سعید محسن: تفاوت میان نسخه‌ها

۳٬۲۶۱ بایت اضافه‌شده ،  ‏۹ مارس ۲۰۱۸
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۸۹: خط ۲۸۹:
آقای محمد سیدی کاشانی می‌گوید:<blockquote>«سعید تو هیچ شرایطی مضطرب و پریشان نمی‌شد. نشاط و سرزندگی همیشگی‌اش رو از دست نمی‌داد. یادم می‌آید اردیبهشت 51 که دادگاه شاه بنیانگذاران و اعضای مرکزیت و کادرهای سازمان رو محاکمه می‌کرد، من با اون و دو نفر دیگه از بچه‌ها هم سلول بودیم. وضع روحی‌اش هیچ تفاوتی با شرایط قبل از دستگیری و خارج از زندان نداشت. همونطور شوخ و با نشاط برامون شعر می‌خوند و شوخی می‌کرد. افسرای زندان رو که برای بازدید سلول‌ها می‌آمدند دست می‌انداخت. ولی در عین‌حال از وظایف خودش هیچ غافل نبود. ارتباطات مخفیانه‌اش رو با بقیه سلول‌ها به‌خصوص با محمد حنیف نژاد برقرار می‌کرد، پیام‌ها رو می‌فرستاد و می‌گرفت. با محمد حنیف نژاد در مورد مسائل مختلف مشورت می‌کرد. اطلاعیه مشترکشون رو با محمد حنیف نژاد تو همین شرایط صادر کردند و به بیرون زندان فرستادند. <ref name=":06">پاسارگاد سیتی- [https://www.articles.pasargadcity.com/maghalat-montakhab/17267-2017-05-26-12-05-12 مجاهد بنیانگذار سعید محسن: آن‌که در کنار حنیف، راه جهاد را گشود]</ref></blockquote>آقای عباس داوری خاطره‌ای از بنیانگذار سازمان، سعید محسن را نقل می‌کند و می‌گوید:<blockquote>«یک روز احتمالاً همان عصر روز سی فروردین بود، برای ما از طریق ملاقات خبر اومد که چهارتا از بچه‌ها را اعدام کردند. یعنی علی میهندوست، ناصر صادق، محمد بازرگانی و علی باکری. وقتی این خبر را سعید شنید، یک حالت خوشحالی در او دیدم. اول برای من نامفهوم بود. بعد دیدم بلند باخودش میگه، خوب شد مسعود رو اعدام نکردند. مسعود موند. یعنی خوشحالی خودش رو به این صورت بیان می‌کرد. بلافاصله به من گفت که خوب تو را هم از اینجا می‌برند به احتمال زیاد. یعنی قطعاً ما را اعدام خواهند کرد. من پیامی دارم که برای مسعود برسونی زیرا این پیام خیلی مهمه، بایستی به دست او برسه. بعد شروع کرد به گفتن.
آقای محمد سیدی کاشانی می‌گوید:<blockquote>«سعید تو هیچ شرایطی مضطرب و پریشان نمی‌شد. نشاط و سرزندگی همیشگی‌اش رو از دست نمی‌داد. یادم می‌آید اردیبهشت 51 که دادگاه شاه بنیانگذاران و اعضای مرکزیت و کادرهای سازمان رو محاکمه می‌کرد، من با اون و دو نفر دیگه از بچه‌ها هم سلول بودیم. وضع روحی‌اش هیچ تفاوتی با شرایط قبل از دستگیری و خارج از زندان نداشت. همونطور شوخ و با نشاط برامون شعر می‌خوند و شوخی می‌کرد. افسرای زندان رو که برای بازدید سلول‌ها می‌آمدند دست می‌انداخت. ولی در عین‌حال از وظایف خودش هیچ غافل نبود. ارتباطات مخفیانه‌اش رو با بقیه سلول‌ها به‌خصوص با محمد حنیف نژاد برقرار می‌کرد، پیام‌ها رو می‌فرستاد و می‌گرفت. با محمد حنیف نژاد در مورد مسائل مختلف مشورت می‌کرد. اطلاعیه مشترکشون رو با محمد حنیف نژاد تو همین شرایط صادر کردند و به بیرون زندان فرستادند. <ref name=":06">پاسارگاد سیتی- [https://www.articles.pasargadcity.com/maghalat-montakhab/17267-2017-05-26-12-05-12 مجاهد بنیانگذار سعید محسن: آن‌که در کنار حنیف، راه جهاد را گشود]</ref></blockquote>آقای عباس داوری خاطره‌ای از بنیانگذار سازمان، سعید محسن را نقل می‌کند و می‌گوید:<blockquote>«یک روز احتمالاً همان عصر روز سی فروردین بود، برای ما از طریق ملاقات خبر اومد که چهارتا از بچه‌ها را اعدام کردند. یعنی علی میهندوست، ناصر صادق، محمد بازرگانی و علی باکری. وقتی این خبر را سعید شنید، یک حالت خوشحالی در او دیدم. اول برای من نامفهوم بود. بعد دیدم بلند باخودش میگه، خوب شد مسعود رو اعدام نکردند. مسعود موند. یعنی خوشحالی خودش رو به این صورت بیان می‌کرد. بلافاصله به من گفت که خوب تو را هم از اینجا می‌برند به احتمال زیاد. یعنی قطعاً ما را اعدام خواهند کرد. من پیامی دارم که برای مسعود برسونی زیرا این پیام خیلی مهمه، بایستی به دست او برسه. بعد شروع کرد به گفتن.
سعید گفت:</blockquote><blockquote>«سلام مرا به مسعود برسان. به او بگو که مسئولیتهای تو خیلی سنگین شده و تنها فردی هستی که از کمیته مرکزی باقی ماندی. تمامی تجربیات سازمان در وجود تو متبلوره. بار امانتی‌ست که در این مرحله به تو سپرده شده. کوران حوادث زیادی را خواهی دید. فتنه‌های زیادی خواهد افتاد. تمامی تمجیدها نثار ما خواهد شد، چون ما شهید می‌شویم، و تمام تهمتها نثار تو خواهد شد، چون می‌دانم به مبارزه خودت ادامه خواهی داد و وارد مراحلی می‌شوی که خیلی خیلی بالاتر از ماها قرار خواهی گرفت. زیرا تو هر روز و هر ساعت شهید خواهی شد. یک شهید مجسم.'.<ref name=":06" /></blockquote>
سعید گفت:</blockquote><blockquote>«سلام مرا به مسعود برسان. به او بگو که مسئولیتهای تو خیلی سنگین شده و تنها فردی هستی که از کمیته مرکزی باقی ماندی. تمامی تجربیات سازمان در وجود تو متبلوره. بار امانتی‌ست که در این مرحله به تو سپرده شده. کوران حوادث زیادی را خواهی دید. فتنه‌های زیادی خواهد افتاد. تمامی تمجیدها نثار ما خواهد شد، چون ما شهید می‌شویم، و تمام تهمتها نثار تو خواهد شد، چون می‌دانم به مبارزه خودت ادامه خواهی داد و وارد مراحلی می‌شوی که خیلی خیلی بالاتر از ماها قرار خواهی گرفت. زیرا تو هر روز و هر ساعت شهید خواهی شد. یک شهید مجسم.'.<ref name=":06" /></blockquote>
== متن نامه سعيد محسن درفروردين 42 خطاب به خواهرش ==
خواهرم گفتني بسيار چيزي بنويسم ، و بر دفتر نو كه از تراوشات پاك احساساتت و ازقطعات زيباي دوستانت مرشح است نظري بنگارم . قلمي به دستم دادي و خواستي كه بر لوحه اي نفتي مصور كنم ،ولي نمي دانم كه با تو از چه سخن گويم ، از دنياي دلدادگان ، از فراق و جدايي ، از نگاه معصوم دخترك زيباي دهاتي بر لباس زرين آن پسرك هوسران شهري ، يا از طبيعت زيبا و زيبايي هاي آن ، ولي با تو من سخن از آن دنيايي مي گويم كه شايد در آن از همه جا سخن گفته باشم . از دنيايي كه انسان ها  به خاطر سكه هاي زرو نقره ، شكم نمي درند و به خاطر خودكامي و خودخواهي انسان ها را به قيد بندگي مقيد نمي سازند. دنيايي كه هوس ها بر انسان ها حكومت نمي كنند، عشق ها به هوس ها آلوده نمي شود و زيبايي طبيعت را مصنوعات بشري محو نمي كند . كاخ ستمگران و ثروتمندان سنگدل ، دل يتيمان گرسنه را آزرده  نمي سازد . انسان ها درنهاد واقعي متجلي مي شوند. به گرگي درلباس ميش ، ميداني ، آزادي ومساوات و برابري تمام مزاياي جاهليت را محكوم مي كند. ميداني ، براي انسان سماه ارزش انسانيت قائل است ، دنيايي كه شيفتگان تمدن مسخره  آميز قرن بيستم را محكوم مي نمايد ، آري ، آنجا نه چون آمريكاي به اصطلاح مترقي ، بشري را به خاطر پوست  زرد يا سياهش از ورود به دانشگاه محروم مي نمايد ،نه چون نويسندگان حقوق بشر (فرانسه مادر آزاديخواهي )  مال وجان وناموس فرزندان دلير آفريقا و قهرمانان حماسه اي الجزاير رابه يغما مي  برد. دنيايي كه انسان ها به همديگر  به چشم انسانيت مي نگرند. چپاولگري وغارتگري چنگيزي را در لباس تمدن جلوه  مي دهند. مرزهاي اقتصادي مشخص مي كنند، و دراستعمار جديد رخون ملت ها را مي مكند، آري تاز چنين تمدني كه نرون خونخوار شهر ، روي دارو سپيد كرده است ، از اين تمدني كه ابلاها و مكنت ها و چنگيز ها درچپاولگري به گردش نمي رسند ، بيزارم . دلم مي خواهد دنيايي بوجود آيد كه احساسات پاك ولطيف بشري جلوه نمايد و انسانيت تجلي كند و بشر همديگر را به چشم برادري و برابري بنگرد.ارزش انسان ها به فضيلت و كار آنها باشد .               فروردين 1342   '''   '''


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۴۷۶

ویرایش