کاربر:Khosro/صفحه تمرین سیمین بهبهانی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۰۰: خط ۳۰۰:
{{ب|او مرده و در سینه ی من، این دل بی مهر|سنگی ست که من بر سر آن گور نهادم}}
{{ب|او مرده و در سینه ی من، این دل بی مهر|سنگی ست که من بر سر آن گور نهادم}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
=== شلوار تا خورده ===
شلوار تا خورده دارد، مردی که یک پا ندارد
رخساره می‌تابم از او، اما به چشمم نشسته
بادا که چون من مبادا، چل‌سال رنجش پس از این
با پای چالاک پیما، دیدی چه دشوار رفتم
تق‌تق کنان چوب‌دستش، روی زمین می‌نهد مهر
لبخند مهرم به چشمش، خاری شد و دشنه‌ای شد
برچهره سرد و خشکش، پیدا خطوط ملال است
گویم که با مهربانی، خواهم شکیبایی از او
رو می‌کنم سوی او باز، تا گفت‌وگویی کنم ساز
خشم است و طوفان نگاهش، یعنی: تماشا ندارد
بس نوجوان است و شاید، از بیست بالا ندارد
خود گر چه رنج است بودن، ” بادا مبادا ” ندارد
تا چون رود اوئ که پایی، چالاک پیما ندارد؟
با آن که ثبت حضورش، حاجت به امضا ندارد
این خوی‌گر با درشتی، نرمی تمنا ندارد
یعنی که با کاهش تن، جانی شکیبا ندارد
پندش دهم مادرانه، گیرم که پروا ندارد
رفته است و خالی است جایش، مردی که یک پا ندارد


=== رفیق ===
=== رفیق ===
من با تو ام ای رفیق! با تو
{{شعر}}
 
{{ب|من با تو ام ای رفیق! با تو|همراه تو پیش می نهم گام}}
همراه تو پیش می نهم گام
{{ب|در شادی تو شریک هستم|بر جام می تو می زنم جام}}
 
{{ب|من با تو ام ای رفیق  با تو!|دیری ست که با تو عهد بستم}}
در شادی تو شریک هستم
{{ب|همگام تو ام،  بکش به راهم|همپای تو ام، بگیر دستم}}
 
{{ب|پیوند گذشته های پر رنج|اینسان به توأم نموده نزدیک}}
بر جام می تو می زنم جام
{{ب|هم‌بند تو بوده ام زمانی| در یک قفس سیاه و تاریک}}
 
{{ب|رنجی که تو برده ای ز غولان|بر چهر من است نقش بسته}}
من با تو ام ای رفیق  با تو!
{{ب|زخمی که تو خورده ای ز دیوان|بنگر که به قلب من نشسته}}
 
{{ب|تو یک نفری … نه ! بیشماری|هر سو که نظر کنم، تو هستی}}
دیری ست که با تو عهد بستم
{{ب|یک جمع به هم گرفته پیوند|یک جبهه ی سخت بی شکستی}}
 
{{ب|زردی؟ نه ! سفید؟ نه ! سیه، نه|بالاتری از نژاد و از رنگ}}
همگام تو ام،  بکش به راهم
{{ب|تو هر کسی و ز هر کجایی|من با تو، تو با منی هماهنگ}}
 
{{پایان شعر}}
همپای تو ام، بگیر دستم
 
پیوند گذشته های پر رنج
 
اینسان به توأم نموده نزدیک
 
هم‌بند تو بوده ام زمانی  
 
در یک قفس سیاه و تاریک
 
رنجی که تو برده ای ز غولان
 
بر چهر من است نقش بسته
 
زخمی که تو خورده ای ز دیوان
 
بنگر که به قلب من نشسته
 
تو یک نفری … نه ! بیشماری
 
هر سو که نظر کنم، تو هستی
 
یک جمع به هم گرفته پیوند
 
یک جبهه ی سخت بی شکستی
 
زردی؟ نه ! سفید؟ نه ! سیه، نه
 
بالاتری از نژاد و از رنگ
 
تو هر کسی و ز هر کجایی
 
من با تو، تو با منی هماهنگ
 
== منابع ==
== منابع ==
<references />
<references />
۸٬۸۰۲

ویرایش