کاربر:Sayfe/صفحه تمرین-خانواده شفایی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۸۱۹: خط ۸۱۹:


== '''مجاهد خلق محمد شفایی''' ==
== '''مجاهد خلق محمد شفایی''' ==
[[پرونده:محمد شفایی.jpg|بندانگشتی|محمد شفایی]]
<nowiki>https://www.newsmax.com/world/globaltalk/un-rouhani-iran-resistance/2016/09/24/id/749948/</nowiki>
<nowiki>https://www.newsmax.com/world/globaltalk/un-rouhani-iran-resistance/2016/09/24/id/749948/</nowiki>


خط ۹۵۰: خط ۹۵۱:


فیس بوکتوئیتر
فیس بوکتوئیتر
[[پرونده:مجاهد خلق محمد شفایی.JPG|بندانگشتی|محمد شفایی]]


'''سوال : محمد تو عضوی از خانواده مجاهد پرور و و والامقام دکتر شفایی هستی وقتی به خانه تان حمله کردند و مادر را دستگیر کردند چه اتفاقی برایت افتاد می خواهیم یک بار از زبان خودت بشنویم'''
'''سوال : محمد تو عضوی از خانواده مجاهد پرور و و والامقام دکتر شفایی هستی وقتی به خانه تان حمله کردند و مادر را دستگیر کردند چه اتفاقی برایت افتاد می خواهیم یک بار از زبان خودت بشنویم'''
خط ۱٬۰۱۸: خط ۱٬۰۲۰:


'''من همواره یک تناقض را نمی توانستم در ذهنم حل کنم و آن این بود که من پدر و مادر خودم را می شناختم که چگونه انسانهایی بودند. چطور می شود اینها که چنین انسانهای والایی به لحاظ انسانی و اجتماعی بودند، هوادار سازمانی باشند که اینگونه رژیمی ها از آن بد می گفتند؟!!'''
'''من همواره یک تناقض را نمی توانستم در ذهنم حل کنم و آن این بود که من پدر و مادر خودم را می شناختم که چگونه انسانهایی بودند. چطور می شود اینها که چنین انسانهای والایی به لحاظ انسانی و اجتماعی بودند، هوادار سازمانی باشند که اینگونه رژیمی ها از آن بد می گفتند؟!!'''
[[پرونده:عکسی یادگار از محمد شفایی همراه مادرش.jpg|بندانگشتی|عکسی یادگار از محمد شفایی همراه مادرش]]


'''به همین خاطر نمی توانستم قبول کنم که حرفهایی که رژیمی ها می زنند درست باشد. از طرفی هم در ذهنم می گفتم نکند راست بگویند! به همین خاطر عزمم را جزم کردم که از کشور خارج شوم. چون در شرایط اختناقی که بودم نمی توانستم بفهمم که چکار باید بکنم. کتابهای مختلفی می خواندم که ببینم وظیفه ام برای تغییر این شرایط چیست و به این نتیجه رسیده بودم که باید خارج شوم تا در یک محیط بدون اختناق بتوانم درست فکر کنم و تصمیم بگیرم. ابتدا تصمیم گرفته بودم که درس بخوانم و شخصیتی مانند پدرم شوم و بتوانم به مردم کمک کنم. به همین خاطر شروع به نامه نگاری به دانشگاههای مختلف کردم تا پذیرش بگیرم. در نهایت با سختی بسیار توانستم از کشور خارج شوم. وقتی می خواستم از کشور خارج شوم به کسی نگفتم که مانعم نشوند و رژیم هم روی این موضوع هوشیار و حساس نشود . آن روزها در شرایطی بودم که همه من رو به سمت درس خواندن و در پیش گرفتن یک زندگی عادی تشویق میکردند حتی در آخرین روزهایی که در ایران بودم یکی از فامیل هایم که می خواست حتی مثبت به من نصیحت کند گفت آنجا که می روی به درس و دانشگاهت بچسب، فکر نکن که چون پدر و مادرت در این راه رفته اند تو هم باید در همان راه بروی.'''
'''به همین خاطر نمی توانستم قبول کنم که حرفهایی که رژیمی ها می زنند درست باشد. از طرفی هم در ذهنم می گفتم نکند راست بگویند! به همین خاطر عزمم را جزم کردم که از کشور خارج شوم. چون در شرایط اختناقی که بودم نمی توانستم بفهمم که چکار باید بکنم. کتابهای مختلفی می خواندم که ببینم وظیفه ام برای تغییر این شرایط چیست و به این نتیجه رسیده بودم که باید خارج شوم تا در یک محیط بدون اختناق بتوانم درست فکر کنم و تصمیم بگیرم. ابتدا تصمیم گرفته بودم که درس بخوانم و شخصیتی مانند پدرم شوم و بتوانم به مردم کمک کنم. به همین خاطر شروع به نامه نگاری به دانشگاههای مختلف کردم تا پذیرش بگیرم. در نهایت با سختی بسیار توانستم از کشور خارج شوم. وقتی می خواستم از کشور خارج شوم به کسی نگفتم که مانعم نشوند و رژیم هم روی این موضوع هوشیار و حساس نشود . آن روزها در شرایطی بودم که همه من رو به سمت درس خواندن و در پیش گرفتن یک زندگی عادی تشویق میکردند حتی در آخرین روزهایی که در ایران بودم یکی از فامیل هایم که می خواست حتی مثبت به من نصیحت کند گفت آنجا که می روی به درس و دانشگاهت بچسب، فکر نکن که چون پدر و مادرت در این راه رفته اند تو هم باید در همان راه بروی.'''
۱٬۱۹۹

ویرایش