گوهر ادب‌آواز: تفاوت میان نسخه‌ها

۴۶ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱ نوامبر ۲۰۱۹
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۵: خط ۳۵:
| والدین            = مادر: احترام پارسایی
| والدین            = مادر: احترام پارسایی
}}
}}
'''گوهر ادب آواز''' متولد سال ۱۳۳۹درشهرستان جهرم از توابع استان فارس دیده به جهان گشود. او از اعضای [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] و عضو تیم اطلاعات و شناسایی عملیات در شیراز بود که -در یک عملیات فدائی- امام جمعه وقت شهر شیراز و نماینده آیت‌الله خمینی یعنی «آیت‌الله دستغیب» را در شهر شیراز کشت. در این عملیات که در ساعت ۱۱:۲۵ دقیقه صبح روز جمعه ۲۰ آذرماه ۱۳۶۰ انجام شد علاوه بر دستغیب ۱۲ تن از پاسداران «انقلاب اسلامی» که محافظان وی بودند نیز کشته شدند. آیت‌الله دستغیب به خاطر سرکوب و کشتار مهاجرین جنگ‌زده که بدللیل شرایط جنگ ایران و عراق ناچار به ترک خانه‌های خود شده و بخش زیادی از آنها از شهرهای استان خوزستان و بخصوص آبادان و خرمشهر و اهواز و… به استان‌های فارس و اصفهان مهاجرت کرده بودند و همچنین کشتار هواداران مجاهدین و سایر گروه‌های سیاسی شهرت داشت. از مهمترین اقدامات وی علیه جنگ‌زدگان بی‌خانمان، سازمان دادن حملات متعدد به اماکن تجمع آنها در شهر شیراز و بخصوص در حرم شاه‌چراغ نام برده شده‌است. به گفته شاهدان وقتی جنگ‌زدگان از بی‌خانمانی به صحن حرم شاه‌چراغ پناه برده بودند، به فرمان دستغیب به آنها حمله شد که تعدادی کشته و مجروح برجای گذاشت. حملات پراکنده در نقاط مختلف شهر نیز تا مدت‌ها به اماکنی عمومی مثل پارک‌ها و مدارس که جنگ‌زدگان به آن پناه برده بودند ادامه داشته‌است.
'''گوهر ادب آواز''' (زاده ۱۳۳۹ - درگذشت ۲۰ آذر ۱۳۶۰) درشهرستان جهرم از توابع استان فارس به دنیا آمد. او از اعضای [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] و عضو تیم اطلاعات و شناسایی عملیات در شیراز بود. وی -در یک عملیات فدائی- امام جمعه وقت شهر شیراز و نماینده [[روح‌الله خمینی|آیت‌الله خمینی]] یعنی «[[سید عبدالحسین دستغیب|آیت‌الله دستغیب]]» را در شهر شیراز کشت. در این عملیات که در ساعت ۱۱:۲۵ دقیقه صبح روز جمعه ۲۰ آذرماه ۱۳۶۰ انجام شد، علاوه بر دستغیب ۱۲ تن از پاسداران «انقلاب اسلامی» که محافظان وی بودند نیز کشته شدند. آیت‌الله دستغیب به خاطر سرکوب و کشتار مهاجرین جنگ‌زده که بدلیل شرایط جنگ ایران و عراق ناچار به ترک خانه‌های خود شده و بخش زیادی از آنها از شهرهای استان خوزستان و بخصوص آبادان و خرمشهر و اهواز و… به استان‌های فارس و اصفهان مهاجرت کرده بودند و همچنین کشتار هواداران مجاهدین و سایر گروه‌های سیاسی شهرت داشت. از مهمترین اقدامات وی علیه جنگ‌زدگان بی‌خانمان، سازمان دادن حملات متعدد به اماکن تجمع آنها در شهر شیراز و بخصوص در حرم شاه‌چراغ نام برده شده‌است. به گفته شاهدان وقتی جنگ‌زدگان از بی‌خانمانی به صحن حرم شاه‌چراغ پناه برده بودند، به فرمان دستغیب به آنها حمله شد که تعدادی کشته و مجروح برجای گذاشت. حملات پراکنده در نقاط مختلف شهر نیز تا مدت‌ها به اماکنی عمومی مثل پارک‌ها و مدارس که جنگ‌زدگان به آن پناه برده بودند ادامه داشته‌است.


== فعالیت‌ها ==
== فعالیت‌ها ==
خط ۵۰: خط ۵۰:
نام مادر گوهر ادب‌ آواز احترام پارسایی<ref>[https://www.hambastegimeli.com/%DA%AF%D8%B2%D9%8A%D8%AF%D9%87-%D9%87%D8%A7/56745-%D8%AF%D8%B1%DA%AF%D8%B0%D8%B4%D8%AA-%D9%85%D8%A7%D8%AF%D8%B1-%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF%D9%88%D8%A7%D8%B1-%D8%B4%D9%87%D9%8A%D8%AF%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%AD%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D احترام پارسایی]</ref>بود. وی در ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۴ در شهرستان جهرم درگذشت. خانه مادر گوهر ادب‌ آواز در جهرم در سال ۱۳۵۸ (که معروف به دوران مبارزات سیاسی [[سازمان مجاهدین خلق ایران]]) در ایران است، ۲بار مورد حمله عناصر حزب‌اللهی شهر جهرم قرار گرفت و به آتش کشیده شد.
نام مادر گوهر ادب‌ آواز احترام پارسایی<ref>[https://www.hambastegimeli.com/%DA%AF%D8%B2%D9%8A%D8%AF%D9%87-%D9%87%D8%A7/56745-%D8%AF%D8%B1%DA%AF%D8%B0%D8%B4%D8%AA-%D9%85%D8%A7%D8%AF%D8%B1-%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF%D9%88%D8%A7%D8%B1-%D8%B4%D9%87%D9%8A%D8%AF%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%AD%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D احترام پارسایی]</ref>بود. وی در ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۴ در شهرستان جهرم درگذشت. خانه مادر گوهر ادب‌ آواز در جهرم در سال ۱۳۵۸ (که معروف به دوران مبارزات سیاسی [[سازمان مجاهدین خلق ایران]]) در ایران است، ۲بار مورد حمله عناصر حزب‌اللهی شهر جهرم قرار گرفت و به آتش کشیده شد.


=== گوهر ادب‌ آواز دربارهٔ علاقه اش به [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] نوشته‌است ===
گوهر ادب‌ آواز دربارهٔ علاقه اش به [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] نوشته‌است:<blockquote>«آنچه را که تاکنون بدنبالش می‌گشتم پیدا کردم.»</blockquote>او به شدت جذب اهداف و سلوک مجاهدین خلق می‌شود و به انجمن دانشجویان مسلمان جهرم مرتبط با مجاهدین می‌پیوندد. در دوره معروف به «انقلاب فرهنگی» که در آن دوره به فرمان آیت‌الله خمینی دانشگاه‌ها تعطیل شدند، دفاتر انجمن‌های اسلامی مرتبط با مجاهدین نیز مورد حمله عناصر حزب‌اللهی (وابسته به آیت‌الله خمینی) قرار می‌گرفت. در سوم تیر ماه و هنگامی که تحت فشار اعضای حزب جمهوری اسلامی در جهرم، افراد و خانواده‌های مرتبط با گروه‌های چپ از جمله مجاهدین مجبور به ترک شهر می‌شدند گوهر ادب‌آواز جهت اطلاع از چگونگی زخمی شدن ۲تن از اعضای مجاهدین خلق به جهرم فرستاده می‌شود ولی در اطراف بیمارستان جهرم مورد شناسائی قرار می‌گیرد. عناصر حزب‌اللهی در همان محل او را بدرختی بسته و صحنهٔ اعدام مصنوعی و تیرباران را در ملاء عام برای وی ترتیب می‌دهند؛ سپس او را با سنگ و چوب مورد حمله قرار داده و به شدت مجروح می‌کنند. گوهر با کمک مردم حاضر در صحنه موفق به فرار و خروج از شهرستان جهرم می‌شود. وی علیرغم جراحت‌های جدی به پخش اعلامیه‌های مجاهدین می‌پردازد.
<blockquote>«آنچه را که تاکنون بدنبالش می‌گشتم پیدا کردم.»</blockquote>او به شدت جذب اهداف و سلوک مجاهدین خلق می‌شود و به انجمن دانشجویان مسلمان جهرم مرتبط با مجاهدین می‌پیوندد. در دوره معروف به «انقلاب فرهنگی» که در آن دوره به فرمان آیت‌الله خمینی دانشگاه‌ها تعطیل شدند، دفاتر انجمن‌های اسلامی مرتبط با مجاهدین نیز مورد حمله عناصر حزب‌اللهی (وابسته به آیت‌الله خمینی) قرار می‌گرفت. در سوم تیر ماه و هنگامی که تحت فشار اعضای حزب جمهوری اسلامی در جهرم، افراد و خانواده‌های مرتبط با گروه‌های چپ از جمله مجاهدین مجبور به ترک شهر می‌شدند گوهر ادب‌آواز جهت اطلاع از چگونگی زخمی شدن ۲تن از اعضای مجاهدین خلق به جهرم فرستاده می‌شود ولی در اطراف بیمارستان جهرم مورد شناسائی قرار می‌گیرد. عناصر حزب‌اللهی در همان محل او را بدرختی بسته و صحنهٔ اعدام مصنوعی و تیرباران را در ملاء عام برای وی ترتیب می‌دهند؛ سپس او را با سنگ و چوب مورد حمله قرار داده و به شدت مجروح می‌کنند. گوهر با کمک مردم حاضر در صحنه موفق به فرار و خروج از شهرستان جهرم می‌شود. وی علیرغم جراحت‌های جدی به پخش اعلامیه‌های مجاهدین می‌پردازد.


گوهر ادب‌ آواز از جمله جوانانی بود که پس از انقلاب۵۷ ایران ، از شرایط قهر و شکنجه و عدم وجود آزادی بیان و عقیده توسط جمهوری اسلامی ، به خشم آمده بود و بخصوص در شهر شیراز شاهد حملاتی بود که به گروه‌های سیاسی و جنگٰ زدگان ، به دستور آخوند دستغیب که امام جمعه شهر و نماینده خمینی بود انجام می‌گرفت. او تصمیم گرفت که با عملیاتی که به مرگ وی منجر شد ،  دستغیب را از میان بردارد و جهت انجام این عملیات اعلام آمادگی کرد.<blockquote>گوهر ادب‌ آواز خود در این باره نوشته‌است: «من فکر نمی‌کنم وجودم مایملک شخصی‌ام باشد. وجود من متعلق به خدا و خلق و تشکیلات مجاهدین است. اگر با جان من قرار است راهی باز شود من هم فدیه‌ای ناچیز خواهم بود و با انتخابی آگاهانه و مشتاقانه در انتظار چنین روزی بسر می‌برم.» </blockquote><blockquote>به گفته شاهدان گوهر ادب‌ آواز شب قبل از عملیات در پایگاه عملیاتی روحیه‌ای سرشار و شاداب داشت و تا دیروقت به کمک سایر همرزمانش به انجام مانورهای لازم در جهت آمادگی برای عملیات مشغول بوده‌است. وی قبل از ترک پایگاه برای عملیات موجودی خود را که یک ساعت و مبلغ ۱۴تومان پول بوده‌است را به همرزمانش می‌دهد و می‌گوید: «اینطوری بهتر است. من می‌دانم برای چه کاری می‌روم. من قلب دشمن را نشانه گرفته‌ام و انشاء الله که چیزی را باقی نگذاشته‌ام. نگاه من فقط به آنجاست.» </blockquote><blockquote>همراهان او در مسیر تا محل عملیات نیز گفته‌اند: «در بین راه گوهر دیگر هیچ نگفت. نگاه او فقط متوجه اقدام قهرمانانه‌ای بود که می‌خواست انجام بدهد. عزم و تصمیم از نگاه او می‌بارید و آرام و سبک بال، به سمت میدان رزم روانه شد.»</blockquote><blockquote>همرزمان گوهر ا در خصوص روز عملیات وی گفته‌اند: «برای مدتی در پایگاه منتظر گوهر بودیم اما او دیگر برنگشت و گویا تصمیم گرفته بود عملیات را به هر قیمت انجام بدهد ولو اینکه جان خود را فدا کند.»</blockquote>
گوهر ادب‌ آواز از جمله جوانانی بود که پس از انقلاب۵۷ ایران ، از شرایط قهر و شکنجه و عدم وجود آزادی بیان و عقیده توسط جمهوری اسلامی ، به خشم آمده بود و بخصوص در شهر شیراز شاهد حملاتی بود که به گروه‌های سیاسی و جنگٰ زدگان ، به دستور آخوند دستغیب که امام جمعه شهر و نماینده خمینی بود انجام می‌گرفت. او تصمیم گرفت که با عملیاتی که به مرگ وی منجر شد ،  دستغیب را از میان بردارد و جهت انجام این عملیات اعلام آمادگی کرد.<blockquote>گوهر ادب‌ آواز خود در این باره نوشته‌است: «من فکر نمی‌کنم وجودم مایملک شخصی‌ام باشد. وجود من متعلق به خدا و خلق و تشکیلات مجاهدین است. اگر با جان من قرار است راهی باز شود من هم فدیه‌ای ناچیز خواهم بود و با انتخابی آگاهانه و مشتاقانه در انتظار چنین روزی بسر می‌برم.» </blockquote><blockquote>به گفته شاهدان گوهر ادب‌ آواز شب قبل از عملیات در پایگاه عملیاتی روحیه‌ای سرشار و شاداب داشت و تا دیروقت به کمک سایر همرزمانش به انجام مانورهای لازم در جهت آمادگی برای عملیات مشغول بوده‌است. وی قبل از ترک پایگاه برای عملیات موجودی خود را که یک ساعت و مبلغ ۱۴تومان پول بوده‌است را به همرزمانش می‌دهد و می‌گوید: «اینطوری بهتر است. من می‌دانم برای چه کاری می‌روم. من قلب دشمن را نشانه گرفته‌ام و انشاء الله که چیزی را باقی نگذاشته‌ام. نگاه من فقط به آنجاست.» </blockquote><blockquote>همراهان او در مسیر تا محل عملیات نیز گفته‌اند: «در بین راه گوهر دیگر هیچ نگفت. نگاه او فقط متوجه اقدام قهرمانانه‌ای بود که می‌خواست انجام بدهد. عزم و تصمیم از نگاه او می‌بارید و آرام و سبک بال، به سمت میدان رزم روانه شد.»</blockquote><blockquote>همرزمان گوهر ا در خصوص روز عملیات وی گفته‌اند: «برای مدتی در پایگاه منتظر گوهر بودیم اما او دیگر برنگشت و گویا تصمیم گرفته بود عملیات را به هر قیمت انجام بدهد ولو اینکه جان خود را فدا کند.»</blockquote>
خط ۵۹: خط ۵۸:


=== بخش‌هایی از خاطرات یکی از مسئولین گوهر ادب‌آواز ===
=== بخش‌هایی از خاطرات یکی از مسئولین گوهر ادب‌آواز ===
<blockquote>درخواست او برای عملیات حاکی از کینه عمیق او از خمینی و آخوندهای او و در عین حال نشان‌ دهنده عشق عمیق او به آرمان رهائیبخش مجاهدین بود. آرمانی ضد استثمار و رهائیبخش که او از روز اول پیوستن به سازمان مجذوب و شیفته آن شده بود و همین را خودش بعدها که با او کار می‌کردم گفت.</blockquote><blockquote>گوهر که قبلاً این پیشنهاد را داده بود خود داوطلب اجرای این عملیات شده و بعد از پذیرفته شدن درخواستش خیلی استقبال نمود. به همین منظور وی از تیم‌های اطلاعات خارج شده و در یکی از پایگاه‌ها برای اجرای این عملیات و طراحی و آماده‌سازی‌های آن مستقر گردید.</blockquote><blockquote>'''زمان اجرای عملیات'''</blockquote><blockquote>عملیات ساعت ۱۱:۲۵ دقیقه صبح روز جمعه ۲۰ آذرماه ۱۳۶۰ و در زمانی که دستغیب برای نماز جمعه می‌رفت صورت گرفت. دستغیب با حفاظت سنگینی از پاسداران از در خانه خود خارج شده و پس از طی یک کوچه نسبتاً باریک که خانه شان در آنجا قرار داشت در تقاطع خیابان حضرتی سوار خودرو می‌شد. تا قبل از این تقاطع امکان سوار شدن نداشت چرا که ماشین نمی‌توانست تا در خانه آنها بیاید. خودروی وی یک خودروی ضد گلوله بود و در تمام مدت تردد وی کل خیابان حضرتی تا مسجد شاه‌چراغ (که وی در آن نماز جمعه را برگزار می‌کرد) بطور کامل قرق می‌شد و هیچ‌کس اجازه تردد در خیابان را نداشت. در طی این مسافت خودروی وی بوسیله اسکورت سنگینی حفاظت می‌شد. در نقاط مختلف خیابان حضرتی نیز مأمورینی از قبل مستقر می‌شدند.</blockquote><blockquote>همچنین کوچه آنها که به خیابان حضرتی منتهی می‌شد از لحظاتی قبل از خروج وی کاملاً مسدود شده و به هیچ عابر پیاده و یا سواره‌ای اجازه ورود به آن کوچه داده نمی‌شد. بطور معمول وقتی که دستغیب از در خانه خود خارج می‌شد توسط حلقه‌ای از انبوه پاسداران که تعداد آنها بیش از ۱۵ نفر بود محافظت می‌شد و با همین حفاظت سنگین ، مسیر کوتاه کوچه که از قبل نیز قرق شده بود را تا سوار شدن بر خودرو طی می‌کرد. علاوه بر این چند پاسدار نیز از قبل روی پشت بام‌های مشرف بر کوچه مستقر می‌شدند.</blockquote><blockquote>اجرای عملیات با وجود چنین حفاظت سنگینی از دستغیب کار ساده ای نبود.</blockquote><blockquote>کارهای شناسایی از دو هفته قبل از اجرای عملیات شروع شده و اطلاعات لازم برای انجام عملیات جمع‌آوری گردید.</blockquote><blockquote>تمرینات جزئی تر از دو روز قبل از شروع عملیات آغاز شد.</blockquote><blockquote>وقتی که قبل از خروج از در پایگاه از گوهر سؤال شد که آیا نکته ای نداری؟ وی با استواری و استحکام و صلابت گفت:</blockquote><blockquote>من چیزی در پشت سر ندارم ؛ هر چه هست در پیش رو است و با لبخندی از پایگاه خارج شد.</blockquote><blockquote>تیم عملیاتی بر طبق زمانبندی قبلی به منطقه منتقل شد.</blockquote><blockquote>سرانجام در ۲۰ آذر سال ۶۰ روز اجرای عملیات فرا رسید. در موقعی که تیم عملیاتی می‌خواست از پایگاه خارج شود افراد پایگاه قرآن آوردند و گوهر را از زیر قرآن رد کردند.</blockquote><blockquote>تیم بر طبق طرح عمل نموده و گوهر در حالیکه بمب را در زیر لباس خود بسته و شاسی آن در دستش بود در کمینگاه که خانه‌ای در همان کوچه بود مستقر گردید.</blockquote><blockquote>گوهر که خود را به هیئت یک خانم حامله درآورده بود و بمب را در زیر لباس خود پنهان کرده بود در لحظه معین از خانه مزبور خارج شده و وارد کوچه گردید. پاسداران جلویی حفاظت ، او را متوقف نموده و کنار دیوار نگه داشتند. این درست لحظه ای بود که گوهر منتظر آن بود. درست در لحظه ای که دستغیب از مقابل وی رد می‌شد وی عملیات را انجام داد و دستغیب و ۱۲ تن از پاسداران حفاظت وی را ، از پای درآورد.</blockquote><blockquote>در پایگاه عملیاتی همه پای پخش مستقیم رادیو که نماز جمعه را پخش می‌کرد نشسته و منتظر بودند که ببینند دقیقاً چه شد.</blockquote><blockquote>ناگهان صدای گوینده رادیو با این کلمات بلند شد: انا لله و انا الیه راجعون … و بعد خبر مرگ دستغیب را داد.</blockquote><blockquote>یکی از بچه‌ها که پیک نامه رسان پایگاه بود و خبر نداشت ، ناگهان گفت پس گوهر کو؟ با گفتن این کلمه صدای بغض در گلوی همه ترکید. همه افراد پایگاه هر کدام در گوشه‌ای گریه می‌کردند. همه با تمام عواطف و احساسات مجاهدی تحت تأثیر درخشش این عملیات فدایی بودند. آن پیک که ابتدا هاج و واج مانده بود لحظاتی بعد موضوع را فهمید. وی که قبل از آن دو برادر خودش نیز شهید شده بود ، آرام آرام گریه می‌کرد.</blockquote><blockquote>روز بعد نشریه محلی استان فارس عکس‌های مختلفی از صحنه را بعد از انفجار منعکس کرده بود. منجمله عکس نیم تنه سوخته‌‌ی گوهر ادب‌آواز که از تنه به بالا بود را نیز ،  منعکس کرده بود و در زیر آن نوشته بود: «این تصویر خانم حامله‌ی رهگذری است که درحال عبور از کوچه بوده و او نیز در انفجار کشته شد!»</blockquote>
<blockquote>درخواست او برای عملیات حاکی از کینه عمیق او از خمینی و آخوندهای او و در عین حال نشان‌ دهنده عشق عمیق او به آرمان رهائیبخش مجاهدین بود. آرمانی ضد استثمار و رهائیبخش که او از روز اول پیوستن به سازمان مجذوب و شیفته آن شده بود و همین را خودش بعدها که با او کار می‌کردم گفت. گوهر که قبلاً این پیشنهاد را داده بود خود داوطلب اجرای این عملیات شده و بعد از پذیرفته شدن درخواستش خیلی استقبال نمود. به همین منظور وی از تیم‌های اطلاعات خارج شده و در یکی از پایگاه‌ها برای اجرای این عملیات و طراحی و آماده‌سازی‌های آن مستقر گردید.</blockquote>
 
==== زمان اجرای عملیات ====
<blockquote>عملیات ساعت ۱۱:۲۵ دقیقه صبح روز جمعه ۲۰ آذرماه ۱۳۶۰ و در زمانی که دستغیب برای نماز جمعه می‌رفت صورت گرفت. دستغیب با حفاظت سنگینی از پاسداران از در خانه خود خارج شده و پس از طی یک کوچه نسبتاً باریک که خانه شان در آنجا قرار داشت در تقاطع خیابان حضرتی سوار خودرو می‌شد. تا قبل از این تقاطع امکان سوار شدن نداشت چرا که ماشین نمی‌توانست تا در خانه آنها بیاید. خودروی وی یک خودروی ضد گلوله بود و در تمام مدت تردد وی کل خیابان حضرتی تا مسجد شاه‌چراغ (که وی در آن نماز جمعه را برگزار می‌کرد) بطور کامل قرق می‌شد و هیچ‌کس اجازه تردد در خیابان را نداشت. در طی این مسافت خودروی وی بوسیله اسکورت سنگینی حفاظت می‌شد. در نقاط مختلف خیابان حضرتی نیز مأمورینی از قبل مستقر می‌شدند.</blockquote><blockquote>همچنین کوچه آنها که به خیابان حضرتی منتهی می‌شد از لحظاتی قبل از خروج وی کاملاً مسدود شده و به هیچ عابر پیاده و یا سواره‌ای اجازه ورود به آن کوچه داده نمی‌شد. بطور معمول وقتی که دستغیب از در خانه خود خارج می‌شد توسط حلقه‌ای از انبوه پاسداران که تعداد آنها بیش از ۱۵ نفر بود محافظت می‌شد و با همین حفاظت سنگین ، مسیر کوتاه کوچه که از قبل نیز قرق شده بود را تا سوار شدن بر خودرو طی می‌کرد. علاوه بر این چند پاسدار نیز از قبل روی پشت بام‌های مشرف بر کوچه مستقر می‌شدند.</blockquote><blockquote>اجرای عملیات با وجود چنین حفاظت سنگینی از دستغیب کار ساده ای نبود.</blockquote><blockquote>کارهای شناسایی از دو هفته قبل از اجرای عملیات شروع شده و اطلاعات لازم برای انجام عملیات جمع‌آوری گردید.</blockquote><blockquote>تمرینات جزئی تر از دو روز قبل از شروع عملیات آغاز شد.</blockquote><blockquote>وقتی که قبل از خروج از در پایگاه از گوهر سؤال شد که آیا نکته ای نداری؟ وی با استواری و استحکام و صلابت گفت:</blockquote><blockquote>من چیزی در پشت سر ندارم ؛ هر چه هست در پیش رو است و با لبخندی از پایگاه خارج شد.</blockquote><blockquote>تیم عملیاتی بر طبق زمانبندی قبلی به منطقه منتقل شد.</blockquote><blockquote>سرانجام در ۲۰ آذر سال ۶۰ روز اجرای عملیات فرا رسید. در موقعی که تیم عملیاتی می‌خواست از پایگاه خارج شود افراد پایگاه قرآن آوردند و گوهر را از زیر قرآن رد کردند.</blockquote><blockquote>تیم بر طبق طرح عمل نموده و گوهر در حالیکه بمب را در زیر لباس خود بسته و شاسی آن در دستش بود در کمینگاه که خانه‌ای در همان کوچه بود مستقر گردید.</blockquote><blockquote>گوهر که خود را به هیئت یک خانم حامله درآورده بود و بمب را در زیر لباس خود پنهان کرده بود در لحظه معین از خانه مزبور خارج شده و وارد کوچه گردید. پاسداران جلویی حفاظت ، او را متوقف نموده و کنار دیوار نگه داشتند. این درست لحظه ای بود که گوهر منتظر آن بود. درست در لحظه ای که دستغیب از مقابل وی رد می‌شد وی عملیات را انجام داد و دستغیب و ۱۲ تن از پاسداران حفاظت وی را ، از پای درآورد.</blockquote><blockquote>در پایگاه عملیاتی همه پای پخش مستقیم رادیو که نماز جمعه را پخش می‌کرد نشسته و منتظر بودند که ببینند دقیقاً چه شد.</blockquote><blockquote>ناگهان صدای گوینده رادیو با این کلمات بلند شد: انا لله و انا الیه راجعون … و بعد خبر مرگ دستغیب را داد.</blockquote><blockquote>یکی از بچه‌ها که پیک نامه رسان پایگاه بود و خبر نداشت ، ناگهان گفت پس گوهر کو؟ با گفتن این کلمه صدای بغض در گلوی همه ترکید. همه افراد پایگاه هر کدام در گوشه‌ای گریه می‌کردند. همه با تمام عواطف و احساسات مجاهدی تحت تأثیر درخشش این عملیات فدایی بودند. آن پیک که ابتدا هاج و واج مانده بود لحظاتی بعد موضوع را فهمید. وی که قبل از آن دو برادر خودش نیز شهید شده بود ، آرام آرام گریه می‌کرد.</blockquote><blockquote>روز بعد نشریه محلی استان فارس عکس‌های مختلفی از صحنه را بعد از انفجار منعکس کرده بود. منجمله عکس نیم تنه سوخته‌‌ی گوهر ادب‌آواز که از تنه به بالا بود را نیز ،  منعکس کرده بود و در زیر آن نوشته بود: «این تصویر خانم حامله‌ی رهگذری است که درحال عبور از کوچه بوده و او نیز در انفجار کشته شد!»</blockquote>


== وصیت‌نامه گوهر ادب‌آواز ==
== وصیت‌نامه گوهر ادب‌آواز ==
۱٬۶۵۱

ویرایش