کاربر:Ehsan/1صفحه تمرین
مرضیه،اشرفالسادات مرتضایی | |
---|---|
اطلاعات | |
نام اصلی | اشرفالسادات مرتضایی |
نام مستعار | مرضیه |
تولد | متولد ۱فروردین۱۳۰۳ تهران |
ملیت | ایرانی |
مرگ | درگذشت ۲۱ مهر ۱۳۸۹ پارس |
علت مرگ | سرطان |
سبک(ها) | آواز کلسیک ایرانی |
استاد(ها) | اسماعیل مهرتاش |
حرفه(ها) | خواننده |
زمینهٔ فعالیت | موسیقی سنتی و کلاسیک ایرانی |
هنرمندان همکار | استاد غلامحسین بنان-استاد علی اصغر بهاری |
آلبوم معروف | سنگ خارا -در فکر -دیدی که رسوا شد دلم -خواب نوشین -آیین وفا -مینای شکسته
در خلوت غم =از من بگذرید -برق نگاه -بت چین -بیداد زمان -عشق خود حاشا مکن دلم میسوزد -تو رو میخواد -مثل جنگل -الهه ناز -وادل من -مناجات |
مرضیه ،اشرفالسادات مرتضایی (زادهی ۱ فروردین۱۳۰۳-درگذشت ۲۱ مهر ۱۳۸۹ ) خوانندهی موسیقی سنتی و کلاسیک ایرانی است. مرضیه به اعتقاد بسیاری مشهورترین و به عقیدهی برخی محبوبترین خوانندهی تاریخ موسیقی ایران است. مرضیه در تهران در خانوادهای روشنفکر بدنیا آمد. مادر او تار مینواخت و از کودکی وی را با موسقی آشنا کرد. پس از مدتی پدر و مادر مرضیه از یکدیگر جدا شدند و او نزد نامادری خود بزرگ شد. مرضیه از دوران دبیرستان شروع به خواندن کرد و صدای او توسط استادان موسیقی چون روح الله خالقی کشف شد. وی فعالیت هنری خود را تحت سرپرستی او در رادیو آغاز کرد و سپس به کار با ابوالحسنخان صا و مرتضی محجوبی پرداخته و از آنها آموزش گرفت و بزودی آوازهاش به عنوان خوانندهای محبوب در سراسر ایران پیچید. مرضیه پس از روی کار آمدن خمینی مجبور به ترک خوانندگی شد. مرضیه پس از سالها سکوت در سال ۱۳۷۳ به سازمان مجاهدین خلق ایران پیوست و مجددا فعالیت هنری خود را آغاز کرد. از جمله کنسرتهای بسیار مشهور او در این دوران کنسرتی است که بر روی تانکهای ارتش آزادیبخش ملی ایران در حضور اعضای سازمان مجاهدین خلق اجرا کرد. مرضیه همچنین کنسرتهای بسیاری در پاریس، آمریکا و دیگر کشورها در حمایت از این سازمان برگزار کرد. او در سن ۸۶ سالگی، در سال ۱۳۸۹ در اثر بیماری سرطان در پاریس درگذشت. برای او مراسم سوگواری باشکوهی در قرارگاه مجاهدین در اشرف و همچنین در پایگاه آنها در پاریس برگزار شد.
کودکی و نوجوانی مرضیه
مرضیه در خانوادهای روشنفکر و متجدد به دنیا آمد. پدرش یک روحاانی بود اما با به رغم معمم بودن همواره از خطراتی که قشر روحانیت میتواند برای فرهنگ و هنر ایجاد کند سخن می گفت. مادر مرضیه که خودش از او با نام «آتی» یاد میکرد نیز یک زن روشنفکر و هنردوست بود. مادر مرضیه تار مینواخت و آنرا نزد درویشخان آموخته بود. مرضیه دو برادر داشت. کودکی بیش نبود که پدر و مادر او از یکدیگر جدا شدند و مرضیه مجبور به زندگی با نامادری شد. وی از این دوران مجبور به پرستاری از دو برادر کوچکتر خود بود، زیرا نامادری توجه چندانی به فرزندخواندههایش نداشت. نامادری مرضیه نیز علاقه ی بسیاری به موسیقی داشته و پیانو مینواخت. مرضیه به رغم اینکه از این دوران به دلیل دوری از مادر واقعیاش به عنوان دورانی سخت یاد میکرد، آنرا در پرورش استعداد خود در زمینه موسیقی مؤثر میدانست.
سالهای دوری از مادر و سرپرستی دو برادر دیگر برای مرضیه خاطرات تلخی از آن زمان باقی گذاشته بود. وی نقل میکند که در آن دوران به همراه برادرانش با مادرش قرار گذاشته و برای دیدار او میرفتند و همواره بدلیل دوری از مادر غمگین بودند.
مرضیه و برادرانش پس از فوت پدر مجددا به نزد مادر خود بازگشتند. پدر مرضیه تا پایان عمر هیچگونه محدودیتی برای فعالیتهای هنری دخترش ایجاد نکرد.[۱]
ورود مرضیه به دنیای هنر حرفهای
مرضیه از نسل زنان هنرمند پس از قمر الملوک وزیری به شمار میرود. او از کودکی بواسطه ی مادر و نامادریاش با موسیقی آشنا بود و به آموزش آن پرداخت. بازگشت مرضیه به نزد مادر واقعی اش پس از مرگ پدر به او کمک بسیاری برای آغاز فعالیتهای هنری کرد. مرضیه همواره در مورد مادرش میگفت: «اگر «آتی» نبود مرضیه، مرضیه نمی شد»
مادر مرضیه با تشویق او و پشتیبانیاش در زمینهی موسیقی به او جرأت ورود به کار حرفهای را که اغلب توسط مردان اشغال شده بود، میداد. صدای مرضیه در دوران دبیرستان توسط استاد روحالله خالقی و مهرتاش کشف شد. او پس از مدتی به آموزش نزد استاد روحالله خالقی پرداخته و استاد ابوالحسن صبا پرداخته و با آنها کار موسیقی را در رادیو آغاز کرد.
مشکلات مرضیه در دنیای موسیقی
مرضیه از طرف خانوادهاش برای خوانندگی و یادگرفتن موسیقی با مشکلی مواجه نبود.مرضیه نقل میکند که پدرش تنها در آخرین لحظات عمر به من گفت «اگر میتوانی از این کار دست بکش». وی جامعه آنروز را برای فعالیت هنری یک زن مناسب نمیدید.[۱] مرضیه برای دوست و همکارش استاد کامیار ایزدپناه از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران نقل میکند که در ابتدای ورود به دنیای موسیقی به دلیل فضای مردسالارانه بارها با تمسخر و تحقیر روبرو بوده و فرصتهای بسیاری را بدلیل نپذیرفتن قوانین مردسالارانه از دست داده است.
کامیار ایزدپناه در خاطرات خود از مرضیه نقل میکند که روزی از مرضیه پرسیدم شما چطور در آن محیط مردسالار توانستید رشد کنید؟ مرضیه در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود پاسخ داد:
«من همه اینها را مدیون تشویقهای آتی (مادر مرضیه) هستم. بعد از او هم چند تن از اساتید آن دوران.در آن زمان فقط چند موزيسين وجود داشتند كه به معنی واقعی كلمه انسان بودند، بخصوص در رابطهشان با زنان هنرمند. يكي مرحوم خالقی بود كه بسيار مرد والا و كلاسداری بود. بعد هم ابوالحسن خان صبا و مرتضی خان محجوبی و ”رهی” كه به من مثل دختر خودشان مي نگريستند و مرا تحت آموزش قرار میدادند»
نام مرضیه را شادروان روح الله خالقی در همان اولین دیدارها به عنوان نام هنری او برایش برگزیده بود و همواره او را در ادامهی کار هنری تشویق میکرد. این در حالی است که به گفتهی خود مرضیه در آن زمان آهنگسازان اغلب زنان هنرمند را تحقیر کرده و برای خواندن یک آهنگ روزها به دنبال خود میکشاندند. مرضیه در این رابطه میگوید:
«آن وقتها سيستم ضبط در راديو مثل امروز پيشرفته نبود كه امكان اديت و غيره وجود داشته باشد. يك يا دو ميكروفون بود كه خواننده و اركستر در مقابل آنها قرار مي گرفتند و بعد مي بايست با يك بار نواختن و خواندن ضبط انجام مي شد. اگر بهر دليل خواننده يا نوازنده اي اشتباه مي كرد، بايد ضبط از نو شروع مي شد. يك روز قرار بود من ترانه سختي را اجرا كنم كه اتفاقاً مجال تمرين زيادي هم با اركستر از قبل نداشتم. در نتيجه مقداري با مشكل روبرو بودم و همين باعث شد چند بار اشتباه كنم و ضبط مجدداً از نو شروع شود. بار سوم اجرا كه كمي از ضرب افتادم( منظور حفظ ريتم است)، مرحوم …. برگشت جلوي همه به من گفت: ”خانم! شما بهتر است بروي همان رختشويي بكني، تا خوانندگي…” اين حرف مرا خيلي ناراحت كرد، اما باعث شد كه با تمركز بيشتري دور آخر كار را تمام كنم. اين ماجرا مثل سنگي روي قلبم سنگيني مي كرد. همينكه به خانه رسيدم زدم زير گريه. «اتي»، خدا بيامرزدش، يكي دو بار از من پرسيد چي شده؟ اما گريه مجال نمي داد كه حرفي بزنم. كمي كه گذشت، شربتي برايم درست كرد و نوازشم كرد و پرسيد: ”دخترم چي شده؟ به من بگو”. منهم كل داستان را برايش تعريف كردم. سپس به آرامي و با لبخندي صميمي و درعين حال جدي به من گفت ”عزيزم، اينكه گريه نداره. از فردا نميخواد بري موسيقي كار كني، همينجا بمون، ور دست خودم، بهت خياطي و آشپزي و بافتني ياد ميدم كه ديگه غصه نخوري”. من كه حسابي جا خورده و از اين حرف او متعجب شده بودم گفتم ” اتي! ولي من ميخوام خواننده بشم”. او گفت ” آها! حالا اومدي سراصل مطلب. اگه ميخواي به اين هدف برسي، بايد آماده باشي كه سختي هاش رو هم تحمل كني. توي اين دنيا هيچكس مجاني و راحت به جايي نمي رسه. تو بايد آمادگي بدتر از اينهاش رو هم داشته باشي. اما مهم اينه كه خودت آدم محكم و مصممي باقي بموني”. اين حرف «اتي» خيلي بر روي من اثر كرد و انگيزه ام را براي ادامه راه صد چندان كرد.»[۱]
مرضیه در جای دیگری در مورد مشکلاتی که در راه خوانندگی با آن مواجه بود گفته بود:
«نخستین دورهٴ آموزشها، هفت سال و بهطور مستمر ادامه داشت. یعنی در حقیقت، من در طول این زمان میتوانستم با زحمتی خیلی کمتر در یکی از رشتههای علمی یا ادبی دکترا بگیرم، میتوانستم این کار را بکنم تا در آن سالها کسی به من نگوید آوازه خوان! و مجبور نشوم آن قدر خون دل بخورم. ولی من تصمیم گرفته بودم نشان دهم که یک زن میتواند هم آواز بخواند و هم خانم باشد و پاک و پاکیزه زندگی کند.»[۲]
شهرت مرضیه و اجرای اپرای خسر و شیرین
مرضیه زیر نظر استاتیدی چون اسماعیل مهرتاش، ابوالحسن خان صبا، روح الله خالقی و مرتضی محجبوی فعالیت و آموزش خود را آغاز کرد. از جمله اولین کارهای خواندن در اپرای خسر و شیرین بود. وی در این نمایش بجای هنرپیشه اول که خواننده نبود از پشت پرده آواز میخواند. این نمایش که ۳۷ شب روی صحنه بود با استقبال بسیاری مواجه شد. بزودی از مرضیه در برنامه شیر و خورشید ایران که از رادیو پخش میشد شرکت کرد و ترانه معروف شیدا یا «امشب شب مهتابه» را اجرا کرد. ترانه او بشکل گستردهای بر سر زبانها افتاده و بر دل مردم نشست. اغلب مردم میخواستند این خواننده جدید را از نزدیک ببینند. به همین سبب بار دیگر نمایش خسر و شیرین اجرا و مرضیه شخصا در نقش شیرین ظاهر شد. از این نمایش آنچنان استقبال شد که تا مدتها بر روی سن باقی ماند.پس از آن مرضیه چنان شهرتی یافت که آهنگسازان و شاعران برای آنکه وی آثارشان را اجرا کند با یکدیگر به رقابت میپرداختند.[۳]
مرضیه در برنامه گلها
پیشرفت مرضیه آنچنان سریع بود که در مدت کوتاهی اسم او در صدر خوانندگان ایرانی قرار گرفت. او اولین زنی بود که به برنامه گلها راه پیدا کرد. مرضیه در رادیو با هنرمندانی چون روح الله خالقي، مرتضي محجوبي، رهي معيري، غلامحسين بنان، مرتضا حنانه، كسروي، عبدالله دوامي و فرامرز پايور، جواد معروفي، حبيب الله بديعي، ياحقي و... فعالانه کار میکرد.
اجرای مرضیه در تالار رودکی
مرضیه در سال ۱۳۵۴ در تالار رودکی به مدت سه شب پیاپی با همراهی ارکستر فرامرز پایور به اجرای کنسرت پرداخت. اغلب حاضرین در آن کنسرت دانشجویان و روشنفکران بودند. او در این کنسرتها با وجود ممنوع بودن ترانه « از خون جوانان وطن» آنرا بصورت زنده اجرا کرد که با استقبال شرکتکنندگان مواجه شد. مرضیه در خاطرهای دربارهی همین کنسرت گفته است:
«تقريباً كمي بعد از همين كنسرتهاي تالار رودكي بود كه ديدم يك روز مرد تقريباً مسن و جاافتاده اي كه به نظر آدم محترمي مي رسيد به خانه من آمد و گفت ”خانم، يك درخواست از شما دارم، چون احساس مي كنم انجام آن فقط از شما بر مي آيد.” گفتم خواهش ميكنم بفرماييد، خوشحال ميشوم اگر بتوانم كاري بكنم. او در حاليكه اشكش جاري شده بود گفت «خانم، من فقط يك پسر دارم كه آنهم توسط ساواك دستگير شده. هيچ گناهي هم ندارد، مي خواستم شما او را دوباره به من برگرداني”. من كه تا آن موقع زياد با موضوعهاي سياسي سر و كاري نداشتم، از او كاري را كه بايد بكنم پرسيدم . فردا صبح با اتوموبيل خودم به دفتر ساواك در تهران رفتم و گفتم مي خواهم با رئيس اينجا صحبت كنم. كارمندان وقتي مرا ديدند خيلي با احترام مرا تحويل گرفته و پس از چند دقيقه انتظار مرا به اتاق مجللي و نزد رئيسشان بردند. من بدون هيچ سابقه ذهني و يا ترس از كسي، رك و راست موضوع را مطر ح كرده و گفتم ” من آمده ام از شما درخواست كنم كه اين پسر را كه فاميل من است آزاد كنيد». او كمي مكث كرد و سري تكان داد و گفت ببينم چكار مي كنم”. معلوم بود كه حرف من زياد به مذاقش خوش نيامده، در عين حال احساس كردم در نقطه اي گير كرده كه نه مي تواند جواب رد و نه مثبت بدهد. بالاخره اين داستان گذشت. بعد از يكي دو هفته همان آقاي ميانسال مجدداً به خانه ام آمد. اين بار با يك دسته گل و يك بسته كادوژ او باخوشحالي گفت «پسرم آزاد شد.» راستش را بخواهي من بيشتر از او خوشحال شدم.»[۱]
ویژگیهای اخلاقی مرضیه
به گفتهی کامیار ایزدپناه از نزدیکان مرضیه پس از پیوستن به سازمان مجاهدین خلق ایران، او همواره به دیگر هنرمندان احترام میگذاشت و روابط انسانی بارزی با آنها داشت. مرضیه پشتيباني مادي و معنوي از نوازندگان اركسترش را هموازه جزو وظايف خود ميدانست. مرضیه تنها بخاطر آنکه قطعهی آوازی را از عبدالله دوامی آموخته بود خود را موظف کرده بود که برای جبران آن هفتهای یکبار به او که در دوران کهولت به تنهایی در خانهای زندگی میکرد سر زده، خانهاش را نظافت کرده و نیازهای صنفیاش برطرف سازد.
او همواره بدور از حسد از دیگر خوانندگان تعریف میکرد و صدا و هنرشان را تحسین مینمود. از جمله ویژگیهای دیگر او تلاش بی وقفه در مسیر آموختن بود. او در ابتدا هفت سال بطور حرفهای به آموزش موسیقی پرداخته بود. پس از آن نیز در هر شرایطی آموزش یکی از برنامههای ثابت روزانهاش بود. گفته میشود حتی پس از پیوستن به سازمان مجاهدین خلق ایران در شرایط جنگی در عراق و حتی در مسیر و در حال تردد، با فرارسیدن زمان آموزش، به همراه استاد کامیار ایزد پناه تمرینات خود را آغاز میکرد.
مرضیه پس از آن به چنان شهرت و مهارتی در خواندن آواز دست یافت که تصنیفنویسان و شاعران برای اجرای آثار خود توسط این هنرمند با یکدیگر رقابت میکردند. در سال ۱۳۵۴ خورشیدی جشن دویستمین سال استقلال آمریکا در مدیسن اسکوئر گاردن (واقع در شهر نیویورک) برگزار شد که در آن کشورهای زیادی دارای غرفه بودند. از ایران مرضیه و عارف از طرف رادیو برای مأموریت رفته بودند و هر روز در آنجا برنامه اجرا میکردند
مرضیه در زمانی که خوانندگی بهعنوان یک سرگرمی و یا شغلی نه چندان افتخارآمیز تلقی نمیشد و بهخصوص زنان در خانهها محبوس بوده حق هیچ گونه ابراز وجودی نداشتند، بهعنوان یک زن جوان به خوانندگی بهعنوان یک هنر غرورآفرین درسطح بالایی از نظر فرهنگی نگریست و در نهایت برای خود جایگاهی در صحنهٴ هنر ایرانی با وجود همهٴ گوناگونیهای فرهنگی وزبانی ایجاد کرد
سکوت مرضیه
پس از انقلاب ضدسلطنتی مرضیه تا سال ۱۳۷۳ در ایران سکوت پیشه کرد. او در این دوران در خانهای در حومه تهران زندگی میکرد. مرضیه در این باره میگوید:
«ملاها صدای عشق و احساسات انسانی را به سکوت کشاندند. آنها نسیم و مهتاب و بهار و لبخند سرزمین مادری من ایران را به زندان افکندند. سرزمینی که روزی یکی از بزرگترین تمدنها و فرهنگهای تاریخی و گهواره شعر و ادبیات و موسیقی و انسانیت بود، اینک در زیر ضربات شلاق یک حکومت ضدتمدن و فرهنگ، ضد زن و ضدانسانیت قرار گرفته است».
وی همچنین نقل میکند که در این پانزده سال در دهکدهای در شمال تهران زندگی کرده و شبها که برای قدم زدن به صحرا می رفته است ساعتها به خواندن ترانههایش در خلوت می پرداخته است.[۴]
پیوستن مرضیه به مجاهدین خلق
مرضیه در سال ۱۳۷۳ سفری درمانی به آمریکا داشت. او در هنگام بازگشت توقفی کوتاه در فرانسه کرد و بطور کاملا اتفاقی با مجاهدین خلق روبرو شد. او در این دیدار بسیار تحت تأثیر آنها قرار گرفت و حتی تصمیمگرفت پیش از بازگشت به ایران برای آنها یک برنامه خصوصی اجرا کند. مرضیه در روز ۱۸ اردیبهشت ۱۳۷۳ پس از اجراي اين برنامه، با مريم رجوي، رهبر مجاهدين كه آن زمان در فرانسه ساكن بود، ديدار كرد. مسیر زندگی او پس از این دیدار تغییر کرد. او از اینکه یک زن رهبری مجاهدین را برعهده دارد بسیار متأثر بود. مرضیه پس از آن دیدار تصمیم گرفت پس از رفتن به ایران و حل و فصل مسائلی در آنجا به فرانسه بازگشته و به سازمان مجاهدین خلق بپیوندند.
رفتن به ايران و بازگشت مجددش به فرانسه براي پيوستن رسمي به مجاهدين، بیش از یک ماه طول کشید. گفته میشود بسیار از ملاقات کنندگان با مرضیه تصور میکردند كه به دلايل مختلف، نميتوان بازگشت مجددي براي او به فرانسه تصور كرد اما او در شب سی و یکم خرداد ۱۳۷۳ از ایران به فرانسه بازگشته و رسما پیوستن خود به مجاهدین خلق را اعلام کرد.
«من بعد از ۱۵سال وقتی آمدم، اول نیامدم روی سن پاله دکنگره یا آلبرت هال. صاف و مستقیم رفتم وسط آن بیابانهای بیآب و علف و داغ. وسط آن زنان و مردان شجاع و رشید و وطنپرست که بهخاطر مردم و بهخاطر آزادی سر از پا نمیشناسند.رفتم روی تانکهای داغ در هوای ۵۰درجه فریاد کشیدم و سرود خواندم. سرود جنگی و نظامی، سرود برای مجاهدان، بهخاطر آزادی، بهخاطر مردمی که عشق من هستند. با همه خلوص میخواهم بر روی اولین تانک به جانب دشمن بشتابم. فکر همه خطرات را هم کردهام و صد بار قاطعتر از پیش مبارزه خواهم کرد و خواهم جنگید…»
کنسرتهای مرضیه پس از پیوستن به مجاهدین خلق
کنسرت مرضیه بر روی تانکهای ارتش آزادیبخش
مرضیه اولین کنسرت خود را بعد از پیوستن به سازمان مجاهدین خلق در عراق اجرا کرد. وی در این کنسرت در حالی که بر فراز تانکهای ارتش آزادیبخش ایستاده بود به اجرای ترانه ترانه پرداخت
نخستین کنسرت مرضیه بعد از جلای وطن در عراق و بر فراز تانک های ارتش آزادیبخش ملی ایران و در حضور هزاران تن از رزمندگان آزادی ایران برگزار شد.
کنسرت آلبرت هال مرضیه
این سالن همچنین امکانات برگزاری مسابقات تنیس داخل سالن را نیز دارا میباشد به همین دلیل ظرفیت آن براساس نوع رویداد متغیر است، ظرفیت رویال آلبرت هال در کنسرتهای موسیقی بیش از ۵٬۵۰۰ نفر و در مسابقات تنیس بیش از ۴۰۰۰ نفر است
رویال آلبرت هال ( Royal Albert Hall) یکی از معروف ترین سالنهای کنسرت در جهان است. این سالن در لندن قرار دارد. ظرفیت این سالن پنج هزار و پانصد نفر است. مرضیه پس پیوستن به سازمان مجاهدین پس از سالها سکوت برای اولین بار در این سالن به خواندن پرداخت.
کنسرت همبستگی مرضیه در لندن
در این کنسرت مرضیه به اجرای قطعهای بسیار طولانی پرداخت. اجرا این قطعه حدود ۴۵ دقیقه با ۱۰۰ نفر گروه کر و ارکستر انجام شد. این در حالی بود که مرضیه در تمام مدت اجرا نه شعر و نه نتهای ترانه را در مقابل خود نداشت و تماما آنرا از حفظ اجرا کرد. مرضیه این کنسرت را در سن ۷۲ سالگی اجرا نمود.[۴]
کنسرت لوس آنجلس مرضیه
مرضیه در لوس آنجلس آمریکا اقدام به برگزاری یک کنسرت در سالن ویشلرهال کرد. لوس انجلس تایمز گزارش کرد این کنسرت با تدابیر شدید امنیتی همراه بود و تمامی شرکت کنندگان باید از ردیاب فلزی رد میشدند. همین امر منجر به تاخیر ۴۵ دقیقهای در برگزاری کنسرت شد.
در این کنسرت هنگامی که یکی از تماشاگران با ترانه مرضیه اقدام به دست زدن کرد او خطاب به جمعیت گفت: «من مطرب نیستم، وقتی میخوانم فقط گوش بدهید.»[۴] او در این کنسرت با جمعیت در مورد مجاهدین خلق سخن گفت و حرفهایی جنجالی زد که توجه بسیاری را جلب کرد.
فیگارو روزنامه مشهور فرانسوی درباره این کنسرت نوشت
«اگر کسی بخواهد مرضیه را برای فرانسویان توصیف کند، جز با تلفیق چندین چهره نمیتواند این کار را بکند: عشقی از نوع «کاترین سُوژ» برای شعر و شاعران، طعم صدای بیانتها در زمینه ویولنها مانند «نانا موسکوری»، هیبت قوی مانند «جون بائز»، گرمای جذب کننده شرقیام کلثوم… مرضیه و هزاران هنرمند ایران زمین، هزارهها و قرنهاست که با آتش بانگنایشان شعلهٴ این فرهنگ را در مقابل توفانها زنده نگه داشتهاند و از نسلی به نسلی دیگر سپردهاند». [۵]
کنسرت پاله دوگنگره مرضیه
دیگر کنسرتهای مرضیه
- کنسرت بین المللی بلژیک با حضور یهودی منوهین و ۵ تن از خوانندگان مشهور جهان
- کنسرت بابل در محل باستانی بابل در عراق[۶]
آخرین کنسرت مرضیه در سالن المیپا
آخرین کنسرت مرضیه در سالن المپیای پاریس در حالی برگزار شد که او ۸۲ سال سن داشت. این کنسرت به رهبری استاد محمد شمس برگزار شد. شاهرخ گلستان، همان زمان در نقدی درباره کنسرت المپیا نوشت: «مرضيه که در فروردين ماه امسال هشتاد و دو سالگی را پشت سر گذاشت و بيش از شصت سال است که می خواند، شفافيت صدا و قدرت خوانندگی خود را به خوبی حفظ کرده است.»
پیوستن مرضیه به ارتشآزادیبخش و سکونت در عراق
مرضیه که برای اجرای یک کنسرت در عراق به این کشور آمده بود بود در ۲۱ مهر ۱۳۷۶ سفر خود به پاریس را لغو کرده و از سازمان مجاهدین میخواهد که در عراق بماند. او تقاضا میکند به ارتش آزادیبخش پیوسته و رزمنده ارتش آزادی باشد.
هنگامی که مسعود رجوی این درخواست را میشود نگران میشود که شاید کمبودی در پاریس داشته باشد. او خود شخصا با مرضیه در این رابطه صحبت میکند. مسعود رجوی در پیامی که به مناسبت درگذشت مرضیه داد ماجرای این دیدار و درخواست مرضیه از وی برای ماندن در عراق را چنین نقل کرده است:
خانم مرضیه گفت: آقا، چیزی از شما میخواهم بهشرط اینکه نه نگویی!
گفتم هر چیز که شما بگویید به روی چشم الا اینکه بخواهید در اینجا بمانید، چون این محیط امنیت ندارد، مناسب کار و فعالیتهای شما هم نیست، هوای آن هم برای شما خوب نیست، امکاناتش بسیار محدود است و خلاصه خسته خواهید شد. اگر در پاریس مشکل یا کم و کسری دارید، بفرمایید، به روی چشم…
خانم مرضیه با اشاره به مریم گفت: خیر، «خانوم» ترتیب همه چیز را دادهاند. در پاریس باغ بزرگی برایم گرفتهاند. استودیوی جداگانه هم برای تمرین و ضبط صدا با تجهیزات دارم. بهترین ارکستر در اختیارم است. مجاهدین هم در کنارم هستند و از چیزی فروگذار نمیکنند. با هنگامه هم در ارتباط هستم و حالش خوب است…
گفتم: پس مشکل چیست؟
با نگاهی پر مهر و اشتیاق به مریم، که گویی دوری از او را بر نمی تابد و نیز میخواهد او را در برابر مخالفت من، به حمایت از درخواست خودش بکشاند گفت: میخواهم نزدیک «خانوم» باشم. نمیخواهم زن ویژه باشم، من رزمنده ارتش آزادیبخش هستم…
گفتم: خانم مرضیه، بزرگواری شما چیز ناشناختهیی نیست اما در این سن و سال و با کسالتهایی که دارید چگونه میخواهید رزمنده باشید؟ این چه انتظاری است که از خودتان دارید؟
گفت: لااقل برای بچهها و راهگشایان ملتم آشپزی که بلدم، اگر این را هم قبول نداری، دستکم دعایی بدرقه راهشان میکنم. میهمان نیستم و از امروز صاحبخانه ام… .
سپس سوگند خورد که با خلوص میخواهد بر روی اولین تانک بجانب دشمن بشتابد. تأکید کرد که فکر همه خطرات را هم کرده و خونش مانند دیگر مجاهدان کمترین فدیه آزادی ملت ایران است…
آخر سر هم با لحنی اخطارگونه به من، دوباره تأکید کرد که هیچکس نمیتواند انتخاب او را تغییر بدهد والا دست به قهر و اعتصاب میزند.
شگفتا در حالیکه مرضیه، آتشین می غرید، مریم دست او را گرفته بود و به آرامی میگریست و من هنوز نمی فهمیدم که این اشک شوق و غرور و تحسین است. راستی که مرضیه اصل و وصل خویش را در مریم رهایی باز یافته بود.
دقایقی بعد هزاردستان و خاتون هنر ایران، قلم بهدست گرفت و یک برگ زرین و جاودانه مقاومت و هنر را، بهصورت یک نامه نوشت و خطاب به من ابلاغ کرد. این غزل غزلهای او بود. وقتی خواندم، فهمیدم که تا آن روز مرضیه را نشناخته بودم. با شرمندگی از عنوانهای پر لطفی که به من داده است، از آنجا که مجاز نیستم هیچ چیزی را از نامه تاریخی بانوی سرفراز هنر حذف کنم، امانت را عیناً به موزه مقاومت تقدیم میکنم و به استحضار همه هموطنان بهویژه زنان اشرفنشان این مرز و بوم میرسانم»
اعلام پیوستگی مرضیه به ارتش آزادیبخش ملی ایران
مرضیه در نامهای مسعود رجوی به عنوان فرمانده کل ارتش آزادیبخش درخواست خود را برای رفتن به عراق و پیوستن به ارتش آزادیبخش چنین مینویسند:
گفتا که کیست بر در، گفتم کمین غلامت | گفتا چه کار داری،گفتم مها سلامت | |
گفتا که چند رانی؟ گفتم که تا بخوانی | گفتا که چند جوشی، گفتم که تا قیامت |
به فرمانده کل ارتش آزادیبخش ملی ایران برادر مجاهد سردار بزرگ مسعود رجوی
همچنانکه به نسرین عزیزم و رئیسجمهور محبوبمان خانم مریم رجوی گفتم و تقاضا کردم، عزم جزم کردهام که بهعنوان رزمنده ارتش، به ارتش مریم بپیوندم، موافقت نکردند. گویا که من فردی باشم فقط برای بزم، که میباید تا به آخر در آرامش پاریس به کارهای حاشیه بپردازم…اما هرگز و هیچگاه به چنین نقش- هر قدر هم در اوصاف آن بگویید و بگویند – قناعت نمیکنم. آخر من برای رزمیدن و آزادی ملّتم ترک خانمان و عزیزان و جلای وطن کردم و بهدامن سیمرغ رهایی چنگ زدم و بر آستان علی علیهالسلام و سید الشهدا سر سائیدم و گرد و غبار قرارگاه اشرف و مجاهدان پاکبازش را توتیای دیده نمودم و بهنام گل سرخ خواندم…
اکنون موقعیت و مواضع خودم را به شرح زیر اعلام میکنم:
۱-من اشرف السادات مرتضایی (مرضیه) که بیش از نیم قرن برای ملت ایران خواندم در سن هفتاد و سه سالگی در اوج تجربه و آگاهی، ارتش آزادیبخش را انتخاب کردهام. هیچکس حتی شما نمیتواند انتخاب مرا تغییر بدهد. مسئولیت این انتخاب را با همه پیامدهای آن شخصاً بر عهده دارم و خودم به ملت ایران و مخصوصاً زنان و دختران کشور اسیرم توضیح خواهم داد. بنابراین بیهوده تلاش نکنید که انتخاب و تصمیم مرضیه را تغییر داده و وادارش کنید که به نشستن در پاریس و زندگی در آرامش و رفاه قانع شود. خیر، پس از بازگشت خانم مریم رجوی رئیسجمهور عزیزم به ارتش آزادیبخش، این دیگر محال و غیرممکن است.
۲-من نمیخواهم زن ویژهیی باشم. رزمنده ارتش آزادیبخش هستم و لااقل میتوانم برای بچهها و راهگشایان ملتم آشپزی و… هم بکنم یا دستکم دعایی بدرقه راهشان کنم. بگذریم که از روز اول گفتم که میخواهم بر روی اولین تانک بجانب دشمن بشتابم. بهخدا سوگند که با خلوص و از ته دل گفتم. پس نه مهمانم، نه احترامات ویژه میخواهم و نه حتی دیدار تو و خانم مریم رجوی را. هیچ نوع رسیدگی خاص هم نمیخواهم و میدانی که اهل گشت و گذار هم نبودهام، بله، از امروز کمترین صاحبخانهام.
۳-فکر همه خطرات را هم کردهام. خون مرضیه هم مانند خون دیگر مجاهدان و رزمندگان ارتشآزادیبخش کمترین فدیه آزادی ملت ایران از دست آخوندهای خونآشام است. حرف دشمنان و اضداد این مقاومت و این مجاهدین را هم هر چند بیشتر و بیشتر به من ناسزا بگویند بهجان خریدهام
من هماندم که وضو ساختم از چشمه عشق چار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست برای پیروزی سهل و آسان هم نیامدهام. آمدهام تا در همه غم و شادی و شکست و پیروزیها با رشیدترین و پاکترین زنان و مردان ملتم باشم. بخدا دیگر حال و حوصله خارجه و اروپا را ندارم.
و سرانجام اینکه اگر تقاضایم پذیرفته نشود قهر و حتی اعتصاب میکنم و دیگر در خانه می نشینم و هیچکار هم برای این مقاومت نخواهم کرد
گفتا که خواندت اینجا گفتم که بوی جامهت گفتا چه عزم داری گفتم وفا و یاری گفتا زمن چه خواهی گفتم که لطف عام الشرف السادات مرتضایی (مرضیه)
۱۳۷۶/۲۱/۷[۷]
آلبومهای مرضیه
مرضیه در طول عمر هنری خود صدها ترانه خواند. برخی از آلبوم های او عبارتند از
- دیدی که رسوا شد دلم
- سنگ خارا
- خواب نوشین
- در فکر
- رسوا
- مینا
- الهه ناز
- و ...
درگذشت
مرضیه سالهای پایانی عمرش را در پاریس گذراند. در فروردین ۱۳۸۹ دخترش هنگامه امینی را که مبتلا به بیماری سرطان بود از دست داد و چندی بعد خود نیز ظهر روز چهارشنبه ۲۱ مهرماه ۱۳۸۹، در سن ۸۶ سالگی بر اثر بیماری سرطان در بیمارستان آمریکاییها در شهر پاریس درگذشت.
تنها پسر او که حاصل ازدواج دوم اوست در آمریکا زندگی میکند. همچنین نوه دختری او جانان خرم بتازگی ترانههایی خوانده که از جمله آن میتوان به ترانه دختر کولی که سالها پیش مادربزرگش خوانده بود اشاره کرد. جانان هم اکنون در پاریس زندگی میکند.[۳]
پیام مسعود رجوی به مناسبت درگذشت مرضیه
مسعود رجوی به مناسبت درگذشت مرضیه پیامی داد که بخشی از آن چنین بود:
سردار نغمه خوان ارتش آزادی، گنجینة سرشارِ هنر ملی خاتون شهر شعرها و شورها، بلبل همراز سوزها و سازها پر کشید. مرضیه رستگار و جاودانه شد...
یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ
ارْجِعِی إِلَی رَبِّک رَاضِیةً مَّرْضِیةً
بانوی عزت و همت، حدیث صفا و محبت «که با لعل خاموشش نهانی صدسخن دارم»
چرا که «مذهب عاشق، زمذهبها جداست- عاشقان را مذهب و ملت، خداست»
در دل صحرای تاریخ معاصر ایران, «بلبل سرگشته» دهههای متوالی, «نیمه شبان تنها», گمشده خود را می جست و سرانجام آن را در مهر تابان مقاومت و آزادی ایران زمین دریافت. …
پیام مریم رجوی به مناسبت درگذشت مرضیه
مریم رجوی در بخشی از پیام خود پس از درگذشت مرضیه میگوید:
«ستاره درخشان و بانوی هنر ایران مرضیه عزیزمان، والاترین گل سرسبد هنرمندان و پرچمداران هنر ایران در شورای ملی مقاومت ایران، امروز شعلههای وجود ناآرامش خاموش شد. اما صدای او که برای آزادی مردم ایران، برای رزمندگان آزادی و برای اشرفیها خواند، هرگز خاموش نخواهد شد. ای گل جلوه این بستان بودی
وصلت بر تن عاشق جان بودی
در آن پرتو لبخند شیرین
ای مه درد مرا درمان بودی
در فقدان دردناک همرزم و همراز سفر رفته چه بگویم؟ به همین مناسبت سه روز عزای ملی اعلام میکنم. درگذشت دریغانگیز او را به مردم ایران تسلیت میگویم که بیش از ۶۰سال است صدای سحرانگیز مرضیه جان و قلبشان را از زیبایی و لطافت انسانی لبریز کرده است. درگذشت او را به جامعه هنرمندان کشورم تسلیت میگویم. راستی که مرضیه سمبل اعتراض و شورش هنر ایران علیه فاشیسم سیاه ولایت فقیه بود»
.»
جستارهای وابسته
منابع
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ خاطرات مرضیه - کامیار ایزد پناه
- ↑ مرضیه صدای جاودانه
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ بیتوته - بیوگرافی مرضیه
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ غروب مرضیه در صبح روشناییها
- ↑ فیگارو - ۲۵ فروردین۸۵ -برتران دیکان
- ↑ مرضیه بانوی بزرگ آواز ایران
- ↑ مرضیه جاودانه شد