۸٬۸۲۸
ویرایش
(اصلاح سجاوندی، اصلاح املا، اصلاح نویسههای عربی) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۶: | خط ۵۶: | ||
== داستان مونا محمودنژاد از زبان خوهرش == | == داستان مونا محمودنژاد از زبان خوهرش == | ||
ترانه، خواهر مونا محمودنژاد طی مصاحبهای با «روز» میگوید: | ترانه، خواهر مونا محمودنژاد طی مصاحبهای با «روز» میگوید: | ||
[[پرونده:مونا و پدرش1.JPG|جایگزین=مونا و پدرش، یدالله محمودنژاد|بندانگشتی|330x330پیکسل|مونا و پدرش، یدالله محمودنژاد]] | |||
[[پرونده:مونا4.JPG|بندانگشتی|425x425پیکسل|مونا محمودنژاد]] | |||
مونا وقتی اعدام شد ۱۶ سال و ۸ ماه داشت، او دانش آموز دبیرستان بود و قلم بسیار خوبی داشت. انشاءهای خیلی جالبی مینوشت و مدتی بود که با معلم دینی و پرورشی مدرسهشان مشکل پیدا کرده بود. آنها به مونا میگفتند تو از عقاید خودت حرف میزنی. مونا هم میگفت این اعتقاد من است و چرا نباید بتوانم حرف بزنم. یک روز انشایی داشتند با عنوان «اسلام درختی است که ثمرهاش آزادی است» مونا هم در این انشاء نوشته بود که به من هم اجازه دهید از ثمره آزادی استفاده کنم و بتوانم از اعتقاداتم حرف بزنم. این انشاء خیلی خوشایند معلمشان نبوده. مدرسه که تعطیل شد او را نگهداشته بودند و ما را خبر کردند. با پدر و مادرم به مدرسه رفتیم ببینیم چه اتفاقی افتاده. به مونا گفته بودند که تو باید اعتقاداتت را عوض کنی، اعتقادات تو غلط است و درست نیست و… او هم گفته بود توهین نکنید دلیل بیاورید و… آن روز مونا را از مدرسه آوردیم خانه اما زیاد طول نکشید. بهفاصله چند روز، اول آبان ماه همان سال یعنی سال ۶۱ آمدند خانه و مونا را بازداشت کردند. مادرم کاغذی دست یکی از پاسداران دیده بود که روی آن نام مونا و چند نفر دیگر از بهائیها بود. البته قبل از اینکه مونا را بازداشت کنند یک فردی مدام او را تعقیب میکرد، مونا هر جا میرفت او هم دنبال مونا بود. بهنوعی تحت نظر بود اما مونا میگفت من کار خاصی نکردهام، بیایند تعقیب کنند مشکلی ندارم… آنموقع من ۲۲ سالم بود. ازدواج کرده بودم و کودکی داشتم که هنوز یکسالش نشده بود. اتفاقاً این بچهی من در سالنهای انتظار و ملاقات راه افتاد و شروع به راه رفتن کرد؛ و چقدر من بغض کردم که چرا این بچه باید چنین جایی راه بیفتد و اولین قدمها را بردارد. آن موقع پدرم و مونا را با هم بازداشت کردند و من و مادرم شروع به پی گیری کردیم… رفتیم دفتر امام جمعه شیراز، همه جمع شدیم و نامه تظلمخواهی نوشتیم. گفتیم به ما بگویید برای چی بازداشت شدهاند. من رفتم تهران، رفتم مجلس و خواستم که با نماینده شیراز دیدار کنم که قبول نکرد. دفتر آقای بهشتی رفتیم. دفتر آقای منتظری در قم رفتیم، هر جایی که فکر میکردیم رفتیم و اقدام کردیم. تنها پاسخی که به ما میدادند این بود که یک کلمه بگویند ما مسلمان هستیم، آزاد میشوند. گفتیم اینها اسلام را قبول دارند. گفتند اینطوری قبول نیست و باید مسلمان شوند. مادرم وقتی آزاد شد میگفت دادستان شیراز آمد و گفت ۴ مرحله دارید که مسلمان شوید یا اسلام و یا اعدام. ما هم هر جا که میرفتیم همین را میشنیدیم… مادرم ۲۴ دی ۶۱ بازداشت شد. در بازجوییها از بازداشت شدگان میپرسیدند که مثلاً با چه کسانی فعالیت میکردید. این توضیح را بدهم که ما کارهای اداری خودمان مثلاً در زمینه های ازدواج، کفن و دفن را گروهی انجام میدهیم. مثلاً گروهی برای عقد و ازدواج جوانها بودند و پیگیری میکردند. بچههای ما هم کار سیاسی که نمیکردند بخواهند مخفی کنند. آنها فعالیتهای روزمره زندگی را میکردند؛ لذا وقتی میپرسیدند با چه کسی در گروه مثلاً عقد و الفت بودی، بچهها اسم میبردند. از پدرم پرسیده بودند و او هم گفته بود که خانم من در گروه عقد و الفت (انجمن دوستی بهائیان) است. مادرم که برای پیگیری قضیه پدرم و مونا رفته بود، بازجو به او گفته بود که بمان همینجا چند سئوال دارم. مادرم گفته بود من زندانی شما نیستم که بمانم، برای پیگیری وضعیت همسرم و دخترم آمدهام. بازجو گفته بود همینجا بمان الان نامه بازداشتت را مینویسم. در عین ناباوری مادرم، همان موقع قرار بازداشت را صادر کرده بود. پنج شنبه بود مادرم گفته بود که خانواده بیخبر هستند و بابد بروم خانه و خبر بدهم که این لطف را در حق او کرده و گذاشته بودند به خانه بیاید و مادرم شنبه خود را معرفی کرد. او بیش از ۵ ماه بازداشت بود و ۵ روز قبل از اعدام مونا او را آزاد کردند. در واقع حکم مادرم این بود که قاضی شرع به او گفته بود شوهر و دخترت را میکشیم، تو را زنده میگذاریم که در عزای آنها زندگی کنی… | مونا وقتی اعدام شد ۱۶ سال و ۸ ماه داشت، او دانش آموز دبیرستان بود و قلم بسیار خوبی داشت. انشاءهای خیلی جالبی مینوشت و مدتی بود که با معلم دینی و پرورشی مدرسهشان مشکل پیدا کرده بود. آنها به مونا میگفتند تو از عقاید خودت حرف میزنی. مونا هم میگفت این اعتقاد من است و چرا نباید بتوانم حرف بزنم. یک روز انشایی داشتند با عنوان «اسلام درختی است که ثمرهاش آزادی است» مونا هم در این انشاء نوشته بود که به من هم اجازه دهید از ثمره آزادی استفاده کنم و بتوانم از اعتقاداتم حرف بزنم. این انشاء خیلی خوشایند معلمشان نبوده. مدرسه که تعطیل شد او را نگهداشته بودند و ما را خبر کردند. با پدر و مادرم به مدرسه رفتیم ببینیم چه اتفاقی افتاده. به مونا گفته بودند که تو باید اعتقاداتت را عوض کنی، اعتقادات تو غلط است و درست نیست و… او هم گفته بود توهین نکنید دلیل بیاورید و… آن روز مونا را از مدرسه آوردیم خانه اما زیاد طول نکشید. بهفاصله چند روز، اول آبان ماه همان سال یعنی سال ۶۱ آمدند خانه و مونا را بازداشت کردند. مادرم کاغذی دست یکی از پاسداران دیده بود که روی آن نام مونا و چند نفر دیگر از بهائیها بود. البته قبل از اینکه مونا را بازداشت کنند یک فردی مدام او را تعقیب میکرد، مونا هر جا میرفت او هم دنبال مونا بود. بهنوعی تحت نظر بود اما مونا میگفت من کار خاصی نکردهام، بیایند تعقیب کنند مشکلی ندارم… آنموقع من ۲۲ سالم بود. ازدواج کرده بودم و کودکی داشتم که هنوز یکسالش نشده بود. اتفاقاً این بچهی من در سالنهای انتظار و ملاقات راه افتاد و شروع به راه رفتن کرد؛ و چقدر من بغض کردم که چرا این بچه باید چنین جایی راه بیفتد و اولین قدمها را بردارد. آن موقع پدرم و مونا را با هم بازداشت کردند و من و مادرم شروع به پی گیری کردیم… رفتیم دفتر امام جمعه شیراز، همه جمع شدیم و نامه تظلمخواهی نوشتیم. گفتیم به ما بگویید برای چی بازداشت شدهاند. من رفتم تهران، رفتم مجلس و خواستم که با نماینده شیراز دیدار کنم که قبول نکرد. دفتر آقای بهشتی رفتیم. دفتر آقای منتظری در قم رفتیم، هر جایی که فکر میکردیم رفتیم و اقدام کردیم. تنها پاسخی که به ما میدادند این بود که یک کلمه بگویند ما مسلمان هستیم، آزاد میشوند. گفتیم اینها اسلام را قبول دارند. گفتند اینطوری قبول نیست و باید مسلمان شوند. مادرم وقتی آزاد شد میگفت دادستان شیراز آمد و گفت ۴ مرحله دارید که مسلمان شوید یا اسلام و یا اعدام. ما هم هر جا که میرفتیم همین را میشنیدیم… مادرم ۲۴ دی ۶۱ بازداشت شد. در بازجوییها از بازداشت شدگان میپرسیدند که مثلاً با چه کسانی فعالیت میکردید. این توضیح را بدهم که ما کارهای اداری خودمان مثلاً در زمینه های ازدواج، کفن و دفن را گروهی انجام میدهیم. مثلاً گروهی برای عقد و ازدواج جوانها بودند و پیگیری میکردند. بچههای ما هم کار سیاسی که نمیکردند بخواهند مخفی کنند. آنها فعالیتهای روزمره زندگی را میکردند؛ لذا وقتی میپرسیدند با چه کسی در گروه مثلاً عقد و الفت بودی، بچهها اسم میبردند. از پدرم پرسیده بودند و او هم گفته بود که خانم من در گروه عقد و الفت (انجمن دوستی بهائیان) است. مادرم که برای پیگیری قضیه پدرم و مونا رفته بود، بازجو به او گفته بود که بمان همینجا چند سئوال دارم. مادرم گفته بود من زندانی شما نیستم که بمانم، برای پیگیری وضعیت همسرم و دخترم آمدهام. بازجو گفته بود همینجا بمان الان نامه بازداشتت را مینویسم. در عین ناباوری مادرم، همان موقع قرار بازداشت را صادر کرده بود. پنج شنبه بود مادرم گفته بود که خانواده بیخبر هستند و بابد بروم خانه و خبر بدهم که این لطف را در حق او کرده و گذاشته بودند به خانه بیاید و مادرم شنبه خود را معرفی کرد. او بیش از ۵ ماه بازداشت بود و ۵ روز قبل از اعدام مونا او را آزاد کردند. در واقع حکم مادرم این بود که قاضی شرع به او گفته بود شوهر و دخترت را میکشیم، تو را زنده میگذاریم که در عزای آنها زندگی کنی… | ||
خط ۶۴: | خط ۶۵: | ||
== دستگیری == | == دستگیری == | ||
[[پرونده:مونا3.JPG|بندانگشتی|400x400پیکسل|عکسی از مونا محمودنژاد]] | |||
مونا محمودنژاد و پدرش، غروب روز اول آبان سال ۱۳۶۱، بهحکم دادستان انقلاب در منزلشان بازداشت؛ و به زندان سپاه پاسداران منتقل شدند. در همان آن روز، ۴۵ شهروند بهائی دیگر نیز در شیراز دستگیر شده بودند. مونا محمودنژاد بههنگام دستگیری، نوجوانی ۱۶ ساله بود. در آغاز تصور بر این بود که مونا محمودنژاد به زودی آزاد خواهد شد؛ زیرا تنها جرمی که او به زعم مسئولان وقت دادگاه انقلاب شیراز مرتکب شده بود؛ آموزش اصول و احکام دیانت بهائی به چند کودک همدین خود بود؛ ولی پس از مدت کوتاهی معلوم شد که اتهام وی و سایر بازداشت شدگان، عقیدتی است و جرم تمامی آنها، پیروی از آئین بهائی است. به آنان گفته بودند در صورتی که هرکدام از بهائیت برگردند و مسلمان شوند؛ بلافاصله رفع اتهام شده و آزاد خواهند شد. در زندان مرکزی سپاه به مونا محمودنژاد اجازه تماس با خانوادهاش نمیدادند؛ اما سرانجام مادرش (فرخنده) موفق شد با مونا در روز ۲۹ آبان ملاقات کند. مونا محمودنژاد را پس از چند هفته، از زندان سپاه پاسداران به زندان عادلآباد شیراز منتقل کردند. «سایت ایران وایر» | مونا محمودنژاد و پدرش، غروب روز اول آبان سال ۱۳۶۱، بهحکم دادستان انقلاب در منزلشان بازداشت؛ و به زندان سپاه پاسداران منتقل شدند. در همان آن روز، ۴۵ شهروند بهائی دیگر نیز در شیراز دستگیر شده بودند. مونا محمودنژاد بههنگام دستگیری، نوجوانی ۱۶ ساله بود. در آغاز تصور بر این بود که مونا محمودنژاد به زودی آزاد خواهد شد؛ زیرا تنها جرمی که او به زعم مسئولان وقت دادگاه انقلاب شیراز مرتکب شده بود؛ آموزش اصول و احکام دیانت بهائی به چند کودک همدین خود بود؛ ولی پس از مدت کوتاهی معلوم شد که اتهام وی و سایر بازداشت شدگان، عقیدتی است و جرم تمامی آنها، پیروی از آئین بهائی است. به آنان گفته بودند در صورتی که هرکدام از بهائیت برگردند و مسلمان شوند؛ بلافاصله رفع اتهام شده و آزاد خواهند شد. در زندان مرکزی سپاه به مونا محمودنژاد اجازه تماس با خانوادهاش نمیدادند؛ اما سرانجام مادرش (فرخنده) موفق شد با مونا در روز ۲۹ آبان ملاقات کند. مونا محمودنژاد را پس از چند هفته، از زندان سپاه پاسداران به زندان عادلآباد شیراز منتقل کردند. «سایت ایران وایر» | ||
خط ۶۹: | خط ۷۱: | ||
== اتهامات و حکم دادگاه == | == اتهامات و حکم دادگاه == | ||
طی مصاحبهای با آخوندی به نام حجتالسلام قضایی که حاکم شرع و رئیس دادگاه انقلاب شیراز بود؛ معلوم شد که اعدام بهائیان در شیراز، فقط به خاطر اعتقادات و باورهای مذهبی آنان بوده است. او در پاسخ به سؤالی دربارهی اتهام و حکم بهائیان دستگیر شده در این مصاحبه گفته بود:<blockquote>«در پاسخ به این سؤال باید بگویم که به امید خداوند بزرگ، ملت مسلمان ایران… نمی تواند بهائیان منحرف و بازیچهی شیطان و شیطان نماها و ابرقدرت ها و عمّال آنها را تحمل نماید. این مسئله مسلم است که در جمهوری اسلامی ایران برای بهائیت و بهائیان کوچکترین جایی نیست. اینان میگویند که ما در هیچکدام از راه پیماییها علیه طاغوت شرکت نکردیم، در هیچکدام از رایگیریهای جمهوری اسلامی و مجلس خبرگان و… شرکت نکردیم چرا که اینها سیاست است و ما از نظر مذهبی، دخالت در سیاست را محکوم میکنیم… تذکر میدهم… که تا دیر نشده، از بهائیت که عقلاً و منطقاً محکوم است، تبری جویند والا روزی نه چندان دور خواهد رسید که ملت ایران با بهائیان… به تکلیف شرعی خود عمل خواهد کرد. بهائیان بدانند از منافقین نیرومندتر نبوده و امت حزبالله در ریشهکنی آنان عاجز نخواهد بود.»<ref name=":1">روزنامه خبر جنوب، شماره ۷۶۲، سوم اسفند ۱۳۶۱</ref> </blockquote>منافقین واژهای است که مقامات ایرانی برای اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران که گروهی مسلمان و مخالف است، بهکار میبرند. این سازمان در سال ۱۳۶۰ مورد سرکوب شدید قرار گرفت و هزاران تن از اعضا و هوادارانش طی سالهای ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۸ از میان رفتند.<ref name=":0" /> | طی مصاحبهای با آخوندی به نام حجتالسلام قضایی که حاکم شرع و رئیس دادگاه انقلاب شیراز بود؛ معلوم شد که اعدام بهائیان در شیراز، فقط به خاطر اعتقادات و باورهای مذهبی آنان بوده است. او در پاسخ به سؤالی دربارهی اتهام و حکم بهائیان دستگیر شده در این مصاحبه گفته بود: | ||
[[پرونده:مونا و مادرش.JPG|بندانگشتی|400x400پیکسل|مونا و مادرش، فرخنده]] | |||
<blockquote>«در پاسخ به این سؤال باید بگویم که به امید خداوند بزرگ، ملت مسلمان ایران… نمی تواند بهائیان منحرف و بازیچهی شیطان و شیطان نماها و ابرقدرت ها و عمّال آنها را تحمل نماید. این مسئله مسلم است که در جمهوری اسلامی ایران برای بهائیت و بهائیان کوچکترین جایی نیست. اینان میگویند که ما در هیچکدام از راه پیماییها علیه طاغوت شرکت نکردیم، در هیچکدام از رایگیریهای جمهوری اسلامی و مجلس خبرگان و… شرکت نکردیم چرا که اینها سیاست است و ما از نظر مذهبی، دخالت در سیاست را محکوم میکنیم… تذکر میدهم… که تا دیر نشده، از بهائیت که عقلاً و منطقاً محکوم است، تبری جویند والا روزی نه چندان دور خواهد رسید که ملت ایران با بهائیان… به تکلیف شرعی خود عمل خواهد کرد. بهائیان بدانند از منافقین نیرومندتر نبوده و امت حزبالله در ریشهکنی آنان عاجز نخواهد بود.»<ref name=":1">روزنامه خبر جنوب، شماره ۷۶۲، سوم اسفند ۱۳۶۱</ref> </blockquote>منافقین واژهای است که مقامات ایرانی برای اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران که گروهی مسلمان و مخالف است، بهکار میبرند. این سازمان در سال ۱۳۶۰ مورد سرکوب شدید قرار گرفت و هزاران تن از اعضا و هوادارانش طی سالهای ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۸ از میان رفتند.<ref name=":0" /> | |||
حاکم شرع درباره اتهامات و جنایات منتسب به متهمان استدلال میکند که آنها به این خاطر دستگیر شدهاند که اعضای فعال تشکیلات بهائی بودهاند و همچنین بخاطر رابطهی مستقیم یا غیرمستقیمشان با "بیت العدل" مستقر در اسرائیل که از دولت اسرائیل پیروی میکند. حاکم شرع درباره کسانی که دستگیر شدهاند تأکید میکند که فعالیتهای مذهبی متهمان جنایتکارانه میباشد؛ و طبق اصل سیزدهم قانون اساسی هرگونه فعالیت برای بهائیان خلاف قانون اساسی است و تشکیل محفل و لجنه و ضیافت و امثال اینها همه جرم است. از نظر حاکم شرع بهدلیل اینکه تشکیلات بهائیان جدا و مستقل از تشکیلات اسلام است، خود مدرک خیانت و گناه پیروان این کیش محسوب می شود و میگوید:<blockquote>" کاملاً شاهدیم که این جرثومههای فساد و فرزندان شیطان و ایادی مزدور بیت العدل اسرائیل، تشکیلات و حکومتی هرچند مسخره در برابر حکومت و تشکیلات اسلام بهوجود آوردهاند. خندهآور اینکه میگویند ما تابع حکومتیم و هرآنچه حکومت بگوید ما تابع حکومتیم و هر آنچه حکومت بگوید ما مطیع هستیم. لاکن این محملی است که حرکات جدای از ملت را پرده پوشی کنند."</blockquote>مقامات رژیم ایران متن حکم را با خانوادهی مونا محمودنژاد درمیان نگذاشتند. اما حاکم شرع و رئیس دادگاه انقلاب اسلامی شیراز، در توجیه حکم بهائیانی که در ماه بهمن دستگیر شده بودند، در همان مصاحبهای که با روزنامهی خبر جنوب داشت، گفت:<blockquote>«این مسئله مسلم است که در نظام جمهوری اسلامی ایران برای بهائیت و بهائیان کوچکترین جایی نیست.»</blockquote>او از افرادی که به مرگ محکوم شده بودند به عنوان "کفار حربی" یاد کرد. کفار حربی منتسب به بیدینانی است که در خارج از محدوده حکومت جمهوری اسلامی زندگی میکنند و هیچ حقی ندارند، حتی حق زندگی. | حاکم شرع درباره اتهامات و جنایات منتسب به متهمان استدلال میکند که آنها به این خاطر دستگیر شدهاند که اعضای فعال تشکیلات بهائی بودهاند و همچنین بخاطر رابطهی مستقیم یا غیرمستقیمشان با "بیت العدل" مستقر در اسرائیل که از دولت اسرائیل پیروی میکند. حاکم شرع درباره کسانی که دستگیر شدهاند تأکید میکند که فعالیتهای مذهبی متهمان جنایتکارانه میباشد؛ و طبق اصل سیزدهم قانون اساسی هرگونه فعالیت برای بهائیان خلاف قانون اساسی است و تشکیل محفل و لجنه و ضیافت و امثال اینها همه جرم است. از نظر حاکم شرع بهدلیل اینکه تشکیلات بهائیان جدا و مستقل از تشکیلات اسلام است، خود مدرک خیانت و گناه پیروان این کیش محسوب می شود و میگوید:<blockquote>" کاملاً شاهدیم که این جرثومههای فساد و فرزندان شیطان و ایادی مزدور بیت العدل اسرائیل، تشکیلات و حکومتی هرچند مسخره در برابر حکومت و تشکیلات اسلام بهوجود آوردهاند. خندهآور اینکه میگویند ما تابع حکومتیم و هرآنچه حکومت بگوید ما تابع حکومتیم و هر آنچه حکومت بگوید ما مطیع هستیم. لاکن این محملی است که حرکات جدای از ملت را پرده پوشی کنند."</blockquote>مقامات رژیم ایران متن حکم را با خانوادهی مونا محمودنژاد درمیان نگذاشتند. اما حاکم شرع و رئیس دادگاه انقلاب اسلامی شیراز، در توجیه حکم بهائیانی که در ماه بهمن دستگیر شده بودند، در همان مصاحبهای که با روزنامهی خبر جنوب داشت، گفت: | ||
[[پرونده:مونا8.JPG|بندانگشتی|272x272پیکسل]] | |||
<blockquote>«این مسئله مسلم است که در نظام جمهوری اسلامی ایران برای بهائیت و بهائیان کوچکترین جایی نیست.»</blockquote>او از افرادی که به مرگ محکوم شده بودند به عنوان "کفار حربی" یاد کرد. کفار حربی منتسب به بیدینانی است که در خارج از محدوده حکومت جمهوری اسلامی زندگی میکنند و هیچ حقی ندارند، حتی حق زندگی. | |||
او میافراید: «این افراد که محکوم به اعدام شدهاند از اعضای فعال بهائیت بودند که از شر آنها افراد ساده لوح امان نداشتند و وابستگیشان به شیاطین داخل و خارج محرز و عنادشان نسبت به اسلام و مسلمین در حد زیادی آشکار بود.»<ref name=":1" /> | او میافراید: «این افراد که محکوم به اعدام شدهاند از اعضای فعال بهائیت بودند که از شر آنها افراد ساده لوح امان نداشتند و وابستگیشان به شیاطین داخل و خارج محرز و عنادشان نسبت به اسلام و مسلمین در حد زیادی آشکار بود.»<ref name=":1" /> | ||
خط ۸۰: | خط ۸۶: | ||
== شکنجه و اذیت و آزار == | == شکنجه و اذیت و آزار == | ||
[[پرونده:مونا5.JPG|بندانگشتی]] | |||
مسئولان زندان بهدلیل اعتقادات مذهبی مونا محمودنژاد، او را کافر و درنتیجه ناپاک تلقی کرده و همانند زندانیان سیاسی که بهخدا معتقد نبودند، با او رفتاری تحقیرآمیز داشتند.<ref name=":0" /> | مسئولان زندان بهدلیل اعتقادات مذهبی مونا محمودنژاد، او را کافر و درنتیجه ناپاک تلقی کرده و همانند زندانیان سیاسی که بهخدا معتقد نبودند، با او رفتاری تحقیرآمیز داشتند.<ref name=":0" /> | ||
خط ۹۰: | خط ۹۷: | ||
== اعدام و خاکسپاری == | == اعدام و خاکسپاری == | ||
[[پرونده:ده زن اعدامی.JPG|جایگزین=مونا محمودنژاد و ۹ زن دیگر که در ۲۸ خرداد ۱۳۶۲، حلقآویز شدند|بندانگشتی|مونا محمودنژاد و ۹ زن دیگر که در ۲۸ خرداد ۱۳۶۲، حلقآویز شدند]] | |||
در روز شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۶۲، مونا محمودنژاد همراه با ۹ زن بهائی دیگر، ساعتی پس از ملاقات هفتگی زنان در زندان مرکزی عادل آباد شیراز، از سلولهای زندان به پادگان عبدالله مسگر واقع در میدان چوگان، منتقل و در مقابل چشمان همدیگر به دار آویخته شدند. | در روز شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۶۲، مونا محمودنژاد همراه با ۹ زن بهائی دیگر، ساعتی پس از ملاقات هفتگی زنان در زندان مرکزی عادل آباد شیراز، از سلولهای زندان به پادگان عبدالله مسگر واقع در میدان چوگان، منتقل و در مقابل چشمان همدیگر به دار آویخته شدند. | ||
خط ۹۶: | خط ۱۰۴: | ||
در گزارشی از جامعه جهانی بهائی آمده است که طی بازجوییهای طولانی و توهین آمیز، به مونا محممودنژاد و۹ زن بهائی دیگر، چهار بار مهلت داده بودند تا دین بهائی را انکار کنند و بهاصطلاح بهدامان اسلام پناه بیاورند. بار چهارم که هیچیک از آنان ورقههای انکار بهائیت را امضا نکرده بودند؛ حکم اعدامشان از طرف حاکم شرع شیراز به جرم جاسوسی برای اسرائیل صادر شد. | در گزارشی از جامعه جهانی بهائی آمده است که طی بازجوییهای طولانی و توهین آمیز، به مونا محممودنژاد و۹ زن بهائی دیگر، چهار بار مهلت داده بودند تا دین بهائی را انکار کنند و بهاصطلاح بهدامان اسلام پناه بیاورند. بار چهارم که هیچیک از آنان ورقههای انکار بهائیت را امضا نکرده بودند؛ حکم اعدامشان از طرف حاکم شرع شیراز به جرم جاسوسی برای اسرائیل صادر شد. | ||
طبق یک گزارش، مونا محمودنژاد بهخاطر اینکه کم سن و سال بود، او را آخرین نفر اعدام میکنند تا شاید با دیدن حلقآویز شدن ۹ زن دیگر، از اعتقادش برگردد؛ اما وقتی که نوبت مونا میرسد، برای آخرین بار به او مهلت داده میشود تا از دین خود برگردد. اما مونا محمودنژاد نمیپذیرد و او را نیز حلقآویز می کنند.<ref name=":2" /> | طبق یک گزارش، مونا محمودنژاد بهخاطر اینکه کم سن و سال بود، او را آخرین نفر اعدام میکنند تا شاید با دیدن حلقآویز شدن ۹ زن دیگر، از اعتقادش برگردد؛ اما وقتی که نوبت مونا میرسد، برای آخرین بار به او مهلت داده میشود تا از دین خود برگردد. اما مونا محمودنژاد نمیپذیرد و او را نیز حلقآویز می کنند.<ref name=":2" /> | ||
=== اسامی اعدام شدگان === | |||
اسامی اعدام شدگان عبارت بودند از: | اسامی اعدام شدگان عبارت بودند از: | ||
* عزت جانمی (اشراقی) ۵۷ ساله، که به همراه دخترش رؤیا اعدام شد؛ همسر وی به نام عنایتالله اشراقی نیز ۲ روز قبل اعدام شده بود. | |||
عزت جانمی (اشراقی) ۵۷ ساله، که به همراه دخترش رؤیا اعدام شد؛ همسر وی به نام عنایتالله اشراقی نیز ۲ روز قبل اعدام شده بود. | * نصرت غفرانی (یلدایی) ۵۶ ساله، که پسر او نیز به نام بهرام یلدایی ۲ روز پیش اعدام شده بود. | ||
* طاهره ارجمندی (سیاوشی) ۳۲ ساله، که همسر او نیز به نام جمشید سیاوشی ۲ روز پیش اعدام شده بود. | |||
نصرت غفرانی (یلدایی) ۵۶ ساله، که پسر او نیز به نام بهرام یلدایی ۲ روز پیش اعدام شده بود. | * زرین مقیمی ابیانه، ۲۹ ساله | ||
* مهشید نیرومند، ۲۸ ساله | |||
طاهره ارجمندی (سیاوشی) ۳۲ ساله، که همسر او نیز به نام جمشید سیاوشی ۲ روز پیش اعدام شده بود. | * سیمین صابری، ۲۴ ساله | ||
* اختر ثابت، ۲۱ ساله | |||
زرین مقیمی ابیانه، ۲۹ ساله | * شیرین (شهین) دالوند، ۲۵ ساله | ||
* رؤیا اشراقی، ۲۳ ساله، که همراه با مادرش اعدام شد. | |||
مهشید نیرومند، ۲۸ ساله | * مونا محمودنژاد، بههنگام اعدام ۱۷ سال سن داشت و پدر او، یدالله محمودنژاد، سه ماه پیش اعدام شده بود.<ref name=":2" /> | ||
* مونا چند روز پیش از دستگیریش انشایی تحت عنوان ''اسلام درختی است که ثمرهاش آزادی است''، نوشته بود که منجر به اعتراض مسئولان دبیرستان شد؛ و از وی خواسته بودند که اعتقاداتش را تغییر بدهد. مونا در واقع، اذیت و آزار و ظلمی که برهمکیشانش میرفت، بیان کرده بود. او در قسمتی از این انشاء نوشته بود: | |||
سیمین صابری، ۲۴ ساله | <blockquote>«چرا در کشور من همکیشانم از خانههایشان ربوده میشوند؟ شبانه و با لباس خواب به مساجد برده میشوند و شلاق میخورند؟ همانگونه که اخیراً در شیراز دیدهایم. خانههایشان غارت و آتش زده میشوند؟ صدها نفر با ترس خانههایشان را ترک میکنند. چرا؟ بهدلیل نعمت آزادیای که اسلام آورده است؟ چرا من آزاد نیستم تا عقایدم را در این جامعه بیان کنم؟ چرا آزادی بیان نداشتهام بهطوری که در نشریات بنویسم و در رادیو و تلویزیون درباره عقایدم حرف بزنم؟...»<ref name=":3">[[مونا محمودنژاد، معلمی که در سن ۱۷ سالگی اعدام شد - سایت توانا]]</ref></blockquote> | ||
[[پرونده:قبرستان بهائیان شیراز.JPG|جایگزین=تخریب قبرستان بهائیان در شیراز توسط سپاه پاسداران|بندانگشتی|323x323پیکسل|تخریب قبرستان بهائیان در شیراز توسط سپاه پاسداران]] | |||
اختر ثابت، ۲۱ ساله | مونا محمودنژاد، دانش آموز دبیرستان و معلم کلاس درس اخلاق برای کودکان بهائی، یکی از ٢٠۶ نفری است که نامش در گزارش سال ١٩٩٩ جامعه جهانی بهائی منتشر شده است. این گزارش تحت عنوان طرح مخفیانه رژیم ایران برای نابودی یک جامعه مذهبی که در مورد آزار اعضای جامعه بهائیان ایران در جمهوری اسلامی است، لیستی از بهائیانی که پس از انقلاب ضدسلطنتی از سال ١٣۵٧ کشته شده اند را در بر دارد. مقامات رژیم ایران خبر اعدام مونا محمودنژاد را به خانوادهاش ندادند. خانوادهی مونا اتفاقاً از اعدام او مطلع شدند و نتوانستند جسدش را خودشان خاکسپاری کنند. مسئولان نظام جمهوری اسلامی مونا محمودنژاد و سایر بهائیان اعدام شده را به قبرستان بهائیان شیراز برده و بدون شستن و رعایت هرگونه آئین و مراسم خاکسپاری، دفن کردند.<ref name=":0" /> | ||
شیرین (شهین) دالوند، ۲۵ ساله | |||
رؤیا اشراقی، ۲۳ ساله، که همراه با مادرش اعدام شد. | |||
مونا محمودنژاد، بههنگام اعدام ۱۷ سال سن داشت و پدر او، یدالله محمودنژاد، سه ماه پیش اعدام شده بود.<ref name=":2" /> | |||
مونا چند روز پیش از دستگیریش انشایی تحت عنوان ''اسلام درختی است که ثمرهاش آزادی است''، نوشته بود که منجر به اعتراض مسئولان دبیرستان شد؛ و از وی خواسته بودند که اعتقاداتش را تغییر بدهد. مونا در واقع، اذیت و آزار و ظلمی که برهمکیشانش میرفت، بیان کرده بود. او در قسمتی از این انشاء نوشته بود:<blockquote>«چرا در کشور من همکیشانم از خانههایشان ربوده میشوند؟ شبانه و با لباس خواب به مساجد برده میشوند و شلاق میخورند؟ همانگونه که اخیراً در شیراز دیدهایم. خانههایشان غارت و آتش زده میشوند؟ صدها نفر با ترس خانههایشان را ترک میکنند. چرا؟ بهدلیل نعمت آزادیای که اسلام آورده است؟ چرا من آزاد نیستم تا عقایدم را در این جامعه بیان کنم؟ چرا آزادی بیان نداشتهام بهطوری که در نشریات بنویسم و در رادیو و تلویزیون درباره عقایدم حرف بزنم؟...»<ref name=":3">[[مونا محمودنژاد، معلمی که در سن ۱۷ سالگی اعدام شد - سایت توانا]]</ref></blockquote>مونا محمودنژاد، دانش آموز دبیرستان و معلم کلاس درس اخلاق برای کودکان بهائی، یکی از ٢٠۶ نفری است که نامش در گزارش سال ١٩٩٩ جامعه جهانی بهائی منتشر شده است. این گزارش تحت عنوان طرح مخفیانه رژیم ایران برای نابودی یک جامعه مذهبی که در مورد آزار اعضای جامعه بهائیان ایران در جمهوری اسلامی است، لیستی از بهائیانی که پس از انقلاب ضدسلطنتی از سال ١٣۵٧ کشته شده اند را در بر دارد. مقامات رژیم ایران خبر اعدام مونا محمودنژاد را به خانوادهاش ندادند. خانوادهی مونا اتفاقاً از اعدام او مطلع شدند و نتوانستند جسدش را خودشان خاکسپاری کنند. مسئولان نظام جمهوری اسلامی مونا محمودنژاد و سایر بهائیان اعدام شده را به قبرستان بهائیان شیراز برده و بدون شستن و رعایت هرگونه آئین و مراسم خاکسپاری، دفن کردند.<ref name=":0" /> | |||
قبرستان بهائیان در شیراز، در اردیبهشت ماه ۱۳۹۳ توسط سپاه پاسداران تخریب شده است. این قبرستان تنها یادمانی است که از اعدامشدگان بهائی در آن سالها بهجای مانده بود و گفته میشود که نزدیک به ۹ هزار نفر از کشتهشدگان و اعضای این اقلیت مذهبی در آنجا بهخاک سپرده شدهاند. | قبرستان بهائیان در شیراز، در اردیبهشت ماه ۱۳۹۳ توسط سپاه پاسداران تخریب شده است. این قبرستان تنها یادمانی است که از اعدامشدگان بهائی در آن سالها بهجای مانده بود و گفته میشود که نزدیک به ۹ هزار نفر از کشتهشدگان و اعضای این اقلیت مذهبی در آنجا بهخاک سپرده شدهاند. | ||
مونا محمودنژاد در وصیتنامهای که از خود به جای گذاشته است، از باورش به مشیت الهی و سرنوشت گفته است. اعدام او که در سنین نوجوانی واقعهای تکاندهنده برای خانواده و دوستان و جمعیت بهائیان بود، امروزه به یکی از نمادهای مظلومیت این اقلیت مذهبی تبدیل شده است.<ref>[https://shahrvand.com/archives/81762 مونا محمودنژاد - سایت شهروند]</ref> | مونا محمودنژاد در وصیتنامهای که از خود به جای گذاشته است، از باورش به مشیت الهی و سرنوشت گفته است. اعدام او که در سنین نوجوانی واقعهای تکاندهنده برای خانواده و دوستان و جمعیت بهائیان بود، امروزه به یکی از نمادهای مظلومیت این اقلیت مذهبی تبدیل شده است.<ref>[https://shahrvand.com/archives/81762 مونا محمودنژاد - سایت شهروند]</ref> | ||
[[پرونده:مونا9.JPG|بندانگشتی|230x230پیکسل]] | |||
== وصیت نامه مونا محمودنژاد == | == وصیت نامه مونا محمودنژاد == |
ویرایش