۷٬۳۴۸
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) | |||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
گوهر ادبآواز، فعالیتهایش را با شرکت در تظاهرات و پخش اعلامیه علیه حکومت سلطنتی [[سلطنت پهلوی|پهلوی]] در ایران شروع کرد. گوهر ادب آواز به هنگام قیامهای ۵۷ در حمله به پادگان جهرم شرکت فعال داشت. گوهر ادب آواز پس از پیروزی [[انقلاب ضد سلطنتی|انقلاب ۵۷]] به دلیل علاقهاش به دین اسلام وارد حوزهی علمیهی قم شد. اما پس از مدتی به این نتیجه رسید که در حوزه با تحریف اسلام مواجه است. گوهر ادب آواز پیش از این زندگینامهی شهدای مجاهدین خلق را خوانده و به گفته خودش به تفاوت میان اسلام [[مهدی رضایی|مهدی رضائی]] و اسلام متحجر در حوزهها، پی برده بود. یکی از علتهای خروج وی از حوزه، تبلیغهایی بود که علیه نیروهای فعال انقلاب ۵۷ به خصوص سازمان مجاهدین خلق مشاهده کرده بود. او پس از ترک حوزه به شهر محل تولدش جهرم بازگشت. گوهر ادب آواز در بازگشت مجدد به جهرم، به تدریج در ارتباط با سازمان مجاهدین خلق قرار گرفت و آشنایی بیشتری نسبت به اهداف و آرمان مجاهدین خلق پیدا کرد. مدتی پس از بازگشت او به زادگاهش جهرم، خانواده او در اثر فشارهای ناشی از عوامل حکومتی مجبور به ترک زادگاه خود شده و به شیراز مهاجرت کرده بودند. | گوهر ادبآواز، فعالیتهایش را با شرکت در تظاهرات و پخش اعلامیه علیه حکومت سلطنتی [[سلطنت پهلوی|پهلوی]] در ایران شروع کرد. گوهر ادب آواز به هنگام قیامهای ۵۷ در حمله به پادگان جهرم شرکت فعال داشت. گوهر ادب آواز پس از پیروزی [[انقلاب ضد سلطنتی|انقلاب ۵۷]] به دلیل علاقهاش به دین اسلام وارد حوزهی علمیهی قم شد. اما پس از مدتی به این نتیجه رسید که در حوزه با تحریف اسلام مواجه است. گوهر ادب آواز پیش از این زندگینامهی شهدای مجاهدین خلق را خوانده و به گفته خودش به تفاوت میان اسلام [[مهدی رضایی|مهدی رضائی]] و اسلام متحجر در حوزهها، پی برده بود. یکی از علتهای خروج وی از حوزه، تبلیغهایی بود که علیه نیروهای فعال انقلاب ۵۷ به خصوص سازمان مجاهدین خلق مشاهده کرده بود. او پس از ترک حوزه به شهر محل تولدش جهرم بازگشت. گوهر ادب آواز در بازگشت مجدد به جهرم، به تدریج در ارتباط با سازمان مجاهدین خلق قرار گرفت و آشنایی بیشتری نسبت به اهداف و آرمان مجاهدین خلق پیدا کرد. مدتی پس از بازگشت او به زادگاهش جهرم، خانواده او در اثر فشارهای ناشی از عوامل حکومتی مجبور به ترک زادگاه خود شده و به شیراز مهاجرت کرده بودند. | ||
== شرایط | == شرایط جنگ زدگان در شیراز == | ||
پس از آغاز [[جنگ ایران و عراق]] شرایط جنگزدگان در شیراز بسیار اسفناک بود. از جمله عاملین ایجاد این وضعیت آیتالله دستغیب بود. او در سخنرانیهای خود، مردم خوزستان را بخاطر ترک خانه هایشان در اثر حملهی عراق، گناهکار معرفی میکرد. وی همچنین بلاهایی از جمله بمباران و آوارگی آنها را نتیجهی بیدینی و بی حجابی آنها میدانست. این مسائل بر اهالی شیراز و از جمله گوهر ادب آواز تاثیر منفی بسیاری داشت. یکی از شاهدین در این خصوص میگوید: | پس از آغاز [[جنگ ایران و عراق]] شرایط جنگزدگان در شیراز بسیار اسفناک بود. از جمله عاملین ایجاد این وضعیت آیتالله دستغیب بود. او در سخنرانیهای خود، مردم خوزستان را بخاطر ترک خانه هایشان در اثر حملهی عراق، گناهکار معرفی میکرد. وی همچنین بلاهایی از جمله بمباران و آوارگی آنها را نتیجهی بیدینی و بی حجابی آنها میدانست. این مسائل بر اهالی شیراز و از جمله گوهر ادب آواز تاثیر منفی بسیاری داشت. یکی از شاهدین در این خصوص میگوید: | ||
[[پرونده:جنگ زدگان ایران. گوهر ادب آواز.jpg|جایگزین=جنگ زدگان ایران. گوهر ادب آواز|بندانگشتی|جنگ زدگان ایران | [[پرونده:جنگ زدگان ایران. گوهر ادب آواز.jpg|جایگزین=جنگ زدگان ایران. گوهر ادب آواز|بندانگشتی|جنگ زدگان ایران]] | ||
<blockquote>«بخش زیادی از این مهاجرین به استانهای فارس و اصفهان مهاجرت نموده بودند. آنها در شرایط بسیار بد و طاقتفرسایی زندگی میکردند. خودم بارها در شیراز این صحنه را دیده بودم که یک یا چند خانواده با هم در یک مغازه خالی که آن را به عنوان خانه اجاره کرده بودند زندگی میکردند. یعنی در محلی مثل یک گاراژ ماشین تکی یا یک تکمغازه با درب کرکرهای! بخش قابل توجهی از این آوارگان در خوابگاههایی که قبلا به دانشجویان دانشگاه شیراز اختصاص داشت سکونت یافته بودند. دستغیب با بسیج دستجات گسترده فالانژها<ref>[https://dictionary.abadis.ir/fatofa/فالانژ/ دیکشنری آنلاین آبادیس]</ref>به این خوابگاهها لشکر کشی میکرد و میخواست جنگ به اصطلاح خوزستانی - شیرازی راه بیندازند. اما حملهکنندگان فقط مأموران حکومتی بودند و مردم شیراز همواره نسبت به خوزستانیها همدردی و همبستگی نشان میدادند.» </blockquote> | <blockquote>«بخش زیادی از این مهاجرین به استانهای فارس و اصفهان مهاجرت نموده بودند. آنها در شرایط بسیار بد و طاقتفرسایی زندگی میکردند. خودم بارها در شیراز این صحنه را دیده بودم که یک یا چند خانواده با هم در یک مغازه خالی که آن را به عنوان خانه اجاره کرده بودند زندگی میکردند. یعنی در محلی مثل یک گاراژ ماشین تکی یا یک تکمغازه با درب کرکرهای! بخش قابل توجهی از این آوارگان در خوابگاههایی که قبلا به دانشجویان دانشگاه شیراز اختصاص داشت سکونت یافته بودند. دستغیب با بسیج دستجات گسترده فالانژها<ref>[https://dictionary.abadis.ir/fatofa/فالانژ/ دیکشنری آنلاین آبادیس]</ref>به این خوابگاهها لشکر کشی میکرد و میخواست جنگ به اصطلاح خوزستانی - شیرازی راه بیندازند. اما حملهکنندگان فقط مأموران حکومتی بودند و مردم شیراز همواره نسبت به خوزستانیها همدردی و همبستگی نشان میدادند.» </blockquote> | ||
== خانواده گوهر ادب آواز == | == خانواده گوهر ادب آواز == | ||
خط ۶۹: | خط ۶۹: | ||
به گفته شاهدان گوهر ادب آواز شب قبل از عملیات در پایگاه عملیاتی روحیهای سرشار و شاداب داشت و تا دیروقت به کمک سایر همرزمانش به انجام مانورهای لازم در جهت آمادگی برای عملیات مشغول بودهاست. وی قبل از ترک پایگاه برای عملیات، موجودی خود را که یک ساعت مچی و مبلغ ۱۴تومان پول بوده است را به همرزمانش داد و گفت:<blockquote>«اینطوری بهتر است. من میدانم برای چه کاری میروم. من قلب دشمن را نشانه گرفتهام و انشاءالله که چیزی را باقی نگذاشتهام. نگاه من فقط به آنجاست.»</blockquote>همراهان او در مسیر تا محل عملیات نیز گفتهاند:<blockquote>«در بین راه گوهر دیگر هیچ نگفت. نگاه او فقط متوجه اقدام قهرمانانهای بود که میخواست انجام بدهد. عزم و تصمیم از نگاه او میبارید و آرام و سبک بال، به سمت میدان رزم روانه شد.»</blockquote>همرزمان گوهر ادبآواز در خصوص روز عملیات وی گفتهاند:<blockquote>«برای مدتی در پایگاه منتظر گوهر بودیم اما او دیگر برنگشت و گویا تصمیم گرفته بود عملیات را به هر قیمت انجام بدهد ولو اینکه جان خود را فدا کند.»</blockquote> | به گفته شاهدان گوهر ادب آواز شب قبل از عملیات در پایگاه عملیاتی روحیهای سرشار و شاداب داشت و تا دیروقت به کمک سایر همرزمانش به انجام مانورهای لازم در جهت آمادگی برای عملیات مشغول بودهاست. وی قبل از ترک پایگاه برای عملیات، موجودی خود را که یک ساعت مچی و مبلغ ۱۴تومان پول بوده است را به همرزمانش داد و گفت:<blockquote>«اینطوری بهتر است. من میدانم برای چه کاری میروم. من قلب دشمن را نشانه گرفتهام و انشاءالله که چیزی را باقی نگذاشتهام. نگاه من فقط به آنجاست.»</blockquote>همراهان او در مسیر تا محل عملیات نیز گفتهاند:<blockquote>«در بین راه گوهر دیگر هیچ نگفت. نگاه او فقط متوجه اقدام قهرمانانهای بود که میخواست انجام بدهد. عزم و تصمیم از نگاه او میبارید و آرام و سبک بال، به سمت میدان رزم روانه شد.»</blockquote>همرزمان گوهر ادبآواز در خصوص روز عملیات وی گفتهاند:<blockquote>«برای مدتی در پایگاه منتظر گوهر بودیم اما او دیگر برنگشت و گویا تصمیم گرفته بود عملیات را به هر قیمت انجام بدهد ولو اینکه جان خود را فدا کند.»</blockquote> | ||
=== خاطرات فاطمه افراسیابی | === خاطرات فاطمه افراسیابی === | ||
<blockquote>«روز قبل از عملیات بارها از او (گوهر) شنیدم که از خواهران وبرادران شهیدمان اسم میبرد که با سفارشهای خاص دستغیب تیرباران شده بودند. از جنگزدهها و محرومان و خانه بهدوشهایی یاد میکرد که برای کمک به آنها و رساندن پیام سازمان به نزدشان رفته بود. زنان و دختران جنگزده و آواره و بیپناهی که از رذالتهای پاسداران خمینی و عوامل مستقیم دستغیب نزدش شکوهها کرده بودند. گوهر با متانت و وقار خاصی میخندید و میگفت: «میخواهم مردم شیراز را غرق شادی کنم، فردا که تو لبخند را بر لبان آنها ببینی من به آرزویم رسیدهام.» حدود ساعت ۷صبح روز جمعه ۲۰ آذر با گوهر که با گامهای پرصلابت قدم برمیداشت، از پایگاه خارج شدیم و به سمت خانه دستغیب حرکت کردیم. ترتیب کار این بود که من در نقطه مناسبی بایستم تا خروج دستغیب را ببینم و به گوهر علامت بدهم. گوهر برای تضمین عملیات مقدار زیادی مواد منفجره به خود بسته بود. گوهر میبایست تا خارج شدن دستغیب از خانهاش خود را مخفی میکرد من باید هنگام خروج دستغیب به گوهر علامت میدادم که آماده باشد. من در آخرین لحظه باید یک بار به گوهر تأکید میکردم که هرچه گفتهای و نوشتهای به جای خود اما اینجا کاملا آزاد هستی که برگردی! وقتی که به او گفتم تو همین الان هم میتوانی برگردی، حرفم را ناتمام گذاشت و درحالیکه چهرهاش کاملا برافروخته شده بود، مرا به گرمی بوسید و گفت:«من هیچ چیز پشت سر ندارم ، آنچه دارم در پیش رو است.» </blockquote><blockquote>دستغیب به همراه ۱۲ محافظش به قصد رفتن برای نمایش جمعه از خانه خارج شد. به محض این که علامت دادم، گوهر مثل تیری از کمان برجست. از وقتی که گوهر از میان دستهایم پرکشید دیگر ثانیهها را به یاد نمیآورم. همچنان که خودش میخواست صدای انفجار مهیبی که دستغیب و ۱۲ تن از محافظانش را به خاک هلاک انداخت، نه فقط در شیراز و فارس که در سراسر ایران طنین انداخت و همه را غرق شادی و شور کرد…»</blockquote> | <blockquote>«روز قبل از عملیات بارها از او (گوهر) شنیدم که از خواهران وبرادران شهیدمان اسم میبرد که با سفارشهای خاص دستغیب تیرباران شده بودند. از جنگزدهها و محرومان و خانه بهدوشهایی یاد میکرد که برای کمک به آنها و رساندن پیام سازمان به نزدشان رفته بود. زنان و دختران جنگزده و آواره و بیپناهی که از رذالتهای پاسداران خمینی و عوامل مستقیم دستغیب نزدش شکوهها کرده بودند. گوهر با متانت و وقار خاصی میخندید و میگفت: «میخواهم مردم شیراز را غرق شادی کنم، فردا که تو لبخند را بر لبان آنها ببینی من به آرزویم رسیدهام.» حدود ساعت ۷صبح روز جمعه ۲۰ آذر با گوهر که با گامهای پرصلابت قدم برمیداشت، از پایگاه خارج شدیم و به سمت خانه دستغیب حرکت کردیم. ترتیب کار این بود که من در نقطه مناسبی بایستم تا خروج دستغیب را ببینم و به گوهر علامت بدهم. گوهر برای تضمین عملیات مقدار زیادی مواد منفجره به خود بسته بود. گوهر میبایست تا خارج شدن دستغیب از خانهاش خود را مخفی میکرد من باید هنگام خروج دستغیب به گوهر علامت میدادم که آماده باشد. من در آخرین لحظه باید یک بار به گوهر تأکید میکردم که هرچه گفتهای و نوشتهای به جای خود اما اینجا کاملا آزاد هستی که برگردی! وقتی که به او گفتم تو همین الان هم میتوانی برگردی، حرفم را ناتمام گذاشت و درحالیکه چهرهاش کاملا برافروخته شده بود، مرا به گرمی بوسید و گفت:«من هیچ چیز پشت سر ندارم ، آنچه دارم در پیش رو است.» </blockquote><blockquote>دستغیب به همراه ۱۲ محافظش به قصد رفتن برای نمایش جمعه از خانه خارج شد. به محض این که علامت دادم، گوهر مثل تیری از کمان برجست. از وقتی که گوهر از میان دستهایم پرکشید دیگر ثانیهها را به یاد نمیآورم. همچنان که خودش میخواست صدای انفجار مهیبی که دستغیب و ۱۲ تن از محافظانش را به خاک هلاک انداخت، نه فقط در شیراز و فارس که در سراسر ایران طنین انداخت و همه را غرق شادی و شور کرد…»</blockquote> | ||
=== | === خاطرات یکی از مسئولان گوهر ادبآواز === | ||
<blockquote>«درخواست او برای عملیات حاکی از کینه عمیق او از خمینی و آخوندهای او و در عین حال نشان دهنده عشق عمیق او به آرمان رهائیبخش مجاهدین بود. آرمانی ضد استثمار و رهائیبخش که او از روز اول پیوستن به سازمان مجذوب و شیفته آن شده بود و همین را خودش بعدها که با او کار میکردم، گفت. گوهر که قبلا این پیشنهاد را داده بود خود داوطلب اجرای این عملیات شده و بعد از پذیرفته شدن درخواستش خیلی استقبال نمود. به همین منظور وی از تیمهای اطلاعات خارج شده و در یکی از پایگاهها برای اجرای این عملیات و طراحی و آمادهسازیهای آن مستقر گردید.»</blockquote> | <blockquote>«درخواست او برای عملیات حاکی از کینه عمیق او از خمینی و آخوندهای او و در عین حال نشان دهنده عشق عمیق او به آرمان رهائیبخش مجاهدین بود. آرمانی ضد استثمار و رهائیبخش که او از روز اول پیوستن به سازمان مجذوب و شیفته آن شده بود و همین را خودش بعدها که با او کار میکردم، گفت. گوهر که قبلا این پیشنهاد را داده بود خود داوطلب اجرای این عملیات شده و بعد از پذیرفته شدن درخواستش خیلی استقبال نمود. به همین منظور وی از تیمهای اطلاعات خارج شده و در یکی از پایگاهها برای اجرای این عملیات و طراحی و آمادهسازیهای آن مستقر گردید.»</blockquote> | ||