۱۳٬۱۳۴
ویرایش
(←منابع) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۸۹: | خط ۸۹: | ||
=== میشل کیلو === | === میشل کیلو === | ||
میشل کیلو از شخصیتهای اپوزیسیون سوریه و از حامیان شورای ملی مقاومت ایران، پیش از این در بخشی از گفتگوهایش با تلویزیون العربیه گفته بود: <blockquote>«در زندان کسی مجاز نبود که نام خودش را حتی به زندانبان بگوید. یک بار زندانبان مرا صدا کرد و نامم را پرسید. شمارهام را به او گفتم ولی او نام اصلیام را خواست. وقتی نام اصلیام را گفتم من را شناخت و تلاش کرد تا با من رابطهای انسانی برقرار کند. یک نیمهشب از من خواست تا به یک سلول انفرادی که در آن یک زن جوان محبوس بود بروم و برای کودک چند سالهٔ آن زن جوان قصه بگویم. وقتی وارد سلول شدم زن از من ترسید و صحبت نمیکرد. به او گفتم دخترم من هم مانند تو یک زندانی هستم. آمدهام که برای کودک تو قصه بگویم. شروع کردم و از پرندهای صحبت کردم که روی شاخه یک درخت نشسته. کودک با تعجب نگاهم میکرد. او نمیدانست که پرنده چیست و درخت چه شکلی دارد. فهمیدم که او در زندان دنیا آمده و هنوز نمیداند دنیای بیرون از زندان چه شکلی دارد. زندانیان میگویند طبقات پایین این زندان تاریک بوده و برخی زندانیان ماهها هیچ نوری دریافت نمیکردند».<ref name=":0">[https://article.mojahedin.org/i/%D8%B4%DA%A9%D9%86%D8%AC%D9%87-%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%B5%DB%8C%D8%AF%D9%86%D8%A7%DB%8C%D8%A7 سایت سازمان مجاهدین خلق ایران مقاله شکنجهگاه صیدنایا]</ref></blockquote>روایت میشل کیلو از زندان صیدنایا، مانند روایت موسوی اردبیلی، قاضیالقضات جمهوری اسلامی در روزگار خمینی است که سال۹۵ منتشر شد. اردبیلی میگوید: <blockquote>«روزی که برای بازدید به زندان اوین رفته بودم متوجه یک در قفلدار شدم. از لاجوردی خواستم در را باز کند، ابتدا قبول نکرد اما پس از اصرار من در را باز کرد. در اتاق که باز شد، چند لحظه سیاهی مطلق بود، بعد چشمهایی دیدم، چندین جفت، که مثل چشم گربه در تاریکی میدرخشید. لاجوردی گفت اینها بچههای زنان زندانی سر موضع هستند. اینجا نگهشان داشتهایم تا پاک شوند و از زندانیان تأثیر نگیرند».<ref name=":0" /></blockquote>مهرماه سال۶۶ منتظری طی نامهیی به خمینی، نوشت: <blockquote>«آیا میدانید در زندان شیراز دختری روزهدار را با جرمی مختصر بلافاصله پس از افطار اعدام کردند؟ آیا | میشل کیلو از شخصیتهای اپوزیسیون سوریه و از حامیان شورای ملی مقاومت ایران، پیش از این در بخشی از گفتگوهایش با تلویزیون العربیه گفته بود: <blockquote>«در زندان کسی مجاز نبود که نام خودش را حتی به زندانبان بگوید. یک بار زندانبان مرا صدا کرد و نامم را پرسید. شمارهام را به او گفتم ولی او نام اصلیام را خواست. وقتی نام اصلیام را گفتم من را شناخت و تلاش کرد تا با من رابطهای انسانی برقرار کند. یک نیمهشب از من خواست تا به یک سلول انفرادی که در آن یک زن جوان محبوس بود بروم و برای کودک چند سالهٔ آن زن جوان قصه بگویم. وقتی وارد سلول شدم زن از من ترسید و صحبت نمیکرد. به او گفتم دخترم من هم مانند تو یک زندانی هستم. آمدهام که برای کودک تو قصه بگویم. شروع کردم و از پرندهای صحبت کردم که روی شاخه یک درخت نشسته. کودک با تعجب نگاهم میکرد. او نمیدانست که پرنده چیست و درخت چه شکلی دارد. فهمیدم که او در زندان دنیا آمده و هنوز نمیداند دنیای بیرون از زندان چه شکلی دارد. زندانیان میگویند طبقات پایین این زندان تاریک بوده و برخی زندانیان ماهها هیچ نوری دریافت نمیکردند».<ref name=":0">[https://article.mojahedin.org/i/%D8%B4%DA%A9%D9%86%D8%AC%D9%87-%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%B5%DB%8C%D8%AF%D9%86%D8%A7%DB%8C%D8%A7 سایت سازمان مجاهدین خلق ایران مقاله شکنجهگاه صیدنایا]</ref></blockquote>روایت میشل کیلو از زندان صیدنایا، مانند روایت موسوی اردبیلی، قاضیالقضات جمهوری اسلامی در روزگار خمینی است که سال۹۵ منتشر شد. اردبیلی میگوید: <blockquote>«روزی که برای بازدید به زندان اوین رفته بودم متوجه یک در قفلدار شدم. از لاجوردی خواستم در را باز کند، ابتدا قبول نکرد اما پس از اصرار من در را باز کرد. در اتاق که باز شد، چند لحظه سیاهی مطلق بود، بعد چشمهایی دیدم، چندین جفت، که مثل چشم گربه در تاریکی میدرخشید. لاجوردی گفت اینها بچههای زنان زندانی سر موضع هستند. اینجا نگهشان داشتهایم تا پاک شوند و از زندانیان تأثیر نگیرند».<ref name=":0" /></blockquote>مهرماه سال۶۶ منتظری طی نامهیی به خمینی، نوشت: <blockquote>«آیا میدانید در زندان شیراز دختری روزهدار را با جرمی مختصر بلافاصله پس از افطار اعدام کردند؟ آیا میدانید در بعضی زندانهای جمهوری اسلامی دختران جوان را بهزور تصرف کردند؟ آیا میدانید چه بسیارند زندانیانی که در اثر شکنجههای بیرویه کور یا کر یا فلج یا مبتلا به دردهای مزمن شدهاند و کسی به داد آنان نمیرسد؟...»<ref>کتاب خاطرات منتظری صفحه ۵۱۱</ref>.</blockquote> | ||
== منابع == | == منابع == |
ویرایش