۵٬۷۷۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
|امضا = | |امضا = | ||
}} | }} | ||
فروغ فرخزاد، (زادهی سال ۱۳۱۳ – تهران)، ۱۷ ساله بود که اولین کتاب شعرش | فروغ فرخزاد، (زادهی سال ۱۳۱۳ – تهران)، ۱۷ ساله بود که اولین کتاب شعرش بهنام اسیر، و پس از آن دفترهای دیوار و عصیان را منتشر کرد. انتشار کتاب تولدی دیگر، درسال ۱۳۴۲، سرفصل شکوفابی هنری فروغ بود. فروغ فرخزاد در ترکیب کلام و شناسایی زبان شعر از قدرتی بیمانند برخوردار بود. درزمینهی تکنیک و زبان شعر، فروغ به شاعران پس از خود آموخت که میتوان با شجاعت، گوهر خالص شعر را بی هیچ زوائدی عرضه کرد؛ و خود در این زمینه بسیار موفق بود. فروغ فرخزاد در زمینه تئاتر، فیلمسازی و نقاشی نیز نبوغی درخور تحسین داشت و در مدت کوتاه عمرش، آثاری نیز از خود برجای گذاشت. خانه سیاه است، عنوان فیلم مستندی است از ساختههای فروغ که در زمستان سال ۱۳۴۲، از فستیوال جهانی اوبرهاووزن جایزه بهترین فیلم مستند را بهدست آورد. سرانجام فروغ فرخزاد در ۲۴ بهمن ۱۳۴۵، در سن ۳۲ سالگی بر اثر تصادف رانندگی درگذشت. | ||
== آثار فروغ فرخزاد == | == آثار فروغ فرخزاد == | ||
فروغ فرخزاد در سن ۱۷ سالگی نخستین کتاب شعرش | فروغ فرخزاد در سن ۱۷ سالگی نخستین کتاب شعرش اسیر را منتشر کرد. پس از آن دفتر شعر دیوار را در سال ۱۳۳۵، و عصیان را در سال ۱۳۳۶، انتشارداد. محتوای هر سهتای این دفترهای شعر، «عصیان» زنی «اسیر» بود، زنی در حصار «دیوار» های کهن جامعه که زن را در زندان خانه و زندان سنتها اسیر کرده است. فریادهایی بود که به قول خود فروغ، نقبی به سوی نور بود. اما بعد از آگاهی عمیقتر به دنیای پیرامون و شرایط زمانی و مکانی، درسال ۱۳۴۲، به انتشار کتاب «تولدی دیگر» انجامید! که سرفصل شکوفایی هنری فروغ فرخزاد بود. | ||
فروغ فرخزاد در رابطه با سرودن اشعارش در آغاز میگوید: | فروغ فرخزاد در رابطه با سرودن اشعارش در آغاز میگوید: | ||
من وقتی سیزده یا چهارده ساله بودم خیلی غزل | من وقتی سیزده یا چهارده ساله بودم خیلی غزل میساختم و هیچ وقت چاپ نکردم. وقتی غزل را نگاه میکنم از حالت کلی آن خوشم میآید. همینطوری غریزی در من میجوشید. روزی دو سه تا، توی آشپزخانه، پشت چرخ خیاطی، همینطور میگفتم. خیلی عاصی بودم، همینطور میگفتم. همینطور دیوان بود که پشت دیوان میخواندم و پُر میشدم و به هر حال استعدادکی هم داشتم. ناچار باید یک جوری بُروز میدادم. نمیدانم اینها شعر بودند یا نه، فقط میدانم که خیلی «منِ» آن روزها بودند. صمیمانه بودند و میدانم که خیلی هم آسان بودند. من هنوز ساخته نشده بودم. زمان و شکل خودم را و دنیای فکری خودم را پیدا نکرده بودم. | ||
== ویژگیهای شعر فروغ فرخزاد == | == ویژگیهای شعر فروغ فرخزاد == | ||
شعر فروغ پس از | شعر فروغ پس از تولدی دیگر، دیگر وسیله بیان احساسات خام یک زن نیست، بلکه ابزار ارتباط و پیوند با هستی و وجود است، پنجرهای است که درک زندگی را برایش ممکن میکند. همچنانکه با صدای خودش که دربارهی تلقیاش از شعر صحبت کرده است میگوید: | ||
شعر برای من پنجرهای است که هر وقت به طرفش میروم خود به خود باز میشود… میدانم که آن طرف پنجره یک فضا هست و یک نفر که میشنود، یک نفر که ممکن است ۲۰۰ سال بعد… وجود داشته باشد،... وسیلهای برای ارتباط با هستی، با وجود به معنی وسیعش. | شعر برای من پنجرهای است که هر وقت به طرفش میروم خود به خود باز میشود… میدانم که آن طرف پنجره یک فضا هست و یک نفر که میشنود، یک نفر که ممکن است ۲۰۰ سال بعد… وجود داشته باشد،... وسیلهای برای ارتباط با هستی، با وجود به معنی وسیعش. | ||
[[پرونده:فروغ5.JPG|بندانگشتی|311x311پیکسل]] | [[پرونده:فروغ5.JPG|بندانگشتی|311x311پیکسل]] | ||
فروغ فرخزاد این چنین جامعه و پیرامون خود را دریافت. او خود را زنی یافت تنها، و به مصداق یکی از شعرهایش، | فروغ فرخزاد این چنین جامعه و پیرامون خود را دریافت. او خود را زنی یافت تنها، و به مصداق یکی از شعرهایش، در آستانه فصلی سرد،که نور و گرما را انتظار میکشد. | ||
فروغ فرخزاد در ترکیب کلام و شناسایی زبان شعر از قدرتی بیمانند برخوردار بود. اما آنچه که هنر و شعر او را برجسته و درخشان کرده، این است که او در زمانی که نیمی از انسانها، یعنی زنان، به حساب نمیآیند مفهوم زندگی انسان را توصیف میکند. فروغ فرخزاد در این باره عقیدهی خودش را چنین میگوید: | فروغ فرخزاد در ترکیب کلام و شناسایی زبان شعر از قدرتی بیمانند برخوردار بود. اما آنچه که هنر و شعر او را برجسته و درخشان کرده، این است که او در زمانی که نیمی از انسانها، یعنی زنان، به حساب نمیآیند مفهوم زندگی انسان را توصیف میکند. فروغ فرخزاد در این باره عقیدهی خودش را چنین میگوید: | ||
خط ۱۵۶: | خط ۱۵۶: | ||
=== مجموعه شعر اسیر، ۱۳۳۱ === | === مجموعه شعر اسیر، ۱۳۳۱ === | ||
یک سال است که بهطور مداوم شعر میگویم. پیش از آن مطالعه میکردم و میتوانم بگویم که بیشتر از همهی روزهای عمرم کتابهای سودمند و مفید | یک سال است که بهطور مداوم شعر میگویم. پیش از آن مطالعه میکردم و میتوانم بگویم که بیشتر از همهی روزهای عمرم کتابهای سودمند و مفید خواندهام؛ و سه سال است که اصولاً شاعر شدهام. یعنی روحیهی شاعرانه پیدا کردهام. | ||
=== مجموعه شعر عصیان، ۱۳۳۵و۱۳۳۶ === | === مجموعه شعر عصیان، ۱۳۳۵و۱۳۳۶ === | ||
دیوار و عصیان در واقع دست و پا زدنی مأیوسانه در میان دو مرحلهی زندگی است. آخرین نفسزدنهای پیش از یک نوع رهایی است. آدم به مرحلهی تفکر میرسد. درجوانی احساسات ریشههای سستی دارند. فقط جَذْبِهْشان بیشتر است. اگر بعداً به وسیلهی فکر رهبری نشوند، یا نتیجهی تفکر نباشند خشک میشوند و تمام میشوند. من به دنیای اطرافم به اشیای اطرافم و آدمهای اطرافم و خطوط اصلی این دنیا نگاه کردم. آن را کشف کردم؛ و وقتی خواستم بگویمش دیدم کلمه لازم دارم. کلمه را وارد کردم. به من چه که این کلمه هنوز شاعرانه نشده است. جان که دارد! شاعرانهاش میکنیم!» | دیوار و عصیان در واقع دست و پا زدنی مأیوسانه در میان دو مرحلهی زندگی است. آخرین نفسزدنهای پیش از یک نوع رهایی است. آدم به مرحلهی تفکر میرسد. درجوانی احساسات ریشههای سستی دارند. فقط جَذْبِهْشان بیشتر است. اگر بعداً به وسیلهی فکر رهبری نشوند، یا نتیجهی تفکر نباشند خشک میشوند و تمام میشوند. من به دنیای اطرافم به اشیای اطرافم و آدمهای اطرافم و خطوط اصلی این دنیا نگاه کردم. آن را کشف کردم؛ و وقتی خواستم بگویمش دیدم کلمه لازم دارم. کلمه را وارد کردم. به من چه که این کلمه هنوز شاعرانه نشده است. جان که دارد! شاعرانهاش میکنیم!». | ||
حیاط خانهی ما تنهاست | حیاط خانهی ما تنهاست | ||
خط ۱۷۷: | خط ۱۷۷: | ||
و حوضهای کاشی، بیآنکه خود بخواهند | و حوضهای کاشی، بیآنکه خود بخواهند | ||
انبارهای مخفی | انبارهای مخفی باروتند | ||
و بچههای کوچهی | و بچههای کوچهی ما، کیفهای مدرسهشان را | ||
از بمبهای کوچک پر کردهاند | از بمبهای کوچک پر کردهاند | ||
خط ۲۰۷: | خط ۲۰۷: | ||
=== نقد اشعار فروغ فرخزاد از زبان خودش === | === نقد اشعار فروغ فرخزاد از زبان خودش === | ||
[[پرونده:فروغ8.JPG|بندانگشتی]] | [[پرونده:فروغ8.JPG|بندانگشتی]] | ||
من درمورد کار خودم قاضی ظالمی هستم. وقتی به کتاب تولدی دیگر نگاه میکنم متأسف میشوم. حاصل چهار سال زندگی!؟ خیلی کم است. من ترازو دست نگرفتهام و شعرهایم را وزن نمیکنم. اما از خودم | من درمورد کار خودم قاضی ظالمی هستم. وقتی به کتاب تولدی دیگر نگاه میکنم متأسف میشوم. حاصل چهار سال زندگی!؟ خیلی کم است. من ترازو دست نگرفتهام و شعرهایم را وزن نمیکنم. اما از خودم انتظار بیشتری داشتم و دارم. من سیساله هستم و سیسالگی برای زن سن کمال است. به هرحال یک جور کمال. اما محتوای شعر من سیساله نیست. جوانتر است. این بزرگترین عیب است در کتاب من. باید با آگاهی و شعور زندگی کرد. من مغشوش بودم. تربیت فکری از روی یک اصول صحیح نداشتم. همینطور پراکنده خواندهام؛ و تکهتکه زندگی کردهام. و نتیجهاش این است که دیر بیدار شدهام. البته اگر بشود اسم این حرفها را بیداری گذاشت! من همیشه به آخرین شعرم بیشتر از هر شعر دیگرم اعتقاد پیدا میکنم. دورهی این اعتقاد هم خیلی کوتاه است. بعد زده میشوم و به نظرم همه چیز سادهلوحانه میآید. افسوس میخورم که من چرا این شروع را با «تولدی دیگر» شروع نکردهام. شعر من با من پیش آمدهاست. در کتابهای شعر اسیر، و دیوار و عصیان، من فقط یک بیان کنندهی ساده از دنیای بیرونیام. درآن زمان، شعر هنوز در من حلول نکرده بود. بلکه با من همخانه بود. مثل همهی آدمهایی که چند مدتی با آدم هستند. اما بعداً شعر در من ریشه گرفت و به همین دلیل موضوع شعر برایم عوض شد. دیگر من شعر را تنها در بیان یک احساس منفرد دربارهی خودم نمیدانستم. بلکه هرچه شعر در من بیشتر رسوخ کرد، من پراکندهتر شدم و دنیاهای تازهتری را کشف کردم. یک زمانی بود که نزدیک بود نیما مرا غرق کند. اما حالا احساس میکنم از غرق شدن نجات یافتهام؛ و اگر نیما راه را پیش از من رفته است، من میخواهم آن راهی را که او درنیمهاش ایستاد و نتوانست و مجال نیافت که ناهمواریها و سنگلاخهایش را هموار کند ادامه بدهم و به همواریاش بکوشم. | ||
این کیست؟ این کسی که روی جادهی ابدیت | این کیست؟ این کسی که روی جادهی ابدیت |
ویرایش