سیدحسین فاطمی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱۴۷: خط ۱۴۷:
در حدود ساعت ۲بعد از ظهر، دکتر فاطمی را، درحالی که دستبند به دست‌های او زده بودند، برای انتقال به زندان، از پله‌های غربی شهربانی، که در آن زمان فرمانداری نظامی بود، با چند سرباز مسلح پایین آوردند. دکتر فاطمی در روی آخرین پله شهربانی بود که یازده نفر چاقوکش، که با دو جیپ پلیس از محله‌های سیدنصرالدین و سنگلج به محل آورده شده بودند، به او یورش بردند. این گروه به سردستگی شعبان جعفری، که به شعبان بی‌مخ معروف بود توسط سپهبد علوی‌مقدم، رئیس کل شهربانی، و سرتیپ نصیری، فرمانده گارد شاه، بسیج شده بودند تا در جلو شهربانی، فاطمی را ترور کنند.
در حدود ساعت ۲بعد از ظهر، دکتر فاطمی را، درحالی که دستبند به دست‌های او زده بودند، برای انتقال به زندان، از پله‌های غربی شهربانی، که در آن زمان فرمانداری نظامی بود، با چند سرباز مسلح پایین آوردند. دکتر فاطمی در روی آخرین پله شهربانی بود که یازده نفر چاقوکش، که با دو جیپ پلیس از محله‌های سیدنصرالدین و سنگلج به محل آورده شده بودند، به او یورش بردند. این گروه به سردستگی شعبان جعفری، که به شعبان بی‌مخ معروف بود توسط سپهبد علوی‌مقدم، رئیس کل شهربانی، و سرتیپ نصیری، فرمانده گارد شاه، بسیج شده بودند تا در جلو شهربانی، فاطمی را ترور کنند.


خواهر دکتر فاطمی می‌گوید: <blockquote>«۸ ماه مخفی بود و لو میره و سرهنگ جلیلوند میاد و می‌گیردش با سربازها. او را به دم در کاخ می‌آورند نصیری می‌آید و به دکتر فاطمی بی‌احترامی می‌کند و او را به شهربانی می‌برند چاقوکش‌ها را می‌بیند که از جیپ‌های شهربانی پیاده کردند و دکتر را هم که آوردند چاقوکش‌ها ریختند روی سرش دکتر را بغل کردم هم او چاقو خورد و هم من و مردم ریختند و توطئه قتل فاطمی توسط چاقوکش‌های شاه خنثی شد بعد هم خبرنگارهای دوستش را خبر کردم و با خبرنگارها که خبر را مخابره کردند و دنیا فهمید که شعبان بی‌مخ چاقوکش شاه دکتر فاطمی را چاقو زده. تا ۷۰ روز خون استفراغ می‌کرد.»</blockquote>وقتی چند ضربه چاقو بر پیکر دکتر فاطمی فرود آمد، خواهرش سلطنت فاطمی از راه رسید و خود را سپر برادر کرد و چند ضربه دیگرچاقو بر پیکر او وارد شد و در کنار پیکر برادرش، بی‌هوش به زمین درغلتید. فداکاری خانم سلطنت فاطمی، برادرش را، موقتاً، از مرگ نجات داد.
خواهر دکتر فاطمی می‌گوید: <blockquote>«۸ ماه مخفی بود و لو میره و سرهنگ جلیلوند میاد و می‌گیردش با سربازها. او را به دم در کاخ می‌آورند نصیری می‌آید و به دکتر فاطمی بی‌احترامی می‌کند و او را به شهربانی می‌برند چاقوکش‌ها را می‌بیند که از جیپ‌های شهربانی پیاده کردند و دکتر را هم که آوردند چاقوکش‌ها ریختند روی سرش دکتر را بغل کردم هم او چاقو خورد و هم من و مردم ریختند و توطئه قتل فاطمی توسط چاقوکش‌های شاه خنثی شد بعد هم خبرنگارهای دوستش را خبر کردم و با خبرنگارها که خبر را مخابره کردند و دنیا فهمید که شعبان بی‌مخ چاقوکش شاه دکتر فاطمی را چاقو زده. تا ۷۰ روز خون استفراغ می‌کرد.»<ref>[https://www.iranntv.com/944220-%D9%85%D8%B3%D8%AA%D9%86%D8%AF-%D8%A8%D9%87-%DB%8C%D8%A7%D8%AF-%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D9%81%D8%A7%D8%B7%D9%85%DB%8C- سایت سیمای آزادی، مستند به‌یاد دکتر حسین فاطمی]</ref></blockquote>وقتی چند ضربه چاقو بر پیکر دکتر فاطمی فرود آمد، خواهرش سلطنت فاطمی از راه رسید و خود را سپر برادر کرد و چند ضربه دیگرچاقو بر پیکر او وارد شد و در کنار پیکر برادرش، بی‌هوش به زمین درغلتید. فداکاری خانم سلطنت فاطمی، برادرش را، موقتاً، از مرگ نجات داد.


دکتر فاطمی تا تیرماه ۱۳۳۳ در بیمارستان شماره یک ارتش بستری بود، سپس، در حالی که هنوز زخم‌هایش خون‌چکان بود، به زندان لشکر۲ زرهی برده شد که در آن برخی از سران جبهه ملی، مانند [[علی شایگان|دکتر شایگان]]، دکتر صدیقی، مهندس رضوی نیز زندانی بودند.
دکتر فاطمی تا تیرماه ۱۳۳۳ در بیمارستان شماره یک ارتش بستری بود، سپس، در حالی که هنوز زخم‌هایش خون‌چکان بود، به زندان لشکر۲ زرهی برده شد که در آن برخی از سران جبهه ملی، مانند [[علی شایگان|دکتر شایگان]]، دکتر صدیقی، مهندس رضوی نیز زندانی بودند.
خط ۱۶۰: خط ۱۶۰:
در روز یکشنبه، ۱۷مهرماه ۱۳۳۳، در آخرین جلسه محاکمه فرمایشی، حکم اعدام او صادر شد.
در روز یکشنبه، ۱۷مهرماه ۱۳۳۳، در آخرین جلسه محاکمه فرمایشی، حکم اعدام او صادر شد.


=== اعدام دکتر حسین فاطمی ===
== اعدام دکتر حسین فاطمی ==
سحرگاه روز چهارشنبه ۱۹آبان ۱۳۳۳، دو مأمور ـ سرتیپ آزموده (دادستان ارتش) و [[تیمور بختیار]] (فرماندار نظامی) ـ برای اجرای حکم اعدام به سلول دکتر فاطمی در زندان لشکر ۲ زرهی رفتند. آزموده از دکتر فاطمی خواست اگر وصیتی دارد بگوید و افزود: <blockquote>[[پرونده:مزار دکتر سیدحسین فاطمی.JPG|بندانگشتی|'''مزار دکتر سیدحسین فاطمی در ارامستان ابن‌بابویه''']]«تو که مکرر می‌گفتی من از مرگ اِبایی ندارم و مرگ حق است».</blockquote>دکتر فاطمی بدون واهمه از مرگی که تا چند لحظه دیگر به سراغش می آمد، در پاسخش، گفت:<blockquote>«آری، مرگ حق است و من از مرگ اِبایی ندارم؛ آن هم چنین مرگ پرافتخاری. من می‌میرم که نسل جوان ایران از مرگ من درس عبرتی گرفته و با خون خود از وطنش دفاع کرده و نگذارد جاسوسان اجنبی بر این کشور حکومت نمایند».</blockquote>آخرین کلامش این بود:<blockquote>«... مرگ بر دو قسم است: مرگی در رختخواب ناز … [و] مرگی در راه شرف و افتخار؛ و من خدای را شکر می‌کنم که در راه مبارزه با فساد شهید می‌شوم و… با شهادتم در این راه، دین خود را به ملت ستمدیده و استعمارزده ایران ادا کرده‌ام و امیدوارم سربازان مجاهد نهضت، همچنان، مبارزه را ادامه دهند».</blockquote>فاطمی هنگامی که به تیرک اعدام بسته شد، سه بار فریاد زد: «زنده باد دکتر مصدق، پاینده باد ایران». سرتیپ آزموده، در مصاحبه مطبوعاتی درباره‌ی آخرین لحظات زندگی دکتر فاطمی گفته بود: <blockquote>«در آن موقع روحیه‌اش به قدری قوی بود که اگر کسی… از جریان اوضاع اطلاع نداشت، هرگز باور نمی‌کرد این شخص کسی است که چند دقیقه دیگر باید تیرباران شود.»<ref>«زندگینامه و مبارزات سیاسی دکتر حسین فاطمی» نصرالله شیفته ص۳۹۹</ref></blockquote> سرانجام، دکتر فاطمی، با هشت گلوله سربی تیرباران شد. او به هنگام مرگ ۳۷سال داشت. او را بنا به وصیتش، در مزار شهیدان ۳۰تیر ۱۳۳۱، در ابن بابویه، به خاک سپردند.
سحرگاه روز چهارشنبه ۱۹آبان ۱۳۳۳، سرتیپ آزموده (دادستان ارتش) و [[تیمور بختیار]] (فرماندار نظامی) ـ برای اجرای حکم اعدام به سلول دکتر فاطمی در زندان لشکر ۲ زرهی رفتند. آزموده از دکتر فاطمی خواست اگر وصیتی دارد بگوید و افزود: <blockquote>[[پرونده:مزار دکتر سیدحسین فاطمی.JPG|بندانگشتی|'''مزار دکتر سیدحسین فاطمی در ارامستان ابن‌بابویه''']]«تو که مکرر می‌گفتی من از مرگ اِبایی ندارم و مرگ حق است».</blockquote>دکتر فاطمی بدون واهمه از مرگی که تا چند لحظه دیگر به سراغش می آمد، در پاسخش، گفت:<blockquote>«آری، مرگ حق است و من از مرگ اِبایی ندارم؛ آن هم چنین مرگ پرافتخاری. من می‌میرم که نسل جوان ایران از مرگ من درس عبرتی گرفته و با خون خود از وطنش دفاع کرده و نگذارد جاسوسان اجنبی بر این کشور حکومت نمایند».</blockquote>آخرین کلامش این بود:<blockquote>«... مرگ بر دو قسم است: مرگی در رختخواب ناز … [و] مرگی در راه شرف و افتخار؛ و من خدای را شکر می‌کنم که در راه مبارزه با فساد شهید می‌شوم و… با شهادتم در این راه، دین خود را به ملت ستمدیده و استعمارزده ایران ادا کرده‌ام و امیدوارم سربازان مجاهد نهضت، همچنان، مبارزه را ادامه دهند».</blockquote>فاطمی هنگامی که به تیرک اعدام بسته شد، سه بار فریاد زد: «زنده باد دکتر مصدق، پاینده باد ایران». سرتیپ آزموده، در مصاحبه مطبوعاتی درباره‌ی آخرین لحظات زندگی دکتر فاطمی گفته بود: <blockquote>«در آن موقع روحیه‌اش به قدری قوی بود که اگر کسی… از جریان اوضاع اطلاع نداشت، هرگز باور نمی‌کرد این شخص کسی است که چند دقیقه دیگر باید تیرباران شود.»<ref>«زندگینامه و مبارزات سیاسی دکتر حسین فاطمی» نصرالله شیفته ص۳۹۹</ref></blockquote> روایت برادرزاده دکتر حسین فاطمی از آخرین دیدار با عموی خود<blockquote>«آرزوی شاه و دستگاه این بود که دو کلمه مثل مهندس رضوی و شایگان بنویسه و فکر می‌کنم با خیلی از تندروی‌ها، با همه این حرف‌ها امروز که سنم چهار برابر اونه روی همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی این چیزها می‌توانم اعتراض بکنم ولی از این شهامت که آدمی در اون سن این قدر شهامت اخلاقی داشته باشه که روی حرف خودش بایسته و زیر فشار تسلیم نشه قابل تقدیسه آخرین باری که ایشون را دیدم گفت که شاهین می‌دونم برای چی آمدی گفتم درسته گفتم رحم کنید به پسرتون، به سیروس. حرفی که به من زد گفت اگر من امروز استغفار بکنم دیگه هیچ‌کس تو این مملکت حرف هیچ‌کس را باور نمی‌کنه جواب جوانهای مملکت رو در آینده تاریخ، چه کسی خواهد داد؟ میگن حتی حسین فاطمی هم وقتی پای جونش افتاد کلمه‌ای که او به کار برد، به... خوردن افتاد این رو من هیچ وقت فراموش نمی‌کنم یعنی دانسته مرد...»<ref name=":1">[https://www.iranntv.com/178867-%d8%b3%d8%a7%d9%84%d8%b1%d9%88%d8%b2-%d8%b4%d9%87%d8%a7%d8%af%d8%aa-%d8%af%da%a9%d8%aa%d8%b1-%d8%ad%d8%b3%db%8c%d9%86-%d9%81%d8%a7%d8%b7%d9%85%db%8c-%db%8c%d8%a7%d8%b1-%d9%88%d9%81%d8%a7%d8%af%d8%a7 سایت سیمای آزادی، مقاله سالروز شهادت دکتر حسین فاطمی یار وفادار..]</ref></blockquote>
 
 
سخنان نصرت‌الله امینی وکیل دکتر محمد مصدق
 
از مواجهه دکتر حسین فاطمی با ماموران شاه در لحظات قبل از تیرباران<blockquote>«متأسفانه یکی از رول‌های شاه که خیلی‌ها را گول می‌زد این بود که یکی یکی افرادو می‌خواست و به این‌ها وعده می‌داد که تو چه چیزیت از دکتر مصدق کمتره؟
 
اول مرحوم دکتر فاطمی رو خواسته بود به خیال این‌که او هم جاه‌طلبی می‌کند و که بله بالاخره آقای دکتر مصدق پیر شده و باید کنار باشد و تو خودت بیا نخست‌وزیر شو! خود تو مثل دکتر مصدق هستی دکتر فاطمی این شهامت رو داشت که آمد و این رو به دکتر مصدق گفت. و دکتر خودشون به من فرمودند که من بهش گفتم که تو برو مسافرت والا بمونی این می‌کشتت نمون!
 
در ساعتی که ایشون رو می‌خواستند اعدام کنند دکتر فاطمی می‌گویند که: آقایون افسران این موقعی است که دیگر جایی برای عوام‌فریبی نیست چون بین حیات و مرگ من دقایقی بیش نیست ما بیست و چند ماه در این مملکت حکومت کردیم و قصدمون این بود که مردم رو روشن کنیم که نوکر خودشون باشن ولی متأسفانه دربار نگذاشت دکتر مصدق هم نظرش این بود همان‌طور که عرض کردم که: من فدا بشوم بهتر است تا مملکت فدا بشود. بعد هم که شما دیدید که اون مرد، اون مرد بزرگوار جان خودش رو روی این کار گذاشت. و با این حال خیلی خیلی شرافتمندانه رفتار کرد تا آخرین روز حیاتش»<ref name=":1" /></blockquote> سرانجام، دکتر فاطمی، با هشت گلوله سربی تیرباران شد. او به هنگام مرگ ۳۷سال داشت. او را بنا به وصیتش، در مزار شهیدان ۳۰تیر ۱۳۳۱، در ابن بابویه، به خاک سپردند.


شاه حتی از جسد دکتر فاطمی هم هراسان بود و دستور داده بود سریعاً پیکرش را در مسگر‌آباد (گورستان قدیمی تهران) دفن کنند. اما خواهردکتر حسین فاطمی می‌گوید از اعدام با خبر شد و رفت مسگرآباد و نگذاشت و نهایتاً ماموران با مقامات بالایشان تماس گرفتند و خواهرش جسد دکتر فاطمی را به کنار شهدای [[قیام ۳۰ تیر|قیام سی تیر]] در ابن‌بابویه منتقل و دفن کرد.
شاه حتی از جسد دکتر فاطمی هم هراسان بود و دستور داده بود سریعاً پیکرش را در مسگر‌آباد (گورستان قدیمی تهران) دفن کنند. اما خواهردکتر حسین فاطمی می‌گوید از اعدام با خبر شد و رفت مسگرآباد و نگذاشت و نهایتاً ماموران با مقامات بالایشان تماس گرفتند و خواهرش جسد دکتر فاطمی را به کنار شهدای [[قیام ۳۰ تیر|قیام سی تیر]] در ابن‌بابویه منتقل و دفن کرد.
۱۳٬۳۷۵

ویرایش