کاربر:Safa/2صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

←‏سخنان گرامشی: اصلاح سجاوندی
بدون خلاصۀ ویرایش
(←‏سخنان گرامشی: اصلاح سجاوندی)
(۸ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۸: خط ۱۸:


=== بنیانگذاری حزب کمونیست ایتالیا ===
=== بنیانگذاری حزب کمونیست ایتالیا ===
نوزدهم ژوییه‌ی ۱۹۲٠ دومین کنگره‌ی انترناسیونال کمونیستی در مسکو برگزار شد. از گروه نظم نوین کسی در هیئت نمایندگی حزب سوسیالیست ایتالیا حضور نداشت. در این ‌هیئت بوردیگا، رهبر جناح “امتناع”‌ و یکی از مخالفین سیاست پارلمانی و انتخاباتی حزب حضورداشت. جیاسینتو منوتی سراتی از «هواداران سیاست انتخاباتی » عضو دیگر این هیئت بود. این دو بر سر مسئله‌ی پارلمانتاریسم اختلاف نظر داشتند، اما، هر دو بر سر خط سیاسی کمونیست‌های تورین نظری خصمانه داشتند. در طی روند کنگره، گرامشی و اعضای نظم نوین اعتبار زیادی کسب کردند.‌ جنبش شوراها در ایتالیا به پایگاه کارگران تورین محدود بود، اما، اخبار مربوط به مبارزات آن و پروژه‌ی سیاسی‌اش از طریق نوشته‌های گرامشی به لنین رسید. لنین از طریق یکی از کارگزاران انترناسیونال که به ایتالیا فرستاده ‌بود این فرصت را یافت که طرح گرامشی «برای بازسازی حزب سوسیالیست» را مطالعه کند. از این رو، وی در «تزهایی در باره‌ی وظایف بنیادین کنگره‌ی دوم انترناسیونال کمونیستی» می‌گوید که پیشنهادهای گرامشی “کاملًا در انطباق با اصول بنیادین انترناسیونال سوم” قرار دارند. در جلسه‌ی سی‌ام ژوئیه، لنین در پاسخ به سراتی که اعلام کرد: وی طرفدار پاکسازی تدریجی جناح سازشکارِ حزب سوسیالیست بوده اما مخالف انشعاب است، تأکید نمود: باید به صراحت به رفقای ایتالیایی بگوییم که خط سیاسی نظم نوین منطبق بر خط انترناسیونال کمونیستی است، نه خط اکثریت رهبران کنونی حزب سوسیالیست و گروه پارلمانیشان .... به این خاطر است که باید به رفقای ایتالیایی و تمامی حزب‌هایی که دارای جناح راست می‌باشند بگوییم: این گرایش رفرمیستی ه‌یچ وجه مشترکی با کمونیسم ندارد.‌ سیاست «امتناع» بوردیگا نیز از نقد تند لنین مصون نماند. این ادعا که هر گونه مشارکت پارلمانی در دولت بورژوایی خطرناک است به خطاست. «انهدام پارلمان» باید حاصل مبارزه‌ای باشد که در درون پارلمان جاری است.
نوزدهم ژوییه‌ی ۱۹۲٠ دومین کنگره‌ی انترناسیونال کمونیستی در مسکو برگزار شد. از گروه نظم نوین کسی در هیئت نمایندگی حزب سوسیالیست ایتالیا حضور نداشت. در این ‌هیئت بوردیگا، رهبر جناح “امتناع”‌ و یکی از مخالفین سیاست پارلمانی و انتخاباتی حزب حضورداشت. جیاسینتو منوتی سراتی از «هواداران سیاست انتخاباتی » عضو دیگر این هیئت بود. این دو بر سر مسئله‌ی پارلمانتاریسم اختلاف نظر داشتند، اما، هر دو بر سر خط سیاسی کمونیست‌های تورین نظری خصمانه داشتند. در طی روند کنگره، گرامشی و اعضای نظم نوین اعتبار زیادی کسب کردند.‌ جنبش شوراها در ایتالیا به پایگاه کارگران تورین محدود بود، اما، اخبار مربوط به مبارزات آن و پروژه‌ی سیاسی‌اش از طریق نوشته‌های گرامشی به لنین رسید. لنین از طریق یکی از کارگزاران انترناسیونال که به ایتالیا فرستاده ‌بود این فرصت را یافت که طرح گرامشی «برای بازسازی حزب سوسیالیست» را مطالعه کند. از این رو، وی در «تزهایی در باره‌ی وظایف بنیادین کنگره‌ی دوم انترناسیونال کمونیستی» می‌گوید که پیشنهادهای گرامشی “کاملًا در انطباق با اصول بنیادین انترناسیونال سوم” قرار دارند.<ref>جوزپه فیوری، زندگی مرد انقلابی، ترجمهٔ مهشید امیر‌شاهی، تهران: انتشارات خوارزمی، ۱۳۶۰ صفحه ۱۷۰
</ref> در جلسه‌ی سی‌ام ژوئیه، لنین در پاسخ به سراتی که اعلام کرد: وی طرفدار پاکسازی تدریجی جناح سازشکارِ حزب سوسیالیست بوده اما مخالف انشعاب است، تأکید نمود: باید به صراحت به رفقای ایتالیایی بگوییم که خط سیاسی نظم نوین منطبق بر خط انترناسیونال کمونیستی است، نه خط اکثریت رهبران کنونی حزب سوسیالیست و گروه پارلمانیشان .... به این خاطر است که باید به رفقای ایتالیایی و تمامی حزب‌هایی که دارای جناح راست می‌باشند بگوییم: این گرایش رفرمیستی ه‌یچ وجه مشترکی با کمونیسم ندارد.‌ سیاست «امتناع» بوردیگا نیز از نقد تند لنین مصون نماند. این ادعا که هر گونه مشارکت پارلمانی در دولت بورژوایی خطرناک است به خطاست. «انهدام پارلمان» باید حاصل مبارزه‌ای باشد که در درون پارلمان جاری است.


لنین، سپس، نتیجه گرفت: «در حال حاضر، پارلمان نیز صحنه‌ای برای مبارزه‌ی طبقاتی است»  گرامشی در ۲۱ اوت همان سال نوشت: با یادآوری روزهای پُرشور آوریل گذشته، ما و بی‌تردید تمامی رفقای بخش‌ها و تمامی کارگران از این بابت بسیار خوشنود هستیم که نظر کمیته‌ی اجرایی انترناسیونال سوم از رأی اکثریت نمایندگان ایتالیایی حزب بسیار متفاوت است؛ این خبر که بالاترین مرجع جنبش انترناسیونالیستی کارگران از رأی “ دو-آتشه‌های” تورین پشتیبانی نمود برای ما بسیار مسرت‌بخش است. در حالی که برخی از سرشناس‌ترین رهبران سوسیالیست ایتالیا هنوز در روسیه بودند، مبارزه‌ای در ایتالیا شروع شد که شکست قطعی اقدام انقلاب ۱۹۱۹-۱۹۲٠ را به دنبال داشت. این بار نیز، این لجاجت سرمایه‌دارها بود که منجر به شورش کارگران شد. اتحادیه‌ی صنفی کارگران فلزکار خواهان افزایش دست- مزدها بود که از سوی صاحبان کارخانه‌ها رد گردید. به این دلیل، کارگران فلزکار تمامی کارخانه‌های فلزکاری را در شبه‌جزیره اشغال کردند. به مدت یک ماه، بیش از نیم میلیون کارگر، مسلح به هر چه که می‌شد، کنترل کارخانه‌ها را با حفظ تولید به دست گرفته‌بودند. در تورین، مدیریت کارخانه‌ها به دست شوراها افتاد. کارگران در لومباردی، لیگوریا، توسکانی، امیلیا و هم چنین در بعضی از شهرهای جنوب نیز دست به اقدام‌های مشابه زده و سعی نمودند که تا مدیریت تولید را به دست بگیرند. از مجموعه‌ی آن چه که اتفاق ‌افتاد این گونه به نظر می‌رسید که فرضیه‌ی گرامشی سرانجام توسط واقعیت به ثبوت رسید. اما، او در شماره‌ی دوم سپتامبر آوانته! سرمقاله‌ای را با لحنی مأیوسانه نوشت: «این واقعیت که اشغال کارخانه‌ها به این آسانی ممکن شد نیاز به تعمق بسیار دارد. کارگران نباید از این موضوع دچار توهم شوند.» و افزود، «آیا این نشانه‌ی ضعف سرمایه‌داری بود و یا آن که نشان از درجه‌ی توان پرولتاریا دارد، به خودی خود نشان‌دهنده‌ی موضع مشخصی نیست.  قدرت کماکان زیر کنترل سرمایه باقی می‌ماند.» در این مورد گرامشی اشتباه نمی‌کرد. با گذشت روزها، جبهه‌ی سرمایه‌دارها متحد ماند، در حالی که صفوف کارگران شقه-شقه شد و تحت تأثیر دسته‌بندی‌های داخلی به شدت تضعیف گردید. بار دیگر، عدم وجود رهبری متمرکز برای جنبش به بهای گزافی تمام شد. نخست، شرکت در قیام یکپارچه نبود. شمار بسیاری از پرولتاریا سردرگم بوده و کناره‌گرفتند. اتحادیه‌های صنفی صرفاً میانجیگری حکومت را برای پایان دادن به دعوا در نظر داشتند. اقلیت انقلابی از وزن کافی برای ایجاد تغییر سمت رادیکال در رهبری حزب سوسیالیست برخوردار نبود. در میان کارگران، شتاب‌زدگی و تندروی برخی از دسته‌بندیها باعث بروز اختلافهای داخلی و شکاف گردید. انقلاب عملًا به رأی گذاشته شد و از سوی مجمع عمومی کنفدراسیون کار رد‌شد. با میانجیگری و طرح مصالحه‌ای از سوی جیولیتی نخست وزیر وقت ایتالیا، اشغال کارخانه‌ها به پایان رسید و بار دیگر شوراها شکست خوردند. در اولین روزهای اکتبر ۱۹۲٠ کارگران در همه جا به سر کار بازگشتند. انتشار نظم نوین در دوره‌ی اشغال کارخانه‌ها به طور موقت تعطیل شد. به دنبال از سرگیری انتشار نشریه، گرامشی دو مقاله زیر عنوان «حزب کمونیست» در شماره‌های چهارم و نهم اکتبر منتشر ساخت. در این مقاله‌ها، وی به بررسی و تحلیل وضعیت سیاسی ایتالیا و وظایف حزب کارگران می‌پردازد. گرامشی حتا در اوج مبارزه‌ی کارگران فلزکار نیز از دادن شعارهای توخالی «کارگرگرایی» خودداری نمود. درعوض، از دیدگاه وی کارگر از نظرعقلانی تنبل بوده، چیزی فراتر از وضعیت حال را نه می‌داند و نه می‌خواهد که ببیند، و به این دلیل هنگام انتخاب رهبرانش فاقد هرگونه معیار سنجش بوده و می‌گذارد که با وعده و وعید او را بفریبند؛ می‌خواهد باور داشته‌باشد که هر آن چه را که خواست می‌تواند با کمترین تلاش و بدون آن که چندان بیندیشد به دست آورد.» این بیان تلخ واقعیت بود. تئوریسین شوراها بدون زیر پا گذاشتن نظرگاه عمومی‌اش اما به ه‌یچ وجه حاضر نشد که تن به عوامفریبی روز بدهد. کارگر آزادی‌اش را تنها می‌تواند در حزب کمونیست پیدا کند، “جایی که وی می‌تواند بیندیشد، فراتر از حال را ببیند، و دارای مسئولیت است؛ جایی که وی هم سازمانده‌ی کرده و هم سازمان داده می‌شود؛ جایی که وی  خود را بخشی از پیشآهنگ احساس نموده که به پیش می‌راند و بخش بزرگی را نیز با خود می‌برد.  در فاز سیاسی داخلی و بین‌المللی معاصر مسئله‌ی شکل‌گیری حزب کمونیست در صدر مسایل قرار می‌گیرد. حزب سوسیالیست، حزب سنتی کارگران ایتالیا: نتوانسته است خود را از روند از هم پاشی که ویژه‌ی دوره‌ی حاضر است مصون نگاه دارد. این حزب مجموعه‌ای از احزاب است؛ اگر چه حرکت می‌کند، اما با تنبلی و سستی بسیار گام برمی‌دارد؛ همواره در معرض خطر است که به راحتی طعمه آسانی برای ماجراجویان، جاه‌طلبان، و شهرت‌طلبانی شود که فاقد هر گونه جدیت سیاسی هستند؛ به دلیل نامتجانس بودن، شدت سایش در چرخ دنده‌های‌ا‌ش آن را کاملًا فرسوده کرده و از رمق انداخته‌است؛ این حزب ه‌یچ گاه توان آن را ندارد که رنج و مسئولیت اقدام انقلابی را که نیاز فوری شرایط عینی است بپذیرد. با تکیه بر شناخت فوق است که می‌توان پاسخ به این معضل تاریخی را پیدا نمود که چرا به جای آن که حزب به توده‌ها آموزش داده و آنها را هدایت کند، این توده‌ها هستند که به حزب طبقه‌ی کارگر “آموزش داده” و آن را به پیش می‌رانند ... در واقع، این حزب سوسیالیست، که مدعی راهبر و راهنمای توده‌هاست، چیزی جز دفتر اسنادِ رسمی نیست که با فروتنی سرگرم به ثبت رساندن عملیات خود به خودی توده‌هاست. به رغم این همه، اگر در جایی و یا زمانی از وقوع فاجعه‌ای برای جنبش کارگری پیشگیری شده‌باشد صرفاً به این دلیل می‌تواند باشد که “در بخشهای شهری حزب، در اتحادیه‌های صنفی، در کارخانه‌ها و روستاها، هستند گروههای مصممی از کمونیستها که به وظایف تاریخیشان کاملًا آگاهند.” در آن هنگام یک حزب کمونیست در درون حزب سوسیالیست وجود داشت، «که تنها از سازمان علنی، مرکزیت، و از انضباط خاص خویش بی‌بهره بوده، که برای توسعه سریع و بازسازی حزب به مثابه‌ی حزب سراسری طبقه‌ی کارگر امری کاملًا ضروری است.» بر اساس تهایی که توسط کنگره‌ی دوم انترناسیونال سوم به تصویب رسید، بر عهده‌ی کمونیستها بود که تا «بخش کمونیستی حزب سوسیالیست ایتالیا را در کوتاهترین زمان ممکن سازمان دهند.» حزب باید در اسم و در عمل به حزب کمونیست ایتالیا، بخشی از انترناسیونال سوم  کمونیستی تبدیل گردد. گرامشی در خلال ماه اوت ۱۹۲٠ گروه‌ی را برای «آموزش کمونیستی» بنا نهاد. او در مقابله با تولیاتی و تراچینی، از پیوستن به گروه انتخاباتی حزب در تورین خودداری نمود. به رغم بهبود روابط در دوره‌ی اشغال کارخانه‌ها، گرامشی کماکان منزوی باقی ماند. در حالی که زمان نام‌نویسی در انتخابات نزدیک می‌شد، حزب نامزدی وی برای شرکت در انتخابات را رد کرد و نام او از لیست اسامی کاندیداهای حزب حذف شد.
لنین، سپس، نتیجه گرفت: «در حال حاضر، پارلمان نیز صحنه‌ای برای مبارزه‌ی طبقاتی است»  گرامشی در ۲۱ اوت همان سال نوشت: با یادآوری روزهای پُرشور آوریل گذشته، ما و بی‌تردید تمامی رفقای بخش‌ها و تمامی کارگران از این بابت بسیار خوشنود هستیم که نظر کمیته‌ی اجرایی انترناسیونال سوم از رأی اکثریت نمایندگان ایتالیایی حزب بسیار متفاوت است؛ این خبر که بالاترین مرجع جنبش انترناسیونالیستی کارگران از رأی “ دو-آتشه‌های” تورین پشتیبانی نمود برای ما بسیار مسرت‌بخش است. در حالی که برخی از سرشناس‌ترین رهبران سوسیالیست ایتالیا هنوز در روسیه بودند، مبارزه‌ای در ایتالیا شروع شد که شکست قطعی اقدام انقلاب ۱۹۱۹-۱۹۲٠ را به دنبال داشت. این بار نیز، این لجاجت سرمایه‌دارها بود که منجر به شورش کارگران شد. اتحادیه‌ی صنفی کارگران فلزکار خواهان افزایش دست- مزدها بود که از سوی صاحبان کارخانه‌ها رد گردید. به این دلیل، کارگران فلزکار تمامی کارخانه‌های فلزکاری را در شبه‌جزیره اشغال کردند. به مدت یک ماه، بیش از نیم میلیون کارگر، مسلح به هر چه که می‌شد، کنترل کارخانه‌ها را با حفظ تولید به دست گرفته‌بودند. در تورین، مدیریت کارخانه‌ها به دست شوراها افتاد. کارگران در لومباردی، لیگوریا، توسکانی، امیلیا و هم چنین در بعضی از شهرهای جنوب نیز دست به اقدام‌های مشابه زده و سعی نمودند که تا مدیریت تولید را به دست بگیرند. از مجموعه‌ی آن چه که اتفاق ‌افتاد این گونه به نظر می‌رسید که فرضیه‌ی گرامشی سرانجام توسط واقعیت به ثبوت رسید. اما، او در شماره‌ی دوم سپتامبر آوانته! سرمقاله‌ای را با لحنی مأیوسانه نوشت: «این واقعیت که اشغال کارخانه‌ها به این آسانی ممکن شد نیاز به تعمق بسیار دارد. کارگران نباید از این موضوع دچار توهم شوند.» و افزود، «آیا این نشانه‌ی ضعف سرمایه‌داری بود و یا آن که نشان از درجه‌ی توان پرولتاریا دارد، به خودی خود نشان‌دهنده‌ی موضع مشخصی نیست.  قدرت کماکان زیر کنترل سرمایه باقی می‌ماند.» در این مورد گرامشی اشتباه نمی‌کرد. با گذشت روزها، جبهه‌ی سرمایه‌دارها متحد ماند، در حالی که صفوف کارگران شقه-شقه شد و تحت تأثیر دسته‌بندی‌های داخلی به شدت تضعیف گردید. بار دیگر، عدم وجود رهبری متمرکز برای جنبش به بهای گزافی تمام شد. نخست، شرکت در قیام یکپارچه نبود. شمار بسیاری از پرولتاریا سردرگم بوده و کناره‌گرفتند. اتحادیه‌های صنفی صرفاً میانجیگری حکومت را برای پایان دادن به دعوا در نظر داشتند. اقلیت انقلابی از وزن کافی برای ایجاد تغییر سمت رادیکال در رهبری حزب سوسیالیست برخوردار نبود. در میان کارگران، شتاب‌زدگی و تندروی برخی از دسته‌بندیها باعث بروز اختلافهای داخلی و شکاف گردید. انقلاب عملًا به رأی گذاشته شد و از سوی مجمع عمومی کنفدراسیون کار رد‌شد. با میانجیگری و طرح مصالحه‌ای از سوی جیولیتی نخست وزیر وقت ایتالیا، اشغال کارخانه‌ها به پایان رسید و بار دیگر شوراها شکست خوردند. در اولین روزهای اکتبر ۱۹۲٠ کارگران در همه جا به سر کار بازگشتند. انتشار نظم نوین در دوره‌ی اشغال کارخانه‌ها به طور موقت تعطیل شد. به دنبال از سرگیری انتشار نشریه، گرامشی دو مقاله زیر عنوان «حزب کمونیست» در شماره‌های چهارم و نهم اکتبر منتشر ساخت. در این مقاله‌ها، وی به بررسی و تحلیل وضعیت سیاسی ایتالیا و وظایف حزب کارگران می‌پردازد. گرامشی حتا در اوج مبارزه‌ی کارگران فلزکار نیز از دادن شعارهای توخالی «کارگرگرایی» خودداری نمود. درعوض، از دیدگاه وی کارگر از نظرعقلانی تنبل بوده، چیزی فراتر از وضعیت حال را نه می‌داند و نه می‌خواهد که ببیند، و به این دلیل هنگام انتخاب رهبرانش فاقد هرگونه معیار سنجش بوده و می‌گذارد که با وعده و وعید او را بفریبند؛ می‌خواهد باور داشته‌باشد که هر آن چه را که خواست می‌تواند با کمترین تلاش و بدون آن که چندان بیندیشد به دست آورد.» این بیان تلخ واقعیت بود. تئوریسین شوراها بدون زیر پا گذاشتن نظرگاه عمومی‌اش اما به هیچ وجه حاضر نشد که تن به عوامفریبی روز بدهد. کارگر آزادی‌اش را تنها می‌تواند در حزب کمونیست پیدا کند، “جایی که وی می‌تواند بیندیشد، فراتر از حال را ببیند، و دارای مسئولیت است؛ جایی که وی هم سازمانده‌ی کرده و هم سازمان داده می‌شود؛ جایی که وی  خود را بخشی از پیشآهنگ احساس نموده که به پیش می‌راند و بخش بزرگی را نیز با خود می‌برد.  در فاز سیاسی داخلی و بین‌المللی معاصر مسئله‌ی شکل‌گیری حزب کمونیست در صدر مسایل قرار می‌گیرد. حزب سوسیالیست، حزب سنتی کارگران ایتالیا: نتوانسته است خود را از روند از هم پاشی که ویژه‌ی دوره‌ی حاضر است مصون نگاه دارد. این حزب مجموعه‌ای از احزاب است؛ اگر چه حرکت می‌کند، اما با تنبلی و سستی بسیار گام برمی‌دارد؛ همواره در معرض خطر است که به راحتی طعمه آسانی برای ماجراجویان، جاه‌طلبان، و شهرت‌طلبانی شود که فاقد هر گونه جدیت سیاسی هستند؛ به دلیل نامتجانس بودن، شدت سایش در چرخ دنده‌های‌ا‌ش آن را کاملًا فرسوده کرده و از رمق انداخته‌است؛ این حزب ه‌یچ گاه توان آن را ندارد که رنج و مسئولیت اقدام انقلابی را که نیاز فوری شرایط عینی است بپذیرد. با تکیه بر شناخت فوق است که می‌توان پاسخ به این معضل تاریخی را پیدا نمود که چرا به جای آن که حزب به توده‌ها آموزش داده و آنها را هدایت کند، این توده‌ها هستند که به حزب طبقه‌ی کارگر “آموزش داده” و آن را به پیش می‌رانند ... در واقع، این حزب سوسیالیست، که مدعی راهبر و راهنمای توده‌هاست، چیزی جز دفتر اسنادِ رسمی نیست که با فروتنی سرگرم به ثبت رساندن عملیات خود به خودی توده‌هاست. به رغم این همه، اگر در جایی و یا زمانی از وقوع فاجعه‌ای برای جنبش کارگری پیشگیری شده‌باشد صرفاً به این دلیل می‌تواند باشد که “در بخشهای شهری حزب، در اتحادیه‌های صنفی، در کارخانه‌ها و روستاها، هستند گروههای مصممی از کمونیستها که به وظایف تاریخیشان کاملًا آگاهند.” در آن هنگام یک حزب کمونیست در درون حزب سوسیالیست وجود داشت، «که تنها از سازمان علنی، مرکزیت، و از انضباط خاص خویش بی‌بهره بوده، که برای توسعه سریع و بازسازی حزب به مثابه‌ی حزب سراسری طبقه‌ی کارگر امری کاملًا ضروری است.» بر اساس تهایی که توسط کنگره‌ی دوم انترناسیونال سوم به تصویب رسید، بر عهده‌ی کمونیستها بود که تا «بخش کمونیستی حزب سوسیالیست ایتالیا را در کوتاهترین زمان ممکن سازمان دهند.» حزب باید در اسم و در عمل به حزب کمونیست ایتالیا، بخشی از انترناسیونال سوم  کمونیستی تبدیل گردد. گرامشی در خلال ماه اوت ۱۹۲٠ گروه‌ی را برای «آموزش کمونیستی» بنا نهاد. او در مقابله با تولیاتی و تراچینی، از پیوستن به گروه انتخاباتی حزب در تورین خودداری نمود. به رغم بهبود روابط در دوره‌ی اشغال کارخانه‌ها، گرامشی کماکان منزوی باقی ماند. در حالی که زمان نام‌نویسی در انتخابات نزدیک می‌شد، حزب نامزدی وی برای شرکت در انتخابات را رد کرد و نام او از لیست اسامی کاندیداهای حزب حذف شد.


در روزهای ۲۹-۲۸ نوامبر، طی نشستی در ایمولا، بخش کمونیستی حزب سوسیالیست ایتالیا رسماً پا به عرصه‌ی وجود گذاشت. در درون این به اصطلاح «دسته‌بندی ایمولا» گروه بوردیگا متنفذترین بود. این گروه به سبب سابقه‌ی طولانی‌اش در سطح ملی، گرایش به جدایی از حزب داشت. گرامشی که در این نشست حضور داشت، اما، خواهان تلاش در جهت بازسازی از درون بود. آخرین شماره‌ی هفته‌نامه‌ی نظم نوین در ۲4 دسامبر منتشر شد. پس از آن، نظم نوین از اول ژانویه‌ی ۱۹۲۱ تحت مدیریت گرامشی به روزنامه تبدیل شد. گرامشی در مورد روزنامه‌ی نظم نوین، که جایگزین آوانته!  چاپ تورین می‌شد، نوشت: «سنت تهاجمی روزنامه‌ی حزب سوسیالیست را دنبال نموده، و هم زمان، فشرده‌تر، سنت فعالیت آموزشی و تبلیغاتی هفته‌نامه را نیز ادامه خواهد‌داد.» در واقع امر، بررسی هفتگی فرهنگ سوسیالیستی به میزان زیادی به عنوان تجربه‌ای تکرار ناپذیر باقی ماند. حیات دو ساله‌ی این هفته‌نامه با یکی از دراماتیک‌ترین و در عین حال پرشورترین لحظات در تاریخ جنبش کارگری ایتالیا مصادف بود. اگرچه یک نشریه‌ی کمونیستی «گوشت و خون کارگران» است، اما، روشنفکرانی مانند جوزپه پره-زولینی، پی‌یرو گوبه‌تی، و جورجس سورِل نیز در امور آن شرکت کردند. پره-زولینی بعداً در مورد این هفته‌نامه نوشت: مقاله‌های انقلابی و خردمندانه، بسا بهتر از آن چه که ما در ستون روزنامه ها و نشریه‌های سوسیالیستی آن روز می‌یافتیم. اما، اداره‌ی یک روزنامه و هم زمان دخالت همه جانبه در مبارزه، به نظر من موجب کاهش خلاقیت کیفی این گروه گردید، گروه‌ی که باورهای انقلابی و ابتکار و خلاقیتشان در هم تنیده بود، امری که به ندرت رخ می‌دهد. انتقاد پره-زولینی به یقین به سبب تعصب سیاسی‌اش دچار نارسایی است. اما، تردیدی نیست که نوشته‌های گرامشی در هفته‌نامه‌ی نظم نوین در کنار دفترها، مهمترین میراث تئوریک وی را تشکیل می‌دهند. یک روز پیش از شروع کنگره‌ی هفدهم حزب سوسیالیست ایتالیا در پانزدهم ژانویه‌ی ،۱۹۲۱ گرامشی مقاله‌ای با عنوان کنگره‌ی لی‌وُرنو را در نظم نوین منتشر نمود:«‌سرانجام در لیوُرنو مشخص خواهد شد که آیا طبقه‌ی کارگر ایتالیا توانایی آن را دارد که حزب مستقل طبقه‌اش را از درون سازمان دهد؛ سرانجام معلوم خواهد شد که آیا تجربه‌ی چهار ساله‌ی جنگ امپریالیستی و تجربه‌ی دو ساله‌ی رکود نیروهای مولد جهان خواهد توانست کارگران ایتالیا را نسبت به وظایف تاریخی‌شان متقاعد سازد.» گرامشی در آن زمان مسیری را که بوردیگا در پیش گرفته و به طور فزایندهای از پشتیبانی لنین نیز برخوردار بود، آشکارا پذیرفته بود: جدایی‌ای که میان کمونیست‌ها و سازشکاران در لی‌وُرنو رخ خواهد داد، به ویژه، به این معنا خواهد بود که: طبقه‌ی کارگر انقلابی خود را از گرایش‌های منحط سوسیالیستی که در زیست- واره‌ی انگلی‌شان در دالانهای حکومتی پوسیده گشته‌اند جدا می‌سازد، یعنی راهش را از آن گرایش‌هایی که سعی داشتند با سو‌ی-استفاده از موقعیت برتر شمال دست به ایجاد اشرافیت کارگری بزنند جدا می‌سازد ... طبقه‌ی کارگر انقلابی بر رد این گونه اشکال قلّابی سوسیالیستی مُهر تأیید می‌زند: رهایی کارگران از طریق کسب امتیاز از طریق سازش‌های پارلمانی و بده- بستان‌های وزارتی به دست نمی‌آید. رهایی کارگران تنها از طریق اتحاد میان کارگران صنعتی شمال و دهقانان بی‌بضاعت جنوب در جهت سرنگونی دولت بورژوایی و برپایی دولت کارگران و دهقانان به دست خواهد‌آمد. در کنگره سه گرایش عمده به کشاکش پرداختند. گرایش “بیشنه‌گراهای خواهان حفظ وحدت” مخالف جدایی از سازشکاران بوده و از انترناسیونال پشتیبانی نمود. سازشکاران و کمونیستها دو گرایش دیگر بودند. خط “بیشینه‌گراها” به رهبری سراتی مدافع برنامه‌ی “حداکثر” حزب از طریق اقدام انقلابی برای سرنگونی نظم سرمایه‌داری و اجرای کامل پروژه‌ی سوسیالیستی بود. تعداد رأی‌های بیشینه‌گراها ۹۸٠۲۸ بوده، در حالی که سازشکاران تعداد ۱4۶۹۵ رأی و کمونیستها 5۸۷۸۳ رأی به دست آوردند. کمونیست‌ها – از جمله گروه بوردیگا و گروه نظم نوین – محل کنگره (تئاتر گولدونی) را ترک‌ کردند و در تئاتر سان مارکو گردآمده و پیمان بستند که تا حزب کمونیست ایتالیا را به عنوان عضوی از انترناسیونال سوم بنیان نهند. آمادیو بوردیگا بدون ه‌یچ رقابتی به رهبری حزب نوبنیاد برگزیده‌شد. گرامشی به عضویت کمیته‌ی مرکزی انتخاب شد، اما از کمیته‌ی اجرایی بیرون ماند. وضعیت سیاسی وی نامشخص ماند. وی که در آن زمان تنها سی سال داشت و در درون حزب گمنام بود، به طور عمده به عنوان یک روشنفکر معروف بود. چند سالی طول‌کشید تا وی به عنوان یک رهبر برجسته‌ی کمونیست شناخته‌شود.<ref>آنتونیو گرامشی نوشته‌ی آنتونیو سانتوچی ص ۶۵ تا ۷۲</ref>
در روزهای ۲۹-۲۸ نوامبر، طی نشستی در ایمولا، بخش کمونیستی حزب سوسیالیست ایتالیا رسماً پا به عرصه‌ی وجود گذاشت. در درون این به اصطلاح «دسته‌بندی ایمولا» گروه بوردیگا متنفذترین بود. این گروه به سبب سابقه‌ی طولانی‌اش در سطح ملی، گرایش به جدایی از حزب داشت. گرامشی که در این نشست حضور داشت، اما، خواهان تلاش در جهت بازسازی از درون بود. آخرین شماره‌ی هفته‌نامه‌ی نظم نوین در ۲4 دسامبر منتشر شد. پس از آن، نظم نوین از اول ژانویه‌ی ۱۹۲۱ تحت مدیریت گرامشی به روزنامه تبدیل شد. گرامشی در مورد روزنامه‌ی نظم نوین، که جایگزین آوانته!  چاپ تورین می‌شد، نوشت: «سنت تهاجمی روزنامه‌ی حزب سوسیالیست را دنبال نموده، و هم زمان، فشرده‌تر، سنت فعالیت آموزشی و تبلیغاتی هفته‌نامه را نیز ادامه خواهد‌داد.» در واقع امر، بررسی هفتگی فرهنگ سوسیالیستی به میزان زیادی به عنوان تجربه‌ای تکرار ناپذیر باقی ماند. حیات دو ساله‌ی این هفته‌نامه با یکی از دراماتیک‌ترین و در عین حال پرشورترین لحظات در تاریخ جنبش کارگری ایتالیا مصادف بود. اگرچه یک نشریه‌ی کمونیستی «گوشت و خون کارگران» است، اما، روشنفکرانی مانند جوزپه پره-زولینی، پی‌یرو گوبه‌تی، و جورجس سورِل نیز در امور آن شرکت کردند. پره-زولینی بعداً در مورد این هفته‌نامه نوشت: مقاله‌های انقلابی و خردمندانه، بسا بهتر از آن چه که ما در ستون روزنامه ها و نشریه‌های سوسیالیستی آن روز می‌یافتیم. اما، اداره‌ی یک روزنامه و هم زمان دخالت همه جانبه در مبارزه، به نظر من موجب کاهش خلاقیت کیفی این گروه گردید، گروه‌ی که باورهای انقلابی و ابتکار و خلاقیتشان در هم تنیده بود، امری که به ندرت رخ می‌دهد. انتقاد پره-زولینی به یقین به سبب تعصب سیاسی‌اش دچار نارسایی است. اما، تردیدی نیست که نوشته‌های گرامشی در هفته‌نامه‌ی نظم نوین در کنار دفترها، مهمترین میراث تئوریک وی را تشکیل می‌دهند. یک روز پیش از شروع کنگره‌ی هفدهم حزب سوسیالیست ایتالیا در پانزدهم ژانویه‌ی ،۱۹۲۱ گرامشی مقاله‌ای با عنوان کنگره‌ی لی‌وُرنو را در نظم نوین منتشر نمود:«‌سرانجام در لیوُرنو مشخص خواهد شد که آیا طبقه‌ی کارگر ایتالیا توانایی آن را دارد که حزب مستقل طبقه‌اش را از درون سازمان دهد؛ سرانجام معلوم خواهد شد که آیا تجربه‌ی چهار ساله‌ی جنگ امپریالیستی و تجربه‌ی دو ساله‌ی رکود نیروهای مولد جهان خواهد توانست کارگران ایتالیا را نسبت به وظایف تاریخی‌شان متقاعد سازد.» گرامشی در آن زمان مسیری را که بوردیگا در پیش گرفته و به طور فزایندهای از پشتیبانی لنین نیز برخوردار بود، آشکارا پذیرفته بود: جدایی‌ای که میان کمونیست‌ها و سازشکاران در لی‌وُرنو رخ خواهد داد، به ویژه، به این معنا خواهد بود که: طبقه‌ی کارگر انقلابی خود را از گرایش‌های منحط سوسیالیستی که در زیست- واره‌ی انگلی‌شان در دالانهای حکومتی پوسیده گشته‌اند جدا می‌سازد، یعنی راهش را از آن گرایش‌هایی که سعی داشتند با سو‌ی-استفاده از موقعیت برتر شمال دست به ایجاد اشرافیت کارگری بزنند جدا می‌سازد ... طبقه‌ی کارگر انقلابی بر رد این گونه اشکال قلّابی سوسیالیستی مُهر تأیید می‌زند: رهایی کارگران از طریق کسب امتیاز از طریق سازش‌های پارلمانی و بده- بستان‌های وزارتی به دست نمی‌آید. رهایی کارگران تنها از طریق اتحاد میان کارگران صنعتی شمال و دهقانان بی‌بضاعت جنوب در جهت سرنگونی دولت بورژوایی و برپایی دولت کارگران و دهقانان به دست خواهد‌آمد. در کنگره سه گرایش عمده به کشاکش پرداختند. گرایش “بیشنه‌گراهای خواهان حفظ وحدت” مخالف جدایی از سازشکاران بوده و از انترناسیونال پشتیبانی نمود. سازشکاران و کمونیستها دو گرایش دیگر بودند. خط “بیشینه‌گراها” به رهبری سراتی مدافع برنامه‌ی “حداکثر” حزب از طریق اقدام انقلابی برای سرنگونی نظم سرمایه‌داری و اجرای کامل پروژه‌ی سوسیالیستی بود. تعداد رأی‌های بیشینه‌گراها ۹۸٠۲۸ بوده، در حالی که سازشکاران تعداد ۱4۶۹۵ رأی و کمونیستها 5۸۷۸۳ رأی به دست آوردند. کمونیست‌ها – از جمله گروه بوردیگا و گروه نظم نوین – محل کنگره (تئاتر گولدونی) را ترک‌ کردند و در تئاتر سان مارکو گردآمده و پیمان بستند که تا حزب کمونیست ایتالیا را به عنوان عضوی از انترناسیونال سوم بنیان نهند. آمادیو بوردیگا بدون ه‌یچ رقابتی به رهبری حزب نوبنیاد برگزیده‌شد. گرامشی به عضویت کمیته‌ی مرکزی انتخاب شد، اما از کمیته‌ی اجرایی بیرون ماند. وضعیت سیاسی وی نامشخص ماند. وی که در آن زمان تنها سی سال داشت و در درون حزب گمنام بود، به طور عمده به عنوان یک روشنفکر معروف بود. چند سالی طول‌کشید تا وی به عنوان یک رهبر برجسته‌ی کمونیست شناخته‌شود.<ref>آنتونیو گرامشی نوشته‌ی آنتونیو سانتوچی ص ۶۵ تا ۷۲</ref>
خط ۳۴: خط ۳۵:


== دفترهای زندان ==
== دفترهای زندان ==
این مجموعه شامل ۳۲ دفترچه بالغ بر ۲۸۴۸ صفحه دست‌نویس مطابق با ۴۰۰۰ صفحه تایپ‌شده می‌باشد.
آنتونیو گرامشی در دفترهای زندان درگیر نبردی دائمی علیه هرگونه جبرباوری مکانیکی بود که نیروهای بالقوه‌ی مارکسیسم را به عنوان یک فلسفه‌ی عمل تحلیل می‌بُرد. این برداشت که ما در حال حاضر شکست خورده‌ایم اما «مسیر تاریخ در بلند‌مدت هم‌راستای ما عمل می‌کند» قطعاً می‌تواند در ایجاد اندکی پایداری در مبارزه مفید باشد، اما هم‌چنین نوعی افیونِ مذهبیِ طبقات فرودست نیز هست، «جایگزینی برای تقدیر یا مشیتِ دین‌های متکی به اقرار»، و در این معنا می‌تواند دلیلی برای انفعال و «خودبسندگی احمقانه» باشد. بنابراین، گرامشی نقد مشهور مارکس از دین را درموردِ خودِ مارکسیسم به‌کار می‌برد. هیچ تضمینی به هیچ‌شکل در تاریخ وجود ندارد، همه‌چیز به توانایی ما در واکاوی، سازمان‌دهی و تشکیل اتحادها وابسته است. این‌مورد را هم‌چنین می‌توان به تجربه‌های مربوط به بحران‌های اقتصادی نیز تسری بخشید.
آنتونیو گرامشی در دفترهای زندان درگیر نبردی دائمی علیه هرگونه جبرباوری مکانیکی بود که نیروهای بالقوه‌ی مارکسیسم را به عنوان یک فلسفه‌ی عمل تحلیل می‌بُرد. این برداشت که ما در حال حاضر شکست خورده‌ایم اما «مسیر تاریخ در بلند‌مدت هم‌راستای ما عمل می‌کند» قطعاً می‌تواند در ایجاد اندکی پایداری در مبارزه مفید باشد، اما هم‌چنین نوعی افیونِ مذهبیِ طبقات فرودست نیز هست، «جایگزینی برای تقدیر یا مشیتِ دین‌های متکی به اقرار»، و در این معنا می‌تواند دلیلی برای انفعال و «خودبسندگی احمقانه» باشد. بنابراین، گرامشی نقد مشهور مارکس از دین را درموردِ خودِ مارکسیسم به‌کار می‌برد. هیچ تضمینی به هیچ‌شکل در تاریخ وجود ندارد، همه‌چیز به توانایی ما در واکاوی، سازمان‌دهی و تشکیل اتحادها وابسته است. این‌مورد را هم‌چنین می‌توان به تجربه‌های مربوط به بحران‌های اقتصادی نیز تسری بخشید.


خط ۴۳: خط ۴۶:


== شهریار جدید ==
== شهریار جدید ==
شهریار جدید از رساله‌های مهم گرامشی، خوانشی نوآورانه و بدعت‌گونه از رساله‌ی شهریار نیکولو ماکیاولی، نویسنده و سیاستمدار ایتالیایی، درباره‌ی اصول سیاست و آیین کشورداری است. شهریار جدید نامی است که گرامشی بر اجتماع روشنفکران طبقه‌کارگر نهاده بود. این شهرزاده (پرنس) نمی‌تواند شخصیتی واقعی، یعنی فردی خاص باشد، فقط می‌تواند سازواره‌ای باشد، یعنی مجموعه‌ای اجتماعی که پس از آنکه خود را تحکیم کرد و از اعمال خود آگاهی یافت، در آن اراده‌ای دسته‌جمعی شکل می‌گیرد.  مقصود گرامشی از شهریار جدید، یک حزب انقلابی متشکل از زحمتکشان روشنفکر است که می‌تواند هژمونی آلترناتیوی در جامعه‌ی مدنی ایجاد کند. (چه گنده‌گویی‌های فریبنده و منحرف کننده‌ای!)
شهریار جدید از رساله‌های مهم گرامشی، خوانشی نوآورانه از رساله‌ی شهریار نیکولو ماکیاولی، نویسنده و سیاستمدار ایتالیایی، درباره‌ی اصول سیاست و آیین کشورداری است. شهریار جدید نامی است که گرامشی بر اجتماع روشنفکران طبقه‌کارگر نهاده بود. این شهزاده نمی‌تواند شخصیتی واقعی، یعنی فردی خاص باشد، فقط می‌تواند سازواره‌ای باشد، یعنی مجموعه‌ای اجتماعی که پس از آنکه خود را تحکیم کرد و از اعمال خود آگاهی یافت، در آن اراده‌ای دسته‌جمعی شکل‌می‌گیرد.  مقصود گرامشی از شهریار جدید، یک حزب انقلابی متشکل از زحمتکشان روشنفکر است که می‌تواند هژمونی آلترناتیوی در جامعه‌ی مدنی ایجاد کند.  
 
گرامشی به سبب نظریه‌اش در مورد هژمونی فرهنگی در جامعه‌های سرمایه‌داری شناخته شده و آرای او در مورد هژمونی به دیدگاه و نگرش او در جایگاه یک راهبردشناس سیاسی شکل بخشیده است. آثار گرامشی موجب تشویق نظریه‌پردازان مارکسیست دوره‌های بعدی مانند آلتوسر و پولانتساس شد تا ساختار و کارکردهای دولت در دموکراسی‌های لیبرال یا آزادی‌خواه را مورد بررسی دقیق قرار دهند.
 
در "شهریار جدید" نویسنده به ماکیاول ، بوروکراسی، اکونومیسم و .... می‌پردازد. در باب ماکیاول او اثر شهریار این فیلسوف عملگرا را به مثابه نمونه تاریخی اسطوره سورلی معرفی می‌کند؛ ژرژ سورلی‌ای که نظریه‌پرداز سندیکالیسم انقلابی بود و به نوعی بر فاشیسم ایتالیایی ساخته موسولینی اثر عمده‌ای داشت. نکته جالب هم در همین امر نهفته است. گرامشی به نوعی به تمجید شهریار ماکیاول می‌پردازد و آن را این چنین می سشهریار جدید از رساله‌های مهم گرامشی، خوانشی نوآورانه و بدعت‌گونه از رساله‌ی شهریار نیکولو ماکیاولی، نویسنده و سیاستمدار ایتالیایی، درباره‌ی اصول سیاست و آیین کشورداری است. شهریار جدید نامی است که گرامشی بر اجتماع روشنفکران طبقه‌کارگر نهاده بود. این شهرزاده (پرنس) نمی‌تواند شخصیتی واقعی، یعنی فردی خاص باشد، فقط می‌تواند سازواره‌ای باشد، یعنی مجموعه‌ای اجتماعی که پس از آنکه خود را تحکیم کرد و از اعمال خود آگاهی یافت، در آن اراده‌ای دسته‌جمعی شکل می‌گیرد.  مقصود گرامشی از شهریار جدید، یک حزب انقلابی متشکل از زحمتکشان روشنفکر است که می‌تواند هژمونی آلترناتیوی در جامعه‌ی مدنی ایجاد کند. (چه گنده‌گویی‌های فریبنده و منحرف کننده‌ای!)
 
گرامشی به سبب نظریه‌اش در مورد هژمونی فرهنگی در جامعه‌های سرمایه‌داری شناخته شده و آرای او در مورد هژمونی به دیدگاه و نگرش او در جایگاه یک راهبردشناس سیاسی شکل بخشیده است. آثار گرامشی موجب تشویق نظریه‌پردازان مارکسیست دوره‌های بعدی مانند آلتوسر و پولانتساس شد تا ساختار و کارکردهای دولت در دموکراسی‌های لیبرال یا آزادی‌خواه را مورد بررسی دقیق قرار دهند.
 


گرامشی با نظریه‌اش در مورد هژمونی فرهنگی در جامعه‌های سرمایه‌داری می‌شود و نظریات او درباره‌ی هژمونی در جایگاه یک راهبردشناس سیاسی شخصیت او را شکل می‌دهد. آثار گرامشی زمینه‌ساز نظریه‌پردازان مارکسیستی مانند آلتوسر و پولانتساس شد تا کارکردهای دولت در دموکراسی‌های لیبرال یا آزادی‌خواه را مورد بررسی قرار دهند.


در "شهریار جدید" نویسنده به ماکیاول ، بوروکراسی، اکونومیسم و .... می پردازد. در باب مایاول او اثر شهریار این فیلسوف عملگرا را به مثابه نمونه تاریخی اسطوره سورلی معرفی می‌کند؛ ژرژ سورلی‌ای که نظریه پرداز سندیکالیسم انقلابی بود و به نوعی بر فاشیسم ایتالیایی ساخته موسولینی اثر عمده‌ا‌ی داشت. نکته جالب هم در همین امر نهفته است. گرامشی به نوعی به تمجید شهریار ماکیاول می پردازد و آن را این چنین می‌ستاید:"..... نمونه یک ایدئولوژی سیاسی که به صورت یک خیال‌آباد بی روح یا نظریه‌بافی عالمانه ارائه نمی‌شود، بلکه به صورت آفریده یک تخیل عینی که روی مردم پراکنده و از هم بریده اثر می‌کند و اراده جمعی آنها را برمی‌انگیزد و سازمان می‌بخشد."
در "شهریار جدید" او اثر شهریار ماکیاول را به مثابه نمونه تاریخی اسطوره سورلی معرفی می‌کند؛ ژرژ سورلی‌ای که نظریه‌پرداز سندیکالیسم انقلابی بود و به نوعی بر فاشیسم و موسولینی اثر عمده‌ا‌ی داشت.گرامشی به نوعی به تمجید شهریار ماکیاول می پردازد:"..... نمونه یک ایدئولوژی سیاسی که به صورت یک خیال‌آباد بی روح یا نظریه‌بافی عالمانه ارائه نمی‌شود، بلکه به صورت آفریده یک تخیل عینی که روی مردم پراکنده و از هم بریده اثر می‌کند و اراده جمعی آنها را برمی‌انگیزد و سازمان می‌بخشد."


== سخنان گرامشی ==
== سخنان گرامشی ==
 
* شیفتگان درگاه  استبداد! اگر با مردم نیستید بر علیه مردم عمل نکنید!
* شیفتگان درگاه  استبداد! اگر با مردم نیستید بر علیه مردم عمل نکنید!
* یک حکومت تضعیف‌شده، شبیه یک ارتش در حال شکست است!
* یک حکومت تضعیف‌شده، شبیه یک ارتش در حال شکست است!
* کلیدی‌ترین پرسش برای فلسفه سیاسی در طول تاریخ, چگونگی اداره کشور توسط بهترین حکومت بود. یا بهترین رژیم سیاسی کدام است. چگونه می‌توان از رژیم بد به حکومتی شایسته دست یافت.
* کلیدی‌ترین پرسش برای فلسفه سیاسی در طول تاریخ، چگونگی اداره کشور توسط بهترین حکومت بود. یا بهترین رژیم سیاسی کدام است. چگونه می‌توان از رژیم بد به حکومتی شایسته دست یافت.
* بشریت اکنون می‌داند که کدام رژیم سیاسی شر مطلق است, در این حوزه دستش خالی نیست.
* بشریت اکنون می‌داند که کدام رژیم سیاسی شر مطلق است،  در این حوزه دستش خالی نیست.
* فیلسوفان عصر روشنگری, در تبیین حکومت‌های سکولار, اهدافشان ناظر بر جهان‌شمول بودن universal آن بوده‌است.
* فیلسوفان عصر روشنگری، در تبیین حکومت‌های سکولار، اهدافشان ناظر بر جهان‌شمول بودن universal آن بوده‌است.
* صلح جهانی کانتی  cosmopolita  peace. و شهروند جهانی بودن هدفی در محدوده اروپا نبود، اگرچه کانت به آلمانی می‌نوشت اما هرگز مخاطبش مردم آلمان نبوده‌است.
* صلح جهانی کانتی  cosmopolita  peace. و شهروند جهانی بودن هدفی در محدوده اروپا نبود، اگرچه کانت به آلمانی می‌نوشت اما هرگز مخاطبش مردم آلمان نبوده‌است.
* دموکراسی نوین جهان حاصل چهارصد سال جدال نظری و عملی است, انتخابی بودن حاکمان, سکولاریسم یا جدایی دین از دولت, تفکیک قوای سه‌گانه, و رعایت حقوق بشر, اجزا  لاینفک این دموکراسی است. فقدان هر کدام از اجزای فوق آن دموکراسی ناقص و مستحق براندازی است.
* دموکراسی نوین جهان حاصل چهارصد سال جدال نظری و عملی است،  انتخابی بودن حاکمان،  سکولاریسم یا جدایی دین از دولت،  تفکیک قوای سه‌گانه،  و رعایت حقوق بشر،  اجزا  لاینفک این دموکراسی است. فقدان هر کدام از اجزای فوق آن دموکراسی ناقص و مستحق براندازی است.
* این دموکراسی شامل دوران اولیه قانونمداری, دوران میانی عدالت محوری و شرایط کنونی دفاع از محیط زیست ایجاد نهادهای مستقل از قدرت سیاسی ngo‌ها و منشور جهانی  حقوق بشر, از مصوبات تخطی‌ناپذیر سازمان ملل تبدیل شد.
* این دموکراسی شامل دوران اولیه قانونمداری، دوران میانی عدالت محوری و شرایط کنونی دفاع از محیط زیست ایجاد نهادهای مستقل از قدرت سیاسی ngo‌ها و منشور جهانی  حقوق بشر، از مصوبات تخطی‌ناپذیر سازمان ملل تبدیل شد.
* دموکراسی ناقص و سیستم اداری منبعث از آن هرگز قادر نیست, منطبق بر رضایتمندی مردم, اقتصاد, فرهنگ, حقوق و وظایف شهروندی را ساماندهی کند.
* دموکراسی ناقص و سیستم اداری منبعث از آن هرگز قادر نیست، منطبق بر رضایتمندی مردم، اقتصاد، فرهنگ، حقوق و وظایف شهروندی را ساماندهی کند.
* به جای مردم, برای مردم، پیشاپیش مردم، به دنبال مردم نباید تصمیم و حرکت کرد، بلکه باید با مردم و از خواسته‌های مردم حمایت کنیم!
* به جای مردم، برای مردم، پیشاپیش مردم، به دنبال مردم نباید تصمیم و حرکت کرد، بلکه باید با مردم و از خواسته‌های مردم حمایت کنیم!
* در چنین شرایطی مردم به تحقق حق و انجام درست وظیفه خویش عمل خواهند‌کرد!
* در چنین شرایطی مردم به تحقق حق و انجام درست وظیفه خویش عمل خواهند‌کرد!
* ...در تغییر و تحولات اخیر، فلسفه‌ی عمل «لحظه‌ی هژمونی» را مطالبه می‌کند. ...دوره‌ای بحرانی با پی‌آمدهای غیرقابل پیشبینی است، از میان رفتنی که در آن «کهنه از بین می‌رود و نو نمی‌تواند جایگزین شود». بنابراین، «رهنمود معقول و معنوی» عامل تعیین‌کننده در کسب هژمونی است: پیش از آن که یک گروه اجتماعی به تصرف قدرت حکومتی دست یازد، می‌تواند و در حقیقت باید که رهبر باشد؛ پس از آن، و هنگامی که این گروه اجتماعی اِعمال قدرت نموده و حتا پس از این که کنترل را به طور کامل به دست گرفت، یعنی پس از آن که به قدرت مسلط تبدیل شد، کماکان باید موضع رهبری را حفظ کند.
* در تغییر و تحولات اخیر، فلسفه‌ی عمل «لحظه‌ی هژمونی» را مطالبه می‌کند. دوره‌ای بحرانی با پی‌آمدهای غیرقابل پیشبینی است، از میان رفتنی که در آن «کهنه از بین می‌رود و نو نمی‌تواند جایگزین شود». بنابراین، «رهنمود معقول و معنوی» عامل تعیین‌کننده در کسب هژمونی است: پیش از آن که یک گروه اجتماعی به تصرف قدرت حکومتی دست یازد، می‌تواند و در حقیقت باید که رهبر باشد؛ پس از آن، و هنگامی که این گروه اجتماعی اِعمال قدرت نموده و حتا پس از این که کنترل را به طور کامل به دست گرفت، یعنی پس از آن که به قدرت مسلط تبدیل شد، کماکان باید موضع رهبری را حفظ کند.
* فرهنگ چیزی است کاملاً متفاوت، فرهنگ سازمان است، فرهنگ نظم درونی فرد است، شکل دادن به شخصیت خود است؛ فرهنگ نیل به آگاهی بالاتری‌ست که به‌کمک آن شخص به درک ارزش تاریخی خود و عمل‌کرد خود در زندگی؛ و حقوق و وظائفش توفیق می‌یابد. اما هیچ‌یک از این‌ها از طریق تکامل خودبه‌خود، از طریق سلسله‌ای از کنش‌ها و واکنش‌هائی که مستقل از اراده‌ی فرد باشد آن‌طور که در قلم‌روی حیوانات و گیاهان که در آن هرواحد ناآگاهانه اعضاء خود را به‌وسیله‌ی قانونی طبیعی و مقدر انتخاب می‌کند و متمایز می‌سازد-انجام نمی‌پذیرد. مهم‌تر از همه این که انسان یک‌ذهن است، یعنی محصولی از تاریخ و نه از طبیعت. در غیر این‌صورت چه‌گونه می‌توان این حقیقت را که سوسیالیزم هنوز به‌وجود نیامده است با توجه به این که استثمارگر و استثمارشونده، خالقان ثروت و مصرف‌کنندگان خودخواه آن همیشه وجود داشته‌اند، توضیح داد؟ حقیقت این است که انسان قدم‌به‌قدم و مرحله‌به‌مرحله از ارزش خود آگاه گردیده و ...
* فرهنگ چیزی است کاملاً متفاوت، فرهنگ سازمان است، فرهنگ نظم درونی فرد است، شکل دادن به شخصیت خود است؛ فرهنگ نیل به آگاهی بالاتری‌ست که به‌کمک آن شخص به درک ارزش تاریخی خود و عمل‌کرد خود در زندگی؛ و حقوق و وظائفش توفیق می‌یابد. اما هیچ‌یک از این‌ها از طریق تکامل خودبه‌خود، از طریق سلسله‌ای از کنش‌ها و واکنش‌هائی که مستقل از اراده‌ی فرد باشد آن‌طور که در قلم‌روی حیوانات و گیاهان که در آن هرواحد ناآگاهانه اعضاء خود را به‌وسیله‌ی قانونی طبیعی و مقدر انتخاب می‌کند و متمایز می‌سازد-انجام نمی‌پذیرد. مهم‌تر از همه این که انسان یک‌ذهن است، یعنی محصولی از تاریخ و نه از طبیعت. در غیر این‌صورت چه‌گونه می‌توان این حقیقت را که سوسیالیزم هنوز به‌وجود نیامده است با توجه به این که استثمارگر و استثمارشونده، خالقان ثروت و مصرف‌کنندگان خودخواه آن همیشه وجود داشته‌اند، توضیح داد؟ حقیقت این است که انسان قدم‌به‌قدم و مرحله‌به‌مرحله از ارزش خود آگاه گردیده و


== کتاب‌شناسی گرامشی ==
== کتاب‌شناسی گرامشی ==
خط ۱۱۵: خط ۱۱۱:


نامه‌های زندان گرامشی توسط خواهرزن او «تاتیانا شوخت» در محل امنی نگهداری شد. سپس به مسکو فرستاده شد و پس از پایان جنگ در اختیار پالمیرو تولیاتی دوست گرامشی و رهبر بعدی حزب کمونیست ایتالیا قرار گرفت. از او آثاری در زمینهٔ تئوریزه کردن مفاهیمی کلیدی همچون هژمونی، جامعه‌ی مدنی، نسبت زیربنا و روبنا در سیستم سرمایه‌داری، ماهیت طبقاتی روشنفکران، و جنگ قدرت به جا مانده‌است.
نامه‌های زندان گرامشی توسط خواهرزن او «تاتیانا شوخت» در محل امنی نگهداری شد. سپس به مسکو فرستاده شد و پس از پایان جنگ در اختیار پالمیرو تولیاتی دوست گرامشی و رهبر بعدی حزب کمونیست ایتالیا قرار گرفت. از او آثاری در زمینهٔ تئوریزه کردن مفاهیمی کلیدی همچون هژمونی، جامعه‌ی مدنی، نسبت زیربنا و روبنا در سیستم سرمایه‌داری، ماهیت طبقاتی روشنفکران، و جنگ قدرت به جا مانده‌است.
=== دربارهٔ گرامشی ===
* جوزپه فیوری، زندگی مرد انقلابی، ترجمهٔ [[مهشید امیرشاهی]]، تهران: انتشارات خوارزمی، ۱۳۶۰
* رناته هالوب، آنتونیو گرامشی؛ فراسوی مدرنیسم و پست‌مدرنیسم، ترجمهٔ [[محسن حکیمی]]، تهران: نشر چشمه، ۱۳۷۴
* [[پری اندرسون]]، معادلات و تناقضات آنتونیو گرامشی، ترجمهٔ [[شاپور اعتماد]]، تهران: نشر [[طرح نو]]، ۱۳۸۲
* [[جیمز جول]]، گرامشی، ترجمهٔ محمّدرضا زمرّدی، تهران: [[نشر ثالث]]، ۱۳۸۸
* لئوناردو پگی، نظریهٔ عام مارکسیسم نزد گرامشی، ترجمهٔ امیر احمدی‌آریان، تهران: نشر رخداد نو، ۱۳۸۹
* [[مایکل بوراووی]]، مارکسیسم جامعه‌شناسانه: هم‌گرایی آنتونیو گرامشی و کارل پولانی، ترجمهٔ محمّد مالجو، تهران: نشر نی، ۱۳۹۳


== گاهشمارِ زندگی آنتونیو گرامشی ==
== گاهشمارِ زندگی آنتونیو گرامشی ==


*  ۱۸۹۱ در ۲۲ ژانویه در آلس Ales، نزدیک کالیاری Cagliari به دنیا آمد.
*  ۱۸۹۱ در ۲۲ ژانویه در آلس Ales، نزدیک کالیاری Cagliari به دنیا آمد.
* ۱۹۱۱ دوره‌ی دبیرستان را در کالیاری به پایان رساند؛ در نوامبر همین سال در رشته‌ی ادبیات دانشگاه تورین پذیرفته شد.
* ۱۹۱۱ دوره‌ی دبیرستان را در کالیاری به پایان رساند؛ در نوامبر همین سال در رشته‌ی ادبیات دانشگاه تورین پذیرفته شد.<ref>جوزپه فیوری، زندگی مرد انقلابی، ترجمهٔ مهشید امیر‌شاهی، تهران: انتشارات خوارزمی، ۱۳۶۰ ۱۳۶۰ صفحه ۸۶
</ref>
* ۱۹۱۳ به سوسیالیست‌های بخش تورین پیوست.
* ۱۹۱۳ به سوسیالیست‌های بخش تورین پیوست.
* ۱۹۱۵ در ۱۰ دسامبر به تیم سردبیری آوانته !Avanti‌ در تورین ملحق شد.
* ۱۹۱۵ در ۱۰ دسامبر به تیم سردبیری آوانته !Avanti‌ در تورین ملحق شد.
۸٬۶۹۲

ویرایش