کاربر:Mehran/4صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۲۳: خط ۲۳:


یکی ازدوستانش ازدورانی که درزندان دزفول با هم بودند میگفت :
یکی ازدوستانش ازدورانی که درزندان دزفول با هم بودند میگفت :
بنام خدا و با ياد شهيد صديق كريم رشيدي فرمانده محراب
محراب ازنوجواني وجواني يار وهميار توده هاي مردم شهرما اندیمشک بود و كسي نبود كه از نيكي ها محراب ياد نكند بخصوص از سال 57 كه محراب در تشكيلات سازمان قرار گرفت با تمام وجودش كار ميكرد و خطي كه خواسته مي شد پيش مي برد و بطور واقع يكي از ستونهاي تشكيلات شهر بود من اين سعادت را داشتم كه 3 سال با او در يك زندان با هم بوديم از رنج وشكنجه اي كه بر او  شد بر هيچكس پوشيده نيست و من خودم شاهد آن بودم در سال 61 در بند قديم يونسكو در دزفول بجرم به را ه انداختن تشكيلات در داخل زندان با شهيد علي محمد رحيمي  به سلول انفرادي بردند و آنها را مورد شكنجه قراردادند و مدتهاي زيادي در سلول و تحت شكنجه بود كما اينكه بعد در بند 2 يونسكو مجدد به همراه تعدادي ديگر از برادران كه در قتل عام 67 اعدام شدند به بجرم مقاومت و ايستادگي به سلولهاي انقرادي برده و مورد شكنجه و آرار قرار گرفتند ولي مهراب هيچكاه از مقاومت دست بر نداشت و هميشه مورد خشم و نفرت پاسداران بود درسال 63 در زندان روزنامه مثل كيهان يا اطلاعات وارد نمي شد با اينكه يك روز صبح ديديم هم كيهان و هم روزنامه اطلاعات را دادند كه در مراسم ازدواج خواهر  وبرادر مسعود را زده كه زندانبان با طعنه ميگفت بياييد اين هم از رهبرانتان كه در همان لحظه ازكساني كه بلافاصله موضع گرفت مهرا ب بود كه گفت برادر مسعود هر تصميمي كه گرفته درست است چون كه ما مي دانيم برادر مسعود پاك است بنابراين عليرغم اينكه ما در اينجا هستيم و خبركامل نداريم ولي بچها خيالتان راحت باشد و آوردن اين روزنامه به داخل زندان براي اينكه ما را خراب كنند اينرا شهيد همافر احمد منظم كه در عمليات فروغ شهيد شد مي گفت بله مهراب در زندان  درعين حال كه در مقابل دشمن اينچنين بود ولي در زندان در ميان بچه ها بلحاظ عواطف و احساسات و كمك زبانزد همه بود و درطول اين سه سال كه با هم بوديم بخصوص نفراتي كه بيمار بودند بيشترين كمك و پيگيري را مي كرد و گاها بخاطر همين رسيديدگيهايش مورد خشم زندان قرار مي گرفت در اواخر محكوميتش مي گفت امير به محض اينكه بيرون بروم نزد سازمان مي روم و خودم را وصل مي كنم كما اينكه بلافاصله اينكار را كرد و او هم بود كه من را به سازمان وصل كرد از مهراب سخن گفتن زياد است و ميتوان ساعتها گفت ولي مهراب به هرحال با خداي خود و رهيري خود به پيمانش وفا  كرد و باز مي گويم اين مائيم كه با انقلاب خواهر مريم  بايد جاي او را با ايماني كه او داشت پر كنيم  و خواهيم كرد .
با درود به فرمانده محراب  روحش شاد و يادش گرامي باد 
۴۷۴

ویرایش