۱٬۶۵۱
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۰: | خط ۲۰: | ||
== خاطرهای از مرضیه == | == خاطرهای از مرضیه == | ||
مرضیه اسکویی با نام سازمانی «فاطمه» که پس از پیوستن به سازمان چریکهای فدایی خلق در کنار چهرهی برحسته جنبش سوسیالیستی (حمید اشرف) در یکی از خانههای تیمی در خیابان شهرآرای تهران بسر | مرضیه اسکویی با نام سازمانی «فاطمه» که پس از پیوستن به [[سازمان چریکهای فدایی خلق ایران|سازمان چریکهای فدایی خلق]] در کنار چهرهی برحسته جنبش سوسیالیستی (حمید اشرف) در یکی از خانههای تیمی در خیابان شهرآرای تهران بسر میبرد. در این برهه بود که به سرودن سرایشهای انقلابی و آفرینشهای ادبی و نقد بیشتری پرداخت. در نوشتاری از آن روز خونبار میخوانیم:<blockquote>«ما با کشف موجهای بیسیمی پلیس مخفی شاه موفق شده بودیم که از طریق کنترل رادیویی به گفتگوهای بیسیمی مأموران امنیتی رژیم شاه گوش کنیم. […] در صبح روز ششم اردیبهشت ۱۳۵۳ کماکان رادیو باز بود. من پشت آن نشسته و داشتم ...گوش میدادم. ناگهان متوجه شدم که مأموران در صدد اجرای برنامهای هستند. رفیق حمید اشرف در حالی که کفش به پا داشت و گویی آمادهی رفتن به بیرون بود، روی یک صندلی نشسته و با نگرانی به گفتگوها گوش می داد (در آن زمان کفش به پا داشتن در خانه، معمول نبود. در حالی که بعداً معمول شد و حالت آمادگی در ۲۴ ساعت رعایت میشد.) شیرین [معاضد (فضیلت کلام)] در حالی که لباس میپوشید و برای رفتن سر قرار آماده میشد به دقت به گفتوگوها گوش میداد و اندکی نگران به نظر میرسید. در حیاط خانه، بندی بود که معمولاً چند چادر زنانه روی آن آویزان بود.</blockquote><blockquote>شیرین به حیاط رفت و یکی از آنها را سر کرد و دوباره برگشت. نگرانی خود را بر زبان راند و گفت: «نکند سر قرار من جمع میشوند.» رفیق حمید اشرف گفت: «نه! قرار تو جای دیگر است، اینها در یک جای دیگر جمع می شوند!» شیرین که دیگر وقت قرارش دیر شده بود، از در بیرون رفت. ما همچنان بادقت و نگرانی، گفت وگوهای بیسیمی را دنبال میکردیم. هنوز مدت کوتاهی از رفتن شیرین نگذشته بود که ناگهان رفیق حمید از جا پرید و گفت: «این قرار پریه!» (شیرین را به این اسم صدا میزدیم) و باعجله به طرف درب خروجی رفت. من به طرف درب خروجی دویدم و شانههای حمید را گرفته و او را برگرداندم. در این هنگام دیدم که مرضیه چادری از بند حیاط برداشته و درحالی که دارد آن را سر میکند از درب خروجی بیرون رفت. من شانههای حمید را رها کردم و خواستم دنبال مرضیه بدوم که ببینم به کجا میرود. فقط چون پابرهنه بودم یک لحظه سعی کردم دمپایی پایم کنم. اما وقتی رویم را برگردانم که به واقع ثانیهای نگذشته بود. حمید هم رفته بود.[…]»<ref name=":0" /></blockquote> | ||
== صحنه درگیری و مرگ == | |||
صبح ۶ اردیبهشت ۱۳۵۳، مرضیه احمدی پس از جدا شدن از شیرین معاضد تحت تعقیب مأمورین ساواک قرار میگیرد و پس از چند عمل ضدتعقیب سعی میکند خود را به خانه تیمی واقع در کوچه شترداران در میدان شاه تهران برساند. ولی مأمورین با استفاده از تجهیزات مخابراتی، رد وی را به یکدیگر و به مرکز اطلاع میدادند. بدین ترتیب منطقه تحت محاصره ماموران درآمدهبود. ماموران از پشت بیسیم فریاد میزدند: «او مردیست که لباس زنانه پوشیده». حلقه محاصره رفته رفته تنگتر میشد. در این هنگام مرضیه چون دید که امکان خروج از محاصره برای او دیگر وجود ندارد، ابتکار عمل را در دست گرفت و با اسلحه کمری خود به ماموران حمله کرد و پس از یک درگیری، ماموران ساواک، به سمت مرضیه احمدی شلیک کردند. در این موقع مرضیه احمدی موفق شد قرص سیانور خود را نیز بخورد. جسد رفیق احمدی را نیروهای دشمن از فاصله دور چندین بار به مسلسل بستند. | |||
«صدیقه» مینویسد:<blockquote>«در خرداد ۵۳ در دادگاه دوم خبر کشتهشدن مرضیه را از دادستان شنیدم. چنان منقلب شدهبودم که بیاختیار فریادی از گلویم برخاست. . . اما بهمحض اینکه به کمیته مشترک ساواک شهربانی رسیدم، مرا بهبازجویی بردند. بازجویم، هدایت، تا مرا دید عکس جسد مرضیه و شیرین معاضد را پرت کرد توی صورتم، هردو، نیمه لخت بودند. هردو دهانشان سیاه و چهره زیبایشان دگرگونشده بود. سیانور دهانشان را سوزانده بود. چادر و کفشها و اسلحهشان در کنارشان '''<span lang="FA"></span>'''<span lang="AR-SA"></span>بود.»<ref>[https://www.siahkal.com/index/mid-col/PF211-naghade-aks-haye-marg.htm عکسهایی در خدمت تحریف مرگهای تاریخی!]</ref></blockquote> | |||
== آثار == | == آثار == | ||
* مجموعه اشعار | * مجموعه اشعار |
ویرایش