کاربر:Mohsen/صفحه تمرین

نسخهٔ تاریخ ‏۱۲ نوامبر ۲۰۱۸، ساعت ۰۷:۰۰ توسط Mohsen (بحث | مشارکت‌ها)

رضاخان در سال ۱۲۵۶ در آلاشت مازندران به دنیا آمد، هیچ گاه پدرش را ندید و مادرش نوش‌آفرین آیرملو بعد از مرگ پدر رضا خان، به تهران آمد و در محله سنگلج زندگی جدیدی را در فقر و بدبختی تمام شروع کرد. مخارج زندگی آنان تا هفت سالگی رضا برعهده سرهنگ ابوالقاسم آیرم‌لو بود که در آن زمان به نام ابوالقاسم بیک، خیاط قزاقخانه بود.

رضا در سن ۱۴ [۱]سالگی توسط صمصام از نفرات علی‌اصغرخان امین‌السلطان صدراعظم به عنوان سرباز (تابین) وارد فوج(هنگ) سوادکوه شد، گفته شده به قدری کوچک بوده که دیگران وی را سوار اسب می‌کردند[۲]، در سال ۱۲۷۵ که ناصرالدین‌شاه قاجار کشته می‌شود فوج سوادکوه برای حفاظت از مراکز دولتی و سفارت‌خانه‌ها به تهران فراخوانده می‌شود، که رضاخان مدتی‌ نگهبان سفارت آلمان و هلند در تهران بود و بعد به سرگروهبانی محافظین بانک استقراض روسیه در مشهد منصوب می‌شود.

 بعد از مدتی وکیل باشی گروهان شصت تیر منصوب می‌شود، در این دوره رضاخان به دلیل تسلط به استفاده از یک مسلسل به نام ماکسیم (ماکزیم) به رضا ماکسیم معروف شد.

رضاخان در جنگ‌های مختلف علیه‌ انقلابیون شرکت کرد، و مدارج ترقی در نیروی قزاق را طی کرد، به درجه‌ی یاوری (ستوانی) رسید، و در سال ۱۲۹۷ شمسی به فرماندهی‌ آتریاد(تیپ) همدان منصوب شد.

در سال ۱۲۹۹ خورشیدی برای شرکت در سرکوب نهضت جنگل راهی گیلان شد، و با تمام قوا در سرکوب جنگل تلاش کرد. رضاخان به اسم «امنیت» نیروهای انقلابی دیگر را هم قلع و قمع کرد، از جمله قیام کلنل محمدتقی‌خان پسیان. به سبب شرکت فعال در این سرکوبگری‌ها از احمدشاه شمشیر مکلل به جواهر دریافت کرد.

رضا خان آدم بی سوادی بود، لااقل سواد کلاسیک نداشته است، محمدرضا پهلوی در تأیید بی‌سوادی پدرش می‌گوید:

«...سختی و مشقت زندگی، از دست دادن پدر در دوران کودکی و نبودن وسیله باعث شد که رضاشاه در ابتدای عمر به مدرسه نرود و خواندن و نوشتن را نیاموزد.»[۳]  

تاج الملوک، که اولین ملکه ی دربار پهلوی بود نیز در سال ۱۳۴۷شمسی در مصاحبه با خبرنگار یکی از مجلات چاپ پاریس، به نام کنفیدانس، درباره‌ی بی سوادی رضاخان گفت: 

« پدر و مادر او از رعایای معمولی بودند و خودش هم اصلاً سواد نداشت».[۴]

رضاخان در اسفند ۱۲۹۹ با همکاری سیدضیاالدین طباطبایی که یک مهره شناخته شده انگلیس بود، دست به کودتا زد، این کودتا باطراحی و پشتیبانی ژنرال ادموند آیرونساید انجام شد.

احمدشاه به رضا خان لقب سردار سپه داد و بعد از مسعود کیهان او را به سمت وزیر جنگ منصوب کرد، رضا خان  بعداً در سال ۱۳۰۲ با فرمان احمدشاه به نخست وزیری منصوب شد،

رضاخان روز ۹ آبان ۱۳۰۴ مجلس پنجم شورای ملی را زیر فشار قرار داد تا این که ماده واحده‌ای را مطرح کردندکه به موجب آن احمد شاه از سلطنت خلع شد، و حکومت موقت به رضاخان پهلوی سپرده شد، در ۲۴ آذر ۱۳۰۴ رضا خان در مجلس حاضر شد و با ادای سوگند به عنوان پایه گذار حکومت پهلوی بر تخت نشست ودر 4 اردیبهشت ۱۳۰۵ تاجگذاری کرد.

رضاخان با به قدرت رسیدن غارت و دزدی و زمین خواری را شروع کرد همزمان سرکوب و کشتن و زندانی کردن آزادیخواهان را هم در دستور کار خود قرار داد.

آزادی‌هایی که در جریان انقلاب مشروطه به دست آمده بود در دوره وی  از بین رفت. بسیاری از رقبا و مخالفان وی زندانی و در زندان کشته شدند. در میان مقتولان چند نفر از وزیران وی مانند عبدالحسین تیمورتاش، سردار اسعد بختیاری و نصرت‌الدوله، برخی از روسای ایلات مانند صولت‌الدوله قشقایی، برخی از شعرا و ادیبان مانند میرزاده عشقی و محمد فرخی یزدی و تعدادی از نمایندگان مجلس شورای ملی مانند سید حسن مدرس و کیخسرو شاهرخ را می‌توان دید. برخی از وزرا و نزدیکان وی نیز (مانند علی‌اکبر داور وزیر عدلیه) از ترس اتفاقات مشابه خودکشی کردند. علاوه بر این افراد، کشتارهای دست جمعی قوم لر(فیلی , کهگیلویه، ممسنی و بختیاری)در عملیات معروف "فتح لرستان " هم از کارهای رضا خان می‌باشد.[۵]

رضا خان قزاق پس از نشستن به تخت سلطنت، حدود ۴۴هزار سند از دست مردم گرفت و املاک و زمین‌های روستاییان گیلان و مازندران، تنکابن و نور و بسیاری جاهای دیگر را مالک شد. [۶]

در زمان رضاشاه بزرگ‌ترین ارباب خود او بود. رضا شاه هنگام ترک ایران، ۶۸میلیون تومان در حساب شخصی خود در بانک ملی داشت». این پول نزدیک به ۲ برابر بودجه کشور ایران در آن زمان بود.[۷]

رضاخان برای تضمین قدرت مطلق خود، روزنامه‌های مستقل را بست، مصونیت پارلمانی را از نمایندگان گرفت و احزاب سیاسی را از بین برد. او با تبدیل مجلس به نهادی مطیع و تشریفاتی توانست وزرای دلخواه خود را تعیین کند. به علاوه وی با پشتیبانی دربار به مصادره زمین‌های حاصل‌خیز مازندران پرداخت و به زودی به ثروتمندترین مرد ایران تبدیل شد.[۸]

سرانجام در سال ۱۳۲۰، پس از اشغال ایران به دست متفقین، با اولتیماتوم بریتانیا رضاخان بدون کوچکترین مقاومت، مجبور به ترک ایران و واگذاری سلطنت به پسرش محمدرضا شد. سه سال بعد در ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی درگذشت.جسد رضاخان در مسجد الرفاعی مصر به امانت گذاشته شد و در اردیبهشت ۱۳۲۹ در دوره‌ی نخست وزیری رجبعلی منصور جسد رضاخان از مصر به ایران منتقل شد و در نزدیکی حضرت عبدالعظیم به خاک سپرده شد.

زندگی‌نامه رضا خان

دوران کودکی و نوجوانی

رشد و ترقی در قزاق

برخورد رضاخان با انقلابیون

ثروت رضاخان

همچنین تصرف به زور اموال و املاک امیر عشایر خلخالی ,اقبال السلطنه ماکویی ,سردار معزز بجنوردی و خوانین بختیاری و غصب املاکی به وسعت سرزمین بلژیک به نفع خود و خانواده اش ..

رضاخان و منابع نفت ایران

نگاهی به سیاست‌های نفتی رضاشاه 

در این قسمت نگاهی می‌کنیم به سیاست‌های نفتی رضاشاه و همچنین چگونگی پیوستن یک قزاق نادار و بی‌چیز به جمع میلیونرهای عصر خود!

اول می‌پردازیم به قضیه واگذاری نفت ایران به انگلستان توسط رضاشاه و سابقه آن.

ناصرالدین شاه، در سال ۱۸۷۲ میلادی(۱۲۵۱هجری خورشیدی) قراردادی با یک تاجر انگلیسی آلمانی‌تبار به اسم «بارون ژولیوس دو رویتر» بست و امتیاز استخراج نفت ایران را به وی واگذار کرد. این قرارداد با مخالفت مردم منتفی شد به‌خصوص که روسیه تزاری هم این قرارداد را در تعارض با منافع خود می‌دید.

تقربیا ۲۹سال بعد(۱۹۰۱) مظفرالدین شاه، طی قراردادی، امتیاز استخراج نفت در سراسر ایران به‌استثنای خطه شمالی کشور را که منطقه نفوذ روس‌ها محسوب می‌شد، به مدت ۶۰سال به «ویلیام ناکْس دارسی» سرمایه‌‏دار انگلیسی داد. «دارسی» متعهد شد سالانه مبلغ ۲۰هزار لیره وجه نقد و معادل همین مبلغ از سهام شرکت و نیز ۱۶درصد از منافع خالص خود را به دولت ایران بپردازد.

و حدود ۱۳سال بعد(سال۱۹۱۴) دولت انگلستان، طی معامله‌یی با «دارسی» به جای او طرف‌حساب ایران شد. 

رضاشاه، اسناد نفت را به نفع بریتانیا نابود کرد

در اختلاف‌های بعدی میان ایران و انگلستان، رضاشاه عامدانه و با توپ و تشر ساختگی، پرونده قراردادهای فیما‌بین را از بین برد و جلوی چشم وزیرانش آن‌را در بخاری انداخت.

مهدی قلی‌ هدایت(مخبرالسلطنه)، نخست‌وزیر وقت، در کتاب خود، «خاطرات و خطرات» می‌نویسد: «شب ششم آذر(۱۳۱۱) تیمور تاش، دوسیه(پرونده)‌ (نفت) را به هیات(وزیران) آورد. شاه تشریف آوردند و متغیرانه فرمودند: دوسیه نفت چه شد؟ گفته شد حاضر است.

زمستان است. بخاری می‌سوزد. دوسیه را برداشتند انداختند توی بخاری»!

مصطفی فاتح، معاون شرکت نفت انگلستان و ایران و نویسنده کتاب «۵۰سال نفت ایران» نوشته: «در پرونده مزبور، همه نامه‌های متبادله بین وزیر دربار و شرکت (موجود) بود. موقعی که نمایندگان دولت خواستند از آن استفاده کرده و بعضی از نامه‌های شرکت را برای تأیید اظهارات خود در شورای جامعه ملل ارائه دهند، ملاحظه کردند که اسناد مهمی را از دست داده‌اند.»(کتاب۵۰سال نفت ایران) 

رضاشاه، بین ایران و شرکت نفت انگلیس، حد وسط را گرفت!

«لرد کدمن»، رئیس انگلیسی هیأت‌مدیره شرکت نفت، بعدها در شرح خاطرات خود نوشت: «رضاشاه با نهایت مهربانی ما را پذیرفت و... پس از استماع طرفین، حد وسط را گرفت و دستور داد که حق‌الامتیاز را به ۴شلینگ در هر تن(۲شلینگ پایین‌تر از پیشنهاد دولت ایران) کاهش دهند و تمدید امتیاز قرارداد را نیز پذیرفت».(ایرج ذوقی، اقتصاد سیاسی نفت و مسائل نفت ایران، پاژنگ، ۱۳۷۵) 

نمونه‌ای از استکبار ستیزی رضاشاه! 

تقی‌زاده، امضاکننده همان قرارداد خائنانه از جانب رضاشاه،‌ در مجلس پانزدهم در مورد قرار داد ۱۹۳۳ گفت: «جالب اینجاست برای همین قرارداد که... موجب لعن آیندگان... بود با تبلیغات فراوان جشن‌ها گرفتند و به‌عنوان پیروزی بزرگ، به خورد ملت از همه جا بی‌خبر دادند!» (مصطفی فاتح، پنجاه سال نفت ایران، ص۳۰۲) 

رضاشاه، قرارداد «دارسی» را به نفع بریتانیا تمدید کرد و هم‌زمان برای لاپوشانی خیانت خود، جشن ضداستعماری گرفت! 

یک قلم از خیانت‌های رضاشاه

دکتر مصدق در مجلس چهاردهم، ابعاد خیانت رضاشاه در مورد قرارداد نفت را افشا کرد و گفت: «اگر امتیاز دارسی تمدید نشده بود، در سال ۱۹۶۱ به بعد، دولت نه تنها به صدی ۱۶ عایدات حق داشت، بلکه صدی صد عایدات حق دولت بود... بنابراین، صدی ۸۴ از عایدات که در ۱۹۶۱ حق دولت می‌شود، بر طبق قرارداد جدید، کمپانی آن را تا ۳۲سال دیگر می‌برد. ۱۲۶میلیون لیره انگلیسی از قرار(لیره‌ای) ۱۶۰بیلیون و ۱۲۸میلیون ریال می‌شود و تاریخ عالم نشان نمی‌دهد که یکی از افراد مملکت، به وطن خود در یک معامله، ۱۶بیلیون و ۱۲۸میلیون ریال ضرر زده باشد. و شاید مادر روزگار دیگر نزاید کسی را که به بیگانه چنین خدمتی کند! 

یکی از خیانتهای رضاخان از زبان دکتر مصدق

 از تمدید مدت، نه تنها دولت از این مبلغ محیرالعقول محروم شد بلکه ۲۰هزار سهمی که از سهام شرکت دارد، بعد از سال ۱۹۶۱ بلاتکلیف و معلوم نیست که دولت انگلیس که قدرت خود را برای تمدید مدت به کاربرده حاضر شود که از ۱۹۶۱ به بعد باز صاحبان سهام صدی ۸۴ از منافع شرکت را ببرند... آن روزی که سیاست یک‌طرفی بود ۳۲سال امتیاز نفت جنوب تمدید شد و از روی حداقلی که خود کمپانی برای عایدات دولت معین نمود، متجاوز از ۱۶بلیون ریال از کیسه ملت رفت و نسل‌های آتیه را از چنین عایدات هنگفتی محروم کرد. نسل‌های آتیه هر قدر نفرین کنند کم کرده‌اند». (بخشی از نطق مصدق در ۷آبان ۱۳۲۳در مجلس چهاردهم: منبع: کتاب گذشته چراغ راه آینده ص۴۲) 

رضاشاه سهم نفت خودمان را هم خرج نیازهای انگلستان کرد! 

دکتر مصدق همچنین خاطرنشان کرد: «هر قدر هم که در امتیازنامه از عایدات شرکت برای خودمان سهم معین کنیم وقتی که دولت نتواند به حساب شرکت رسیدگی کند، نقش بر آب است».

مصدق اضافه کرد: «در هر امتیاز آن چیزی که بیش از همه، امتیازدهنده را تشویق می‌کند آن است که بعد از یک مدتی قائم‌مقام، صاحب امتیاز می‌شود و ما دیدیم که در امتیاز دارسی این حق به چه نیرنگی از دست ما رفت».(همان منبع)

تمدید خائنانه قرارداد «دارسی» واگذاری مستقیم ثروت ملی ایران به انگلیسی‌ها بود. اما حتی پول آن بخشی از نفت که عاید خودمان می‌شد هم، باز در واقع هزینه نیازهای استراتژیک انگلستان در ایران شد! یک مورد آن را دکتر مصدق در مجلس چهاردهم به شرحی که ذیلا ملاحظه می‌کنید، افشا کرد: ‌«هرگاه به محاسبه عواید نفت جنوب رجوع کنند معلوم خواهد شد که عواید مزبور منحصراً در راه سیاسی خرج شده است. عواید مزبور به مصرف راه‌آهن که به تمام معنی استراتژیک و برای ما سرتاپای ضرر است رسید که قبل از احداث آن، بارها نظریات خود را در مجلس شورای ملی گفتم و روزگار هم گفته‌های مرا تأیید کرد و همچنین به مصرف خرید اسلحه و مهماتی که ایران به آن احتیاج نداشت رسید، زیرا ما با دول مجاور خیال جنگ نداشتیم که محتاج به آن ‌در مهمات شویم و اگر آن مهمات برای ما بود، پس چه شد که در شهریور ۱۳۲۰ از دست ما رفت».(بخشی از نطق مصدق در ۷آبان ۱۳۲۳)

ثروت رضاخان

یکی از جدی‌ترین نکاتی که البته پیرامون دزدی‌ها و چپاول مالی رضاشاه مطرح شد اما تنها پس از اخراج او از ایران امکان علنی کردنش پیدا شد، میزان ثروت رضاشاه بود که پیش از سلطنت هیچ ثروتی نداشت و به‌قول پسرش محمدرضاشاه، تنها یک قزاق فقیر بود.

گرچه که در مورد میزان دارایی‌های رضاشاه اعداد و ارقام مختلفی مطرح شده اما نکته قابل‌توجه این است که به‌شهادت اسناد تمام آن عدد و رقم‌های متفاوت، یک وجه مشترک دارند و آن، نجومی بودن آن‌هاست.

روزنامه آژیر شماره ۱۸۸ مورخ ۱۶شهریور ۱۳۲۳ در این مورد نوشته است: «سپرده رضاخان در بانکهای خارج، مبلغ ۳۶۰میلیون دلار حدس زده می‌شود!».(گذشته چراغ راه آینده ص ۱۱۲)

گزارش شهرداری تهران در همان دوران نیز قابل‌توجه است که پس از اخراج رضاشاه از ایران جرأت بیان پیدا کرده بود. در گزارش شهرداری تهران آمده بود: «سالی ۷۰ملیون تومان عواید املاک و مستغلات شاه سابق بود».(گذشته چراغ راه آینده ص ۱۱۱)

حسین مکی در تاریخ ۲۰ساله ج ۶ص ۱۳۵ درباره میزان ثروت رضاشاه نوشته است: «رضا خان پس از نشستن به تخت سلطنت، حدود ۴۴هزار سند از دست مردم گرفت و املاک و زمینهای روستاییان گیلان و مازندران، تنکابن و نور و بسیاری جاهای دیگر را مالک شد».

رضاخان تمامی املاک غصبی را با شکنجه از صاحبان اصلی آنها می‌گرفت. تنها برخی از آن موارد بعداً افشا شد، میزان حقیقی هرگز روشن نشد.

روزنامه کوشش شماره ۴۷۷۲ مورخ ۱۴آذر ۱۳۲۰ در مورد املاک غصبی رضاخان نوشت: «اغلب این بیچارگان کسانی هستند که به ضرب شلاق و شکنجه و بر اثر اقامت در زندان ناچار شده‌اند املاک و مزارع خود را در مقابل چند شاهی و احیانا بدون دریافت چند شاهی به رؤسای املاک دربار شاه واگذارکنند... زارع بدبخت و دهقان بیچاره مازندرانی را به روزی انداخته‌اند که نه کفش در پا و نه لباس در بر و نه برنج در خانه دارد و شب تا صبح نظیر انسانهای ماقبل تاریخ به‌واسطه نداشتن بنیه خرید دو سیر نفت، در تاریکی نشسته و می‌خوابد».(گذشته چراغ راه آینده ص ۱۱۴)

«موید احمدی» نماینده مجلس، در جلسه اول مهرماه ۱۳۲۰ مجلس شورای‌ ملی با اشاره به برداشت‌های غیرقانونی رضاشاه از عایدات نفتی کشور گفت: «ما الآن مقابل ۳۱میلیون لیره مخارجی هستیم که اصلاً نمی‌دانیم چطور خرج شده؟!».

حسین مکی در کتاب تاریخ ۲۰ساله، جلد ۸ صفحه ۹۱ از وزیر دارایی وقت، دکتر سجادی، نقل کرده است که: «رضا شاه هنگام ترک ایران، ۶۸میلیون تومان در حساب شخصی خود در بانک ملی داشت».

منوچهر فرمانفرماییان، سفیر شاه در ونزوئلا، از قول عبدالحسین هژیر، وزیر دربار و نخست‌وزیر شاه در سال ۱۳۲۷، عدد و رقم‌های دیگری نقل کرده است. وی گفته: «هژیر در اوایل دهه ۲۰ برای بازپس‌گیری دارایی رضاشاه(که مبلغی بالغ بر ۲۰ تا ۳۰میلیون پوند بوده و دولت انگلیس تا پس از جنگ آن را توقیف کرده بود) سفری به انگلستان داشته‌است». این مطلب را پژوهشگر معروف مسایل ایران «استفانی کرونین» در کتابش به اسم «رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین» مفصل توضیح داده است.

به هر حال، میزان دقیق ثروت رضاشاه هرگز مشخص نشد. گرچه که ثروتهای افسانه‌ای فرزندان وی پس از سقوط سلطنت، نشان از کم و کیف اموال مسروقه مردم ایران به دست وی، پسر و دیگر اعضای خانواده‌اش می‌دهد.

شیوه‌های رضاشاه در تعامل با دگراندیشان

دکتر مصدق البته خوش‌شانس بود چون رضاشاه در دوران سلطنت ۱۴ـ۱۵ساله‌اش بسیاری از مخالفان خود از قبیل میرزاده عشقی را یا مستقیماً ترور کرد یا مثل فرخی با آمپول هوا کشت، یا مانند مدرس در تبعید در کاشمر خفه کرده و شهید نمود.

رضاشاه در واقع شکل جدیدی از دیکتاتوری را در ایران پیاده کرد. رضاشاه یک تیم ترور حرفه‌یی داشت که متشکل بود از رئیس شهربانی وقت و عواملش به‌اضافه یک پزشک آدمکش که زیر چتر حمایتی دادگستری فاسدش، دست باز روی جان و مال مردم داشتند. 

قتل‌های زنجیره‌ای دوران رضاشاه! 

یکی از کارهای رضاشاه که به‌عنوان نوسازی ایران بسیار روی آن تبلیغات می‌شود، تبدیل نظمیه به شهربانی بود. رضاشاه شهربانی را از وزارت داخله(وزارت کشور) جدا و به وزارت جنگ وصل کرد و آن را به وسیله‌ای برای تصفیه خونین و کشتار مخالفان خود تبدیل نمود.

اولین رئیس شهربانی محبوب رضاخان، سرتیپ جنایتکار «محمد درگاهی» بود. کسی که مامورانش، میرزاده عشقی، شاعر آزاده و روزنامه‌نگار میهن‌پرست و مترقی ایرانی را ترور کردند. بهار در تاریخ احزاب سیاسی ایران چگونگی ترور عشقی و بزرگداشت تاریخی مردم تهران نسبت به وی را مفصلاً شرح داده است.

از دیگر رؤسای شهربانی مورد علاقه رضاشاه، تیمسار زاهدی،‌ سرتیپ آیرم و سرپاس مختاری را می‌توان نام برد. اینان با کمک پزشک احمدی، نوع جدیدی از قتل سیاسی در ایران را پدید آوردند که خاص دوران نوین رضاشاه بود: قتل در زندان و با آمپول هوا!

شهربانی رضاشاه، یکی از مهم‌ترین پایه‌های قدرت وی محسوب می‌شد. سلسله‌ای از قتل‌های زنجیره‌ای توسط همین گروه جنایتکار، در سال‌های دیکتاتوری رضاشاه، فضای سیاسی ایران را به‌طور کامل قفل کرده بود.

برخی قربانیان سیاسی دیکتاتوری رضاخان عبارتند از:

روحانی بزرگ و مجاهد سید حسن مدرس، نماینده مجلس، رئیس فراکسیون اقلیت، عضو دولت موقت ملیون در جنگ جهانی اول و از مخالفان برجسته دیکتاتوری رضاخان که ابتدا به زندان خواف و کاشمر تبعید و سال ۱۳۱۶ در همانجا توسط مأموران رضاشاه به‌قتل رسید. حسین مکی در کتاب «مدرس قهرمان آزادی» چگونگی به‌قتل رساندن وی را توضیح داده است.

فرخی یزدی شاعر آزاده، مبارز و روزنامه‌نگار نامدار عصر مشروطه نیز یکی دیگر از قربانیان قتل‌های زنجیره‌یی رضاشاه است که سال ۱۳۱۸ در زندان قصر تهران توسط عوامل رضاشاه به‌قتل رسید و صدای آزادیخواهی‌اش خاموش شد.

نسیم شمال، شاعر ملی و طنزپرداز مردمی انقلاب مشروطه و عضو کمیته ستار نیز در شمار قربانیان رضاشاه است که توسط عوامل رضاشاه به یک تیمارستان انداخته و سربه‌نیست شد. سعید نفیسی در کتاب خاطراتش درباره آن مبارز مترقی جنبش مشروطه نوشته است: «او را به تیمارستان شهر نو “ که در آن زمان دارالمجانینمی‌گفتند بردند، در قسمت عقب تیمارستان جایی به او اختصاص دادند. من نفهمیدم چه نشانه جنونی در این مرد بزرگ بود. همان بود که همیشه بود. مقصود از این کار چه بود؟ این یکی از بزرگ‌ترین معماهای حوادث این دوران زندگی ماست».(کتاب خاطرات سعید نفیسی، به کوشش علیرضا اعتصام، نشر مرکز، چاپ اول، ۱۳۸۱)

یکی از همکاران نسیم شمال نوشته: «از شهربانی، به من(حسین نعیمی ذاکر) در روزنامه «شهر فرنگ» خبر دادند که« نسیم شمال» فوت کرده و توصیه شد ماجرا را در روزنامه نیاورم. جنازه را از دارالمجانین تحویل گرفتم و با درشکه به«مسگرآباد» برده و بدون این‌که کسی بفهمد دفن کردم». تاریخ قتل وی را سال ۱۳۱۲ یا ۱۳۱۳ ثبت کرده‌اند.

یکی دیگر از قربانیان جنایت‌های سیاسی رضاشاه «دکتر تقی ارانی» دانشمند و زندانی سیاسی نامدار و مبارز برجسته ایران است که در سال ۱۳۱۸ توسط همان گروه جنایتکار ویژه رضاشاه، به بیماری تیفوس مبتلا گشته و به‌قتل رسانده شد به‌طوری‌که حتی مادرش قادر به تشخیص هویت او نشد!(روزنامه ستاره شماره ۱۷۱۷ مورخ ۷بهمن ۱۳۲۲) 

رضاشاه یاران خود را هم سربه‌نیست می‌کرد!

رضاخان البته فقط دشمنان خودش را نمی‌کشت، او حتی دوستان و نزدیکان خودش را هم با کوچکترین شک و گمانی نابود می‌کرد؛ تیمور تاش، وزیر دربار جنایتکار رضاشاه و بسیاری مثل او هم طعمه آدمکشی رضاشاه شدند.

هیچ‌کدام از جنایتکاران مزدور رضاشاه، محکوم نشدند. و از آن بدتر این‌که محمدرضا شاه ترتیب عفو تمامی آنها را داد. شاه حتی به سرپاس مختاری آدمکش، پس از آزادی از زندان،‌ یک میلیون ریال هم پاداش داد!(مجله خواندنی‌ها مورخ ۲۸فردر وین ۱۳۲۷) 

نسل‌کشی عشایر ایران به‌دست رضاشاه 

از نظر ترور و خفقان،‌ وضعیت مردم عادی هم تفاوت چندانی با رجال نداشت، بسیاری عشایر میهن‌پرستی که مرزهای کشور را در برابر هجوم بیگانگان حفظ کرده بودند نیز به دست رضاشاه قلع و قمع شدند. «ویلیام داگلاس»، قاضی مشهور دیوان عالی آمریکا، که در سال‌های ۱۳۲۸‌ و ۱۳۲۹ از ایران و مناطق عشایری جنوب‌ بازدید کرده، یک گزارش مستند از جنایت‌های رضاشاه منتشر کرد که موردتوجه محافل جهانی قرار گرفت. 

خرید رادیوی معمولی با مجوز امنیتی!

اختناق رضاشاهی برای جوانان امروز قابل درک نیست،‌ به‌عنوان مثال: شهروندان عادی برای خرید یک دستگاه رادیو که تنها می‌توانست برنامه‌های فرستنده دولتی را دریافت کند، باید از شهربانی اجازه کتبی می‌گرفتند و برای فروش همان رادیو به دیگری، باز هم باید همین ریل اداری امنیتی را طی می‌کردند!

در یک مجوز قدیمی شهربانی که به صاحب آن اجازه خرید رادیو طبق شرایط خاصی داده شده! آمده است: به دارنده این برگ آقای فلانی اجازه داده می‌شود طبق درخواست ثبت‌شده در دفاتر مربوطه، یک دستگاه رادیو مدل فلان ساخت کارخانه فلان به شماره سریال فلان در منزل خود داشته باشد و آنتن آن را نصب کند! بعد هم نوشته: اگر نامبرده خواست رادیوی خودش را به کس دیگری بفروشد یا منتقل کند باید شهربانی را مطلع کرده و پروانه خودش را هم پس بدهد! و یک سری مقررات دیگر! 

مجوز امنیتی خرید و فروش رادیوی معمولی برای شهروندان در زمان رضاشاه 

مسافرت داخلی با ویزای رضاشاهی! 

شاید امروز کسی نداند که زمان رضاشاه اختناق آن‌قدر شدید بود که مردم برای سفر به شهرهای دیگر باید از شهربانی محل، اجازه کتبی و به‌اصطلاح پاسپورت می‌گرفتند! عینا مشابه سفر به خارجه!‌ وسط راه هم مانند پست‌های بازرسی امروز سپاه پاسداران، در مناطق گلوگاهی پستهایی وجود داشت که اجازه سفر مردم از این شهر به آن شهر را چک می‌کردند! مقرراتی که تنها با اخراج رضاشاه از ایران، ملغی گردید.

روزنامه‌ ایران شماره ۶۶۸۳ در تاریخ ۴مهر ۱۳۲۰ یعنی تقریباً یک‌ماه پس از اخراج رضاشاه از ایران، این آگهی را منتشر کرد:

آگهی از طرف اداره کل شهربانی!

برای رفاه حال عامه از امروز، گرفتن پروانه مسافرت از طرف اداره کل شهربانی ملغی شده است و مردم می‌توانند بدون پروانه در داخل کشور مسافرت نمایند. پاس‌های جاده‌یی اطراف شهر نیز که برای بازرسی پروانه مسافران تأسیس شده بود از امروز برچیده شده. کفیل اداره شهربانی.(منبع: گذشته چراغ راه آینده ص ۶۳) 

در دیکتاتوری رضاخان،‌ مردم برای سفر به شهرهای دیگر باید از شهربانی محل اجازه کتبی می‌گرفتند 

خطای دیکتاتور و هزینه کردن از هستی ایران

و سرانجام رضاشاه را انگلیس‌ها همان‌طوری که آورده بودند، با یک فرمان ۳خطی هم بردند.

رضاشاه در واقع آنجایی مورد غضب انگلستان قرار گرفت که در تعادل‌قوای جدید جهانی، مرتکب یک اشتباه برآورد سیاسی شد و به سمت هیتلر و فاشیسم رو به رشد آلمان گرایش پیدا کرد. این سیاست نه تنها باعث اخراج تحقیرآمیز خودش از ایران توسط انگلستان شد بلکه باعث اشغال ایران به دست نیروهای متفقین که با فاشیسم هیتلری در جنگ بودند هم شد و یک دوره اشغال، قحطی و سرکوب شدید نصیب مردم ایران کرد.

بعد هم تلگراف سفارت انگلیس به رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰ است که بسیار آمرانه به قزاقی که تصور می‌کرد «شاه» است ابلاغ کرد: «اعلیحضرت لطفاً از سلطنت کناره‌گیری کرده و تخت را به پسر ارشد و ولیعهد واگذار نمایند. ما نسبت به ولیعهد نظر مساعدی داریم و از سلطنتش حمایت خواهیم کرد. مبادا اعلیحضرت تصور کنند که راه‌حل دیگری وجود دارد».

به این ترتیب رضاشاه رفت و ناگهان بغض مردم باز شد.

در سن ۱۴ [۱]سالگی توسط صمصام (از ابواب جمعی علی‌اصغرخان امین‌السلطان صدراعظم)، یکی از بستگان خود وارد فوج سوادکوه و تابین (سرباز) شد. از خود وی نقل شده‌است که به هنگام ورود آن قدر خردسال بوده‌است که دیگران وی را سوار اسب می‌کرده‌اند.[۲]

پانویس

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ محمد جواد مشکور، اسماعیل دولتشاهی. محیط‌شناسی با تکیه بر تاریخ ایران.
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ نجفقلی پسیان و خسرو معتضد، از سوادکوه تا ژوهانسبورگ: زندگی رضاشاه پهلوی
  3. حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران . ج ۶ . ص ۱۶۲
  4. فریدون هویدا . سقوط شاه . ص ۱۲۲
  5. سایت بانک اطلاعات رجال -رضا شاه پهلوی
  6. تاریخ ۲۰ساله حسین مکی ج ۶ ص ۱۳۵
  7. حسین مکی تاریخ ۲۰ ساله ، جلد ۸ صفحه ۹۱  به نقل از وزیر دارایی وقت، دکتر سجادی
  8. آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، صص. ۱۷۱–۱۷۲