محترم ایجه‌ای: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
۱۴۸ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱ نوامبر ۲۰۲۱
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۸: خط ۲۸:
بعد از سرنگونی رژيم شاه و شروع فاز سياسی، او در نقش يكی ازمادران فعال شهر، به فعاليتهای سياسی و افشاگرانه عليه ارتجاع حاكم روی آورد و همواره تكيه‌گاه و كمك كار مجاهدان لاهيجان بود و در انجمن مادران مسلمان فعاليت می‌كرد. مادر كوشالی در كليه مراسم، تظاهرات و فعاليتهای اجتماعی و مالی مجاهدین حضور فعال داشت و به همين دليل، همواره مورد آزار و اذيت و توهين ماموران رژيم قرار می‌گرفت. پاسداران، چندين بار به خانه مادر ريخته و با شكستن در و پنجره و اثاثيه منزل، به او تهاجم می‌كردند كه تو باعث شدی فرزندانت به اين مسير كشانده شوند. آنها مادر را تهديد می‌كردند كه يا دست از حمايت مجاهدين بردار و يا خودت و فرزندانت را مورد تعقيب قرار می‌دهيم و مادر می‌گفت كه: « من هيچوقت چنين كاری نخواهم كرد و تا آخرين لحظه دست از حمايت فرزندانم برنخواهم داشت . من شيرم را به آنها حلال كردم».
بعد از سرنگونی رژيم شاه و شروع فاز سياسی، او در نقش يكی ازمادران فعال شهر، به فعاليتهای سياسی و افشاگرانه عليه ارتجاع حاكم روی آورد و همواره تكيه‌گاه و كمك كار مجاهدان لاهيجان بود و در انجمن مادران مسلمان فعاليت می‌كرد. مادر كوشالی در كليه مراسم، تظاهرات و فعاليتهای اجتماعی و مالی مجاهدین حضور فعال داشت و به همين دليل، همواره مورد آزار و اذيت و توهين ماموران رژيم قرار می‌گرفت. پاسداران، چندين بار به خانه مادر ريخته و با شكستن در و پنجره و اثاثيه منزل، به او تهاجم می‌كردند كه تو باعث شدی فرزندانت به اين مسير كشانده شوند. آنها مادر را تهديد می‌كردند كه يا دست از حمايت مجاهدين بردار و يا خودت و فرزندانت را مورد تعقيب قرار می‌دهيم و مادر می‌گفت كه: « من هيچوقت چنين كاری نخواهم كرد و تا آخرين لحظه دست از حمايت فرزندانم برنخواهم داشت . من شيرم را به آنها حلال كردم».


برغم دستگيری و شهادت ۴ پسر و عروس‌هایش و برخی ديگر از عزيزانش، مادر با روحيه‌ای بالا به فعاليتهای خود ادامه می‌داد. ماموران حکومتی كينه عمیقی از او به دل داشتند و برای او پرونده سازی كرده قصد دستگيری‌اش را داشتند. درهمين رابطه يكی از فرزندان مادر كه از قصد دستگيری وی توسط ماموران مطلع شده بود، از زندان پيام داد كه مادر را زود از شهر خارج كنند. او گفته بود جرم مادر از نظر حکومت، از من كه پسرش هستم سنگين‌تر است و در دادگاه فرمايشی پرونده سنگينی برای او تشكيل داده و قصد دستگيری‌اش را دارند. درآغاز سرکوب‌های دهه‌ی شصت مادر به مشهد رفت تا به‌عنوان عادی‌ساز فرزندش علاءالدين كوشالی مسئوليت‌هايی را به‌عهده بگيرد ولی همان روز كه مادر از لاهيجان حركت كرد، علا دستگير شد و به زندان لاهيجان منتقل گرديد و مادر درپايگاه‌های سازمان درمشهد به فعاليتش ادامه داد. درهمان روزهای سخت، مادر درمشهد شاهد شهادت ۲۲ مجاهد خلق كه همچون فرزندان دلبندش از نزديك با آنها حشر و نشر داشت بود. او با صلابت و دلاوری شگفتی، مجاهدی را كه درخيابان تيرخورده و زخمی شده بود از چنگ ماموران نجات داد و درخانه مخفی به جراحت‌هايش رسيدگی كرد.  به هنگام شهادت آن مجاهد، مادر دراوج دشواری‌های فراوان امنيتی، راهی نداشت جز اين كه آن فرزند دلاور خلق را با دست‌های خودش و درزيرزمين همان خانه دفن كند. و او اين كار را كرد. در سال ۶۲،  مادر كوشالی از کشور خارج شد. او ابتدا به اسپانيا و سپس به فرانسه رفت و درتمام سالهای زندگی درخارج كشور، در قالب آكسيون‌ها، تظاهرات، اعتصابها و تحصن‌های اپوزیسیون با تمام قوا شركت داشت. در جريان حمله پلیس فرانسه به مقر مجاهدین، مادر كوشالی از كسانی بود كه  دستگير شد و توسط پليس فرانسه مورد ضرب وشتم قرار گرفت. به رغم بيماری ساعت‌ها مورد بازجويی قرار گرفت.
برغم دستگيری و شهادت ۴ پسر و عروسش و برخی ديگر از عزيزانش، مادر با روحيه‌ای بالا به فعاليتهای خود ادامه می‌داد. ماموران حکومتی كينه عمیقی از او به دل داشتند و برای او پرونده سازی كرده قصد دستگيری‌اش را داشتند. درهمين رابطه يكی از فرزندان مادر كه از قصد دستگيری وی توسط ماموران مطلع شده بود، از زندان پيام داد كه مادر را زود از شهر خارج كنند. او گفته بود جرم مادر از نظر حکومت، از من كه پسرش هستم سنگين‌تر است و در دادگاه فرمايشی پرونده سنگينی برای او تشكيل داده و قصد دستگيری‌اش را دارند. درآغاز سرکوب‌های دهه‌ی شصت مادر به مشهد رفت تا به‌عنوان عادی‌ساز فرزندش علاءالدين كوشالی مسئوليت‌هايی را به‌عهده بگيرد ولی همان روز كه مادر از لاهيجان حركت كرد، علا دستگير شد و به زندان لاهيجان منتقل گرديد و مادر درپايگاه‌های سازمان درمشهد به فعاليتش ادامه داد. درهمان روزهای سخت، مادر درمشهد شاهد شهادت ۲۲ مجاهد خلق كه همچون فرزندان دلبندش از نزديك با آنها حشر و نشر داشت بود. او با صلابت و دلاوری شگفتی، مجاهدی را كه درخيابان تيرخورده و زخمی شده بود از چنگ ماموران نجات داد و درخانه مخفی به جراحت‌هايش رسيدگی كرد.  به هنگام شهادت آن مجاهد، مادر دراوج دشواری‌های فراوان امنيتی، راهی نداشت جز اين كه آن فرزند دلاور خلق را با دست‌های خودش و درزيرزمين همان خانه دفن كند. و او اين كار را كرد. در سال ۶۲،  مادر كوشالی از کشور خارج شد. او ابتدا به اسپانيا و سپس به فرانسه رفت و درتمام سالهای زندگی درخارج كشور، در قالب آكسيون‌ها، تظاهرات، اعتصابها و تحصن‌های اپوزیسیون با تمام قوا شركت داشت. در جريان حمله پلیس فرانسه به مقر مجاهدین، مادر كوشالی از كسانی بود كه  دستگير شد و توسط پليس فرانسه مورد ضرب وشتم قرار گرفت. به رغم بيماری ساعت‌ها مورد بازجويی قرار گرفت.


محترم ایجه‌ای در یک مصاحبه تلوزیونی سرگذشت خودش و چگونگی کشته شدن فرزندانش را تشریح کرد. در برنامه ارتباط مستقيم برای اشرف پيام می‌داد: «به مژگان، به صديقه، به اشرفيان عزيزم بگوئيد ما مادران تا پای جان بپای شما هستيم، خاطرتان جمع باشد، عزيزان من سلام و درود من برشما دختران عزيزم، برشما پسران عزيزم».<ref>[https://iranazadfarda.com/%d9%85%d9%82%d8%a7%d9%84%d8%a7%d8%aa/%d8%b4%d8%a8%e2%80%8c%d8%a2%d9%88%d8%a7%d8%b2%d9%87%d8%a7-%d9%81%d8%b1%d8%b2%d9%86%d8%af%d9%85-%d9%85%d9%86-%d9%85%d8%a7%d8%af%d8%b1-%da%a9%d9%88%d8%b4%d8%a7%d9%84%db%8c-%d9%87%d8%b3%d8%aa%d9% فرزندم من مادر کوشالی هستم- ایران آزاد فردا]</ref>
محترم ایجه‌ای در یک مصاحبه تلوزیونی سرگذشت خودش و چگونگی کشته شدن فرزندانش را تشریح کرد. در برنامه ارتباط مستقيم برای اشرف پيام می‌داد: «به مژگان، به صديقه، به اشرفيان عزيزم بگوئيد ما مادران تا پای جان بپای شما هستيم، خاطرتان جمع باشد، عزيزان من سلام و درود من برشما دختران عزيزم، برشما پسران عزيزم».<ref>[https://iranazadfarda.com/%d9%85%d9%82%d8%a7%d9%84%d8%a7%d8%aa/%d8%b4%d8%a8%e2%80%8c%d8%a2%d9%88%d8%a7%d8%b2%d9%87%d8%a7-%d9%81%d8%b1%d8%b2%d9%86%d8%af%d9%85-%d9%85%d9%86-%d9%85%d8%a7%d8%af%d8%b1-%da%a9%d9%88%d8%b4%d8%a7%d9%84%db%8c-%d9%87%d8%b3%d8%aa%d9% فرزندم من مادر کوشالی هستم- ایران آزاد فردا]</ref>
خط ۴۴: خط ۴۴:
او رفته بود به مشهد. سازمان منتقلش کرده بود مشهد. آنجا هم دستگیر شد. بچه‌های مشهد که زندان بودند آمدند برای من از علا صحبت کردند. بچه‌ها خواسته بودند که مادر را بیاورید پیش ما، من به مشهد رفتم. بچه‌ها آمدند من را بردند، رفتیم توی یک خانه‌ای و قرار بود علا بیاید آن جا؛ ولی نشد. دو روز بعد علا دستگیر شد. او را بردند شکنجه‌گاه چالوس، بعد بردند گیلان دادگاهی کردند و در دی ماه اعدامش کردند.
او رفته بود به مشهد. سازمان منتقلش کرده بود مشهد. آنجا هم دستگیر شد. بچه‌های مشهد که زندان بودند آمدند برای من از علا صحبت کردند. بچه‌ها خواسته بودند که مادر را بیاورید پیش ما، من به مشهد رفتم. بچه‌ها آمدند من را بردند، رفتیم توی یک خانه‌ای و قرار بود علا بیاید آن جا؛ ولی نشد. دو روز بعد علا دستگیر شد. او را بردند شکنجه‌گاه چالوس، بعد بردند گیلان دادگاهی کردند و در دی ماه اعدامش کردند.


به خاطر همین است که خودم تا پای جان در رکاب همین رهبری، مسعود و مریم عزیزم، هستم و خواهم هم بود و تا پای جان هم کار خواهم کرد. نجم الدین و کمال الدین و شمس الدین هم بعد از علا فعال شدند. نجم الدین زمان شاه، دانشجوی حقوق بود. در سال ۵۷ رفت قم میان طلبه‌ها برای تبلیغ میان آنها. همان زمان یک سخنرانی دو آتشه در لنگرود داشت. بعد دستگیرش کردند و دادگاهش توی لاهیجان بود. مردم جمع شدند. من هم رفتم. گفته بودند باید وثیقه بگذاریم تا آزاد بشود؛ و تا آخر سال ۵۷ توی زندان بود. وقتی هم آخوندها دستگیرش کردند زیر شکنجه به شهادت رسید.
به خاطر همین است که خودم تا پای جان در رکاب همین رهبری، مسعود و مریم عزیزم، هستم و خواهم هم بود و تا پای جان هم کار خواهم کرد. نجم الدین و کمال الدین و شمس الدین هم بعد از علا فعال شدند. نجم الدین زمان شاه، فعالیت داشت. در سال ۵۷ رفت قم میان طلبه‌ها برای تبلیغ میان آنها. همان زمان یک سخنرانی دو آتشه در لنگرود داشت. بعد دستگیرش کردند و دادگاهش توی لاهیجان بود. مردم جمع شدند. من هم رفتم. گفته بودند باید وثیقه بگذاریم تا آزاد بشود؛ و تا آخر سال ۵۷ توی زندان بود. وقتی هم آخوندها دستگیرش کردند زیر شکنجه به شهادت رسید.


کمال الدین هم خیلی فعال بود. ۲۵سال داشت. در دانشگاه تبریز دانشجوی رشته ادبیات بود. هرکدامشان قبول شدند در دانشگاه نمی‌ماندند کمال‌الدین به شهرهای مختلف می‌رفت. اصلا از او خبر نداشتم؛ ولی شنیدم او را بردند توی دادگاه، به او گفتند کمال کوتاه بیا تا آزادت کنیم. گفت نه! هرگز! ما انقلاب کردیم، شما دزد انقلاب هستید. بعد به بازجویش گفته بود هفت تیرت را بده تا بزنم به مغز خمینی. همین جواب کفایتش بود. خیلی شجاع بود. معروف بود. مردم هم خیلی دوستش داشتند. در ۲۱آبان به شهادت رسید[[پرونده:خانواده کوشالی.JPG|بندانگشتی|خانواده کوشالی]]شمس الدین در دبیرستان سال چهارم ریاضی بود. ۱۷ سالش بود. یک میلیشیای آتشین بود. آخر فاز سیاسی خانه تیمی داشتند. می‌آمد خانه. هندوانه قاچ قاچ می‌کرد می‌گذاشت توی کیسه نایلون از پشت بامهای همسایه‌ها می‌رفت خودش را به بچه‌ها می‌رساند. از آن طرف می‌آمد پرده‌نویسی می‌کرد دیوار‌ها را می‌نوشت. از این کارها می‌کرد. در فاز نظامی من از دستگیری‌اش خبر نداشتم. جای دیگری بودم که او دستگیر شد و خبر نداشتم.
شمس‌الدین هم خیلی فعال بود. ۲۵سال داشت. در دانشگاه تبریز دانشجوی رشته ادبیات بود. هرکدامشان قبول شدند در دانشگاه نمی‌ماندند کمال‌الدین به شهرهای مختلف می‌رفت. او در ۲۱ آبان به شهادت رسید[[پرونده:خانواده کوشالی.JPG|بندانگشتی|خانواده کوشالی]]کمال‌الدین در دبیرستان سال سوم ریاضی بود. ۱۷ سالش بود. یک میلیشیای آتشین بود. آخر فاز سیاسی خانه تیمی داشتند. می‌آمد خانه. هندوانه قاچ قاچ می‌کرد می‌گذاشت توی کیسه نایلون از پشت بامهای همسایه‌ها می‌رفت خودش را به بچه‌ها می‌رساند. از آن طرف می‌آمد شعارنویسی می‌کرد دیوار‌ها را می‌نوشت. از این کارها می‌کرد. در فاز نظامی من از دستگیری‌اش خبر نداشتم. جای دیگری بودم که او دستگیر شد و خبر نداشتم.
شمس و کمال وقتی شهید شدند من از طریق سازمان خبردار شدم.
شمس و نجم‌الدین وقتی شهید شدند من از طریق سازمان خبردار شدم.


منوچهر بزرگ‌بشر یکی دیگر از شهیدان خاندان ماست. پسر خواهرم است. دانشجو بود، در تهران در خانه‌های تیمی دستگیر شد. هفت سال در زندان خمینی بود. در قزلحصار و اوین و گوهردشت بود. بعد از فروغ جاویدان، در جریان قتل‌عام زندانیان سیاسی شهیدش کردند. این پسر تمام شکنجه‌ها را تحمل کرد. یک بار لاجوردی لعنتی از خانواده‌اش خواسته بود که به او بگویند توبه کند. یکی از اعضای خانواده‌اش رفته بود زندان گفته بود منوچهر بس است دیگر و او هم جواب داده بود: برو از خاله‌ام که الان در پاریس است خجالت بکش. بعد گفته بود دیگر هم ملاقات من نیا! او همه مواضع سازمان را تایید کرده بود. برای همین هم در اولین دسته اعدامیها قرار گرفت. این منوچهر برای من خیلی عزیز است. عکسهایش را پیش عکس پسرهایم گذاشته‌ام. خیلی برایم عزیز است. هفت سال زندان و شکنجه را تحمل کرد
منوچهر بزرگ‌بشر یکی دیگر از شهیدان خاندان ماست. پسر خواهرم است. دانشجو بود، در تهران در خانه‌های تیمی دستگیر شد. هفت سال در زندان خمینی بود. در قزلحصار و اوین و گوهردشت بود. بعد از فروغ جاویدان، در جریان قتل‌عام زندانیان سیاسی شهیدش کردند. این پسر تمام شکنجه‌ها را تحمل کرد. یک بار لاجوردی لعنتی از خانواده‌اش خواسته بود که به او بگویند توبه کند. یکی از اعضای خانواده‌اش رفته بود زندان گفته بود منوچهر بس است دیگر و او هم جواب داده بود: برو از خاله‌ام که الان در پاریس است خجالت بکش. بعد گفته بود دیگر هم ملاقات من نیا! او همه مواضع سازمان را تایید کرده بود. برای همین هم در اولین دسته اعدامیها قرار گرفت. این منوچهر برای من خیلی عزیز است. عکسهایش را پیش عکس پسرهایم گذاشته‌ام. خیلی برایم عزیز است. هفت سال زندان و شکنجه را تحمل کرد
یکی از هم‌بندی‌های منوچهر گفته است: در جریان قتل عام آخر شب ۱۲ مرداد تنها ۱۵ نفر باقیمانده بودیم که به سلول‌های انفرادی بند ۲ منتقل شدیم منوچهر نیز در همین بند در انفرادی بود بعد از اینکه در جریان اعدام‌ها قرار گرفت به بچه‌های گفته بود: «بعد از اعدام بچه‌ها تحمل ماندن را ندارم». چند روز بعد با اعلام موضع و دفاع از آرمانهای مجاهدین در برابر هیئت مرگ پر کشید و رفت.


== مراسم ختم مادر کوشالی در پاریس ==
== مراسم ختم مادر کوشالی در پاریس ==
۸٬۴۳۵

ویرایش

منوی ناوبری