علی صیاد شیرازی: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
ویراستاری قبل از انتشار مقاله
بدون خلاصۀ ویرایش
(ویراستاری قبل از انتشار مقاله)
خط ۷۶: خط ۷۶:
}}
}}


'''علی صیاد شیرازی،''' زاده‌ی۲۴ خرداد ۱۳۲۳ ـ درگذشته‌ی ۲۱ فروردین ۱۳۷۸، سرلشگر ارتش جمهوری اسلامی بود. او در شهرستان درگز به دنیا آمد. دیپلم متوسطه را در تهران گرفت و در سال ۱۳۴۳ وارد دانشکده‌ی افسری شد.<ref name=":2" /> در سال ۱۳۴۶ با درجه‌ی ستوان دومی در رسته‌ی توپخانه فارغ‌التحصیل شد. او ابتدا به لشگر ۲ تبریز رفت و سپس به لشگر ۸۱ زرهی کرمانشاه منتقل شد. علی صیاد شیرازی مدتی برای گذراندن دوره‌ی نظامی به آمریکا رفت.<ref name=":0" />  
'''علی صیاد شیرازی،''' زاده‌ی۲۴ خرداد ۱۳۲۳ ـ درگذشته‌ی ۲۱ فروردین ۱۳۷۸، سرلشگر ارتش جمهوری اسلامی بود. او در شهرستان درگز به دنیا آمد. دیپلم متوسطه را در تهران گرفت و در سال ۱۳۴۳ وارد دانشکده‌ی افسری شد.<ref name=":2" /> در سال ۱۳۴۶ با درجه‌ی ستوان دومی در رسته‌ی توپخانه فارغ‌التحصیل شد. ابتدا به لشگر ۲ تبریز رفت و سپس به لشگر ۸۱ زرهی کرمانشاه منتقل شد. علی صیاد شیرازی مدتی برای گذراندن دوره‌ی نظامی به آمریکا رفت.<ref name=":0" />  


او پس از [[انقلاب ضد سلطنتی]] با درجه سروانی وارد ارتش جمهوری اسلامی شد. با فرمان [[روح‌الله خمینی|خمینی]] به عنوان فرمانده مخصوص کردستان منصوب شد و به سرکوب و کشتار مردم کردستان پرداخت. در سال ۱۳۶۰ فرمانده نیروی زمینی ارتش شد و ۵ سال در این سمت باقی ماند. در سال ۱۳۶۶ با حکم [[روح‌الله خمینی]] نماینده‌ی او در شورای عالی دفاع شد.  
وی پس از [[انقلاب ضد سلطنتی]] با درجه سروانی وارد ارتش جمهوری اسلامی شد. با فرمان [[روح‌الله خمینی|خمینی]] به عنوان فرمانده مخصوص کردستان منصوب شد و به سرکوب و کشتار مردم کردستان پرداخت. در سال ۱۳۶۰ فرمانده نیروی زمینی ارتش شد و ۵ سال در این سمت باقی ماند. در سال ۱۳۶۶ با حکم [[روح‌الله خمینی]] نماینده‌ی او در شورای عالی دفاع شد.  


پس از پایان جنگ و مرگ خمینی و جانشینی او توسط [[سید علی خامنه ای|خامنه‌ای]] در سال ۱۳۷۲ به عنوان جانشین فرماندهی ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی منصوب شد و تا زمان مرگش در این سمت باقی ماند. صیاد شیرازی پنج روز قبل از مرگش توسط خامنه‌ای به درجه‌ی سرلشگری ارتقاء یافت.<ref name=":1" />
پس از پایان جنگ و مرگ خمینی و جانشینی او توسط [[سید علی خامنه ای|خامنه‌ای]] در سال ۱۳۷۲ به عنوان جانشین فرماندهی ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی منصوب شد و تا زمان مرگش در این سمت باقی ماند. صیاد شیرازی پنج روز قبل از مرگش توسط خامنه‌ای به درجه‌ی سرلشگری ارتقاء یافت.<ref name=":1" />
خط ۱۰۳: خط ۱۰۳:
صیاد شیرازی در روز ۱۹ بهمن ۱۳۵۷ بازداشت انفرادی شد و روز ۲۲ بهمن با پیروزی [[انقلاب ضد سلطنتی]] از بازداشت خارج شد. صیاد شیرازی پس از انقلاب با درجه سروانی وارد ارتش جمهوری اسلامی شد. او برای استقرار حاکمیت جمهوری اسلامی و قبولاندن آن به پرسنل ارتش بسیار فعال بود.<ref name=":0" />
صیاد شیرازی در روز ۱۹ بهمن ۱۳۵۷ بازداشت انفرادی شد و روز ۲۲ بهمن با پیروزی [[انقلاب ضد سلطنتی]] از بازداشت خارج شد. صیاد شیرازی پس از انقلاب با درجه سروانی وارد ارتش جمهوری اسلامی شد. او برای استقرار حاکمیت جمهوری اسلامی و قبولاندن آن به پرسنل ارتش بسیار فعال بود.<ref name=":0" />


سرگرد [[محمود بنی‌هاشمی]]، فرمانده‌ی سابق پشتیبانی دانشکده‌ی افسری در مورد سوابق صیاد شیرازی در ارتش شاهنشاهی می‌گوید: <blockquote>«پرسنل میهن‌پرست ارتش، افسران و درجه‌دارها همه مخالف جنگ بودند؛ به‌دلیلی واضح، چون جنگ مشروعیت نداشت. جنگی که خمینی ضدبشر به‌منظور دستیابی به اهداف تجاوزکارانه خودش به‌راه انداخت. از طرفی عناصری مثل صیاد شیرازی بودند که در ارتش به‌حساب نمی‌آمدند و برای این‌که به جاه و مقام برسند، کارهایی کردند که الآن می‌گویم.  
سرگرد [[محمود بنی‌هاشمی]]، فرمانده‌ی سابق پشتیبانی دانشکده‌ی افسری در مورد سوابق صیاد شیرازی در ارتش شاهنشاهی می‌گوید: <blockquote>«پرسنل میهن‌پرست ارتش، افسران و درجه‌دارها همه مخالف جنگ بودند؛ به‌دلیلی واضح، چون جنگ مشروعیت نداشت. جنگی که خمینی ضدبشر به‌منظور دستیابی به اهداف تجاوزکارانه خودش به‌راه انداخت. از طرفی عناصری مثل صیاد شیرازی بودند که در ارتش به‌حساب نمی‌آمدند و برای این‌که به جاه و مقام برسند، کارهایی کردند که الآن می‌گویم. با صیاد شیرازی از زمان دانشکده افسری بودیم. او یکی از کسانی بود که با ضداطلاعات ارتش به‌طور رسمی بر ضد بقیه بچه‌ها که از جمله دوستانش بودند همکاری می‌کرد. از جمله یکی از استادها در کلاس درس مطلبی علیه تیمسارها گفت و او آن را اطلاع داد و باعث شد آن افسر را از کار بردارند و تبعیدش کنند.»<ref>[https://news.mojahedin.org/i/news/164233 جنگ ایران و عراق - طلسم جنگ (۱۰) - فرماندهان جن]گ - سایت مجاهد</ref></blockquote>
 
با صیاد شیرازی از زمان دانشکده افسری بودیم. او یکی از کسانی بود که با ضداطلاعات ارتش به‌طور رسمی بر ضد بقیه بچه‌ها که از جمله دوستانش بودند همکاری می‌کرد. از جمله یکی از استادها در کلاس درس مطلبی علیه تیمسارها گفت و او آن را اطلاع داد و باعث شد آن افسر را از کار بردارند و تبعیدش کنند.»<ref>[https://news.mojahedin.org/i/news/164233 جنگ ایران و عراق - طلسم جنگ (۱۰) - فرماندهان جن]گ - سایت مجاهد</ref></blockquote>


=== صیاد شیرازی پس از انقلاب ===
=== صیاد شیرازی پس از انقلاب ===
خط ۱۴۱: خط ۱۳۹:
چون نداریم که دشمن از یک محور، سرش را بیندازد پایین، جلو بیاید. ماهیتش چیست؟ گفت ما هیچی نمی‌دانیم. گفتم حالا من چه کار باید بکنم؟ گفت می‌خواستم خواهش کنم بیایید بروید منطقه…</blockquote><blockquote>با هواپیما [رفتیم] ساعت ده و نیم شب، به کرمانشاه که رسیدیم، دیدیم خیلی وضعیت غیرعادی است… تیمسار شمخانی هم بعداً رسیدند و نشستیم تا ساعت یک‌ونیم شب ما باز هم از هیچ‌چیز نتوانستیم سر در بیاوریم. تا این‌که دیدیم یک پاسداری آمد توی قرارگاه، سراسیمه و گفت که من در اسلام‌آباد غرب بودم، دیدم که منافقین وارد شهر شدند، شهر را گرفتند… و الآن دارند بکوب می‌خواهند بیایند طرف کرمانشاه. یعنی ساعت یک‌ونیم شب ما تازه فهمیدیم، دشمن کیه؟ و برای چی آمده.</blockquote><blockquote>… هیچ نیرویی در کرمانشاه در دست ما نبود. مشورت کردیم. گفتیم، دو تا نیروی دم دست هست، یکی پایگاه هوانیروز کرمانشاه است. یکی هم پایگاه سوم شکاری نیروی هوایی ارتش در همدان، این دو تا می‌توانند ما را کمک کند…</blockquote><blockquote>ساعت ۵ صبح که من رفتم، دیدم همه خلبانهای هوانیروز آماده بودند، برایشان توجیه کردم که وضعیت خیلی نگران‌کننده است، ما چاره‌یی نداریم، تا وقتی که نیروهایی را از زمین بتوانیم جمع‌آوری کنیم، برای مقابله با اینها، مجبوریم از هوا جلوشان را بگیریم.</blockquote><blockquote>... رسیدم به تنگه چهارزبر دیدم وضعیت غیرعادی است… من رفتم از داخل دشت، خلبان‌ها را توجیه کردم، گفتم این ستون، دشمن است. همین را بزنید! به یکی از خلبان‌ها گفتم، شروع کن تا بقیه بیایند. یکی از خلبانها رفت جلو و برگشت. گفتم چرا برگشتی؟ گفت: بابا خودی هستند، من اینها را چطوری بزنم؟ هر چه به او اصرار کردم، گفت، نه! من می‌ترسم، نگرانم، که فردا ما را تسلیم دادگاه انقلاب نکنند…</blockquote><blockquote>خیلی ناراحت شدم، من خیلی عصبانی بودم، ناراحت بودم، اما خودم هم دلم هم نمی‌آمد چیز بدی به او بگویم. بعد گفتم مرد حسابی من با این مسئولیتم آمدم، شما راحت بزنید. شما نگران نباشید…</blockquote><blockquote>یعنی ۲۴ساعت طول کشید که از جنوب هم سپاه و نیروهایش رسید. فرمانده نیروی زمینی ارتش هم در محور قلاجه به طرف سه‌راهی اسلام‌آباد بود. هر چه امکانات داشت، نیرو داشت، هلیکوپتر داشت، از آن‌طرف می‌زد. هرکس از هرجا که بود، تمرکز نیرو می‌کرد. توپخانه‌ها فعال شدند. در نتیجه، اینها ستونشان بین گردنه چارزبر و گردنه حسن‌آباد همین‌طوری چسبیده بودند.  
چون نداریم که دشمن از یک محور، سرش را بیندازد پایین، جلو بیاید. ماهیتش چیست؟ گفت ما هیچی نمی‌دانیم. گفتم حالا من چه کار باید بکنم؟ گفت می‌خواستم خواهش کنم بیایید بروید منطقه…</blockquote><blockquote>با هواپیما [رفتیم] ساعت ده و نیم شب، به کرمانشاه که رسیدیم، دیدیم خیلی وضعیت غیرعادی است… تیمسار شمخانی هم بعداً رسیدند و نشستیم تا ساعت یک‌ونیم شب ما باز هم از هیچ‌چیز نتوانستیم سر در بیاوریم. تا این‌که دیدیم یک پاسداری آمد توی قرارگاه، سراسیمه و گفت که من در اسلام‌آباد غرب بودم، دیدم که منافقین وارد شهر شدند، شهر را گرفتند… و الآن دارند بکوب می‌خواهند بیایند طرف کرمانشاه. یعنی ساعت یک‌ونیم شب ما تازه فهمیدیم، دشمن کیه؟ و برای چی آمده.</blockquote><blockquote>… هیچ نیرویی در کرمانشاه در دست ما نبود. مشورت کردیم. گفتیم، دو تا نیروی دم دست هست، یکی پایگاه هوانیروز کرمانشاه است. یکی هم پایگاه سوم شکاری نیروی هوایی ارتش در همدان، این دو تا می‌توانند ما را کمک کند…</blockquote><blockquote>ساعت ۵ صبح که من رفتم، دیدم همه خلبانهای هوانیروز آماده بودند، برایشان توجیه کردم که وضعیت خیلی نگران‌کننده است، ما چاره‌یی نداریم، تا وقتی که نیروهایی را از زمین بتوانیم جمع‌آوری کنیم، برای مقابله با اینها، مجبوریم از هوا جلوشان را بگیریم.</blockquote><blockquote>... رسیدم به تنگه چهارزبر دیدم وضعیت غیرعادی است… من رفتم از داخل دشت، خلبان‌ها را توجیه کردم، گفتم این ستون، دشمن است. همین را بزنید! به یکی از خلبان‌ها گفتم، شروع کن تا بقیه بیایند. یکی از خلبانها رفت جلو و برگشت. گفتم چرا برگشتی؟ گفت: بابا خودی هستند، من اینها را چطوری بزنم؟ هر چه به او اصرار کردم، گفت، نه! من می‌ترسم، نگرانم، که فردا ما را تسلیم دادگاه انقلاب نکنند…</blockquote><blockquote>خیلی ناراحت شدم، من خیلی عصبانی بودم، ناراحت بودم، اما خودم هم دلم هم نمی‌آمد چیز بدی به او بگویم. بعد گفتم مرد حسابی من با این مسئولیتم آمدم، شما راحت بزنید. شما نگران نباشید…</blockquote><blockquote>یعنی ۲۴ساعت طول کشید که از جنوب هم سپاه و نیروهایش رسید. فرمانده نیروی زمینی ارتش هم در محور قلاجه به طرف سه‌راهی اسلام‌آباد بود. هر چه امکانات داشت، نیرو داشت، هلیکوپتر داشت، از آن‌طرف می‌زد. هرکس از هرجا که بود، تمرکز نیرو می‌کرد. توپخانه‌ها فعال شدند. در نتیجه، اینها ستونشان بین گردنه چارزبر و گردنه حسن‌آباد همین‌طوری چسبیده بودند.  


هر چه اینها را می‌زدیم، درست به جایشان باز سبز می‌شد. با یک حالت خیره‌سرانه می‌خواستند رد بشوند…</blockquote><blockquote>حتی یک نفربر آنها از روی خاکریز ما رد شد، ولی با آر.پی. جی زدندش، همه دست‌ها را بالا کردند و آمدند پائین، اینها هم به‌هرحال تسلیم شدند، اما تا رسیدند یک نارنجک انداختند توی بچه‌های ما، بچه‌های ما را شهید کردند…</blockquote><blockquote>اینها طوری بود که بعضیهایشان را تعقیب که می‌کردند، به داخل شیارها می‌رفتند، شیارها بن‌بست بود. می‌دیدند نیامدند بیرون، صدایشان هم در نمی‌آید، تیراندازی هم نمی‌کنند، بعد از چند روز با احتیاط که می‌رفتند، می‌دیدند همه مرده‌اند. به این سادگی وقتی وضعیت را در تنگنا می‌دیدند، سیانور می‌خوردند و خودشان را می‌کشتند و از بین می‌رفتند…</blockquote><blockquote>در مسیری که می‌رفتیم به مرز، جاده را کنترل می‌کردم، ببینم چه خبر است؟ دیدم ترددهای خیلی سریعی بعضی جاها از منافقین هست که فقط دست آنها بود. بعد از اسلام‌آباد، دیدم یک خودروی استیشن دارد با سرعت می‌رود. من حقیقتش دلم نیآمد که ازش بگذریم. به خلبان کبرا گفتم، از این بغل با توپت این را ترتیبش را بده. این حیف است که در برود. گفت، اطاعت می‌شه.  
هر چه اینها را می‌زدیم، درست به جایشان باز سبز می‌شد. با یک حالت خیره‌سرانه می‌خواستند رد بشوند…</blockquote><blockquote>حتی یک نفربر آنها از روی خاکریز ما رد شد، ولی با آر.پی. جی زدندش، همه دست‌ها را بالا کردند و آمدند پائین، اینها هم به‌هرحال تسلیم شدند، اما تا رسیدند یک نارنجک انداختند توی بچه‌های ما، بچه‌های ما را شهید کردند…</blockquote><blockquote>اینها طوری بود که بعضی‌هایشان را تعقیب که می‌کردند، به داخل شیارها می‌رفتند، شیارها بن‌بست بود. می‌دیدند نیامدند بیرون، صدایشان هم در نمی‌آید، تیراندازی هم نمی‌کنند، بعد از چند روز با احتیاط که می‌رفتند، می‌دیدند همه مرده‌اند. به این سادگی وقتی وضعیت را در تنگنا می‌دیدند، سیانور می‌خوردند و خودشان را می‌کشتند و از بین می‌رفتند…</blockquote><blockquote>در مسیری که می‌رفتیم به مرز، جاده را کنترل می‌کردم، ببینم چه خبر است؟ دیدم ترددهای خیلی سریعی بعضی جاها از منافقین هست که فقط دست آنها بود. بعد از اسلام‌آباد، دیدم یک خودروی استیشن دارد با سرعت می‌رود. من حقیقتش دلم نیآمد که ازش بگذریم. به خلبان کبرا گفتم، از این بغل با توپت این را ترتیبش را بده. این حیف است که در برود. گفت، اطاعت می‌شه.  


یک‌دفعه نگاه کردم، دیگر این هلیکوپتر کبرا رفته مثل این‌که می‌خواهد بگیردش. رفته روی سرش، تا آمدم با بی‌سیم بهش بگویم که: باباجان از بغل گفتم بزن، اینها مسلحند! دیدم هلیکوپتر خورد به زمین، یک دود غلیظ مثل قارچ بلند شد. من هم مثل این‌که دود از کله‌ام بلند شد.  
یک‌دفعه نگاه کردم، دیگر این هلیکوپتر کبرا رفته مثل این‌که می‌خواهد بگیردش. رفته روی سرش، تا آمدم با بی‌سیم بهش بگویم که: باباجان از بغل گفتم بزن، اینها مسلحند! دیدم هلیکوپتر خورد به زمین، یک دود غلیظ مثل قارچ بلند شد. من هم مثل این‌که دود از کله‌ام بلند شد.  
خط ۱۴۷: خط ۱۴۵:
گفتم ای کاش که دستور بهش اصلاً نداده بودیم. این چرا اینطوری شد؟ خلبان ما گفت که برویم نجاتشان بدهیم. گفتم ما الآن برویم؟ ما که مسلح نیستیم. پس بگذار برویم با هلیکوپتر کبرای بعدی، هلیکوپتر کبرای بعدی هم تفنگش گیر کرده بود، نمی‌توانست ما را پشتیبانی کند، معلوم بود هر کسی را توی صحنه دیگر می‌زدندش …</blockquote><blockquote>در نتیجه در طرحشان این بود که ۳۰تیپ، تیپ‌هایشان حدود ۱۵۰نفر بودند. به‌اصطلاح خودشان، هر نفر را در مقایسه برابر با ۱۰نفر یا بیشتر می‌دانستند. مجهز به تمام سلاحهای مدرن، حساب‌شده، پیش‌بینی و خبرسازی در شهرها، در مسیر کرمانشاه، همدان، آوج، و تاکستان و قزوین تا خود تهران.</blockquote><blockquote>… این صحنه خیلی عجیب بود، یعنی پلیدترین دشمنان ما، یعنی منافقین، کثیف‌ترین دشمنان ما، مجهز به‌امکانات مدرن راه افتاده بودند، از مسیر سرپل‌ذهاب و گردنه پاتاق و کرند و اسلام‌آبادغرب روبه طرف کرمانشاه… که می‌خواستند در مسیر همدان و آوج و قزوین بیایند تا میدان آزادی و بگویند که ما قهرمانان خلق هستیم.»<ref>[https://news.mojahedin.org/i/news/127334 اعترافهای صیاد شیرازی درباره عملیات فروغ جاویدان] - سایت مجاهد</ref></blockquote>آن‌چنان‌که از اظهارات صیاد شیرازی در مصاحبه با تلویزیون جمهوری اسلامی در تاریخ ۶ مرداد ۷۷ پیداست، بسیاری از  سربازان و درجه‌داران و افسران و هم‌چنین اغلب خلبانان، حاضر به مقابله با ارتش آزادی‌بخش نبودند، اما صیادشیرازی به آنها دستور مؤکد برای شلیک می‌داد و شخصاً سوار هلیکوپتر توپدار شده و رزمندگان ارتش آزادی‌بخش را هدف قرار می‌داد.<ref name=":1" />
گفتم ای کاش که دستور بهش اصلاً نداده بودیم. این چرا اینطوری شد؟ خلبان ما گفت که برویم نجاتشان بدهیم. گفتم ما الآن برویم؟ ما که مسلح نیستیم. پس بگذار برویم با هلیکوپتر کبرای بعدی، هلیکوپتر کبرای بعدی هم تفنگش گیر کرده بود، نمی‌توانست ما را پشتیبانی کند، معلوم بود هر کسی را توی صحنه دیگر می‌زدندش …</blockquote><blockquote>در نتیجه در طرحشان این بود که ۳۰تیپ، تیپ‌هایشان حدود ۱۵۰نفر بودند. به‌اصطلاح خودشان، هر نفر را در مقایسه برابر با ۱۰نفر یا بیشتر می‌دانستند. مجهز به تمام سلاحهای مدرن، حساب‌شده، پیش‌بینی و خبرسازی در شهرها، در مسیر کرمانشاه، همدان، آوج، و تاکستان و قزوین تا خود تهران.</blockquote><blockquote>… این صحنه خیلی عجیب بود، یعنی پلیدترین دشمنان ما، یعنی منافقین، کثیف‌ترین دشمنان ما، مجهز به‌امکانات مدرن راه افتاده بودند، از مسیر سرپل‌ذهاب و گردنه پاتاق و کرند و اسلام‌آبادغرب روبه طرف کرمانشاه… که می‌خواستند در مسیر همدان و آوج و قزوین بیایند تا میدان آزادی و بگویند که ما قهرمانان خلق هستیم.»<ref>[https://news.mojahedin.org/i/news/127334 اعترافهای صیاد شیرازی درباره عملیات فروغ جاویدان] - سایت مجاهد</ref></blockquote>آن‌چنان‌که از اظهارات صیاد شیرازی در مصاحبه با تلویزیون جمهوری اسلامی در تاریخ ۶ مرداد ۷۷ پیداست، بسیاری از  سربازان و درجه‌داران و افسران و هم‌چنین اغلب خلبانان، حاضر به مقابله با ارتش آزادی‌بخش نبودند، اما صیادشیرازی به آنها دستور مؤکد برای شلیک می‌داد و شخصاً سوار هلیکوپتر توپدار شده و رزمندگان ارتش آزادی‌بخش را هدف قرار می‌داد.<ref name=":1" />


صیادشیرازی در پایان عملیات فروغ جاویدان، به همراه نیروهای تحت‌فرماندهیش به سرکوب و دستگیری و کشتار مردم روستاها و شهرهای منطقه که با رزمندگان ارتش آزادی‌بخش همکاری کرده بودند پرداخت. نیروهای تحت امر او، به اتفاق دیگر سرکردگان سپاه و بسیج، رزمندگانی را که به اسارت درآمده بودند شکنجه و مثله کردند و یا مورد تجاوز قرار دادند و در نهایت اعدام کردند.  
صیادشیرازی در پایان عملیات فروغ جاویدان، به همراه نیروهای تحت‌فرماندهی‌اش به سرکوب و دستگیری و کشتار مردم روستاها و شهرهای منطقه که با رزمندگان ارتش آزادی‌بخش همکاری کرده بودند پرداخت. نیروهای تحت امر او، به اتفاق دیگر سرکردگان سپاه و بسیج، رزمندگانی را که به اسارت درآمده بودند شکنجه و مثله کردند و یا مورد تجاوز قرار دادند و در نهایت اعدام کردند.  


اجساد کشته‌شدگان ارتش آزادی‌بخش را یا بر بلندی‌ها آویختند و یا در کنار جاده به‌نمایش گذاشتند تا رعب و وحشت را بر منطقه مسلط نمایند.<ref name=":1" />
اجساد کشته‌شدگان ارتش آزادی‌بخش را یا بر بلندی‌ها آویختند و یا در کنار جاده به‌نمایش گذاشتند تا رعب و وحشت را بر منطقه مسلط نمایند.<ref name=":1" />
خط ۱۶۲: خط ۱۶۰:


== مرگ علی صیاد شیرازی ==
== مرگ علی صیاد شیرازی ==
[[پرونده:جنازه‌ی صیاد شیرازی.JPG|جایگزین=جنازه‌ی صیاد شیرازی|بندانگشتی|270x270پیکسل|جنازه‌ی صیاد شیرازی]]
علی صیاد شیرازی در ساعات اولیه‌ی صبح روز شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۷۸ توسط تیم‌های عملیاتی [[سازمان مجاهدین خلق ایران|مجاهدین خلق]] در خیابان دیباچی اقدسیه تهران هدف گلوله قرار گرفت و کشته شد. واحدهای عملیاتی مجاهدین طی چندین رشته درگیری در روزهای پیش از آن که به کشته و زخمی شدن شماری از نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی در مناطق مختلف منجر شده بود با اجرای طرحی پیچیده ابتدا قسمت‌هایی از اقدسیه را تحت کنترل گرفتند.<ref name=":3">اطلاعیه ستاد فرماندهی مجاهدین خلق در داخل ایران در ۲۱ فروردین ۱۳۷۸</ref> این در حالی بود که چند روز پیش از آن صیاد شیراز در تلویزیون ایران در خاطره‌ای تعریف کرده بود که چگونه هنگامی که خلبانان ارتش از به رگبار بستن مجاهدین با تیربار هلیکوپتر خودداری کرده بودند، خود شخصا آن‌ها را با هلیکوپتر کشته و خلبانان مزبور را نیز اعدام کرده بود.
علی صیاد شیرازی در ساعات اولیه‌ی صبح روز شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۷۸ توسط تیم‌های عملیاتی [[سازمان مجاهدین خلق ایران|مجاهدین خلق]] در خیابان دیباچی اقدسیه تهران هدف گلوله قرار گرفت و کشته شد. واحدهای عملیاتی مجاهدین طی چندین رشته درگیری در روزهای پیش از آن که به کشته و زخمی شدن شماری از نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی در مناطق مختلف منجر شده بود با اجرای طرحی پیچیده ابتدا قسمت‌هایی از اقدسیه را تحت کنترل گرفتند.<ref name=":3">اطلاعیه ستاد فرماندهی مجاهدین خلق در داخل ایران در ۲۱ فروردین ۱۳۷۸</ref> این در حالی بود که چند روز پیش از آن صیاد شیراز در تلویزیون ایران در خاطره‌ای تعریف کرده بود که چگونه هنگامی که خلبانان ارتش از به رگبار بستن مجاهدین با تیربار هلیکوپتر خودداری کرده بودند، خود شخصا آن‌ها را با هلیکوپتر کشته و خلبانان مزبور را نیز اعدام کرده بود.


خبرگزاری‌های مختلف بین‌المللی خبر کشته شدن صیاد شیرازی را پوشش دادند که نمونه‌ای از آن بدین شرح است:
خبرگزاری‌های مختلف بین‌المللی خبر کشته شدن صیاد شیرازی را پوشش دادند که نمونه‌ای از آن بدین شرح است:


'''خبرگزاری فرانسه ۲۱فروردین، ساعت ۱۳ و۱۲ دقیقه'''<blockquote>[[سازمان مجاهدین خلق ایران|مجاهدین خلق ایران]]، گروه اصلی شورشی مسلح ایرانی، مسئولیت قتل ژنرال ارشد ارتش ایران را درروز شنبه در تهران به‌عهده گرفت. سخنگوی مجاهدین خلق این‌جا به خبرگزاری فرانسه گفت: «واحدهای مختلف عملیاتی مجاهدین ژنرال علی صیادشیرازی را به‌سزای اعمالش رساندند».  </blockquote><blockquote>وی افزود: «شیرازی معروف به‌جلاد کردستان و مسئول پاکسازی و اعدام پرسنل نظامی در جنگ ضدمیهنی با عراق و نیز مسئول اعدام صدها رزمنده مجاهدین بود. وی درحالی‌که توسط یک گروه محافظ تا دندان مسلح از پاسداران انقلاب  اسکورت می‌شد، به‌هلاکت رسید».</blockquote>
'''خبرگزاری فرانسه ۲۱فروردین، ساعت ۱۳ و۱۲ دقیقه'''<blockquote>[[پرونده:طاهره طلوع برفراز صخره ای در گردنه حسن آباد.JPG|جایگزین=جسد مجاهد خلق،‌ طاهره طلوع بیدختی،‌ آویخته از درختی در گردنه‌ی حسن‌آباد|بندانگشتی|300x300پیکسل|جسد مجاهد خلق،‌ طاهره طلوع بیدختی،‌ آویخته از درختی در گردنه‌ی حسن‌آباد]][[سازمان مجاهدین خلق ایران|مجاهدین خلق ایران]]، گروه اصلی شورشی مسلح ایرانی، مسئولیت قتل ژنرال ارشد ارتش ایران را درروز شنبه در تهران به‌عهده گرفت. سخنگوی مجاهدین خلق این‌جا به خبرگزاری فرانسه گفت: «واحدهای مختلف عملیاتی مجاهدین ژنرال علی صیادشیرازی را به‌سزای اعمالش رساندند».  </blockquote><blockquote>وی افزود: «شیرازی معروف به‌جلاد کردستان و مسئول پاکسازی و اعدام پرسنل نظامی در جنگ ضدمیهنی با عراق و نیز مسئول اعدام صدها رزمنده مجاهدین بود. وی درحالی‌که توسط یک گروه محافظ تا دندان مسلح از پاسداران انقلاب  اسکورت می‌شد، به‌هلاکت رسید».</blockquote>
[[پرونده:تشیع صیاد شیرازی.JPG|جایگزین=تشییع صیاد شیرازی با حضور خامنه‌ای|بندانگشتی|تشییع صیاد شیرازی با حضور خامنه‌ای]]
[[پرونده:تشیع صیاد شیرازی.JPG|جایگزین=تشییع صیاد شیرازی با حضور خامنه‌ای|بندانگشتی|تشییع صیاد شیرازی با حضور خامنه‌ای]]
<blockquote>سخنگوی مجاهدین افزود که «جنایتهای او جنایات مشخص جنگی و جنایت علیه بشریت بود».   سخنگوی مجاهدین خلق توضیح داد که شیرازی یک سرلشکر ارتش بود و گفت: او تنها ۵روز قبل توسط آیت‌الله [[علی خامنه‌ای]] رهبر عالی و فرمانده کل قوای رژیم ایران ارتقای درجه داده شده بود. شیرازی ۵۰ساله معاون رئیس ستاد مشترک فرماندهی قوای مسلح بود.</blockquote><blockquote>صیاد شیرازی یک «جنایتکار جنگی» و مسئول کشتار و نقص عضو صدها هزار انسان بود<ref name=":1" /></blockquote>'''خبرگزاری فرانسه  ۲۱فروردین۷۸، ساعت۱۳و۴۱دقیقه''' <blockquote>«به گزارش رادیو دولتی امروز شنبه، سرلشکر علی صیادشیرازی یک افسر بلندپایه ارتش ایران توسط یک «تروریست مسلح» در خارج خانه‌اش در تهران به‌قتل رسید. این رادیو گفت: «یک تروریست مسلح  با لباس یک رفتگر به ژنرال شیرازی نزدیک شد تا به او نامه‌یی بدهد». بنا به این گزارش، بدون توضیحی بیشتر «این تروریست به‌سمت این افسر آتش گشود و او را در جا کشت». در گزارش قبلی این رادیو گفته شده بود که تعدادی از «تروریستهای مسلح» در این حمله شرکت داشتند.»<ref name=":1" /> </blockquote>
<blockquote>سخنگوی مجاهدین افزود که «جنایتهای او جنایات مشخص جنگی و جنایت علیه بشریت بود». سخنگوی مجاهدین خلق توضیح داد که شیرازی یک سرلشکر ارتش بود و گفت: او تنها ۵روز قبل توسط [[علی خامنه‌ای]] رهبر عالی و فرمانده کل قوای رژیم ایران ارتقای درجه داده شده بود. شیرازی ۵۰ساله معاون رئیس ستاد مشترک فرماندهی قوای مسلح بود.</blockquote><blockquote>صیاد شیرازی یک «جنایتکار جنگی» و مسئول کشتار و نقص عضو صدها هزار انسان بود<ref name=":1" /></blockquote>'''خبرگزاری فرانسه  ۲۱فروردین۷۸، ساعت۱۳و۴۱دقیقه''' <blockquote>«به گزارش رادیو دولتی امروز شنبه، سرلشکر علی صیادشیرازی یک افسر بلندپایه ارتش ایران توسط یک «تروریست مسلح» در خارج خانه‌اش در تهران به‌قتل رسید. این رادیو گفت: «یک تروریست مسلح  با لباس یک رفتگر به ژنرال شیرازی نزدیک شد تا به او نامه‌یی بدهد». بنا به این گزارش، بدون توضیحی بیشتر «این تروریست به‌سمت این افسر آتش گشود و او را در جا کشت». در گزارش قبلی این رادیو گفته شده بود که تعدادی از «تروریستهای مسلح» در این حمله شرکت داشتند.»<ref name=":1" /> </blockquote>


== منابع ==
== منابع ==
<references />
<references />

منوی ناوبری