کاربر:Safa/صفحه تمرین آبراهام لینکلن: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۸۰: خط ۸۰:


== گاهشمار زندگی احمد زیبرم ==
== گاهشمار زندگی احمد زیبرم ==
احمد در سال ١٣٢٣ در یک خانواده زحمتکش ماهیگیر در بندر انزلی به دنیا آمد. پدرش «بخشی زیبرم» کارش ماهیگیری بود  اما درآمدش کفاف مخارج را نمی‌داد و زندگی آنها در فقر و تنگدستی می‌گذشت. احمد از همان دوران کودکی همراه پدر برای تامین معاش خانواده مشغول به کار شد. بعد از پایان یافتن سربازی، به عنوان کتابدار در کتابخانه شهرداری مشغول به کار شد. همزمان با دیگر رفقایش، مطالعات مارکسیستی خود را ادامه داد. احمد در عملیات متعددی شرکت داشت از جمله: مصادره موجودی بانک ونک، بانک آیزنهاور و ... در فروردین ١٣٥٠ رژیم عکس نه تن از فدائیان را منتشر و برای شناسائی آنها نهصدهزار تومان جایزه تعیین کرد. در خرداد ١٣٥٠ همراه با چهار رفیق دیگر در خانه تیمی خیابان طاووسی به محاصره نیروهای امنیتی درآمدند، که توانستند فدائی‌وار حلقه محاصره را شکسته از منطقه خارج شوند. در سحرگاه ٢٨مرداد ١٣٥١ رفیق احمد برای شرکت در یک عملیات ضربتی از خانه خارج می‌شود، اما کمی دورتر با مزدوران رژیم که برای این روز در آماده باش بودند برخورد کرد، طی درگیری با آنها زخمی شده و برای تجدید قوا و آمادگی برای آخرین نبردش، به یک خانه وارد می‌شود. در ابتدا از زن صاحب‌خانه برای بستن زخمش یک چادر می‌گیرد و هنگامی که می‌خواهد پول آن را به پردازد، زن از پذیرش پول خودداری کرده و از احساس مسئولیت رفیق شگفت‌زده می‌شود. پس از آن احمد تمامی افراد حاضر در خانه را برای امنیت آنها به زیرزمین خانه منتقل کرده، نبردش را با مزدوران از سر می‌گیرد. در این میان تمام وسائلی را که به همراه داشت کاملا از بین می‌برد و با آخرین گلوله‌ خود فدائی‌وار جان‌ می‌بازد.          
احمد در سال ١٣٢٣ در یک خانواده زحمتکش ماهیگیر در بندر انزلی به دنیا آمد. پدرش «بخشی زیبرم» کارش ماهیگیری بود  اما درآمدش کفاف مخارج را نمی‌داد و زندگی آنها در فقر و تنگدستی می‌گذشت. احمد از همان دوران کودکی همراه پدر برای تامین معاش خانواده مشغول به کار شد. او بعدها برای تامین هزینه تحصیل خود به باربری در سطح شهر بندر انزلی پرداخت. پس از ممنوعیت صید ماهی از طرف اداره‌ی شیلات و محدود شدن درآمد خانواده‌اش به استخدام اداره‌ی شیلات درآمد که کار او صید ماهی با تورهای بزرگ بود این کار برای نوجوانی در سن او کار شاق و طاقت‌فرسا بود اما در شکل‌گیری شخصیت آینده او برای مقاومت در برابر سختی‌ها بسیار موثر بود.            


احمد فرزند اول خانواده بود که سال ۱۳۲۴ به دنیا آمد و از‌‌ همان سنین کودکی برای تامین معاش خانواده‌اش در کنار پدر به ماهیگیری مشغول شد و بعد‌ها برای فراهم آوردن هزینه تحصیل به باربری در بندر پرداخت.
او در دوران تحصیل با برخی اعضای آتی سازمان چریک‌های فدایی خلق مانند: بهمن آژنگ و حسن نیک‌داوودی همکلاس بود و دوستی با آنان و تشکیل جلسات فکری در خانه‌ها و بیرون، افکار سیاسی و میل به مبارزه را آرام آرام در وجودش می‌پروراند. در‌‌ نوجوانی با جریانی که «گروه فلسطین» نامیده می‌شد، ارتباط تنگاتنگی پیدا کرد. گروهی چپ‌گرا وابسته به جریان جزنی- ضیاظریفی که مبارزه‌ای نامحدود علیه ظلم و نابرابری را تبلیغ می‌کرد.          


با ممنوع شدن صید ماهی از سوی شیلات برای ماهیگیران آزاد، فقر روی خشن خود را به خانواده احمد نشان داد و او را مجاب کرد برای حل این مشکل به استخدام اداره شیلات درآید. کار او در شیلات صید ماهی با تورهای بزرگ بود و این برای او که جوانی کم سن و سال به حساب می‌آمد، کاری سخت بود اما در عوض روحیه مقاومت را در او متبلور کرد. روحیه‌ای که احمد را به رغم سن پایینش تکیه‌گاه خانواده کرده بود.
همزمان با دیگر رفقایش، مطالعات مارکسیستی خود را ادامه داد. احمد در عملیات متعددی شرکت داشت از جمله: مصادره موجودی بانک ونک، بانک آیزنهاور و ... در فروردین ١٣٥٠ رژیم عکس نه تن از فدائیان را منتشر و برای شناسائی آنها نهصدهزار تومان جایزه تعیین کرد. در خرداد ١٣٥٠ همراه با چهار رفیق دیگر در خانه تیمی خیابان طاووسی به محاصره نیروهای امنیتی درآمدند، که توانستند فدائی‌وار حلقه محاصره را شکسته از منطقه خارج شوند. در سحرگاه ٢٨مرداد ١٣٥١ رفیق احمد برای شرکت در یک عملیات ضربتی از خانه خارج می‌شود، اما کمی دورتر با مزدوران رژیم که برای این روز در آماده باش بودند برخورد کرد، طی درگیری با آنها زخمی شده و برای تجدید قوا و آمادگی برای آخرین نبردش، به یک خانه وارد می‌شود. در ابتدا از زن صاحب‌خانه برای بستن زخمش یک چادر می‌گیرد و هنگامی که می‌خواهد پول آن را به پردازد، زن از پذیرش پول خودداری کرده و از احساس مسئولیت رفیق شگفت‌زده می‌شود. پس از آن احمد تمامی افراد حاضر در خانه را برای امنیت آنها به زیرزمین خانه منتقل کرده، نبردش را با مزدوران از سر می‌گیرد. در این میان تمام وسائلی را که به همراه داشت کاملا از بین می‌برد و با آخرین گلوله‌ خود فدائی‌وار جان‌ می‌بازد.          


برادرش در این باره می‌گوید: «شرایطی را به خاطر می‌آورم که هفت هشت سالی بیشتر نداشتم، که شکل و شمایل احمد، به عنوان مسئول خانواده برایم جا افتاده بود. تلاش احمد را در کنار مشقت پدر و مادر، همواره‌گی نقش محکم و جا افتاده‌اش را با اراده با صلابتش در تار و پود کل جامعه پر جمعیت خانواده حس می‌کردیم.»
برادرش در این باره می‌گوید: <blockquote>«شرایطی را به خاطر می‌آورم که هفت هشت سالی بیشتر نداشتم، که شکل و شمایل احمد، به عنوان مسئول خانواده برایم جا افتاده بود. تلاش احمد را در کنار مشقت پدر و مادر، همواره‌گی نقش محکم و جا افتاده‌اش را با اراده با صلابتش در تار و پود کل جامعه پر جمعیت خانواده حس می‌کردیم».</blockquote>چند سال بعد احمد به دوره خدمت سربازی رفت و پس از آن مدتی در کارخانه «شیشه قزوین» و چندی هم در «بنز خاور» تهران، مشغول به کار شد سرانجام به عنوان کتابدار در کتابخانه پارک فیشرآباد تهران، کار خود را آغاز کرد.                      
 
او در دوران تحصیل با برخی اعضای بعدی سازمان فداییان چون بهمن آژنگ و حسن نیک‌داوودی همکلاس شد و دوستی با آنان و تشکیل جلسات فکری در خانه‌ها و بیرون، افکار سیاسی و میل به مبارزه را آرام آرام در وجودش می‌پروراند. آنچنان که در‌‌ همان نوجوانی با جریانی که «گروه فلسطین» نامیده می‌شد، ارتباط تنگاتنگی یافت. گروهی چپ‌گرا وابسته به جریان جزنی- ضیاظریفی که مبارزه‌ای بی‌مرز علیه ظلم و نابرابری را تبلیغ می‌کرد.
[[پرونده:احمد زیبرم ۴.JPG|بندانگشتی|'''تصویری از دوران جوانی احمد زیبرم''']]
چند سالی که گذشت احمد به دوره خدمت اجباری رفت و پس از آن مدتی در کارخانه «شیشه قزوین» و چند صباحی هم در «بنز خاور» تهران، مشغول به کار شد و سرانجام به عنوان کتابدار در کتابخانه پارک فیشرآباد تهران، کار خود را آغاز کرد. همین سال‌ها بود که برای آخرین بار برای دیدار خانواده به زادگاهش رفت. دیداری که به واسطه مهر بیش از اندازه او به اهل خانه خصوصاً پدرش، همه را متعجب کرده بود. بعد از این دیدار احمد سوار بر اتوبوسی شد که از سمت اردبیل و آستارا، با عبور از انزلی به سوی تهران می‌آمد و این‌چنین سفر بی‌بازگشت خود را آغاز کرد.
 
'''پیوستن به فداییان و آغاز زندگی چریکی'''


زندگی در تهران به تسریع روند رشد او به عنوان نیرویی مبارزاتی کمک کرد. کار در کارخانه و زندگی در کنار اقشار محروم پایتخت، آرام آرام احمد را به نوع خاصی از نگاه به جامعه سوق می‌داد و به مبارزه با وضع موجود تشویقش می‌کرد. همین ‌جا بود که با تشکیل حلقه‌های مطالعه میان افراد کم‌سواد و کارگران شاغل در کتابخانه به‌‌ همان راهی رفت که دیگر چریک‌های فدایی همچون پویان و احمدزاده رفته بودند و آگاه‌گری میان محرومان را به نخستین اولویت زندگی‌اش تبدیل کرد. همین روحیات مشترک و تشابهات بود که او را با کانون اولیه سازمان فداییان آشنا کرد. مطالعات مارکسیستی از همین‌جا آغاز شد و احمد به همراه دیگر همفکرانش قدم در راهی گذاشت که سرنوشتش را یکسره تغییر داد.
زندگی در تهران به تسریع روند رشد او به عنوان نیرویی مبارزاتی کمک کرد. کار در کارخانه و زندگی در کنار اقشار محروم پایتخت، آرام آرام احمد را به نوع خاصی از نگاه به جامعه سوق می‌داد و به مبارزه با وضع موجود تشویقش می‌کرد. همین ‌جا بود که با تشکیل حلقه‌های مطالعه میان افراد کم‌سواد و کارگران شاغل در کتابخانه به‌‌ همان راهی رفت که دیگر چریک‌های فدایی همچون پویان و احمدزاده رفته بودند و آگاه‌گری میان محرومان را به نخستین اولویت زندگی‌اش تبدیل کرد. همین روحیات مشترک و تشابهات بود که او را با کانون اولیه سازمان فداییان آشنا کرد. مطالعات مارکسیستی از همین‌جا آغاز شد و احمد به همراه دیگر همفکرانش قدم در راهی گذاشت که سرنوشتش را یکسره تغییر داد.
خط ۱۱۹: خط ۱۱۳:


تقریباً همزمان با این درگیری، ماموران به خانه تیمی قبلی که هنوز پویان و پیرونذیری در آن حضور داشتند حمله کرده و درگیری مسلحانه شروع می‌شود. نزاعی که تا عصر به طول انجامید اما نهایتاً به کشته شدن دو چریک ساکن خانه منجر شد.
تقریباً همزمان با این درگیری، ماموران به خانه تیمی قبلی که هنوز پویان و پیرونذیری در آن حضور داشتند حمله کرده و درگیری مسلحانه شروع می‌شود. نزاعی که تا عصر به طول انجامید اما نهایتاً به کشته شدن دو چریک ساکن خانه منجر شد.
[[پرونده:احمد زیبرم ۴.JPG|بندانگشتی|'''تصویری از دوران جوانی احمد زیبرم''']]
در همین سالها برای آخرین بار به دیدار خانواده در زادگاهش رفت. دیداری که به دلیل مایه‌گذاری فراوان او برای اهل خانه خصوصاً پدرش، همه‌ی آنها را متعجب کرده بود. بعد از این دیدار احمد سوار بر اتوبوسی شد که از سمت اردبیل و آستارا، با عبور از انزلی به سوی تهران می‌آمد و این‌ آخرین سفر او بود.
'''پیوستن به فداییان و آغاز زندگی چریکی'''


'''پایان یک گریز یکساله'''
'''پایان یک گریز یکساله'''
۸٬۷۲۴

ویرایش