کاربر:Abbas/صفحه تمرین1: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۱: خط ۱۱:
چند روز بعد قراری در اقدسیه گذاشته می‌شود. ریحانه نوشته است:  <blockquote>«مهندس شیخی هم کنارش بود. روی صندلی عقب نشستم. یک ماکروفر روی صندلی بود. گفت برای روز مادر خریده تا به همسرش هدیه دهد. تلفنش مدام زنگ می‌خورد. مهندس با لحن شوخی گفت عروسی یکی از اقوامش است و باید زود برود».</blockquote>به نقل از خانواده سربندی او یک پزشک عمومی و کارمند سابق وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بوده است. اما عموی ریحانه جباری مدعی است که سربندی هیچ‌گاه کار طبابت نکرده و و پس از پايان تحصيلاتش مستقيما جذب وزارت اطلاعات شده است. همچنین واقعا برای خانواده‌ی جباری روشن نشده که آیا سربندی از عضویت وزارت اطلاعات بیرون آمده بود یا خیر.<ref name=":0" />  
چند روز بعد قراری در اقدسیه گذاشته می‌شود. ریحانه نوشته است:  <blockquote>«مهندس شیخی هم کنارش بود. روی صندلی عقب نشستم. یک ماکروفر روی صندلی بود. گفت برای روز مادر خریده تا به همسرش هدیه دهد. تلفنش مدام زنگ می‌خورد. مهندس با لحن شوخی گفت عروسی یکی از اقوامش است و باید زود برود».</blockquote>به نقل از خانواده سربندی او یک پزشک عمومی و کارمند سابق وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بوده است. اما عموی ریحانه جباری مدعی است که سربندی هیچ‌گاه کار طبابت نکرده و و پس از پايان تحصيلاتش مستقيما جذب وزارت اطلاعات شده است. همچنین واقعا برای خانواده‌ی جباری روشن نشده که آیا سربندی از عضویت وزارت اطلاعات بیرون آمده بود یا خیر.<ref name=":0" />  


== ماجرای قتل ==
== روز حادثه ==
روز شنبه ۱۶ تیرماه ۱۳۸۶،   
روز شنبه ۱۶ تیرماه ۱۳۸۶، ساعت ۶ عصر، مرتضی سربندی، در حالی که تنها بوده، ریحانه جباری را از دم در شرکت ریحانه برمی‌دارد. چند کیلومتر بعد شیخی سوار می‌شود. کمی پایین‌تر هر دو نفرشان پیاده می‌شوند و با هم در بیرون ماشین صحبت می‌کنند. ریحانه حرفهایشان را نشنیده است. بعد شیخی می‌رود و سربندی سوار ماشین می‌شود. مرتضی سربندی بین راه از داروخانه، دارویی برای عمه‌اش خرید می‌کند که به گفته ریحانه بسته پوشک و کیسه‌ای نارنجی بوده است. آنها به جای رفتن به محل کاری که قرار بوده به دیدنش بروند به یک مجتمع مسکونی در خیابان میر عماد، جلو ساختمان فرمانداری می‌روند. از احترامی که نگهبان به سربندی می‌گذارد ریحانه حدس می‌زند او یک فرد «مقام دار» است. توصیفاتی که ریحانه جباری از اتاقی که قرار بوده محل کار باشد این چنین است: <blockquote>«اینجا مکانی اداری نبود. محلی مسکونی و پر از غبار و گرد و خاک. پر از آشفتگی. هیچ نشانه ای از زندگی در آن نبود . بوی غذا یا نور روشن خانه. محلی متروکه بود».</blockquote>پس از گفتگوها و کشمکش‌های بین ریحانه جباری و مرتضی سربندی، سربندی با دو لیوان آب میوه از آشپزخانه بازمی‌گردد و به ریحانه سفارش می‌کند محتوای یکی از لیوانها را بنوشد. بعدها معلوم می‌شود محتوای یک لیوان ترکیبی از مرفین و خواب‌آور بوده است. سربندی سپس می‌رود همان بسته نارنجی کوچکی را که از داروخانه خرید کرده بود، می‌آورد و به ریحانه نشان می‌دهد. کاندوم بوده است از او می‌پرسد: «میدونی این چیه؟» و سپس خواسته‌اش را به ریحانه می‌گوید، که ریحانه می‌ترسد و به فکر فرار می‌افتد. سربندی می‌گوید: «راه فرار نداری… کجا میخوای بری؟ در قفله… فقط زمانی میتونی از اینجا بری که من بخوام».<ref>[https://amirshakib.com/2014/10/29/%D8%AF%D9%84%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B1%DB%8C%D8%AD%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%AC%D8%A8%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D9%82%D8%B3%D9%85%D8%AA-%D8%A7%D9%88%D9%84/ دلنوشته‌ها و دفاعیات ریحانه جباری- قسمت اول]</ref>
 
در نهایت و پس از کش و قوسهایی که بین ریحانه و سربندی روی می‌دهد، ریحانه با چاقویی که در پیشخوان آشپزخانه بوده، ضربه‌ای به کتف سربندی می‌زند. زمانی که دوباره تلاش می‌کند از در خارج شود، صدای چرخش کلید از بیرون آمده و شیخی وارد می‌شود و با دیدن صحنه تعجب می‌کند و می‌گوید: «اینجا چه خبره؟» در همان حال ریحانه پا به فرار می‌گذارد. سپس ریحانه به اورژانس خبر می‌دهد و منتظر می‌ماند تا ماشین اورژانس می‌رسد.<ref>[https://amirshakib.com/2014/10/29/%D8%AF%D9%84%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D8%AF%D9%81%D8%A7%D8%B9%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D8%B1%DB%8C%D8%AD%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%AC%D8%A8%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D9%82%D8%B3/ دلنوشته‌ها و دفاعیات ریحانه جباری- قسمت دوم]</ref>
 
ریحانه جباری همان شب توسط


== شکنجه ریحانه جباری ==
== شکنجه ریحانه جباری ==
۲٬۳۹۹

ویرایش