۲۳۴
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «'''پروانه مجد اسکندری''' در ۲۹اسفند سال ۱۳۱۷، در تهران، چشم به دنیا گشود. پدرش، مصدقی بود و از آزادیخواهان مخالف رضاشاه و مدتی را در زندان سپری کرد. مادرش زنی شاعر پیشه و روشنفکر بود. پروانه اسکندری در چنین خانوادهای رشد یافت و از همان دوران کو...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
| خط ۱: | خط ۱: | ||
'''پروانه مجد اسکندری''' در ۲۹اسفند سال ۱۳۱۷، در تهران، چشم به دنیا گشود. پدرش، مصدقی بود و از آزادیخواهان مخالف رضاشاه و مدتی را در زندان سپری کرد. مادرش زنی شاعر پیشه و روشنفکر بود. پروانه اسکندری در چنین خانوادهای رشد یافت و از همان دوران کودکی با مسائل سیاسی آشنا شد. او در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، فعالیت سیاسیاش را آغاز نمود. پروانه اسکندری عضو انجمن سیاسی- فرهنگی آناهیتا بود. انجمنی که از حزب ملت ایران حمایت میکرد. وی در سال ۱۳۳۹، دانشجوی رشته جامعه شناسی شد و در همین زمان به حزب پانایرانیست پیوست. او در اردیبهشتماه همین سال با آقای داریوش فروهر، ازدواج نمود.آنها در این دوران در دانشگاه با بیژن جزنی ارتباط نزدیک و فعال داشتند. | '''پروانه مجد اسکندری''' (فروهر) در ۲۹اسفند سال ۱۳۱۷، در تهران، چشم به دنیا گشود. پدرش، مصدقی بود و از آزادیخواهان مخالف رضاشاه و مدتی را در زندان سپری کرد. مادرش زنی شاعر پیشه و روشنفکر بود. پروانه اسکندری در چنین خانوادهای رشد یافت و از همان دوران کودکی با مسائل سیاسی آشنا شد. او در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، فعالیت سیاسیاش را آغاز نمود. پروانه اسکندری عضو انجمن سیاسی- فرهنگی آناهیتا بود. انجمنی که از حزب ملت ایران حمایت میکرد. وی در سال ۱۳۳۹، دانشجوی رشته جامعه شناسی شد و در همین زمان به حزب پانایرانیست پیوست. او در اردیبهشتماه همین سال با آقای داریوش فروهر، ازدواج نمود.آنها در این دوران در دانشگاه با بیژن جزنی ارتباط نزدیک و فعال داشتند. | ||
پروانه اسکندری از دوران دبیرستان با اندیشههای دکتر مصدق آشنا شد و به صورت مخفی چند بار با دکتر مصدق ملاقات نمود. او حتی در زمان بستری شدن دکتر مصدق در بیمارستان نجمیه، پرستار ویژهی او شد. او به آرمانهای دکتر مصدق بسیاراعتقاد داشت و تا پایان عمر به آن وفادار ماند. | پروانه اسکندری از دوران دبیرستان با اندیشههای دکتر مصدق آشنا شد و به صورت مخفی چند بار با دکتر مصدق ملاقات نمود. او حتی در زمان بستری شدن دکتر مصدق در بیمارستان نجمیه، پرستار ویژهی او شد. او به آرمانهای دکتر مصدق بسیاراعتقاد داشت و تا پایان عمر به آن وفادار ماند. | ||
| خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
== زندگینامه پروانه اسکندری == | == زندگینامه پروانه اسکندری == | ||
پروانه مجد اسکندری، از مبارزان قدیمی و از اعضای حزب ملت ایران، در ۲۹اسفند سال ۱۳۱۷، در تهران، چشم به دنیا گشود. پدرش از هواداران مصدق بود و از آزادیخواهان مخالف رضاشاه و مدتی را در زندان سپری کرد. مادرش زنی شاعر پیشه و روشنفکر بود. | پروانه مجد اسکندری، از مبارزان قدیمی و از اعضای حزب ملت ایران، در ۲۹اسفند سال ۱۳۱۷، در تهران، چشم به دنیا گشود. پدرش از هواداران مصدق بود و از آزادیخواهان مخالف رضاشاه و مدتی را در زندان سپری کرد. مادرش زنی شاعر پیشه و روشنفکر بود. | ||
[[پرونده:پروانه اسکندری.jpg|جایگزین=دوران دانشجویی|بندانگشتی|پروانه اسکندری]] | |||
پروانه اسکندری در خانوادهای روشنفکر رشد یافت واز همان دوران کودکی با مسائل سیاسی آشنا شد. پروانه اسکندری در دوران دانشآموزی به طرفداری از جنبش ملی شدن صنعت نفت پرداخت که منجر به دستگیری و اخراج وی از مدرسه شد. او در دوران دبیرستان با اندیشههای دکتر محمد مصدق آشنا شد و در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران فعالیت سیاسیاش را آغاز نمود. | پروانه اسکندری در خانوادهای روشنفکر رشد یافت واز همان دوران کودکی با مسائل سیاسی آشنا شد. پروانه اسکندری در دوران دانشآموزی به طرفداری از جنبش ملی شدن صنعت نفت پرداخت که منجر به دستگیری و اخراج وی از مدرسه شد. او در دوران دبیرستان با اندیشههای دکتر محمد مصدق آشنا شد و در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران فعالیت سیاسیاش را آغاز نمود. | ||
| خط ۴۹: | خط ۴۹: | ||
پروانه اسکندری در سال۱۳۷۴، در پاسخ به سوال خبرنگاری دراین باره گفت: <blockquote>«آیا میتواند به تنهایی در خارج از کشور این جبهه مفید باشد؟ در ایران است که این جبهه باید پدید آید و نیروهای خارج ابراز همبستگی میکنند و یک پشتیبانی معنوی است و نیروهایی هم که در اینجا پیرو آنها هستند یقینا از آنها دنباله روی خواهند کرد ولی اصل ایران است، در ایران باید به چنین همبستگی برسیم.»</blockquote>پروانه اسکندری و شوهرش، از یک سو معتقد به تغییر بنیادین حکومت بودند و از سوی دیگر به دنبال روزنهی امیدی در داخل ایران، برای رسیدن به این خواسته میگشتند. | پروانه اسکندری در سال۱۳۷۴، در پاسخ به سوال خبرنگاری دراین باره گفت: <blockquote>«آیا میتواند به تنهایی در خارج از کشور این جبهه مفید باشد؟ در ایران است که این جبهه باید پدید آید و نیروهای خارج ابراز همبستگی میکنند و یک پشتیبانی معنوی است و نیروهایی هم که در اینجا پیرو آنها هستند یقینا از آنها دنباله روی خواهند کرد ولی اصل ایران است، در ایران باید به چنین همبستگی برسیم.»</blockquote>پروانه اسکندری و شوهرش، از یک سو معتقد به تغییر بنیادین حکومت بودند و از سوی دیگر به دنبال روزنهی امیدی در داخل ایران، برای رسیدن به این خواسته میگشتند. | ||
او بعدها پس از قدرت گرفتن اصلاح طلبان، درپاسخ به سوالی درباره ناامیدی از امکان تغییرات اساسی گفت: <blockquote>«وقتی یك چارچوبی نادرست است و از انسجام برخوردار نیست و قوانین واپسگرایی بر آن حاكم است ، چگونه میتوانیم تصور كنیم كه در این مجموعه، یكی از این مهرهها، هر چقدر هم خوب و پاكیزه و با پشتوانهی خوب، ولی این مهره را بردارید و به جایش مهرهی دیگری بگذارید، آیا كارساز خواهد بود؟ در جمهوری اسلامی، امروز كل نظام است كه به زیر علامت سوال رفته است. ما معتقدیم تا زمانی كه دین به این شكل در حاكمیت قرار دارد، ممكن نیست بتوان به بهروزی و بهكرد دسترسی پیدا كرد. به همین دلیل هم بر این باوریم كه باید دین از دولت جدا شود و مردمسالاری را حاكم بر جامعه بكنیم. آن وقت وقتی مردم اعتبار واقعی و انسانی خودشان را به دست آوردند، در راستای برداشتن این سدهایی كه در برابرشان پدید آمده، خودشان تلاش خواهند كرد.» </blockquote>آنها با تحریم انتخابات و وظیفه ملی دانستن تحریم انتخابات جمهوری اسلامی و نقد ساختارهای بازدارندهی حاکمیت مردم در جمهوری اسلامی و انتشار اعلامیهای با امضای دبیرخانهی حزب ملت، با عنوان در راستای لغو کیفر اعدام، به تلاش و مبارزه خود ادامه دادند. | او بعدها پس از قدرت گرفتن اصلاح طلبان، درپاسخ به سوالی درباره ناامیدی از امکان تغییرات اساسی گفت: <blockquote>«وقتی یك چارچوبی نادرست است و از انسجام برخوردار نیست و قوانین واپسگرایی بر آن حاكم است ، چگونه میتوانیم تصور كنیم كه در این مجموعه، یكی از این مهرهها، هر چقدر هم خوب و پاكیزه و با پشتوانهی خوب، ولی این مهره را بردارید و به جایش مهرهی دیگری بگذارید، آیا كارساز خواهد بود؟ در جمهوری اسلامی، امروز كل نظام است كه به زیر علامت سوال رفته است. ما معتقدیم تا زمانی كه دین به این شكل در حاكمیت قرار دارد، ممكن نیست بتوان به بهروزی و بهكرد دسترسی پیدا كرد. به همین دلیل هم بر این باوریم كه باید دین از دولت جدا شود و مردمسالاری را حاكم بر جامعه بكنیم. آن وقت وقتی مردم اعتبار واقعی و انسانی خودشان را به دست آوردند، در راستای برداشتن این سدهایی كه در برابرشان پدید آمده، خودشان تلاش خواهند كرد.» </blockquote> | ||
[[پرونده:پروانه اسکندری و داریوش فروهر.jpg|جایگزین=پروانه و داریوش فروهر در گرامیداشت دکتر مصدق|بندانگشتی|پروانه اسکندری و داریوش فروهر]] | |||
پروانه در سال ۱۳۷۴ بر سر مزار دکتر مصدق گفت: <blockquote>«وقتی به او میاندیشم، از او میگویم، قطره قطره آب میشوم. از او گفتن تاریخ را ورق زدن است. مصدق آفتاب زندگی بخشی است كه از كوهساران تاریك و خاموش و فراموش شدهی تاریخ طلوع كرد و جامعهی زیر سلطه و ستم كشیدهی ایران را در راستای هدفی روشن به تكاپو برانگیخت.»</blockquote>اعتقاد او به آرمانهای دکتر مصدق چنان ژرف و عمیق بود که میتوان در نوشتههای او آنرا یافت او درباره دکتر مصدق، چنین نوشت:<blockquote>«ﺍﺯ ﺍﻭ ﺳﺨﻦ ﮔﻔﺘﻦ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺭﺍ ﻭﺭﻕ ﺯﺩﻥ ﺍﺳﺖ. ﺗﺎﺭﯾﺦ ﻛﻤﺘﺮ ﻛﺴﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﭼﻮﻧﺎﻥ ﺍﻭ ﭘﺎﻙ ﻭ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺟﺎﻥﮔﺪﺍﺯﯼ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺑﺨﺶ ﻋﻤﺪﻩﺍﯼ ﺍﺯ ﻋﻤﺮﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻭ ﺗﺒﻌﯿﺪ ... ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍنهایش ﺩﺭ ﺯﻧﺠﯿﺮ ﺍﺳﺘﻌﻤﺎﺭ ﻭ ﺍﺳﺘﺒﺪﺍﺩ ... ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻨﯿﻦ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺩ ﺁﺭﻣﺎنهایش، ﻣﻠﺘﺶ ﺭﺍ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺑﺨﺸﺪ، ﺩﯾﮕﺮ ﻣﺮﮒ ﺳﺮﭼﺸﻤﻪ ﻋﺪﻡ ﻧﯿﺴﺖ . ﺟﻮﯾﺒﺎﺭﯼ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﻣﯽﯾﺎﺑﺪ...»<ref name=":1" /> </blockquote>رفتار سیاسی پروانه اسکندری با خشم بیپروایی خاصی همراه بود که در برابر بی عدالتی بیان میکرد. | آنها با تحریم انتخابات و وظیفه ملی دانستن تحریم انتخابات جمهوری اسلامی و نقد ساختارهای بازدارندهی حاکمیت مردم در جمهوری اسلامی و انتشار اعلامیهای با امضای دبیرخانهی حزب ملت، با عنوان در راستای لغو کیفر اعدام، به تلاش و مبارزه خود ادامه دادند.پروانه در سال ۱۳۷۴ بر سر مزار دکتر مصدق گفت: <blockquote>«وقتی به او میاندیشم، از او میگویم، قطره قطره آب میشوم. از او گفتن تاریخ را ورق زدن است. مصدق آفتاب زندگی بخشی است كه از كوهساران تاریك و خاموش و فراموش شدهی تاریخ طلوع كرد و جامعهی زیر سلطه و ستم كشیدهی ایران را در راستای هدفی روشن به تكاپو برانگیخت.»</blockquote>اعتقاد او به آرمانهای دکتر مصدق چنان ژرف و عمیق بود که میتوان در نوشتههای او آنرا یافت او درباره دکتر مصدق، چنین نوشت:<blockquote>«ﺍﺯ ﺍﻭ ﺳﺨﻦ ﮔﻔﺘﻦ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺭﺍ ﻭﺭﻕ ﺯﺩﻥ ﺍﺳﺖ. ﺗﺎﺭﯾﺦ ﻛﻤﺘﺮ ﻛﺴﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﭼﻮﻧﺎﻥ ﺍﻭ ﭘﺎﻙ ﻭ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺟﺎﻥﮔﺪﺍﺯﯼ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺑﺨﺶ ﻋﻤﺪﻩﺍﯼ ﺍﺯ ﻋﻤﺮﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻭ ﺗﺒﻌﯿﺪ ... ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍنهایش ﺩﺭ ﺯﻧﺠﯿﺮ ﺍﺳﺘﻌﻤﺎﺭ ﻭ ﺍﺳﺘﺒﺪﺍﺩ ... ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻨﯿﻦ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺩ ﺁﺭﻣﺎنهایش، ﻣﻠﺘﺶ ﺭﺍ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺑﺨﺸﺪ، ﺩﯾﮕﺮ ﻣﺮﮒ ﺳﺮﭼﺸﻤﻪ ﻋﺪﻡ ﻧﯿﺴﺖ . ﺟﻮﯾﺒﺎﺭﯼ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﻣﯽﯾﺎﺑﺪ...»<ref name=":1" /> </blockquote>رفتار سیاسی پروانه اسکندری با خشم بیپروایی خاصی همراه بود که در برابر بی عدالتی بیان میکرد. | ||
او در مراسم گرامیداشت هما دارابی نیز که در اعتراض به حجاب اجباری زنان خودسوزی کرده بود، گفت:<blockquote>«از او هیچ شكوه و ناله به یاد هیچكس نمیآید، تا آخرین لحظههای سوختن. و چنین بود كه زندگی زنی آزاده، سربلند، بیهمانند، با اندوختهای بزرگ از دانش زمان، وقتی در محدودهای تنگ به زندان كشیده شد، با شعلههای آتش، جهان را فرا گرفت و فریاد شد. فریاد اعتراض به پلشتی و فساد، ستمكاری و خودكامگی، مردم فریبی و واپسگرایی. در برابر زور تسلیم نشد، با ستم نساخت، آتشی كه در درونش از آنهمه بیداد شعله ور بود، آتش فشان گردید، فروزان شد، شراره بر تن شب كشید، شعر شعله | او در مراسم گرامیداشت هما دارابی نیز که در اعتراض به حجاب اجباری زنان خودسوزی کرده بود، گفت:<blockquote>«از او هیچ شكوه و ناله به یاد هیچكس نمیآید، تا آخرین لحظههای سوختن. و چنین بود كه زندگی زنی آزاده، سربلند، بیهمانند، با اندوختهای بزرگ از دانش زمان، وقتی در محدودهای تنگ به زندان كشیده شد، با شعلههای آتش، جهان را فرا گرفت و فریاد شد. فریاد اعتراض به پلشتی و فساد، ستمكاری و خودكامگی، مردم فریبی و واپسگرایی. در برابر زور تسلیم نشد، با ستم نساخت، آتشی كه در درونش از آنهمه بیداد شعله ور بود، آتش فشان گردید، فروزان شد، شراره بر تن شب كشید، شعر شعله ور آزادی شد.»</blockquote>پروانه اسکندری را، در اشعار او نیز می توان یافت، چنانکه سیمین بهبهانی، اشعار او را زندگی مکتوب پروانه، توصیف کرد و با یادداشتی بر اشعار او نوشت: <blockquote>«با شعر پروانه، پس از فاجعهٔ قتلش آشنا شدم. پیش از آن میدانستم که شعر میگوید، اما هیچگاه از زبان خودش نشنیده بودم، بس که فروتن بود. او زنی با احساس، صادق، بافرهنگ و میهنپرست بود، آنچنان که من میشناختمش، یکی از نوادر ایّام...این دو روزی که با شعرهایش سرگرم بودم در واقع زندگی او را به صورت مکتوب مرور میکردم که سرشار از صداقت و شهامت بود. تمام مدتی که میخواندم بُغض در گلو داشتم و اشک در چشم. سخن دلش بود و بر دلم مینشست...سه درونمایهی شعر او عشق است و وطنپرستی و مبارزه در راه حق و آزادی.پروانه جویای نور بود و سراپا شعله شد و درخشید و جان داد، باشد که خون ناحق او ستمگر را چندان امان ندهد که شب را سحر کند. وطن جان اوست، بیجان نمیتواند زیست، و مصدق پدر است، پناهگاه است، مظهر سربلندی ایران است.» «کتاب شاید یک روز»</blockquote> | ||
== نحوهی قتل پروانه اسکندری و داریوش فروهر == | == نحوهی قتل پروانه اسکندری و داریوش فروهر == | ||
| خط ۸۰: | خط ۸۰: | ||
پس از آنکه از بیهوشی پروانه مطمئن شدند علی محسنی بیست و پنج ضربه کارد بر قلب او فرود میآورد. | پس از آنکه از بیهوشی پروانه مطمئن شدند علی محسنی بیست و پنج ضربه کارد بر قلب او فرود میآورد. | ||
دکتر بهروز برومند که چند و چون جنایت را با شهامت به یکی از رادیوهای فارسی زبان برون مرزی باز میگوید: | دکتر بهروز برومند که چند و چون جنایت را با شهامت به یکی از رادیوهای فارسی زبان برون مرزی باز میگوید:<blockquote>«معاینهی پزشکی فروهر را به عمل آوردم؛ اما یارای آن را نیافتم که پیکر پروانه فروهر را معاینه کنم. نتیجهی معاینهی من و معاینهی پزشک قانونی این است: با هر دو پیش از کُشتن بدرفتاری بسیار شده است. ضربههای کارد وقتی وارد شدهاند که هر دو به حالت فلج درآمده بودند. نخست آنها را به حالت فلج درآورده و سپس سلاخیشان کردهاند. به هر یک از آنها دست کم ۱۵ ضربه کارد وارد شده است. هر دو در طبقهی بالا بودهاند. نخست پروانه را در حضور شوهرش کشتهاند و سپس او را که هنوز زنده بوده است به طبقهی پایین آورده و سلاخی کردهاند.»</blockquote>دکتر برومند این واقعیت را نیز فاش میکند که نیروهای انتظامی و مأمورینی که از سوی وزارت اطلاعات به محل وقوع جنایت فرستاده میشوند، بیدرنگ همه، همهی دوستان و بستگانِ ماتمگرفتهی فروهرها را که حالا در گوشهای از حیاط خانه وارفتهاند، از آنجا بیرون میکنند و حیاط و خانه را به تصرف خود درمیآورند. اعتراض و التماس نزدیکترین خویشان قربانیان هم که از هر گوشهی شهر به این خانه سرازیر شدهاند، به جایی نمیرسد. حدود نیمه شب، اما میگذارند مادر و خواهر پروانه و برادر داریوش فروهر و چند تنی دیگر از نزدیکترین کسانِ به خونخفتگان وارد حیاط خانه شوند؛ و نه حتا وارد ساختمان. همین. وگرنه تا ده روز پس از این رویداد، یعنی تا سهشنبه دهم آذر، خانه در تصرف مأموران انتظامی و امنیتی حکومت میماند. این را آرش، فرزند پروانه و داریوش فروهر گواهی داده است:<blockquote>«با آنکه ما از مقامات قضایی حکم تحویل خانه را گرفته بودیم، مأموران امنیتی به این حکم اعتنا نکردند و تا کارشان تمام نشد ما را به داخل خانه راه ندادند. وقتی آنها رفتند و ما به داخل خانه وارد شدیم، آنجا را مانند یک زبالهدان آشفته یافتیم. همه جا را زیر و رو کرده و تمام پروندهها و یادداشتها و اوراق و اسناد خصوصی پدرم را با خود برده بودند. از جمله دفتری را که پدرم خاطرات خود را در آن مینوشت.»</blockquote> | ||
دکتر برومند این واقعیت را نیز فاش میکند که نیروهای انتظامی و مأمورینی که از سوی وزارت اطلاعات به محل وقوع جنایت فرستاده میشوند، بیدرنگ همه، همهی دوستان و بستگانِ ماتمگرفتهی فروهرها را که حالا در گوشهای از حیاط خانه وارفتهاند، از آنجا بیرون میکنند و حیاط و خانه را به تصرف خود درمیآورند. اعتراض و التماس نزدیکترین خویشان قربانیان هم که از هر گوشهی شهر به این خانه سرازیر شدهاند، به جایی نمیرسد. حدود نیمه شب، اما میگذارند مادر و خواهر پروانه و برادر داریوش فروهر و چند تنی دیگر از نزدیکترین کسانِ به خونخفتگان وارد حیاط خانه شوند؛ و نه حتا وارد ساختمان. همین. وگرنه تا ده روز پس از این رویداد، یعنی تا سهشنبه دهم آذر، خانه در تصرف مأموران انتظامی و امنیتی حکومت میماند. این را آرش، فرزند پروانه و داریوش فروهر گواهی داده است: | |||
== منابع == | |||
ویرایش