۲٬۵۷۶
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۳: | خط ۳: | ||
== زیربنا و روبنا == | == زیربنا و روبنا == | ||
لویی آلتوسر معتقد است که زیربنا و روبنا دارای استقلال نسبی هستند هر چند در تحلیل نهایی اقتصاد تعیینکننده خواهد بود. آلتوسر رابطه زیربنا و روبنا را رابطهای دوطرفه و ناموزون میداند. از اینرو، روبنا هیچگاه انعکاس صرف زیربنا نیست و در این مفهوم از استقلال نسبی برخوردار است.<ref>[https://www.kiankiani.com/%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA-%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%DB%8C-%D9%85%D8%B1%D8%AA%D8%A8%D8%B7-%D8%A8%D8%A7-%DA%AF%D9%81%D8%AA%D9%85%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%B9%D8%AF%D8%A7%D9%84%D8%AA/%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%AA%D9%88%D9%84%DB%8C%D8%AF%D8%8C-%D8%A2%D9%84%D8%AA%D9%88%D8%B3%D8%B1%D8%8C-%D8%A8%D9%88%D8%B1%D8%AF%DB%8C%D9%88/ مفهوم بازتولید در نظریات لویی آلتوسر و پیر بوردیو]</ref> | لویی آلتوسر معتقد است که زیربنا و روبنا دارای استقلال نسبی هستند هر چند در تحلیل نهایی اقتصاد تعیینکننده خواهد بود. آلتوسر رابطه زیربنا و روبنا را رابطهای دوطرفه و ناموزون میداند. از اینرو، روبنا هیچگاه انعکاس صرف زیربنا نیست و در این مفهوم از استقلال نسبی برخوردار است.<ref>[https://www.kiankiani.com/%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA-%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%DB%8C-%D9%85%D8%B1%D8%AA%D8%A8%D8%B7-%D8%A8%D8%A7-%DA%AF%D9%81%D8%AA%D9%85%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%B9%D8%AF%D8%A7%D9%84%D8%AA/%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%AA%D9%88%D9%84%DB%8C%D8%AF%D8%8C-%D8%A2%D9%84%D8%AA%D9%88%D8%B3%D8%B1%D8%8C-%D8%A8%D9%88%D8%B1%D8%AF%DB%8C%D9%88/ مفهوم بازتولید در نظریات لویی آلتوسر و پیر بوردیو]</ref> | ||
== دیدگاه آلتوسر به مارکس == | |||
لوئی آلتوسر معتقد بود دوران پختگی مارکس از سالهایی پس از ۱۸۴۰ آغاز میشود. پیش از آن وی تحت تأثیر ایدئولوژی انسانگرایانهی زمان خود بوده است. او میان مارکس جوان و دوران پس از آن تفاوتی آشکار قائل بود. آلتوسر فرضیه تغییر و تحول چشمگیر در اندیشهی مارکس را مطرح کرد. یک گسست معرفتشناختی که تقریبا از زمان نگارش «ایدئولوژی آلمانی» و تزهایی دربارهی فوئرباخ آغاز شده است و در کتاب سرمایه (Capital) به اوج خود رسیده است. | |||
دلمشغولي آلتوسر در دخالتهای نظریاش [مجادلات درون حزبی] تأکید بر ادعاهایی در تأیید نوشته های دوران پختگی ماركس، مانند سرمایه (Capital) است در مقابل نوشته های دوره جوانی او، دوره به اصطلاح انسان گرایانه (humanist) در اوایل دهه ۱۸۴۰، مانند دستنوشته های اقتصادی و فلسفی که مربوط به سال ۱۸۴۴ است. آلتوسر برای مقابله با رواج این گونه آثار عمدتا هگلی در میان مارکسیست های انسانگرای فرانسوی، فرضیه وجود تغییر و تحولی چشمگیر در اندیشه مارکس در میانه دهه ۱۸۴۰ را مطرح کرد؛ شکاف یا «گستی معرفت شناختی» تقریبا از [زمان نگارش] ایدئولوژی آلمانی (The German Ideology) و تزهایی درباره فوئر باخ (Theses on Fuerbach) به بعد، که نشانگر رشد و بلوغ رسیدن مارکس در مقام نظریه پردازی «علمی» است. تا قبل از ۱۸۴۵ تفکر مارکس در قید و بند مفاهیم ایدئولوژیک زمانه اش بوده؛ پس از ۱۸۴۵ به نقد علمی ایدئولوژی خود و مشخص کردن کاستی ها و تضادهای درونی آن پرداخته است. | |||
== منابع == | == منابع == |