محمد حنیف‌نژاد: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۰۱: خط ۱۰۱:
سرانجام سحـرگاه چهارم خرداد سال 1351، بنيانگذاران سازمان مجاهدين خلق ايران؛ محمد حنيف نژاد، سعيد محسن و اصغر بديع زادگان، به همراه دو تن ازاعضای مرکزيت سازمان مجاهدين خلق ايران، محمود عسگری زاده و رسول مشکين فام پس از ماهها اسارت در ساواک شاه، روانه ميدان تيرباران شدند و تیرباران کردند<ref>اتحاد انجمنها برای ایران آزاد - [http://farsi.fffi.se/%D8%AA%D9%82%D9%88%DB%8C%D9%85-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE-4%D8%AE%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%AF%DB%B1%DB%B3%DB%B5%DB%B1-%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA-%D8%A8%D9%86%D9%8A%D8%A7%D9%86%DA%AF/ 4خرداد۱۳۵۱: شهادت بنيانگذاران و دوتن از اعضای مرکزيت سازمان مجاهدين]</ref>
سرانجام سحـرگاه چهارم خرداد سال 1351، بنيانگذاران سازمان مجاهدين خلق ايران؛ محمد حنيف نژاد، سعيد محسن و اصغر بديع زادگان، به همراه دو تن ازاعضای مرکزيت سازمان مجاهدين خلق ايران، محمود عسگری زاده و رسول مشکين فام پس از ماهها اسارت در ساواک شاه، روانه ميدان تيرباران شدند و تیرباران کردند<ref>اتحاد انجمنها برای ایران آزاد - [http://farsi.fffi.se/%D8%AA%D9%82%D9%88%DB%8C%D9%85-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE-4%D8%AE%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%AF%DB%B1%DB%B3%DB%B5%DB%B1-%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA-%D8%A8%D9%86%D9%8A%D8%A7%D9%86%DA%AF/ 4خرداد۱۳۵۱: شهادت بنيانگذاران و دوتن از اعضای مرکزيت سازمان مجاهدين]</ref>


آقای [[مهدی ابریشمچی]] درباره تیرباران بنیانگذاران سازمان می‌گوید: <blockquote>«شاید چند‌ هفته از شهادت بنیانگذاران سازمان گذشته بود که ما را با اتوبوس از زندان جابه‌جا می‌کردند. در کنار هر‌ زندانی یک‌ سرباز گذاشته بودند که مراقبت کند. سربازی که مراقب من بود به حرف آمد و گفت: می‌خواهم از سربازی فرار کنم، چون می‌ترسم مرا در جوخه آتش بگذارند. دوستی دارم که فرار کرده و گفته است که شاهد صحنه اعدام چند‌ زندانی سیاسی بوده و چیزهایی برایم تعریف کرده که مرا تکان داده است». <ref name=":1" /></blockquote>این سرباز جزئیاتی را که دوستش نقل کرده بود، بازگو کرد و تردیدی برایم باقی نگذاشت که آن ماجرا صحنه اعدام محمد حنیف‌نژاد بوده است. از‌ جمله این‌که گفت: <blockquote>«مرد چارشانه‌یی بوده است که صحنه خیلی عجیبی ایجاد کرده بود، وقتی می‌خواستند اعدامشان کنند، با صدای بلند دعا می‌خوانده و حرفهای عجیبی زده بود که صحنه اعدام را به‌هم ریخته بود. البته آن مقداری که این سرباز می‌فهمیده و به‌عنوان دعا یاد می‌کرد، همان شعارهای الله‌اکبر و آیات قرآن بوده که محمد‌آقا در صحنه اعدام سر‌داده بود». <ref name=":1" /></blockquote>
آقای [[مهدی ابریشمچی]] درباره تیرباران بنیانگذاران سازمان می‌گوید: <blockquote>«شاید چند‌ هفته از شهادت بنیانگذاران سازمان گذشته بود که ما را با اتوبوس از زندان جابه‌جا می‌کردند. در کنار هر‌ زندانی یک‌ سرباز گذاشته بودند که مراقبت کند. سربازی که مراقب من بود به حرف آمد و گفت: می‌خواهم از سربازی فرار کنم، چون می‌ترسم مرا در جوخه آتش بگذارند. دوستی دارم که فرار کرده و گفته است که شاهد صحنه اعدام چند‌ زندانی سیاسی بوده و چیزهایی برایم تعریف کرده که مرا تکان داده است». <ref name=":1" /></blockquote>این سرباز جزئیاتی را که دوستش نقل کرده بود، بازگو کرد و تردیدی برایم باقی نگذاشت که آن ماجرا صحنه اعدام محمد حنیف‌نژاد بوده است. از‌ جمله این‌که گفت: <blockquote>«مرد چارشانه‌یی بوده است که صحنه خیلی عجیبی ایجاد کرده بود، وقتی می‌خواستند اعدامشان کنند، با صدای بلند دعا می‌خوانده و حرفهای عجیبی زده بود که صحنه اعدام را به‌هم ریخته بود. البته آن مقداری که این سرباز می‌فهمیده و به‌عنوان دعا یاد می‌کرد، همان شعارهای الله‌اکبر و آیات قرآن بوده که محمد‌آقا در صحنه اعدام سر‌داده بود». <ref name=":1" /></blockquote>درکتاب «تاریخ سیاسی 25ساله ایران»، خاطره‌یی درباره صبح خونین 4 خرداد به‌نقل از یکی از «فعالین نهضت مقاومت ملی ایران و عضو شورای مرکزی جبهه ملی دوم» نقل شده . این شخصیت در خرداد1351 در قزل قلعه زندانی بوده است. گروهبان ساقی، رئیس وقت زندان ،جریان اعدام حنیف‌نژاد را برای وی نقل کرده که عینا درکتاب آمده است:‌<blockquote>«صبح روز 4خرداد1351 گروهبان ساقی به‌‌سلول من آمد. رنگ‌پریده و عصبی می‌نمود. احوالش را پرسیدم، گفت: امروز شاهد منظره‌یی بودم که تا عمر دارم فراموش نمی‌کنم. حدود ساعت4صبح قرار بود حکم اعدام درباره حنیف‌نژاد و دوستانش اجرا شود. من‌هم ناظر واقعه بودم، هنگامی‌که به‌اتفاق یکی دیگر از مأمورین زندان به‌سلول او رفتیم تا او را برای اجرای مراسم اعدام به‌میدان تیر چیتگر ببریم، حنیف‌نژاد بیدار بود. همین که ما را دید گفت: می‌دانم برای چه آمده‌اید. آن‌گاه رو‌به‌قبله ایستاد و با تلاوت آیاتی از قرآن، دستها را بالا برد و گفت: خدایا، شاکرم‌به ‌درگاهت. این توفیق را نصیبم کردی که در راه آرمانم شهید شوم سپس همراه ما به‌راه افتاد. پس‌از انجام مراسم مذهبی، در حضور قاضی‌عسگر، او را به‌طرف میدان تیر حرکت دادیم. در طول راه تکبیرگویان، شکرگزاری می‌کرد و تا لحظه تیرباران بدین کار ادامه داد، گویی به‌عروسی می‌رفت!»</blockquote>


== پانویس ==
== پانویس ==

نسخهٔ ‏۸ مارس ۲۰۱۸، ساعت ۱۷:۳۵

محمد حنیف‌نژاد.jpg
پرونده:محمد حنیف‌نژاد.jpg
زادروز۱۳۱۸
تبریز
درگذشت۴ خرداد ۱۳۵۱
تپه‌های اوین
ملیتایرانی
تابعیتایرانی
تحصیلاتدانجشوی رشته‌ی کشاورزی
از دانشگاهدانشکده کشاورزی کرج
نقش‌های برجستهبنیانگذاری سازمان مجاهدین خلق ایران
تأثیرپذیرفتگاناعضاء وهواداران سازمان مجاهدین خلق ایران
حزب سیاسیسازمان مجاهدین خلق ایران
دیناسلام-شیعه
خویشاونداناحمد حنیف‌نژاد از کادرهای سازمان مجاهدین خلق

محمد حنیف‌نژاد(زاده ۱۳۱۸،درگذشته در ۴خرداد ۱۳۵۱) بنیانگذار سازمان مجاهدین خلق ایران ‌است. او در سال ۱۳۴۳ به همراه سعید محسن و علی اصغر بدیع زادگان این سازمان را بنیان گذاشت.[۱]

محمد حنیف‌نژاد در تبریز بدنیا آمد. از جوانی با ورود به دانشگاه وارد فعالیت سیاسی شد و عضو فعال نهضت آزادی بود و در سال ۱۳۴۲ در رشته‌ی مهندسی ماشین آلات کشاورزی از دانشگاه کرج فارغ التحصیل شد. در همین دوران وی با آیت الله طالقانی و افکار او آشنا شد محمد حنیف‌نژاد مخالف برداشت‌های کهنه از اسلام بود. او همچنین پس از قیام ۱۵ خرداد به این نتیجه رسید که دوران مبارزات رفرمیستی به پایان رسیده است.[۲]

محمد حنیف نژاد در نیمه شهریور سال ۱۳۴۳ سازمان مجاهدین را بنیانگذاری کرد.او به همراه افرادی چون سعید محسن،علی اصغر بدیع زادگان، سعید محسن،مسعود رجوی،علی میهن دوست و ... مدت ۶ سال به کار تئوریک پرداختند.

در نیمه اول شهریور ۱۳۵۰ در اثر یک ضربه اطلاعاتی اعضاء مرکزیت سازمان و در مهرماه همان سال محمد حنیف‌نژاد توسط ساواک دستگیر شد.به وی پیشنهاد شد که به یکی از دو خواسته‌ی ساواک پاسخ مثبت بگوید. اول اینکه او وابسته به دولت عراق است و دوم اینکه مارکیست‌ها را محکوم کند. محمد حنیف‌نژاد هیچ‌یک از این خواسته‌ها را نپذیرفت و در روز ۴ خرداد ۱۳۵۱ اعدام شد.

کودکی و تحصیلات

محمد حنيف نژاد درسال 1317 درخانواده اي فقير در تبريز متولد شد . خودش مي گفت اين دوران بيشتر با فرزندان كارگران وباربران كه از لحاظ اجتماعي همرديف او بودند همنشين ومعاشر بود .او عليرغم وضع بد اقتصادي خانواده اش توانست به دانشگاه راه يابد ودر سال 42 دررشته مهندسي ماشين آلات كشاورزي فارغ التحصيل شد. از دوره دبيرستان در هيئت مذهبي به فعاليت پرداخت ولي اين فعاليتها نتوانست روح تشنه اش را سيراب كند. هميشه دراين فكر بود كه شرايطي را كه  باعث فقر توده مردم  شده است بايد ازبين برد. با ورود به دانشكده فعاليتهاي او چند برابرشد. نماينده دانشجويان دانشكده كشاورزي در جبهه ملي وسپس عضو فعال نهضت آزادي ومسئول انجمن اسلامي دانشجويان دانشكده كرج بود. [۲]

فعالیتهای سیاسی

فعالیتهای گسترده او باعث شد که دو روز قبل از رفراندوم شاه (انقلاب سفید)در بهمن سال1341 از‌ طرف ساواک دستگیر شود. او هفت‌ماه را در زندانهای قزل‌قلعه و قصر گذراند. در زندان قزل‌قلعه بود که با آقای طالقانی آشنا شد. در همان زمان در زندان تحلیلهای سیاسی و برداشتهای ایدئولوژیک جدیدش را می‌نوشت و برای دوستانش به‌بیرون می‌فرستاد. [۳]

پس از فراغت از تحصيل درسال 42  سربازي رفت . 9 ماه درتهران و9 ماه در اصفهان گذراند. دراين مدت با ارتش آشنا شد واز هر چه مثبت بودند پند گرفت . از نظمي كه در محيط ارتش ححكمفرماست تا تعليمات نظامي همه براي او آموزش بود . درآنجا بمطالعه كتابهاي نظامي پرداخت. حنيف هميشه فكر مي كرد چگونه مي توان جنبش آزاديخواهانه مردم ايران را از بن بست در آورد. 

بنیانگذاری سازمان مجاهدین خلق ایران

بعد از بازگشت از نظام وظيفه دوست وهمفكرش سعيد محسن وچند تن ديگر راديد وفكر خودرا با آنان درميان گذاشت. بعد از مدتي مطالعه وجمع بندي از حوادث ومبارزات ايران وجهان مخصوصاَ با مطالعه در روش احزاب سياسي ايران وعلل شكست آنهاباين نتيجه رسيدند كه دوران كارهاي رفرميستي گذشته است وتنها راه مبارزه انتخاب راه مسلحانه است . 

حنیف‌نژاد و سعید محسن به‌ویژه با مطالعه درباره جنبشها و مبارزات مردم ایران و به‌ویژه مطالعه درباره روش احزاب سیاسی ایران و علل شکست آنها، بدین نتیجه رسیدند که علت اصلی شکست مبارزات گذشته فقدان یک رهبری ذیصلاح انقلابی مجهز به علم مبارزه و دارای تئوری انقلابی و آماده برای مبارزه و عمل انقلابی بوده است. در مورد شرایط مشخص پس از سرکوب قیام 15خرداد هم که اشکال رفرمیستی مبارزه به بن‌بست رسیده بود، به این نتیجه رسیدند که دوران کارهای رفرمیستی سپری شده است و برای مقابله با رژیم دیکتاتوری و وابسته شاه راهی جز راه مبارزه مسلحانه وجود ندارد. این کشف انقلابی، نطفه اولیه تشکیل سازمانی بود که بعدها «مجاهدین» نامیده شد. محمد حنیف، سعید محسن و اصغر بدیع‌زادگان در نیمه شهریورماه 1344 هسته اولیه سازمان مجاهدین خلق ایران را بنیانگذاری کردند. [۳]

محمد حنیف‌نژاد در تهیه و تدوین مباحث ایدئولوژیک سازمان خود نقش اساسی داشت. او از قدرت جمعبندی برخوردار بود و از جریانها، قانونهای عام مبارزه را بیرون می‌کشید. [۳]

فعالیت‌ها پس از بنیان‌گذاری

محمد حنیف‌نژاد، از ایدئولوژی توحید و اسلام، قرآن و نهج‌البلاغه را به‌عنوان اصیل‌ترین منابع این ایدئولوژی و راهنمای عمل مطالعه می‌کرد و به‌ تبیین مفاهیم آن می‌پرد‌اخت. 

حنیف‌نژاد، مکاتب فلسفی، اجتماعی و انقلابی دیگر را نیز مطالعه می‌کرد. برای او حل مسائل انسان و به‌خصوص انسان معاصر و مردم دردمند استثمار شده جامعه ایران مهم بود. محمد معتقد بود هر نظری که انسان را در راه تکامل هدایت کند، و هر مکتبی که انسانهای به زنجیر کشیده را آزاد سازد، تکامل‌دهنده است و باید از دستاوردهای انقلابی دیگران استفاده نمود. 

حنیف‌نژاد معتقد بود وظیفه و رسالت انسان صرفاً شناخت جامعه نیست، بلکه باید آن را در جهت تکامل تغییر داد. احساس مسئولیت نسبت به سرنوشت انسانهای مظلوم و تحت استثمار جامعه، او را به‌عمل فرامی‌خواند. او می‌گفت اگر در حدی که درک کرده‌ایم، دست به‌عمل نزنیم، به‌ دور خواهیم افتاد. زیرا تأثیر عمل است که می‌تواند دانسته‌ها و شناساییهای ما را عمیق‌تر کند و ما را از تکرار نوسانی راهها و حرفهای قبل بازدارد. در همین راستا بود که او در کنار کار مخفی، قسمتی از وقت خود را برای جامعه‌گردی صرف می‌کرد. به جنوب تهران یا به روستا می‌رفت و با توده‌های مردم می‌نشست، از آنها نیرو می‌گرفت و از آنها می‌آموخت. او می‌گفت که اگر با توده‌های مردم و در کنار آنها نباشیم، و اگر سالها در محیطی دربسته به مطالعه کتاب و تفکر و اندیشه بپردازیم، محال است که بتوانیم کوچکترین تغییری در وضع جامعه به‌وجود آوریم. [۳]

حنیف‌نژاد در یک‌جا نوشت:

«برای درک قانونمندی هر بخش از طبیعت باید بر آن قسمت از طبیعت عمل کنیم. مثلاً برای درک قوانین حاکم بر جانوران باید بیولوژی حیوانی را مطالعه کرد. برای درک قوانین اجتماع باید در آن زیست و آن را مطالعه کرد. برای درک قوانین مبارزه باید در جریان آن شرکت کرد. برای رهبری مبارزه، نمی‌شود از حاشیه دستور داد. صلاحیت یعنی چه؟ از کجا ناشی می‌شود؟ صلاحیت چیزی نیست که انسان از شکم مادر با خودش سوغات آورده باشد. صلاحیت از شرکت در عمل توأم با جمعبندی نتیجه تجربیات به‌دست می‌آید».

و در جای دیگری به یاران خود توصیه می‌کرد:

«در بازدید از روستاها تنها به‌شناخت روابط تولیدی روستا اکتفا نشود، بلکه برادران توجه داشته باشند که درک روابط اجتماعی روستا از نظر شناخت روستاییان که از نظر کار آینده ما در روستا ضروری است، نیز لازم می‌باشد».

در کنار کارهای تئوریک و تدوین ایدئولوژی سازمان او از کارهای عملی و ورزشی غافل نبود. در پایگاههای مخفی خود در کارهای طبخ و نظافت همیشه پیشتاز بود و کوهنوردی برایش آن‌چنان جدی بود که دیگر کارها. او با تمام گرفتاریهای سازمانی، هفته‌یی یکبار به‌کوه می‌رفت و می‌گفت:

«آغوش کوهستان همیشه برای آنان که علیه کاخ‌نشینان قیام می‌کنند، باز است». [۳]

متن پيام محمد حنيف نژاد درآخرين لحظات زندگي اش                                     

اين سطور درشرايطي نوشته مي شود كه مارا از هر طرف بحراني سخت احاطه كرده است . يك طرف شدت ضربات كوبنده اي كه يكي پس ازديگري به ما مي خورد و يك طرف دستگيريها و شكنجه هاي وحشيانه ي دژخيمان ونابودي واعدام بالاترين ، پاكترين ، منزه ترين و شجاع ترين فرزندان خلق ما كه انرژي فوران يافته ي فكر انقلابي آنها پرچم سرخ و خونين انقلاب مسلحانه ي توده اي را در اهتزاز آورده است. دراين شرايط سهمگين كه از هر جهت نمونه ي نادري از تسلط بين المللي امپرياليسم و صهيونيسم بر نيروي كار استثمار شوندگان مي باشد، تنها وتنها يك چيزمي تواند ما را از كشاكش شكست را رهانده و به سر منزل آرمان انساني خود كه رهايي خلق هاي اسير است نزديك سازد. انتظار دارم قبل از آن كه به بيان تنها عامل پيروزي خود كه تنها ضامن پيروزي آرمان هاي ملي است ، بپردازم .از همه ي رفقا و برادراني كه در جنبش مسلحانه ي ما سهيمند ، تقاضا كنم كه به خاطر حفظ نواميس و ارزش غايي كلمات و از آنجا كه پيوسته درمعرض تمايلات و جملات تعزي  بوده اند كه سطور حاضر ، درقياس باآنها چيزي شمرده نمي شود، به تشريح اين نكته بپردازيم كه سوابق درخشان انقلابي گروه مجاهدين خلق ، دست آوردهاي انقلابي فراواني را فراهم آورده كه با برخورداري از آنها و درك روح مفاهيم در پس عواقب و كلمات مي توان به خوبي در مسير آرمان هاي انقلابي گام برداشت و آنها را با پروسه ي خلاق و دائمي تئوري و عمل روز به روز غني تر و عني تر ساخت. به هر حال رمز پيروزي ما در حفظ وحدت دائمي سياسي و تشكيلاتي گروه است : كه در مساعي زير متجلي مي گردد:

1-    وحدت تشكيلاتي .

2-    وحدت استراتژيك .

3-    وحدت ايدئولوژيك .

به اين ترتيب تنها ضامن پيروزي حفظ دقيق اصول راجع است  به وحدت كه  تنها وتنها از طريق اصول :

1-    انتقاد و انتقاد از خود .

2-    اصل ادامه ي بقاء پيشتاز حفظ مي شود .                                                     

دستگیری و اعدام

سرانجام سحـرگاه چهارم خرداد سال 1351، بنيانگذاران سازمان مجاهدين خلق ايران؛ محمد حنيف نژاد، سعيد محسن و اصغر بديع زادگان، به همراه دو تن ازاعضای مرکزيت سازمان مجاهدين خلق ايران، محمود عسگری زاده و رسول مشکين فام پس از ماهها اسارت در ساواک شاه، روانه ميدان تيرباران شدند و تیرباران کردند[۴]

آقای مهدی ابریشمچی درباره تیرباران بنیانگذاران سازمان می‌گوید:

«شاید چند‌ هفته از شهادت بنیانگذاران سازمان گذشته بود که ما را با اتوبوس از زندان جابه‌جا می‌کردند. در کنار هر‌ زندانی یک‌ سرباز گذاشته بودند که مراقبت کند. سربازی که مراقب من بود به حرف آمد و گفت: می‌خواهم از سربازی فرار کنم، چون می‌ترسم مرا در جوخه آتش بگذارند. دوستی دارم که فرار کرده و گفته است که شاهد صحنه اعدام چند‌ زندانی سیاسی بوده و چیزهایی برایم تعریف کرده که مرا تکان داده است». [۳]

این سرباز جزئیاتی را که دوستش نقل کرده بود، بازگو کرد و تردیدی برایم باقی نگذاشت که آن ماجرا صحنه اعدام محمد حنیف‌نژاد بوده است. از‌ جمله این‌که گفت:

«مرد چارشانه‌یی بوده است که صحنه خیلی عجیبی ایجاد کرده بود، وقتی می‌خواستند اعدامشان کنند، با صدای بلند دعا می‌خوانده و حرفهای عجیبی زده بود که صحنه اعدام را به‌هم ریخته بود. البته آن مقداری که این سرباز می‌فهمیده و به‌عنوان دعا یاد می‌کرد، همان شعارهای الله‌اکبر و آیات قرآن بوده که محمد‌آقا در صحنه اعدام سر‌داده بود». [۳]

درکتاب «تاریخ سیاسی 25ساله ایران»، خاطره‌یی درباره صبح خونین 4 خرداد به‌نقل از یکی از «فعالین نهضت مقاومت ملی ایران و عضو شورای مرکزی جبهه ملی دوم» نقل شده . این شخصیت در خرداد1351 در قزل قلعه زندانی بوده است. گروهبان ساقی، رئیس وقت زندان ،جریان اعدام حنیف‌نژاد را برای وی نقل کرده که عینا درکتاب آمده است:‌

«صبح روز 4خرداد1351 گروهبان ساقی به‌‌سلول من آمد. رنگ‌پریده و عصبی می‌نمود. احوالش را پرسیدم، گفت: امروز شاهد منظره‌یی بودم که تا عمر دارم فراموش نمی‌کنم. حدود ساعت4صبح قرار بود حکم اعدام درباره حنیف‌نژاد و دوستانش اجرا شود. من‌هم ناظر واقعه بودم، هنگامی‌که به‌اتفاق یکی دیگر از مأمورین زندان به‌سلول او رفتیم تا او را برای اجرای مراسم اعدام به‌میدان تیر چیتگر ببریم، حنیف‌نژاد بیدار بود. همین که ما را دید گفت: می‌دانم برای چه آمده‌اید. آن‌گاه رو‌به‌قبله ایستاد و با تلاوت آیاتی از قرآن، دستها را بالا برد و گفت: خدایا، شاکرم‌به ‌درگاهت. این توفیق را نصیبم کردی که در راه آرمانم شهید شوم سپس همراه ما به‌راه افتاد. پس‌از انجام مراسم مذهبی، در حضور قاضی‌عسگر، او را به‌طرف میدان تیر حرکت دادیم. در طول راه تکبیرگویان، شکرگزاری می‌کرد و تا لحظه تیرباران بدین کار ادامه داد، گویی به‌عروسی می‌رفت!»

پانویس

منابع

۱-کتاب بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران

۲-نصرالله اسماعیل زاده: بیان حقیقت برای مردم ایران و ثبت در تاریخ

۳محمد حنیف، بذرافشان نخستین صدق و فدا

۴- 4خرداد، شهادت بنیانگذاران و رازماندگاری

۵-به مناسبت 4خرداد1351اعدام حنیف نژاد،سعید محسن،بدیع زادگان