غلامرضا تختی: تفاوت میان نسخه‌ها

۲۴ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۹ آوریل ۲۰۱۸
(اصلاح ارقام)
خط ۱۱۴: خط ۱۱۴:
  زمین لرزه ای که بویین زهرا را لرزاند و تختی تهران را
  زمین لرزه ای که بویین زهرا را لرزاند و تختی تهران را


  خبرش خیلی زود به تهران رسید، اما خبری از هیاهوی مردم برای امدادرسانی نبود، غلامرضا که آن روزها جوانی ۳۱ ساله و پهلوانی خوش‌نام و بامرام بود نتوانست این سکوت را تحمل کند به همین خاطر اعلام کرد که می‌خواهد دست به کار شود و برای کمک به زلزله زدگان بویین زهرا وارد میدان شود. این موضوع توسط کیهان ورزشی آن دوران اطلاع‌رسانی شد و به کمک آقای مصباح زاده (مدیر وقت مؤسسه کیهان) یک وانت سفیدرنگ و بلندگو در اختیارمان قرار دادند. من، مرحوم ملاقاسمی و سروری و چند نفر دیگر از کشتی گیران آن زمان به همراه غلامرضا تختی بازوبند به بازوهایمان بسته بودیم و راهی بازار و خیابان‌های تهران شدیم. از میدان توپخانه اعلام کردیم که برای زلزله زده‌های بویین زهرا کمک‌های نقدی و غیرنقدی مردم را جمع‌آوری می‌کنیم. جوش و خروشی به پا شده بود. غلامرضا که کشکول به دست داشت جلو می‌رفت و سیل جمعیت در خیابان نادری دنبالش به راه می‌افتاد. انگار مردم تازه به خودشان آمده بودند و با دیدن اینکه پهلوان محبوب شان به میدان کمک آمده، با اطمینان از اینکه کمک‌هایشان در مسیر درستی هزینه می‌شود، از جان و دل مایه گذاشتند و اتفاق مهمی را در تهران رقم زدند
  خبرش خیلی زود به تهران رسید، اما خبری از هیاهوی مردم برای امدادرسانی نبود، غلامرضا که آن روزها جوانی ۳۱ ساله و پهلوانی خوش‌نام و بامرام بود نتوانست این سکوت را تحمل کند به همین خاطر اعلام کرد که می‌خواهد دست به کار شود و برای کمک به زلزله زدگان بویین زهرا وارد میدان شود. این موضوع توسط کیهان ورزشی آن دوران اطلاع‌رسانی شد و به کمک آقای مصباح زاده (مدیر وقت مؤسسه کیهان) یک وانت سفیدرنگ و بلندگو در اختیارمان قرار دادند. من، مرحوم ملاقاسمی و سروری و چند نفر دیگر از کشتی گیران آن زمان به همراه غلامرضا تختی بازوبند به بازوهایمان بسته بودیم و راهی بازار و خیابان‌های تهران شدیم. از میدان توپخانه اعلام کردیم که برای زلزله زده‌های بویین زهرا کمک‌های نقدی و غیرنقدی مردم را جمع‌آوری می‌کنیم. جوش و خروشی به پا شده بود. غلامرضا که کشکول به دست داشت جلو می‌رفت و سیل جمعیت در خیابان نادری دنبالش به راه می‌افتاد. انگار مردم تازه به خودشان آمده بودند و با دیدن اینکه پهلوان محبوب شان به میدان کمک آمده، با اطمینان از اینکه کمک‌هایشان در مسیر درستی هزینه می‌شود، از جان و دل مایه گذاشتند و اتفاق مهمی را در تهران رقم زدند<ref name=":4" />


حسین پور ادامه داد: خاطره آن پیرزن خمیده را هیچ وقت فراموش نمی‌کنم که در محله امیریه جمعیت را کنار زد و جلو آمد، از من پرسید: «تختی کدام تان است؟» غلامرضا را که آن طرف وانت ایستاده بود صدا کردم و گفتم این خانم با تو کار دارد. غلامرضا جلو رفت و گفت بفرمایید مادر جان. آن پیرزن گفت سرت را پایین‌تر بیاور، پیشانی غلامرضا را بوسید، روسری اش را از زیر چادر جلو کشید، چادرش را از سرش درآورد و گرفت روبه روی تختی و گفت: تو را خیلی قبول دارم، وضع مالی من خوب نیست، اما این چادر به درد زلزله زده‌ها می‌خورد، این را از من قبول کن و به آنها برسان. غلامرضا دلش نمی‌آمد چادر آن پیرزن تهیدست را قبول کند اما وقتی با اصرارهای او روبه رو شد و صدای صلوات مردم بلند شد چادرش را از او گرفت و تشکر کرد. دو روز مشغول جمع‌آوری کمک‌ها بودیم و بعد از آن، عده ای از مسئولان وقت از تختی خواستند تا کمک های جمع‌آوری شده را در اختیار آنها قرار دهد، ولی غلامرضا که با این موضوع موافق نبود و نمی‌خواست اعتماد مردم از بین برود، قبول نکرد و گفت می‌خواهم آذوقه‌ها را با دستان خودم در میان زلزله زده‌های بویین زهرا توزیع کنم، همین کار را هم کرد و با حضورش در بویین زهرا و میان زلزله زده‌ها، قوت قلبی شده بود برای تک تک آنها که زندگی و عزیزان شان را از دست داده بودند. گذشته از این، چند روز بعد از زلزله که جو آرام‌تر شده بود، به همراه تعدادی از کاربلدهای ساختمان سازی راهی بویین زهرا شد و شبیه به یک مهندس ناظر حرفه ای، از نزدیک در جریان ساخت و سازهایی قرار گرفت که برای رفاه حال زلزله زده‌ها انجام می‌شد.<ref>روزنامه ایران - فعالیت تختی اززبان ابوالفضل حسین [http://www.magiran.com/npview.asp?ID=3665081 پور]</ref>
حسین پور ادامه داد: خاطره آن پیرزن خمیده را هیچ وقت فراموش نمی‌کنم که در محله امیریه جمعیت را کنار زد و جلو آمد، از من پرسید: «تختی کدام تان است؟» غلامرضا را که آن طرف وانت ایستاده بود صدا کردم و گفتم این خانم با تو کار دارد. غلامرضا جلو رفت و گفت بفرمایید مادر جان. آن پیرزن گفت سرت را پایین‌تر بیاور، پیشانی غلامرضا را بوسید، روسری اش را از زیر چادر جلو کشید، چادرش را از سرش درآورد و گرفت روبه روی تختی و گفت: تو را خیلی قبول دارم، وضع مالی من خوب نیست، اما این چادر به درد زلزله زده‌ها می‌خورد، این را از من قبول کن و به آنها برسان. غلامرضا دلش نمی‌آمد چادر آن پیرزن تهیدست را قبول کند اما وقتی با اصرارهای او روبه رو شد و صدای صلوات مردم بلند شد چادرش را از او گرفت و تشکر کرد. دو روز مشغول جمع‌آوری کمک‌ها بودیم و بعد از آن، عده ای از مسئولان وقت از تختی خواستند تا کمک های جمع‌آوری شده را در اختیار آنها قرار دهد، ولی غلامرضا که با این موضوع موافق نبود و نمی‌خواست اعتماد مردم از بین برود، قبول نکرد و گفت می‌خواهم آذوقه‌ها را با دستان خودم در میان زلزله زده‌های بویین زهرا توزیع کنم، همین کار را هم کرد و با حضورش در بویین زهرا و میان زلزله زده‌ها، قوت قلبی شده بود برای تک تک آنها که زندگی و عزیزان شان را از دست داده بودند. گذشته از این، چند روز بعد از زلزله که جو آرام‌تر شده بود، به همراه تعدادی از کاربلدهای ساختمان سازی راهی بویین زهرا شد و شبیه به یک مهندس ناظر حرفه ای، از نزدیک در جریان ساخت و سازهایی قرار گرفت که برای رفاه حال زلزله زده‌ها انجام می‌شد.<ref name=":4">روزنامه ایران - فعالیت تختی اززبان ابوالفضل حسین [http://www.magiran.com/npview.asp?ID=3665081 پور]</ref>


== طرح ملی غلامرضا تختی برای ورزش ایران ==
== طرح ملی غلامرضا تختی برای ورزش ایران ==
۲۴۴

ویرایش