۸٬۸۹۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده|نام=نیما یوشیج|تصویر=نیما ـ یوشیج.JPG|توضیح تصویر=|نام اصلی=علی اسفندیاری|زمینه فعالیت=|ملیت=ایرانی|تاریخ تولد=۲۱ آبان ۱۲۷۶|محل تولد=روستای یوش از توابع نور مازندران|والدین=|خواهر و برادران=|تاریخ مرگ=۱۳ دی ۱۳۳۸|محل مرگ=تهران|علت مرگ=ذاتالریه|محل زندگی=|مختصات محل زندگی=شمیرانات|مدفن=|در زمان حکومت=|اتفاقات مهم=شاعر پدر شعر نو|نام دیگر=|لقب=|بنیانگذار=مکتب شعر نو در زبان فارسی|پیشه=شاعر|سالهای نویسندگی=|سبک نوشتاری=|کتابها=کتاب دو نامه، منظومهی افسانه، کیست چیست، ارزش احساسات|مقالهها=|نمایشنامهها=|فیلمنامهها=|دیوان اشعار=|تخلص=|فیلم (های) ساخته بر اساس اثر(ها)=|همسر=عالیه جهانگیری|شریک زندگی=|وب گاه=|فرزندان=شراگیم|تحصیلات=|دانشگاه=|حوزه=|شاگرد=|استاد=|علت شهرت=|تأثیرگذاشته بر=فرهنگ صد سال اخیر ایران|تأثیرپذیرفته از=|وبگاه=|imdb_id=|جوایز=|گفتاورد=|امضا=}} | {{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده|نام=نیما یوشیج|تصویر=نیما ـ یوشیج.JPG|توضیح تصویر=|نام اصلی=علی اسفندیاری|زمینه فعالیت=|ملیت=ایرانی|تاریخ تولد=۲۱ آبان ۱۲۷۶|محل تولد=روستای یوش از توابع نور مازندران|والدین=ابراهیم اسفندیاری و طوبی مفتاح|خواهر و برادران=|تاریخ مرگ=۱۳ دی ۱۳۳۸|محل مرگ=تهران|علت مرگ=ذاتالریه|محل زندگی=|مختصات محل زندگی=شمیرانات|مدفن=|در زمان حکومت=|اتفاقات مهم=شاعر پدر شعر نو|نام دیگر=|لقب=|بنیانگذار=مکتب شعر نو در زبان فارسی|پیشه=شاعر|سالهای نویسندگی=|سبک نوشتاری=|کتابها=کتاب دو نامه، منظومهی افسانه، کیست چیست، ارزش احساسات|مقالهها=|نمایشنامهها=|فیلمنامهها=|دیوان اشعار=|تخلص=|فیلم (های) ساخته بر اساس اثر(ها)=|همسر=عالیه جهانگیری|شریک زندگی=|وب گاه=|فرزندان=شراگیم|تحصیلات=|دانشگاه=|حوزه=|شاگرد=|استاد=|علت شهرت=|تأثیرگذاشته بر=فرهنگ صد سال اخیر ایران|تأثیرپذیرفته از=|وبگاه=|imdb_id=|جوایز=|گفتاورد=|امضا=}} | ||
'''نیما یوشیج، (علی اسفندیاری)،''' (زادهی ۲۱ آبان ۱۲۷۴ درگذشت ۱۳ دی ۱۳۳۸) '''پدر شعر نو فارسی،''' در روستای یوش از توابع نور مازندران، دیده به جهان گشود. اجداد او از گرجیهای مهاجر و پناهنده به ایران بودند. در همانجا خواندن و نوشتن را آموخت. در یازده سالگی به همراه خانواده به تهران کوچ کردند و در همسایگی مدرسهی دارالشفاء روبروی مسجد شاه که مرکز فعالیت مشروطهخواهان بود خانهای اجاره کردند. | '''نیما یوشیج، (علی اسفندیاری)،''' (زادهی ۲۱ آبان ۱۲۷۴ درگذشت ۱۳ دی ۱۳۳۸) '''پدر شعر نو فارسی،''' در روستای یوش از توابع نور مازندران، دیده به جهان گشود. اجداد او از گرجیهای مهاجر و پناهنده به ایران بودند. در همانجا خواندن و نوشتن را آموخت. در یازده سالگی به همراه خانواده به تهران کوچ کردند و در همسایگی مدرسهی دارالشفاء روبروی مسجد شاه که مرکز فعالیت مشروطهخواهان بود خانهای اجاره کردند. | ||
خط ۲۵: | خط ۲۵: | ||
== نامه نیما به همسرش == | == نامه نیما به همسرش == | ||
در این نامهی بدون تاریخ ما با بخشی از روحیهی عصیانگر نیما آشنا میشویم: <blockquote>«مکرر پیغام میدهید و کاغذ مینویسید که من چرا جواب نمیدهم. من این ادعا را دارم که چرا باعث تولد وجود من شدهاید تا من دراین دنیا اینقدر رنج بکشم و با انواع مختلف فکرهای عجیب خودم را متصل فریب بدهم. هرچه کردهام و گفتهام غلط است. تو از مشقتهایی که من درعمر خود میکشم خبر نداری؛ ولی حالا ببین که به پیشگاه تو اقرار میکنم. به هرحال زندگی من باید با زندگی هر حیوان و انسانی متفاوت باشد. به این معنی که بیشتر رنجور باشم. اگر جرئت و قوت پهلوانینژاد من نبود گمان نمیبردم که تاکنون باقی میماندم و فقط در بهای اینهمه مشقتها موهای سرم را سفید میکردم. من که با یک دست لباس کهنه در کوچهها راه میروم اگر یک فکل میبستم و مقیّد بودم چه میکردم؟ با همه لیاقت و علوّ طبع نتوانستهام شخصا امور معاش خود را تنظیم کنم. اگر من هزار تومان داشته باشم و پنج هزار تومان دیگرهم قرض کنم که با آن قلعهای بسازم که بعد از دویست سال آن قلعه پس از وضع قروض و منافع آن برای من باقی بماند و ماهی مبلغی منفعت داشته باشم» این یک مآلاندیشیست؛ اما آیا من دویست سال عمر خواهم کرد و وقتی آن منافع میخواهد به من برسد آیا من زندهام؟ </blockquote><blockquote>افسوس! امسال سه سال است که «سیاهکلا» را، که پدر بدبختم آنقدردوست داشت، فروختهام. چه از آن عاید من شده است؟ این حسابها برای اطفال خوب است .من ده تومان از پولی را که برای خریدن اتوموبیل قرض گرفته بودم شخصا به وکیل دعاوی خود داده بودم. خاندایی که از این خبر داشت میبایست گفته باشد که این مبلغ جزو صورت نیاید. به علاوه صورت تخمینی به چه کار من میخورد؟ هروقت بخواهم به تاریخ انبیاء مراجعه میکنم که تمام تخمینیست. اصلاً خانهای که ثبت نشده، خانهای که من از آن هیچ خیر ندیدهام، خیال میکنم اصلن همچو خانهای وجود ندارد (دنیا خانهی من است). </blockquote><blockquote>خوبی مرغی بود پرشکسته. یک شب توفانی او را گرفتم به خانه آوردم. چندی که گذشت پر زد و روی بام خانۀ من پرید، باید حالا آن را از دور تماشا کنم. اگر به او نزدیک شدی پیغام مرا زیر گوش او بگو.</blockquote><blockquote>آنچه نتیجه میگیرم این است که حقگویی یک نوع مرض است، مثل خوب بودن؛ چون جمعیت بشری نمیتواند این مرض را معالجه کند این است که این مریض مردود واقع شده است. </blockquote><blockquote>حال اگر بخواهم خوب باشم، لازم است چشمهایم را ببندم، هرچه بگویند اطاعت کنم؛ دیگر ابداً کاغذ ننویسم؛ خیال کنند مردهام؛ میراث مرا ببرند. من اگر عقل معاش ندارم درعوض، عقلی علمی کاملاً در من موجود است. به تمام اسرار اخلاق بشری، از هر صنف که باشد، آشنا هستم. امروز من مربیِ قوم و واضع قوانینِ تازهام؛ محتاج به این نیستم که مرا نصیحت کنند.»</blockquote><blockquote></blockquote> | در این نامهی بدون تاریخ ما با بخشی از روحیهی عصیانگر نیما آشنا میشویم: <blockquote>«مکرر پیغام میدهید و کاغذ مینویسید که من چرا جواب نمیدهم. من این ادعا را دارم که چرا باعث تولد وجود من شدهاید تا من دراین دنیا اینقدر رنج بکشم و با انواع مختلف فکرهای عجیب خودم را متصل فریب بدهم. هرچه کردهام و گفتهام غلط است. تو از مشقتهایی که من درعمر خود میکشم خبر نداری؛ ولی حالا ببین که به پیشگاه تو اقرار میکنم. به هرحال زندگی من باید با زندگی هر حیوان و انسانی متفاوت باشد. به این معنی که بیشتر رنجور باشم. اگر جرئت و قوت پهلوانینژاد من نبود گمان نمیبردم که تاکنون باقی میماندم و فقط در بهای اینهمه مشقتها موهای سرم را سفید میکردم. من که با یک دست لباس کهنه در کوچهها راه میروم اگر یک فکل میبستم و مقیّد بودم چه میکردم؟ با همه لیاقت و علوّ طبع نتوانستهام شخصا امور معاش خود را تنظیم کنم. اگر من هزار تومان داشته باشم و پنج هزار تومان دیگرهم قرض کنم که با آن قلعهای بسازم که بعد از دویست سال آن قلعه پس از وضع قروض و منافع آن برای من باقی بماند و ماهی مبلغی منفعت داشته باشم» این یک مآلاندیشیست؛ اما آیا من دویست سال عمر خواهم کرد و وقتی آن منافع میخواهد به من برسد آیا من زندهام؟ </blockquote><blockquote>افسوس! امسال سه سال است که «سیاهکلا» را، که پدر بدبختم آنقدردوست داشت، فروختهام. چه از آن عاید من شده است؟ این حسابها برای اطفال خوب است .من ده تومان از پولی را که برای خریدن اتوموبیل قرض گرفته بودم شخصا به وکیل دعاوی خود داده بودم. خاندایی که از این خبر داشت میبایست گفته باشد که این مبلغ جزو صورت نیاید. به علاوه صورت تخمینی به چه کار من میخورد؟ هروقت بخواهم به تاریخ انبیاء مراجعه میکنم که تمام تخمینیست. اصلاً خانهای که ثبت نشده، خانهای که من از آن هیچ خیر ندیدهام، خیال میکنم اصلن همچو خانهای وجود ندارد (دنیا خانهی من است). </blockquote><blockquote>خوبی مرغی بود پرشکسته. یک شب توفانی او را گرفتم به خانه آوردم. چندی که گذشت پر زد و روی بام خانۀ من پرید، باید حالا آن را از دور تماشا کنم. اگر به او نزدیک شدی پیغام مرا زیر گوش او بگو.</blockquote><blockquote>آنچه نتیجه میگیرم این است که حقگویی یک نوع مرض است، مثل خوب بودن؛ چون جمعیت بشری نمیتواند این مرض را معالجه کند این است که این مریض مردود واقع شده است. </blockquote><blockquote>حال اگر بخواهم خوب باشم، لازم است چشمهایم را ببندم، هرچه بگویند اطاعت کنم؛ دیگر ابداً کاغذ ننویسم؛ خیال کنند مردهام؛ میراث مرا ببرند. من اگر عقل معاش ندارم درعوض، عقلی علمی کاملاً در من موجود است. به تمام اسرار اخلاق بشری، از هر صنف که باشد، آشنا هستم. امروز من مربیِ قوم و واضع قوانینِ تازهام؛ محتاج به این نیستم که مرا نصیحت کنند.»</blockquote> | ||
== تاثیر نیما بر ادبیات معاصر == | |||
پروفسور «روژه لسكو» استاد ایران شناسی و زبان كردی در مدرسه زبانهای زنده شرقی فرانسه، که شعر افسانه نیما را به فرانسه ترجمه کرد در مقدمه آن به منظور ستایش از نیما و اهمیت او در شعر معاصر فارسی، به تحلیل زندگی و آثار او پرداخت و نیما را بنیانگذار نهضتی نو در شعر معاصر فارسی معرفی كرد. | |||
دكتر روژه می نویسد:<blockquote>«شعر آزاد» یكی از دستاوردهای اساسی مكتب سمبولیسم بود كه توسط ورلن، رمبو و … در «عصر روشنگری» بنا نهاده شد و شاعران و نویسندگان بسیاری را با خود همراه كرد كه نیمایوشیج نیز با الهام از ادبیات فرانسه یكی از همراهان این مكتب ادبی شد.</blockquote><blockquote>هدف در شعر آزاد آن است كه شاعر به همان نسبت كه اصول خارجی نظم سازی كهن را به دور می افكند هرچه بیشتر میدان را به موسیقی وكلام واگذارد. در واقع در این سبك ارزش موسیقیایی و آهنگ شعر در درجه اول اهمیت قرارمی گیرد.</blockquote><blockquote>شعر آزاد به دست شاعران سمبولیست فرانسه چهره ای تازه گرفت و به شعری اطلاق می شد كه از همه قواعد شعری كهن بركنار ماند و مجموعه ای از قطعات آهنگدار نابرابر باشد.</blockquote><blockquote>در چنین شعری، قافیه نه در فواصل معین، بلكه به دلخواه شاعر و طبق نیاز موسیقیایی قطعه در جاهای مختلف شعر دیده می شود و «شعر سپید» در زبان فرانسه شعری است كه از قید قافیه به كلی آزاد باشد و آهنگ دار بودن به معنای موسیقی درونی كلام از اجزا جدایی ناپذیر این نوع شعر است. كه این تعاریف كاملاً با ماهیت و سبك اشعار نیما هماهنگی دارد.</blockquote><blockquote>در مجموع می توان گفت كه:</blockquote><blockquote>۱. نیما كوشید تجربه چندنسل از شاعران برجسته فرانسوی را در شعر فارسی بارور سازد.</blockquote><blockquote>۲ . نیما توانست شعر كهن فارسی را كه در شمار پیشروترین شعرهای جهان بود ولی در چند قرن اخیر كارش به دنباله روی و تكرار رسیده بود را با شعر جهان پیوند زند و باردیگر جای والای شعر فارسی را در خانواده شعر جهان به آن بازگرداند.</blockquote><blockquote>۳. نیما توانست عقاید متفاوت و گاه متضاد برخی از بزرگان شعر فرانسه را یكجا در خود جمع كند و از آنها به سود شعر فارسی بهره گیرد. او عقاید و اصول شعری «مالارمه» كه طرفدار عروض و قافیه بود را در كنار نظر انقلابی «رمبو» كه خواستار آزادی كامل شعر بود، قرارداد و با پیوند و هماهنگی بین آنها «شعر سپید» خود را به ادبیات ایران عرضه كرد.</blockquote><blockquote>۴ . نیما از نظر زبانشناسی ذوق شعری ایرانیان را تصحیح كرد و با كاربرد كلمات محلی دایره پسند ایرانیان را در بهره برداری از زبان رایج و جاری سرزمینش گسترش داد. او یكی از بزرگان شعر فولكلور ایران شمرده می شود.</blockquote><blockquote>۵. نیما جملات و اصطلاحات متداول فارسی و صنایع ادبی بدیهی و تكراری را كنار نهاد تا از فرسودگی بیشتر زبان پیشگیری كند و اینچنین زبان شعری كهن فارسی كه تنها استعداد بیان حالات ملایم و شناخته شده عرفانی و احساساتی را داشت، توانایی بیان هیجانات، دغدغه ها، اضطرابات و بی تابی های انسان مدرن امروزی را به دست آورد. بدین ترتیب زبان شعری «ایستا و فرسوده» گذشته را به زبان شعری «پویا و زنده» بدل كرد.</blockquote><blockquote>۶. نیما همچون مالارمه ناب ترین معنی را به كلمات بدوی بخشید. او كلمات جاری را از مفهوم مرسوم و روزمره آن دور كرد و مانند مالارمه شعر را سخنی كامل و ستایشی نسبت به نیروی اعجاب انگیز كلمات تعریف كرد.</blockquote><blockquote>۷. نیما همچون ورلن تخیل و خیال پردازی را در شعر به اوج خود رساند و شعر را در خدمت تخیل و توهم گرفت نه تفكر و تعقل.</blockquote><blockquote>۸. نیما بر «وزن» شعر بسیار تأكید داشت. او وزن را پوششی مناسب برای مفهومات و احساسات شاعر می دانست».</blockquote> | |||
=== شعر مهتاب === | |||
<blockquote></blockquote>'''می تراود مهتاب''' | |||
'''می درخشد شبتاب''' | |||
'''نیست یك دم شكندخواب به چشم كس ولیك''' | |||
'''غم این خفته چند''' | |||
'''خواب در چشم ترم می شكند''' | |||
'''نگران با من ایستاده سحر''' | |||
'''صبح می خواهد از من''' | |||
'''كز مبارك دم او آورم این قوم به جان باخته را بلكه خبر''' | |||
'''در جگر لیكن خاری''' | |||
'''از ره این سفرم می شكند''' | |||
'''نازك آرای تن ساق گلی''' | |||
'''كه به جانش كشتم''' | |||
'''و به جان دادمش آب''' | |||
'''ای دریغا به برم می شكند''' | |||
'''دستهای سایم''' | |||
'''تا دری بگشایم''' | |||
'''بر عبث می پایم''' | |||
'''كه به در كس آید''' | |||
'''در ودیوار به هم ریخته شان''' | |||
'''بر سرم می شكند''' | |||
'''می تراود مهتاب''' | |||
'''می درخشد شبتاب''' | |||
'''مانده پای ابله از راه دور''' | |||
'''بر دم دهكده مردی تنها''' | |||
'''كوله بارش بر دوش''' | |||
'''دست او بر در می گوید با خود''' | |||
'''غم این خفته چند''' | |||
'''خواب در چشم ترم میشكند'''<blockquote></blockquote> | |||
== روزشمار زندگی نیما == | == روزشمار زندگی نیما == | ||
تولد: نیما یوشیج (علی اسفندیاری) یوش ۱۵ جمادیالثانی ۱۳۱۵ قمری (۱۱ نوامبر ۱۸۹۷ میلادی) برابر با ۲۱ آبان ۱۲۷۴ | تولد: نیما یوشیج (علی اسفندیاری) یوش ۱۵ جمادیالثانی ۱۳۱۵ قمری (۱۱ نوامبر ۱۸۹۷ میلادی) برابر با ۲۱ آبان ۱۲۷۴ | ||
خط ۹۲: | خط ۱۵۴: | ||
== گاهشمار آثار نیما == | == گاهشمار آثار نیما == | ||
۱۳۳۹- چاپ و انتشار کتاب «افسانه و رباعیات» با نظارت دکتر محمد معین و بازنویسی رباعیات توسط عالیه جهانگیری و شراگیم یوشیج، مؤسسۀ روزنامۀ «کیهان» در تهران (اولین کتاب بعد از خاموشی نیما به همت و کوشش عالیه جهانگیر). | ۱۳۳۹- چاپ و انتشار کتاب «افسانه و رباعیات» با نظارت دکتر محمد معین و بازنویسی رباعیات توسط عالیه جهانگیری و شراگیم یوشیج، مؤسسۀ روزنامۀ «کیهان» در تهران | ||
(اولین کتاب بعد از خاموشی نیما به همت و کوشش عالیه جهانگیر). | |||
۱۳۴۲- چاپ و انتشار «برگزیدۀ اشعار نیما یوشیج»، بهکوشش سیروس طاهباز، تهران، انتشارات کتابهای جیبی مؤسسۀ فرانکلین. | ۱۳۴۲- چاپ و انتشار «برگزیدۀ اشعار نیما یوشیج»، بهکوشش سیروس طاهباز، تهران، انتشارات کتابهای جیبی مؤسسۀ فرانکلین. | ||
خط ۱۵۰: | خط ۲۱۴: | ||
۱۳۹۶ - چاپ و انتشار کتاب «دفترهای نیما» (مجموعۀ آثار منثور نیما یوشیج)، به مراقبت شراگیم یوشیج، تهران، انتشارات رشدیه. | ۱۳۹۶ - چاپ و انتشار کتاب «دفترهای نیما» (مجموعۀ آثار منثور نیما یوشیج)، به مراقبت شراگیم یوشیج، تهران، انتشارات رشدیه. | ||
<blockquote></blockquote> | == وصیّتنامه نیما یوشیج == | ||
شب دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۳۵ | |||
امشب فکر میکردم با این گذران کثیف که من داشتهام بزرگی که فقیر و ذلیل میشود حقیقةً جای تحسّر است. فکر میکردم برای دکتر حسین مفتاح چیزی بنویسم که وصیتنامهی من باشد ؛ به این نحو که بعد از من هیچکس حق دست زدن به آثار مرا ندارد. بهجز دکتر محمّد معین، اگر چه او مخالف ذوق من باشد. | |||
دکتر محمّد معین حق دارد در آثار من کنجکاوی کند. ضمناً دکتر ابوالقاسم جنّتی عطائی و آل احمد با او باشند؛ به شرطی که هر دو با هم باشند. | |||
ولی هیچیک از کسانی که به پیروی از من شعر صادر فرمودهاند در کار نباشند. دکتر محمّد معین که مَثَل صحیح علم و دانش است، کاغذ پارههای مرا بازدید کند. دکتر محمّد معین که هنوز او را ندیدهام مثل کسی است که او را دیدهام. اگر شرعاً میتوانم قیّم برای ولد خود داشته باشم، دکتر محمّد معین قیّم است؛ ولو اینکه او شعر مرا دوست نداشته باشد. امّا ما در زمانی هستیم که ممکن است همهی این اشخاص نامبرده از هم بدشان بیاید، و چقدر بیچاره است انسان ... !<blockquote></blockquote> | |||
== منابع == | == منابع == | ||
<references /><references /> | <references /><references /> |
ویرایش