۵ مهر ۱۳۶۰: تفاوت میان نسخه‌ها

۵۰ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۸ سپتامبر ۲۰۱۸
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۰: خط ۴۰:
روز ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ خمینی با استقبال کم نظیری وارد ایران شد، میلیون‌‌ها ایرانی به استقبال او رفتند؛ خمینی تنها رهبر تاریخ معاصر جهان است که زعامت دینی، مشروعیت مردمی و رهبری سیاسی را در خودش داشت و در واقع صاحب یک قدرت افسانه‌یی شد. خمینی به تمام وعده‌هایی که در پاریس در زیر درخت سیب داد پشت پا زد و به هیچ کدام عمل نکرد.
روز ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ خمینی با استقبال کم نظیری وارد ایران شد، میلیون‌‌ها ایرانی به استقبال او رفتند؛ خمینی تنها رهبر تاریخ معاصر جهان است که زعامت دینی، مشروعیت مردمی و رهبری سیاسی را در خودش داشت و در واقع صاحب یک قدرت افسانه‌یی شد. خمینی به تمام وعده‌هایی که در پاریس در زیر درخت سیب داد پشت پا زد و به هیچ کدام عمل نکرد.


خمینی در این خصوص گفت:<blockquote>'''«ممکن است دیروز من یک حرفی زده باشم و امروز حرف دیگری را و فردا حرف دیگری را. این معنا ندارد که من بگویم چون دیروز حرفی زده‌ام باید روی همان حرف باقی بمانم»'''.<ref name=":0">کتاب صحیفه‌ی نور خمینی- جلد ۱۸ صفحه‌ی ۱۷۸</ref></blockquote>وی در جای دیگری هم گفت:
خمینی در این خصوص گفت:<blockquote>'''«ممکن است دیروز من یک حرفی زده باشم و امروز حرف دیگری را و فردا حرف دیگری را. این معنا ندارد که من بگویم چون دیروز حرفی زده‌ام باید روی همان حرف باقی بمانم»'''.<ref name=":02">کتاب صحیفه‌ی نور خمینی- جلد ۱۸ صفحه‌ی ۱۷۸</ref></blockquote>وی در جای دیگری هم گفت:


«ما دنبال مصالح هستیم. بنابراین مسأله نیست که آقایان به ما بگویند شما آن‌روز اینجوری گفتید... هر چه می‌خواهند به ما بگویند. بگویند کشور ملایان، حکومت آخوندیسم. این هم یک حربه‌ای است که ما را از میدان به در کنند. ما نه، از میدان بیرون نمی‌رویم».<ref>کتاب صحیفه‌ی نور خمینی ، ج ۱۶، ص ۲۱۱-۲۱۲</ref>
«ما دنبال مصالح هستیم. بنابراین مسأله نیست که آقایان به ما بگویند شما آن‌روز اینجوری گفتید... هر چه می‌خواهند به ما بگویند. بگویند کشور ملایان، حکومت آخوندیسم. این هم یک حربه‌ای است که ما را از میدان به در کنند. ما نه، از میدان بیرون نمی‌رویم».<ref>کتاب صحیفه‌ی نور خمینی ، ج ۱۶، ص ۲۱۱-۲۱۲</ref>
خط ۲۷۷: خط ۲۷۷:
«مرگ بر خمینی!»<ref>وبسایت [https://article.mojahedin.org/i/%D8%AD%D9%85%D8%A7%D8%B3%D9%87-%DB%B5%D9%85%D9%87%D8%B1-%D9%BE%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%B4%D8%A7%D9%87-%D8%B3%D8%B7%D8%A7%D9%86-%D9%88%D9%84%D8%A7%DB%8C%D8%AA سازمان مجاهدین خلق ایران]</ref>
«مرگ بر خمینی!»<ref>وبسایت [https://article.mojahedin.org/i/%D8%AD%D9%85%D8%A7%D8%B3%D9%87-%DB%B5%D9%85%D9%87%D8%B1-%D9%BE%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%B4%D8%A7%D9%87-%D8%B3%D8%B7%D8%A7%D9%86-%D9%88%D9%84%D8%A7%DB%8C%D8%AA سازمان مجاهدین خلق ایران]</ref>
===وصیت‌نامه‌ی یکی از جان باختگان روز ۵ مهر ۱۳۶۰===
===وصیت‌نامه‌ی یکی از جان باختگان روز ۵ مهر ۱۳۶۰===
مسعود شکیبانژاد از جمله جوانان مجاهدی است که در روز ۵ مهر در تظاهرات شرکت می‌کند، وی وصیت‌نامه‌اش را روز ۴ مهر می‌نویسد و در فردای آن روز به میدان تظاهرات می‌رود؛ گوشه‌ای از وصیت‌نامه‌ی وی نشان دهنده‌ی عزم آنها برای رسیدن به آزادی است:<blockquote>«سلام، سلامی گرم و آتشین، سلامی غمبار و دردآگین، سلام آخرین،</blockquote><blockquote>غرضم از نوشتن این نامه در واپسین ساعات عمرم تشریح انگیزه‌های حرکتم بود،</blockquote><blockquote>وقتی خلق همهٌ درها را به‌روی خویش بسته می‌بیند و هر‌فریاد اعتراض و مخالفتی با اسلحه سرکوب می‌شود، پس زنده‌باد مبارزهٌ مسلحانهٌ رهاییبخش خلق، زنده‌باد برابری و عدالت. با این تحلیل، دیگر کمترین جایی برای درنگ و تعلل نمی‌ماند.</blockquote><blockquote>من نیز مانند هزاران رزمندهٌ دلاور دیگر این میهن، به‌جنبش انقلابی مسلحانه و پیشتاز خلق، به‌عنوان آخرین راه‌نجات و آخرین شیوهٌ اصولی برخورد با خمینی آدمخوار و به‌عنوان نبردی کاملاً عادلانه، رو‌در‌روی خمینی مسلحانه ایستاده‌ام</blockquote><blockquote>این را همه شاهدند که سازمان چقدر سعی کرد به‌قولی حتی از آخرین قطره‌های دموکراسی در این میهن استفاده کند تا این خونریزی و کشتارها نشود. همه دیدیم که با‌وجود بیش‌از 50‌شهید چماقداری و تروریسم کور(رژیم خمینی است که بی‌شرمانه ما را به‌تروریسم متهم می‌کند) باز هم سازمان دست به‌اسلحه نزد تا این‌که انحصارطلبی وارد مرحلهٌ نوینی گشت و ارتجاع از حاکمیت سیاسی جز خویشتن هیچ‌کس را نخواست. این بود که خمینی و دار‌و‌دسته‌اش در مجلس و این‌ور و آن‌ور مجبور به یک‌کودتای به‌خیال خودشان بی‌سر‌و‌صدا شدند. فالانژها و چماقکشان حرفه‌یی را به‌خیابانها فرستادند تا با عربده و بگیر‌و‌ببند و تفنگ‌کشی و اعدام، محیط رعب و وحشتی ایجاد کنند که هیچ‌کس فکر اعتراض هم به‌سرش نزند</blockquote><blockquote>اما راهپیمایی شکوهمند و انقلابی 30خرداد چنان ضربه‌یی بر پیکر پوسیده‌اش وارد آورد که مثل تفنگ بادی شروع کرد به هیاهو و گنده‌گویی. بله ببرکاغذی زخم‌خورده به‌هرسو چنگال انداخت، بدون هدف یکی از این چنگالها به زندان اوین افتاد، بیچاره ببرکاغذی نمی‌دانست گناه را گردن چه‌کسی بیندازد، ولی ساکت که نمی‌شد نشست، همهٌ دیکتاتورها وقتی به این‌جا می‌رسند، به همین شیوه متوسل می‌شوند. حدود 60‌ـ‌50‌نفر را به جوخه سپرد، ازجمله سعادتی را که محکومیتش از‌پیش ده‌سال تعیین شده بود و ازجمله دختران 12ساله و ازجمله افرادی که حتی نامشان را نمی‌دانست و نیز زنان باردار را. این عمل شنیع ضدخلقی کار زشتی بود که حتی شاه خونخوار هم از انجام آن در پیشگاه خلق ابا داشت.</blockquote><blockquote>.....</blockquote><blockquote>آری اینها همه برای آزادی است، آزادی، آزادی، این خون رگهای هستی، این آوای خونین همیشهٌ تاریخ و چه‌باک، چه‌باک. به‌خدا اگر صدجان می‌داشتم راضی بودم که هرکدام را زیر شدیدترین شکنجه‌ها و زنده پوست‌کنده‌شدنها بدهم، برای خدا، برای رهایی خلق، برای این‌که نباشند دیگر دعواهای زنها با مردهایشان برای نبودن خرجی خانه و مرگ بچه‌ها روی دست پدران و مادران از گرسنگی و فقر و بیماری.......</blockquote><blockquote>.....بسیاری از انقلابیون باید جان پاک خویش را در‌طبق اخلاص نهند. ..... وضعیت کنونی این‌چنین است و  تنها آدمهای بزدل و بی‌شرف می‌توانند ساکت بنشینند. من خیلی وقت است که ماهیت این رژیم خونخوار پلید برایم روشن گشته و بنابراین با همهٌ وجودم، معتقدم که باید با این حکومت فقط با سلاح درآویخت، چرا که دیگر هیچ جایی و طریق برخورد دیگری را نگذاشته‌اند و بازهم بر این تأکید دارم که نبرد ما عادلانه است و به‌حکم قرآن این حق ماست و خدا به‌ما اجازه داده تا با آنها که به‌ما ظلم روا داشتند، بجنگیم. اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا</blockquote><blockquote>… الان ساعت ده و ده‌دقیقه روز شنبه 4مهرماه سال1360 است. من به‌خوبی می‌دانم که آخرین لحظات عمرم را دارم سپری می‌کنم. زیرا فردا برنامهٌ بسیار گسترده و بسیار مهمی داریم که حالت نقطهٌ عطف را در جنبش دارد و این حالت پیش نمی‌آید و قوام نمی‌یابد مگر با خون، و این خون از بدنهای ما باید ریخته شود تا به‌خلق انگیزهٌ حرکت و ایثار بدهد و تا رهایی به جامعه باز آید». <ref>سیمای آزادی تلویزیون ملی ایران- اخبار روز ۵ مهر ۱۳۹۷</ref></blockquote>
مسعود شکیبانژاد از جمله جوانان مجاهدی است که در روز ۵ مهر در تظاهرات شرکت می‌کند، وی وصیت‌نامه‌اش را روز ۴ مهر می‌نویسد و در فردای آن روز به میدان تظاهرات می‌رود؛ گوشه‌ای از وصیت‌نامه‌ی وی نشان دهنده‌ی عزم آنها برای رسیدن به آزادی است:<blockquote>«سلام، سلامی گرم و آتشین، سلامی غمبار و دردآگین، سلام آخرین،</blockquote><blockquote>غرضم از نوشتن این نامه در واپسین ساعات عمرم تشریح انگیزه‌های حرکتم بود،</blockquote><blockquote>وقتی خلق همه‌ی درها را به‌روی خویش بسته می‌بیند و هر‌فریاد اعتراض و مخالفتی با اسلحه سرکوب می‌شود، پس زنده‌باد مبارزه‌ی مسلحانه‌ی رهایی‌بخش خلق، زنده‌باد برابری و عدالت. با این تحلیل، دیگر کمترین جایی برای درنگ و تعلل نمی‌ماند.</blockquote><blockquote>من نیز مانند هزاران رزمنده‌ی دلاور دیگر این میهن، به‌جنبش انقلابی مسلحانه و پیشتاز خلق، به‌عنوان آخرین راه‌نجات و آخرین شیوه‌ی اصولی برخورد با خمینی آدمخوار و به‌عنوان نبردی کاملاً عادلانه، رو‌در‌روی خمینی مسلحانه ایستاده‌ام</blockquote><blockquote>این را همه شاهدند که سازمان چقدر سعی کرد به‌قولی حتی از آخرین قطره‌های دموکراسی در این میهن استفاده کند تا این خونریزی و کشتارها نشود. همه دیدیم که با‌وجود بیش‌از ۵۰ شهید چماقداری و تروریسم کور(رژیم خمینی است که بی‌شرمانه ما را به‌تروریسم متهم می‌کند) باز هم سازمان دست به‌اسلحه نزد تا این‌که انحصارطلبی وارد مرحله‌ی نوینی گشت و ارتجاع از حاکمیت سیاسی جز خویشتن هیچ‌کس را نخواست. این بود که خمینی و دار‌و‌دسته‌اش در مجلس و این‌ور و آن‌ور مجبور به یک‌کودتای به‌خیال خودشان بی‌سر‌و‌صدا شدند. فالانژها و چماق‌کشان حرفه‌یی را به‌خیابانها فرستادند تا با عربده و بگیر‌و‌ببند و تفنگ‌کشی و اعدام، محیط رعب و وحشتی ایجاد کنند که هیچ‌کس فکر اعتراض هم به‌سرش نزند</blockquote><blockquote>اما راهپیمایی شکوهمند و انقلابی ۳۰ خرداد چنان ضربه‌یی بر پیکر پوسیده‌اش وارد آورد که مثل تفنگ بادی شروع کرد به هیاهو و گنده‌گویی. بله ببرکاغذی زخم‌خورده به‌هرسو چنگال انداخت، بدون هدف یکی از این چنگالها به زندان اوین افتاد، بیچاره ببرکاغذی نمی‌دانست گناه را گردن چه‌کسی بیندازد، ولی ساکت که نمی‌شد نشست، همه‌ی دیکتاتورها وقتی به این‌جا می‌رسند، به همین شیوه متوسل می‌شوند. حدود ۵۰ -۶۰  نفر را به جوخه سپرد، ازجمله سعادتی را که محکومیتش از‌پیش ده‌سال تعیین شده بود و ازجمله دختران ۱۲ ساله و ازجمله افرادی که حتی نامشان را نمی‌دانست و نیز زنان باردار را. این عمل شنیع ضدخلقی کار زشتی بود که حتی شاه خونخوار هم از انجام آن در پیشگاه خلق ابا داشت.</blockquote><blockquote>.....</blockquote><blockquote>آری اینها همه برای آزادی است، آزادی، آزادی، این خون رگهای هستی، این آوای خونین همیشه‌ی تاریخ و چه‌باک، چه‌باک. به‌خدا اگر صدجان می‌داشتم راضی بودم که هرکدام را زیر شدیدترین شکنجه‌ها و زنده پوست‌کنده‌شدنها بدهم، برای خدا، برای رهایی خلق، برای این‌که نباشند دیگر دعواهای زنها با مردهایشان برای نبودن خرجی خانه و مرگ بچه‌ها روی دست پدران و مادران از گرسنگی و فقر و بیماری.......</blockquote><blockquote>.....بسیاری از انقلابیون باید جان پاک خویش را در‌طبق اخلاص نهند. ..... وضعیت کنونی این‌چنین است و  تنها آدمهای بزدل و بی‌شرف می‌توانند ساکت بنشینند. من خیلی وقت است که ماهیت این رژیم خونخوار پلید برایم روشن گشته و بنابراین با همهٌ وجودم، معتقدم که باید با این حکومت فقط با سلاح درآویخت، چرا که دیگر هیچ جایی و طریق برخورد دیگری را نگذاشته‌اند و بازهم بر این تأکید دارم که نبرد ما عادلانه است و به‌حکم قرآن این حق ماست و خدا به‌ما اجازه داده تا با آنها که به‌ما ظلم روا داشتند، بجنگیم. اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا</blockquote><blockquote>… الان ساعت ده و ده‌دقیقه روز شنبه ۴ مهرماه سال ۱۳۶۰ است. من به‌خوبی می‌دانم که آخرین لحظات عمرم را دارم سپری می‌کنم. زیرا فردا برنامه‌ی بسیار گسترده و بسیار مهمی داریم که حالت نقطه‌ی عطف را در جنبش دارد و این حالت پیش نمی‌آید و قوام نمی‌یابد مگر با خون، و این خون از بدنهای ما باید ریخته شود تا به‌خلق انگیزه‌ی حرکت و ایثار بدهد و تا رهایی به جامعه باز آید». <ref>سیمای آزادی تلویزیون ملی ایران- اخبار روز ۵ مهر ۱۳۹۷</ref></blockquote>
==پانویس==
==پانویس==
{{پانویس|۳|اندازه=ریز}}
{{پانویس|۳|اندازه=ریز}}
۹۷۳

ویرایش