۵٬۷۷۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۷۱: | خط ۱۷۱: | ||
خمپاره و مسلسل میکارند | خمپاره و مسلسل میکارند | ||
همسایههای ما همه بر روی حوضهای کاشیشان | |||
سرپوش میگذارند | سرپوش میگذارند | ||
و حوضهای کاشی، بیآنکه خود بخواهند | |||
انبارهای مخفی باروتند | انبارهای مخفی باروتند | ||
خط ۲۰۷: | خط ۲۰۷: | ||
=== نقد اشعار فروغ فرخزاد از زبان خودش === | === نقد اشعار فروغ فرخزاد از زبان خودش === | ||
[[پرونده:فروغ8.JPG|بندانگشتی]] | [[پرونده:فروغ8.JPG|بندانگشتی]] | ||
من درمورد کار خودم قاضی ظالمی هستم. وقتی به کتاب تولدی دیگر نگاه میکنم متأسف | من درمورد کار خودم قاضی ظالمی هستم. وقتی به کتاب تولدی دیگر نگاه میکنم متأسف میشوم. حاصل چهار سال زندگی!؟ خیلی کم است. من ترازو دست نگرفتهام و شعرهایم را وزن نمیکنم. اما از خودم ا نتظار بیشتری داشتم و دارم. من سیساله هستم و سیسالگی برای زن سن کمال است. به هرحال یک جور کمال. اما محتوای شعر من سیساله نیست. جوانتر است. این بزرگترین عیب است در کتاب من. باید با آگاهی و شعور زندگی کرد. من مغشوش بودم. تربیت فکری از روی یک اصول صحیح نداشتم. همینطور پراکنده خواندهام؛ و تکهتکه زندگی کردهام. و نتیجهاش این است که دیر بیدار شدهام. البته اگر بشود اسم این حرفها را بیداری گذاشت! من همیشه به آخرین شعرم بیشتر از هر شعر دیگرم اعتقاد پیدا میکنم. دورهی این اعتقاد هم خیلی کوتاه است. بعد زده میشوم و به نظرم همه چیز سادهلوحانه میآید. افسوس میخورم که من چرا این شروع را با «تولدی دیگر» شروع نکردهام. شعر من با من پیش آمدهاست. در کتابهای شعر «اسیر»، و «دیوار» و «عصیان»، من فقط یک بیان کنندهی ساده از دنیای بیرونیام. درآن زمان، شعر هنوز در من حلول نکرده بود. بلکه با من همخانه بود. مثل همهی آدمهایی که چند مدتی با آدم هستند. اما بعداً شعر در من ریشه گرفت و به همین دلیل موضوع شعر برایم عوض شد. دیگر من شعر را تنها در بیان یک احساس منفرد دربارهی خودم نمیدانستم. بلکه هرچه شعر در من بیشتر رسوخ کرد، من پراکندهتر شدم و دنیاهای تازهتری را کشف کردم. یک زمانی بود که نزدیک بود نیما مرا غرق کند. اما حالا احساس میکنم از غرق شدن نجات یافتهام؛ و اگر نیما راه را پیش از من رفته است، من میخواهم آن راهی را که او درنیمهاش ایستاد و نتوانست و مجال نیافت که ناهمواریها و سنگلاخهایش را هموار کند ادامه بدهم و به همواریاش بکوشم. | ||
این کیست؟ این کسی که روی جادهی ابدیت | این کیست؟ این کسی که روی جادهی ابدیت | ||
به سوی لحظهی توحید | به سوی لحظهی توحید میرود | ||
و ساعت همیشگیش را | و ساعت همیشگیش را | ||
با منطق ریاضی | با منطق ریاضی تفریقها و تفرقهها کوک میکند | ||
این کیست، این کسی که بانگ خروسان را | این کیست، این کسی که بانگ خروسان را | ||
آغاز قلب روز | آغاز قلب روز نمیداند، آغاز بوی ناشتایی میداند | ||
این کیست، این کسی که تاج عشق به سر دارد | این کیست، این کسی که تاج عشق به سر دارد | ||
و در میان | و در میان جامههای عروسی پوسیده است؟ | ||
پس آفتاب سرانجام، در یک زمان واحد، | پس آفتاب سرانجام، در یک زمان واحد، | ||
بر هر دو قطب | بر هر دو قطب نا امید نتابید | ||
تو از طنین کاشی آبی تهی شدی، | تو از طنین کاشی آبی تهی شدی، | ||
و من چنان | و من چنان پُرم که روی صدایم نماز میخوانند. | ||
فروغ فرخزاد پس از انتشار کتاب تولد دیگر از پرندهی میرا، پرواز را به خاطر سپرد وسرود: | فروغ فرخزاد پس از انتشار کتاب تولد دیگر از پرندهی میرا، پرواز را به خاطر سپرد وسرود: | ||
خط ۲۳۷: | خط ۲۳۷: | ||
چرا توقف کنم؟ | چرا توقف کنم؟ | ||
من از | من از سلالهی درختانم | ||
تنفس هوای مانده، ملولم میکند | تنفس هوای مانده، ملولم میکند | ||
خط ۲۵۰: | خط ۲۵۰: | ||
== سبک شعر فروغ فرخزاد == | == سبک شعر فروغ فرخزاد == | ||
اگر سه عنصر وزن، قافیه، و شیوه نوشتاری را، عناصر مؤثر در | اگر سه عنصر وزن، قافیه، و شیوه نوشتاری را، عناصر مؤثر در تشکیل دادن قالبهای شعر بدانیم، قالبهای موجود در پنج مجموعه شعر فروغ فرخزاد را، میتوانیم به قالبهای نیمه سنتی، چهارپاره نو، نیمایی و نیمایی نو (سبک شخصی فروغ) تقسیم نماییم. | ||
فروغ فرخزاد در اشعارش به نوعی پیوستگی و یگانگی با سعادت ابدی دست یافته است. او در این مرحله از احساسات میخواهد در جهان آرمانها بیاساید و چون «قطره اشکی گرم» در لابلاای حوادث زندگی گم شود. | فروغ فرخزاد در اشعارش به نوعی پیوستگی و یگانگی با سعادت ابدی دست یافته است. او در این مرحله از احساسات میخواهد در جهان آرمانها بیاساید و چون «قطره اشکی گرم» در لابلاای حوادث زندگی گم شود. | ||
خط ۲۸۰: | خط ۲۸۰: | ||
همهی هستی من آیهی تاریکی است | همهی هستی من آیهی تاریکی است | ||
که تو را در خود | که تو را در خود تکرارکنان، | ||
به سحرگاهان شکفتنها و رستنهای ابدی خواهد برد. | به سحرگاهان شکفتنها و رستنهای ابدی خواهد برد. | ||
خط ۲۸۶: | خط ۲۸۶: | ||
من در این آیه تو را آه کشیدم، آه | من در این آیه تو را آه کشیدم، آه | ||
من در این آیه تو | من در این آیه تو را، | ||
به درخت و آب و آتش پیوند زدم.<ref name=":0">[https://bahariran.com/%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%BA-%D9%81%D8%B1%D8%AE%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87%D9%85%D9%87-%DB%8C-%D9%87%D8%B3%D8%AA%DB%8C-%D9%85%D9%86-%D8%A2%DB%8C%D9%87-%DB%8C-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%DA%A9%DB%8C-%D8%A7/ فروغ فرخزاد - سایت بهار ایران]</ref> | به درخت و آب و آتش پیوند زدم.<ref name=":0">[https://bahariran.com/%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%BA-%D9%81%D8%B1%D8%AE%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87%D9%85%D9%87-%DB%8C-%D9%87%D8%B3%D8%AA%DB%8C-%D9%85%D9%86-%D8%A2%DB%8C%D9%87-%DB%8C-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%DA%A9%DB%8C-%D8%A7/ فروغ فرخزاد - سایت بهار ایران]</ref> | ||
خط ۲۹۲: | خط ۲۹۲: | ||
سبک شعری و زندگی فروغ فرخزاد مختص به خودش است. خودش دربارهی سبک شعرش میگوید: | سبک شعری و زندگی فروغ فرخزاد مختص به خودش است. خودش دربارهی سبک شعرش میگوید: | ||
«اگر شعر من یک مقدار حالت زنانه دارد؛ خب این طبیعی است که به علت زن بودنم است، من خوشبختانه یک زنم اما اگر پای سنجش ارزشهای هنری پیش بیاید فکر کنم؛ دیگر جنسیت نمیتواند مطرح باشد. آن چیزی که مطرح است این است که آدم جنبههای مثبت وجود خودش را جوری پرورش دهد که به حدی از ارزشهای انسانی برسد. اصل کار آدم است، زن و مرد مطرح نیست. به هر حال من وقتی شعر میگویم آنقدرها به این موضوع توجه ندارم و اگر میآید خیلی | «اگر شعر من یک مقدار حالت زنانه دارد؛ خب این طبیعی است که به علت زن بودنم است، من خوشبختانه یک زنم اما اگر پای سنجش ارزشهای هنری پیش بیاید فکر کنم؛ دیگر جنسیت نمیتواند مطرح باشد. آن چیزی که مطرح است این است که آدم جنبههای مثبت وجود خودش را جوری پرورش دهد که به حدی از ارزشهای انسانی برسد. اصل کار آدم است، زن و مرد مطرح نیست. به هر حال من وقتی شعر میگویم آنقدرها به این موضوع توجه ندارم و اگر میآید خیلی ناآگاهانه و جبری است». | ||
ناآگاهانه و جبری است». | |||
عاقبت بند سفر پایم بست | عاقبت بند سفر پایم بست | ||
میروم، خنده بهلب، خونیندل | |||
میروم از دل من دست بدار | میروم از دل من دست بدار | ||
خط ۳۰۴: | خط ۳۰۲: | ||
ای امید عبث بیحاصل | ای امید عبث بیحاصل | ||
فروغ فرخزاد در حقیقت شاعر زندگی است و | فروغ فرخزاد در حقیقت شاعر زندگی است و گوشههای آن را تجربه کرده و سروده است، پس طبیعی است در شعر او همه چیز طبیعی باشد. از جمله موسیقی که کارکرد درست آن از جنبههای قدرتمند شعرهایش است. وزن عروضی و نیمایی، آشکارترین شکل موسیقی در شعر فارسی است که مبنای وزن عروضی، همسانی و تساوی ارکان عروضی و اساس وزن نیمایی، مبتنی بر عدم لزوم همگونی مصراعهاست. فروغ نیز جوهر اساسی زندگانی را وزن میداند و آن را در طبیعت جستجو میکند. او توجّه به وزن و استخراج آن را از لرزش ریتمیک برگهای درخت در باد، جریان منظم آب، نظم و هماهنگی بالهای پرنده در هنگام پرواز و…برجسته میکند. | ||
میروم خسته و افسرده و زار | |||
سوی منزلگه ویرانه خویش | |||
سوی | |||
به خدا میبرم از شهر شما | به خدا میبرم از شهر شما | ||
خط ۳۳۷: | خط ۳۳۳: | ||
== قسمتهایی از یک نامهی فروغ فرخزاد == | == قسمتهایی از یک نامهی فروغ فرخزاد == | ||
[[پرونده:فروغ9.JPG|بندانگشتی]] | [[پرونده:فروغ9.JPG|بندانگشتی]] | ||
دراولین مرحله آرزویم این است که شما را با مطالعهی نامهی طولانیام خسته نکنم. من عادت ندارم زیاد حاشیه بروم و حتی تعارفات معمولی را بلد نیستم. به همین جهت منظورم را بدون هیچ تشریفاتی بیان میکنم. من دردی ماه ۱۳۱۳، درتهران متولد شدم. یکسال است که بهطور مداوم شعر میگویم پیش ازآن مطالعه میکردم و میتوانم بگویم که بیشتر ازهمه روزهای عمرم کتابهای سودمند خواندهام، ۳ سال است که اصولاً روحیه شاعرانه پیدا کردهام. راجعبه راهی که درشعر انتخاب کردهام؛ به نظر من شعر شعلهای ازاحساس است | دراولین مرحله آرزویم این است که شما را با مطالعهی نامهی طولانیام خسته نکنم. من عادت ندارم زیاد حاشیه بروم و حتی تعارفات معمولی را بلد نیستم. به همین جهت منظورم را بدون هیچ تشریفاتی بیان میکنم. من دردی ماه ۱۳۱۳، درتهران متولد شدم. یکسال است که بهطور مداوم شعر میگویم پیش ازآن مطالعه میکردم و میتوانم بگویم که بیشتر ازهمه روزهای عمرم کتابهای سودمند خواندهام، ۳ سال است که اصولاً روحیه شاعرانه پیدا کردهام. راجعبه راهی که درشعر انتخاب کردهام؛ به نظر من شعر شعلهای ازاحساس است و تنها چیزی است که مرا درهرحال که باشم میتواند به یک دنیای رؤیایی و زیبا ببرد. من عقیده دارم هر احساسی را بدون هیچ قید وشرطی باید بیان کرد. اصولاً برای هنر نمیشود حدی قائل شد و اگر جزاین باشد هنر روح اصلی خود را ازدست میدهد. روی همین طرز فکر شعر میگویم. من زندگی خود را وقف هنرم و حتی میتوانم بگویم فدای هنرم کردهام. من زندگی را برای هنرم میخواهم. میدانم این راهیست که سرو صدا و مخالفین زیادی برایم دست و پا کرده است؛ ولی عقیده دارم بالاخره باید سدها شکسته شود. یک نفر باید این راه را میرفت و من چون درخودم گذشت و شهامت را میبینم، پیشقدم شدم. تنها نیرویی که پیوسته مرا امید میدهد تشویق مردم روشنفکر و هنرمندان واقعی کشور است. من از آن مردم زاهدنمایی که همه کار میکنند و باز هم دم ازتهذیب اخلاق جامعه میزنند بیزارم و به علاوه من انتقاد صحیح را با کمال میل قبول میکنم، نه انتقادی که ازروی نهایت خودپرستی و ظاهر سازی و فقط به منظور از میدان به دربردن طرف و بدنام کردن او میشود، میدانم که خیلی صحبت راجعبه من میشود، میدانم که خیلی اشعار مرا تعبیر و تفسیر میکنند؛ ولی با همه اینها از میدان به در نمیروم. من شکست نمیخورم و همه چیز را درنهایت خونسردی تحمل میکنم همانطور که تا به حال کردهام. بزرگترین آرزوی من ایناست که یک هنرمند واقعی باشم و همیشه سعی میکنم به این آرزو برسم و چون کتاب را خیلی دوست دارم باز هم آرزو میکنم سطح فرهنگ مملکت بالا برود و مردم هنر و ارزش حقیقی آن را درک کنند و آنقدر فهمیده و روشنفکر بشوند که دیگر به تحریک زاهد نماها تسلیم نشوند و به آنها اجازهی دخالت درکاری را که صلاحیت قضاوت ندارند، ندهند. | ||
آرزوی من آزادی زنان ایران | آرزوی من آزادی زنان ایران و تساوی حقوق آنها با مردان است. من به رنجهایی که خواهرانم دراین مملکت در اثر بیعدالتیها میبرند کاملاً واقفم و نیمی از هنرم را برای تجسم دردها و آلام آنها به کار میبرم. آرزوی من ایجاد یک محیط مساعد برای فعالیتهای علمی و هنری و اجتماعی زنان است. آرزو دارم به زنها اجازه دهند که استعداد و ذوق خودشان را ظاهر سازند. | ||
به امید آنروز، فروغ فرخزاد- اهواز | |||
== سفر به ایتالیا و آلمان == | == سفر به ایتالیا و آلمان == | ||
درآن روزها تصور | درآن روزها تصور نمیکردم که سفر به ایتالیا و آلمان این قدر در روحیهی من میتواند مؤثر باشد؛ و تا این درجه سلامت و آرامش از دست رفتهام را به من بازگرداند؛ ولی درا ین لحظه که اینجا نشستهام و مشغول نوشتن این سطور هستم اعتراف میکنم که هیچ وقت درزندگی، خود را اینقدر امیدوار و آرام و نیرومند حس نکردهام و هیچ وقت تا این درجه به هدفهایم و آنچه که در زندگی، «زندگی» مرا تشکیل میدهد علاقهمند و مؤمن ندیدهام. درآن روزها به پرندهی دورپروازی شباهت داشتم که در آسمانهای تاریک و محددود وفضاهای خالی بالگشوده و اوج گرفته، میخواستم به طرف چشمهی روشنایی و نور پرواز کنم؛ و در راهم ابریشم بارانها به پایم میپیچیدند و نفس بادها مسیر پروازم را درخود میکشیدند و دود ابرها در چشمانم میدویدند و من بال میزدم. پیوسته بال میزدم و راه من راه دوری بود. | ||
سیمای آزادی تاریخ: 24/10/84 | سیمای آزادی تاریخ: 24/10/84 | ||
خط ۳۵۴: | خط ۳۴۸: | ||
توانایی و استعداد فروغ فرخزاد تنها به محدودهی شعر ختم نمیشد. او در زمینه تئاتر، فیلمسازی و نقاشی نیز نبوغی درخور تحسین داشت و در مدت کوتاه عمرش، آثاری نیز از خود برجای گذاشت. | توانایی و استعداد فروغ فرخزاد تنها به محدودهی شعر ختم نمیشد. او در زمینه تئاتر، فیلمسازی و نقاشی نیز نبوغی درخور تحسین داشت و در مدت کوتاه عمرش، آثاری نیز از خود برجای گذاشت. | ||
خانه سیاه است، عنوان فیلم مستندی است از ساختههای فروغ که در زمستان سال ۱۳۴۲، از فستیوال جهانی اوور هاووزن جایزه بهترین فیلم مستند را | خانه سیاه است، عنوان فیلم مستندی است از ساختههای فروغ که در زمستان سال ۱۳۴۲، از فستیوال جهانی اوور هاووزن جایزه بهترین فیلم مستند را بهدست آورد. فیلم خانه سیاه است، زندگی بیماران جزامی را به تصویر میکشد. فروغ فرخزاد در این رابطه میگوید: | ||
یک فیلم | یک فیلم ساختهام راجع به زندگی جذامیها که موفقیت پیدا کرده… از نظر من، سینما عملاً بر پایهی سه عامل اصلی فکر، فن و سرمایه استوار است؛ و ماهیت آن رابطهی مستقیمی دارد با میزان نیرویی که هر یک از این سه عامل در زمینهی ایجاد آن به کار میاندازند. وقتی این نیروها در یک حالت موازنهی حسابگرانه دست به دست هم میدهند سینما تبدیل میشود به یک وسیلهی تفریحی سالم و سرگرمکننده. این سینما در اصل سینمایی است بیتفاوت و بلاتکلیف که درمیان دو تمایل تجارتی بودن و هنری بودن نوسان دارد؛ و ارزش تجاری یا هنری آن به نسبت شدت یا ضعف این دو تمایل تغییر پیدا میکند. سینما وقتی تبدیل به هنر میشود که این حالت توازن، دراثر اتحاد دو عامل فکر و فن، با یکدیگر و شورش آنها بر ضد تمایلات سرمایه و اسارت سرمایه به هم میخورد. این سینما اگرچه در بازارهای عمومی خریداری ندارد، اما درعوض تقویت کنندهی آن معنویتی است که وقتی به کمال خود رسید، ماهیت تقاضاهای بازار عمومی را تغییر میدهد و قضاوتهای این بازار را که بر پایهی منطقی مادی و کاسبکارانه استوار است، بیارزش و باطل میسازد. این سینما در یک ارزیابی هنری همان سینمایی است که باید باشد و در یک ارزیابی تجارتی، همان سینمایی است که نباید باشد. | ||
== سالشمار زندگی فروغ فرخزاد == | == سالشمار زندگی فروغ فرخزاد == | ||
خط ۳۷۱: | خط ۳۶۵: | ||
* ۱۳۴۳ ترجمهی سیاحتنامهی هنری میلر در یونان به نام ستون سنگی ماروسی که چاپ نشد. | * ۱۳۴۳ ترجمهی سیاحتنامهی هنری میلر در یونان به نام ستون سنگی ماروسی که چاپ نشد. | ||
* ۱۳۴۳ چاپ برگزیدهی اشعار فروغ. | * ۱۳۴۳ چاپ برگزیدهی اشعار فروغ. | ||
* ۱۳۴۵ سفر مجدد به ایتالیا و شرکت در دومین فستیوال | * ۱۳۴۵ سفر مجدد به ایتالیا و شرکت در دومین فستیوال.<ref name=":2">[https://seemorgh.com/culture/literature/literature-papers/407488-%D8%A8%DB%8C%D9%88%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%81%DB%8C-%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%BA-%D9%81%D8%B1%D8%AE%D8%B2%D8%A7%D8%AF/ بیوگرافی فروغ فرخزاد - سایت سیمرغ]</ref> | ||
== فروغ فرخزاد از نگاه دیگران == | == فروغ فرخزاد از نگاه دیگران == | ||
خط ۳۸۲: | خط ۳۷۶: | ||
«شاعری که پس از تولد دوبارهی خویش بیش از ۵ یا ۶ سال نزیست، اما با مجالی که بیرحمانه اندک بود، توانست به صورت یکی از درخشان ترین چهرههای شعر امروز تثبیت شود. با مرگ او موسیقی درخشانی که خاص شعر معصومانهاش بود، غیرقابل تقلید ماند و از گسترش بازایستاد». | «شاعری که پس از تولد دوبارهی خویش بیش از ۵ یا ۶ سال نزیست، اما با مجالی که بیرحمانه اندک بود، توانست به صورت یکی از درخشان ترین چهرههای شعر امروز تثبیت شود. با مرگ او موسیقی درخشانی که خاص شعر معصومانهاش بود، غیرقابل تقلید ماند و از گسترش بازایستاد». | ||
[[احمد شاملو]] بعد از مرگ فروغ فرخزاد در رثای | [[احمد شاملو]] بعد از مرگ فروغ فرخزاد در رثای او این شعر را سروده است: | ||
به جستجوی تو | به جستجوی تو | ||
خط ۴۲۵: | خط ۴۱۹: | ||
یکی دیگر از دوستان نزدیک فروغ فرخزاد گفته است که فروغ هر آنچه را در آن اثری از نجابت بود دوست میداشت: تپه را، حرکت ابر را، آدم در حال آدمیت یا در معصومیت، شبنم را … زشتی و تنگنظری و نانجیبی را نمیتوانست بپذیرد. هر چند آنها را میبخشید و خود با آنها بیگانه بود. اگر دشنامی میشنید، دشنام دهنده را مینگریست تا دریابد که قصد او ناشی از یک بیماری شخصی است یا یک جذام وسیعتر، یک علت عام و همه گیرتر. به بیماری شخصی ترحم میکرد و علت و بیماری عمیق و وسیعتر را پاسخ میگفت. اما پاسخی در حد کلی و بالا، نه فردی و کوچک.<ref name=":1">[https://seemorgh.com/culture/literature/poetry/27941-27941/ آنچه میخوایید از فروغ فرخزاد بدانید - سایت سیمرغ]</ref> | یکی دیگر از دوستان نزدیک فروغ فرخزاد گفته است که فروغ هر آنچه را در آن اثری از نجابت بود دوست میداشت: تپه را، حرکت ابر را، آدم در حال آدمیت یا در معصومیت، شبنم را … زشتی و تنگنظری و نانجیبی را نمیتوانست بپذیرد. هر چند آنها را میبخشید و خود با آنها بیگانه بود. اگر دشنامی میشنید، دشنام دهنده را مینگریست تا دریابد که قصد او ناشی از یک بیماری شخصی است یا یک جذام وسیعتر، یک علت عام و همه گیرتر. به بیماری شخصی ترحم میکرد و علت و بیماری عمیق و وسیعتر را پاسخ میگفت. اما پاسخی در حد کلی و بالا، نه فردی و کوچک.<ref name=":1">[https://seemorgh.com/culture/literature/poetry/27941-27941/ آنچه میخوایید از فروغ فرخزاد بدانید - سایت سیمرغ]</ref> | ||
=== مرگ من روزی فرا خواهد رسید === | === مرگ من روزی فرا خواهد رسید === | ||
خط ۵۲۱: | خط ۴۹۶: | ||
لیک دیگر پیکر سرد مرا | لیک دیگر پیکر سرد مرا | ||
میفشارد خاک دامنگیر خاک | |||
بی تو دور از ضربههای قلب تو | بی تو دور از ضربههای قلب تو |
ویرایش