب شکسته پنجرهای | |||
که آسمان ابرآلوده را | |||
قابی کهنه میگیرد.. | |||
پس به هیأت گنجی درآمدی | |||
بایسته و آزانگیز | |||
گنجی از آن دست | |||
که تملک خاک را و دیاران را | |||
از این سان | |||
دل پذیر کرده است! | |||
نامت سپیده دمی است که بر پیشانی آسمان میگذرد | |||
متبرک باد نام تو! ـ.. | |||
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی پژوهشگر و شاعر معاصر ایران میگوید: | |||
«میبینیم که فروغ با گسترشی که در کیفیت افاعیل قائل شدهاست بیشتر از نیما که اغلب به توسعه کمی افاعیل گراییده بود، وزن شعر را گسترش داده است و یکی از خصوصیات فراموش شدهی شعر قرن چهارم را که به علت کلیشهوار شدن زبان شعری در دورههای بعد فراموش شده بود زنده کرد و از حد رایج و مشخص آن هم توسعه بیشتری بخشید».<ref name=":0" /> | |||
یکی از دوستانش میگفت که فروغ فرخزاد تجسم آزادی بود، در محبس، اگر بتوانید حداکثر آزادی و حداکثر حبس را مجسم کنید، فروغ همین بود و تلاطمهایش نیز از این بود. او شادترین و غمگینترین انسانی است که من دیدهام. اگر شادی از راهی برود و غم از راهی دیگر و سرانجام این دو در نقطهای بهم برسند، آن نقطه فروغ است. فروغ نقطهی ملاقات غم و شادی بود. | |||
یکی دیگر از دوستان نزدیک فروغ فرخزاد گفته است که فروغ هر آنچه را در آن اثری از نجابت بود دوست میداشت: تپه را، حرکت ابر را، آدم در حال آدمیت یا در معصومیت، شبنم را … زشتی و تنگنظری و نانجیبی را نمیتوانست بپذیرد. هر چند آنها را میبخشید و خود با آنها بیگانه بود. اگر دشنامی میشنید، دشنام دهنده را مینگریست تا دریابد که قصد او ناشی از یک بیماری شخصی است یا یک جذام وسیعتر، یک علت عام و همه گیرتر. به بیماری شخصی ترحم میکرد و علت و بیماری عمیق و وسیعتر را پاسخ میگفت. اما پاسخی در حد کلی و بالا، نه فردی و کوچک.<ref name=":1">[https://seemorgh.com/culture/literature/poetry/27941-27941/ آنچه میخوایید از فروغ فرخزاد بدانید - سایت سیمرغ]</ref> | |||
=== یک شعر منتخب از فروغ فرخزاد === | === یک شعر منتخب از فروغ فرخزاد === | ||
خط ۳۸۰: | خط ۵۳۴: | ||
فارغ از افسانههای نام و ننگ | فارغ از افسانههای نام و ننگ | ||
فروغ فرخزاد در روز ۲۴ بهمن، ۱۳۴۵ هنگام رانندگی با اتوموبیل جیپ شخصیاش، بر اثر تصادف در جاده دروس-قلهک در تهران درگذشت. پیکر او، روز چهارشنبه ۲۶ بهمن با حضور نویسندگان و همکارانش در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپرده شد.<ref name=":1" /> | |||
== منابع == | == منابع == |
ویرایش