۲٬۳۳۶
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۷: | خط ۲۷: | ||
محمد علی شاه چون خطر تبریز برای سلطنت خود را به خوبی درک کرده بود، برای اخلال در کار انجمن تبریز و ایجاد آشوب نفراتی را برای ترور سران مشروطه درتبریز اجیر میکند که از آن جمله، اکرام السلطان، برادر حاجب الدوله حاکم تهران است. اکرام السلطان به تبریز میرود و از تفتگچیان سابق ولیعهد نفراتی را استخدام میکند و به آنها پول و اسلحه میدهد. روز آخر اردیبهشت ۱۳۸۶ مجاهدان تبریز به دو نفر مسلح که درتاریکی در گوشهای کمین کرده بودند مظنون شده و اقدام به دستگیری آنها میکنند. یک نفر در جا کشته میشود ودومی دستگیر میشود.<ref>اطلاعات ماهانه سال ۱۳۲۷ ـ شماره آذرـ ص۲۱</ref> در بازجویی مشخص میشود که اکرام السلطان در بابا باغی(باغی بزرگ در یک فرسخی غرب تبریز که در گذشته شکارگاه ولیعهد بوده است) اقامت دارد و منتظر نتیجه اقدامات خود است. انجمن در صدد دستگیری اکرامالسلطان برمیآید و برای این کار داوطلب میخواهد که ستارخان برای این کار داوطلب میشود. این اولین اظهار وجود ستارخان است که او را مورد توجه انجمن و مجاهدان قرار میدهد. البته اکرامالسطان از اقدام انجمن با خبر میشود وقبل از رسیدن ستارخان فرار میکند. کسروی که آن روزها در تبریز بوده این واقعه را اینطور تعریف میکند: « نیک به یاد میدارم که چگونه از میان انبوهی راه باز میکرد و تفنگ به دست و گیوه به پا، با همراهان خود از میدان توپخانه میگذشت، من بار نخست بود او را میدیدم و چون از چهره مردانه و چابکی رفتار و از خویشتنداری او در شگفت شدم، پرسیدم: این کیست و کجا میرود؟ گفتند: ستار قرهداغی است که برای گرفتن اکرامالسلطان به بابا باغی میرود.»<ref>تاریخ مشروطه ـ احمد کسروی ص۳۸</ref> | محمد علی شاه چون خطر تبریز برای سلطنت خود را به خوبی درک کرده بود، برای اخلال در کار انجمن تبریز و ایجاد آشوب نفراتی را برای ترور سران مشروطه درتبریز اجیر میکند که از آن جمله، اکرام السلطان، برادر حاجب الدوله حاکم تهران است. اکرام السلطان به تبریز میرود و از تفتگچیان سابق ولیعهد نفراتی را استخدام میکند و به آنها پول و اسلحه میدهد. روز آخر اردیبهشت ۱۳۸۶ مجاهدان تبریز به دو نفر مسلح که درتاریکی در گوشهای کمین کرده بودند مظنون شده و اقدام به دستگیری آنها میکنند. یک نفر در جا کشته میشود ودومی دستگیر میشود.<ref>اطلاعات ماهانه سال ۱۳۲۷ ـ شماره آذرـ ص۲۱</ref> در بازجویی مشخص میشود که اکرام السلطان در بابا باغی(باغی بزرگ در یک فرسخی غرب تبریز که در گذشته شکارگاه ولیعهد بوده است) اقامت دارد و منتظر نتیجه اقدامات خود است. انجمن در صدد دستگیری اکرامالسلطان برمیآید و برای این کار داوطلب میخواهد که ستارخان برای این کار داوطلب میشود. این اولین اظهار وجود ستارخان است که او را مورد توجه انجمن و مجاهدان قرار میدهد. البته اکرامالسطان از اقدام انجمن با خبر میشود وقبل از رسیدن ستارخان فرار میکند. کسروی که آن روزها در تبریز بوده این واقعه را اینطور تعریف میکند: « نیک به یاد میدارم که چگونه از میان انبوهی راه باز میکرد و تفنگ به دست و گیوه به پا، با همراهان خود از میدان توپخانه میگذشت، من بار نخست بود او را میدیدم و چون از چهره مردانه و چابکی رفتار و از خویشتنداری او در شگفت شدم، پرسیدم: این کیست و کجا میرود؟ گفتند: ستار قرهداغی است که برای گرفتن اکرامالسلطان به بابا باغی میرود.»<ref>تاریخ مشروطه ـ احمد کسروی ص۳۸</ref> | ||
== ستارخان در نبردهای تبریز == | |||
محمد علی شاه روز پنج شنبه ۱۴ خرداد ۱۳۷۸ برای تدارک حمله به مجلس و به توپ بستن آن به باغشاه در بیرون دروازه تهران میرود. تعدادی از نمایندگان از این موضوع وحشت کرده موضوع را با مردم در میان میگذارند و به ولایات مختلف تلگراف میزنند. این خبر بعد از چند روز به تبریز میرسد. تبریز برای نگهبانی از مشروطه تصمیم به اعزام نیرو به تهران میگیرد و ستارخان و باقرخان هریک در راس ۵۰ نفر به طرف تهران حرکت میکنند. هنوز از شهر دور نشدهاند که هواداران محمد علی شاه که در اسلامیه جمع شدهاند با تجهیز لوطیهای دوهچی و اراذل و اوباش شهر به مجاهدان حمله میکنند. از طرفی شجاع نظام مرندی و سام خان و ضرغام و حاجی فرامرز خان نیز با سواران خود به طرف تبریز حرکت میکنند. انجمن به اردوی ستارخان پیغام میدهد که برگردد و از شهر دفاع کند. به مهاجمان سپاه بیوک خان پسر رحیم خان چلیپانلو نیز اضافه میشود. | |||
وقتی مهاجمان به تبریز کاری از پیش نمیبرند رحیم خان در راس سواران خود به طرف تبریز حرکت میکند. پاخیتانوف کنسول روس با همراهی عوامل خود زمینه را برای ورود لشگر رحیم خان آماده میکند. سرکردگان مجاهدان محلات خیابان و مارالان و نوبر و... فریب کنسول روس را خورده و راه ورود رحیم خان به شهر را باز میکنند و شهر با پرچمهای سفید تسلیم میشود. خلع سلاح مجاهدان آغاز میشود و آزادیخواهان مورد تعقیب قرار میگیرند. خبر سقوط شهر تبریز به محمد علی شاه مخابره میشود. در این میان فقط یک نفر یعنی ستارخان به پا میخیزد. | |||
دکترشفق که آن روزها در تبریز بوده، قیام ستارخان را اینچنین توصیف میکند: « در بحبوحه بهت و یأس یکباره سروصدایی در شهر بلند شد و همه را مانند کسانیکه ناگهان و به وحشت از خوابی برجسته باشند به هیجان آورد. هر کس از دیگری میپرسید چه خبر است؟ تا اینکه سرانجام خبر پخش شده و همه آگاه گشتند: ستارخان امیرخیزی قیام کرده بود...» | |||
چندروز پس از ورود رحیم خان به تبریز، کنسول روس برای تطمیع ستارخان به محله امیرخیز که ستارخان در آن مقاومت میکرد و تنها نقطه مقاومت در مقابل استبداد بود میرود. به ستارخان میگوید که تو مرد دلیری هستی، مصلحت این است که دست از جنگ بردارید! و برای تطمیع ستارخان «سرقره سورانی» آذربایجان را از دولت برای او بگیرد و میگوید: «اینک بیرقی به شما میدهم که بر سردرخانهتان برافرازید و در زینهار دولت روس باشید.» ستارخان با شنیدن این حرفها بهپاخاسته میگوید: « جناب کنسول من قرهسورانی نمیخواهم. کار از اینها گذشتهاست. ما ایرانیان اگر غیرت داشته باشیم مشروطه را خواهیم گرفت. بیرق شما برای ما شایستگی ندارد!» | |||
ستارخان بعد از ملاقات با کنسول روس با ۱۷ تن از مجاهدان رکابش بیرقهای سفید تسلیم را در سراسر شهر سرنگون میکنند و صدای «زنده باد ستارخان، پاینده باد مشروطه» در سرتاسر شهر میپیچد. در اندک مدتی توازن نیروها بههم میخورد و مجاهدان از سرتاسر شهر برای مقاومت بسیج میشوند. مجاهدان به سمت باغ شمال محل استقرار رحیم خان روانه میشوند و او را از شهر فراری میدهند. | |||
ستارخان ندا میدهد: « بیایید! بیایید! هرکس در خانه بماند، نامرد است. من فقط به شما رنج و دشواری و پیکار را وعده میدهم. اما، ماها یا پیروز خواهیم شد، یا خواهیم مرد.»<ref>دو مبارز جنبش مشروطه ـ ص ۴۴ تا ۵۱</ref> | |||
کسروی درباره این عمل ستارخان میگوید در تاریخ مشروطهی ایران هیچکاری به این بزرگی و ارجداری نیست و امیرخیزی نیز میگوید، اگر بنده بگویم که رشادت آن روز ستارخان مشروطهی از دست رفته را باز آورد سخن از روی حقیقت گفتهام و ادعای بیجایی نکردهام. | |||
=== دوره اول نبردهای تبریز === | |||
بعد از شنیدن شکست سپاه رحیم خان در تبریز محمد علیشاه عین الدوله را که از دشمنان دیرینه مشروطه بود، برای سرکوب مجاهدان به والیگری آذربایجان برمیگزیند. ولی خان تنکابنی معروف به سپهدار نیز به فرماندهی قشون آذربایجان منصوب میشود. قبل از رسیدن عینالدوله به تبریز، رحیم خان برای جبران شکست خود با دیگر به همراهی اسلامیه نشینان و شجاع نظام، راهی تبریز میشود و حملات سختی را علیه مجاهدان و مخصوصا انجمن حقیقت در محله امیزخیز که ستارخان و مجاهدان همراهش در آن سنگر گرفته بودند آغاز میکند. دراواسط مردادماه شش هزار سواره، هر کدام از سمتی به طرف امیز خیز حرکت میکنند و راهها را چنان مسدود میکنندکه امکان هیچ نوع کمک رسانی برای ستارخان نباشد. مقاومت مجاهدان پیشقراول درهم میشکند. انجمن حقیقت که ستارخان با دوازده مجاهد در آن سنگر گرفته زیر باران توپ و گلوله قرار میگیرد و گمان میرود که کار ستارخان تمام است. اما او همچنان مقاومت میکند و جلوی تهاجم دشمن را سد میکند. بالاخره حسین باغبان با دستهی خود و دستهای از مجاهدان «ویجویه» و «خیابان» به یاری ستارخان میشتابند. آنها خط محاصره دشمن را شکسته و آنها راعقب میرانند. فردای آنروزدولتیان باز حمله میکنند ولی با ۲۴ کشته باز عقب نشینی میکنند. بعد از این پیروزیها تعداد مجاهدان بیشتر میشود و مردم به مجاهدان میپیوندند. | |||
در میانه آشفتگیها ستارخان همران دیگر سران مجاهدان به کارها سروسامان میدهد. اعضای انجمن را که پراکنده شده بودند گرد میآورد و انجمن را که به دست دار ودسته اسلامیه چپاول شده بود دایر میکند و پرچمی بر سر در آن میزند و حسین باغبان را مسئول حفاظت از انجمن میکند. | |||
زرادخانه دولتی به دست مجاهدان میافتد و سه ارابه توپ کوهستانی و چند ارابه توپ سر پر قدیمی و ۲۰ هزار قبضه تفنگ سر پر نصیب آنها میشود و به این گونه مجاهدان تجهیز میشوند. | |||
==== ورود عینالدوله به تبریز ==== | |||
== پانویس == | == پانویس == | ||
<references /> | <references /> |
ویرایش