۷٬۳۴۸
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۸۴: | خط ۸۴: | ||
=== کنسرت همبستگی مرضیه در لندن === | === کنسرت همبستگی مرضیه در لندن === | ||
در این کنسرت مرضیه به اجرای قطعهای بسیار طولانی پرداخت. اجرا این قطعه حدود ۴۵ دقیقه با ۱۰۰ نفر گروه کر و ارکستر انجام شد. این در حالی بود که مرضیه در تمام مدت اجرا نه شعر و نه نتهای ترانه را در مقابل خود نداشت و تماما آنرا از حفظ اجرا کرد. مرضیه این کنسرت را در سن ۷۲ سالگی اجرا نمود.<ref name=":2" /> | [[پرونده:مرضیه بر روی تانک های ارتش آزادیبخش.jpg|جایگزین=مرضیه بر روی تانک های ارتش آزادیبخش|بندانگشتی|300x300پیکسل|<blockquote>مرضیه بر روی تانک های ارتش آزادیبخش</blockquote>]]در این کنسرت مرضیه به اجرای قطعهای بسیار طولانی پرداخت. اجرا این قطعه حدود ۴۵ دقیقه با ۱۰۰ نفر گروه کر و ارکستر انجام شد. این در حالی بود که مرضیه در تمام مدت اجرا نه شعر و نه نتهای ترانه را در مقابل خود نداشت و تماما آنرا از حفظ اجرا کرد. مرضیه این کنسرت را در سن ۷۲ سالگی اجرا نمود.<ref name=":2" /> | ||
=== کنسرت مرضیه بر روی تانکهای [[ارتش آزادیبخش ملی ایران|ارتش آزادیبخش]] === | === کنسرت مرضیه بر روی تانکهای [[ارتش آزادیبخش ملی ایران|ارتش آزادیبخش]] === | ||
خط ۹۸: | خط ۹۸: | ||
=== کنسرت پاله دوگنگره مرضیه === | === کنسرت پاله دوگنگره مرضیه === | ||
[[پرونده:کنسرت مرضیه در سالن المپیا.jpg|جایگزین=کنسرت مرضیه در سالن المپیا|بندانگشتی|کنسرت مرضیه در سالن المپیا]] | [[پرونده:کنسرت مرضیه در سالن المپیا.jpg|جایگزین=کنسرت مرضیه در سالن المپیا|بندانگشتی|کنسرت مرضیه در سالن المپیا]][[:پرونده:مرضیه بر روی تانک های ارتش آزادیبخش.jpg|مرضیه بر روی تانک های ارتش آزادیبخش.jpg]] | ||
=== آخرین کنسرت مرضیه در سالن المیپا === | === آخرین کنسرت مرضیه در سالن المیپا === | ||
آخرین کنسرت مرضیه در سالن المپیای پاریس در حالی برگزار شد که او ۸۲ سال سن داشت. این کنسرت به رهبری استاد محمد شمس برگزار شد. شاهرخ گلستان، همان زمان در نقدی درباره کنسرت المپیا نوشت: «مرضيه که در فروردين ماه امسال هشتاد و دو سالگی را پشت سر گذاشت و بيش از شصت سال است که می خواند، شفافيت صدا و قدرت خوانندگی خود را به خوبی حفظ کرده است.» | آخرین کنسرت مرضیه در سالن المپیای پاریس در حالی برگزار شد که او ۸۲ سال سن داشت. این کنسرت به رهبری استاد محمد شمس برگزار شد. شاهرخ گلستان، همان زمان در نقدی درباره کنسرت المپیا نوشت: «مرضيه که در فروردين ماه امسال هشتاد و دو سالگی را پشت سر گذاشت و بيش از شصت سال است که می خواند، شفافيت صدا و قدرت خوانندگی خود را به خوبی حفظ کرده است.» | ||
== | == پیوستن مرضیه به ارتشآزادیبخش و سکونت در عراق == | ||
مرضیه که برای اجرای یک کنسرت در عراق به این کشور آمده بود بود در ۲۱ مهر ۱۳۷۶ سفر خود به پاریس را لغو کرده و از سازمان مجاهدین میخواهد که در عراق بماند. او تقاضا میکند به ارتش آزادیبخش پیوسته و رزمنده ارتش آزادی باشد. | |||
هنگامی که مسعود رجوی این درخواست را میشود نگران میشود که شاید کمبودی در پاریس داشته باشد. او خود شخصا با مرضیه در این رابطه صحبت میکند. مسعود رجوی در پیامی که به مناسبت درگذشت مرضیه داد ماجرای این دیدار و درخواست مرضیه از وی برای ماندن در عراق را چنین نقل کرده است: <blockquote>خانم مرضیه گفت: آقا، چیزی از شما میخواهم بهشرط اینکه نه نگویی!</blockquote><blockquote>گفتم هر چیز که شما بگویید به روی چشم الا اینکه بخواهید در اینجا بمانید، چون این محیط امنیت ندارد، مناسب کار و فعالیتهای شما هم نیست، هوای آن هم برای شما خوب نیست، امکاناتش بسیار محدود است و خلاصه خسته خواهید شد. اگر در پاریس مشکل یا کم و کسری دارید، بفرمایید، به روی چشم…</blockquote><blockquote>خانم مرضیه با اشاره به مریم گفت: خیر، «خانوم» ترتیب همه چیز را دادهاند. در پاریس باغ بزرگی برایم گرفتهاند. استودیوی جداگانه هم برای تمرین و ضبط صدا با تجهیزات دارم. بهترین ارکستر در اختیارم است. مجاهدین هم در کنارم هستند و از چیزی فروگذار نمیکنند. با هنگامه هم در ارتباط هستم و حالش خوب است…</blockquote><blockquote>گفتم: پس مشکل چیست؟</blockquote><blockquote>با نگاهی پر مهر و اشتیاق به مریم، که گویی دوری از او را بر نمی تابد و نیز میخواهد او را در برابر مخالفت من، به حمایت از درخواست خودش بکشاند گفت: میخواهم نزدیک «خانوم» باشم. نمیخواهم زن ویژه باشم، من رزمنده ارتش آزادیبخش هستم…</blockquote><blockquote>گفتم: خانم مرضیه، بزرگواری شما چیز ناشناختهیی نیست اما در این سن و سال و با کسالتهایی که دارید چگونه میخواهید رزمنده باشید؟ این چه انتظاری است که از خودتان دارید؟</blockquote><blockquote>گفت: لااقل برای بچهها و راهگشایان ملتم آشپزی که بلدم، اگر این را هم قبول نداری، دستکم دعایی بدرقه راهشان میکنم. میهمان نیستم و از امروز صاحبخانه ام… .</blockquote><blockquote>سپس سوگند خورد که با خلوص میخواهد بر روی اولین تانک بجانب دشمن بشتابد. تأکید کرد که فکر همه خطرات را هم کرده و خونش مانند دیگر مجاهدان کمترین فدیه آزادی ملت ایران است…</blockquote><blockquote>آخر سر هم با لحنی اخطارگونه به من، دوباره تأکید کرد که هیچکس نمیتواند انتخاب او را تغییر بدهد والا دست به قهر و اعتصاب میزند.</blockquote><blockquote>شگفتا در حالیکه مرضیه، آتشین می غرید، مریم دست او را گرفته بود و به آرامی میگریست و من هنوز نمی فهمیدم که این اشک شوق و غرور و تحسین است. راستی که مرضیه اصل و وصل خویش را در مریم رهایی باز یافته بود.</blockquote><blockquote>دقایقی بعد هزاردستان و خاتون هنر ایران، قلم بهدست گرفت و یک برگ زرین و جاودانه مقاومت و هنر را، بهصورت یک نامه نوشت و خطاب به من ابلاغ کرد. این غزل غزلهای او بود. وقتی خواندم، فهمیدم که تا آن روز مرضیه را نشناخته بودم. با شرمندگی از عنوانهای پر لطفی که به من داده است، از آنجا که مجاز نیستم هیچ چیزی را از نامه تاریخی بانوی سرفراز هنر حذف کنم، امانت را عیناً به موزه مقاومت تقدیم میکنم و به استحضار همه هموطنان بهویژه زنان اشرفنشان این مرز و بوم میرسانم»</blockquote> | |||
مرضیه | |||
==== اعلام پیوستگی مرضیه به ارتش آزادیبخش ملی ایران ==== | ==== اعلام پیوستگی مرضیه به ارتش آزادیبخش ملی ایران ==== | ||
مرضیه در نامهای مسعود رجوی به عنوان فرمانده کل ارتش آزادیبخش درخواست خود را برای رفتن به عراق و پیوستن به ارتش آزادیبخش چنین مینویسند: | <blockquote>مرضیه در نامهای مسعود رجوی به عنوان فرمانده کل ارتش آزادیبخش درخواست خود را برای رفتن به عراق و پیوستن به ارتش آزادیبخش چنین مینویسند:</blockquote>{{شعر}} | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|گفتا که کیست بر در، گفتم کمین غلامت| گفتا چه کار داری،گفتم مها سلامت }} | {{ب|گفتا که کیست بر در، گفتم کمین غلامت| گفتا چه کار داری،گفتم مها سلامت }} | ||
{{ب|گفتا که چند رانی؟ گفتم که تا بخوانی| گفتا که چند جوشی، گفتم که تا قیامت }} | {{ب|گفتا که چند رانی؟ گفتم که تا بخوانی| گفتا که چند جوشی، گفتم که تا قیامت }} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}}<blockquote>به فرمانده کل ارتش آزادیبخش ملی ایران برادر مجاهد سردار بزرگ مسعود رجوی</blockquote><blockquote>همچنانکه به نسرین عزیزم و رئیسجمهور محبوبمان خانم مریم رجوی گفتم و تقاضا کردم، عزم جزم کردهام که بهعنوان رزمنده ارتش، به ارتش مریم بپیوندم، موافقت نکردند. گویا که من فردی باشم فقط برای بزم، که میباید تا به آخر در آرامش پاریس به کارهای حاشیه بپردازم…اما هرگز و هیچگاه به چنین نقش- هر قدر هم در اوصاف آن بگویید و بگویند – قناعت نمیکنم. آخر من برای رزمیدن و آزادی ملّتم ترک خانمان و عزیزان و جلای وطن کردم و بهدامن سیمرغ رهایی چنگ زدم و بر آستان علی علیهالسلام و سید الشهدا سر سائیدم و گرد و غبار قرارگاه اشرف و مجاهدان پاکبازش را توتیای دیده نمودم و بهنام گل سرخ خواندم…</blockquote><blockquote>اکنون موقعیت و مواضع خودم را به شرح زیر اعلام میکنم:</blockquote><blockquote>۱-من اشرف السادات مرتضایی (مرضیه) که بیش از نیم قرن برای ملت ایران خواندم در سن هفتاد و سه سالگی در اوج تجربه و آگاهی، ارتش آزادیبخش را انتخاب کردهام. هیچکس حتی شما نمیتواند انتخاب مرا تغییر بدهد. مسئولیت این انتخاب را با همه پیامدهای آن شخصاً بر عهده دارم و خودم به ملت ایران و مخصوصاً زنان و دختران کشور اسیرم توضیح خواهم داد. بنابراین بیهوده تلاش نکنید که انتخاب و تصمیم مرضیه را تغییر داده و وادارش کنید که به نشستن در پاریس و زندگی در آرامش و رفاه قانع شود. خیر، پس از بازگشت خانم مریم رجوی رئیسجمهور عزیزم به ارتش آزادیبخش، این دیگر محال و غیرممکن است.</blockquote><blockquote>۲-من نمیخواهم زن ویژهیی باشم. رزمنده ارتش آزادیبخش هستم و لااقل میتوانم برای بچهها و راهگشایان ملتم آشپزی و… هم بکنم یا دستکم دعایی بدرقه راهشان کنم. بگذریم که از روز اول گفتم که میخواهم بر روی اولین تانک بجانب دشمن بشتابم. بهخدا سوگند که با خلوص و از ته دل گفتم. پس نه مهمانم، نه احترامات ویژه میخواهم و نه حتی دیدار تو و خانم مریم رجوی را. هیچ نوع رسیدگی خاص هم نمیخواهم و میدانی که اهل گشت و گذار هم نبودهام، بله، از امروز کمترین صاحبخانهام.</blockquote><blockquote>۳-فکر همه خطرات را هم کردهام. خون مرضیه هم مانند خون دیگر مجاهدان و رزمندگان ارتشآزادیبخش کمترین فدیه آزادی ملت ایران از دست آخوندهای خونآشام است. حرف دشمنان و اضداد این مقاومت و این مجاهدین را هم هر چند بیشتر و بیشتر به من ناسزا بگویند بهجان خریدهام | ||
به فرمانده کل ارتش آزادیبخش ملی ایران برادر مجاهد سردار بزرگ مسعود رجوی<blockquote>همچنانکه به نسرین عزیزم و رئیسجمهور محبوبمان خانم مریم رجوی گفتم و تقاضا کردم، عزم جزم کردهام که بهعنوان رزمنده ارتش، به ارتش مریم بپیوندم، موافقت نکردند. گویا که من فردی باشم فقط برای بزم، که میباید تا به آخر در آرامش پاریس به کارهای حاشیه بپردازم…اما هرگز و هیچگاه به چنین نقش- هر قدر هم در اوصاف آن بگویید و بگویند – قناعت نمیکنم. آخر من برای رزمیدن و آزادی ملّتم ترک خانمان و عزیزان و جلای وطن کردم و بهدامن سیمرغ رهایی چنگ زدم و بر آستان علی علیهالسلام و سید الشهدا سر سائیدم و گرد و غبار قرارگاه اشرف و مجاهدان پاکبازش را توتیای دیده نمودم و بهنام گل سرخ خواندم…</blockquote><blockquote>اکنون موقعیت و مواضع خودم را به شرح زیر اعلام میکنم:</blockquote><blockquote>۱-من اشرف السادات مرتضایی (مرضیه) که بیش از نیم قرن برای ملت ایران خواندم در سن هفتاد و سه سالگی در اوج تجربه و آگاهی، ارتش آزادیبخش را انتخاب کردهام. هیچکس حتی شما نمیتواند انتخاب مرا تغییر بدهد. مسئولیت این انتخاب را با همه پیامدهای آن شخصاً بر عهده دارم و خودم به ملت ایران و مخصوصاً زنان و دختران کشور اسیرم توضیح خواهم داد. بنابراین بیهوده تلاش نکنید که انتخاب و تصمیم مرضیه را تغییر داده و وادارش کنید که به نشستن در پاریس و زندگی در آرامش و رفاه قانع شود. خیر، پس از بازگشت خانم مریم رجوی رئیسجمهور عزیزم به ارتش آزادیبخش، این دیگر محال و غیرممکن است.</blockquote><blockquote>۲-من نمیخواهم زن ویژهیی باشم. رزمنده ارتش آزادیبخش هستم و لااقل میتوانم برای بچهها و راهگشایان ملتم آشپزی و… هم بکنم یا دستکم دعایی بدرقه راهشان کنم. بگذریم که از روز اول گفتم که میخواهم بر روی اولین تانک بجانب دشمن بشتابم. بهخدا سوگند که با خلوص و از ته دل گفتم. پس نه مهمانم، نه احترامات ویژه میخواهم و نه حتی دیدار تو و خانم مریم رجوی را. هیچ نوع رسیدگی خاص هم نمیخواهم و میدانی که اهل گشت و گذار هم نبودهام، بله، از امروز کمترین صاحبخانهام.</blockquote><blockquote>۳-فکر همه خطرات را هم کردهام. خون مرضیه هم مانند خون دیگر مجاهدان و رزمندگان ارتشآزادیبخش کمترین فدیه آزادی ملت ایران از دست آخوندهای خونآشام است. حرف دشمنان و اضداد این مقاومت و این مجاهدین را هم هر چند بیشتر و بیشتر به من ناسزا بگویند بهجان خریدهام | |||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|من هماندم که وضو ساختم از چشمه عشق|چار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست }} | {{ب|من هماندم که وضو ساختم از چشمه عشق|چار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست }} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
برای پیروزی سهل و آسان هم نیامدهام. آمدهام تا در همه غم و شادی و شکست و پیروزیها با رشیدترین و پاکترین زنان و مردان ملتم باشم. بخدا دیگر حال و حوصله خارجه و اروپا را ندارم.</blockquote><blockquote>و سرانجام اینکه اگر تقاضایم پذیرفته نشود قهر و حتی اعتصاب میکنم و دیگر در خانه می نشینم و هیچکار هم برای این مقاومت نخواهم کرد | برای پیروزی سهل و آسان هم نیامدهام. آمدهام تا در همه غم و شادی و شکست و پیروزیها با رشیدترین و پاکترین زنان و مردان ملتم باشم. بخدا دیگر حال و حوصله خارجه و اروپا را ندارم.</blockquote><blockquote>و سرانجام اینکه اگر تقاضایم پذیرفته نشود قهر و حتی اعتصاب میکنم و دیگر در خانه می نشینم و هیچکار هم برای این مقاومت نخواهم کرد | ||
</blockquote><blockquote></blockquote><blockquote></blockquote> | </blockquote><blockquote></blockquote><blockquote></blockquote><blockquote></blockquote><blockquote></blockquote><blockquote></blockquote><blockquote></blockquote><blockquote> | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|گفتا که خواندت اینجا|گفتم که بوی جامهت}} | {{ب|گفتا که خواندت اینجا|گفتم که بوی جامهت}} | ||
خط ۱۲۸: | خط ۱۲۴: | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
الشرف السادات مرتضایی (مرضیه)</blockquote><blockquote>۱۳۷۶/۲۱/۷</blockquote> | الشرف السادات مرتضایی (مرضیه)</blockquote><blockquote>۱۳۷۶/۲۱/۷<ref>[http://www.didgah.net/didaks/2010_negah_tarikh/230789_masrajavi_marziyeh_mojahedin.pdf مرضیه جاودانه شد]</ref></blockquote>مسعود رجوی در رابطه با این درخواست میگوید: | ||
== تصانیف دو صدایی == | == تصانیف دو صدایی == |