۸٬۷۳۱
ویرایش
خط ۸۷: | خط ۸۷: | ||
== آخرین نبرد و شهادت == | == آخرین نبرد و شهادت == | ||
پس از لشکرکشی قوای حکومتی به فرماندهی ژنرال استاروسلسکی و دیگر قزاقان برای سرکوب قیام جنگل، حملهی قوای دولتی به فرماندهی ایوبخان میرپنج از یک سو و یورش هواپیماهای انگلیسی از سوی دگیر و بمباران مواضع جنگلیها، میرزا کوچکخان ناچار شد به همراه ۹۴۳ نفر از مبارزان جنگل به سوی شرق گیلان ولاهیجان حرکت کند. مشقات و مشکلات این عقبنشینی بسیار دلخراش وناراحتکننده است. میرزا کوچکخان در طول این سفر گاهگاهی برای دلداری وقوت قلب بخشیدن به همراهانش این شعر را میخواند: رسم عاشق نیست با یک دل، دو دلبر داشتن - یازجانان یا زجان، بایست دل برداشتن. وقتی همراهان میرزا به لاهیجان رسیدند در آنجا دکتر حشمت با نفرات خود به آنان پیوست که تعداد شان به ۱۴۳۲ نفر رسید. روزاول ماه شعبان | پس از لشکرکشی قوای حکومتی به فرماندهی ژنرال استاروسلسکی و دیگر قزاقان برای سرکوب قیام جنگل، حملهی قوای دولتی به فرماندهی ایوبخان میرپنج از یک سو و یورش هواپیماهای انگلیسی از سوی دگیر و بمباران مواضع جنگلیها، میرزا کوچکخان ناچار شد به همراه ۹۴۳ نفر از مبارزان جنگل به سوی شرق گیلان ولاهیجان حرکت کند. مشقات و مشکلات این عقبنشینی بسیار دلخراش وناراحتکننده است. میرزا کوچکخان در طول این سفر گاهگاهی برای دلداری وقوت قلب بخشیدن به همراهانش این شعر را میخواند: رسم عاشق نیست با یک دل، دو دلبر داشتن - یازجانان یا زجان، بایست دل برداشتن. وقتی همراهان میرزا به لاهیجان رسیدند در آنجا دکتر حشمت با نفرات خود به آنان پیوست که تعداد شان به ۱۴۳۲ نفر رسید. روزاول ماه شعبان ۱۲۹۷ شمسی به دشت وسیع کجور واقع در ۳۱ کیلومتری جنوب تنکابن رسیدند. اوضاع سخت و پیچیده شد، دکتر حشمت تصمیم می گیرد تسلیم قوای دولتی شود، میرزا کوچکخان با این تصمیم او مخالف بود. وقتی این کار صورت گرفت، قوای دولتی به بهانهی اینکه رئیس کل قزاق ایران ( ژنرال استاروسلسکی) در رشت است، به آنها گفتند ما باید شما را به رشت بفرستیم تا به شما پروانهی آزادی بدهند و به منازل خود بازگردید. روز ششم ماه شعبان پس از سه روز اقامت در خرمآباد تنکابن تعداد جنگلیها به یکصد و هشتاد نفر رسید که همگی به همراه دکتر حشمت و هشت نفر قزاق به رشت حرکت داده شدند. تا لاهیجان رفتاردولتیها با آنان محترمانه بود. | ||
درنزدیکی " دیوشل " دکترحشمت را از یارانش جدا کردند و با درشکه به لاهیجان بردند. تا رسیدن به لاهیجان، دولتیها تاکید بر" تسلیم" دکتر حشمت ویارانش داشتند ولی از لاهیجان به بعد واژهی " تسلیم " به " دستگیری دکترحشمت ویارانش" تبدیل شد. دکتر حشمت مطمئن شد که دیگر امیدی برای نجات خود نیست و تمام وعدهها فریب بودهاست. | |||
دکترابراهیم حشمت یک روز بعد از ورود به رشت به دادگاه برده شد. بازجویی از افراد گاه سه دقیقه بشتر طول نمی کشید!: پسر کی هستی؟ اهل کجایی؟ عیال داری یا نه؟ چه کاره بوده ای؟ چند سال داری؟...بعد یکی دیگر را احضار می کردند.! | |||
دکتر حشمت باوضعی درد ناک که خون از پاهایش می چکید دردادگاه حاضر شد. وقتی برگ بازجویی را خواند، گفت من این هارا نگفته ام، سرتیپ عبدالجواد قریب ( متین الملک) کسی بود که وقتی در دادگاه ازدکترحشمت پرسیدند: میرزا کوچک خان فعلا کجاست؟ و دکتر حشمت جواب داد که من ازمحل سکونت فعلی او اطلاعی ندارم، سرپا ایستاد و ناجوانمردانه سیلی محکمی به دکتر حشمت زد که این برخورد، خوشایند دیگران نبود.! | دکتر حشمت باوضعی درد ناک که خون از پاهایش می چکید دردادگاه حاضر شد. وقتی برگ بازجویی را خواند، گفت من این هارا نگفته ام، سرتیپ عبدالجواد قریب ( متین الملک) کسی بود که وقتی در دادگاه ازدکترحشمت پرسیدند: میرزا کوچک خان فعلا کجاست؟ و دکتر حشمت جواب داد که من ازمحل سکونت فعلی او اطلاعی ندارم، سرپا ایستاد و ناجوانمردانه سیلی محکمی به دکتر حشمت زد که این برخورد، خوشایند دیگران نبود.! |
ویرایش