کاربر:Safa/2صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

۱٬۹۳۴ بایت اضافه‌شده ،  ‏۴ ژانویهٔ ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷۵: خط ۷۵:
| پانویس            =
| پانویس            =
}}
}}
'''حیدر قربانی''' (زاده‌ی ۱۰ خرداد ۱۳۵۲ درگذشت ۲۸ آذر ۱۴۰۰) در روستای بزوش از توابع بخش مرکزی شهرستان کامیاران در استان کردستان به دنیا آمد. پدر وی علی قربانی نیز از پیشمرگه‌های [[حزب دموکرات کردستان ایران|حزب دموکرات کردستان]] بود که در ۱۷ آذر ۱۳۵۹ به دست پاسداران خمینی به شهادت رسید. حیدر قربانی ازدواج کرده بود و دو فرزند پسر داشت. یکی از فرزندان حیدر قربانی در خارج از ایران به سر می‌برد. حیدر قربانی به همراه محمود صادقی برادر زنش در مهر ٩٥ به اتهام «همکاری و معاونت در قتل چند عضو [[سپاه پاسداران انقلاب اسلامی|سپاه پاسداران]] بازداشت شد.    
'''نیما یوشیج، (علی اسفندیاری)،''' (زاده‌ی ۲۱ آبان ۱۲۷۴ درگذشت ۱۳ دی ۱۳۳۸) در روستای یوش از توابع نور مازندران، دیده به جهان گشود. در همانجا خواندن و نوشتن را آموخت.              


حیدر قربانی از زمان بازداشت برای اعتراف اجباری تحت فشار بوده و شبکه «پرس تی‌وی»، وابسته به حکومت ایران نیز پیشتر فیلمی از اعترافات این زندانی سیاسی کُرد را پخش کرده بود. سرانجام دادگستری کل استان کردستان اعلام کرد: حکم اعدام حیدر قربانی به اتهام بغی، مشارکت در قتل عمدی سه نفر از شهروندان کرد اهل سنت کردستان و عضویت در حزب دموکرات روز ۲۸ آذر ۱۴۰۰ در زندان سنندج اجرا گردید. صالح نیکبخت، وکیل آقای قربانی با اشاره به این که حکم صادره بر اساس اتهام «بَغی» برای آقای قربانی صادر شده، گفت:    <blockquote>«شرط تحقق بزه بغی عضویت فرد در یک گروه مسلح و استفاده از سلاح در برابر جمهوری اسلامی است، اما موکل من هیچ‌گاه اقراری در این رابطه نداشته و تنها دلیل اثبات این اتهام ادعای اداره اطلاعات سنندج و کامیاران بوده است.»<ref>[https://www.radiofarda.com/a/haidar-ghorbani-kurdish-political-activist-iran-sentenced-death-/31430817.html سایت رادیو فردا فارسی]</ref></blockquote>حکم [[اعدام در ایران|اعدام]]  حیدر قربانی، ساعت ٤ صبح روز یکشنبه ۲۸ آذر ماه، در حالی که به خانواده وی اجازه آخرین ملاقات و وداع داده نشده بود به صورت مخفیانه در زندان مرکزی سنندج اجرا شد.
نیما 11ساله بوده که به تهران کوچ می‌کند و روبه‌روی مسجد شاه که یکی از مراکز فعالیت مشروطه‌خواهان بوده است؛ در خانه‌ای استیجاری، مجاور مدرسه‌ دارالشفاء مسکن‌می‌گزیند.


عفو بین‌الملل روز ۲۷ مرداد امسال با اشاره به این که اعترافات اجباری آقای حیدری تحت [[شکنجه]] بوده، خواستار لغو حکم اعدام او و برگزاری یک دادگاه منصفانه شده بود.<ref>[https://ir.voanews.com/a/persiannewsiran_iran-prisoner-execution/6130861.html سایت صدای آمریکا فارسی]</ref>
او ابتدا به دبستان «حیات جاوید» می‌رود و پس از چندی، به یک مدرسه‌ کاتولیک که آن وقت در تهران به مدرسه‌ سن‌لویی شهرت داشته، فرستاده می‌شود.


== تاریخچه زندگی حیدر قربانی ==
او نخستین شعرش «قصه‌ رنگ ‌پریده» را در 23 سالگی می‌نویسد. نیما در سال 1298 به استخدام وزارت مالیه درمی‌آید و دو سال بعد، با گرایش به مبارزه‌ مسلحانه علیه حکومت قاجار، اقدام به تهیه‌ اسلحه می‌کند. نیما در دی ماه 1301 «افسانه» را می‌سراید و بخش‌هایی از آن را در مجله قرن بیستم به سردبیری میرزاده عشقی به چاپ می‌رساند.
"حیدر قربانی" فرزند علی اهل روستای "بزوه ش- بزوش" از توابع کامیاران، به اتهام همکاری با [[حزب دموکرات کردستان]] بازداشت شد.


در تاریخ ۹ مهرماه سال ۱۳۹۵، چند تن از اعضای [[سپاه پاسداران]] در روستای تخت زنگی در بخش مرکزی شهرستان کامیاران توسط افراد مسلحی به قتل رسیدند. در تاریخ ۲۵ مهر ۹۵، حیدر قربانی در منزل شخصی خود در حمله‌ی ۵۰ نیروی اطلاعاتی، به شکل فجیعی در مقابل دیدگان همسر و فرزندانش بازداشت شد. همسر و دو فرزند آقای قربانی هنوز هم در شوک آن لحظه‌ی دستگیری هستند و دچار مشکلات روحی و روانی شده‌اند. حیدر و برادر همسرش در این حمله دستگیر و بدون هیچ پرسش و پاسخی به مکان نامعلومی برده شدند. حیدر قربانی و محمود صادقی بیش از یکسال تحت بازداشت نیروهای اطلاعات [[سازمان اطلاعات سپاه]] کامیاران بودند. هیچ خبری به خانواده‌هایشان نمی‌دادند و وجود آنها را در بازداشتگاه سپاه انکار می‌کردند. در این یکسال تنها جرمی که توانستند تحت انواع شکنجه‌ها برای حیدر قربانی مطرح کنند، جابجایی اعضای حزب دمکرات کردستان ایران بود و دیگر هیچ همکاری با آنها را نتوانستند به اثبات برسانند. طبق قوانین جمهوری اسلامی یک زندانی بدون حکم، طبق قرار بازداشت نباید بیش از ٢٤ ماه در زندان به سر برد و باید با در نظر گرفتن قرار سند آزاد گردد، اما او که در تاریخ ٩٥/٧/٢٠ بازداشت شده و در نهایتاً در تاریخ ٩٨/٨/٢٠ حکم ٩٠ سال زندان برایش صادر شده بود، بیشتر از ٣٦ ماه را بدون حکم در قرار بازداشت در زندان بوده است. بعد از او دو تن دیگر از اهالی روستاهای منطقه‌ی ژاورود به نام‌های «حسین روحانی» و «حسن قربانی»در این رابطه بازداشت شدند.
وی در 1305 با عالیه جهانگیری ـ خواهرزاده جهانگیرخان صوراسرافیل ـ ازدواج می‌کند. در سال 1317 به عضویت در هیات تحریریه‌ مجله‌ موسیقی درمی‌آید و در کنار «صادق هدایت»، «عبدالحسین نوشین» و «محمدضیاء هشترودی»، به کار مطبوعاتی می‌پردازد و دو شعر «غراب» و «ققنوس» و مقاله بلند «ارزش احساسات در زندگی هنرپیشگان» را به چاپ می‌رساند. در سال 1321 فرزندش شراگیم به‌دنیا می‌آید.


حیدر قربانی ۱۴ مهرماه ٩٨، به اتهام “ایراد جراحات و صدمه با اسلحه، معاونت در قتل عمدی، تلاش و کمک جهت خلاصی از تعقیب و محاکمه و مجازات، مباشرت در قتل عمدی، شروع به قتل عمدی، الصاق پلاک اتومبیل به اتومبیل دیگر، شروع به آدم ربایی و تحصیل مال مسروقه” در شعبه ١ دادگاه کیفری یک سنندج محاکمه شد. پس از صدور حکم، وی از بابت اتهام سه فقره بزه معاونت در “قتل عمد” و همکاری با یکی از احزاب اپوزیسیون (با اعمال فراز دوم از ماده ١٣۴ از قانون مجازات اسلامی) به تحمل سه فقره حبس تعزیری هر کدام به مدت ٣٠ سال محکوم شد. همچنین شعبه ١ دادگاه کیفری یک سنندج این زندانی سیاسی را از بابت اتهام تحصیل دو دستگاه خودروی پژوی ۴٠۵ به ۲۰۰ ضربه شلاق، از بابت دو فقره بزه الصاق پلاک خودرو به دو فقره حبس تعزیری هر کدام به مدت پانزده ماه، از بابت اتهام شروع آدمربایی به تحمل شش سال حبس تعزیری، از بابت سه فقره بزه مبنی بر تلاش و مساعدت جهت خلاصی متهمین به تحمل سه فقره حبس هر کدام به مدت چهار سال (با اعمال فراز دوم از ماده ١٣۴ از قانون مجازات اسلامی) محکوم کرد.
این شاعر بزرگ، درحالی‌که به علت سرمای شدید یوش، به ذات‌الریه مبتلا شده بود، برای معالجه به تهران آمد؛ معالجات تاثیری نداشت و در تاریخ 13 دی‌ماه 1338، نیما یوشیج، آغازکننده‌ راهی نو در شعر فارسی، برای همیشه خاموش شد. او را در تهران دفن ‌کردند؛ تا اینکه در سال 1372 طبق وصیتش، پیکرش را به یوش برده و در حیاط خانه محل تولدش به خاک ‌سپردند.    
[[پرونده:حیدر قربانی بر مزار پدرش.JPG|بندانگشتی|'''حیدر قربانی در کودکی بر سر مزار پدرش که بدست پاسداران جمهوری اسلامی به قتل رسید.''']]
آقای قربانی نهایتا توسط شعبه اول دادگاه انقلاب سنندج به اتهام “بغی” محاکمه و به اعدام محکوم شد. مردادماه ۹۹ شعبه ٢٧ دیوان عالی کشور در قم این حکم را تأیید کرده و پرونده جهت اجرا به دادسرای عمومی و انقلاب کامیاران ارسال شد. در تاریخ ۲۱ مردادماه، صالح نیکبخت، وکیل مداقع آقای قربانی از ثبت درخواست اعاده دادرسی پرونده موکل خود خبر داد. شهریورماه همان سال این درخواست توسط شعبه ۲۷ دیوان عالی کشور رد کرد. مدتی بعد مسئولان زندان مرکزی سنندج در واکنش به بازتاب گسترده خبر تأیید حکم اعدام حیدر قربانی در دیوان عالی کشور در رسانه‌‌ها، او را ممنوع‌الملاقات کردند.


مردادماه امسال شعبه ۲۷ دیوان عالی کشور درخواست حیدر قربانی را در خصوص اعمال ماده ۴۷۷ قانون آیین دادرسی کیفری رد کرده بود.<ref>[https://www.hra-news.org/2021/hranews/a-32924/ خبرگزاری هرانا ۲۸ آذر ۱۴۰۰]</ref>
== نیما به قلم خودش ==
 
<blockquote>«ابراهیم نوری، مرد شجاع و عصبانی از افراد یکی از دودمان‌های قدیمی شمال ایران محسوب می‌شد. من پسر بزرگ او هستم. پدرم در این ناحیه به زندگانی کشاورزی و گله‌داری خود مشغول بود. در پاییز همین سال زمانی که او در مسقط‌الرأس ییلاقی خود، یوش، منزل داشت من به دنیا آمدم. پیوستگی من از طرف جّده به گرجی‌های متواری از دیرزمانی در این سرزمین می‌رسد. زندگی بدوی من در بین شبانان و ایلخی‌بانان گذشت که به هوای چراگاه به نقاط دور ییلاق قشلاق می‌کنند و شب بالای کوه‌ها ساعات طولانی با هم به دور آتش جمع می‌شوند.</blockquote><blockquote>از تمام دورۀ بچگی خود من به‌جز زد و خوردهای وحشیانه و چیزهای مربوط به زندگی کوچ‌نشینی و تفریحات سادۀ آنها در آرامش یکنواخت و کور بی‌خبر از همه‌جا چیزی به خاطر ندارم.</blockquote><blockquote>در همان دهکده که من متولد شدم خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده یاد گرفتم. او مرا در کوچه‌باغ‌ها دنبال می‌کرد و به باد شکنجه می‌گرفت، پاهای نازک مرا به درخت‌های ریشه و گزنه‌دار می‌بست، با ترکه‌های بلند می‌زد و مرا مجبور می‌کرد به از برکردن نامه‌هایی که معمولاً اهل خانوادۀ دهاتی به هم می‌نویسند و خودش آنها را به هم چسبانیده و برای من طومار درست کرده بود.</blockquote><blockquote>اما یک سال که به شهر آمده بودم اقوام نزدیک من مرا به همپای برادر از خود کوچک‌ترم (لادبن) به یک مدرسه کاتولیک وا‌داشتند. آن‌وقت این مدرسه در تهران به مدرسه عالی سن‌لوئی شهرت داشت. دورۀ تحصیل من از اینجا شروع می‌شود. سال‌های اول زندگی مدرسۀ من به زد و خورد با بچه‌ها گذشت. وضع رفتار و سکنات من، کناره‌گیری و حُجبی که مخصوص بچه‌های تربیت‌شده در بیرون شهر است موضوعی بود که در مدرسه مسخره برمی‌داشت. </blockquote><blockquote>هنر من خوب پریدن و با رفیقم حسین پژمان فرار از محوطۀ مدرسه بود. من در مدرسه خوب کار نمی‌کردم. فقط نمرات نقاشی به داد من می‌رسید؛ اما بعدها در مدرسه مراقبت و تشویق یک معلم خوش‌رفتار که نظام وفا، شاعر بنام امروز، باشد مرا به خطِ شعر گفتن انداخت.</blockquote><blockquote>این تاریخ مقارن بود با سال‌هایی که جنگ‌های بین‌المللی ادامه داشت. من در آن‌وقت اخبار جنگ را به زبان فرانسه می‌توانستم بخوانم. شعرهای من در آن‌وقت به سبک خراسانی بود که همه‌چیز در آن یک جورو به‌طور کلی دوراز طبیعت واقع و کمتر مربوط با خصایص زندگی شخص گوینده وصف می‌شود. آشنایی با زبان خارجی راه تازه را در پیش چشم من گذاشت. ثمرۀ کاوش من در این راه بعد از جدایی از مدرسه و گذرانیدن دوران دلدادگی، بدانجا می‌انجامد که ممکن است در منظومه «افسانۀ» من دیده شود. قسمتی از این منظومه در روزنامۀ دوست شهید من، میرزاده‌عشقی، چاپ شد؛ ولی قبلاً در سال ۱۳۰۰ منظومه به نام «قصۀ رنگِ پریده» را انتشار داده بودم. </blockquote><blockquote>من پیش از آن شعری در دست ندارم. در پاییز سال ۱۳۰۱ نمونۀ دیگر از شیوۀ کار خود (ای شب) را که پیش از این تاریخ سروده بودم و دست به دست خوانده و رانده شده بود در روزنامۀ هفتگی «نوبهار» دیدم. شیوۀ کار من در هرکدام از این قطعات تیر زهرآگینی مخصوصاً در آن زمان به‌طرف طرفداران سبک قدیم بود. طرفداران سبک قدیم آنها را قابل درج و انتشار نمی‌دانستند. با وجود آن سال ۱۳۴۲ هجری بود که اشعار من صفحات زیاد منتخبات آثار شعرای معاصر را پر کرد. عجب آنکه نخستین منظومۀ من (قصۀ رنگ پریده) هم که از آثار بچگی من به شمار می‌آید، در جزو مندرجات این کتاب و در بین نام آن‌همه ادبای ریش و سبیل‌دار خوانده می‌شد و به‌طوری قرارگرفته بود که شعرا و ادبا را نسبت به من و مؤلف دانشمند کتاب (هشترودی‌زاده) خشمناک می‌ساخت؛ مثل اینکه طبیعت آزاد پرورش‌یافتۀ من در هر دوره از زندگی من باید با زد و خورد رو در رو باشد؛ اما انقلابات حوالی سال‌های ۱۲۹۹ و ۱۳۰۰ در حدود شمال ایران مرا از هنر خود پیش از انتشار این کتاب دور کرده بود و من دوباره به‌طرف هنر خود می‌آمدم.</blockquote><blockquote>این تاریخ مقارن بود با آغاز دورۀ سختی و فشار برای کشور من. ثمره‌ای که این مدت برای من داشت این بود که من روش کار خود را منظم‌تر پیدا کنم. روشی که در ادبیات زبان کشور من نبود و من به‌زحمت عمری در زیر بار خودم و کلمات و شیوۀ کار کلاسیک راه را صاف کرده و آماده کرده و اکنون در پیش نسل تازه‌نفس می‌اندازم.</blockquote><blockquote>در اشعار آزاد من وزن و قافیه به‌حساب دیگر گرفته می‌شوند. کوتاه و بلند شدن مصرع‌ها در آن‌ها بنا بر هوس و فانتزی نیست. من برای بی‌نظمی هم به نظمی اعتقاد دارم. هر کلمۀ من از روی قاعدۀ دقیق به کلمۀ دیگر می‌چسبد و شعر آزاد سرودن برای من دشوارتر از غیر آن است.</blockquote><blockquote>مایۀ اصلی اشعار من رنج من است. به عقیدۀ من گویندۀ واقعی باید آن مایه را داشته باشد. من برای رنج خود و دیگران شعر می‌گویم. فرم و کلمات و وزن و قافیه در همه‌وقت برای من ابزارهایی بوده‌اند که مجبور به‌عوض کردن آن‌ها بوده‌ام تا با رنج من و دیگران بهتر سازگار باشد.</blockquote><blockquote>در دورۀ زندگی خود من هم از جنس رنج‌های دیگران سهم‌هایی هست به‌طوری که من بانوی خانه و بچه‌دار و ایلخی‌بان و چوپان ناقابلی نیستم؛ به این جهت وقت پاک‌نویس برای من کم است. اشعار من متفرق به دست مردم افتاده یا در خارج کشور به‌توسط زبان‌شناس‌ها خوانده می‌شود.</blockquote><blockquote>فقط از سال ۱۳۱۷ به بعد در جزو هیئت تحریریۀ مجلۀ «موسیقی» بوده‌ام و به حمایت دوستان خود در این مجله اشعار خود را مرتباً انتشار داده‌ام.</blockquote><blockquote>من مخالف بسیار دارم، می‌دانم؛ چون خود من به‌طور روزمره دریافته‌ام، مردم هم باید روزمره دریابند. این کیفیت تدریجی و نتیجۀ کار است؛ مخصوصاً بعضی از اشعار مخصوص‌تر به خود من، برای کسانی که حواس جمع در عالم شاعری ندارند مبهم ست؛ اما انواع شعرهای من زیادند؛ چنانکه دیوانی به زبان مادری خود به اسم «روجا» دارم. </blockquote><blockquote>می‌توانم بگویم من به رودخانه شبیه هستم که از هر کجای آن لازم باشد بدون سر و صدا می‌توان آب برداشت. خوشایند نیست اسم بردن از داستان‌های منظوم خود به سبک‌های مختلف که هنوز به دست مردم نیفتاده است. </blockquote><blockquote>باقی شرح حال من همین می‌شود: در تهران می‌گذرانم. زیادی می‌نویسم، کم انتشار می‌دهم و این موضوع مرا از دور تنبل جلوه می‌دهد».</blockquote>
خانواده قربانی بارها اتهامات وارده بر علیه فرزندشان "حیدر قربانی" را رد کرده، و معتقدند که وی تحت شکنجه‌های شدید وادار به اعتراف اجباری شده است. پیشتر نیز در همین ارتباط رسانه‌های وابسته به [[وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی|وزارت اطلاعات]] و سپاه مستندی را با نام "راننده مرگ" مبنی بر اعتراف او منتشر کرده بودند.


== پیام حیدر قربانی از زندان ==
== پیام حیدر قربانی از زندان ==
حیدر قربانی طی تماسی از [[شکنجه]] شدنش در زندان‌های ایران می‌گوید:<blockquote>«٢٤ ساعت تمام اداره آگاهی کامیاران، کرمانشاه و سنندج ما را شکنجه و اذیت و تهدید کردند، ما را شلاق زدند و به ما بی احترامی و هتاکی کردند.</blockquote><blockquote>دست و پای ما را بسته بودند و و در حالت به اصطلاح خودشان (جوجه کباب) نایلونی را بر سر ما انداخته بودند و نایلون را فشار میدادند تا نفس ما قطع شود. من نارحتی قلبی دارم اما برای آنها مهم نیست کسی زیر شکنجه جان بدهد یا جان ندهد.</blockquote>[[پرونده:حیدر قربانی.JPG|بندانگشتی|'''درخواست لغو اعدام حیدر قربانی توسط عفو بین‌الملل''']]<blockquote>یک شهروند با هویت جبار محبی اهل میان دربند در کرمانشاه تنها به دلیل اینکه با من تماس تلفنی داشته بازداشت و به اداره آگاهی منتقل شده بود و تا سر حد مرگ شکنجه شد. سرهنگ علی اشرف کریمی خودش به بیمارستان رفته و به پزشک‌ها گفته بود مسکن بزنید و فوراً به زندان منتقل شود تا خونش به گردن ما نیفتد. آری اداره آگاهی اینچنین شکنجه می‌کند. اگر کسی به خاطر یک فقره دزدی بازداشت و به اداره آگاهی منتقل شود، انقدر شکنجه می‌شود که به هزار فقره دزدی اعتراف می‌کند.»</blockquote>حیدر قربانی در یکی از تماس‌های تلفنی از زندان سنندج به برادر خود حسن قربانی می‌گوید: <blockquote>«به خداوند قسم اگر هزاران جان دیگر هم داشتم، فدای مردم باشرافت کُرد می‌کردم، اراده‌ من پولادین است و صدور حکم [[اعدام در ایران|اعدام]] یک ذره‌ هم تاثیری بر اراده‌ من نگذاشته است. وی تاکید می‌کند: اگر هم من را اعدام کنند، برای من افتخار است، چون به دلیل اختلاس و فساد در  زندان نیستم، خانواده و اطرافیان من هم نباید نگران من باشند و باید اینگونه فکر کنند.»</blockquote>
حیدر قربانی طی تماسی از [[شکنجه]] شدنش در زندان‌های ایران می‌گوید:<blockquote>«٢٤ ساعت تمام اداره آگاهی کامیاران، کرمانشاه و سنندج ما را شکنجه و اذیت و تهدید کردند، ما را شلاق زدند و به ما بی احترامی و هتاکی کردند.</blockquote><blockquote>دست و پای ما را بسته بودند و و در حالت به اصطلاح خودشان (جوجه کباب) نایلونی را بر سر ما انداخته بودند و نایلون را فشار میدادند تا نفس ما قطع شود. من نارحتی قلبی دارم اما برای آنها مهم نیست کسی زیر شکنجه جان بدهد یا جان ندهد.</blockquote>[[پرونده:حیدر قربانی.JPG|بندانگشتی|'''درخواست لغو اعدام حیدر قربانی توسط عفو بین‌الملل''']]<blockquote>یک شهروند با هویت جبار محبی اهل میان دربند در کرمانشاه تنها به دلیل اینکه با من تماس تلفنی داشته بازداشت و به اداره آگاهی منتقل شده بود و تا سر حد مرگ شکنجه شد. سرهنگ علی اشرف کریمی خودش به بیمارستان رفته و به پزشک‌ها گفته بود مسکن بزنید و فوراً به زندان منتقل شود تا خونش به گردن ما نیفتد. آری اداره آگاهی اینچنین شکنجه می‌کند. اگر کسی به خاطر یک فقره دزدی بازداشت و به اداره آگاهی منتقل شود، انقدر شکنجه می‌شود که به هزار فقره دزدی اعتراف می‌کند.»</blockquote>حیدر قربانی در یکی از تماس‌های تلفنی از زندان سنندج به برادر خود حسن قربانی می‌گوید: <blockquote>«به خداوند قسم اگر هزاران جان دیگر هم داشتم، فدای مردم باشرافت کُرد می‌کردم، اراده‌ من پولادین است و صدور حکم [[اعدام در ایران|اعدام]] یک ذره‌ هم تاثیری بر اراده‌ من نگذاشته است. وی تاکید می‌کند: اگر هم من را اعدام کنند، برای من افتخار است، چون به دلیل اختلاس و فساد در  زندان نیستم، خانواده و اطرافیان من هم نباید نگران من باشند و باید اینگونه فکر کنند.»</blockquote>
== انعکاسات اعدام حیدر قربانی ==
== روزشمار زندگی نیما ==
تولد: نیما یوشیج (علی اسفندیاری) یوش ۱۵ جمادی‌الثانی ۱۳۱۵ قمری (۱۱ نوامبر ۱۸۹۷ میلادی) برابر با ۲۱ آبان ۱۲۷۴
 
۱۲۹۶- دریافت گواهینامه (تصدیق) دورۀ ابتدایی از مدرسۀ عالی سن‌لوئی در تهران.
 
۱۲۹۸- استخدام و اشتغال در وزارت مالیه. (ادارۀ دارایی)
 
۱۳۰۰- انتشار «قصۀ رنگ پریده» تهران، مطبعۀ سعادت.
 
۱۳۰۱- چاپ و انتشار قسمتی از «افسانه» در روزنامۀ «قرن بیستم» میرزاده عشقی.
 
۱۳۰۲- چاپ و انتشار شعر «ای شب» در مجلۀ بهار.
 
۱۳۰۳- چاپ و انتشار کتاب «منتخبات آثار» توسط محمدضیاء هشترودی، تهران، کتابخانۀ بروخیم.
 
۱۳۰۵- عقدکنان رسمی نیما یوشیج با عالیه جهانگیری، فرزند میرزا اسماعیل شیرازی و دخترعمۀ میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل، تهران ششم اردیبهشت.
 
۱۳۰۵- درگذشت میرزا ابراهیم‌خان اعظام السلطنۀ نوری، پدر نیما.
 
۱۳۰۵- چاپ و انتشار  کتاب «فریادها» شامل منظومۀ «خانوادۀ سرباز و سه شعر دیگر».
 
۱۳۰۷- انتقال (نیما و عالیه) به بابل و تدریس در مدارس بارفروش (بابل).
 
۱۳۰۹- انتقال و تدریس در لاهیجان و رشت.
 
۱۳۰۹- نگارش داستان «مرقد آقا» چاپ شده در چاپخانۀ کلالۀ خاور.
 
۱۳۱۰- انتقال به آستارا و تدریس در دبیرستان (حکیم نظامی) پسران و عالیه جهانگیر به سمت مدیر تنها مدرسۀ دخترانه در آستارا.
 
۱۳۱۲- انتقال از آستارا به تهران و تدریس در مدارس تهران.
 
۱۳۱۶- تدریس در مدرسۀ صنعتی تهران.
 
۱۳۱۷- عضویت در هیئت تحریریۀ مجلۀ «موسیقی» به مدیریت غلامحسین مین‌باشیان به همراهی صادق هدایت، عبدالحسین نوشین و محمدضیاء هشترودی.
 
۱۳۱۷- انتشار شعر و رسالۀ «ارزش احساسات در زندگی هنرپیشگان» در این مجله.
 
۱۳ اسفندماه سال ۱۳۲۱ ساعت هفت صبح تولد شراگیم یوشیج در بیمارستان نجمیۀ تهران چهارراه یوسف‌آباد.
 
۱۳۲۵- شرکت در نخستین کنگرۀ نویسندگان ایران، خانۀ «وکس» شوروی، خواندن شعر «آی آدم‌ها» و زندگینامۀ خودنوشت، توسط نیما. درآن شب با تبانیِ پرویز ناتل خانلری پسرخالۀ نیما و مهدی حمیدی شیرازی و همدستانش برق را قطع کردند؛ اما نیما توانست در نور یک شمع شعر «آی آدم‌ها» را بخواند.
 
۱۳۲۶- همکاری با مجلۀ ماهانۀ «مردم» و انتشار شعر «پادشاه فتح» در این مجله.
 
۱۳۲۷- کوچ از تهران، چهارراه یوسف‌آباد، کوچۀ پاریس به شمیران، تجریش، خیابان دزاشیب، کوچۀ حقیقت، در منزلی که نیما ساخته بود و نیمه‌کاره مانده بود.
 
۱۳۲۷- همکاری با مجله‌های «خروس جنگی» و «کویر» به دعوت زنده‌یاد غلامحسین قریب.
 
۱۳۲۹- چاپ و انتشار منظومۀ «افسانه» توسط انتشارات خیام با مقدمۀ احمد شاملو.
 
۱۳۲۹- چاپ و انتشار کتاب «دو نامه»، نامه از نیما یوشیج به شین پرتو و از شین پرتو به نیما یوشیج.
 
۱۳۳۲- دستگیری نیما از طرف سازمان امنیت و شهربانی به دستور تیمسار بختیار در تهران (زندان شهربانی خیابان سوم اسفند).
 
۱۳۳۳- انتشار مجموعۀ کوچکی به نام «کیست؟ چیست؟» در ۹۶ صفحه، در قطع جیبی، به‌کوشش ابوالقاسم جنتی عطایی، انتشارات احمد ناصحی.
 
۱۳۳۴- چاپ و انتشار کتاب «ارزش احساسات» نثر دربارۀ شعر فارسی، به‌کوشش ابوالقاسم جنتی عطایی، تهران، انتشارات صفیعلیشاه.
 
۱۳۳۶- چاپ و انتشار منظومۀ «مانلی» به‌کوشش ابوالقاسم جنتی عطایی، تهران، انتشارات صفیعلیشاه.
 
۱۳۳۸- خاموشی و آرامش ابدیِ نیما یوشیج در نیمه‌شب ۱۳ دی‌ماه که به پیشنهاد شراگیم یوشیج به‌صورت امانت در امامزاده عبدالله شهرری تهران به خاک سپرده شد.
 
۱۳۷۲- انتقال کالبد نیما به «یوش» توسط شراگیم یوشیج و همکاری اقوام و بستگان و اهالی یوش از امامزاده عبدالله تهران به زادگاهش یوش و خاک‌سپاری در حیاط خانۀ یوش (روز        ۲۵ نبش قبر و روز ۲۶ شهریورماه سال ۱۳۷۲ انتقال کالبد نیما به دهکدۀ ‌یوش)


=== اطلاعیه [[شورای ملی مقاومت ایران]] ===
== آثار نیما ==
اعدام مخفيانه حیدر قربانی زندانی سیاسی در سنندج
 ۱۳۳۹- چاپ و انتشار کتاب «افسانه و رباعیات» با نظارت دکتر محمد معین و بازنویسی رباعیات توسط عالیه جهانگیری و شراگیم یوشیج، مؤسسۀ روزنامۀ «کیهان» در تهران (اولین کتاب بعد از خاموشی نیما به همت و کوشش عالیه جهانگیر).


فراخوان به محكوميت قاطع رژيم آخوندی بخاطر اعدامها و اقدام فوری براي نجات زندانيان زير اعدام
 ۱۳۴۲- چاپ و انتشار «برگزیدۀ اشعار نیما یوشیج»، به‌کوشش سیروس طاهباز، تهران، انتشارات کتاب‌های جیبی مؤسسۀ فرانکلین.


ادامه و گسترش روابط سياسی و اقتصادی با رژيم آخوندی بايد به توقف اعدام و شكنجه مشروط شود، پرونده ۴دهه جنايت عليه بشريت و نسل كشي، به شورای امنیت ارجاع و سردمداران آن بويژه [[سید علی خامنه ای|خامنه‌ای]]، [[ابراهیم رئیسی|رئيسی]] و [[غلامحسین محسنی اژه‌ای|اژه‌ای]] در برابر عدالت قرار گيرند.
 ۱۳۴۴- چاپ و انتشار مجموعۀ «ماخ اولا»، گردآوری، نسخه‌برداری و تدوین سیروس طاهباز، تهران، انتشارات شمس.


برغم فراخوانهای گسترده داخلی و بین‌المللی، دژخيمان رژیم آخوندی امروز یکشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۰، زندانی سیاسی کُرد، حیدر قربانی را بدون اطلاع قبلی به خانواده و وکیل‌اش در سنندج اعدام کردند. دادگستری استان كردستان در اطلاعيه‌ای اعلام كرد حكم اعدام حيدر قربانی به اتهام بغی و مشاركت در قتل سه نفر از شهروندان كرد و عضويت در [[حزب دموکرات کردستان|حزب دمكرات]] در زندان سنندج اجرا شد(ايرنا ۲۸آذر).
 ۱۳ بهمن‌ماه ۱۳۴۴ تولد گل‌رخ یوشیج، تنها فرزند شراگیم و تنها نوۀ نیما.


دژخيمان رژيم آخوندی حتي از تحويل پيكر حيدر به خانواده‌اش خودداری نموده و تنها محل دفن او را به خانواده‌اش اطلاع دادند. گروه زيادی از مردم سنندج دراعتراض به اين اعدام وحشيانه در مقابل منزل حیدر قربانی دست به تجمع اعتراضی زدند.
 ۱۳۴۵- چاپ و انتشار مجموعۀ «شعر من»، گردآوری، نسخه‌برداری و تدوین سیروس طاهباز، تهران، انتشارات مروارید.


در ماههای گذشته كارشناسان و مراجع و سازمانهای بين‌المللی مدافع حقوق بشر بارها خواستار لغو اين حكم جنايتكارانه شده و تاكيد كرده بودند كه حكم اعدام وی براساس اخذ اعترافات زير شكنجه صادرشده است.
 ۱۳۴۶- چاپ و انتشار کتاب «شهر شب، شهر صبح»، گردآوری، نسخه‌برداری و تدوین سیروس طاهباز، تهران، انتشارات مروارید.


مقاومت ایران روز ۱۸مرداد۹۹، دبیرکل، کمیسرعالی و شورای حقوق‌بشر ملل متحد و دیگر ارگانها و مجامع مدافع حقوق‌بشر را به اقدام فوری به‌منظور ممانعت از اجرای حکم جنایتکارانه [[اعدام در ایران|اعدام]] زندانی سیاسی حیدر قربانی و نجات جان وی فرا خوانده بود.
۱۳۴۶- چاپ و انتشار مجموعۀ «ناقوس»، گردآوری، نسخه‌برداری و تدوین سیروس طاهباز، تهران انتشارات مروارید.


رژيم ضد بشری آخوندی ناتوان از مقابله با خيزشهای فزاينده مردمی و در وحشت از سرنگونی محتوم تنها راه را در تشديد اعدام و [[شکنجه|شكنجه]] و سركوب يافته است. اين يك هدف [[سید علی خامنه ای|خامنه‌ای]] از روی كار آوردن رييسی جلاد ۶۷ است. اعدام يك زندانی سياسی پس از ۵ سال اسارت آنهم دو روز بعد از محكوميت نقض وحشيانه و سيستماتيك حقوق بشر در ايران توسط مجمع عمومی ملل متحد، نمودی از همين سياست است. تنها از ابتدای آذرماه اعدام ۳۵ زندانی ثبت شده است.
۱۳۴۸- چاپ و انتشار کتاب «تعریف و تبصره و یادداشت‌های دیگر»، گردآوری، نسخه‌برداری و تدوین سیروس طاهباز، تهران، انتشارات امیرکبیر.


مقاومت ایران، شورای امنيت، دبيركل، شورای حقوق بشر و كميسر عالی حقوق بشر ملل متحد و همچنين اتحاديه اروپا و كشورهای عضو را به محكوميت قاطع روند فزاينده اعدامها در ايران فرامی‌خواند و خواستار اقدام فوری به منظور نجات زندانيان زير اعدام می‌باشد. ادامه و گسترش روابط سياسی و اقتصادی با فاشيسم دينی حاكم بر ايران بايد به توقف اعدام و شكنجه مشروط شود، پرونده ۴دهه جنايت عليه بشريت و نسل كشی توسط اين رژيم، به شورای امنیت ملل متحد ارجاع شود و سردمداران آن بويژه خامنه‌ای، رييسی و اژه‌ای در برابر عدالت قرار گيرند.
۱۳۴۹- چاپ و انتشار مجموعه «قلم‌انداز»، گردآوری، نسخه‌برداری و تدوین سیروس طاهباز، تهران، انتشارات دنیا.


دبیرخانه شورای ملی مقاومت ایران
۱۳۴۹- چاپ و انتشار کتاب «آهو و پرنده‌ها» قصه برای کودکان، ویرایش سیروس طاهباز و نقاشی‌های بهمن دادخواه، تهران، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان.


۲۸ آذر ۱۴۰۰ (۱۹ دسامبر ۲۰۲۱)<ref>[https://www.iranncr.org/2021/12/19/6963/ اعدام مخفيانه حیدر قربانی زندانی سیاسی در سنندج]</ref>
۱۳۵۰- چاپ و انتشار کتاب «توکایی در قفس»، ویرایش سیروس طاهباز و نقاشی‌های بهمن دادخواه، تهران، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان.


=== اظهارات خانواده حیدر قربانی ===
۱۳۵۰- چاپ و انتشار کتاب «دنیا خانۀ من است» (پنجاه نامه از نیما یوشیج)، گردآوری، نسخه‌برداری و تدوین سیروس طاهباز، تهران، انتشارات زمان.


==== پسر حیدر قربانی ====
۱۳۵0- چاپ و انتشار کتاب «نامه‌های نیما به همسرش عالیه» نسخه‌برداری و تدوین شراگیم یوشیج و مینا میرهادی (یوشیج)، تهران، انتشارات آگاه.
پسر حیدر قربانی در ۶ شهریور ۱۴۰۰ با انتشار ویدیویی تاکید کرد:<blockquote>«پدرش جرمی مرتکب نشده و زیر شکنجه از او اعتراف گرفته شده است. او در این پیام خواستار همبستگی مردم برای متوقف کردن حکم اعدام پدرش شده بود.»</blockquote>


==== همسر حیدر قربانی ====
۱۳۵۰- چاپ و انتشار کتاب «کندوهای شکسته» (مجموعه داستان)، گردآوری، نسخه‌برداری و تدوین سیروس طاهباز، تهران، انتشارات نیل.
شراره صادقی، همسر حیدر قربانی هم در ویدیوی دیگری با توضیح روند دستگیری و شکنجه گفت: <blockquote>«نیروهای امنیتی وقتی دیدند که "پرونده‌سازی" برای حیدر قربانی به آنها امکان اعدام او را نمی‌دهد، در آبان‌ماه سال ۱۳۹۸ برای او یک "پرونده محرمانه" تشکیل دادند.</blockquote><blockquote>به گفته خانم صادقی، وکیل وقت آقای قربانی حتی اجازه مطالعه این پرونده را نداشته است.»<ref name=":0">[https://www.dw.com/fa-ir/%D8%AD%DB%8C%D8%AF%D8%B1-%D9%82%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%DA%A9%D8%B1%D8%AF-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A7%D8%B9%D8%AF%D8%A7%D9%85-%D8%B4%D8%AF/ سایت دویچه وله فارسی]</ref></blockquote>پس از اجرای حکم اعدام حیدر قربانی در زندان مرکزی سنندج، برادر این زندانی سیاسی می‌گوید، این حکم در شرایطی اجرا شده است که دفتر ‌رئیس قوه قضائیه طی روزهای گذشته در نامه‌ای دستور بازبینی پرونده را داده بود.


==== برادر حیدر قربانی ====
۱۳۵۱- انتشار «کشتی طوفان» (مجموعه نامه‌های نیما یوشیج)، گردآوری، نسخه‌برداری و تدوین سیروس طاهباز، تهران، انتشارات دنیا.
حسن قربانی، برادر حیدر قربانی، روز یکشنبه ۲۸ آذر ماه پس از اجرای حکم اعدام این زندانی سیاسی،‌ در گفتگویی اختصاصی با صدای آمریکا گفت، در تماسی که طی روزهای گذشته با دفتر [[غلامحسین محسنی اژه‌ای]]، ‌رئیس قوه قضائیه، داشت به او اطلاع داده شده بود که نامه‌ دستور بازبینی پرونده بر اساس ماده ۴۷۷ قانون آیین دادرسی کیفری به دفتر رئیس کل دادگستری استان سنندج ارسال شده است.


آقای قربانی می‌گوید روز چهارشنبه ۲۴ آذر ماه با مراجعه به دادگستری استان سنندج،‌ منشی دفتر رئیس کل این دادگستری نیز به او گفت که نامه را دریافت کرده‌اند. او به صدای آمریکا می‌گوید،‌ به رغم آن که دفتر اژه‌ای دستور بازبینی پرونده را داده بود، اما او به طور مخفیانه و بدون برخورداری از حق آخرین ملاقات با خانواده، در زندان مرکزی سنندج اعدام شد.
۱۳۵۰- چاپ و انتشار کتاب «ارزش احساسات و پنج مقاله در شعر و نمایش»، گردآوری، نسخه‌برداری و تدوین سیروس طاهباز، تهران، انتشارات گوتنبرگ.


حسن قربانی به نقل از همبندی‌های حیدر قربانی گفت،‌ او را ساعت ۹ شب بدون اطلاع خانواده و وکیل برای اجرای حکم اعدام از بند خارج کردند. او در ادامه گفتگوی خود به صدای آمریکا گفت،‌ ساعت ۴ صبح روز یکشنبه ۲۸ آذر ماه در تماسی به خانواده حیدر قربانی اعلام شده که قرار است این زندانی سیاسی برای بررسی ماده ۴۷۷ به تهران انتقال داده شود و می‌توانند برای ملاقات به زندان مرکزی سنندج بروند.
۱۳۵۰- چاپ و انتشار کتاب «آب در خوابگه مورچگان» (۵۴۰ رباعی)، نسخه‌برداری عالیه جهانگیری، تهران، انتشارات امیرکبیر.


آقای حیدری می‌گوید پس از رسیدن خانواده به زندان مرکزی سنندج به آنها گفته شده برای گرفتن جنازه به قبرستان «بهشت محمد» در سنندج بروند.
۱۳۵۰- چاپ و انتشار کتاب «حرف‌های همسایه» (دربارۀ شعر و شاعری) ، گردآوری، نسخه‌برداری و تدوین سیروس طاهباز، تهران، انتشارات دنیا.


برادر حیدر قربانی افزود، نیروهای امنیتی زیادی در قبرستان حضور داشتند و آنها جنازه را به خاک سپردند؛‌ به گفته وی در تمام این مدت نیز او به همراه دو نیروی امنیتی در یک ماشین نگه داشته شده بود و تا پایان خاکسپاری به حسن قربانی اجازه خروج از خودرو داده نشده است.  
۱۳۵۲- چاپ و انتشار کتاب «مانلی و خانۀ سریویلی»، گردآوری، نسخه‌برداری و تدوین سیروس طاهباز، تهران، انتشارات امیرکبیر.


حسن قربانی در پایان این گفت‌و‌گو به صدای آمریکا گفت: «دو، سه سال است که داد می‌زنم، دارم فریاد می‌زنم برادر من نه کسی را کشته بود، نه دست به اسلحه زده بود، ‌نه بر علیه جمهوری اسلامی قیام کرده بود،‌ حیدر آدم با شخصیت و مرد بزرگواری بود، اینها هیچ دلیل برای اعدام کردن حیدر نداشتند.»<ref>[https://ir.voanews.com/a/juvenile-iran-execution-heydar-ghorbani-/6360934.html سایت صدای آمریکا فارسی ۲۸ آذر ۱۴۰۰]</ref>
۱۳۵۴- چاپ و انتشار کتاب «ستاره‌ای در زمین» (مجموعۀ نامه)، گردآوری، نسخه‌برداری و تدوین سیروس طاهباز، تهران، انتشارات توس.


=== کاربران شبکه مجازی ===
۱۳64- چاپ و انتشار کتاب مجموعه «فریادهای دیگر و عنکبوت رنگ»، گردآوری، نسخه‌برداری و تدوین سیروس طاهباز، تهران، انتشارت دنیا.
کاربران ایرانی شبکه‌های مجازی شنبه شب ششم شهریور در یک طوفان توئیتری خواستار لغو فوری حکم اعدام حیدر قربانی شده بودند.


کاربران در این کارزار با انتشار توئیت‌هایی به زبان‌های مختلف به روند رسیدگی به پرونده اعتراض کرده و حکم صادرشده را "غیرعادلانه" خواندند.
۱۳۶۹- چاپ و انتشار کتاب «برگزیدۀ اشعار و یادداشت‌های روزانه»، به‌کوشش سیروس طاهباز، تهران، انتشارات بزرگمهر.


حیدر قربانی خود تصریح کرده بود، هرگز نه عضو گروهی، مثلا حزب دموکرات بوده (برخلاف آنچه در اتهاماتش ذکر شده) و نه هرگز از سلاح استفاده کرده است.<ref name=":0" />
۱۳۷۶- چاپ اول و انتشار کتاب «مجموعۀ نامه‌های نیما یوشیج» نسخه‌برداری و تدوین شراگیم یوشیج و مینا میرهادی (یوشیج) تهران، انتشارات نگاه.


صدها نفر از مردم شهرستان کامیاران، روز یکشنبه ۲۸ آذر ماه، در اعتراض به اجرای حکم اعدام حیدر قربانی تجمع کردند.
۱۳۷۶- کنگرۀ بزرگداشت صدمین سال تولد نیمای بزرگ از طرف سازمان جهانی یونسکو در ایران و سراسر جهان به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین مشاهیر و مفاخر جهان در تهران برگزار شد.


حضور گسترده مردم کامیاران علیرغم تهدیدهای مکرر اداره اطلاعات، نشان‌دهنده خشم و انزجار مردم از اجرای حکم اعدام حیدر قربانی بود.
۱۳۷۹- چاپ و انتشار کتاب «غول و نقاش» (دو طرح برای کودکان)، به‌کوشش سیروس طاهباز و نقاشی بهرام دبیری، تهران، نشر ماه‌ریز.  


روز جمعه ۳ دی‌ماه ۱۴۰۰؛ "ملا میرزا محمد رحمانی"  شهروند ۵۰ ساله اهل اهل روستای "لون سادات" کامیاران، پس از سخنرانی در مراسم ختم حیدر قربانی، روز چهارشنبه ۱ دی‌ماه به اداره اطلاعات این شهر احضار و بازداشت شد.
چاپ و انتشار کتاب «دو سفرنامه از نیما یوشیج» (بارفروش و رشت)، به‌کوشش علی میرانصاری، تهران، سازمان اسناد ملی ایران.


"ملا میرزا محمد رحمانی" در مراسم ختم حیدر قربانی ضمن محکوم کردن اجرای حکم اعدام این زندانی سیاسی نسبت به وضعیت سیاسی موجود در کردستان و همچنین عدم احقاق حقوق شهروندان کرد در حکومت فاشیستی اسلامی ایران اعتراض کرده بود.
۱۳۸۵- چاپ و انتشار کتاب «دربارۀ هنر و شعر و شاعری»، به‌کوشش سیروس طاهباز، تهران، انتشارات نگاه.


روز سه‌شنبه ۳۰ آذرماه نیز "آمانج قربانی" از فعالین محیط‌زیست، به اتهام شرکت در مراسم ختم حیدر قربانی، پس از احضار به این نهاد امنیتی بازداشت شده است.
۱۳۸۷- چاپ و انتشار کتاب «دیوان رباعیات نیما یوشیج»، نسخه‌برداری و تدوین شراگیم یوشیج و مینا میرهادی (یوشیج) تهران، انتشارات مروارید.


به نقل از منابع محلی، طی دو روز گذشته بیش از ۱۵۰ نفر از شهروندان کامیارانی توسط اداره اطلاعات احضار مورد بازجویی قرار گرفته و از آنها تعهد کتبی اخذ شده است.
۱۳۸۷- چاپ و انتشار کتاب «یادداشت‌های روزانۀ نیما یوشیج، به‌کوشش و نسخه‌برداری و تنظیم و تدوین شراگیم یوشیج، تهران، انتشارات مروارید.


=== وکیل حیدر قربانی ===
۱۳۹۶ - چاپ و انتشار کتاب «دفترهای نیما» (مجموعۀ آثار منثور نیما یوشیج)، به مراقبت شراگیم یوشیج، تهران، انتشارات رشدیه.
اواخر شهریور ماه سال ۹۹ صالح نیکبخت،‌ وکیل مدافع آقای قربانی در گفتگویی با صدای آمریکا از رد درخواست اعاده دادرسی موکلش توسط دیوان عالی کشور خبر داد و ضمن اعتراض به روند پیگیری پرونده در دستگاه قضایی، حکم صادر شده را «غیرقانونی» و «غیر شرعی» نامید.


<blockquote></blockquote>
<blockquote></blockquote>
۸٬۶۹۲

ویرایش