۱٬۶۵۱
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶۴: | خط ۶۴: | ||
عملیات ساعت ۱۱:۲۵ دقیقه صبح روز جمعه ۲۰ آذرماه ۱۳۶۰ و در زمانی که دستغیب برای نماز جمعه میرفت صورت گرفت. دستغیب با حفاظت سنگینی از پاسداران از در خانه خود خارج شده و پس از طی یک کوچه نسبتاً باریک که خانهشان در آنجا قرار داشت، در تقاطع خیابان حضرتی سوار خودرو شد. تا قبل از این تقاطع امکان سوار شدن نداشت چرا که ماشین نمیتوانست تا در خانه آنها بیاید. خودروی وی یک خودروی ضدگلوله بود و در تمام مدت تردد وی کل خیابان حضرتی تا مسجد شاهچراغ (که وی در آن نماز جمعه را برگزار میکرد) بطور کامل قرق میشد و هیچکس اجازه تردد در خیابان را نداشت. در طی این مسافت خودروی وی بوسیله اسکورت سنگینی حفاظت میشد. در نقاط مختلف خیابان حضرتی نیز مأمورینی از قبل مستقر شده بودند. | عملیات ساعت ۱۱:۲۵ دقیقه صبح روز جمعه ۲۰ آذرماه ۱۳۶۰ و در زمانی که دستغیب برای نماز جمعه میرفت صورت گرفت. دستغیب با حفاظت سنگینی از پاسداران از در خانه خود خارج شده و پس از طی یک کوچه نسبتاً باریک که خانهشان در آنجا قرار داشت، در تقاطع خیابان حضرتی سوار خودرو شد. تا قبل از این تقاطع امکان سوار شدن نداشت چرا که ماشین نمیتوانست تا در خانه آنها بیاید. خودروی وی یک خودروی ضدگلوله بود و در تمام مدت تردد وی کل خیابان حضرتی تا مسجد شاهچراغ (که وی در آن نماز جمعه را برگزار میکرد) بطور کامل قرق میشد و هیچکس اجازه تردد در خیابان را نداشت. در طی این مسافت خودروی وی بوسیله اسکورت سنگینی حفاظت میشد. در نقاط مختلف خیابان حضرتی نیز مأمورینی از قبل مستقر شده بودند. | ||
همچنین کوچه آنها که به خیابان حضرتی منتهی میشد، از لحظاتی قبل از خروج وی کاملا مسدود شده و به هیچ عابر پیاده و سوارهای اجازه ورود به آن کوچه داده نمیشد. بطور معمول وقتی که دستغیب از در خانه خود خارج میشد توسط حلقهای از انبوه پاسداران که تعداد آنها بیش از ۱۵ نفر بود محافظت میشد و با همین حفاظت سنگین، مسیر کوتاه کوچه که از قبل نیز قرق شده بود را تا سوار شدن بر خودرو طی میکرد. علاوه بر این چند پاسدار نیز از قبل روی پشت بامهای مشرف بر کوچه مستقر میشدند. اجرای عملیات با وجود چنین حفاظت سنگینی از دستغیب کار ساده ای نبود. کارهای شناسایی از دو هفته قبل از اجرای عملیات شروع شده و اطلاعات لازم برای انجام عملیات جمعآوری گردید. تمرینات جزئیتر از دو روز قبل از شروع عملیات آغاز شد. وقتی که قبل از خروج از در پایگاه از گوهر سؤال شد که آیا نکته ای نداری؟ وی با استواری و استحکام و صلابت گفت: | همچنین کوچه آنها که به خیابان حضرتی منتهی میشد، از لحظاتی قبل از خروج وی کاملا مسدود شده و به هیچ عابر پیاده و سوارهای اجازه ورود به آن کوچه داده نمیشد. بطور معمول وقتی که دستغیب از در خانه خود خارج میشد توسط حلقهای از انبوه پاسداران که تعداد آنها بیش از ۱۵ نفر بود محافظت میشد و با همین حفاظت سنگین، مسیر کوتاه کوچه که از قبل نیز قرق شده بود را تا سوار شدن بر خودرو طی میکرد. علاوه بر این چند پاسدار نیز از قبل روی پشت بامهای مشرف بر کوچه مستقر میشدند. اجرای عملیات با وجود چنین حفاظت سنگینی از دستغیب کار ساده ای نبود. کارهای شناسایی از دو هفته قبل از اجرای عملیات شروع شده و اطلاعات لازم برای انجام عملیات جمعآوری گردید. تمرینات جزئیتر از دو روز قبل از شروع عملیات آغاز شد. وقتی که قبل از خروج از در پایگاه از گوهر سؤال شد که آیا نکته ای نداری؟ وی با استواری و استحکام و صلابت گفت:<blockquote>«من چیزی در پشت سر ندارم ؛ هر چه هست در پیش رو است و با لبخندی از پایگاه خارج شد.»</blockquote>سرانجام در ۲۰ آذر سال ۶۰ روز اجرای عملیات فرا رسید. تیم عملیاتی بر طبق زمانبندی قبلی به منطقه منتقل شد. تیم بر طبق طرح عمل نموده و گوهر در حالیکه بمب را در زیر لباس خود بسته و شاسی آن در دستش بود در کمینگاه که خانهای در همان کوچه بود مستقر گردید. | ||
گوهر که خود را به هیئت یک خانم حامله درآورده و بمب را در زیر لباس خود پنهان کرده بود، در لحظه معین از خانه مزبور خارج شده و وارد کوچه گردید. پاسداران جلویی حفاظت، او را متوقف نموده و کنار دیوار نگه داشتند. این درست لحظه ای بود که گوهر منتظر آن بود. درست در لحظهای که دستغیب از مقابل وی رد میشد وی عملیات را انجام داد و دستغیب و ۱۲ تن از پاسداران حفاظت وی را، از پای درآورد. | |||
در پایگاه عملیاتی همه پای پخش مستقیم رادیو که نماز جمعه را پخش میکرد نشسته و منتظر بودند که ببینند دقیقا چه شد. ناگهان صدای گوینده رادیو با این کلمات بلند شد: انا لله و انا الیه راجعون … و بعد خبر مرگ دستغیب را داد. یکی از بچهها که پیک نامه رسان پایگاه بود و خبر نداشت، ناگهان گفت پس گوهر کو؟ با گفتن این کلمه صدای بغض در گلوی همه ترکید. همه افراد پایگاه هر کدام در گوشهای گریه میکردند. همه با تمام عواطف و احساسات مجاهدی تحت تأثیر درخشش این عملیات فدایی بودند. آن پیک که ابتدا هاج و واج مانده بود لحظاتی بعد موضوع را فهمید. وی که قبل از آن دو برادر خودش نیز شهید شده بود ، آرام آرام گریه میکرد. | |||
روز بعد نشریه محلی استان فارس عکسهای مختلفی از صحنه را بعد از انفجار منعکس کرده بود. از جمله عکس نیم تنه سوختهی گوهر ادبآواز که از تنه به بالا بود را نیز ، منعکس کرده بود و در زیر آن نوشته بود: «این تصویر خانم حاملهی رهگذری است که درحال عبور از کوچه بوده و او نیز در انفجار کشته شد!» | |||
== وصیتنامه گوهر ادبآواز == | == وصیتنامه گوهر ادبآواز == | ||
[[پرونده:خانوادهی گوهر ادب آواز.jpg|جایگزین=خانوادهٔ گوهر ادب آواز|بندانگشتی|خانوادهٔ گوهر ادب آواز]] | [[پرونده:خانوادهی گوهر ادب آواز.jpg|جایگزین=خانوادهٔ گوهر ادب آواز|بندانگشتی|خانوادهٔ گوهر ادب آواز]] | ||
به خلق قهرمان ، | به خلق قهرمان ، به ویژه خواهران و برادران مجاهدم. | ||
قد | قد استطعموكم القتال فاقروا على مذلة و تاخير محلة او رووا السيوف من الدماء ترووا من الماء. فالموت في حياتكم مقهورين و الحياة في موتكم قاهرين... | ||
لشکر معاویه (با تصرف شریفه فرات ومنع شما از برداشتن آب) کارزار را با شما طالبند. پس شما یا بر ذلت وخواری اقرار کرده و شجاعت و شرافت را از دست بدهید (اظهار عجز و ناتوانی کرده از تشنگی بیچاره شده و خود را تسلیم دشمن نمائید) یا آنکه شمشیرهایتان را از خونهای ایشان (دشمنان) سیراب کنید. زندگانی در مرگ شماست ، | لشکر معاویه (با تصرف شریفه فرات ومنع شما از برداشتن آب) کارزار را با شما طالبند. پس شما یا بر ذلت وخواری اقرار کرده و شجاعت و شرافت را از دست بدهید (اظهار عجز و ناتوانی کرده از تشنگی بیچاره شده و خود را تسلیم دشمن نمائید) یا آنکه شمشیرهایتان را از خونهای ایشان (دشمنان) سیراب کنید. زندگانی در مرگ شماست ، آنگاه که بر دشمن غالب آئید... (مرگ با عزت و شرفت بهتر از زندگانی با ذلت و خواری است). | ||
من گوهر ادبآواز فرزند عبدالله متولد سال ۳۹ صادره از جهرم ، این وصیت نامه را در سلامت کامل مینویسم. من یکی از هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران هستم. از زمانی که انگیزه مبارزاتی در من نمودار | من گوهر ادبآواز فرزند عبدالله متولد سال ۳۹ صادره از جهرم ، این وصیت نامه را در سلامت کامل مینویسم. من یکی از هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران هستم. از زمانی که انگیزه مبارزاتی در من نمودار شد، همیشه آرزو میکردم که یک روز در راه آرمانم شهید شوم. آرمانهای توحیدی و مکتبی که به طور فشرده و تکامل یافته، در سازمان مجاهدین خلق ایران تبلور مییابد و بدین دلیل من بخاطر اهداف توحیدی به سازمان پیوستم و چون نظام حاکم بر سازمان منطبق با اصول مکتبی بوده، خط مشی سازمان در هر زمان مورد قبول من میباشد و در تمام دوران بعد از انقلاب که سازمان علیه رژیم خمینی مبارزه میکرد، من هم به نوبت خود از هیچ کوششی دریغ نکردهام. حال که سازمان در فاز نظامی است و برایم این موضوع که در برابر رژیم خمینی میبایست مسلحانه ایستاد، بهطور طبیعی ملموس شدهاست. زیرا ما مشاهده میکنیم این پیر کفتار خونآشام قرن چطور جوانهای روشنفکر ما را که نسل آینده یک کشور، بلکه بالاتر از آن نجات دهندهی انسانهای در بند و زنجیر میباشند، به وسیله شخص خمینی آماج گلولههای پاسداران، این سگها و غلامان حلقه بهگوش قرار میگیرند. کوردلان فکر میکنند که با گلوله میشود آرمانی را محدود و نابود کرد و همچنان به چپاولگری و غارتگری ادامه داد. نمیدانند که نسل انقلاب بپاخاسته و جان برکف برای از بین بردن نظام ارتجاعی و جایگزین کردن یک نظام توحیدی قیام میکند. نمیدانند که پیوند آنها با خلقشان پیوندی ناگسستنی است؛ پیوند آنها، مانند یک عاشق و معشوق میماند. عشقش به خدا وخلق، عشقی است بس عجیب و دوست داشتنی که برای رسیدن به آن باید دارای روحیهی ایثار و از خود گذشتگی بود. این روح که در کالبد من دمیده (شده) ، متعلق به خدا و خلقم میباشد و هر زمان که احساس کنم ضروری است روحم به پرواز درخواهد آمد تا شايد بتوانم قدمی مثبت در راه به ثمر رسانيدن جامعه بی طبقه توحيدی كه در آن از ظلم و ستم خبری نخواهد بو،د جامعه اي كه خداوند آن را در قرآن نويد داده است (بردارم). | ||
خودم هم به این نتیجه رسیدم که رژیم سد راه رسیدن به چنین جامعهای میباشد و بدین دلیل آگاهانه تصمیم گرفتم که مهرههای رژیم را در هر لباس که هستند به سزای اعمال | خودم هم به این نتیجه رسیدم که رژیم سد راه رسیدن به چنین جامعهای میباشد و بدین دلیل آگاهانه تصمیم گرفتم که مهرههای رژیم را در هر لباس که هستند به سزای اعمال ننگینشان که همانا اعدام انقلابی میباشد برسانم. البته با همکاری سازمان مجاهدین خلق، زیرا بدون انسجام و تشکیلات، مبارزه امکان ندارد و محکوم به شکست است، این را تجربه ثابت کردهاست. امیدوارم که خداوند این قربانی را از خلقش قبول کند. در آخر از پدر و مادر زحمتکشم میخواهم که مرا حلال کنند. پیامم فقط خطبهی ۲۶ نهج البلاغه میباشد که حضرت علی (ع) میفرماید: | ||
واستشعروا الصبر فانه أدعی الی النصر.. | واستشعروا الصبر فانه أدعی الی النصر.. | ||
شکیبایی را شعار خود قرار دهید و در جنگ پایداری کنید و صدمات آن را متحمل شوید که مهمترین راه رسیدن به فتح و پیروزی و غلبه به دشمن، شکیبایی است. والسلام | |||
سلام برخلق –درود بر آزادی | سلام برخلق –درود بر آزادی |
ویرایش