کاربر:Kave/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۳۵: خط ۱۳۵:
'''مهدی رضایی'''
'''مهدی رضایی'''


'''مهدی رضایی''' در سال ۱۳۳۱در تهران به‌دنیا آمد. او در کنار برادران مجاهدش احمد و رضا با با مجاهدین اشنا شد و در ۱۶سالگی به [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] پیوست. مهدی رضایی در اردیبهشت سال ۵۱پس‌از ۴سال مبارزه در صفوف مجاهدین و به‌دنبال یک درگیری  با ساواک، به‌چنگ آنان افتاد ودر سحرگاه ۱۶ شهریور ۱۳۵۱، او را در حالی‌که تنها ۲۰بهار از عمرش گذشته بود، به جوخه‌های تیرباران سپرد.
'''مهدی رضایی''' در سال ۱۳۳۱در تهران به‌دنیا آمد. او در کنار برادران مجاهدش احمد و رضا با با مجاهدین اشنا شد و در ۱۶سالگی به [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] پیوست. مهدی رضایی در اردیبهشت سال ۵۱پس‌از ۴سال مبارزه در صفوف مجاهدین و به‌دنبال یک درگیری  با ساواک، به‌چنگ آنان افتاد ودر سحرگاه ۱۶ شهریور ۱۳۵۱، او را در حالی‌که تنها ۲۰بهار از عمرش گذشته بود، به جوخه‌های تیرباران سپرد.<ref name=":5">سازمان مجاهدین خلق ایران - گرامی‌باد سالگرد شهادت گل‌سرخ انقلاب، مهدی [https://event.mojahedin.org/events/5184 رضایی]</ref>


== دستگیری ==
== دستگیری ==
بعد از اولین سری اعدام دستگیرشدگان سازمان مجاهدین خلق در ۲۹ فروردین ۱۳۵۱ که طی آن ۴ تن از کادرهای سازمان به اسامی ناصر صادق، علی میهن‌دوست، محمد بازرگانی و علی باکری تیرباران شدند، در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۳۵۱، پس از اینکه مهدی رضایی، برادر کوچک احمد و رضا رضایی، قراری را در ساعت ۵ بعد از ظهر در میدان ژاله (شهدا) اجرا کرد، برای اجرای قراری دیگر از خیابان خورشید به طرف دروازه شمیران حرکت نمود. در اواسط همین خیابان یکی از اکیپ‌های کمیتهٔ مشترک به سرپرستی ستوان شهربانی «جاویدمند» به وی مشکوک شد. مهدی که وضع را عادی نیافت، درصدد فرار برآمد؛ لیکن مأموران او را تعقیب کردند و او هم به طرف آنان تیراندازی کرد. گلوله‌های وی به «ستوان جاویدمند» اصابت کرد ولی خود مهدی توسط بقیه مأموران دستگیر شد. سرانجام در ۱۶ شهریور ماه ۱۳۵۱ در مطبوعات اعلام شد که مهدی رضایی، پس از محکوم شدن به سه بار اعدام در دادگاه بدوی و تجدید نظر نظامی، تیرباران گردید.
بعد از اولین سری اعدام دستگیرشدگان سازمان مجاهدین خلق در ۲۹ فروردین ۱۳۵۱ که طی آن ۴ تن از کادرهای سازمان به اسامی [[ناصر صادق]]، [[علی میهن‌دوست]]، [[محمد بازرگانی]] و [[علی باکری]] تیرباران شدند، در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۳۵۱، پس از اینکه مهدی رضایی، برادر کوچک احمد و رضا رضایی، قراری را در ساعت ۵ بعد از ظهر در میدان ژاله (شهدا) اجرا کرد، برای اجرای قراری دیگر از خیابان خورشید به طرف دروازه شمیران حرکت نمود. در اواسط همین خیابان یکی از اکیپ‌های کمیتهٔ مشترک به سرپرستی ستوان شهربانی «جاویدمند» به وی مشکوک شد. مهدی که وضع را عادی نیافت، درصدد فرار برآمد؛ لیکن مأموران او را تعقیب کردند و او هم به طرف آنان تیراندازی کرد. گلوله‌های وی به «ستوان جاویدمند» اصابت کرد ولی خود مهدی توسط بقیه مأموران دستگیر شد. <ref name=":5" />
مهدی رضایی به هنگام دستگیری و محاکمه ۲۰ ساله بود؛ وی در ۱۳۳۱ متولد شد. بی‌تردید مهدی نمایندهٔ نسلی از اعضای سازمان بود که با احساسات پاک مذهبی به این جریان جذب شده بودند. او به هنگام مخفی شدن و پیوستن به سازمان، دانشجوی سال اول مدرسهٔ عالی بازرگانی بود و عواطف و عقاید مذهبی‌اش را مستقیماً از خانواده و برادر بزرگترش احمد رضایی کسب کرده بود.


== محاکمه ==
== محاکمه ==
مهدی در بیدادگاه نظامی به دفاع از آرمانهای انقلابی و توحیدی مجاهدین پرداخت و طی دفاعیه پرشوری اعلام کرد:
مهدی در دادگاه نظامی به دفاع از خود ‍پراخت و اعلام کرد:<blockquote>«یکی از موارد اتهام من ورود در دسته به‌زعم شما اشرار است و من مجبور هستم که این دسته رو معرفی بکنم که بعد معلوم بشه آیا ما شرور هستیم یا نه. برای جواب دادن به این اتهام مجبور هستم که در این مورد توضیحاتی بدهم. باید عرض بکنم که هدف ما چیزی نبوده جز بهروزی انسانها. جز برداشتن هرگونه تبعیض و جز پیاده شدن تعالیم عالی اسلام در جامعه. همان‌طور که در جلسه گذشته گفتم ما کسانی نبودیم که درد ناراحتی مردم را ببینیم و ساکت بنشینیم. هم‌چنان‌که مولای ما علی در خطبه شقشقیه، هنگامی که خلافت را به‌دست می‌گیرند، می‌فرماید: خداوند از کسانی که به ماهیت این روابط، به ماهیت این مسئله آگاهی دارند، پیمان و عهد گرفته که ساکت ننشینند و از سیری ظالم و گرسنگی مظلوم. این پیمانی‌ست که ما با خدای خود بستیم».</blockquote><blockquote>«من در این‌جا به اتهام عشق به خلق و پیکار در راه خلق محاکمه می‌شوم. هدف ما فراهم آوردن چنان شرایطی است که همه انسانها تحت آن شرایط به آخرین حد کمال و انسانیت برسند».</blockquote>


«یکی از موارد اتهام من ورود در دسته به‌زعم شما اشرار است و من مجبور هستم که این دسته رو معرفی بکنم که بعد معلوم بشه آیا ما شرور هستیم یا نه. برای جواب دادن به این اتهام مجبور هستم که در این مورد توضیحاتی بدهم. باید عرض بکنم که هدف ما چیزی نبوده جز بهروزی انسانها. جز برداشتن هرگونه تبعیض و جز پیاده شدن تعالیم عالی اسلام در جامعه. همان‌طور که در جلسه گذشته گفتم ما کسانی نبودیم که درد ناراحتی مردم را ببینیم و ساکت بنشینیم. هم‌چنان‌که مولای ما علی در خطبه شقشقیه، هنگامی که خلافت را به‌دست می‌گیرند، می‌فرماید: خداوند از کسانی که به ماهیت این روابط، به ماهیت این مسئله آگاهی دارند، پیمان و عهد گرفته که ساکت ننشینند و از سیری ظالم و گرسنگی مظلوم. این پیمانی‌ست که ما با خدای خود بستیم».
== اعدام ==
سرانجام ، در سحرگاه ۱۶ شهریور ۱۳۵۱، او را در حالی‌که تنها ۲۰بهار از عمرش گذشته بود، به جوخه‌های تیرباران سپرد. خون پاک مهدی رضایی که مردم او را گل‌سرخ انقلاب نامیدند، مشعلی فرا راه جوانانی گردید که علیه ظلم و بیدادگری رژیم دیکتاتوری شاه به‌پا خاستند؛ همان جوانانی که در قیام ضدسلطنتی، رژیم شاه را سرنگون کرده و پس از آن نیز در صحنه‌های نبرد برای آزادی، در برابر آخوندهای شقاوت‌پیشه، قهرمانانه مقاومت کردند. مقاومتی که دهه‌هاست می‌توفد و می‌خروشد تا سرانجام ارتجاع و استبداد مذهبی را به‌زیر بکشد، و آزادی، و دموکراسی و بهروزی را در ایران‌زمین محقق کند.


مهدی در بیدادگاه نمایشی، که شاه در حضور خبرنگاران داخلی و خارجی راه انداخته بود، علیه دیکتاتوری سلطنتی خروشید و آن بیدادگاه را به صحنه‌ای برای محاکمه رژیم شاه تبدیل نمود. او در دفاعیه پرشور خود گفت: <blockquote>«من در این‌جا به اتهام عشق به خلق و پیکار در راه خلق محاکمه می‌شوم. هدف ما فراهم آوردن چنان شرایطی است که همه انسانها تحت آن شرایط به آخرین حد کمال و انسانیت برسند».</blockquote>
سرانجام در ۱۶ شهریور ماه ۱۳۵۱ در مطبوعات اعلام شد که مهدی رضایی، پس از محکوم شدن به سه بار اعدام در دادگاه بدوی و تجدید نظر نظامی، تیرباران گردید.
 
مهدی رضایی به هنگام دستگیری و محاکمه ۲۰ ساله بود؛ وی در ۱۳۳۱ متولد شد. بی‌تردید مهدی نمایندهٔ نسلی از اعضای سازمان بود که با احساسات پاک مذهبی به این جریان جذب شده بودند. او به هنگام مخفی شدن و پیوستن به سازمان، دانشجوی سال اول مدرسهٔ عالی بازرگانی بود و عواطف و عقاید مذهبی‌اش را مستقیماً از خانواده و برادر بزرگترش احمد رضایی کسب کرده بود.<blockquote></blockquote>
== اعدام ==
دفاعیات مهدی در بیدادگاه نظامی، پیام مبارزه انقلابی را به میان مردم برد و راهگشای بسیاری از جوانان به سمت آرمانهای مجاهدین گردید. رژیم شاه که از دفاعیات قهرمانانه مهدی رضایی به‌خشم آمده بود، بار دیگر او را به زیر شکنجه‌های وحشیانه برد. سرانجام دژخیمان شاه، در سحرگاه ۱۶ شهریور ۱۳۵۱، او را در حالی‌که تنها ۲۰بهار از عمرش گذشته بود، به جوخه‌های تیرباران سپرد. خون پاک مهدی رضایی که مردم او را گل‌سرخ انقلاب نامیدند، مشعلی فرا راه جوانانی گردید که علیه ظلم و بیدادگری رژیم دیکتاتوری شاه به‌پا خاستند؛ همان جوانانی که در قیام ضدسلطنتی، رژیم شاه را سرنگون کرده و پس از آن نیز در صحنه‌های نبرد برای آزادی، در برابر آخوندهای شقاوت‌پیشه، قهرمانانه مقاومت کردند. مقاومتی که دهه‌هاست می‌توفد و می‌خروشد تا سرانجام ارتجاع و استبداد مذهبی را به‌زیر بکشد، و آزادی، و دموکراسی و بهروزی را در ایران‌زمین محقق کند.<blockquote></blockquote>


== شعر احمدشاملو دربارهٔ مهدی ==
== شعر احمدشاملو دربارهٔ مهدی ==
۴۷۶

ویرایش

منوی ناوبری