کاربر:Omid/صفحه تمرین1: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۸۱: خط ۸۱:


=== اظهارات وکلا ===
=== اظهارات وکلا ===
عبدالمصد خرمشاهی، وکیل دل آرا دارابی، گفته بود، چند ایراد اساسی در این پرونده وجود داشت. او معتقد بود که پس از نفی مسئولیت قتل می‌بایست صحنه قتل بازسازی می‌شد. یکی از ایرادات پرونده، چپ دست بودن دل‌آرا است، در حالی که که اکثر ضربات از سمت راست به مقتول وارد شده بود.عبدالصمد خرمشاهی گفته بود:<blockquote>«اگرچه دل آرا در تحقیقات اولیه قتل را به گردن گرفته، اما از آن جایی که وی چپ دست است نمی‌توانسته از پشت ضربه به سمت راست مقتول زده باشد و اگر یک بار دیگر صحنه قتل بازسازی شود، وی می‌تواند بی‌گناهی خودش را ثابت کند.»<ref name=":2" /></blockquote>همچنین محمد مصطفایی که بعد از عبدالصمد خرمشاهی پرونده دل آرا دارابی را در دست گرفته بود، طی گفتگویی گفت:<blockquote>«از همان زمانی که پرونده‌ی دل آرا دارابی در دادگستری رشت به جریان افتاد، آقای خرمشاهی در مقام وکیل ایشان همواره تاکید داشتند که موکل‌شان بی‌گناه‌ است و بی‌گناه نیز دارد محاکمه می‌شود. در این پرونده، آقای "محمد حسن جاویدنیا" قاضیِ رسیدگی کننده به پرونده بودند. به باور من، او به رغم آن که می‌دانستند دل آرا قاتلِ اصلی نیست، حکم به اعدام ایشان دادند. در پی صدور این حکم، جناب خرمشاهی بارها نسبت به آن اعتراض کردند و به دنبال آن پرونده‌ دل آرا دارابی در مطبوعات ایران مطرح شد؛ اما به واسطه آن که دستگاه دادگستری در ایران مستقل نیست و همیشه به نوعی تحت تاثیر قدرت‌های مختلف عمل می‌کند، این بار نیز در نهایت، حرفِ آقای جاویدنیا به کرسی نشست و حکمِ قصاصِ خانم دل آرا دارابی در «دیوان عالی کشور» تایید شد. بعدها هم که خود آقای جاویدنیا دادستان رشت شدند، توانستند با نفوذی که در دستگاه قضایی به دست آورده بودند «اذنِ در اجرای حکم» را نیز از آقای شاهرودی (رئیس وقت قوه قضایه ) بگیرند. در نهایت حکم در یک شرایط کاملاً غیر عادی، در هفت صبح یک روزِ تعطیل (جمعه ۱۱اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۸۸) در زندان مرکزی رشت به اجرا درآمد.»<ref name=":0" /></blockquote>محمد مصطفایی در ادامه می‌گوید:<blockquote>قبل از آن که دل آرا دارابی اعدام شود (و همین طور بعد از اعدام دل آرا) امیر حسین ستوده (دوست پسر دل آرا)‌ به طور رسمی و علنی هیچ حرف خاصی نزده بود، اما اخیراً یکی از هم‌بندان او- که اصرار زیادی نیز داشت که نامی از او نبرم- به من خبر داد که امیرحسین، نامه‌های متعددی به قاضی رسیدگی‌کننده پرونده نوشته و در آن نامه‌ها گفته است که دل آرا بی‌گناه است. متاسفانه آقای محمد حسن جاویدنیا بنا به دلایل خاصی، از جمله پافشاری بر مواضع خودشان و نیز مخالفت با خواست و اقدامات وکیلِ پرونده، نه تنها هیچ ترتیب اثری به مفاد این نامه‌ها نداند، بلکه امیرحسین را نیز تهدید می‌کنند که اگر سکوت نکند عواقب ناگواری در انتظار او خواهد بود و… تا این‌که در ماه گذشته، امیرحسین در زندان رشت بر اثر عذاب وجدان و فشارهای روحی که به دنبال اعدام دل آرا بر او متحمل شده بود، خودش را حلق‌آویز کرد.»<ref name=":0" /></blockquote>محمد مصطفایی درباره حکم دل آرا گفته است:<blockquote>«دو هفته پس از اقرار نخست در دادگاه، دل آرا که هنگام بازداشت فقط ۱۷ سال داشته، ارتکاب به قتل را انکار می‌کند. بنا بر اعتراف وی، او با این یقین که دادگاه بر اساس حقوق کودک نمی‌تواند برای او حکم اعدام صادر کند به درخواست دوستش امیرحسین، اتهام قتل را می‌پذیرد تا او که بالای ۱۸ سال داشته اعدام نشود. به این ترتیب امیرحسین، که تا به امروز در برابر حکم اعدام دل آرا سکوت کرده است، به جرم مشارکت در قتل، به ۱۰ سال زندان محکوم می‌شود. دل آرا با درک این که فقط زمان قصاص کودکان مرتکب به قتل با بزرگسالان تفاوت دارد، خواستار تجدید نظر از دیوان عالی کشور می‌شود. او چندین بار مطرح کرده است که فقط به دلیل علاقه به امیرحسین، اتهام قتل را پذیرفته است اما تا به امروز این حکم تغییری نکرده است. دیوان عالی کشور به دلیل این که حکم اعدام اولیه در دادگاه عادی و نه در دادگاه اطفال صادر شده بود، پرونده دل آرا را به دادگاه دیگری ارجاع داد، اما او در دادگاه دوم نیز بر اساس اقرارهای نخست، به قصاص محکوم شد.»<ref name=":1" /><ref name=":0" /></blockquote>آسیه امینی برگزارکننده نمایشگاه نقاشی‌های دل آرا دارابی می‌گوید:<blockquote>«چطور است که در دادگاه، اقرار یک طفل سند قرار می‌گیرد اما انکار چندین‌باره پس از آن مورد توجه قرار نمی‌گیرد و مراحل تحقیق پرونده او کامل نمی‌شود؟ در پرونده دل‌آرا نکات مبهم فراوان وجود دارد. حتی چاقویی که با آن مهین کشته شده انگشت‌نگاری نشده است.»<ref name=":1" /></blockquote>
عبدالمصد خرمشاهی، وکیل دل آرا دارابی، گفته بود، چند ایراد اساسی در این پرونده وجود داشت. او معتقد بود که پس از نفی مسئولیت قتل می‌بایست صحنه قتل بازسازی می‌شد. یکی از ایرادات پرونده، چپ دست بودن دل‌آرا است، در حالی که که اکثر ضربات از سمت راست به مقتول وارد شده بود.عبدالصمد خرمشاهی گفته بود:<blockquote>«اگرچه دل آرا در تحقیقات اولیه قتل را به گردن گرفته، اما از آن جایی که وی چپ دست است نمی‌توانسته از پشت ضربه به سمت راست مقتول زده باشد و اگر یک بار دیگر صحنه قتل بازسازی شود، وی می‌تواند بی‌گناهی خودش را ثابت کند.»<ref name=":2" /></blockquote>همچنین محمد مصطفایی که بعد از عبدالصمد خرمشاهی پرونده دل آرا دارابی را در دست گرفته بود، طی گفتگویی گفت:<blockquote>«از همان زمانی که پرونده‌ی دل آرا دارابی در دادگستری رشت به جریان افتاد، آقای خرمشاهی در مقام وکیل ایشان همواره تاکید داشتند که موکل‌شان بی‌گناه‌ است و بی‌گناه نیز دارد محاکمه می‌شود. در این پرونده، آقای "محمد حسن جاویدنیا" قاضیِ رسیدگی کننده به پرونده بودند. به باور من، او به رغم آن که می‌دانستند دل آرا قاتلِ اصلی نیست، حکم به اعدام ایشان دادند. در پی صدور این حکم، جناب خرمشاهی بارها نسبت به آن اعتراض کردند و به دنبال آن پرونده‌ دل آرا دارابی در مطبوعات ایران مطرح شد؛ اما به واسطه آن که دستگاه دادگستری در ایران مستقل نیست و همیشه به نوعی تحت تاثیر قدرت‌های مختلف عمل می‌کند، این بار نیز در نهایت، حرفِ آقای جاویدنیا به کرسی نشست و حکمِ قصاصِ خانم دل آرا دارابی در «دیوان عالی کشور» تایید شد. بعدها هم که خود آقای جاویدنیا دادستان رشت شدند، توانستند با نفوذی که در دستگاه قضایی به دست آورده بودند «اذنِ در اجرای حکم» را نیز از آقای شاهرودی (رئیس وقت قوه قضایه ) بگیرند. در نهایت حکم در یک شرایط کاملاً غیر عادی، در هفت صبح یک روزِ تعطیل (جمعه ۱۱اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۸۸) در زندان مرکزی رشت به اجرا درآمد.»<ref name=":0" /></blockquote>محمد مصطفایی در ادامه می‌گوید:
[[پرونده:نقاشی دل آرا 06.jpg|جایگزین=نقاشی دل آرا|بندانگشتی|در این نقاشی دل آرا، رنگ‌های تيره، خطوط خشن و زندانيانی که در کنجی نشسته‌اند، انگار در تنهايی خود زنده به‌ گور شده‌اند]]
<blockquote>قبل از آن که دل آرا دارابی اعدام شود (و همین طور بعد از اعدام دل آرا) امیر حسین ستوده (دوست پسر دل آرا)‌ به طور رسمی و علنی هیچ حرف خاصی نزده بود، اما اخیراً یکی از هم‌بندان او- که اصرار زیادی نیز داشت که نامی از او نبرم- به من خبر داد که امیرحسین، نامه‌های متعددی به قاضی رسیدگی‌کننده پرونده نوشته و در آن نامه‌ها گفته است که دل آرا بی‌گناه است. متاسفانه آقای محمد حسن جاویدنیا بنا به دلایل خاصی، از جمله پافشاری بر مواضع خودشان و نیز مخالفت با خواست و اقدامات وکیلِ پرونده، نه تنها هیچ ترتیب اثری به مفاد این نامه‌ها نداند، بلکه امیرحسین را نیز تهدید می‌کنند که اگر سکوت نکند عواقب ناگواری در انتظار او خواهد بود و… تا این‌که در ماه گذشته، امیرحسین در زندان رشت بر اثر عذاب وجدان و فشارهای روحی که به دنبال اعدام دل آرا بر او متحمل شده بود، خودش را حلق‌آویز کرد.»<ref name=":0" /></blockquote>محمد مصطفایی درباره حکم دل آرا گفته است:
[[پرونده:نقاشی دل آرا 01.jpg|جایگزین=احساس سعادت کرد در عين سياه‌بختی|بندانگشتی|احساس سعادت کرد در عين سياه‌بختی]]
<blockquote>«دو هفته پس از اقرار نخست در دادگاه، دل آرا که هنگام بازداشت فقط ۱۷ سال داشته، ارتکاب به قتل را انکار می‌کند. بنا بر اعتراف وی، او با این یقین که دادگاه بر اساس حقوق کودک نمی‌تواند برای او حکم اعدام صادر کند به درخواست دوستش امیرحسین، اتهام قتل را می‌پذیرد تا او که بالای ۱۸ سال داشته اعدام نشود. به این ترتیب امیرحسین، که تا به امروز در برابر حکم اعدام دل آرا سکوت کرده است، به جرم مشارکت در قتل، به ۱۰ سال زندان محکوم می‌شود. دل آرا با درک این که فقط زمان قصاص کودکان مرتکب به قتل با بزرگسالان تفاوت دارد، خواستار تجدید نظر از دیوان عالی کشور می‌شود. او چندین بار مطرح کرده است که فقط به دلیل علاقه به امیرحسین، اتهام قتل را پذیرفته است اما تا به امروز این حکم تغییری نکرده است. دیوان عالی کشور به دلیل این که حکم اعدام اولیه در دادگاه عادی و نه در دادگاه اطفال صادر شده بود، پرونده دل آرا را به دادگاه دیگری ارجاع داد، اما او در دادگاه دوم نیز بر اساس اقرارهای نخست، به قصاص محکوم شد.»<ref name=":1" /><ref name=":0" /></blockquote>آسیه امینی برگزارکننده نمایشگاه نقاشی‌های دل آرا دارابی می‌گوید:<blockquote>«چطور است که در دادگاه، اقرار یک طفل سند قرار می‌گیرد اما انکار چندین‌باره پس از آن مورد توجه قرار نمی‌گیرد و مراحل تحقیق پرونده او کامل نمی‌شود؟ در پرونده دل‌آرا نکات مبهم فراوان وجود دارد. حتی چاقویی که با آن مهین کشته شده انگشت‌نگاری نشده است.»<ref name=":1" /></blockquote>


== نمایشگاه نقاشی ==
== نمایشگاه نقاشی ==
 
[[پرونده:نقاشی دل آرا 02.jpg|جایگزین=نقاشی دل آرا|بندانگشتی|ترکيبی از رنجها، ‌گريه‌های شبانه‌روزی و دردهايی است که با همت و ياری خدا و دوستان عزيزتر از جانم گرد هم آمده است]]
نمایشگاهی از نقاشی‌های دل آرا دارابی، با نام «زندانی رنگ‌ها» از روز جمعه ۲۸ مهر ۱۳۸۵ به مدت یک هفته در نگارخانه گلستان، واقع در دروس تهران به کوشش آسیه امینی برپا شد.
نمایشگاهی از نقاشی‌های دل آرا دارابی، با نام «زندانی رنگ‌ها» از روز جمعه ۲۸ مهر ۱۳۸۵ به مدت یک هفته در نگارخانه گلستان، واقع در دروس تهران به کوشش آسیه امینی برپا شد.


در کارت نمایشگاه نقاشی‌های دل آرا نوشته‌ای از او خطاب به بازدیدکنندگان درج شده بود:<blockquote>زندانی رنگ‌ها می‌دانید یعنی چه؟ یعنی من. من که از چهار سالگی زندگی‌ام را با رنگ‌ها تقسیم کرده بودم، در آستانه ۱۷ سالگی آن‌ها را گم کردم. سرخ کبود را به جای لاجورد گرفتم و جای آسمانی، خاکستری پاشیدم. من رنگ‌ها را گم کردم و اینک تنها چهره‌ای که هر روز در برابرم دیده می‌گشاید، دیوار است. من دل آرا دارابی ۲۰ ساله، متهم به قتل، محکوم به اعدام، سه سال است که با رنگ‌ها و فرم‌ها و واژه‌ها از خودم دفاع می‌کنم. این نقاشی‌ها سوگندی است به جرمی ناکرده. تا مگر رنگ‌ها مرا به زندگی بازم گردانند. از پشت دیوارها به شما که به دیدن نقاشی‌هایم آمده‌اید سلام و خیر مقدم می‌گویم.»<ref name=":1">[https://www.bbc.com/persian/arts/story/2006/10/061020_fb_delara.shtml نمایشگاه نقاشی جوان محکوم به اعدام در تهران]، سایت بی‌بی‌سی فارسی</ref></blockquote>هم‌زمان با برگزاری نمایشگاهی از آثار دل آرا دارابی در گالری گلستان در ایران، نمایشگاه مشابهی در دانشگاه فنی برلین برگزار شد. مینا احدی سرپرست کمیته بین المللی علیه سنگسار و اعدام در آلمان در یک گردهمایی در دانشگاه فنی آلمان شرکت کرده در مصاحبه با رادیو فردا گفت:<blockquote>«شش گروه از سازمان‌هایی که خواهان جدایی مذهب از دولت هستند در این گردهمایی شرکت داشتند و ما در محل ورودی سالن سخنرانی این نقاشی ها را گذاشته بودیم و نوشته‌هایی از دل آرا دارابی به آلمانی ترجمه کرده بودیم و در آنجا نصب بود. نمایشگاه مورد توجه حاضران قرار گرفت.»<ref>[https://www.radiofarda.com/a/290129.html نمایشگاهی از آثار دل آرا دارابی توسط کمیته بین‌المللی علیه اعدام در آلمان]،‌ سایت رادیو فردا</ref></blockquote>دل آرا هنگامی که از برپایی نمایشگاهی از نقاشی‌هایش باخبر می‌شود به یکی از برگزارکنندگان آن می‌گوید:<blockquote>«من از خدا چیزهای زیادی خواسته بودم. از بچگی دوست داشتم نقاش و شاعر معروفی شوم. همیشه دوست داشتم نمایشگاهی از نقاشی‌هایم بگذارم و از هنرمندان دعوت کنم تا آثارم را ببینند. آرزو داشتم کتاب شعرم منتشر شود. حالا در زندان هستم و آرزوهایم بیرون از زندان یکی‌یکی دارد برآورده می‌شود.»<ref name=":1" /></blockquote>همه نقاشی‌های نمایشگاه «زندانی رنگ‌ها» به جز یک اثر در زندان کشیده شده‌ بودند. آن تک‌اثر، از نظر رنگ و فضا، بسیار متفاوت با کارهایی است که دل‌آرا در زندان کشیده بود. این آثار حاکی تاثیر عمیق و ژرف زندان بر این هنرمند جوان بود. در سال‌های پیش از زندان، نواختن پیانو یکی دیگر از سرگرمی‌های دل آرا بوده است.<ref name=":1" />
در کارت نمایشگاه نقاشی‌های دل آرا نوشته‌ای از او خطاب به بازدیدکنندگان درج شده بود:<blockquote>زندانی رنگ‌ها می‌دانید یعنی چه؟ یعنی من. من که از چهار سالگی زندگی‌ام را با رنگ‌ها تقسیم کرده بودم، در آستانه ۱۷ سالگی آن‌ها را گم کردم. سرخ کبود را به جای لاجورد گرفتم و جای آسمانی، خاکستری پاشیدم. من رنگ‌ها را گم کردم و اینک تنها چهره‌ای که هر روز در برابرم دیده می‌گشاید، دیوار است. من دل آرا دارابی ۲۰ ساله، متهم به قتل، محکوم به اعدام، سه سال است که با رنگ‌ها و فرم‌ها و واژه‌ها از خودم دفاع می‌کنم. این نقاشی‌ها سوگندی است به جرمی ناکرده. تا مگر رنگ‌ها مرا به زندگی بازم گردانند. از پشت دیوارها به شما که به دیدن نقاشی‌هایم آمده‌اید سلام و خیر مقدم می‌گویم.»<ref name=":1">[https://www.bbc.com/persian/arts/story/2006/10/061020_fb_delara.shtml نمایشگاه نقاشی جوان محکوم به اعدام در تهران]، سایت بی‌بی‌سی فارسی</ref></blockquote>هم‌زمان با برگزاری نمایشگاهی از آثار دل آرا دارابی در گالری گلستان در ایران، نمایشگاه مشابهی در دانشگاه فنی برلین برگزار شد. مینا احدی سرپرست کمیته بین المللی علیه سنگسار و اعدام در آلمان در یک گردهمایی در دانشگاه فنی آلمان شرکت کرده در مصاحبه با رادیو فردا گفت:
[[پرونده:نقاشی دل آرا 03.jpg|جایگزین=نقاشی دل آرا|بندانگشتی|این نقاشی با کمترين امکانات ممکن کشيده شده. يعنی اين که می‌شود در عين محروميت و در شرايطی که دستت از آزادی کوتاه است، ‌آزادی را درون خودت بيافرينی]]
<blockquote>«شش گروه از سازمان‌هایی که خواهان جدایی مذهب از دولت هستند در این گردهمایی شرکت داشتند و ما در محل ورودی سالن سخنرانی این نقاشی ها را گذاشته بودیم و نوشته‌هایی از دل آرا دارابی به آلمانی ترجمه کرده بودیم و در آنجا نصب بود. نمایشگاه مورد توجه حاضران قرار گرفت.»<ref>[https://www.radiofarda.com/a/290129.html نمایشگاهی از آثار دل آرا دارابی توسط کمیته بین‌المللی علیه اعدام در آلمان]،‌ سایت رادیو فردا</ref></blockquote>دل آرا هنگامی که از برپایی نمایشگاهی از نقاشی‌هایش باخبر می‌شود به یکی از برگزارکنندگان آن می‌گوید:<blockquote>«من از خدا چیزهای زیادی خواسته بودم. از بچگی دوست داشتم نقاش و شاعر معروفی شوم. همیشه دوست داشتم نمایشگاهی از نقاشی‌هایم بگذارم و از هنرمندان دعوت کنم تا آثارم را ببینند. آرزو داشتم کتاب شعرم منتشر شود. حالا در زندان هستم و آرزوهایم بیرون از زندان یکی‌یکی دارد برآورده می‌شود.»<ref name=":1" /></blockquote>همه نقاشی‌های نمایشگاه «زندانی رنگ‌ها» به جز یک اثر در زندان کشیده شده‌ بودند. آن تک‌اثر، از نظر رنگ و فضا، بسیار متفاوت با کارهایی است که دل‌آرا در زندان کشیده بود. این آثار حاکی تاثیر عمیق و ژرف زندان بر این هنرمند جوان بود. در سال‌های پیش از زندان، نواختن پیانو یکی دیگر از سرگرمی‌های دل آرا بوده است.<ref name=":1" />
[[پرونده:نقاشی دل آرا 04.jpg|جایگزین=نقاشی دل آرا|بندانگشتی|اين نقاشی سوگندی است به جرمی ناکرده. تا مگر رنگ‌ها مرا به زندگی بازم گردانند]]


== اعدام ==
== اعدام ==
محمد مصطفایی بعد از اعدام دل آرا دارابی در ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۸ در وبلاگ شخصى خود نوشت:<blockquote>«مادر دل آرا گفت که دیروز با دل آرا ملاقات کرده. دل آرا به او گفته که مادر اگر من از زندان بیرون بیایم می‌خواهم تحصیلاتم را ادامه دهم. دوست دارم آزاد باشم و یک نفر از قضات هم به من قول داده که رضایت اولیاء دم را خواهد گرفت. دل آرا گفته که مادر من بی‌گناهم.</blockquote><blockquote>مادر دل آرا گریه کنان گفت: امروز ساعت ۷ صبح دل آرا به وی زنگ زد. و گفت مادر من را می‌خواهند اعدام کنند. من طناب دار را می‌بینم. مادر من را نجات دهید. می‌خواهم با پدرم صحبت کنم و به پدرش هم گفت که پدر من می‌خواهم شما را ببینم. تو رو خدا من را نجات دهید. بعد یک نفر گوشی را از دل آرا می گیرد و می‌گوید. ما به راحتی فرزند شما را می‌کشیم و تو هیچ کاری نمی‌توانی انجام دهی.»<ref>[https://web.archive.org/web/20090503170000/http://www.iranhr.net/spip.php?article1059 دل آرا دارابی اعدام شد]، حقوق بشر ایران</ref></blockquote>
محمد مصطفایی بعد از اعدام دل آرا دارابی در ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۸ در وبلاگ شخصى خود نوشت:<blockquote>«مادر دل آرا گفت که دیروز با دل آرا ملاقات کرده. دل آرا به او گفته که مادر اگر من از زندان بیرون بیایم می‌خواهم تحصیلاتم را ادامه دهم. دوست دارم آزاد باشم و یک نفر از قضات هم به من قول داده که رضایت اولیاء دم را خواهد گرفت. دل آرا گفته که مادر من بی‌گناهم.</blockquote>
[[پرونده:نقاشی دل آرا 05.jpg|جایگزین=نقاشی دل آرا|بندانگشتی|دل آرا اين چهره در هم پيچيده را به دليل نداشتن قلم‌ مو با انگشت و ناخن و اندکی رنگ سياه کشيده است]]
<blockquote>مادر دل آرا گریه کنان گفت: امروز ساعت ۷ صبح دل آرا به وی زنگ زد. و گفت مادر من را می‌خواهند اعدام کنند. من طناب دار را می‌بینم. مادر من را نجات دهید. می‌خواهم با پدرم صحبت کنم و به پدرش هم گفت که پدر من می‌خواهم شما را ببینم. تو رو خدا من را نجات دهید. بعد یک نفر گوشی را از دل آرا می گیرد و می‌گوید. ما به راحتی فرزند شما را می‌کشیم و تو هیچ کاری نمی‌توانی انجام دهی.»<ref>[https://web.archive.org/web/20090503170000/http://www.iranhr.net/spip.php?article1059 دل آرا دارابی اعدام شد]، حقوق بشر ایران</ref></blockquote>


حكم قصاص دل آرا روز جمعه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۸ كه روز تعطیل رسمی بود در حالی در زندان مركزی شهر رشت به اجرا در آمد كه براساس بند «ز» ماده هفتم نحوه اجرای احكامی كه منجر به سلب حیات می شود، آمده است:<blockquote>«پس از وصول حكم قطعی و دستور اجرای آن از سوی دادگاه صادر كننده، مرجع قضایی مجری حكم موظف است حداقل ۴۸ ساعت قبل از زمان اجرای حكم مراتب را به اولیای دم مقتول یا وكیل آن‌ها اطلاع داده و از آن‌ها بخواهد جهت انجام وظیفه محوله در محل اجرای حكم حاضر شوند.»<ref>[https://www.cloob.com/c/cheshm_fariba/46670246 لحظه به لحظه تا پای دار با دل آرا دارابی]</ref></blockquote>عموی دل آرا درباره اعدام دل آرا دارابی به خبرنگار روزنامه اعتماد گفت:<blockquote>«ساعت ۶ ونیم صبح جمعه از زندان با منزل برادرم تماس گرفتند و گفتند قرار است تا لحظاتی دیگر حکم دل آرا اجرا شود. زمانی که برادرم با من تماس گرفت، اصلاً نمی‌توانست حرف بزند چرا که به ما گفته بودند حکم او مطابق دستور رئیس قوه قضائیه برای مدت دو ماه متوقف شده است. لحظاتی بعد سراسیمه خودمان را به مقابل زندان رساندیم. هیچ کس جلوی در زندان نبود. همین طور که داشتیم با نگهبان صحبت می‌کردیم تا بتوانیم وارد زندان شویم و حداقل در لحظات آخر دل آرا را ببینیم یا اینکه از اولیای دم بخواهیم از خون این دختر بگذرند، صدای آژیر آمبولانس را از داخل محوطه شنیدیم. زمانی که آمبولانس از محوطه خارج شد، دیدیم روی آن نوشته شده؛ «مخصوص پزشکی قانونی». من و خانواده برادرم می‌دانستیم داخل آن جسد برادرزاده ۲۳ساله‌ام قرار دارد اما پذیرش موضوع برای ما سنگین بود. بالاخره اجازه ورود به محوطه را به ما دادند. به دفتر زندان که رسیدیم به ما گفتند حکم اجرا شد و برای گرفتن جسد دل آرا باید به پزشکی قانونی برویم. کار از کار گذشته بود. ما حتی در لحظه آخر هم نتوانستیم دل آرا را ببینیم. دل آرا حق داشت پدر و مادرش را برای آخرین بار ببیند.»<ref name=":3">[https://iranhr.net/fa/print/5/1408/ پیکر دل آرا دارابی در باغ رضوان رشت به خاک سپرده شد]،‌ سایت حقوق بشر ایران</ref></blockquote>
حكم قصاص دل آرا روز جمعه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۸ كه روز تعطیل رسمی بود در حالی در زندان مركزی شهر رشت به اجرا در آمد كه براساس بند «ز» ماده هفتم نحوه اجرای احكامی كه منجر به سلب حیات می شود، آمده است:<blockquote>«پس از وصول حكم قطعی و دستور اجرای آن از سوی دادگاه صادر كننده، مرجع قضایی مجری حكم موظف است حداقل ۴۸ ساعت قبل از زمان اجرای حكم مراتب را به اولیای دم مقتول یا وكیل آن‌ها اطلاع داده و از آن‌ها بخواهد جهت انجام وظیفه محوله در محل اجرای حكم حاضر شوند.»<ref>[https://www.cloob.com/c/cheshm_fariba/46670246 لحظه به لحظه تا پای دار با دل آرا دارابی]</ref></blockquote>عموی دل آرا درباره اعدام دل آرا دارابی به خبرنگار روزنامه اعتماد گفت:<blockquote>«ساعت ۶ ونیم صبح جمعه از زندان با منزل برادرم تماس گرفتند و گفتند قرار است تا لحظاتی دیگر حکم دل آرا اجرا شود. زمانی که برادرم با من تماس گرفت، اصلاً نمی‌توانست حرف بزند چرا که به ما گفته بودند حکم او مطابق دستور رئیس قوه قضائیه برای مدت دو ماه متوقف شده است. لحظاتی بعد سراسیمه خودمان را به مقابل زندان رساندیم. هیچ کس جلوی در زندان نبود. همین طور که داشتیم با نگهبان صحبت می‌کردیم تا بتوانیم وارد زندان شویم و حداقل در لحظات آخر دل آرا را ببینیم یا اینکه از اولیای دم بخواهیم از خون این دختر بگذرند، صدای آژیر آمبولانس را از داخل محوطه شنیدیم. زمانی که آمبولانس از محوطه خارج شد، دیدیم روی آن نوشته شده؛ «مخصوص پزشکی قانونی». من و خانواده برادرم می‌دانستیم داخل آن جسد برادرزاده ۲۳ساله‌ام قرار دارد اما پذیرش موضوع برای ما سنگین بود. بالاخره اجازه ورود به محوطه را به ما دادند. به دفتر زندان که رسیدیم به ما گفتند حکم اجرا شد و برای گرفتن جسد دل آرا باید به پزشکی قانونی برویم. کار از کار گذشته بود. ما حتی در لحظه آخر هم نتوانستیم دل آرا را ببینیم. دل آرا حق داشت پدر و مادرش را برای آخرین بار ببیند.»<ref name=":3">[https://iranhr.net/fa/print/5/1408/ پیکر دل آرا دارابی در باغ رضوان رشت به خاک سپرده شد]،‌ سایت حقوق بشر ایران</ref></blockquote>
۱٬۶۵۱

ویرایش