کاربر:Javad/صفحه تمرین2: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
علی اکبر اکبری ده بالایی
علی اکبر اکبری ده بالایی
علی‌اکبر اکبری (رضا) عضو سازمان مجاهدین خلق ایران بود که اسد الله لاجوردی را به قتل رساند، علی اکبر اکبری ده بالایی در شهریور۱۳۵۷ در ایلام متولد شد. سالهای طفولیت را در خانواده‌یی متوسط گذراند و تحصیلاتش را تا دوم هنرستان ادامه داد.
او پس از برقراری ارتباط با شوری بیشتر و تلاشی پیگیر مسائل را دنبال می‌کرد و با سرزندگی و نشاط چشمگیری به حل مسائل می‌پرداخت. در نامه دیگری که پس از برقراری ارتباط با سازمان نوشته، عطش نسل خود را برای دست یافتن به سازمانی چون مجاهدین چنین بیان کرده است: «تا قبل از این‌که در روابط مجاهدین قرار بگیرم هیچ شناختی از آنان نداشتم. فقط نامشان را شنیده بودم و می‌دانستم ضد خمینی هستند. اما حالا که این سعادت را یافته‌ام که با هدفها و آرمان سازمان آشنا شوم با قطع و یقین می‌گویم اگر نسل ما حتی با گوشه‌یی از مناسبات و آرمانهای سازمان آشنا شود همه‌شان به‌سوی سازمان پر می‌کشند».
برقراری رابطه با مجاهدین راه او را برای آشنا شدن عمیق‌تر با مفاهیم انقلاب هموار می‌کند. شناخت مسعود و مریم باعث تغییرات اساسی در روش و منش او می‌گردد.
علی‌اکبر در همان نامه بعد از وصل ارتباطش با سازمان نوشته است: «کاش زودتر به‌دنیای جدید پا نهاده بودم و متولد شده بودم.‌ای کاش زودتر پرواز را فرا می‌گرفتم و بال درمی‌آوردم… بعد از آشنایی با انقلاب خواهر مریم به دنیای جدیدی راه پیدا کردم. دنیایی که اکنون با هیچ‌ چیز عوضش نخواهم کرد».
علی‌اکبر از زمانی که در ارتباط با مجاهدین قرار گرفت با علاقه بسیار زیادی تمامی آموزشها و تعلیمات مجاهدین را فراگرفت.
آشنایی او با انقلاب ایدئولوژیک در درون سازمان انگیزه‌های او را برای مبارزه صدچندان کرد و موجب بارز شدن تواناییهای او در مسیر مبارزه شد.
خودش در نامه‌یی نوشته است: «نیرویی که به من قوت می‌دهد؛ کلید این ساختمان پیچیده، مریم است. احساس می‌کنم دارم سبکبال می‌شوم… الگوی دنیای خواهر مریم الگوی من می‌باشد، یعنی مجاهدین، مجاهدی که این‌قدر نامش در سراسر ایران و جهان بر سر زبانها جاری است».
عاقبت همان‌طور که خود گفته بود آموزشها به مرحله عمل می‌رسند. او سرشار و پاکباز آمادگی خود را برای شرکت در عملیات اعلام می‌کند و با اصرار و تهوری خاص چندین‌بار از ستاد فرماندهی مجاهدین در داخل کشور می‌خواهد تا برای او مأموریتی در نظر بگیرند. چندی بعد به پیشنهاد خودش عملیات مجازات سردژخیم اوین در دستور کارش قرار گرفت. از این لحظه به بعد رضا سر از پا نمی‌شناخت. به یکی از همرزمانش گفته بود: «هر یک روزی که می‌گذرد و این عملیات دیرتر انجام می‌شود، یک شلاق بیشتر بر پیکر مجاهدین فرود می‌آید. بنابراین باید زودتر دست به‌کار شوم».
سرانجام روز موعود فرا رسید و با عزمی جزم و اراده‌یی استوار به صحنه شتافت. در آخرین نامه‌یی که از او به‌جا مانده نوشته است: «الان تنها یک جمله دارم که می‌توانم به همه و بالاتر از همه به رهبریم بگویم. و آن این است: می‌توانیم و باید. هر چه فکر می‌کنم مطلب دیگری وجود ندارد. خدا را واقعاً شکر می‌کنم که این‌قدر خوشبخت هستم که در تقدیرم سازمان و رهبری را نوشته است. و من این افتخار را داشته‌ام که به‌عنوان فردی از این سازمان این عمل مقدس را انجام دهم. حاصل تمام درکها و دریافتهای من در مدتی که با سازمان رابطه داشته‌ام این است که به هر طریقی باید به مسعود و مریم چنگ بزنیم. در این عملیات اگر تهاجم حداکثر دیدید و اگر رشادتی شنیدید، بدانید هر چه هست نتیجه لحظات وصل ما به برادر مسعود است. با او هستیم که از خود بی‌خود می‌شویم».
آنچه از گزارشها بر‌می‌آید از خشم و کینه انقلابی علی‌اکبر برای انجام این عملیات حکایت می‌کند. روز اول شهریور (روز تولدش) علی‌اکبر قهرمان چون شیر خروشید و با آتش سلاحش بر سر لاجوردی دژخیم فرود آمد و مأموریت بزرگ میهنی و انقلابی خود را، که موجب تسلی خاطر تمامی مردم ایران و به‌ویژه مادران و پدران و خانواده‌های ۱۲۰هزار شهید اعدام‌شده در رژیم آخوندی و ۱۵۰هزار زندانی سیاسی است، با موفقیت کامل به‌انجام رساند.
در صحنه عملیات پس از انجام مأموریت، دستگیر شد ولی چون کوه ایستاد و به عهد خود با خدا و خلق وفا کرد.
رژیم ضدبشری خمینی آقای سهراب اکبری، پدر علی‌اکبر اکبری، قهرمان ملی، را در یک اقدام انتقام‌جویانه به‌طرز فجیعی به‌قتل رسانده است. علی‌اکبر اکبری ۲۰ساله روز ۱شهریور ۱۳۷۷به‌دنبال مجازات لاجوردی، آیشمن ایران دستگیرشد و روز ۳شهریور در زیر شکنجه‌های وحشیانه عوامل وزارت اطلاعات به‌شهادت رسید.
آقای اکبری، ۶۱ ساله، که در ایلام به کشاورزی مشغول بود، در ماههای اخیر، به‌طور مستمر مورد اذیت و آزار مأموران وزارت اطلاعات رژیم و سپاه پاسداران قرار داشت و علاوه بر‌بازجوییهای مکرر، بارها از جانب آنان تهدید به مرگ شده بود.
در روز قبل از این جنایت وحشیانه، مأموران وزارت اطلاعات او را مورد بازجویی قرار داده بودند. روز ۱۷فروردین، مأموران وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران در حالی‌که آقای اکبری در یک زمین کشاورزی مشغول کار بود، او را مورد حمله قرار داده و در زیر تراکتور له کردند.
خاتمی كه در آن زمان رییس‌جمهور رژیم پلید بود، ماسك مدره‌نمایی را از چهره‌اش برداشت و از جلاد بدنام نظام آخوندی، به‌عنوان «خدمتگزار مردم» یاد كرد و به‌این ترتیب دعاوی دروغین اصلاح‌طلبی آخوندی را با سمبل شقاوت و خون‌آشامی مهر كرد و نشان داد كه آخوند مدعی اصلاحات با سایر آخوندها هیچ فرقی نداشته و با منفورترین شكنجه‌گر تاریخ ایران در یك صف قرار دارد


علی اکبر اکبری ده بالایی کسی است که به همراه علی اصغر غضنفرنژاد سید اسدالله لاجوردی را به قتل رساندند<references />
علی اکبر اکبری ده بالایی کسی است که به همراه علی اصغر غضنفرنژاد سید اسدالله لاجوردی را به قتل رساندند<references />

نسخهٔ ‏۱۰ فوریهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۱۰:۳۳

علی اکبر اکبری ده بالایی

علی‌اکبر اکبری (رضا) عضو سازمان مجاهدین خلق ایران بود که اسد الله لاجوردی را به قتل رساند، علی اکبر اکبری ده بالایی در شهریور۱۳۵۷ در ایلام متولد شد. سالهای طفولیت را در خانواده‌یی متوسط گذراند و تحصیلاتش را تا دوم هنرستان ادامه داد.

او پس از برقراری ارتباط با شوری بیشتر و تلاشی پیگیر مسائل را دنبال می‌کرد و با سرزندگی و نشاط چشمگیری به حل مسائل می‌پرداخت. در نامه دیگری که پس از برقراری ارتباط با سازمان نوشته، عطش نسل خود را برای دست یافتن به سازمانی چون مجاهدین چنین بیان کرده است: «تا قبل از این‌که در روابط مجاهدین قرار بگیرم هیچ شناختی از آنان نداشتم. فقط نامشان را شنیده بودم و می‌دانستم ضد خمینی هستند. اما حالا که این سعادت را یافته‌ام که با هدفها و آرمان سازمان آشنا شوم با قطع و یقین می‌گویم اگر نسل ما حتی با گوشه‌یی از مناسبات و آرمانهای سازمان آشنا شود همه‌شان به‌سوی سازمان پر می‌کشند».

برقراری رابطه با مجاهدین راه او را برای آشنا شدن عمیق‌تر با مفاهیم انقلاب هموار می‌کند. شناخت مسعود و مریم باعث تغییرات اساسی در روش و منش او می‌گردد.

علی‌اکبر در همان نامه بعد از وصل ارتباطش با سازمان نوشته است: «کاش زودتر به‌دنیای جدید پا نهاده بودم و متولد شده بودم.‌ای کاش زودتر پرواز را فرا می‌گرفتم و بال درمی‌آوردم… بعد از آشنایی با انقلاب خواهر مریم به دنیای جدیدی راه پیدا کردم. دنیایی که اکنون با هیچ‌ چیز عوضش نخواهم کرد».

علی‌اکبر از زمانی که در ارتباط با مجاهدین قرار گرفت با علاقه بسیار زیادی تمامی آموزشها و تعلیمات مجاهدین را فراگرفت.

آشنایی او با انقلاب ایدئولوژیک در درون سازمان انگیزه‌های او را برای مبارزه صدچندان کرد و موجب بارز شدن تواناییهای او در مسیر مبارزه شد.

خودش در نامه‌یی نوشته است: «نیرویی که به من قوت می‌دهد؛ کلید این ساختمان پیچیده، مریم است. احساس می‌کنم دارم سبکبال می‌شوم… الگوی دنیای خواهر مریم الگوی من می‌باشد، یعنی مجاهدین، مجاهدی که این‌قدر نامش در سراسر ایران و جهان بر سر زبانها جاری است».

عاقبت همان‌طور که خود گفته بود آموزشها به مرحله عمل می‌رسند. او سرشار و پاکباز آمادگی خود را برای شرکت در عملیات اعلام می‌کند و با اصرار و تهوری خاص چندین‌بار از ستاد فرماندهی مجاهدین در داخل کشور می‌خواهد تا برای او مأموریتی در نظر بگیرند. چندی بعد به پیشنهاد خودش عملیات مجازات سردژخیم اوین در دستور کارش قرار گرفت. از این لحظه به بعد رضا سر از پا نمی‌شناخت. به یکی از همرزمانش گفته بود: «هر یک روزی که می‌گذرد و این عملیات دیرتر انجام می‌شود، یک شلاق بیشتر بر پیکر مجاهدین فرود می‌آید. بنابراین باید زودتر دست به‌کار شوم».

سرانجام روز موعود فرا رسید و با عزمی جزم و اراده‌یی استوار به صحنه شتافت. در آخرین نامه‌یی که از او به‌جا مانده نوشته است: «الان تنها یک جمله دارم که می‌توانم به همه و بالاتر از همه به رهبریم بگویم. و آن این است: می‌توانیم و باید. هر چه فکر می‌کنم مطلب دیگری وجود ندارد. خدا را واقعاً شکر می‌کنم که این‌قدر خوشبخت هستم که در تقدیرم سازمان و رهبری را نوشته است. و من این افتخار را داشته‌ام که به‌عنوان فردی از این سازمان این عمل مقدس را انجام دهم. حاصل تمام درکها و دریافتهای من در مدتی که با سازمان رابطه داشته‌ام این است که به هر طریقی باید به مسعود و مریم چنگ بزنیم. در این عملیات اگر تهاجم حداکثر دیدید و اگر رشادتی شنیدید، بدانید هر چه هست نتیجه لحظات وصل ما به برادر مسعود است. با او هستیم که از خود بی‌خود می‌شویم».

آنچه از گزارشها بر‌می‌آید از خشم و کینه انقلابی علی‌اکبر برای انجام این عملیات حکایت می‌کند. روز اول شهریور (روز تولدش) علی‌اکبر قهرمان چون شیر خروشید و با آتش سلاحش بر سر لاجوردی دژخیم فرود آمد و مأموریت بزرگ میهنی و انقلابی خود را، که موجب تسلی خاطر تمامی مردم ایران و به‌ویژه مادران و پدران و خانواده‌های ۱۲۰هزار شهید اعدام‌شده در رژیم آخوندی و ۱۵۰هزار زندانی سیاسی است، با موفقیت کامل به‌انجام رساند.

در صحنه عملیات پس از انجام مأموریت، دستگیر شد ولی چون کوه ایستاد و به عهد خود با خدا و خلق وفا کرد.

رژیم ضدبشری خمینی آقای سهراب اکبری، پدر علی‌اکبر اکبری، قهرمان ملی، را در یک اقدام انتقام‌جویانه به‌طرز فجیعی به‌قتل رسانده است. علی‌اکبر اکبری ۲۰ساله روز ۱شهریور ۱۳۷۷به‌دنبال مجازات لاجوردی، آیشمن ایران دستگیرشد و روز ۳شهریور در زیر شکنجه‌های وحشیانه عوامل وزارت اطلاعات به‌شهادت رسید.

آقای اکبری، ۶۱ ساله، که در ایلام به کشاورزی مشغول بود، در ماههای اخیر، به‌طور مستمر مورد اذیت و آزار مأموران وزارت اطلاعات رژیم و سپاه پاسداران قرار داشت و علاوه بر‌بازجوییهای مکرر، بارها از جانب آنان تهدید به مرگ شده بود.

در روز قبل از این جنایت وحشیانه، مأموران وزارت اطلاعات او را مورد بازجویی قرار داده بودند. روز ۱۷فروردین، مأموران وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران در حالی‌که آقای اکبری در یک زمین کشاورزی مشغول کار بود، او را مورد حمله قرار داده و در زیر تراکتور له کردند.

خاتمی كه در آن زمان رییس‌جمهور رژیم پلید بود، ماسك مدره‌نمایی را از چهره‌اش برداشت و از جلاد بدنام نظام آخوندی، به‌عنوان «خدمتگزار مردم» یاد كرد و به‌این ترتیب دعاوی دروغین اصلاح‌طلبی آخوندی را با سمبل شقاوت و خون‌آشامی مهر كرد و نشان داد كه آخوند مدعی اصلاحات با سایر آخوندها هیچ فرقی نداشته و با منفورترین شكنجه‌گر تاریخ ایران در یك صف قرار دارد

علی اکبر اکبری ده بالایی کسی است که به همراه علی اصغر غضنفرنژاد سید اسدالله لاجوردی را به قتل رساندند