کاربر:Safa/3صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۳: خط ۴۳:


== روایت حمله تروریستی پشت آشان از زبان تنها بازمانده آن ==
== روایت حمله تروریستی پشت آشان از زبان تنها بازمانده آن ==
قرارشد بود دو گروه ۲۰ نفره با ماموريت  هاي مختلف تا يك نقطه مرزي با هم برويم يعني تا روستاي پشت آشام در رانيه ازمناطق مرزي سليمانيه عراق و از انجا بايد جدا ميشديم و هر گروه ماموريت جداگانه ميرفتيم اين دو گروه هر كدام يك تيم جلودار داشت كه عبارت بودند ۱- فرمانده عليرضانادري  ۲- (فرمانده رسول) ۳- علي اكبر صالحي ۴- عليرضا همت مند ۵- ايرج قطابي وجلودار گروه دوم۱- فرمانده عل جمالي (رامين)۲- سعيد رضا ابراهيم پور(مجيد)۳- حبيب اله همتيان(مجيد) ۴- جمال سبحاني(بهروز) ۵- رحيم هوشي(وهاب) وبلاخر ابراهيم پوروفا (محمد تقي )كه نفر تداركات گروه بود و  همراه با ما امده بود كه يك قاطر براي انتقال بار اين ماموريت تهيه كند يعني جمعا ما ۱۱ نفر به فاصله يك ونيم كيلو متر جلو تر از گروه حركت ميكرديم ساعت حدود ۱۳۳۰ به نزديك روستاي پشت آشام رسيدم اوضاع غير عادي بودتجمع نيروهاي مسلح و تحرك بين آنها  شكي باقي نگذاشته بود كه توطئه اي در كاراست  و فرمانده عليرضا كه نوك ستون ما بود به گروه پشت سر اطلاع داد كه شرايط غير عادي وبه هم ريخته است. به ما آماده باش داده شد و گفته شد كه در كمين افتاده ايم.  
قرارشد بود دو گروه ۲۰ نفره با ماموريت  هاي مختلف تا يك نقطه مرزي با هم برويم يعني تا روستاي پشت آشان در رانيه ازمناطق مرزي سليمانيه عراق و از انجا بايد جدا ميشديم و هر گروه ماموريت جداگانه ميرفتيم اين دو گروه هر كدام يك تيم جلودار داشت كه عبارت بودند ۱- فرمانده عليرضانادري  ۲- (فرمانده رسول) ۳- علي اكبر صالحي ۴- عليرضا همت مند ۵- ايرج قطابي وجلودار گروه دوم۱- فرمانده عل جمالي (رامين)۲- سعيد رضا ابراهيم پور(مجيد)۳- حبيب اله همتيان(مجيد) ۴- جمال سبحاني(بهروز) ۵- رحيم هوشي(وهاب) وبالاخره ابراهيم پوروفا (محمد تقي )كه نفر تداركات گروه بود و  همراه با ما امده بود كه يك قاطر براي انتقال بار اين ماموريت تهيه كند يعني جمعا ما ۱۱ نفر به فاصله يك ونيم كيلو متر جلو تر از گروه حركت ميكرديم ساعت حدود ۱۳۳۰ به نزديك روستاي پشت آشان رسيدیم اوضاع غير عادي بود تجمع نيروهاي مسلح و تحرك بين آنها  شكي باقي نگذاشته بود كه توطئه اي در كار است و فرمانده عليرضا كه نوك ستون ما بود به گروه پشت سر اطلاع داد كه شرايط غير عادي وبه هم ريخته است. به ما آماده باش داده شد و گفته شد كه در كمين افتاده ايم.  


فرمانده ما رامين درواقع معاون او بود با پشت تماس گرفت و گفت وضعيت غير عادي است و به ما هم آماده باش داد ما ۱۱ نفر دونفره كوبل هم به فاصله ۱۵ تا ۲۵ متر در سراشيبي مسير كوهستاني منطقه  حركت ميكرديم نفر جلودارمان عليرضانادري رفت آنطرف نهر آبي كه كه محوطه را بايك پل چوبي جدا ميكرد  وآن طرف چند كپر بود محل استقرار آن كركسهاي پليد بود مدتي نگذشته بود كه متوجه شديم در كمين آنهاافتاده  بوديم با همان فاصله ها ما متوقف شديم و همه ما در ديد فرمانده عليرضا نادري و منتظر واكنشها و عكس العمل وآماده دادن  پاسخ مناسب بوديم يك مورد  جمال صبحاني (بهروز) دنبال آب بود به سمت ديگري رفت كه يك مزدور ازآنها مانع شد و ايست (كيت كوره ) داد حدود ۱ساعت آنجا مارا معطل كردند و گفتند كه فرمانده ما نيست بايد منتظر باشيم تابيايد و این فرصتي بود كه انها  تك تك ما را بين خودشان سیبل كردند آنها دو بار قصد داشتند كه عليرضارا به نقطه ديگر ببرند و ازديد ما مخفي كنند كه او مقاومت كرد و آنها راپس زد (بعدا مشخص شد كه قراربوده او را زنده تحويل دهند) دفعه سوم وقتي آنها خواستند با زور او را به سمت يك ساختمان سنگي كه ظاهرا محل استقرار بود بكشانند او از حلقه انها خارج شد و اطراف خودش را درو كرد همزمان همه نفرات متناسب با موضعي كه گرفته بودند آتش باز كردند اما از انجا كه آنها همه ما را سيبل كرده بودند در همان دقايق اول اغلب برادران ما خوردند (يك مورد فرمانده رامين چند متري من بعد از اينكه يك خشاب خالي كرد حين تعويض خشاب سرش را که برگرداند تير به شقيقه اش خورد و يا رحيم هوشي تير به كوله سر كلاش كه برپشت داشت خورد و منفجر شد.  من هم به طور معجزه آسایی توانستم از ميان آتشباري آنها عليرغم اينكه از ناحيه دست مجروح شده بودم و سلاحم هم بر اثر اصابت تير از كار افتاده بود از شياري كه در پشت سرم بود با يك خيز چند ثانيه زيرآتشباري آنها از صحنه خارج شدم و پس از اطمينان از شهادت همه برادرانم به سمت گروه كه در ارتفاعات پشت سرم بودند رفتم. ساعت تقريبا ساعت ۱۵ بود و گزارش صحنه را دادم آنجا ابتدا ‌قرار شد كه بلافاصله به آنها حمله كنيم  و اجساد شهدا را از آنها بگيريم ولي در ادامه با فرماندهي بالاتر تماس گرفتیم، قرارشد كه منتظر فرمان باشيم ما در يك نقطه امن مستقر شديم که به شب وتاريكي كشيده شد. آخرشب قرارشد كه به محل درگيري برويم و پيكر شهدا را بياوريم شب فوق العاده تاريكي بود ولي تا ساعت ۴ صبح به روستا رفتيم ولي انجا خالي بود و همه فراركرده بودند همه پيكرهاي غرق در خون و تير خلاص خورده راجمع آوري کرده و در يك خودروي لندرور گذاشتیم (جنايتكاران از وسايل فردي نفرات هم نگذشته بودند و به رسم پاسداران جنايتكار وسايل انها را هم غارت كرده بودند) ودر اين فاصله ساعت ۵ صبح سر ستون رزمندگان مجاهد هم به آنجا رسيده بود.  
فرمانده ما رامين در واقع معاون فرمانده علیرضا بود، با پشت تماس گرفت و گفت وضعيت غير عادي است و به ما هم آماده باش داد ما ۱۱ نفر دونفره كوبل هم به فاصله ۱۵ تا ۲۵ متر در سراشيبي مسير كوهستاني منطقه حركت ميكرديم نفر جلودارمان عليرضانادري رفت آنطرف نهر آبي كه كه محوطه را بايك پل چوبي جدا ميكرد  وآن طرف چند كپر بود محل استقرار آن كركسهاي پليد بود مدتي نگذشته بود كه متوجه شديم در كمين آنهاافتاده  بوديم با همان فاصله ها ما متوقف شديم و همه ما در ديد فرمانده عليرضا نادري و منتظر واكنشها و عكس العمل وآماده دادن  پاسخ مناسب بوديم يك مورد  جمال صبحاني (بهروز) دنبال آب بود به سمت ديگري رفت كه يك مزدور ازآنها مانع شد و ايست (كيت كوره ) داد حدود ۱ساعت آنجا مارا معطل كردند و گفتند كه فرمانده ما نيست بايد منتظر باشيم تابيايد و این فرصتي بود كه انها  تك تك ما را بين خودشان سیبل كردند آنها دو بار قصد داشتند كه عليرضارا به نقطه ديگر ببرند و ازديد ما مخفي كنند كه او مقاومت كرد و آنها راپس زد (بعدا مشخص شد كه قراربوده او را زنده تحويل دهند) دفعه سوم وقتي آنها خواستند با زور او را به سمت يك ساختمان سنگي كه ظاهرا محل استقرار بود بكشانند او از حلقه انها خارج شد و اطراف خودش را درو كرد همزمان همه نفرات متناسب با موضعي كه گرفته بودند آتش باز كردند اما از انجا كه آنها همه ما را سيبل كرده بودند در همان دقايق اول اغلب برادران ما خوردند (يك مورد فرمانده رامين چند متري من بعد از اينكه يك خشاب خالي كرد حين تعويض خشاب سرش را که برگرداند تير به شقيقه اش خورد و يا رحيم هوشي تير به كوله سر كلاش كه برپشت داشت خورد و منفجر شد.  من هم به طور معجزه آسایی توانستم از ميان آتشباري آنها عليرغم اينكه از ناحيه دست مجروح شده بودم و سلاحم هم بر اثر اصابت تير از كار افتاده بود از شياري كه در پشت سرم بود با يك خيز چند ثانيه زيرآتشباري آنها از صحنه خارج شدم و پس از اطمينان از شهادت همه برادرانم به سمت گروه كه در ارتفاعات پشت سرم بودند رفتم. ساعت تقريبا ساعت ۱۵ بود و گزارش صحنه را دادم آنجا ابتدا ‌قرار شد كه بلافاصله به آنها حمله كنيم  و اجساد شهدا را از آنها بگيريم ولي در ادامه با فرماندهي بالاتر تماس گرفتیم، قرارشد كه منتظر فرمان باشيم ما در يك نقطه امن مستقر شديم که به شب وتاريكي كشيده شد. آخرشب قرارشد كه به محل درگيري برويم و پيكر شهدا را بياوريم شب فوق العاده تاريكي بود ولي تا ساعت ۴ صبح به روستا رفتيم ولي انجا خالي بود و همه فراركرده بودند همه پيكرهاي غرق در خون و تير خلاص خورده راجمع آوري کرده و در يك خودروي لندرور گذاشتیم (جنايتكاران از وسايل فردي نفرات هم نگذشته بودند و به رسم پاسداران جنايتكار وسايل انها را هم غارت كرده بودند) ودر اين فاصله ساعت ۵ صبح سر ستون رزمندگان مجاهد هم به آنجا رسيده بود.  


== گاهشمار تغییر سیاست های اتحادیه میهنی کردستان در قبال مجاهدین خلق ایران ==
== گاهشمار تغییر سیاست های اتحادیه میهنی کردستان در قبال مجاهدین خلق ایران ==
۸٬۶۹۷

ویرایش