کاربر:M.reza/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
خط ۵۶: خط ۵۶:
در این جوامع مالکیت خصوصی وجود نداشت و مازاد تولید افراد به خودشان تعلق نمی‌گرفت، بلکه به همه جامعه تعلق داشت و تفاوت میزان تولید باعث تفاوت در قدرت اقتصادی افراد نمی‌گردید.
در این جوامع مالکیت خصوصی وجود نداشت و مازاد تولید افراد به خودشان تعلق نمی‌گرفت، بلکه به همه جامعه تعلق داشت و تفاوت میزان تولید باعث تفاوت در قدرت اقتصادی افراد نمی‌گردید.


اما با پیشرفت [https://dictionary.abadis.ir/fatofa/%D8%A7%D8%A8%D8%B2%D8%A7%D8%B1-%D8%AA%D9%88%D9%84%DB%8C%D8%AF/ ابزار تولید] و به طبع آن ایجاد تولید مازاد بر مصرف و انباشت سرمایه؛ انسان این توان را پیدا کرد که مازاد تولید خود را انباشت کند و آن را با کالاهای دیگر داد و ستد بکند. از این نقطه رابطه کالایی در جوامع بشری شکل گرفت؛ بدین گونه که مردان که در جوامع شکارگر عامل تولید «شکار» بودند که فقط نیاز روزانه جامعه‌شان را تأمین می‌کرد، با گذار جوامع اولیه شکارگر به جوامع کشاورزی «فئودالی» و امکان کشت بیشتر و به دست آوردن مازاد تولید آنرا با کار سایرین «کارگر» مبادله کردند. به این معنی که مازاد تولید یک نفر با انرژی نفر مقابل که محصول آن «کار و تولید بیشتر» برای شخص اول بود معاوضه می‌شد.
اما با پیشرفت [https://dictionary.abadis.ir/fatofa/%D8%A7%D8%A8%D8%B2%D8%A7%D8%B1-%D8%AA%D9%88%D9%84%DB%8C%D8%AF/ ابزار تولید] و به طبع آن ایجاد تولید مازاد بر مصرف و انباشت سرمایه؛ انسان این توان را پیدا کرد که مازاد تولید خود را انباشت کند و آن را با کالاهای دیگر داد و ستد بکند. از این نقطه رابطه کالایی در جوامع بشری شکل گرفت؛ بدین گونه که مردان که در [http://www.ettelaat.com/etiran/?p=132797 جوامع شکارگر] عامل تولید «شکار» بودند که فقط نیاز روزانه جامعه‌شان را تأمین می‌کرد، با گذار جوامع اولیه شکارگر به جوامع کشاورزی «فئودالی» و امکان کشت بیشتر و به دست آوردن مازاد تولید آنرا با کار سایرین «کارگر» مبادله کردند. به این معنی که مازاد تولید یک نفر با انرژی نفر مقابل که محصول آن «کار و تولید بیشتر» برای شخص اول بود معاوضه می‌شد.


به طبع این تحول و ایجاد انباشت سرمایه در دست مردان و شکل گرفتن رابطه کالایی، نقش محوری زنان از تولید به حاشیه رانده شد و جامعه بر اساس اندیشه مرد سالار شکل گرفت. به مرور در جامعه مرد سالار زن نیز به کالایی در دست مردان تبدیل شد چون جایگاه اقتصادی_تولیدی خود را از دست داده بود.
به طبع این تحول و ایجاد انباشت سرمایه در دست مردان و شکل گرفتن رابطه کالایی، نقش محوری زنان از تولید به حاشیه رانده شد و جامعه بر اساس [http://www.bbc.com/persian/arts/story/2008/01/080109_s-aa-simone-de-beauvoir.shtml اندیشه مرد سالار] شکل گرفت. به مرور در جامعه مرد سالار زن نیز به کالایی در دست مردان تبدیل شد چون جایگاه اقتصادی_تولیدی خود را از دست داده بود.


بر اساس این تاریخچه و تأثیرات عمیق آن بر جامعه بشری است که از اواخر قرن ۱۸ مقوله جنسیت یک بحث جدی در عموم جوامع بشری بوده‌است و می‌توان گفت که فمینیسم، جنبشی اعتراضی بود به حذف نقش زنان از همه پهنه‌های اجتماعی و اولیه‌ترین حقوق آنها.
بر اساس این تاریخچه و تأثیرات عمیق آن بر جامعه بشری است که از اواخر قرن ۱۸ مقوله جنسیت یک بحث جدی در عموم جوامع بشری بوده‌است و می‌توان گفت که فمینیسم، جنبشی اعتراضی بود به حذف نقش زنان از همه پهنه‌های اجتماعی و اولیه‌ترین حقوق آنها.
خط ۶۹: خط ۶۹:


== از خودبیگانگی محصول دستگاه جنسیت ==
== از خودبیگانگی محصول دستگاه جنسیت ==
اصطلاح ازخود بیگانگی یا الیناسیون (به انگلیسی: Alienation) واژه‌ای است که در لغت به‌معنای از دست دادن، یا قطع ارتباط با چیزی است. این واژه همچنین با مفهوم «جدا شدن انسان از خود حقیقی خویش» نیز شناخته می‌شود. اما اصطلاح از خود بیگانگی بیش ازهمه توسط هگل و بعد فویر باخ و مارکس مطرح شده‌است. اما این واژه به‌طورخاص در دست نوشته‌های اقتصادی-فلسفی ۱۸۴۴ مارکس بیان شد و از این طریق شهرت یافت. در این کتاب این اصطلاح برای انسانی به‌کار رفته‌است که با طبیعت انسانی خود بیگانه شده‌است. مارکس این واژه را برای توصیف کارگران مزدبگیری به‌کار برد که از وضع زندگی راضی کننده‌ای برخوردار نیستند، چرا که فعالیت زندگی آن‌ها «به‌عنوان عامل اجتماعی مولد» خالی از هرگونه کنش یا رضایت گروهی است و هیچ‌گونه مالکیتی بر زندگی یا محصولاتشان ندارند. بنا بر نظر برخی متفکران تحقیقات و تلاش‌های مارکس در کشف برخی قوانین مهم سرمایه داری اساساً به این دلیل بوده‌است که از خودبیگانگی را بشناسد.
اصطلاح از[http://www.020.ir/%D8%AC%D8%A7%D9%85%D8%B9%D9%87-%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C/%D8%A7%D8%B2-%D8%AE%D9%88%D8%AF-%D8%A8%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%86%DA%AF%DB%8C-%DA%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%9F خود بیگانگی] یا الیناسیون (به انگلیسی: Alienation) واژه‌ای است که در لغت به‌معنای از دست دادن، یا قطع ارتباط با چیزی است. این واژه همچنین با مفهوم «جدا شدن انسان از خود حقیقی خویش» نیز شناخته می‌شود. اما اصطلاح از خود بیگانگی بیش ازهمه توسط هگل و بعد فویر باخ و مارکس مطرح شده‌است. اما این واژه به‌طورخاص در دست نوشته‌های اقتصادی-فلسفی ۱۸۴۴ مارکس بیان شد و از این طریق شهرت یافت. در این کتاب این اصطلاح برای انسانی به‌کار رفته‌است که با طبیعت انسانی خود بیگانه شده‌است. مارکس این واژه را برای توصیف کارگران مزدبگیری به‌کار برد که از وضع زندگی راضی کننده‌ای برخوردار نیستند، چرا که فعالیت زندگی آن‌ها «به‌عنوان عامل اجتماعی مولد» خالی از هرگونه کنش یا رضایت گروهی است و هیچ‌گونه مالکیتی بر زندگی یا محصولاتشان ندارند. بنا بر نظر برخی متفکران تحقیقات و تلاش‌های مارکس در کشف برخی قوانین مهم سرمایه داری اساساً به این دلیل بوده‌است که از خودبیگانگی را بشناسد.


بر اساس نظریه مارکس، نظام سرمایه‌داری انسان را از خودش بیگانه می‌کند. یعنی این عارضه محصول یک نظام اجتماعی است که سه وجه مهم آنرا به این صورت توضیح داده‌است:
بر اساس نظریه مارکس، نظام سرمایه‌داری انسان را از خودش بیگانه می‌کند. یعنی این عارضه محصول یک نظام اجتماعی است که سه وجه مهم آنرا به این صورت توضیح داده‌است:
خط ۸۲: خط ۸۲:
'''ملاحظه:'''
'''ملاحظه:'''


ابتدا باید به این مهم اشاره کرد که باید بین دو مفهوم «جنسیت» و «رابطه جنسی» تفاوت قائل شد. منظور از جنسیت، تفاوت میان نوع انسان در خلقت است بدین معنی که یک نفر زن متولد شده‌است و دیگری مرد و این محصول طبیعت است و نباید آنرا با رابطه جنسی که یک پدیده غریزی است اشتباه گرفت.
ابتدا باید به این مهم اشاره کرد که باید بین دو مفهوم «[https://fa.euronews.com/2017/11/09/difference-between-sex-and-gender جنسیت]» و «رابطه جنسی» تفاوت قائل شد. منظور از جنسیت، تفاوت میان نوع انسان در خلقت است بدین معنی که یک نفر زن متولد شده‌است و دیگری مرد و این محصول طبیعت است و نباید آنرا با رابطه جنسی که یک پدیده غریزی است اشتباه گرفت.


همچنین وقتی صحبت از «ایدئولوژی جنسیت» می‌کنیم این دیدگاه و شیوه نگرش محصول تاریخ انسان و استثمار انسان از انسان است و بسیار پیچیده‌تر از انواع شناخته شده استثمار مانند استثمار برده در عصر برده داری یا استثمار دهقان در عصر فئودالیسم و یا حتی استثمار کارگر توسط سرمایه دار در عصر سرمایه‌داری است.
همچنین وقتی صحبت از «ایدئولوژی جنسیت» می‌کنیم این دیدگاه و شیوه نگرش محصول تاریخ انسان و استثمار انسان از انسان است و بسیار پیچیده‌تر از انواع شناخته شده استثمار مانند استثمار برده در عصر برده داری یا استثمار دهقان در عصر فئودالیسم و یا حتی استثمار کارگر توسط سرمایه دار در عصر سرمایه‌داری است.
خط ۱۱۰: خط ۱۱۰:
بله، از آنجا که این عملکرد محصول تاریخ انسان است در زنان نیز عمل می‌کند اما عملکرد آن عکس است در حالی که جوهر آن یکسان است. زن نیز شخصیت خود را در شرایطی می‌بیند که وابسته و تحت سلطه باشد و در نتیجه از اصل انسانیش پرت افتاده و از خودبیگانه می‌شود و جایی برای بارز شدن قدرت خلاقه اش باقی نمی‌ماند.
بله، از آنجا که این عملکرد محصول تاریخ انسان است در زنان نیز عمل می‌کند اما عملکرد آن عکس است در حالی که جوهر آن یکسان است. زن نیز شخصیت خود را در شرایطی می‌بیند که وابسته و تحت سلطه باشد و در نتیجه از اصل انسانیش پرت افتاده و از خودبیگانه می‌شود و جایی برای بارز شدن قدرت خلاقه اش باقی نمی‌ماند.


در واقع از خود بیگانگی بخش اعظم قوای انسانی را به پای بتی که محصول رابطه ای ناشی از نظرگاه جنسیت است می‌ریزد و به تعبیری انسان چه زن و چه مرد در این رابطه در اسارت خودشان هستند. در این دستگاه فرد چه زن و چه مرد اعتماد به نفس ندارد و اگر در ظاهر اعتماد به نفسی در مردها مشاهده شود، آن را از سلطه خودشان در دستگاه جنسیت دارند نه بر اساس کیفیت‌ها و احساسات و عواطف حقیقی انسانی.<blockquote>'''اریک فروم''' روانشناس آمریکایی قرن بیستم در رابطه با از خودبیگانگی می‌نویسد:</blockquote><blockquote>«انسان هر چه بیشتر نیروهایش را به بت‌ها واگذار می‌کند، بینواتر و وابسته‌تر می‌شود آنچنان که در بازیافتن کمی از آنچه که به او تعلق داشته‌است، نیازمند بت‌ها است. بت محدود به شکل مذهبی‌اش نیست همچنان که بت می‌تواند سیمای خداگونه داشته باشد، همانگونه ممکن است کلیسا و دولت و یا شخص هم چون بت پرستیده شوند. بت‌پرستی همواره پرستش چیزی است که انسان قدرت‌های خلاقه اش را در آنها نهاده‌است و اکنون به جای آن که در عمل خلاقه اش خویشتن را بیابد در برابرش کرنش و فروتنی می‌کند» پس با خودش بیگانه می‌شود.</blockquote>
در واقع از خود بیگانگی بخش اعظم قوای انسانی را به پای بتی که محصول رابطه ای ناشی از نظرگاه جنسیت است می‌ریزد و به تعبیری انسان چه زن و چه مرد در این رابطه در اسارت خودشان هستند. در این دستگاه فرد چه زن و چه مرد اعتماد به نفس ندارد و اگر در ظاهر اعتماد به نفسی در مردها مشاهده شود، آن را از سلطه خودشان در دستگاه جنسیت دارند نه بر اساس کیفیت‌ها و احساسات و عواطف حقیقی انسانی.<blockquote>'''[https://paymanpsychology.com/%D8%B1%D9%88%DB%8C%DA%A9%D8%B1%D8%AF%D9%87%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%86-%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C/%D8%A7%D8%B1%DB%8C%DA%A9-%D9%81%D8%B1%D9%88%D9%85/ اریک فروم]''' روانشناس آمریکایی قرن بیستم در رابطه با از خودبیگانگی می‌نویسد:</blockquote><blockquote>«انسان هر چه بیشتر نیروهایش را به بت‌ها واگذار می‌کند، بینواتر و وابسته‌تر می‌شود آنچنان که در بازیافتن کمی از آنچه که به او تعلق داشته‌است، نیازمند بت‌ها است. بت محدود به شکل مذهبی‌اش نیست همچنان که بت می‌تواند سیمای خداگونه داشته باشد، همانگونه ممکن است کلیسا و دولت و یا شخص هم چون بت پرستیده شوند. بت‌پرستی همواره پرستش چیزی است که انسان قدرت‌های خلاقه اش را در آنها نهاده‌است و اکنون به جای آن که در عمل خلاقه اش خویشتن را بیابد در برابرش کرنش و فروتنی می‌کند» پس با خودش بیگانه می‌شود.</blockquote>


== '''راه برون رفت:''' ==
== '''راه برون رفت:''' ==
۲۰۸

ویرایش

منوی ناوبری