بهروز دهقانی

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بهروز دهقانی
بهروزدهقانی ..png
شناسنامه
نام کاملبهروز عباس زاده دهقانی
نام مستعاربهروزتبریزی
زادروزاول خرداد ۱۳۱۸
زادگاهتبریز، ایران
تاریخ مرگ۹ خرداد ۱۳۵۰
محل مرگتهران، ایران
خویشاوندان سرشناساشرف دهقانی وروح انگیز دهقانی
تحصیلاتتحصیل کرده دانشسرای مقدماتی تبریز
اطلاعات سیاسی
حزب سیاسیعضو چریکهای فدایی خلق ایران
فعالیت‌هاعضو چریکهای فدایی خلق ایران

بهروز عبّاس‌زاده دهقانی معروف به بهروز دهقانی (زاده‌ی اول خرداد ۱۳۱۸ در تبریز-درگذشته در ۹ خرداد ۱۳۵۰ در تهران)  معلّم، نویسنده، مترجم و چریک ایرانی بود. وی برادر اشرف دهقانی و روح انگیز دهقانی از اعضای مشهور سازمان چریکهای فدایی خلق ایران  بود.[۱]

بهروز دهقانی در یک خانواده فقیر کارگری بدنیا آمد، درسن ۱۶سالگی علیرغم علاقه فراوانش به ادامه‌ی تحصیل، به علت فقر کشنده‌ی خانواده، درس را رها کرد و شغل معلمی را برگزید. صمد بهرنگی وکاظم سعادتی ازدوستان نزدیک او بودند. بهروز دهقانی به زبان انگلیسی تسلط داشت، تا حدی که یک مترجم خوب بشمار می‌آمد. از او ترجمه‌های بسیاری بجا مانده که بعد از شهادتش با نام مستعار «بهروز تبریزی» منتشر می‌شود.

بهروز دهقانی سازمانده اصلی گروهی ازکمونیست ها در آذربایجان بود وبا گروهی ازدوستانش چریکهای فدایی خلق ایران را بوجود آوردند. بهروز دهقانی در مقام یک چریک فدائی خلق در روزهای آخر اردیبهشت 1350دریک درگیری خیابانی با ساواک شاه درحالی که زخمی بود دستگیر وبه زندان منتقل شد .وبعد ازیازده روز درزیرشکنجه جان باخت .

دوران کودکی و نوجوانی و شرایط خانواده

بهروز دهقانی ، در اول خرداد ۱۳۱۸ در تبریز در محله حتم بیگ واقع در منطقه لیل آوا، یکی از محل هائی که در دوران مشروطیت فعالانه نقش انقلابی ایفاء می کرد، متولد شد.  در دوره شاه، دولت، خیابان واقع در لیل آوا را خیابان شهناز نامید ولی مردم همچنان از آن به عنوان لیل آوا یاد می کردند.  کودکی که در این محله چشم به جهان گشود، فرزند یک خانواده کارگری بود.  پدرش که پیشتر کارگر یک کارخانه طناب سازی (قَزو کَرخانه سی) در تبریز بود (و به زبان ترکی گفته می شد «میتوچولیق» الی ییر) در زمان تولد او به شغل چاه کنی روی آورده بود.  مادر نیز در دوره های مختلف برای کمک به خرج خانواده پا به پای پدر کار می کرد.  در واقع مادر او کارگر خانگی بود که از جمله به کار توربافی (منظور تورهائی است که برای حمل سیب زمینی و پیاز و هندوانه های دیمی آذربایجان به کار می رفت) و نخ ریسی در خانه مشغول بود.[۱]

پدرومادربهروزدهقانی
پدرومادربهروزدهقانی

فعالیت‌های فرهنگی

بهروز دهقانی در یک خانواده فقیر کارگری بدنیا آمد، در ١٦ سالگی، علیرغم علاقه فراوانش به ادامه‌ی تحصیل، به علت فقر کشنده‌ی خانواده، درس را رها کرد و شغل معلمی را برگزید. دروره‌ی دو ساله‌ای در دانشسرای مقدماتی تبریز گذراند و سپس راهی روستاهای آذربایجان شد. در این هنگام تنها ١٨ سال داشت.صمد بهرنگی‌وکاظم سعادتی، دوستان صمیمی او نیز در این دانشسرا دوره‌ی معلمی دیده بودند، این سه یار دانشسرائی، در کنار تدریس در روستاهای آذربایجان، روستا گردی نیز می‌کردند و از نزدیک با دردها و رنجهای مردم میهن‌شان آشنا می‌شدند، آنان دریافته بودند که شیوه‌ی تدریس در ایران که به تقلید از آثار تربیتی و روانشناسی آمریکائی تنظیم شده بود، نمی‌تواند برای بچه‌های روستایی، یعنی ٧٥ در صد کودکان این مرز و بوم فایده‌ای در بر داشته باشد. از این رو به بررسی و تحقیق درباره‌ی شیوه‌های نوین تدریس بر اساس تجربیات خود پرداختند و در این زمینه، آثار ارزنده‌ای فراهم آوردند.[۲]

بعضی از گزارش هائی که آنها از دیدار از روستاها نوشته‌اند در مجموعه مقاله‌های صمد بهرنگی به نام مشترک صمد و بهروز به چاپ رسیده‌است. گزارشی که بهروز دهقانی در باره روستاهای قره باغ نوشته‌است از جمله این تحقیقات است.

بهروز دهقانی به زبان انگلیسی تسلط داشت، تا حدی که یک مترجم خوب بشمار می‌آمد. از او ترجمه‌های بسیاری بجا مانده که بعد از شهادتش با نام مستعار «بهروز تبریزی» منتشر می‌شود. کتابهای افسانه‌های ایتالیائی اثر ماکسیم گورکی و زندگی و آثار «شون اوکیسی» نویسندهٔ ایرلندی از ترجمه‌های بهروز دهقانی است. با فعالیت‌های او و صمد بهرنگی در تبریز روزنامه‌ای به نام «مهد آزادی آدینه» منتشر میشد که بسیاری از ترجمه‌های بهروز در آن بچاپ می‌رسید. قسمتی از فعالیت‌های ادبی آنها صرف یاد گرفتن فنی زبان ترکی، دستور زبان آن، ادبیات کتبی و شفاهی آن می‌گردید. بهروز دهقانی و صمد بهرنگی‌ برای جمع آوری ادبیات شفاهی آذربایجانی (فولکلور آذربایجان) به دور افتاده ترین روستاها سفر می‌کردند و ساعتها پای صحبت پیر مردهای ده نشسته قصه و ترانه و بایاتی (دو بیتی) جمع می‌کردند و نتیجه تحقیقات خود را در روزنامه مهد آزادی یا روزنامه‌های نیمه مترقی علنی به چاپ می‌رساندند. رفقا با بعضی از روشنفکران که نفوذ و اعتبار در این روزنامه‌ها کسب کرده بودند دوستی داشتند و این دوستان صاحب نفوذ چاپ آثار آنها را به سادگی پذیرا می‌شدند. یکی از تألیفات ارزنده صمد بهرنگی و بهروز دهقانی در این زمینه افسانه‌های آذربایجان است که در دو جلد تنظیم شد.[۳]

پیوستن به سازمان چریکهای فدایی خلق

بهروز دهقانی،صمد بهرنگی،کاظم سعادتی .
بهروز دهقانی،صمد بهرنگی،کاظم سعادتی .

بن بست سیاسی که همه نیروهای مبارز در اواخر دهه ۴۰ به آن رسیده بودند، روی محفل مترقی و فعال این رفقا نیز اثر گذارد، منتها این بن بست اثر منفعل کننده روی آنها باقی نگذاشت، بلکه راه خروج از بن بست بوسیله صمد بهرنگی‌ در کتاب «ماهی سیاه کوچولو» مطرح گشت. کتاب «ماهی سیاه کوچولو» ضرورت مبارزه مسلحانه پیشاهنگ، ضرورت از جان گذشتن و فدائی بودن را عنوان کرد«:… مهم اینست که زندگی یا مرگ من چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد» (نقل از کتاب ماهی سیاه کوچولو). کتاب ۲۴ ساعت در خواب و بیداری نیز از آرزوی بدست گرفتن مسلسل سخن می‌گوید: «… دلم می‌خواست مسلسل پشت شیشه مال من باشد» (نقل از کتاب ۲۴ ساعت در خواب و بیداری) و درست بعلت همین آمادگی‌های ذهنی، بهروز دهقانی از اولین نفراتی بود که به سازمان چریکهای فدائی خلق پیوست و نفراتی چون علیرضا نابدل، اشرف دهقانی، کاظم سعادتی، محمد تقی زاده و اصغر عرب هریسی اعضای دیگر شاخهٔ تبریز چریکهای فدایی خلق ایران بودند[۳]

دستگیری و شهادت

بهروزدهقانی سازمانده اصلی گروهی ازکمونیست ها در آذربایجان بود که همراه با رفقای مشهد و مازندران و تهران، چریکهای فدائی خلق را به وجود آوردند. بهروز دهقانی در مقام یک چریک فدائی خلق در روزهای آخر اردیبهشت 1350 ، در شرایطی که محل قرارش لو رفته بود  و نیروهای مسلح رژیم شاه از قبل برای دستگیری وی در آنجا مستقر شده بودند، در محاصره نیروهای ساواک قرار گرفت.  با اینحال وی اسلحه کشید به درگیری مسلحانه با مأموران مسلح ساواک پرداخت.  در جریان این درگیری اگر چه او توانست یکی از نیروهای ساواک را زخمی سازد ، اما در همان محل دستگیرشد. [۴]

صمد بهرنگی
صمد بهرنگی

بهروزدهقانی پس ازیازده روز دستگیری درزندان اوین درزیرشکنجه جانباخت. [۵]

مختصری درباره آثارادبی بهروز دهقانی

از بهروزدهقانی نوشته‌ها، نقدها، بررسیها و ترجمه‌هائی چند در دست است که اغلب پیش از مرگ او با نام مستعار، عمدتاً در روزنامه «مهد آزادی» تبریز و یا بطور پراکنده در جُنگ‌ها و مجموعه‌های ادبی منتشر شده و پس از مرگش ، بصورت کتابها یا جزوه‌هائی به چاپ رسیده است، از جمله آنها می‌توان آثار زیر را نام برد:[۶]

١ – گزارشهائی درباره‌ی روستاهای آذربایجان، با رفیق صمد بهرنگی

٢ – گزارشهائی در باره‌ی روستاهای قره باغ.

کتاب حماسه مقاومت نوشته اشرف دهقانی
کتاب حماسه مقاومت نوشته اشرف دهقانی

٣ – افسانه‌های ایتالیا، مجموعه‌ی داستان از ماکسیم گورکی (ترجمه)

٤ – زندگی و آثار شون اوکیسی (ترجمه و تالیف)

٥ – افسانه‌های آذربایجان (گرد آوری) با رفیق صمد بهرنگی

٦ – در شناخت ادبیات و اجتماع (مجموعه‌ی مقاله، نقد و بررسی).

کتاب ملخ ها نوشته بهروز دهقانی.png
کتاب ملخ ها نوشته بهروز دهقانی.png

٧ – ملخ‌ها (مجموعه داستان).[۷]

٨ – ماه در کایلنامو می‌درخشد و خزانی در بهار، ترجمه یک داستان و یک نمایشنامه تک پرده‌ای از شون اوکیسی.

پس از مرگ بهروز دهقانی آثارش با نام مستعار «بهروز تبریزی» به چاپ می‌رسید اما در این مختصر، مبنای کار را بیشتر کتاب «در شناخت ادبیات و اجتماع» قرار داده‌ایم زیرا در بر گیرنده‌ی اغلب نقطه نظرهای ادبی و اجتماعی اوست.

بهروز دهقانی
بهروز دهقانی

بهروز همانند صمد و رفقای دیگرش، به سوی ادبیات شفاهی توده‌هاکشانده شد که او را راهی روستاهای دور می‌کرد، او ساعتها پای صحبت پیرمردان روستائی می نشست تا افسانه‌ها، تجربه‌ها و خاطره‌هاشان را بشنود و ثبت کند، بهروز برای میراث‌های فرهنگی خلق خود ارزش فراوان قائل بود و در حفظ و ترویج آن می‌کوشید، او ضمن مقاله‌ای در باره کتاب «کوراوغلو» می‌نویسد: «در میان داستانها داستان‌های حماسی فولکلوريک آذربايجان، کوراوغلو از همه انسانی‌تر است. در اين داستانها از نیرویهای فوق طبیعی، اژدها، دیو و پریان گوناگون اثری نیست. گره‌گشای کارها، هوش و زحمت انسانی است. کوراوغلو مظهر مبارزه‌ی انسان است با همه‌ی نیروهای پلید جامعه که می‌کوشند مردمان دیگر را تا حد حیوان باربری پائین بکشند.» (در شناخت ادبیات و اجتماع ص ٢٦)

در آثار او نبردی بی امان و بی وقفه علیه محیط‌های روشنفکری منفعل و پُرگو و نشخوارهای فریبنده‌ی آنها به چشم می‌خورد و از اینهمه قصدش این است که روشنفکران صادقی را که هنوز در این منجلابها غرق نشده اند نجات دهد و به راه مقدس مردم بکشاند.

در مقاله‌ای راجع به کتاب «شیطان و خدا» اثر ژان پل سارتر، که در آن آزادی انسان در انتخاب نیکی و بدی مطرح است می‌نویسد: «در باره‌ی آن خلبان آمریکائی که در کمال صمیمیت و صداقت بمب خود را روی دهکده‌ای می‌ریزد، چه می‌توان گفت ؟»

در باره‌ی قهرمان داستان «بچه های کوچک این قرن» اثر کریستیان روشفور به ترجمه‌ی ابوالحسن نجفی می‌نویسد: «دم زدن در هوای آلوده فراموشی می‌آورد و خاموشی …. هیچ برایتان پیش آمده که در اتاق در بسته‌ای ناگهان احساس کنید که دارید خفه می‌شوید ولی دیگران فارغ و بی خیال سرگرم بگو بخندند و ککشان هم نمی‌گزد؟ کسانی هستند که دنیا را چنانکه هست نمی‌پذیرند و می‌خواهند بدانند که چرا این چنین است و آنچنان‌، عقشان می‌نشیند، بیمار می‌شوند، دیوانه می‌شوند و عصیان می کنند» بهروز، این فضای بسته را درهم شکست و به میان هوای پاکیزه، به میان خلقهای میهنش رفت، سرچشمه ی دردهای مردم خود را شناخت و علیه آن به مبارزه‌ای بی امان برخاست.

در آثار قلمی بهروز، شون اوکیسی نویسنده مبارز ایرلندی، جای ویژه‌ای دارد و این علاقه بیهوده نیست، زیرا شون اوکیسی نیز خود از میان طبقه کارگر ایرلند برخاسته و رفیق خوب طبقه کارگر میهن خود است، این نویسنده‌ی مبارز معتقد بود که: «هنرمند باید همانجائی باشد که زندگی هست نه در برج عاج و نه در پناهگاهی استوار».

بهروز دهقانی در کتابی به نام » زندگی و آثار شون اوکیسی» معرفی کاملی از این نویسنده مبارز به دست داده است. از نویسندگان دیگر مورد علاقه او ماکسیم گورکی است که نیازی به معرفی ندارد و رفیق بهروز «افسانه های ایتالیائی» او را به فارسی برگردانده است.

لمپن های نهضت مشروطه[۸]

بهروز دهقانی درنوشته ای به نام لمپن های نهضت مشروطه درابتدا سعی درمعرفی لمپن هایی که درجنبش مشروطیت نقشی داشته اند داشته ولی درهمان مقدمه تعریفی ازلمپن را ارائه میدهد. ومی نویسد :‌

پیش از معرفی لمپن هائی که در جنبش مشروطیت نقشی داشته اند باید ابتدا به اجمال بررسی کنیم که لمپنیزم چیست؟

"لمپن" اصطلاح عامی است برای کسانی که در تولید شرکتی ندارند، با اینهمه از دسترنج اجتماع سهمی می برند. قارچهائی هستند روئیده بر پیکر درخت اجتماع. و ای بسا با زهرهائی که به پای خود می ریزند، درخت را می خشکانند یا رنجور می سازند.

بهروز دهقانی .،.png
بهروز دهقانی .،.png

این اصطلاح شامل گروههای بسیار و بسیاری می شود؛ چشمگیرترین این گروهها دسته ای است به نام دلال محبت و نیازی به طول و تفصیل ندارد. دلال کاری جز این ندارد که با لطایف الحیل موجودی پیدا کند، زنی یا پسری. و از او استفاده کند.

اراذل محله ها دسته دیگری از لمپن هاست. اینها کار ثابتی ندارند، اغلب با تهدید و حقه بازی از دیگران پول میگیرند و به اصطلاح زندگی می کنند. بعضی از اینها گاهی کار دولتی هم دارند و همین بر هیبتشان می افزاید و توپشان را کارگرتر میکند.

نه فرصتی هست و نه نیازی که همه گروههای لمپن را در اینجا نام ببرم. تنها به شمردن خصوصیات عمومی آنها بسنده می کنم.

لمپن فاقد وطن است. نه اینکه انترناسیونالیست و جهان وطنی باشد هیچ جائی است، نه همه جائی. مختصات خودش را فراموش کرده و نمی داند در چه زمان و مکانی زیست می کند. به ظاهر خیلی پای بند آداب و رسوم و ناموس است. بخصوص تظاهر میکند که از زنان و بچه ها حمایت میکند. اما فقط به منظور این که خود بهره ببرد. نمونه این لمپن ها را میتوانید در باشگاههای ورزشی و بعضی جاهائی که دختران و پسران جوان به ضرورت زیاد رفت و آمد دارند ببینید.

بهروز دهقانی دستخط
بهروز دهقانی دست‌خط

لمپن ایمان ندارد. اگرچه ممکن است ایمان مذهبی آمیخته به خرافات داشته باشد اما به هیچ وجه وفا و محبت نمی شناسد. اعتقاد دارد سری که درد نمی کند چرا باید دستمال بست. اما نیهیلیست نیست. چرا که نیهیلیست ارزشهای بی ارزش شده را نفی می کند و از سوی دیگر از جنبه مثبت در جستجوی ارزش تازه ای است. و گذشته از آن با نفی ارزشها با قدرت طبقه حاکم درمی افتد. اما لمپن آدمی است که همه ارزشها را نهی میکند و پذیرای هر نوع خواری و زبونی است و نمیخواهد و نمی تواند با قدرت دربیفتد.

لمپن شبیه گردان خوبی است و برای او هیچ فرقی ندارد که زیر پرچم یزید برود یا برای شهدا سینه بزند. هدفی ندارد. به نظرش زندگی بدون معنی و مفهوم است. همه اشعاری را که در مورد بی وفایی دنیا گفته اند از بر کرده و گاه گاهی چاشنی کلامش میکند.

شخصیت لمپن از آداب و رسوم هفتاد و سه ملت متأثر است: مشرب اپیکوری و تصوف بمفهوم غلط و متداول، یعنی هرزگی، عیاشی، بی بند و باری و خوار شمردن همه چیز مگر شکم و زیر آن – اگزیستانسیالیسم منحط (معلوم است نه اگزیستانسیالیسم مبارز سارتر و دیگران) – تسلیم و رضای بی چون و چرای بودائی، غنیمت شمردن "دم" و دود و ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد بودن.

بسیار زودجوش است، زود بهیجان می آید و هر جا راه ببری میرود. و همین است که گاهی در نهضت ها راه پیدا می کند و از جوش و خروش که افتاد باعث از هم پاشیدن آنها می شود. در هر نهضتی بوجود اشخاص با حرارت نیازی هست و از اینرو گردانندگان نهضت ها بدون درنگ لمپن ها را به خود می پذیرند و پایه های قدرت خود را روی شنزار دوششان میگذارند و می بینی که شن وارفته و کاخ به ظاهر محکم روی سرش از هم پاشیده است.

بهروز دهقانی
بهروز دهقانی

به طور کلی لمپن به دو نحو به نهضت صدمه می زند. يا دستخوش حیله ها و خواستهای طبقه حاکم شدن و به آلت کوبیدن مردم بدل گشتن و يا وارد شدن در نهضت و خرابی بالا آوردن. با اینهمه گاهی از میان همین لمپنهای بی ایمان کسانی برمیخیزند که با ایمان راستین پیش می آیند و تا آخر پایداری میکنند و جان میبازند. نمونه این قبیل اشخاص را در نهضت می بینیم.

لمپنیزم از امراض ساری دوره رکود و سکون است. در این دوران عده زیادتری پذیرای بیماری هستند چرا که نیاز شدیدی به بیخبری و فراموشی دارند.

برای داروغه سرخوش چه بهتر از گروهی شهریان بنگی خواب آلوده؟

در فیلم "گنج قارون" چه فلسفه ای تبلیغ می شود؟ فلسفه ول کن بابا دنیا را. دنیا می گذرد. فایده تلاش و مبارزه چیست.

مرد "خوشبخت" دستفروش فیلم حتی روی دست علم طب هم میزند و هیچ چیز را به جد نمیگیرد.

لمپنیزم مثل خوره ای به پیکر اجتماع می افتد و آن را از پائین ببالا میتراشد. طبقه پائین اجتماع زودتر مبتلا می شوند و سپس نوبت خرده بورژواها، "اهل دوایر" و کارمندان است و آنگاه بورژواها.

بدون شک این مختصر حق مطلب را ادا نمی کند خیلی حرفها به ضرور نگفته باقی می ماند. در این خصوص تاکنون چیزی در ایران منتشر نشده است اما به روایت دوستی، جوان نیکو گویا کرمانشاهی، از سالها پیش دست اندر کار تألیف کتاب بزرگی در باره لمپن های ایران است و فعلا دستهایش در پوست گردو.

وبعد ازتعریف جامعی که ازعملکرد وکارکرد لمپن میکند. شروع به معرفی لمپن های دوره مشروطیت میکند. ومی نویسد:

اینک می پردازیم به معرفی چند نفر از لمپن های دوره مشروطیت. در باره هر یک بیشتر از دو یا سه جمله نوشته نشده است، اما همین نشاندهنده شخصیت آنهاست.

مشهدی عباسعلی در بازارچه دوه چی دکان علاقی داشت و با ستار خان دم از دوستی می زد. به تحریک سران انجمن اسلامیه ستار خان را به خانه ای برد که آنجا بکشندش. اما تیری که باو انداختند به شانه اش خورد. ستار خان زودی در رفت و جان به سلامت برد.

فتح الله باغمیشه ای معروف به دگیرمانچی در گرماگرم جنگ تبریز آب را بروی مردم بست. امیر خیزی می نویسد: "از الواط و پهلوانان مشهور تبریز بود و در محله ی باغمیشه روزگار خود را به مردم آزاری و بدکاری می گذراند؛ به قول کسروی "یکی از لوتیان دوه چی می بود که به بیرون شهر رفته آبها را از آسیابها بازگردانید و بدینسان نان در شهر نایاب گردیده سختی بیشتر میشد."

ایت خلیل (خلیل سگه) یکی از اشخاص بی باک و بی بند و بار بود و خود را در صف مشروطه خواهان و مجاهدین وارد کرده به آزار و اذیت مردم می پرداخت و از بس حرکات ناشایست از وی سر می زد که به (ایت خلیل) اشتهار یافته بود (ص  امیر خیزی)

عیوضعلی اسکوئی نمونه ای است از آنهائی که نمیدانند چرا، برای که و با که می جنگند. هنگامی که تبریز از چهار طرف محاصره شده بود، فرماندهی گروهی اجیر از طرف عین الدوله به عیوضعلی داده شد که از الواط معروف اسکو بود. مدتها در جنوب غربی تبریز مردم را می چاپید.

علی اصغر یا قولاغی کسیک اصغر (اصغر گوش بریده) نیز از الواط معروف و رشید محله دوه چی بود (ص  امیر خیزی) که در خدمت انجمن اسلامیه با مجاهدین در افتاده بود.

حسن دلی (حسن دیوانه) از لمپن های با ایمان است. پس از آنکه مدتها بی هدف زیست در جنبش مشروطیت با مجاهدان همراه شد و سر خود را نیز در این راه بباد داد.

شبی از شبها مجاهدان تصمیم میگیرند که به سپاه عین الدوله در باسمنج شبیخون بزنند تا مگر راه آذوقه را باز کنند.

صدایی ماندگار .شعرخوانی بهروزدهقانی.png
صدایی ماندگار .شعرخوانی بهروزدهقانی.png

مجاهدان بی سر و صدا تا نزدیکی های باسمنج می روند. حسن دلی بدون واهمه به توپ نزدیک میشود و سوار لوله توپ میشود و داد و فریاد راه میاندازد. سربازهای دولتی بیدار می شوند و بگیر و ببند، تا آخر سر مجاهدان عقب مینشینند. حسن دلی همانجا کشته میشود. آن شب به "شب حسن دلی" مشهور است.

صدایی ماندگار(شعرخوانی بهروز دهقانی )[۹]

درابتدا مقدمه ای ازاشرف دهقانی براین دکلمه شعر گفته میشود وتوضیحاتی ازموضوعات وشعرهایی که توسط بهروز دهقانی دراین کلیپ خوانده میشود را میدهد . وسپس شعرها با صدای بهروز دهقانی خوانده میشود .

منابع