کاربر:دانا/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۹۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
دستاوردهای انقلاب فوریه بودند. رهنمود لنین برای بلشویکها در این مرحله عبارت بود از: نفوذ در شوراها، طرح شعارهای تند انقلابی، به دست گرفتن رهبری شوراها و هدایت آنها به سوی قیام مسلحانه.


{{جعبه اطلاعات حمله به غیرنظامی
طی چند ماه بلشویکها توانستند رهبری را در دو شورای بانفوذ پتروگراد و مسکو به دست گیرند. اقدامات دولت موقت به رهبری '''الکساندر کرنسکی''' برای رویارویی با اقدامات توطئه گرانه لنین و یاران بلشویک او ناکام ماند. کمونیست‌ها (حزب بلشویک) پرشمار نبودند، اما با تکیه بر شبکه فعالی از اعضای با ایمان، که لنین آنها را "انقلابیون حرفه ای" می‌خواند، قادر بودند تا ۲۵ هزار نفر را در پتروگراد مسلح کنند.
| عنوان              = حمله نیروهای ارتش عراقی به اشرف ۱۹ فروردین ۱۳۹۰
| تصویر              = حمله نیروهای عراقی به اشرف در ۱۹ فروردین ۹۰.jpg
| موقعیت              = قرارگاه اشرف-عراق
| هدف                = اشغال زمینهای شمالی اشرف
| تاریخ              = ۱۹ فروردین ۱۳۹۰
| زمان                = شروع حلمه ساعت۵:۳۰ بامداد
| نوع                = حمله نظامی با سلاحهای سبک-خودروهای زرهی
| تلفات              = ۳۶ کشته
| زخمی‌ها              = ۳۵۰ زخمی
| مرتکبان            = نیروهای ارتش عراق
| سلاح‌ها              = کلاش-بی کی سی
| تعداد مشارکت‌کنندگان = حدود۲۵۰۰ نفر
| مدافعان            = اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران در اشرف
}}


سازمان چریکهای فدایی خلق ایران از وحدت و ادغام دو گروه معتقد به مبارزة مسلّحانه در اواخر فروردین ۱۳۵۰, پدید آمد: گروهی که بیژن جزنی از موٌسسان آن بود (گروه یک) و گروه دیگری که مسعود احمدزاده از پایه گذارانش بود (گروه دو). این دو گروه، پس از «[[حماسة سیاهکل]]» و اعدام ۱۳نفر از پیشتازان «جنبش فدایی» در ۲۶اسفند ۱۳۴۹, به طورکامل به هم پیوستند.
در شامگاه ۲۴ اکتبر بلشویکها در پتروگراد قیام مسلحانه اعلام کردند. "گاردهای سرخ"، دسته‌های مسلح کارگران، سربازان و روشنفکران به پادگانها و ادارات دولتی حمله بردند، مراکز حساس را به تصرف درآوردند و وزرای دولت موقت را در "کاخ زمستانی" دستگیر کردند.


==سابقه==
در پاسخ به فراخوان لنین و بلشویکها که شعار "تمام قدرت به شوراها" را طرح کرده بودند، "کنگره سراسری شوراهای روسیه" با بلشویک‌ها اعلام همبستگی کرد. شورای پتروگراد حاکمیت کشور را به "شورای کمیسرهای خلق" به رهبری لنین واگذار کرد. لنین در جلسه شورا نطقی هیجان انگیز ایراد نمود و به عنوان رئیس نخستین دولت سوسیالیستی جهان زمام امور را به دست گرفت. او هدف دولت تازه را "حاکمیت کارگران و دهقانان" و برپایی نظام سوسیالیستی در روسیه اعلام کرد.
سازمان چریکهای فدایی خلق ایران پس از حمله گروهی از چریکها به «پاسگاه سیاهکل» و دستگیری و اعدام ۱۳نفر از آنها توسط رژیم شاه، در تاریخ ۲۶ اسفند ۱۳۴۹شمسی, از ادغام دو گروه مارکسیست-لنینیست و معتقد به مشی چریکی، در اواخر فروردین ۱۳۵۰ شمسی, بنیان گذاشته شد. بنیان گذاران گروه اول عبارت بودند از بیژن جزنی و حسن ضیاظریفی، علی اکبر صفایی فراهانی، محمد صفاری آشتیانی، غفور حسن‌پور، رحمت‌الله پیرونذیری، اسکندر صادقی‌نژاد و حمید اشرف که به (گروه یک)، و گروه دوم که مسعود احمدزاده و امیر پرویز پویان آن را تشکیل داده بودند به (گروه دو) معروفند. این دو گروه ابتدا تحت عنوان «چریکهای فدایی خلق ایران» شروع، و بعد از مدتی خود را با عنوان «سازمان چریکهای فدایی خلق ایران» معرفی کردند. سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران در جریان انقلاب ۱۳۵۷ در ایران نشان داد که از مهم‌ترین و تأثیرگذارترین گروه‌های چپ در این انقلاب بود، این سازمان تأثیر زیادی در جذب روشنفکران ایرانی و جوانان انقلابی هم نسل خود گذاشت و بسیاری از آنها را به مبارزه مسلحانه برعلیه رژیم شاه کشاند. اگر چه در جریان مبارزات قبل از انقلاب بهمن، تعداد زیادی از این فداییان کشته شدند، اما با آزاد شدن زندانیان سیاسی، و پیوستن کادرها و هواداران به آن، در جریان انقلاب به شکل موثر شرکت داشت و اندکی بعد به گسترده‌ترین و بزرگترین سازمان چپ مستقل ایران تبدیل شد.
==گروه جزنی==
بیژن جزنی در  دی ماه ۱۳۱۶ در تهران به دنیا آمد. پدر, داییها و عموهای بیژن عضو حزب توده بودند. مادر بیژن نیز, از فعالان حزب توده بود. پس از شکست حزب دموکرات در آذربایجان در آذر۱۳۲۶, پدرش به علّت همکاری با حزب دموکرات آذربایجان به شوروی پناهنده شد.


بیژن «در ده سالگی به صفوف سازمان جوانان حزب توده پیوسته (سال۱۳۲۶) و تا آخرین  روزهای زندگی این سازمان, جزء اعضای ازخودگذشتة آن بوده. با کودتای ۲۸مرداد ۱۳۳۲, در هسته های مقاومتِ ”حزب“ نام نوشته و تا روزی که مساٌلة مقاومت مسلّحانه دربرابر کودتا منتفی نشده, در خانة حزبی و در حالت آماده باش زیسته. در یکی دو سال اول کودتا هم چند بار بازداشت شده و بار اول چند روز و بار دوم چند هفته و بار سوم شش ماه حبس کشیده, با این که هجده سالش تمام نشده بود. در سالهای ۳۸ـ۱۳۳۴, به همراه شماری از جوانان همسن و سالش ـ که همدیگر  را در زندان شناخته بودند و همدست و همداستان شده بودندـ به بازبینی و جمع‌بندی مشی و عملکرد حزب توده پرداخته, از موضعی انقلابی از این جریان بریده و همراه با رفقایش در جنبشهای مردمی این دوره و مهمتر از همه, اعتصاب کارگران کوره‌پزخانه‌های تهران و رانندگان اتوبوس شرکت داشته. در تنفّس کوتاه سالهای ۴۲ـ۱۳۳۸, و تحرّک سیاسی این دوره, یکی از رهبران مورد احترام جنبش دانشجویی شده و از سرآمدان جناح چپ غیرتودهای و گردانندگان ”جبهة ملّی دانشگاه“؛ و هم از این رو زیر ذرّهبین پلیس سیاسی و در معرض آزار و بازداشتهایی قرارگرفته, که گاه چندین ماه به درازا میکشید. با این که از برجستهترین سازماندهندگان جنبشهای اجتماعی و بسیج کنندة اعتراضهای توده ای به شمار رفته. نمونة آخرش برگزاری  آیین هفتم و چهلم جهان پهلوان تختی بود که بیژن جزنی و گروهش نقش به سزایی در آن داشتند...» (جُنگی دربارة زندگی و آثار بیژن جزنی, انتشارات خاوران, پاریس ۱۳۷۸, مقالة ناصر مهاجر, ص۳۹۶).
بلشویکها با قهر و خشونت، مقاومت رقبا و مخالفان خود را در هم شکستند و قدرت خود را گسترش دادند. آنها در عین حال توانستند با طرح شعارهای انسان دوستانه و عدالت خواهانه بسیاری از روشنفکران و بخشی از لایه‌های محروم و ستم دیده را به سوی جنبش خود جلب کنند


در سالهای ۱۳۳۹ تا۱۳۴۱, که فضای سیاسی اندکی باز شده بود, مبارزات دانشجویی اوج گرفت.  در آغاز دوران اوجگیری جنبش دانشجویی در سال ۳۹, «سازمان دانشجویان دانشگاه تهران» وابسته به«جبهة ملی» پدید آمد و «پیام دانشجو» را منتشر کرد. بیژن که در «سازمان دانشجویان دانشگاه تهران» فعالیت داشت, در سال ۴۲ مسئولیت چاپ «پیام دانشجو» را بهعهده گرفت.
http://b-pak.org/2013/06/07/%D8%AA%D8%AC%D8%B1%D8%A8%D9%87-%D8%AA%D8%B4%DA%A9%DB%8C%D9%84-%D8%B4%D9%88%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%DA%AF%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%BE%D8%AA%D8%B1%D8%B2%D8%A8%D9%88%D8%B1%DA%AF-%D8%B1/


   جزنی در نوروز ۱۳۴۲, با چندتن از فعّالان جنبش دانشجویی مانند حسن ضیاء ظریفی (متولد ۲۱فروردین ۱۳۱۸) و عباس سورکی و... گروهی را تشکیل داد که بعدها به «گروه جزنی ـ ظریفی» معروف شد.
http://militaant.com/?p=8016


  در روز ۲۳دی ۱۳۴۸ به مناسبت شب هفت جهان پهلوان تختی گردهمایی باشکوهی بر سر مزارش برپاشد. جزنی یکی از  برگزارکنندگان اصلی این مراسم بود.
شوراهای مردمی


    یک ماه پس از مرگ تختی در بعد از ظهر روز ۱۷بهمن ۴۶, بیژن جزنی و عباس سورکی بازداشت و به زندان قزل قلعه برده شدند. ماجرای اسلحه‌ای که ناصر آقایان لو داده بود, این دستگیری را باعث شد. ناصر آقایان همشهری سورکی و از دوستان دوران فعالیت او در «سازمان جوانان حزب توده» بود که با ساواک همکاری میکرد.
شوراهای مردمی، به شوراهایی گفته می‌شود که توسط مردم بدون وابستگی به دولت تشکیل می‌شود و برای کمک به مردم به ویژه پس از فجایع طبیعی مانند سیل، زلزله، آتش‌سوزی و..می‌باشد.


 بازجویی آن دو همراه با شکنجه های وحشیانه ۲۹روز ادامه داشت. ساواک از طریق ناصر آقایان به وجود گروهی که بیژن جزنی و حسن ضیاء ظریفی تشکیل داده بودند, پی برده بود, امّا, بیژن «سختترین شکنجهها را تاب آورده و اسرار گروه را فاش نکرد».
قدمت شوراهای مردمی به انقلابات گذشته برمی‌گردد و در ایران در انقلاب مشروطه با نام مراکز غیبی فعالیت می‌کردند.


  در روز ۱۸بهمن ۴۶، ساواک شمار دیگری از اعضای گروه جزنی را دستگیر کرد, ازجمله, سعید (مشعوف) کلانتری (دایی بیژن)، محمد چوپانزاده، حسن ضیاء ظریفی، عزیز سرمدی، احمد جلیل افشار، ضرار زاهدیان, دکتر سیروس شهرزاد.
پس از فاجعه سیل سال ۱۳۹۸ در ایران، مردم به طور خودجوش اقدام به برپایی شوراهای مردمی کردند و کمک‌های خود را بدون کمک دولت، خودشان به دست مردم سیل‌زده رساندند.همچنین خانم مریم رجوی رئیس جمهور برگزیده مقاومت در فراخوان به مردم ایران از آنها خواست، شوراهای مردمی را برپا کنند و به یاری هم میهنان خود بشتابند.
===گروه جزنی در دادگاه نظامی===
دادگاه گروه جزنی به ریاست تیمسار ضیاء فرسیو،  در بهمن ۱۳۴۷، حدود یک سال پس از دستگیری آنها, برگزار شد. اندکی کمتر از سه سال پیش از این تاریخ، به پیشنهاد بیژن، دایی‌اش ، منوچهر کلانتری،  در فروردین ۱۳۴۵ برای تبلیغات  و ارتباط با جنبشهای آزادیبخش، به لندن فرستاده شده بود. منوچهر در لندن در ارتباط فعّال با «کنفدراسیون جهانی دانشجویان ایرانی در اروپا»، قرار گرفته بود. وی پس از دستگیری بیژن جزنی و یارانش، از طریق کنفدراسیون با عفو بین الملل تماس گرفت و از آنها درخواست کرد هیاٌتی برای شرکت در دادگاه گروه جزنی به ایران بفرستد. عفو بین الملل قبول کرد و از مقامات ایران خواهان شرکت در جلسات دادگاه شد. دولت ایران پذیرفت. عفو بین الملل هیاٌتی را متشکّل از خانم بتی اَشتون، نماینده عفو بین الملل، آقایان ویلیام ویلسن، نمایندهٌ مجلس عوام انگلیس و لوئیجی، عضو حزب کمونیست ایتالیا را برای شرکت در دادگاه جزنی و یارانش به ایران فرستاد. این هیاٌت در دادگاه شرکت کرد.


      در این دادگاه هریک از اعضای گروه، به هنگام دفاع و ردّ اتّهامات دادستان با استناد به مواد قانونی، به شرح بازجویی و شکنجه های خود پرداختند. ازجمله، حسن ظریفی داستان نشاندنش را روی منقل برقی شرح و قسمتی از سوختگی کمرش را نشان داد و گفت: «چون ماٌخود به حیا هستم، فقط میگویم نشیمنگاهم از اینهم  بدتر است». عباس سورکی شرح شلّاق خوردنها, بیخوابیهای اجباری و صحنهٌ اعدام مصنوعی را که برایش ترتیب داده بودند, تشریح کرد. شکنجه گران از او میخواستند اعتراف کند اسلحهای را که در ماشین او یافته اند متعلق به بیژن جزنی است و  او زیر بار نمیرفت. دکتر سیروس شهرزاد از بازجوییهای بدون وقفه و تواٌم با بیخوابی  و سیلیهای وحشتناکی که منجر به پارگی گوشش شده بود، گفت.
https://www.mojahedin.org/i/%D8%B4%D9%88%D8%B1%D8%A7-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85%DB%8C%D8%9B-%D9%81%D8%B1%D9%85%D9%88%D9%84-%D8%A7%D8%AA%D8%AD%D8%A7%D8%AF-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%B3%D8%B1%D9%86%DA%AF%D9%88%D9%86%DB%8C


     بیژن جزنی از ۲۹ روز باجویی تواٌم با شلاق و شکنجههای روحی و جسمی صحبت کرد و این که یکبار که برای اعتراض به این همه شکنجه، دست به اعتصاب غذا زده‌است، ماٌمورین دندانهایش را به وسیلهٌ آچار باز میکنند و یک شیشه شیر را توی حلقش سرازیر میکنند که در نتیجه، او مبتلا به اسهال خونی میشود...
تباهی حاصل از سیل ویرانگر در کشور که محصول بلاواسطه عملکرد نظام جمهوری اسلامی طی سال‌ها اشغال ایران است بسیار فراتر از آن چیزی است که در تصور بگنجد یا در کادر دوربین گزارشگران مردمی حاضر در صحنه جای بگیرد. جدای از خسارات مادی فراوان که جبران آن در نظام جمهوری اسلامی ایران غیرممکن و در یک حکومت دموکراتیک و برآمده از اراده مردم زمان بر است، جان باختن شمار زیادی از هموطنان را در پی داشت که متأسفانه هیچوقت جبران پذیر نیست. اکنون دیگر بر کسی پوشیده نیست که آنچه باران چند دقیقه‌ای در شیراز را به سیلی مهلک با بیش از ۲۰۰کشته تبدیل کرد و گلستان، لرستان، ایلام، کرمانشاه و خوزستان را به زیر آب برد، نتیجه غارت و جنایت چند ساله دولت و نیروی تروریستی سپاه پاسداران آن بوده‌است. البته این فاجعه امری تازه در ایران تحت اشغال ملایان نبوده و نیست. از جنگ ۸ساله ضدمیهنی خمینی ساخته با تلفات سرسام آورش و کشتار و شکنجه و ترور به‌ویژه در دهه ۶۰ و سرکوب وحشیانه و خونبار قیام‌های مردمی طی دهه‌های ۷۰، ۸۰و ۹۰ که بگذریم، رویدادهای طبیعی هم‌چون زلزله و سیل در سال‌های گذشته نیز پیوسته فاجعه به بار آورده‌است. و هیچگاه خسارات و صدمات ناشی از این فجایع ظاهراً طبیعی توسط جمهوری اسلامی ترمیم و جبران نشد. بلکه جمهوری اسلامی بر رویهٔ ویرانگرش بیش‌ازپیش پای فشرد. از دلایل آشکار حساسیت و هوشیاری مردم نسبت به این فجایع و نقش مخرب جمهوری اسلامی  در بروز آنها طی بیش از یک سال گذشته و به‌ویژه از زلزله سرپل‌ذهاب تا سیل اخیر، یکی گسست تمام‌عیار پیوندهای حاکمیت و ملت از طریق فقدان مشروعیت جمهوری اسلامی  و دیگری رشد چشمگیر شبکه‌های اجتماعی و اعتبار و جایگاه آنها در برابر بی‌اعتباری رسانه‌های حکومتی و رسانه‌های یاری‌گرش در خارج کشور و البته روشنگریهای مقاومت ایران بوده‌است. از زمان شروع فاجعه سیل در گلستان، انگشت اتهام جامعه به سمت نیروی تروریستی سپاه و سیاست‌های جمهوری اسلامی در زمینه جنگل خواری نشانه رفت و هر چند در ابتدا رسانه‌های جمهوری اسلامی و رسانه‌های یاری‌گرش در خارج کشور سعی کردند با نادیده گرفتن قضایا وضعیت را عادی جلوه دهند اما بازتاب ابعاد فاجعه توسط رسانه‌های مقاومت ایران و نیز نیروهای مردمی حاضر در صحنه، جمهوری اسلامی و حامیانش را بعد یک هفته ناگزیر به واکنش کرد. اما ورود مضحک و مشمئز کننده مهره‌های جمهوری اسلامی به مسئله و گرفتن عکسهای یادگاری تنها بر خشم مردم دامن زد و هر چه رسانه‌های حکومتی و حامیانشان در خارج کشور تلاش کردند ولی‌فقیه و پاسداران تروریستش را از سیبل اتهام خارج کنند نتیجه معکوس بود به‌طوریکه به دفعات شاهد بودیم که ورود هر یک از کارگزاران جمهوری اسلامی و پاسداران به مناطق سیل‌زده در گلستان و لرستان و خوزستان با واکنش خشم آلود مردم همراه بود. اما در مقابل بی‌تفاوتی ولی‌فقیه و جمهوری اسلامیش در قبال این فاجعه ملی، موج درخشانی از همیاری ملی در کمک‌رسانی و انعکاس واقعیتهای فاجعه شکل گرفت که نشان داد آنچه که جمهوری اسلامی ولایت فقیه طی چند دهه در ایجاد تفرقه و رواج بی‌اعتمادی میان مردم ایران انجام داده بود، باد هوا بوده‌است. از این‌رو ناگزیر شد با گسیل نیروهای سرکوب به مناطق سیل‌زده به جای کمک به مردم در روند همیاریهای مردمی نیز خلل ایجاد کند. 


     بیژن در دفاعیاتش، در برابر ادعانامهٌ دادستان نسبت به «مُقدِمین علیه امنیت کشور و براندازی مسلحانهٌ حکومت» گفت: <nowiki>''</nowiki>آقایان، همه میدانند که در این مملکت آزادی وجود ندارد. کلیهٌ قوانینی که دستاورد انقلاب مشروطه بود، ازبین رفته، دونپایه ترین عضو ساواک، بر یک ارتشبد غیرساواکی ارجحیّت دارد» و پس از این که مفصلاً دربارهٌ  قراردادهای ارتجاعی و پیمانهای نظامی صحبت کرد، ادامه داد: «شما تعداد اندکی دانشجو را براندازندهٌ حکومت قلمداد کردهاید که امنیت را به خطر انداخته‌اند، درحالی که خوب میدانید آن که امنیت و آسایش را از ملتی سلب کرده، رژیمی است که حتی اجازهٌ داشتن یک باشگاه یا کتابخانه را در دانشگاه نمیدهد. دانشجویان حتی از داشتن تشکّلهای صنفی نیز محرومند ... در کشوری که همهٌ درهای دموکراسی بسته میشود و همهٌ درهای آزادی مسدود میگردد، اسلحه زبان به سخن میگشاید» (جُنگی از زندگی و... جزنی، مقالهٌ میهن جزنی، صفحات ۵۳و۵۴).
== تشکیل شوراهای مردمی ==
با بروز اولین نشانه‌های فاجعه ملی سیل در کشور، خانم مریم رجوی طی پیامی به تشکیل شوراهای مردمی فراخوان داد و به درستی اعلام کرد که تنها راه نجات مناطق گرفتار شده در این فاجعه، سازمان‌دهی کمکهای مردمی در قالب همین شوراهاست. ارائه این راه‌کار ایده‌ای بسیار دقیق و کاربردی است از آن‌رو که جمهوری اسلامی ولایت فقیه که با سالها غارت و چپاول بانی اصل بروز این فاجعه بوده‌است هرگز نه می‌خواهد و نه می‌تواند کمکی به مردم زیان دیده کند، بنابراین در چنین شرایطی که هیچگونه امیدی به جمهوری اسلامی در عمل کردن به یکی از مسئولیتهای ذاتی‌اش یعنی حمایت از جامعه نیست، تنها راه جلوگیری از گسترش ابعاد مادی و غیر مادی این فاجعه همبستگی مردم است.طرح شوراهای مردمی نیز دقیقاً بر پایه این تحلیل ارائه شده‌است و متضمن ویژگیهای منحصر به‌فردی است که در ادامه به آنها اشاره می‌شود: 


    دادگاه اول، در آخر بهمن ماه راٌی خود را  به این قرار صادرکرد: بیژن جزنی (۱۵سال)، حسن ضیاء ظریفی (۱۰سال)، عباس سورکی (۱۰سال)، عزیز سرمدی (۱۰)، ضرار زاهدیان (۱۰سال)، سعید کلانتری (۸سال)، محمد کیانزاد (۸سال)، فرخ نگهدار (۵سال)، کورش ایزدی (۶سال)، قاسم رشیدی (۳سال)، کیومرث  ایزدی (۲سال)، دکتر سیروس شهرزاد (۱۰سال) و احمد افشار (۱۰سال).
== همبستگی اجتماعی ==
همبستگی اجتماعی با هر مبنایی، در جوامع سنتی و مدرن از الزامات یک جامعه است و به‌واسطه آن در ابعاد و جنبه‌های مختلف، یک جامعه را در کنار جوامع دیگر هویت داده و آنرا خود بسنده می‌کند. جمهوری اسلامیهای دموکراتیک که محصول اراده اکثریت مردم هستند عموماً هم محصول همبستگی اجتماعی اند هم از ظرفیتهای این خصلت جامعه در زمینه‌های مختلف بهره‌مند می‌شوند. اما جمهوری اسلامیهای دیکتاتوری که نه محصول و برآمده از اراده مردم که جمهوری اسلامیهای تحمیلی بر مردم هستند و بقای آنها نه در حمایت اجتماعی بلکه با سرکوب و ارعاب است، همبستگی اجتماعی را به‌مثابه یک شر بزرگ قلمداد می‌کنند و پیوسته از شکل‌گیری و تعمیق آن در هراسند. علت این است که برخلاف حکومتهای دموکراتیک که پیوندهای اجتماعی هم به‌صورت عمودی میان نهادهای قدرت و ساختار اجتماعی، هم به شکل افقی میان مردم و گروه‌های اجتماعی برقرار است، در جمهوری اسلامیهای خودکامه و دیکتاتوری، از آنجا که ساختار قدرت در فقدان مشروعیت، پیوسته جامعه را یک تهدید بالقوه برای خود می‌داند، تلاش می‌کند به روشهای مختلف پیوندهای میان مردم و گروه‌های اجتماعی را که پایهٔ اتحاد اجتماعی است از هم بگسلد و آنها را تنها در یک پیوند عمودی، هم‌چون ذرات پراکنده به خود مرتبط کند. برای اینکار نیز پیوسته با برجسته کردن تنوع قومی، زبانی، مذهبی، جنسی و طبقاتی و تبدیل آنها به تضادهای عمده، شکاف میان خود با جامعه را می‌پوشاند و در نزاع شکل گرفته در میان گروه‌های مختلف جامعه به‌عنوان میانجی عمل می‌کند. اما در این حالت هم بی‌آن که نقش حل کننده تضاد و پر کننده شکاف اجتماعی را ایفا کند، طرفین تضاد را با افزودن دافعه دیگری به خود نزدیک می‌کند. این مکانیسم عمل دیکتاتورها را با شاهد مثال‌های فراوان در ایران تحت اشغال ملایان به‌خوبی می‌توان مشاهده کرد. جمهوری اسلامی ولایت فقیه از ابتدا با برچسب زدن به قومیتها و ایجاد و تشدید شکافهای مذهبی و جنسی تلاش وسیعی کرد تا مانع شکل‌گیری اتحاد و همبستگی اجتماعی در جامعه ایران شود. هدف پنهان چنین سیاستی سرکوب بخشی از جامعه توسط بخش دیگر بود. اما فاجعه ملی سیل اخیر نشان داد که جمهوری اسلامی ولایت فقیه حتی در این سیاست بنیادی خودش نیز توفیقی نداشته‌است. موج حمایتهای مردمی از سراسر میهن در حمایت از هموطنان سیل‌زده و تشکیل شوراهای مردمی برای سازمان‌دهی کمکها به سیل‌زدگان کابوسی بود که بیش از هر کدام از تبعاًت این فاجعه بر سر جمهوری اسلامی آوار شد. پیش از این در مقاله دیگری تحت عنوان "مغلطه سوریه‌ای شدن" بیان شد که جامعه ایران واجد شاخصهایی تاریخی - اجتماعی است که هرگز سرنوشت سوریه را پیدا نخواهد کرد. یکی از آن شاخصها هویت تاریخی جامعه ایران، به‌رغم تنوعات مختلف فرهنگی آن است. که آنها را برخلاف ملتهای مدرن اروپایی، بدون اجبار یک تشکیلات دولتی مدرن در قالب ساختار مدرن ملت، سازمان‌دهی می‌کند. از این‌رو با زوال یک دولت یا حکومت، جامعه سازمان دهی خود را حفظ خواهد کرد. از این‌رو بود که در آن مقاله ادعای مهره‌های جمهوری اسلامی از خاتمی و تاجزاده تا عبدی را یک مغلطه عنوان کرده بودم. همبستگی شکل گرفته در پس فاجعه اخیر نیز از جمله نشانه‌های آشکار وجود این شاخص در جامعه ایران است. با این توضیح فراخوان خانم مریم رجوی به تشکیل شوراهای مردمی بر مبنای چنین بینش و شناختی از ماهیت جمهوری اسلامی ولایت فقیه و پتانسیل‌های تاریخی و اجتماعی جامعه ایران ارائه شد. 


     در دادگاه تجدیدنظر، حکمهای پیشین برقرارماند، تنها کورش ایزدی که به۶سال محکوم شده بود، با گفتن این چند جمله تبرئه شد: «اینک که در مملکت اصلاحات ارضی و  انقلاب سفید به دست اعلیحضرت به وقوع پیوسته و سپاه بهداشت و دانش مشغول خدمت به روستاییان میباشند، من نیز در صورت آزادشدن نیروی خود را صرف خدمت در این نهادها خواهم کرد».
== سازمان‌دهی ==
یکی دیگر از ویژگیهای مهم و راهگشای شوراهای مردمی، سازمان‌دهی نیروهای مؤثر اجتماعی و افزودن نرخ اعتماد اجتماعی است. شاخصی که پایه مقاومت در برابر دیکتاتوری ولایت فقیه به‌شمار می‌رود. لازم به توضیح است که تمامی شاخصهای اجتماعی اعم از مشارکت، همبستگی و اعتماد اجتماعی، شاخصهایی عینی هستند که ضرورتاًً در یک واقعیت ساخت یافته عینی تحقق پیدا می‌کنند. در غیراین صورت مفاهیمی ذهنی هستند که به‌معنای واقعی موجودیت نخواهند داشت. وقتی از شوراهای مردمی سخن می‌گوییم در واقع تحقق عینی همان شاخصهای اجتماعی از طریق سازمان دهی آنهاست. فرض کنیم چیزی به نام همبستگی و اعتماد اجتماعی به‌لحاظ ذهنی وجود داشته باشد. در اینصورت این شاخصها قرار است در کدام واقعیت ساخت یافته ظهور و بروز پیدا کنند؟ مثلاً شهروندان از فاجعه رخ داده متأثر هستند و قصد دارند که به کمک بشتابند. اگر این تمایل نخواهد در ساختار شورای مردمی کانالیزه شود تنها دو راه را برای بروز دارد: یکی این‌که کمکهای خود را به نهادهای حکومتی بسپارند، دیگر این‌که خود به‌لحاظ فردی اقدام کنند. راه اول که تکلیفش روشن است. اعتمادی به جمهوری اسلامی و نهادهایش وجود ندارد و این را مردم در فاجعه سیل اخیر نشان دادند. و اما اگر خود شخصاً بخواهند اقدام کنند، با توجه به مشکل ارتباطی و مهمتر از آن کارشکنیهای جمهوری اسلامی بر سر راه کمکهای مردمی، روشن است که امکان زیادی برای مشارکت وجود نخواهد داشت. اما اگر همین احساس همبستگی خود را در یک شورای مردمی که قابلیت هم‌افزایی توانها را نیز دارد، محقق کنند، آنگاه خصلت سازمان‌دهی کننده این شوراها ضمن خلق راه‌های بدیع، ابتکارعمل را از جمهوری اسلامی و نهادهای غارتگر و سرکوبگرش خواهد گرفت. به جز این کار کرد اجتماعی، شوراهای مردمی در شرایط کنونی ایران که شرایطی انقلابی است، توانایی سازمان دهی مقاومتهای مردمی را نیز دارند. مسعود رجوی در یکی از پیام‌های پس از قیام سراسری دیماه ۹۶ به تشکیل شوراهای مقاومت فراخوان داد. باید گفت شوراهای مردمی دارای همان ساختار شوراهای مقاومت در ابعاد اجتماعی است. ساختاری که توان بالایی در سازمان دهی مقاومت انقلابی دارد و تور اختناق را راحت‌تر از حد تصور پاره می‌کند.


    بیژن جزنی در نامهای به همسرش بااشاره به این بخشودگی نوشت: «... برائت او به خاطر این تاٌیید و با توجه به۶سال محکومیت در دادگاه قبلی و این که سایر محکومیتها کوچکترین تغییری نکرد، نشان میدهد که ما به خاطر آخرین عملمان، یعنی، دفاع از آزادی و ملت ستمدیدهمان محکوم شده ایم و این ننگی است بر چهرهٌ دستگاه حاکمهٌ فعلی و از سوی دیگر، هدیهای است به دوستداران آزادی و انسانیت و حق شناسی نسبت به ملت ما...» (جنگی دربارهٌ... مقاله میهن جزنی، ص۵۵).
از روز ۲۶ اسفند ۹۷ در پی بارندگی‌های شدید،بیش از ۲۰ استان ایران دچار سیل شدند.علت اصلی این سیل‌ها سدسازی‌های غیراصولی سپاه پاسداران و مدیریت غلط جمهوری اسلامی بود که برای چپاول بیشتر منابع طبیعی ایران را غارت کردند.


     پس از پایان دادگاه دوم، زندانیان به زندان قصر برده شدند. آنها تا واقعهٌ اقدام به فرار از زندان، در همان زندان ماندند.
پروفسور پرویز کردوانی در گفتگو با «انتخاب» در واکنش به وقوع سیل‌های سنگین در بخش‌های مختلف کشور اظهار داشت: ما در ایران از لحاظ آب در مضیقه هستیم و به همین دلیل باید از بارش باران خوشحال شویم و خدا شاکر باشیم. اما از آنجایی که ناکارآمدی مدیریتی در همه حوزه‌ها خودنمایی می‌کند، بارندگی‌های این چند روز دردسر ساز شده‌است.


 اعضای زندانی «گروه جزنی ـ ظریفی» در پی فرار ناموفّق چهارتن از اعضای گروه ـ سعید کلانتری, عزیز سرمدی, عباس سورکی و محمد چوپانزاده ـ در سال ۱۳۴۸ از زندان قصر, به زندانهای دیگر تبعید شدند: بیژن جزنی به زندان قم؛  حسن ضیاء ظریفی به زندان رشت؛ سعید کلانتری به زندان بندرعباس؛ عزیز سرمدی و سورکی به زندان بُرازجان و چوپانزاده به زندان اهواز.
وی افزود: این باران باریدن‌ها دلیلش گرم شدن زمین است که باعث شده بی نظمی به وجود بیاید و در نتیجه، جاهایی که کمتر بارندگی دارند هم این روزها شاهد باران‌های شدیدی باشیم. و به طوریکه در ۲۴ساعت اندازه یک سال باشد و کشور باران خیزی مثل ایتالیا در یک ماه و نیم گذشته در حسرت باران بماند. همچنین باید گفت، این بارندگی‌ها مقطعی هستند و اینطور نیست که بارش‌های این چند روز را نشانه ای از پایان بحران آب بدانیم. پس باید آماده باشیم که از این اتفاق بهترین بهره را ببریم.


    گروه جزنی پس از دستگیریهای سال ۱۳۴۶ از هم نپاشید و شماری از اعضای آن از دستبرد ساواک درامان ماندند و چندی بعد, گروه را تجدید سازمان کردند. بازماندگان گروه عبارت بودند از: علی اکبر صفایی فراهانی، محمد صفّاری آشتیانی، غفور حسنپور، رحمت الله پیرون ذیری، اسکندر صادقی نژاد.
این جغرافیدان با اشاره به مشکلاتی که در شروع سال مردم شهرهای سیل زده دچارش شده‌اند، افزود: به قدری در مدیریت شرایط بد عمل می‌کنیم، این روزها نعمت خداوند برای ما عامل بدبختی و گرفتاری شده‌است و به جای اینکه مشکل آب را کم کند، مشکل آب را بیشتر کرده‌است.


پس از آن ضربه, «مدتی مساٌلة اصلی گروه خروج عده‌ای از رفقا از ایران بود. در جریان این حرکت, رفیق مشعوف (سعید) کلانتری و دو نفر دیگر دستگیر و رفقا علی اکبر صفایی فراهانی و [صفّاری] آشتیانی توانستند از ایران خارج شوند. پس از گذشت مدتی از این مساٌله, گروه به وسیلهٌ رفقا غفور حسنپور, حمید اشرف و اسکندر صادقینژاد سازماندهی مجدّد شد... حمید اشرف پس از ضربات سال ۱۳۴۶, نقش اصلی و مهمی در بازسازی گروه بازی کرد. وی به همراه غفور حسنپور و اسکندر صادقینژاد رهبری گروه را در دست داشتند» (جُنگی دربارة زندگی و آثار بیژن جزنی, مقالة مهدی سامع, زیرنویس, ص۱۴۵).
کردوانی اضافه کرد: علاوه بر خسارتی که به کشاورزی و دامداری زده‌است، بستر خاک را کنده و به همین دلیل آب صاف وارد نمی‌شود و آب گل آلود جاری می‌شود که همین باعث می‌شود تا ماشین‌ها، آدم‌ها را با خود می‌برد و همه چیز را نابود می‌کند. آب اینقدر گل و لای دارد که مثل ماست روسی می‌ماند که وقتی وارد مخزن سدها می‌رود، عمر سدها را کوتاه می‌کند. به همین دلیل در آینده اگر آبی هم باشد، نمی‌توانیم ذخیره کنیم.


اعضای ادامه دهندة راه گروه جزنی در بیرون از زندان, در سال ۱۳۴۹ به آمادگی ورود به عملیات مسلّحانه دست یافتند
این استاد دانشگاه ادامه داد: الان سد دز که ۲۰۲متر ارتفاع دارد، حدود ۹۰مترش گل است و به همین دلیل نمی‌تواند آب را در خودش نگه دارد. بنابراین ظاهراً فکر می‌کنیم باران نعمت است که در واقع نیست. چون باران به دشت‌هایی که نشست کرده‌اند، نمی‌تواند نفوذ کند. جاهایی هم که آسفالت و سنگفرش است هم باران را نگه نمی‌دارند. این در حالی است که مسوولان می‌توانستند کاری کنند که در این وضع کم‌آبی، سیل جاری نشود. فقط کافی بعد تا در ارتفاعات آبخیزداری کنند. یعنی در دامنه کوه دو کار اصلی انجام بدهند. اول اینکه جوی‌های عمود بر شیب را احداث کنند. همچنین در رودهای کوچک، سدهای کوچک می‌ساختند که اولی به عهده وزارت کشاورزی و بعدی وظیفه وزارت نیرو است. اگر این کارها انجام می‌شد، دیگر شاهد این همه مصیبت نمی‌شدیم. همچنین اگر به جنگل ها رسیدگی می‌شد، باران به درخت پخش می‌شود و نمی‌افتد.
==در آستانه رستاخیز سیاهکل==
در سال ۱۳۴۹ که در بهمن آن سال «رستاخیز سیاهکل» پدید آمد, سالی است که رژیم شاه در آستانة برگزاری مراسم «جشنهای دو هزار و پانصدساله» است و «پلیس همة نیروی خود را بسیج کرده و شب و روز در پی کشف شبکه های زیرزمینی مبارزه و شناسایی مبارزین است».


    امیرپرویز پویان در کتاب «ضرورت مبارزة مسلّحانه و ردّ تئوری بقا» که در بهار آن سال نوشت, به غلظت شدید جوّ پلیسی اشاره دارد: «... تحت شرایطی که روشنفکران انقلابی خلق فاقد هرگونه رابطة مستقیم و استوار با تودة خویشند, ما نه همچون ماهی در دریای حمایت مردم, بلکه همچون ماهیهای کوچک و پراکنده در محاصرة تمساحها و مرغان ماهیخوار به سرمیبریم. وحشت و خفقان, فقدان هر نوع شرایط دموکراتیک, رابطة ما را با مردم خویش بسیار دشوار ساخته‌است... همة کوشش دشمن برای حفظ همین وضع است. تا با تودة خویش بی ارتباطیم, کشف و سرکوبی ما آسان است...» (ص۲۸).
این جغرافیدان گفت: ممکن است بارندگی به قدری زیاد باشد که هم از دامنه آبخیز آب جاری شود و هم سدها پر شوند که باعث می‌شود، آب پر شود. در چنین حالتی لازم است، اول دشت تأسیسات تغذیه مصنوعی تعبیه شود تا آب به روستاها و خانه‌های مردم راهی پیدا نکند که این با تأسیس صدها استخر یا صدها چاه میسر است. اما چون وزارت نیرو از آب‌های زیرزمینی پولنمی‌گیرد، هیچ اقدامی را صورت نمی‌دهد.


 پویان در پایان این جزوه با اشاره به خفقان سیاهی که بر جامعه سایه گسترده بود, تنها راه شکستن «بن بست مبارزه» را «تعرّض» و «اِعمال قدرت انقلابی»  و نفی «اصل عدم تعرّض» (تئوری بقا) میداند و مینویسد: «... پنهانکاری بی آن که با اِعمال قدرت انقلابی همرا باشد, دفاعی غیرفعّال و نامطمئن است و اگر میباید پنهانکاری و قدرت انقلابی, تواٌماً, شرط بقای ما باشند, ناگزیر باید اصل بنیانی ”تئوری بقا“, یعنی, اصل عدم تعرّض را نفی کنیم. به این ترتیب, نظریة ”تعرّض نکنیم تا باقی بمانیم“, لزوماً, جای خود را به مشی ”برای این که باقی بمانیم مجبوریم تعرّض کنیم“ میدهد» (ضرورت مبارزة مسلّحانه و ردّ تئوری بقا... ص۴۵).  
پرویز کردوانی در ادامه اظهاراتش گفت: به خاطر اینکه آب ناشی از سیل‌های اخیر ذخیره نشد، حتماً در آینده کمبود آب را تجربه خواهیم کرد و در نتیجه در کشاورزی هم شرایط مطلوبی را شاهد نخواهیم بود. چون وقتی سیل راه می‌افتد، ۲۰سانتی‌متر رویی زمین‌ها را از بین برده‌است که سیل خرابشان کرد.


 بیژن جزنی نیز معتقد بود که «پیشاهنگ قادر نیست بدون این که خود مشعل سوزان و مطهر فداکاری و پایداری باشد, تودهها را در راه انقلاب بسیج کند. آن چه بر آهن سرد توده ها, در دورة خمودی موٌثر می افتد, آتش سوزان پیشاهنگ است. ازخودگذشتگی و جانبازی حاصل رنج و مشقّت توده است. انعکاس خشم فروخوردة توده است که به صورت آتش از درون پیشاهنگ زبانه میکشد. شور انقلابی پیشاهنگ متکّی به مصالح مادی توده است و به این سبب است که سرانجام انرژی ذخیره شدة توده را به انفجار میکشاند» (پیشاهنگ انقلاب و رهبری خلق, پنج رسالة بیژن جزنی, ۱۹ بهمن تئوریک, شمارة ۸, آذر ۱۳۵۵).
همچنین باید گفت، سیل در ارتفاعات بیشترین خسارت را وارد می‌کند چون پوشش گیاهی ندارند. الان شاهدیم جنگل‌ها در اق قلا از بین رفته‌است. جنگل‌های شمال را هیرکانی می‌گویند که چون خاکشان پوشش نداشت، خسارت زیادی را به خود دیده‌اند.


  حمید اشرف و یارانش نیز «تنها راه در هم شکستن خفقان در محیط سیاسی ایران» را «ضربه زدن به دشمن» ارزیابی میکردند: «ما عملاً به این نتیجه رسیده بودیم که در اوایل کار ایجاد هرنوع سازمان وسیع و گسترده به منظور بسیح توده ها, به علّت کنترل شدید پلیسی, مقدور نمیباشد. لذا, به تئوری کار گروهی معتقد شده بودیم. هدف گروه, به طورساده, ایجاد برخوردهای مسلّحانه و ضربه زدن به دشمن برای درهم شکستن خفقان در محیط سیاسی ایران و نشان دادن تنها راه مبارزه, یعنی, مبارزة مسلّحانه به خلق میهنمان بود» (جمعبندی سه ساله, انتشارات نگاه, تهران ۱۳۵۸, ص۹۲).
وی با اشاره به سیل شیراز خاطرنشان کرد: سیل شیراز تصادفی بود که ظرف ۵ دقیقه بارندگی شدید باریده‌است و مردمی که به اشتباه در حال تماشا و فیلم گرفتن یا موبایل هایشان بودند، متأسفانه به حادثه دچار شدند. بنابراین شرایط هر جا با جای دیگر فرق دارد. حالا شهردار شیراز را مورد سؤال قرار می‌دهند که شما با اعمال تغییر دروازه قرآن مقصرید که اینطور نیست و در واقع شرایط توپوگرافی منطقه به گونه ای است که در این حالت سطح رودخانه پست‌تر از سطح دشت است و آب را به سمت دریاچه هدایت می‌کند و کلا شرایط با آق قلا فرق می‌کند.
==تفاوت دیدگاه‌های جزنی و احمدزاده==
  گروه اول و دوم (گروه جزنی و گروه احمدزاده)  در فاصلة ماه‌های شهریور تا دیماه ۱۳۴۹ بر سر انتخاب «استراتژی و تاکتیک مبارزة مسلّحانه» مباحثات طولانی داشتند. جزوة «آنچه یک انقلابی باید بداند» که در آخر تابستان ۱۳۴۹به نام علی اکبر صفایی فراهانی درآمده بود, کلیترین برداشتهای دیدگاه اول (=دیدگاه جزنی) را به دست میداد.  جزوه های «ضرورت مبارزة مسلحّانه و ردّ تئوری بقا» (بهار ۱۳۴۹), به قلم امیرپرویز پویان و «مبارزة مسلّحانه, هم استراتژی و هم تاکتیک» (آخر تابستان۱۳۴۹), نوشتة مسعود احمدزاده, «اصل مطلب دیدگاه دوم» را مطرح مینمود.


    «دو دیدگاه در شناخت خطوط کلّی ساخت اقتصادی ـ اجتماعی ایران و شکل مبارزه با حکومت شاه, هم جهت بودند. هردو در فرایند پژوهشهای میدانی و بررسیهای مشخّص خود به این نتیجه رسیده بودند که جامعة ایران پس از انقلاب سفید و اصلاحات ارضی سرمایه داری شده‌است؛ به واسطة دیکتاتوری است که توده های زیر ستم از حرکت وامانده اند؛ و بر پیشاهنگ است که با برافروختن آتش مبارزه مسلّحانه و ازخودگذشتن و جانبازی, توده ها را از حالت خمودی و خموشی درآورد و ”انرژی ذخیرة توده ها را به انفجار بکشاند“...
پرویز کردوانی در پایان سخنانش گفت: سیل باعث می‌شود تا عمر سدها کوتاه شود، چون از گل و لای در شده‌اند و در نتیجه آب کمتری را ذخیره می‌کنند. پس باید برای اینکه عمر سدها کوتاه نشود، راه کارهای لازم را انجام داد، چون در تداوم چنین شرایطی آب سدها کاهش پیدا کرده و حتی تمام می‌شوند و اوضاع به قدری بد می‌شود که تهران ۵۰ سال دیگر اب نخواهد داشت. برای جلوگیری از این بحران، باید سه کار مدنظر تصمیم گیران قرار بگیرد. اول آبخیزداری، دوم ایجاد سد رسوبی و در نهایت شست و شوی هیدرولیک آب سدها که با انجام این سه مورد می‌توان به آینده ای پرآب امید داشت. در نهایت امیدوارم، مسوولان به جای اینکه فکر الان باشند، آینده نگری کنند تا از مشکلات پیش‌رو جلوگیری کنند.


گروه جزنی ـ ظریفی با توجّه به تجربة غنی مبارزاتی و پختگی که داشتند, از هرگونه الگوبرداری گریزان بودند. از ”قطب گرایی“ هم, سخت, پرهیز داشتند. ”بارزترین خصوصیّت ایدئولوژیک این گروه, گرایش به برداشت مستقیم و مستقل از مارکسیسم ـ لنینیسم“ بود و ریختن شالوده های مارکسیسمی ایرانی.
= ایران وارد دوره «ترسالی» نشده‌است =
کردوانی جغرافی‌دان و فعال حوزه محیط زیست، خبری را که از قول وی در فضای مجازی مبنی بر پایان دوره خسکسالی و آغاز یک دوره ترسالی در ایران منتشر شده، تکذیب کرد و گفت: ایران همچنان در شرایط خشکسالی و کم‌آبی قرار دارد و بارش‌های اخیر هم «اتفاقی» رخ داده‌است.


 رهبر گروه, بیژن جزنی, با آثار کلاسیک آشنا بود؛ به ویژه, نوشته های لنین را خوانده بود و واژگان این ادبیات را به درستی میشناخت و به کار میبست. برای این گروه, دست زدن به مبارزة مسلّحانه, به معنای آغاز انقلاب نبود, به معنای تدارک انقلاب بود. آنها میدانستند که آغاز انقلاب نیاز به پیدایش موقعیت انقلابی دارد و این موقعیت هنوز در جامعه وجود ندارد. انقلاب را هم کار توده ها میدانستند و تدارک انقلاب را کار  پیشاهنگ توده ها. مرز میان حرکت توده و پیشاهنگ را هم خدشه دار نمیساختند. به همین دلیل, چشم به راه پیوستن توده ها به”هستة چریکی“ نبودند و فراروییدن هستة چریکی به”ارتش خلق“. چشم به راه افزایش تحرّک توده ها بودند و رشد و گسترش مبارزات صنفی و سیاسیشان که میبایست توسّط پیشاهنگ سمت وسو داده شود. به دنبال بسیج دهقانان و ”جنگ چریکی دهقانی“ هم نبودند. به شهر چشم دوخته بودند و به”کارگران و دیگر زحمتکشان شهر“. امّا, تاٌکید داشتند که ”اولّین گام در تدارک و گسترش مبارزه در بین نیروهای بالفعل است. روشنفکران, بالفعلترین نیروهای جنبشاند. این نیروی جوان تمام صفات و خصوصیات لازم را برای شروع حرکت دارد“ (به نقل از  «آن چه یک انقلابی باید بداند» علی اکبر صفایی فراهانی, از انتشارات ۱۹بهمن تئوریک, چاپ دوم, ص۳۴).
پرویز کردوانی در گفت و گو با ایسنا در خصوص خبری از قول وی که در آن گفته شده «خشکسالی ایران بعد از ۲۰ سال به اتمام رسیده و یک دوره ترسالی ۲۰ تا ۴۰ ساله را در پیش داریم» توضیح داد: من به هیچ وجه چنین چیزی را نگفته‌ام و یک کلمه از این خبر هم متعلق به من نیست.


  مبارزات صنفی و صنفی ـ سیاسیِ لایههای مختلف مردم, امّا, جایی در دیدگاه مسعود احمدزاده و امیرپرویز پویان نداشت. آنها نه جایگاه ویژه ای برای این مبارزات قائل بودند و نه به حرکتهای خودجوشی که ربطی به جنبش چریکی نداشت, حساسیّت زیادی نشان میدادند. سازماندهی این مبارزات را هم در قلمروِ وظایف سازمانهای سیاسی ـ نظامی نمیدانستند. باور داشتند که ”بسیج توده ها جز از راه مبارزة مسلّحانه امکان پذیر نیست“ («مبارزة مسلّحانه, هم استراتژی و هم تاکتیک», مسعود احمدزاده, از انتشارات سازمان چریکهای فدایی خلق ایران, چاپ هفتم, ۱۳۵۴, ص۸۴) و ”... موتور کوچک و مسلّح میتواند قیام را آغاز کند و به تدریج تودهها را نیز به یک مبارزة مسلّحانه طولانی... بکشاند (همان, ص۶۵). پس تفاوت چندانی میان سازماندهیِ ”عنصر روشنفکر“ و ”عنصر پرولتاریایی“ نمیگذاشتند و تاٌکیدی بر جذب روشنفکران به مثابة پیش شرط جذب توده های مردم نداشتند. به طورکلّی هم زمینة حرکت روشنفکران انقلابی را در زمینة حرکت توده های مردم متمایز نمیساختند و هر دو را نمود ”شرایط عینی انقلاب“ میپنداشتند. امّا, ”قیام مسلّحانة شهری“ را  از ”مبارزة مسلّحانة توده ای“ متمایز میکردند و دومی را شکل تکامل یافتة اول میدانستند و مرحلة پایانی مبارزه برای براندازیِ رژیم.
وی درباره بارش‌هایی که اخیراً در کشور رخ داده‌است گفت: شرایط جوی ایران به دلیل گرم شدن کره زمین در کنار افزایش بارش در مناطق پرباران و کاهش بارش در مناطق کم‌باران بی‌نظم هم شده‌است؛ در شرایط بی‌نظمی ممکن است مثلاً در یزد که کم‌باران است ظرف یک ساعت به اندازه دو سال بارش رخ دهد.


  به طورکلی, ”درس“های انقلاب کوبا و بسی بیش از درسهای انقلاب کوبا, ”درس“های انقلاب چین و جمعبندی از این ”درس“ها, که به نام اندیشة مائوتسه دون تبلیغ و ترویج میشد, تاٌثیر انکارناپذیری بر دیدگاه مسعود احمدزاده و امیرپرویز پویان گذاشته بود, که نه در  مکتب مبارزات سیاسی و صنفی پرورش یافته بودند و نه شناخت ژرف و گسترده ای از جامعه خود داشتند» (جُنگی دربارة زندگی و آثار جزنی, ص۴۰۳,  مقالة ناصر مهاجر).
کردوانی افزود: این بارش‌هایی که اخیراً در ایران رخ داده هم اتفاقی بوده‌است و تا زمانی که کره زمین گرم است ما در خشکسالی هستیم و نباید با این بارش‌ها تصور کرد که خشکسالی تمام و آب و هوای ایران مرطوب شده‌است.


  گروه جزنی معتقد به کار در شهر و روستا بودند. به باور آنها, «چون هدف از اولین اقدامات مسلّحانه, تغییر فضای سیاسی جامعه و به طورکلی تبلیغ مسلّحانه است, عملیات مسلّحانه در روستا و شهر میتوانند یکدیگر را کامل کنند و گذشته از آن, وجود سلولهای مسلّح در کوه و شهر, به مثابه یک عامل حمایت کنندة تاکتیکی, میتواند مورد استفاده قرارگیرد... جنبش روستایی میتواند کادرهایی را که در شهر امکان ادامة مبارزه ندارند, به خود جلب کنند و با اجرای عملیات مسلّحانه, قوای دشمن را در مناطق وسیعی به خود مشغول دارد و این مناطق را به طور وسیعی ”سیاسی“ کند. همچنین, جنبش چریکی شهری با برهم زدن نظم شهرها, میتواند قسمتی از قوای دشمن را تجزیه کرده و سیستم عصبی دشمن را نیز مورد آسیب قراردهد...» (بیژن جزنی, تاریخ سی ساله, تهران ۱۳۵۷, ص۱۰).
کردوانی در پایان اعلام کرد: امیدی که این بارندگی‌ها ادامه داشته باشد نیست و ایران همچنان در شرایط کم‌آبی و خشکسالی خواهد بود


 گروه جزنی (گروه جنگل) برای آغاز مبارزه مسلحانه جنگل گیلان را برگزیده بود, امّا, گروه احمدزاده جنگ چریکی شهری را ترجیح میداد.
پروفسور کردوانی :علت بارش‌های سیل آسا گرم شدن زمین است


 حمید اشرف, که در جریان بحثهای دو گروه بود, در جزوة «جمعبندی سه ساله» (که در سال ۵۳ نوشته شد و حاویِ جمعبندی رویدادهایی است که تا شهریور ۵۱ روی داده‌است) نوشت: «گروه احمدزاده سازماندهی کوه را عملی نمیدانست و معتقد بود که تنها با انرژی ذخیره شدة ناشی از جنگ شهری میتوان کار گروه را سازمان داد و به راستی امکانات آنها هم اجازه اقدام منظّمی را در این زمینه نمیداد. زیرا, ذخایر تجربی بسیار کمی در این زمینه داشتند... ما میخواستیم پس از توافق تئوریک, امکانات را مطرح کنیم. فرماندهی دستة کوهستان (رفیق صفایی), که اینک آمادة اجرای طرحهای پیش بینی شده بود, پیشنهاد شروع عملیّات را میداد... مرتّباً, فشار می آورد که زودتر با این گروه به توافق عملی برسیم. ولی, گروه احمدزاده, شروع عملیات در کوه را, وابسته به شروع عملیات در شهر میکرد» (جمعبندی سه ساله, تهران, ۱۳۵۷, ص۹۷).
مسئولان می‌توانستند کاری کنند که در این وضع کم‌آبی، سیل جاری نشود؛ فقط کافی بود در ارتفاعات آبخیزداری کنند


 در دی ماه ۴۹, دو گروه بر سر تنظیم برنامة مبارزات آینده به توافق رسیدند و ازجمله, بر این توافق شد که گروه احمدزاده ـ پویان چندتن از اعضایش را برای اعزام به جنگل آماده کند. در این راستا, احمد فرهودی در بهمن ۴۹, به جنگل اعزام شد و به دستة چریکی جنگل به فرماندهی صفایی فراهانی پیوست.
به دلیل اینکه آب سیل‌های اخیر ذخیره نشد، حتماً در آینده کمبود آب را تجربه خواهیم کرد؛ در نتیجه کشاورزی هم شرایط مطلوبی نخواهد داشت
==رستاخیز سیاهکل==
[[پرونده:رستاخیز سیاهکل.jpg|بندانگشتی|۱۹ بهمن سالروز رستاخیز سیاهکل|پیوند=https://www.iranpediawiki.org/wiki/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AE%DB%8C%D8%B2_%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%87%DA%A9%D9%84.jpg]]''' ''' سرانجام,  در ۱۹بهمن سال ۱۳۴۹ (۸فوریه ۱۹۷۱) «تعرّض انقلابی» قلب «وحشت و اختناقی» را که بر جامعه چیره بود, نشانه رفت و «مبارزة مسلّحانه که طی چندین سال در شرایط دشوار تدارک یافته بود, با حملة یک دستة چریک به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل آشکار شد. ما این واقعه را نقطة آغاز جنبش مسلّحانه میشناسیم... این رستاخیزی بود که به نزدیک به  بیست سال عقب نشینی جنبش رهاییبخش پایان داد و پیشروی نیروهای جلودار خلق را آغازکرد... میتوان گفت که درست پیش از رستاخیز سیاهکل, مردم و جریانها و محفلهای مخالف رژیم, بر اثر قدرت نمایش رژیم, در نومیدی به سرمی بردند. در این شرایط بود که رستاخیز سیاهکل درخشید... سیاهکل در شرایط سکون و خفقان و در اوج نومیدی مردم, سکوت را شکست و رژیم را که در اوج قدرت نمایی و ثبات ظاهری بود, به مبارزه طلبید...» (پیشاهنگ و توده, بیژن جزنی, انتشارات خسرو, ص۴۵).
===رستاخیز سیاهکل به روایت «حمید اشرف»===
 گروه جنگل مجموعاً ۲۲نفر بودند. شماری از آنها برای شناسایی و عملیّات به کوه رفتند: «گروه یا دستهٌ کوه». بقیّه در شهر ماندند: «گروه شهر».


  گروه کوه، به فرماندهی علی اکبر صفایی در روز ۱۵شهریور ۱۳۴۹، از درّهٌ مکار در نزدیکی چالوس، کار شناسایی منطقه را، از نظر جغرافیایی و نظامی، از شرق به غرب، آغاز کردند. «قرار بود بلافاصله پس از تکمیل شناسایی ابتدایی، که امکان تحرّک حساب شده را به دستهٌ کوهستان میداد، عملیات نظامی آغاز شود؛ به صورت حمله به یک پاسگاه و خلع سلاح آن. افراد موظّف بودند بدون درنگ منطقه را ترک گویند تا از عکس العمل احتمالی دشمن مصون بمانند.
سیل باعث می‌شود تا عمر سدها کوتاه شود؛ با تداوم چنین شرایطی اوضاع به قدری بد می‌شود که تهران ۵۰ سال دیگر آب نخواهد داشت / 


     این واضح بود که بلافاصله پس از اولّین عمل چریکی، روستاییان که هنوز درک روشنی از دستهٌ چریکی ندارند، واکنش موافقی نشان نخواهند داد، بلکه، تداوم در عملیّات نظامی است که میتواند، به تدریج، روستاییان یک منطقه را تحت تاٌثیر قرار دهد و آنها را به حمایت معنوی و سپس، مادی وادار سازد.
'''سیل، حاصل چهل سال حاکمیت ولایت فقیه'''


هدف گروه به طورخالص و ساده، ایجاد برخوردهای مسلّحانه و ضربه زدن به دشمن به منظور درهم شکستن اتمسفر خفقان در محیط سیاسی ایران و نشان دادن تنها راه مبارزه، یعنی مبارزهٌ مسلّحانه خلق میهنمان بود. گروه با توجّه به این موضوع که ممکن است در هرلحظه از عمل نابود شود، کار خود را آغاز کرد...
آخوندها در طول حکومت ۴۰ ساله شان از چپاول، فساد و سرکوب و به هدر دادن دارائی های ملت ایران برای جنگ‌افروزی در خارج کشور از هیچ چیزی فروگذار نکرده و تمام زیرساختهای اقتصادی مملکت را ویران نموده‌اند، به طوریکه کارشناسان جمهوری اسلامی علناً می‌گویند این جمهوری اسلامی برای بحرانهایش راه حلی ندارد. راستی چرا سیل همچون زلزله بعنوان بلایای طبیعی بیشترین خسارات را به مردم ایران وارد میکند؟ پاسخ آنرا می بایست درحاکمیت ننگینی جستجو کرد که  مردم ما با حاکمیتی سراپا فاسد روبرو هستند و سران رژیم با کوهخواری، زمینخواری، جنگلخواری،  رودخانه خواری و....بفکرغارت وچپاول بیشتر هستند و زندگی و سلامتی مردم اهمیتی برای آنها ندارد. وعلت تبدیل شدن یک باران به سیلی غیرقابل مهار، تنها به ناکارمدی مقامات حکومتی برنمیگردد بلکه، به دزدی، چپاول جنگل‌ها، وغارت منابع ملی توسط آخوندها برمی‌گردد.


   گروه احمدزاده متّکی بر تجارب و تئوری انقلاب برزیل، پیشنهاد سازماندهی جنگ چریکی شهری را میداد و معتقد بود که جنبش باید اول در شهر دور بگیرد و سپس، کار در روستا، متّکی به مبارزهٌ دورگرفتهٌ در شهر، آغاز گردد و در این مرحله مبارزه، به طورعمده، از شهر به روستا منتقل گردد.
'''ایران کشوری با ۶۳ درصد خشکسالی حاصل سیاست دزدان حاکم'''


    امّا، گروه جنگل پیشنهاد آغاز مبارزهٌ همزمان در شهر و روستا را میداد. دلیل ما، خصلت تبلیغی مبارزهٌ مسلّحانه در آغاز کار بود. ما معتقد بودیم که کار در شهر و روستا، درصورت امکان، باید شروع شود، البتّه، به تقدّم عملیات در شهر معتقد بودیم، ولی، این تقدّم، ازنظر ما، فقط، جنبهّ تاکتیکی داشت و به منظور آماده کردن افکار عمومی برای جذب و تاٌثیرپذیری بیشتر از عمل کوه بود. درحالی که این تقدّم زمانی از نظرگاه رفقای گروه احمدزاده جنبهٌ استراتژیک داشت.
طبق گزارشات کارشناسی مسولین رژیم ایران کشوری خشک محسوب میشود. بخش اعظم مساحت ایران با پدیده خشکسالی انباشته و بلندمدت روبه رو است. بر اساس آمار منتشرشده و رسمی مرکز ملی خشکسالی، تهران و ۲۰ استان دیگر از خشکسالی شدید رنج می‌برند. صادق ضیائیان رئیس مرکز ملی خشکسالی و مدیرت بحران سازمان هواشناسی در مصاحبه با خبرگزاری حکومتی ایسنا در۸ مرداد ۹۷ گفت: «بر اساس شاخص ۱۲۰ ماهه منتهی به پایان تیر۹۷، حدود ۹۷ درصد از مساحت کشور با درجات مختلف خشکسالی بلندمدت مواجه هستند که از این میان ۵٫۵ درصد خشکسالی خفیف، ۲۸٫۵ درصد دچار خشکسالی متوسط ،۵۰ درصد خشکسالی شدید و ۱۳ درصد با خشکسالی بسیار شدید را تجربه می‌کنند.» به این ترتیب ۶۳ درصد از مساحت ایران با خشکسالی بسیار شدید روبه رو است.  


    به هرحال، تماس دو گروه در سراسر پاییز ۴۹ به بحثهای تئوریک گذشت...
این خشکی و بی آبی محصول سیاست خطرناک وزارت نیرو و دزدان سرگردنه این مملکت درطی چهل سال گذشته‌است، ازجمله این سیاست های مخرب مهار آب و ساخت سدهای غیرضروری به هرقیمت است.  


   رفیق صفایی، فرمانده دستهٌ کوهستان، که اینک آمادهٌ اجرای طرحهای پیش بینی شده بود، پیشنهاد شروع عملیات را میداد. بالاَخصّ، او بر امکانات سربازگیری از طریق گروه احمدزاده حساب میکرد... لذا، مرتّباً فشار میآورد که زودتر با این گروه به توافق برسیم.  بالاخره، در اوایل زمستان ۴۹ این مهم حاصل شد و توانستیم بر سر این موضوع که <nowiki>''</nowiki>کار در کوه را هم اکنون باید سازمان داد<nowiki>''</nowiki> به توافق برسیم. ولی، گروه احمدزاده شروع عملیات در کوه را وابسته به شروع عملیات در شهر میکردند و معتقد بودند که <nowiki>''</nowiki>دستهٌ کوهستان باید منتظر سازماندهی کادرهای شهری و آمادگی آنها برای عمل بماند<nowiki>''</nowiki>. ولی ما به همزمانی معتقد بودیم زیرا، دستهٌ کوهستان آمادهٌ اجرای طرح پیش بینی شده بود و اگر عمل را طبق نقشهٌ قبلی شروع نمیکرد با دشواریهایی روبه رو میشد. این دشواریها، عمدتاً، عبارت بود از:
در دوران دیکتاتوری سلطنتی تنها ۱۳ سد در ایران ساخته شده بود اما تعداد سدهای ساخته شده بعداز انقلاب ۵۷ به بیش از ۶۰۰ سد میرسد. که یکی از عوامل اصلی ایجاد سیل همین سد های بدون کارشناسی است که ساختار اقلیمی منطقه را بهم‌زده از یکسو باعث خشکسالی و نابودی مراتع و مزارع شدند و  از طرف دیگر در دوران بارندگی، به علت ساخت و ساز در منطقه آب‌گیر پایین‌دست سد باعث سیل و ویرانی‌های مرگبار شدند.


۱ـ امکان بروز خطرِ ناشی از طولانی شدن مدت شناسایی و احتمال برخورد نادلخواه با قوای ژاندارمری.
'''انحصار سدسازی ایران به دست سپاه پاسداران است'''


۲ـ پایین آمدن روحیه کادرهای کوه ناشی از انتظار نامحدود.
یک نکته مهم در این میان این است که تمام سدها از طرف وزارت نیرو، ازکار مشاوره و طراحی و نظارت را به شرکت "مهاب قدس" وابسته به قرارگاه خاتم الانبیا سپاه سپرده شده و ساخت سد را بدون بررسی آثار منفی آن، آغاز می‌کنند تا شرکت‌های وابسته درقبل آن چپاول و غارت کرده وجیب خود پر کنند. به گزارش ایسنا (رژیم) ۱۲ فروردین ۹۸ درسیل اخیرلرستان و زیرآب رفتن شهرپل دختر، معمولاً و ماژین  پرحجم شدن مسیل‌ها و طغیان رودخانه کحیخان از سرریز شدن و یا شکسته شدن سدهای سمیره، سد مروک دورود، هاله، کزناز و متعاقب آن شکسته وتخریب شدن پل های کشکان، گاومیشان، افرینه و گپ بوده‌است.


   بنا بر این دلایل، فرماندهی کوه صلاح را در آغاز نبرد میدید، بالاَخصّ این که بر اثر طولانی شدن مباحثات در شهر، نسبت به ثمربخشی عملی و سریع این مباحثات بی اعتماد شده بود... دیگر ادامهٌ حرکت به شکل قبل برای دستهٌ کوهستان امکان نداشت یا باید به شهر بازمیگشتند و یا این که باید برنامهٌ عملیاتی را آغاز مینمودند...
'''چرا باران درکشوری خشک ناگهان به سیل ویرانگر تبدیل می‌شود؟'''


     دستهٌ کوهستان در دو برنامهٌ دو ماهه و یک ماه و نیمه، از درّهٌ چالوس تا منطقهٌ خلخال، و از درّهٌ چالوس تا منطقهٌ رامیانی، واقع در شرق مازندران، را شناسایی کرده و اینک آماده عمل بودند. روحیهٌ عالی داشتند و به صورت مردان جنگل، محکم و مقاوم و با تجربه شده بودند.
اگر پایه‌ای‌ترین عامل سیل یعنی عامل طبیعی را کنار بگذاریم، دخیل بودن عامل انسانی نقش عمده‌ای در ایجاد سیل دارد ازجمله در سیل‌های مرگبار شیراز و گلستان و دیگر شهرهای ایران  با توجه به اینکه از ۲۷ اسفند ۹۷ هواشناسی از وقوع سیل و بارش شدید درمناطق کشور را گزارش داده بود اما با نگاهی کارشناسی و مدیریت درست  و مسولین دلسوز، در زمان بحران می‌شد خسارات  همین سیل را هم کاهش داد.  


    فرماندهی کوه اعلام داشت که در نیمهٌ دوم بهمن عملیات را آغاز خواهد کرد.
'''  انهدام پوشش گیاهی'''


    در نیمهٌ اول دیماه، یکی از کادرهای گروه جنگل غفور حسن پورـ که افسر وظیفه بود و به همین دلیل، وظایف گروهی اش به دیگران داده شده بود، به عللی غیر از ارتباط با گروه جنگل دستگیر شد. او اطلاعات وسیعی نسبت به افراد گروه کوچک ما داشت. پس از بیست روز شکنجه، که بالاخر، منجر به شهادت او در زیر شکنجه شد، اعترافاتی کرد. این اعترافات، سرنخ دستگیری سایر افراد گروه جنگل شد... آنها در شهر غافلگیر شده و دستگیر شدند.  در روز ۱۳بهمن حملهٌ تدارک شدهٌ سراسری سازمان امنیّت به گروه ما شروع شد. در فاصلهٌ ۲۴ساعت سه نفر در گیلان و پنج نفر در تهران دستگیر شدند و در روزهای بعد، دو تن دیگر در تهران دستگیر شدند.  از کلّ کادرهای شهریِ گروه جنگل فقط پنج نفر باقی ماندند و شبکهٌ شهری ما از هم پاشید. در این زمان دستهٌ کوهستان که با یک عنصر شایسته از گروه احمدزاده ـ رفیق فرهودی ـ تفویت شده بود و تعدادشان به۹ نفر رسیده بود، از منطقهٌ شرقی مازندران، از طریق جادهٌ اتومبیل‌رو به منطقهٌ سیاهکل منتقل شده بودند و در ارتفاعات جنوبی سیاهکل کوهستانهای دیلم مستقر شده و آمادهٌ عملیات بودند.
 درچند سال اخیر عوامل انسانی در ایجاد وقوع سیل پس از اولین بارش بسیار دخیل بوده و هستند زیرا ایران  اولین کشوری است که بتدریج پوشش گیاهی خودش را  از دست داده‌است. پوشش گیاهی یک مسئله بسیار بسیار مهم برای جلوگیری از سیلاب‌های کوبنده مثل سیلاب‌هایی که در ابتدای سال ۹۸ جاری شد،  می‌باشد.  


در ۱۶بهمن در جنگلهای جنوبی سیاهکل با رفقای دستهٌ کوهستان تماس گرفتیم و ضربه های وارده را به اطلاع آنها رساندیم.  نه ما و نه آنها، هنوز از دستگیری رفیقی که در کوهپایه‌های سیاهکل معلم بود رفیق نیّری که محل انبارک آذوقه را در  آن منطقه میدانست، مطّلع نبودیم [او در زیر شکنجهٌ شدید محل انبارک، واقع در قلّهٌ کاکوه سیاهکل را گفت و بعدها در دادگاه به حبس ابد محکوم شد]. او اطلاع نداشت که دستهٌ کوهستان در سیاهکل موضع گرفته‌است. ما مطرح ساختیم که به زودی او (نیّری) دستگیر خواهد شد. بنابراین، رفقای کوه تصمیم گرفتند که یکی از افراد خود را نزد او بفرستند و او را فراری دهند.
عامل دوم مسئله ساخت و سازهای بسیار بی‌رویه در مسیر رودخانه‌هاست. حتی در مناطق سیل خیز در کنار رودخانه‌ها و مسیل‌ها  انبوهی سازه مسکون و تجاری ساخته شده‌است مانند شیراز که ساختن اتوبان و یا بازار و... ساخت و سازهایی انجام شده که با ابتدایی‌ترین استانداردها هم فاصله دارد.


    در روز ۱۹بهمن که برای حمله به پاسگاه ژاندارمری انتخاب شده بود رفیق هادی بنده خدا از کوه پایین آمد تا در دهکدهٌ شاغوزلات، معلم جوان دهکده رفیق نیّری را ببیند و از خطری که او را تهدید میکند، مطّلعش ساخته و او را فراری دهد. غافل از این که ضربه از شهر به آنجا هم سرایت کرده و ژاندارمری خانهٌ نیّری را در محاصره دارد. به هرحال رفیق هادی بنده‌خدا در دهکدهٌ شاغوزلات، پس از یک درگیری به دست دشمن اسیر میشود. رفقایی که در ارتفاعات بودند با صدای تیراندازی از واقعه مطّلع میشوند و قرار میشود طبق قرار قبلی، حمله را شروع کنند و ضمناً رفیق زندانی را هم آزاد کنند».
از دیگر عوامل تشدید کننده سیل باید از کوه‌خواری و ساختن ویلاهای اشرافی در شمال تهران و  


 گروه کوهستان «در شامگاه ۱۹بهمن از مواضع خود خارج شدند و پس از تصاحب یک اتوبوس کوچک در جادهٌ سیاهکل ـ لونک به سیاهکل حمله کردند... در این حمله، تمام سلاحهای پاسگاه که عبارت از ۹ قبضه تفنگ ام یک و برنو و مسلسل بود، تصاحب گردید. در این عمل معاون پاسگاه سیاهکل و فرد دیگری کشته شدند و رفقا بدون دادن تلفات به ارتفاعات جنوبی عقب نشینی کردند (رفیق زندانی در پاسگاه نبود. رئیس پاسگاه او را به رشت برده بود).
لواسانات و...نام برد.


  از ۱۹بهمن تا ۸ اسفند۴۹، دستهٌ کوهستان مورد حملهٌ متمرکز نیروهای دشمن قرار گرفتند». آن «۹ جوان فداکار» «بدون مهمّات کافی»با «سه قبضه مسلسل, نُه قبضه کلت و مقادیری نارنجک و مواد منفجره» به محاصرة دشمنی افتادند که تمامی راه‌های خروجی جنگل را, کاملاً, بسته بود.
'''علت ایجاد سیل'''


     از آن جایی که نیّری در زیر شکنجه، محل انبارک آذوقه در قلهٌ کاکوه را که با کمک خود او ایجاد شده بودـ گفته بود، «دشمن عمدهٌ نیروی خود را در حوالی کاکوه بسیج کرده بود و با استفاده از همه نوع تجهیزات، بالاَخص، هلیکوپتر، چهار نفر از رفقای کوه را، که به منظور برداشت آذوقه به محل رفته بودند، به محاصره درآورد. موقعیّت طبیعی نیز مناسب نبود. به علّت زمستان درختان جنگلی برگ نداشتند و از نظر نظامی این یک عامل منفی برای چریک کوه محسوب میشد و امکان استفاده از هلیکوپتر را به دشمن میداد.
براساس آمار سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری، میزان وقوع سیل در ایران به روندی افزایشی رسیده. به گفته این سازمان در حدود ۷۰سال گذشته تقریباً ۵۵۹۰ فقره سیل در ایران رخ داده که حدود ۱۱۴۰مورد آن مربوط به دهه ۹۰خورشیدی بوده. از جنگل‌زدایی، تخریب مراتع، تبدیل آبخیزها و تالاب‌ها به مزرعه و دخل و تصرف غیرمجاز در حریم و بستر رودخانه‌ها به عنوان برخی از دلایل وقوع سیل در ایران یاد شده‌است.


     فداییان کوهستان مدت ۴۸ ساعت با قوای متمرکز دشمن پیکار کردند و آنگاه که مهمّاتشان به پایان رسید، دو نفرشان با دست زدن به عمل فدایی با انفجار نارنجک خودشان را با چندین تن از عوامل دشمن نابود کردند و دو  نفر دیگر که رمقی نداشتند، دستگیر شدند...  بدین ترتیب،  از دستهٌ۹نفری کوهستان ۷نفر [علی اکبر صفایی فراهانی, غفور حسنپور اصیل, احمد فرهودی, هوشنگ نیّری, هادی بنده خدا لنگرودی, اسکندر رحیمی و عباس دانش بهزادی] به اسارت دشمن درآمدند و دو تن [محمدرحیم سمایی و مهدی اسحاقی]  در جنگل به شهادت رسیدند. در مجموع، از افراد ۲۲نفری گروه جنگل در کوه و شهر جمعاً، ۱۷نفر دستگیر شدند که از این ۱۷نفر ۱۳نفر [صفایی فراهانی, غفور حسنپور, هادی بنده خدا, احمد فرهودی, هوشنگ نیّری, اسکندر رحیمی, جلیل انفرادی, عباس دانش, محمدهادی فاضلی, اسماعیل معینی, شعاع الدّین مشیّدی, ناصر سیف دلیل صفایی و محدّث قندچی] در تاریخ ۲۶ اسفند ۴۹ تیرباران شدند» (تحلیل یک سال مبارزهٌ چریکی در شهر و روستا، حمید اشرف، از انتشارات سازمانهای جبههٌ ملی ایران ـ خارج از کشورـ بخش خاورمیانه، صفحات ۸تا ۲۶).
'''برآورد آماری از میزان سیل و مرگبارترین آنها در حاکمیت پلید آخوندی'''
===ادامه راه قهرمانانهٔ سیاهکل===
از گروه ۲۲ نفرة جنگل, فقط، پنج تن زنده و آزاد باقی ماندند.


گروه احمدزاده نیز در آن زمان یک تیم شهری سازمان داده بود که با حمله به کلانتری قُلهک در روز ۱۴فروردین۱۳۵۰,  مسلسل نگهبان کلانتری را به غنیمت گرفتند.
''' '''براساس آمار سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری، میزان وقوع سیل در ایران به روندی افزایشی رسیده. به گفته این سازمان در حدود ۷۰سال گذشته تقریباً ۵۵۹۰ فقره سیل در ایران رخ داده که حدود ۱۱۴۰مورد آن مربوط به دهه ۹۰خورشیدی بوده‌است، که اصلی ترین موارد آن بشرح زیراست:


 پنج نفر باقیمانده از گروه جنگل, در پگاهِ روز ۱۸فروردین ۱۳۵۰ سرلشکر ضیاء فَرسیو رئیس ادارهٌ دادرسی ارتش, را در یک محکمهٌ انقلابی محاکمه و او را به اتّهام اعدام رفقایشان به مرگ محکوم کردند و یک واحد از رزمندگان فدایی به فرماندهی اسکندر صادق نژاد حکم اعدام وی را در سحرگاه همان روز اجرا کردند.
۱)   '''تهران'''- '''مرداد۱۳۶۶:''' رگبار و تگرگ ناگهانی و سیلاب عظیمی که در کمتر از ۲ساعت از رودخانه گلابدره در شمال تهران به سمت تجریش جاری شد. سیلاب گل و لای و سنگ دامنه کوه را شست و به کوچه خیابان‌های دربند و تجریش آورد. ۳۰۰نفر کشته شدند و خانه‌ها و مغازه‌ها خسارت دیدند؛ تا حدی که شکل میدان و سر پل تجریش بعد از بازسازی تغییر کرد. رسانه‌های رژیم به نقل از مردم محلی آن را به ایجاد ۱سد موقت در مسیر رودخانه تجریش برای ساخت و ساز نسبت می‌دهند. ضمن اینکه تهران جز استان‌های سیل خیز نیست


چریکهای فدایی خلق پس از این دو عملیات آمادگیشان را برای ادامة راه شهیدان فدایی در اطلاعیه‌ای اعلام کردند: «...هرجا ظلم هست, مقاومت و مبارزه هم هست... ما فرزندان انبوه زحمتکشانی هستیم که در طول صدها سال با افشاندن خونشان به ما یاد دادهاند که چگونه میتوان به آزادی و زندگی شرافتمندانه دست یافت... مبارزة چریکی شروع شده‌است... یورش قهرمانانة چریکهای از جان گذشته به پاسگاه سیاهکل در گیلان باردیگر, به روشنی تمام, نشان میدهد که مبارزة مسلّحانه تنها راه آزادی مردم ایران است. ما چریکهای فدایی خلق با حمله به پاسگاه کلانتری قُلهک و اعدام فرسیو جنایتکار نشان دادیم که راه قهرمانانة سیاهکل را ادامه خواهیم داد...» (حقایقی دربارة جنبش جنگل و حماسة سیاهکل, چریکهای فدایی خلق, ص۲۵).
۲)   '''شیرازـ دی ۱۳۸۰:''' سیل در دی ماه سال ۸۰ جان ۱۱ نفر را گرفته بود اما با گذشت بیش از ۱۷ سال از این فاجعه، و با مشخص بودن علل سیل در بی عملی و بی کفایتی سرمداران رژیم نتوانستند از تکرار آن جلوگیری کنند.خبرگزاری حکومتی ایرنا در سال ۹۳ گزارشی را به نقل از «فرج‌الله رجبی» شهردار وقت شیراز درباره سیل دی ماه سال ۸۰ منتشر کرده بود که براساس آن از جمله عوامل جاری شدن این سیل «کاهش شیب رودخانه» و «تنگ بودن دهانه‌های پل» نسبت به دیگر مسیرهای رودخانه در محل حادثه عنوان کرده بود. خشک بودن بستر رودخانه در این شهر نیز از جمله مواردی بوده که مسئولان وقت شهرداری را در طی این سال‌ها به آسفالت کردن و ایجاد تأسیسات شهری در آن سوق داده‌است! به طوری که بنابر گزارش‌ها تا سال ۹۳ حتی «بخشی از بستر این رودخانه، آسفالت شده و به عنوان کنارگذر -برای رفت و آمد خودروها-از آن استفاده می‌شده‌است!»


در اواخر فروردین ۱۳۵۰ بازماندگان گروه جنگل و گروه مسعود  احمدزاده درهم ادغام شدند. از پیوند آن دو، «چریکهای فدایی خلق» پدید آمد.
۳)   '''قم ـ فروردین ۱۳۸۸:''' بعد از چند سال خشکسالی، رودخانه« قم‌رود» به پارکینگ تبدیل شده بود و در ۱۱ فروردین ماه با باران تند سیلاب در بستر رود خشک جاری شد و پارکینگ را با خود برد. تلفات هموطنان ۶ نفر و مصدومین ۳۸ نفر'''.'''


پس از اعدام فرسیو, شاه به ناصر مقدم, مدیر کل ادارة سوم ساواک, دستور داد فعالیتهای ساواک, شهربانی, ارتش و ژاندارمری را برای خشکاندن ریشة «خرابکاران» و جلوگیری از پیوستن دانشجویان به آنان, یک کاسه کند. در پی این «فرمان ملوکانه», «کمیتة مشترک ضدّ خرابکاری» زیر نظر پرویز ثابتی و ناصر مقدم, با الگوبرداری از کمیته‌های مشابه در آمریکای لاتین پدیدآمد.
۴)   '''استان گلستان- مرداد۱۳۸۸:''' استان گلستان در شمال شرق کشور یکی از سیل خیزترین مناطق ایران است. در۳۰سال اخیر حدود ۱۳۰سیل جاری شده. یکی از مرگبارترین موارد مرداد ۱۳۸۰. شمار کشته شدگان دست کم ۴۰۰نفر اعلام شد. یکی از مهمترین عوامل سیل خیز بودن گلستان به گفته کارشناسان قطع درختان و جاری شدن آب‌های سطحی از دامنه کوه‌هاست.


در خرداد ۱۳۵۰, خانه‌ای که امیرپرویز پویان, اسکندر صادقی نژاد و رحمت پیرونذیری در آن بودند, به محاصره نیروهای ساواک درآمد. این سه چریک فدایی, دلاورانه, جنگیدند و هر سه در این نبرد نابرابر جان باختند.
۵)   '''سوادکوه استان مازندران ـ ۱۳۹۰:''' در دهه ۱۳۹۰ طغیان رود در سوادکوه در استان مازندران و فرو ریختن ساختمان‌های چند طبقه در کنار رودخانه. ساختمان‌هایی که اطراف بستر رودخانه ساخته شده بودند فرو ریختند. سیل ۲۸کشته و مفقود و دست کم ۵۰میلیارد تومان خسارت به جا گذاشت


در پاییز سال ۱۳۵۰, تنها دو تیم عملیاتی باقی مانده بود که آن دو نیز به لحاظ مالی و تسلیحاتی, به شدّت, در تنگنا بودند: یکی, به فرماندهی حمید اشرف و متشکّل از شیرین معاضد (فضیلت کلام), صفّاری آشتیانی و عباس جمشیدی رودباری؛ و دیگری, به فرماندهی حسن نوروزی و متشکّل از احمد زیبرم, علی اکبر جعفری و فرّخ سپهری.
۶)   ''' آذرشهرـ ۱۳۹۶''': یکی دیگر از سیل‌های ویرانگر در شمال غرب ایران درآذرشهر فاجعه آفرید. بارش بی‌سابقه باران ظرف ۱روز در استان‌های آذربایجان شرقی و غربی، کردستان، زنجان و مازندران؛ رودخانه‌ها طغیان کردند. حادثه‌یی که به گفته سازمان مدیریت بحران حدود ۵۰کشته به جا گذاشت


در اسفند ۱۳۵۰, مسعود احمدزاده, یک سال پس از رخداد سیاهکل, به جوخة اعدام سپرده شد. در همان ماه اسفند, به جز مسعود احمدزاده, شماری از رزمندگان فدایی, در سه نوبت, به جوخه اعدام سپرده شدند: عباس مفتاحی, مجید احمدزاده,  اسدالله مفتاحی, حمید توکّلی, سعید آریان, غلامرضا گَلَوی, بهمن آژنگ, علینقی آرش, حسن سرکاری, مهدی سُوالونی, عبدالکریم حاجیان سه پله, مناف فلکی, علیرضا نابدل, یحیی امینی نیا, جعفر اردبیل‌چی, اصغر عرب‌هریسی و اکبر موٌیّد.
۷)   '''شیرازـ دروازه قرآن، فروردین ـ ۱۳۹۸:''' یکی دیگر از سیل‌های ویرانگر در شیراز  که تاکنون دست کم بیش از ۱۵۰ نفر کشته و مفقود بر جای گذاشته‌است؛ دقیقاً محصول غارت وچپاول و یک عمل جنایتکارانه وضدمردمی برعلیه مردم شیراز است. از جمله علل بالا بودن تلفات این سیل که از طرف دادستان عمومی شیراز اعلام شده،  عدم «لایروبی» این مسیر بوده‌است. درصورتیکه موضوع لایروبی نبوده بلکه جاده سازی درمسیر دروخانه خشک و پر کردن مسیل کنار دروازه قرآن بوده‌است.


''' '''
۸)   '''استان‌های گلستان و مازندران و ۲۵ استان دیگردر سراسرکشور ـ فروردین''' '''۱۳۹۸''': به گزارش خبرگزاری حکومتی مهر ۷ نفر در گلستان، ۵ نفر در مازندران، ۳ نفر در خراسان شمالی، ۲ نفر در کهگیلویه و بویراحمد، یک نفر در کرمانشاه، یک نفر در خوزستان، دو نفر در لرستان، یک نفر در همدان و یک نفر سمنان فوت شده‌اند. علاوه براین طبق گزارش شبکه خبر(رژیم) در ۸ فروردین '''‌''' برآورد اولیه خسارات سیل فقط در مازندران بیش از هزار و سیصد میلیارد تومان است که نیمی از آن مربوط به بخش کشاورزی و دامی است، می‌باشد.
==[[بیژن جزنی]] در سالهای پس از «رستاخیز سیاهکل»==
در جریان حمله به پاسگاه سیاهکل, شناسنامه‌ای با عکس حسن ضیاءظریفی به دست ساواک افتاد که گویا قرار بود او را از زندان فراردهند, این بود که ساواک پی برد گروه جزنی- ظریفی متلاشی نشده و برخی از اعضای آن در بیرون زندان فعال هستند. این بود که بیژن و حسن ظریفی را برای بازجوییهای دیگر, از زندان قم و رشت, به تهران منتقل کرده و آن دو را به زیر شکنجه کشیدند.


 مهین, همسر جزنی, دراین باره مینویسد: «پس از ماجرای سیاهکل بیژن را برای یک سلسله بازجویی به زندان اوین و سپس, به قصر منتقل کردند و چند ماه به ما ملاقات ندادند تا این که در مرداد۵۰ عده‌ای ماْمور مسلّح, شبانه, به خانة ما در خیابان فرح جنوبی ریختند و مرا دستگیر کردند و به زندان کمیتة شهربانی بردند. در بازجویی دنبال ردّ پای چریکها بودند... در یکی از روزهای هفتة سوم مرا به دفتر خواندند. دکتر جوان آن جا نشسته بود. به من گفت: ”می خواهم ترا به ملاقات بیژن ببرم... غرض از این ملاقات این است که شما بیژن را نصیحت کنید که سرِ خانه و زندگی خودش برگردد...» در دفتر زندان اوین «ناگهان در باز شد و دو نگهبان بیژن را به داخل اتاق آوردند... آنچه را که میدیدم به سختی باور میکردم. بیژن شباهت زیادی به خودش نداشت. به شدّت پیر و تکیده شده بود. طوری حرف میزد که گویا دندان در دهان ندارد». بیژن در این دیدار به همسرش گفته بود: ”مرا در آپولو گذاشتند“» (جُنگی دربارة زندگی و آثار بیژن جزنی, مقالة میهن جزنی, ص۷۲).
'''سیل و پیشگیری'''


  بیژن در زمستان ۱۳۵۱ و بهار۱۳۵۲  در زندان قصر بود. جمع آوری اطلاعات دربارة تاریخچة جنبش, به ویژه جنبش فدایی, از جمله وظایفی بود که در این مدت در زندان پیگیری میکرد و سه جزوة  «تاریخ سی ساله», «مبانی اقتصادی ـ اجتماعی استراتژی جنبش مسلّحانه» و«چگونه مبارزة مسلّحانه توده‌ای میشود» حاصل این تلاش است که آنها را, به طورپنهانی, به بیرون زندان فرستاد که بدون ذکر نام نویسنده در خارج از ایران به چاپ رسیدند.[[پرونده:Jazanibijan.jpg|بندانگشتی|232x232پیکسل|بیژن جزنی|پیوند=https://www.iranpediawiki.org/wiki/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:Jazanibijan.jpg]]
این‌ها نمونه‌هایی از صدها مورد سیل در ۴دهه اخیر بوده که صدها قربانی گرفته و خرابی به بار آورده‌است. آیا وقوع این‌گونه سیل‌ها قابل پیشگیری است؟ وقوع سیل به ندرت ممکن است قابل پیشگیری باشد، اما قطعاً ویرانگری آن قابل پیشگیری است. اما جمهوری اسلامی به دلیل ماهیت قرون وسطائی و ضدمردمی خود، نه می‌خواهد ونه می‌تواند کوچک‌ترین مشکلی از مردم ایران را حل کند، بنابراین در جامعه ای که بنا به اعتراف رسانه‌ها ومقامات جمهوری اسلامی بیش از ۸۰ درصد از مردم ایران در فقر بسر می‌برند،
==سال ۵۳ سال «فرود بیژن»==
بیژن جزنی «اصلاً اهل کپی برداری و آیه پردازی نبود و به معنی دقیق کلمه, یک مارکسیست خلّاق بود. برای او مارکسیسم, نه ”شریعت جامد“ که ”رهنمونِ عمل“ بود. او به ما عدم دنباله‌روی از قطبهای جهانی و حفظ استقلال, تکیه بر شرایط داخلی و دفاع از منافع مردم ایران, مبارزه برای دموکراسی و سوسیالیسم را آموخت و میتوان او را پرچمدار این اندیشه ها در جنبش کمونیستی ایران دانست» (جُنگی دربارة زندگی و آثار بیژن جزنی, مقالة مهدی سامع, ص۱۴۴).


 این ویژگی بیژن جزنی در دوره‌ای که «مارکسیستهای وطنی», به طورعمده, به«کپی برداری» مشغول بودند و بهایی چندان به اصل «تحلیل مشخص از شرایط مشخص» نمیدادند, قابل تحمل نبود و از این رو, او را   در زندان زیر فشارهای مضاعف قرار میدادند. این فشارها در سالهای ۵۲ـ ۵۳ شدیدتر شده بود.
 ریشه بحران‌های طبیعی چون زلزله و سیل نه از «سهل انگاری دستگاه‌های متولی و غافلگیرشدن» بلکه دقیقا از ماهیت پلید ضدمردمی و دزد و غارتگرآن است.  


مهین, همسر جزنی, حال و روز او را در این سالها اینگونه توصیف میکند: در سالهای ۵۳ ـ ۵۲, «در روزهای ملاقات گاهی بیژن را بسیار آشفته میدیدم. وقتی با همان زبان مخصوص خودمان علت را جویا میشدم, مختصراً از مشکلات ناشی از درگیری با سایر دیدگاه‌ها سخن میگفت و از چپروهایی که او را متّهم میکردند که توده‌ای است. یک روز هم هنگام صحبت به شوخی سرش را به پایین خم کرد و گفت: همین دو تا شویدی هم که بر سر من مانده, به زودی از دست ”پروچینی“ها خواهد ریخت. بعضی مواقع هم با خواندن شعری درد دلش را بیان میکرد:”من از بیگانگان هرگز ننالم...“» (جُنگی دربارة آثار... ص۷۳).
نقش سپاه پاسداران  و دیگرارگان‌های حکومتی در سیل قم و همچنین درسیل اخیر شیراز ،گلستان، خرم‌آباد، خوزستان و گسترش ضایعات و قربانیان آن بویژه درشیراز و آق قلا(گلستان) نقش اصلی را داشته‌اند. ازجمله می‌تواند ساختن ریل قطار در زمین‌های کشاورزی آق قلا درگلستان به ارتفاع تا سه متر وبه طول ۸۲ کیلومتر. که خود این ریل قطار مانع خروج آب به گرگانرود و دریا شده‌است.


«سال ۱۳۵۳, سال فراز جنبش چریکی در بیرون زندان, و سال فرود بیژن در درون زندان بود. در ماه‌های پایانی این سال, دیگر بیژن تنها مانده بود و جز چند تن از یاران وفادارش, کسی در کنارش نمانده بود. فضای بند تب آلود بود. از جنب و جوش پیشین هم خبری نبود. غباری از شکّ و دو دلی و بی اعتمادی, بر یقین و یکدلی و اعتماد آغازین نشسته بود. ماٌموران زندان هم هوشیار بودند و فشار بر زندانیان را فزونی بخشیده بودند. نسبت به جزنی و یارانش هم بیش از پیش حساّس شده بودند. به این نتیجه رسیده بودند که با رهبری چریکها در بیرون زندان سروسرّی دارد و برای پیشبرد برنامه های آنها, در درون زندان, تشکیلاتی به وجود آورده‌است. گمان داشتند که اگر جزنی و یارانش را سر به نیست کنند, در جهت نیستی ”چریکها“ گام مهمّی برداشته اند. به این دلیل, طرح کشتارشان را ریختند...
با توجه به ضایعات گستردة سیل خبرگزاری حکومتی مهر در ۸ فروردین ۹۸ به نقل از محسن تیزهوش کارشناس ارشد محیط زیست نوشت:« با در نظر گرفتن هشدارهایی که اقلیم شناسان و پژوهشگران حوزه آب و محیط زیست طی دهه‌های اخیر داده‌اند، به کار بردن جمله‌هایی همچون «دوباره غافگیر شدیم» و یا این سیل ناشی از تغییرات آب و هوایی است، نه تنها خردمندانه نیست، بلکه به صورت مستقیم بر بی‌دانشی ما تأکید می‌کند. در مسیل‌های بسیاری ساخت و ساز انجام شده و رودخانه‌های فصلی تبدیل به مسکن و جاده شده‌اند»


بیژن جزنی تا زمانی که زنده بود به چالشی جدّی کشیده نشد و دیدگاه‌هایش مورد نقد و بررسی سنجش‌گرایانه قرار نگرفت؛ نه در نوشتار و نه در جریان یک مناظرة جدّی در درون زندان. به سبک و سیاق ناپسندی که میشناسیم امّا, پشت سرش حرف میزدند و پچ‌پچ میکردند؛ همه, جز هوادارانش. حرفها و پچ‌پچها, بیشتر, دور و بر مسائل شخصی بود و خصلتی. (رفیق خصوصیّات و خُلقیّات بوژوایی دارد. به سر و وضعش میرسد و پس از اصلاح ادوکلن میزند. شکم‌پرور است. اهل ریاضت کشی نیست. زن و بچّه هم دارد و...) و این حرفها و برچسبها, در روزگاری که چپ روی و تندروی غوغا میکرد و در همه زمینه های زندگی فردی و اجتماعی ”ارزش“ بود, بر نیروی جوانان سرد و گرم روزگار نچشیده, ناپخته و نافرهیخته, بی‌تاٌثیر نبود. و این چنین بود که دیگر جوانها به سوی جزنی نمی آمدند. از او دوری میگزیدند و به داشتن مناسبات رسمی با ”رفیق“ اکتفا میکردند» (جُنگی دربارة زندگی و آثار بیژن جزنی, مقالة ناصر مهاجر, ص۴۱۴).
'''ضایعات و خسارت‌های سیل فاجعه‌ای ملی و خارج ازتصور'''
==انتقامجویی وحشیانه==
سال ۱۳۵۳ سال گسترش عملیات نظامی سازمان چریکهای فدایی خلق بود. آنها, از مرداد تا اسفندماه, ده عمل نظامی انجام دادند. از آن جمله بود ترور سروان «نیک‌طبع», بازجو و شکنجه گر ساواک در ۱۹دی۱۳۵۳؛ ترور سروان نوروزی, افسر گارد دانشگاه و ترور عباس شهریاری «مرد هزار چهره» و عنصر نفوذی ساواک در گروه‌های چپ, در ۱۴ اسفند ۵۳.


 این ترورهای آخرین ساواک را به انتقامجویی وحشیانه‌ای واداشت و به بهای کشتار شماری از پاکبازترین و برجسته ترین رزمندگان راه رهایی مردم ایران انجامید و به ویژه, چنان ضربه‌ای بر پیکر جنبش چپ در ایران وارد کرد که هرگز جبران نشد.
جمهوری اسلامی آخوندی در طی چهل سال گذشته میلیاردها دلار درآمدهای نفت  صرف سرکوب داخلی و تروریسم کرده است اما اقدامی در جهت ایجاد زیرساخت‌هایی برای ممانعت از اینکه استان‌های کشور دستخوش سیلاب‌های ویرانگر نشوند، انجام نداده‌است.  


دو روز پیش از آخرین ترورها (۱۲اسفند ۵۳), شاه تاٌسیس «حزب رستاخیر و برقراری نظام تک حزبی را اعلام کرد. با تاٌسیس این حزب, بازی دو حزبی رژیم شاه ـ حزب ایران نوین و حزب مردم ـ به پایان رسید و شاه در رویارویی با اعتراضات مردمی, شمشیر خود را از رو بست و به خاموش کردن هر صدای مخالفی پرداخت.
ازطرفی رژیم تلاش می‌کند که خسارات واقعی جانی و اموال (از قربانیان سیل و خسارت به اموال مردم) را سرپوش گذاشته و بسیار کمتر جلوه دهد. جدولخسارت‌های سیل که می‌بینید حاوی اطلاعاتی از خبرگزاری‌های حکومتی است. البته جمهوری اسلامی مطابق معمول تنها بخشی از خسارت‌ها  را گزارش کرده‌اند:


 روز ۱۵اسفند ۵۳, بیژن جزنی و ۳۳تن دیگر  از زندانیان بندهای چهارم, پنجم و ششم زندان شمارة یک زندان قصر را به زندان اوین منتقل کردند که در بین آنها چند تن از یاران جزنی بودند که در سال ۱۳۴۸ پس از فرار بیفرجام به زندانهای دیگر و اغلب پرت افتاده تبعید شده بودند و اکنون در زندان قصر بودند مانند حسن ضیاء ظریفی, سعید کلانتری, عزیز سرمدی و عباس سورکی. دو تن دیگر از یاران جزنی را که به زندانهای اراک (احمد جلیل افشار) و اهواز (محمد چوپانزاده) تبعید شده بودند, در روز ۱۷ اسفند۵۳ به اوین منتقل شدند.
طبق گزارش اداره راهداری رژیم تا تاریخ ۹ فروردین۹۸ خسارت‌های وارده به خطوط مواصلاتی و راه‌های اصلی ۱۶۰۰ تا ۲۰۰۰ میلیارد تومان می‌باشد. (تخریب ۱۱ هزارکیلومتر راه‌های ایران و تخریب ۶۰۰ پل ) .  


بعد از ترور سرتیپ زندی پور, رئیس «کمیتة مشترک ضدخرابکاری» در روز دوشنبه ۲۶اسفند ۱۳۵۳, چند تن از افراد سرسخت سازمان مجاهدین خلق را نیز به اوین بردند. مصطفی جوان خوشدل در روز ۲۸فروردین ۵۴ از زندان «کمیتة مشترک» به اوین برده شد. «او از سرسختترین مجاهدین بود. کمتر کسی به اندازة او شکنجه شده بود. او شکنجه شده و بیجان و لنگان به اوین برده شد». و کاظم ذوالانوار نیز, که «از برجسته ترین و احترام برانگیزترین مجاهدین دربند و از سازمان دهندگان اصلی و مسئولان مهمّ شبکة زندان مجاهدین» بود.                                                                                                                                                
'''خسارت‌های سیل'''


 بیژن جزنی و یاران پاکبازش, از «سران و سرآمدان چریکها در زندان بودند. از سرشناسترین فداییان خلق, با دانش و بینش, با تجربه و پخته, ورزیده و کارآمد. برخلاف بیشتر هواداران مبارزة چریکی که دانشجو بودند, بیشتر اینها پیش از کودتای ۲۸مرداد در صفوف سازمان جوانان حزب توده رزمیده بودند, پس از کودتا از حزب فاصله گرفته, گذشتة سیاسی خود را بازبینی کرده و با بنا نهادن گروه مارکسیست ـ لنینیستِ مستقلی, مبارزه را ادامه داده بودند و در این بین, بارها, به زندان افتادند... ساواک آگاه بود که اینها اولین کسانی اند که در ایران حرف از مبارزة چریک شهری زدند, در این راه گام برداشتند و در نیمة راه به دام افتادند (دی و بهمن ۱۳۴۶), در بند نیز آرام نگرفتند و به تدارک فرار پرداختند و در حین عمل به چنگ نگهبانان افتادند, مجازات شدند؛ به بدترین زندانهای کشور تبعید شدند (۱۳۴۸) و اولین کسانی هستند که راه فلسطین را گشودند... ساواک رویداد سیاهکل را نیز به بازماندگان همین گروه نسبت میداد... ترور فرسیو را هم... بی ارتباط به این امر نمیدیدند که این مهرة مهم دادرسی ارتش, ریاست دادگاه جزنی و یارانش را به عهده داشت. نیز از چشم ساواک پنهان نبود که اینها در زندان سخت سرگرم فعالیت اند, که به رغم سختگیریها و مراقبتها, به بیرون زندان نقب زده اند, که ارتباط با رهبری بیرون از زندان چریکها رابه دست دارند, و به شکلی سازمانیافته نیازمندیهای همرزمانشان را فراهم میکنند: کادرسازی و تربیت چریک, تدوین مبانی نظری و مواضع سیاسی جنبش مسلّحانه, تنظیم جزوه های آموزشی, خبررسانی و خبرگیری, ارائة رهنمودهای عملی و...  این اَعمال برای حکومتی که عزم جزم کرده بود جنبش چریکی را نابود کند, نابخشودنی بود و تحمل ناپذیر و درخور تنبیه. هم از این رو, جزنی و ظریفی و کلانتری و... را زیر هشت فرستادند و حبس مجرّد, و تهدیدشان کردند که اگر دست از این کارها نکشید, شما را خواهیم کشت. بیهوده بود. جزنی دست‌بردار نبود و دست به کارهایی تازه زد. چگونگی ارتباط با اروپا و انتشار آثارش در خارج از کشور را طرح ریزی کرد و رهبری سازمان و شماری از مبارزین بیرون از زندان را نسبت به ماهیت و هویّت راستین عباس شهریاری آگاه ساخت. فردای روزی که شهریاری ترور شد. روز آغاز سفر بی بازگشت جزنی و یارانش از قصر بود» (نقطه, شمارة اول, بهار ۱۳۷۴, مقالة ناصر مهاجر). 
(گزارش اولیه)
==بیژن جزنی از زبان دو تن از یاران و همبندان==
جمشید طاهریپور: «نخستین بار در بهار سال ۱۳۵۲، در زندان شمارهٌ ۳ قصر بود که او را دیدیم. از این تاریخ تا ۱۵اسفند۱۳۵۳ ـ روزی که در شمار آن ۴۰نفر زندانیان سیاسی به اوین برده شدیم ـ همواره به او نزدیک بودم... جزنی با روشن بینی شگرفی بر واقعیتهای آن روز جنبش آگاهی داشت و بی آن که بر کمبودی چشم بپوشد، کاستیها و نارساییهای آن را برمیشمرد و با احساس مسئولیتی ، که آدمی را، سخت، تحت تاٌثیر قرار میداد، برای از میان برداشتن آنها اندیشه میکرد و راه و چاره نشان میداد و به خاطر همین ویژگیهای جزنی بود که هر کسی با او مَحشور میشد از او بسیار یاد میگرفت، بدون آن که احساس شاگردی کند. آموزشهای او برای هم‌صحبتش همیشه حالت باهم اندیشی و چاره جوییهای دو رفیقی را داشت که تعلق خالصانه و مخلصانه‌شان به یک آرمان و یک جنبش، همهٌ مرزهای دیرآشنایی و تمایز را از میان برداشته و آنها را به روحی یگانه فرا رویانده است.  این که جزنی میتوانست با چنین کیفیتی آموزش بدهد، از پاکباختگی‌اش برمیخاست؛ از اینجا برمیخاست که او میان خود و جنبش هیچ غرضی را حایل نمیدید. سرشت و سرنوشت او با جنبش چریکهای فدایی چنان درآمیخته بود که برای وی علایق و منافعی جز علایق و منافع این جنبش قابل تصوّر نبود و چنین بستگی و یگانگی درحالی بود که هم در زندان و  هم در بیرون زندان، اکثریت چریکهای فدایی راه خود را میرفتند و به نقد و نظرهای او بی اعتنا بودند...جزنی تنها یک رهبر سیاسی نبود، او فیلسوف و هنرمند بایسته‌ای نیز بود. جزنی شاگرد اول رشتهٌ فلسفهٌٌ دانشگاه تهران بود. من بارها شاهد مباحثات فلسفی او با آیت الله ربّانی شیرازی بودم. به خاطر دارم که در یکی از این مباحثات، که معمولاً در اتاق شمارهٌ هفتِ بندِ پنجِ زندان قصر جریان مییافت، آیت الله خطاب به جزنی گفت: <nowiki>''</nowiki>متاٌسفانه، نمیتوانم با آرای شما موافقت کنم، امّا، تصدیق میکنم در شرح و تفسیر ملاصدرا استاد هستید<nowiki>''</nowiki>...


    هیچ گاه نمیتوانم فراموش کنم که جزنی چگونه با پیگیری و حوصله‌ای خیره کننده و با فروتنی با یک تازه کار، ساعتها پای صحبت تازه واردین که عموماً دانشجویان جوان و بی تجربه بودندـ می‌نشست و با طرح صدها سوٌال، آخرین اخبار مربوط به جنبش را گرد می‌آورد و از کوچکترین تغییر در وضع معیشت مردم و فکر و ذکر و حال و هوای گروه‌های اجتماعی جامعه ـ از دانشجو تا کارگر و دهقان و کاسب و تاجر و صاحب کارخانه ـ به نحوی سردرمی‌آورد و سپس، با دیدی نقّاد همهٌ آنچه را که گرفته بود، تجزیه و تحلیل میکرد و از آن نظر و استنتاجهای تئوریک و سیاسی به دست میداد و می‌گفت و می‌نوشت که چرا و چگونه باید این یا آن اشتباه را رفع کرد؛ این یا آن نارسایی را ازمیان برداشت؛ این یا آن کار را نکرد؛ این یا آن فعالیت را سازمان داد. دل‌مشغولی همیشگی او، در فراغت از هر دیدار با تازه‌واردی و در هر استنتاج نُویی، تثبیت موقعیت چریکها در رابطه با مردم بود. همیشه و در هر حال اهتمام او متوجه کشف راه‌هایی بود که چریکها را با مردم مرتبط سازد و به آنها در میان مردم جا و اعتبار ببخشد... جزنی نقاشی هنرمند بود و موسیقی را خوب میشناخت. وقتی از زندان قم به زندان قصر تهران آورده شد، دو چمدان همراه آورده بود پر از بروشورهایی از زندگی، سبک کار و نمونهٌ کار نقاشان بزرگ جهان و نیز کتابچه‌هایی دربارهٌ بتهوون، موتزارت، اشتراوس و... همهٌ این بروشورها و کتابچه‌ها به زبان فرانسه یا انگلیسی بودند...
'''............................................................................................'''


     یک روز در بند پنج زندان قصر، جزنی بستهٌ نسبتاً بزرگی به من داد و گفت: <nowiki>''</nowiki>نگاه کن، امّا، مواظب باش، تا حالا حفظشان کرده ام<nowiki>''</nowiki>. دو روز تمام با احتیاط و جذبه‌ای وصف ناپذیر، مثل کسی که دانه های جواهر گنج ناخواسته به کف آمده‌ای را تماشا میکند، تماشا کردم. بیشتر طرحهای سیاه قلمی بود که جزنی از چهرهٌ زندانیان عادی کشیده بود. طرحهایی نیز از چهرهٌ همسرش مهین بود و بابک و آن پسر دیگرش. نکتهٌ عجیب، زنده بودن طرحها بود و زاویهٌ نگاه نقّاش. چنان یگانگی و عطوفتی از زاویهٌ نگاه نقّاش میتراوید که مپرس! کُرد، آذربایجانی، گیلک، قمی، اصفهانی، لُر، یزدی، سیرجانی، از بندرعباس و... و برایم توضیح داد؛ <nowiki>''</nowiki>ببین، مردم ما از هرجا که می‌آیند مُهر و نشان کِشت و کار،آب و هوا، رقص و آواز، رنج و درد همانجاها را روی چهره‌شان، توی نگاهشان، روی پوستشان، در حالت ایستادنشان، روی لبخندشان و روی پیشانیشان دارند. فقط لباسها نیست که فرق میکند<nowiki>''</nowiki>.
حاکمیت پلید آخوندی ترس از سیلاب قیام سراسرس ابعاد خسارات سیل  را تا آنجا که به ضرر و زیان‌های وارده به جان ومال مردم برمی‌گردد کوچک‌نمایی می‌کند.  


جزنی با هنر خود نیز در تکاپوی شناخت مردم بود؛ در جستجوی این بود که به درون آنها راه پیدا کند و با آنها یگانه و همدرد باشد...
تمام باندهای جمهوری اسلامی از سیلاب بزرگتر و مصیبتی که سیاست‌های ضدمردمی حاکمیت بر مردم وارد کرده‌است به خود می لرزند. درصورتیکه تمامیت نظام است که باعث ایجاد این چنین خسارت سنگینی بر مردم و زیرساخت‌های کشور شده و سیل محصول چپاول وغارت چهل ساله بر مردم ایران است. دراین میان سران رژیم از خامنه ای تا بقیه سردمداران دزد و فاسد سپاه پاسداران با مقصر دانستن این باند وآن باند درنهایت خسارات را به گردن  مردم ستمدیده انداخته که گویا مردم رعایت نکرده وخانه‌های خود را ترک نکرده و به هشدارها توجه نکردند، اما به اذعان خود سردمداران رژیم در بسیاری از شهرهای سیل زده تا روز وقوع حادثه هیچ اقدامی انجام نشده‌است.


     به نظرم... جوهر متعالیِ میراثِ اندیشگی جزنی این است: همهٌ اعتبار ما در پیوند با مردم ماست. اگر  نقشی از ما برجا خواهد ماند، در ارتباط و در پیوند با آنهاست؛ در پیوند با این است که چه سهمی دربرداشتن باری از دوش آنها و کاستن ستم و رنجی که متحمل آنند، بر عهده میگیریم» (جُنگی دربارهٌ زندگی و آثار بیژن جزنی، مقاله جمشید طاهری پور، صفحات ۱۶۱تا ۱۶۵).     
'''بی عملی سران رژیم و دست روی دست گذاشتن، شرکت در قتل‌عام وجنایت جنگی است'''


 حمید اسدیان: «... از فلکه خبر رسید بیژن جزنی را از تبعید قم به‌عشرت‌آباد و سپس به‌فلکه آورده‌اند .از آنجا که فلکه جای ثابتی نبود, مشخص بود که به‌زودی یا او را در بند خودمان خواهیم دید و یا به‌شماره۴ نزد زندانیان قدیمی فرستاده خواهد شد.یک روز درِ زیر هشت باز شد و مردی را به‌داخل فرستادند. کلاه کِپی خوشپوشی به‌سر داشت. سبیلی پر، قدّی بلند، هیکلی ورزیده و قوی، و تحرّکی چشمگیر داشت. با این که سنّش از متوسط ما بیشتر بود، فرز راه می‌رفت. شلوار لی آبی‌رنگ تر و تمیز، و بارانی کِرم بلندی پوشیده بود. اسباب‌هایش را که زیاد هم نبودند با یک دست گرفته بود. همین که وارد بند شد یکی از بچه‌های فدایی او را شناخت. با صدای بلند در بند فریاد زد:  ”بیژن“. ما همه دانستیم که چه کسی را آورده‌اند.
قبل از وقوع موج دوم سیل در استان‌های فارس، لرستان، خوزستان، بویراحمد، سه روز قبل آماده باش  ازطرف هوا شناسی رژیم اعلام شده بود. اما رژیم درتمام مناطق احتمالی وقوع سیل به جز هشدار به مردم هیچ اقدام عملی برای تاسیس سرپناه، اسکان موقت، وارد کردن نیروی سپاه و ارتش درجابجایی مردم نکرد. درصورتیکه برای ممانعت از شرکت مردم فارس در مراسم نوروزی پاسارگاد از چند روز قبل تمام راه‌های ورودی به پاسارگاد را می بندد، بالگرد و نیروی سپاه، نیروی انتظامی و تمام نیروهای سرکوبگر را وارد می‌کند.  


     بچه‌های فدایی بیرون ریختند و به‌استقبال بیژن شتافتند. ما هم رفتیم. بیژن را به‌اتاق۲ بند۲ بردند. دورش نشستند و شروع کردند با او گپ زدن. از همان اول معلوم بود با تسلط و اِشراف برخورد می‌کند. طنزی که در جوابهایش وجود داشت، جذّاب بود. با این که هوشیار بود امّا، سعی داشت جوابهایش بی‌پروا باشد. مسئول صنفی کُمون از او پرسید آیا بیماری‌یی دارد یا نه؟ می‌خواست اگر لازم است او را سر سفرهٌ ”مریضها“ ببرد. بیژن لبخندی زد. مقداری سبیلش را جوید و گفت: ”‌بله، من از دو جهت اِثنی‌عَشَری هستم“. اشاره‌اش به‌شیعه اثنی‌عشری بودن بود و زخم اثنی‌عشر داشتن.
'''برای جابجایی مردم پلدختر، معمولان و ماژین چه کسی میبایست اقدام میکرد؟'''


     باورود بیژن تمام روابط و مناسبات فداییها و تا اندازه زیادی همهٌ مارکسیستها در بند به‌هم خورد. او از همان روز اول نشان داد که وزنه‌یی است که نمی‌توان رویش حساب نکرد. با جدّیت شروع به‌بحث و جدل با بچه‌ها کرد. من در جریان بحثهایی که با هردسته و نفر خاص داشت نیستم، امّا، می‌دانم و می‌شنیدم که با هرکس متناسب با خودش صحبت می‌کند. این را هم که می‌گویم نقطه ضعفش نمی‌دانم. بیژن جایگاهی داشت که بایستی چنین توانایی‌هایی هم داشته باشد. این توانایی، با شارلاتان‌بازی و نان به‌نرخ روز خوردن، فرق دارد. بیژن این توان را داشت تا افراد را دور خودش سازمان بدهد. مثلاً مصطفی مدنی که در ابتدا موضع شدیداً مخالفی در برابر بیژن داشت بعد از مدتی جذب او شد. این کار را امثال پرویز (نویدی)، یا حتی جمشید (طاهری‌پور) نمی‌توانستند بکنند.
اسحاق جهانگیری، معاون اول رئیس جمهوری رژیم به جای توجه به هشدارهای هواشناسی و عبرت گرفتن از فاجعه‌ای که در گلستان و شیراز بوقوع پیوست و بجای انجام آماده‌سازی‌های لازم برای مقابله با سیل یا ایجاد کمپ‌های ایمن و موقت برای اسکان مردم و انتقال آنان پیش از واقعه، درست یک روز قبل از سیل لرستان گفت:« سیلاب ها و بارندگی های جاری در کشور "نعمت" است که "برای کشور منفعت هم داشته و از این بابت باید شاکر خداوند بود."


     به‌زودی کلاسهای آموزشی‌شان راه افتاد. از همه فعالتر خود بیژن بود. دائماً یا با این و آن مشغول بحث بود یا مشغول نوشتن. در رابطه با ”مجاهدین“ برخوردهایی داشت که خبرهای قبلی به‌ما رسیده تأیید می‌شد. گوشه و کنار حرفها و انتقادات به‌صورت زمزمه و پچپچه شنیده می‌شد. ما در جریان نبودیم. عاقبت کار بالا گرفت. خبر دادند که می‌خواهند شبها جلسه علنی بگذارند. چهار پنج شب تا دیرگاه در اتاق ۳بند دو که تقریباً بزرگترین اتاق بند بود، جمع می‌شدیم... سخنگوی مجاهدین موسی(خیابانی) بود. مسعود(رجوی) هم کنار دستش نشسته و یادداشت می‌کرد و یادداشت می‌داد. از طرف فداییها هم جمشید بود و مصطفی. پرویز هم فعال بود و گاهی جوابی می‌داد. امّا، همه می‌دانستیم که گردانندگان اصلی چه کسانی هستند. موسی انتقادات را طرح کرد. جمشید و بقیّه جواب دادند. در مورد چند انتقاد، بیژن، شخصاً، وارد شد و حرفها را تکذیب کرد. گفت: ”من نگفته‌ام اگر مجاهدین پیروز شوند ما مثل الجزایر نیاز به‌یک انقلاب دیگر داریم. من گفته‌ام اگر اوضاع ما مانند الجزایر بشود نیاز به‌یک انقلاب دیگر داریم. الآن هم به‌این معتقدم“.
سلیمانی استاندار رژیم درایلام در ۱۲ فروردین روز حادثه سیل لرستان در مصاحبه با شبکه یک رژیم گفت :«... دو تا پل در بخش ماژین داشت آن دو تا پل را هم آب برد و دسترسی ما به آنجا امکانپذیر نیست بالگرد هم چندین بار تقاضا کردیم….من عرض کردم حدود ۱۹روستا، یک شهر و هفت کانون عشایری الآن گرفتار هستند به‌طور کامل و هیچگونه امکاناتی ما نتوانستیم به آنها برسانیم..... من عرض کردم بالگرد می‌خواهیم که خدمات رسانی بکنیم ماتقریبا ۲۴ساعت هیچگونه خدماتی از لحاظ پتو، چادر، غذا و وسایل و امکانات به این روستاها نرساندیم»


    آن نشستها برای همهٌ ما یکی از بهترین آموزشهای سیاسی بود. چشم ما را به‌دنیای اطرافمان باز کرد. من خودم فکر می‌کنم در آن نشستها بود که موسی را شناختم. یک بار بحثها گره خورد. موسی با لحنی آرام که رفته رفته اوج می‌گرفت، جمله‌یی گفت که من مثل یک آیه مقدّس حفظ شدم و الآن بعد از این همه سال وقتی آن را تکرار می‌کنم یقین دارم که یک کلمه‌اش پس و پیش نشده‌است. موسی گفت:”آقای جزنی! شما بگذارید مجاهدین پیروز بشوند و از منافع پرولتاریا یک قدم منحرف بشوند بعد, آن وقت شما حق دارید بر روی ما سلاح بکشید، به‌سینهٌ ما شلیک کنید و از روی جسد ما رد شوید“.
راستی این همه تعلل درکمک رسانی به مردم آیا جز اینکه ریشه درماهیت ضدمردمی و ضدانسانی این رژیم ستمکار دارد، مفهوم دیگری هم دارد؟ چرا ۲۴ ساعت قبل از شروع بارندگی حتی یک بالگرد هم برای پلدخترو معمولان اختصاص داده نشد؟


    وقتی جملهٌ موسی تمام شد انگار موجود زنده‌یی در اتاق حضور ندارد. به‌معنای واقعی کسی جرأت نفس کشیدن نداشت. سکوت به‌قدری سنگین بود که تنها خود موسی می‌توانست آن را بشکند. موسی هم ختم جلسه را اعلام کرد و بلند شدیم. من به‌قدری تحت تأثیر وقار و خلوص موسی قرار گرفته بودم که حتی بعد از ختم جلسه توان بلندشدن نداشتم.  بعد از خاتمهٌ نشستها، گفتگوهای خصوصی‌تر شروع شد. در سطح جمشید و پرویز و از طرف مجاهدین افرادی مانند فرهاد صفا. خود بیژن با مسعود هم چند جلسه خصوصی صحبت کردند. بعد از این جلسه‌ها روابط ما و فداییها که می‌رفت تا مخدوش شود, گرم شد. من فکر می‌کنم بیشترین بهره را خود بیژن از آن نشستها برد. به‌راستی تنظیمات او بعد از آن با مجاهدین و به‌خصوص با خود مسعود, کلا,ً تغییر کرد. به‌قدری نزدیک شدند که سالهای بعد تا هنگام شهادت بیژن، مسعود همیشه یکی از نزدیک‌ترین دوستان او بود...» («حرفه‌ها و چهره‌ها» ـ یادمانده‌های سالهای بند ـ حمید اسدیان).
خامنه ای که تا قبل از موج دوم سیل بعنوان مسول اول تا آخر این نظام فقط برای فاجعه شیراز (آنهم برای خالی نبودن عریضه چند کلمه به امام جمعه‌اش نوشته بود) در جلسه روز ۱۳ فروردین ۹۸ یک روز بعد از سیل لرستان با سران بی کفایت رژیمش با یک «باید درمانی» فرار به جلو  کرد و گفت: «لایروبی رودخانه‌ها»، «لایروبی سدها»، «آزادسازی حریم رودخانه‌ها»، «آبخیزداری» و «حفظ مراتع و جنگل‌ها» از «موضوعات بسیار مهم» در این زمینه است اما موضوع مهمتر پیشگیری از خسارات سیل باید از قبل پیش بینی می‌شد این حادثه باید یک درس عبرت باشد تا در طرح‌های مختلف آینده از جمله سد سازی‌ها، راه‌سازی‌ها، احداث راه آهن، و عمران شهری، همه جوانب مختلف دیده و آینده‌نگری لازم و جامع انجام شود».
==پس از شهادت بیژن جزنی==
«مرگ بیژن جزنی و یارانش ضربه‌ای تکان‌دهنده بود. زندانیان سیاسی یک چندی در خود فرورفتند؛ همه. دلنگرانی و اندوه، هم‌نشینی آورد و همبستگی. سردی و خشکی از مناسبات میان بندیان رخت بربست. کمون دوباره برپاگشت. شماری به انتقاد از خود برآمدند و نسبت به رفتاری که با بیژن جزنی پیش گرفته بودند، ابراز پشیمانی کردند. بیشتر چپها، البتّه.  از این پس، بدگویی علیه جزنی فرونشست و برخوردهای سیاسی با دیدگاه‌های او نطفه بست. اعلام مواضع سازمان چریکها دربارهٌ <nowiki>''شهادت رفیق کبیر بیژن جزنی'' و ''اهمیت نوشته‌های او در رشد و شکوفایی جنبش چریکی''</nowiki>، بی اعتنایی و سکوت نسبت به دیدگاه‌های او را ناممکن کرد».


    بخشی از موضعگیری سازمان چریکهای فدایی دربارهٌ جزنی چنین بود: «... از رفیق بیژن جزنی آثار گرانبها و بی‌نظیری دربارهٌ شرایط انقلاب ایران باقی مانده‌است.رفیق این آثار را، مرتباً، از زندان برای سازمان می‌فرستاد و ما در سطحی محدود تکثیر و در اختیار اعضا و طرفداران سازمان قرار میدادیم... این آثار از بهترین کتابهای آموزش تئوریک رفقای سازمان ما بود. در این آثار، با واقع بینی و آگاهی عمیق مارکسیست ـ لنینیستی، اوضاع اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ایران تشریح شده‌است و برای مبارزه رهنمودهای ارزنده‌ای ارائه گردیده. این آثار تا به حال، بهترین نمونه های انطباق مارکسیسم ـ لنینیسم بر شرایط ایران است» (نبرد خلق، ارگان سازمان چریکهای فدای خلق، شمارهٌ ششم، اردیبهشت۱۳۵۴، ص۳۲، به نقل از مقالهٌ ناصر مهاجر در «جُنگی از آثار... جزنی، ص۴۱۵).
'''غارتگران جنگل‌های شمال را بشناسیم'''


    اندکی بیش از یک سال پس از شهادت بیژن جزنی و یارانش در زندان, سازمان چریکهای فدایی خلق ایران, در بیرون از زندان نیز ضربه‌ای کارساز خورد. حمید اشرف در روز ۸تیرماه ۱۳۵۵ به همراه تمامی اعضای کمیتة مرکزی و شماری از مسئولان سازمان چریکهای فدایی خلق در خانه‌ای در مهرآباد جنوبی (تهران) به محاصره نیروهای ساواک درآمدند و پس از نبردی دلیرانه, همگی, به شهادت رسیدند. این ضربه برای سازمان چریکهای فدایی, ضربه‌ای کمرشکن و جبران ناپذیر بود.
این «باید درمانی» خامنه‌ای سوت زدن درتاریکی شب از ترس سرباز کردن سیلاب خشم سراسری مردم ایران است چرا که همه مردم میدانند ریشه همه این بلایا از چهل سال غارت و چپاول زیر سر خامنه ای و ستاد فرمان اجرایی امامش و خودش و قرارگاه‌های وابسته به سپاه پاسداران است ازجمله:


    یک سال و چندماه پس از این ضربه, «سازمان چریکهای فدایی خلق ایران» در ۱۶آذر سال ۱۳۵۶ اعلام کرد که از آن پس «اندیشة بیژن» را راهنمای عمل قرار خواهد داد و بر  اساس نظرات بیژن جزنی فعالیت خواهد کرد.
بر اساس گزارش سازمان بازرسی کل کشور، ۷۰ درصد از جنگل‌های استان گلستان در اختیار «شرکت‌ها و نهادهای صاحب نفوذ» است. یک کارشناس محیط زیست رژیم گفت:« جلوی پارک ملی گلستان دیدم که تابلو زده‌اند تمام عواید برداشت از این جنگل به حوزه علمیه گرگان اختصاص دارد.»، عواید حاصل از جنگلخواری توسط سپاه پاسداران و امامان جمعه وجنایت در یک قسمت از جنگلهای شمال (پارک ملی گلستان ) بشرح زیر تقسیم شده‌است:
==منبع==
منبع: کتاب «سازمان چریکهای فدایی خلق ایران »نوشته دکتر علی معصومی نویسنده، تاریخدان و عضو شورای ملی مقاومت ایران


{{جعبه اطلاعات حزب سیاسی
·       حوزه علمیه گرگان ۴۷۰۱۳ هکتار،
| نام              = سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران
| نام بومی        =
| زبان ۱          =
| نام زبان ۱      =
| زبان ۲          =
| نام زبان ۲      =
| زبان ۳          =
| نام زبان ۳      =
| زبان ۴          =
| نام زبان ۴      =
| آرم              = سازمان چریکهای فدایی خلق ایران.jpg
| شماره رنگ        =
| رهبر            =
| رئیس            =
| رئیس‌جمهور        =
| دبیرکل          =
| سخنگوی          =[[مهدی سامع]]
| بنیانگذار        = [[مسعود احمدزاده]]، [[امیر پرویز پویان]]، [[بیژن جزنی]]، [[عباس سورکی]]، [[علی‌اکبر صفایی فراهانی]]، [[محمد صفاری آشتیانی]] و [[حمید اشرف]]
| رهبر ۱ عنوان    =
| رهبر ۱ نام      =
| رهبر ۲ عنوان    =
| رهبر ۲ نام      =
| رهبر ۳ عنوان    =
| رهبر ۳ نام      =
| رهبر ۴ عنوان    =
| رهبر ۴ نام      =
| رهبر ۵ عنوان    =
| رهبر ۵ نام      =
| آرمان            =
| تأسیس            = [[۱۳۵۰]]
| انحلال            =
| ادغام            =
| انشعاب          = [[سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)]]{{سخ}}[[سازمان فدائیان (اقلیت)]]


| ایدئولوژی        = [[مارکسیسم-لنینیسم]]
·       لشکر ۲۵ کربلای سپاه پاسداران ۱۳۰۰۰ هکتار،


| کشور            = ایران
·       مؤسسه پیشگامان سازندگی ۸۶۹۰ هکتار
| پانوشت          =
}}{{پانویس|۲|اندازه=ریز}}


۱۹ فروردین سال ۱۳۹۰ مصادف با جمعه 8 آوریل 2011 نیروهای عراقی با بیش از ۱۴۰ خودروی نظامی و ۲۵۰۰ نفر به درخواست  جمهوری اسلامی به ساکنان قرارگاه اشرف حمله کردند. طی این حمله ۳۶ تن از مجاهدین جان باختند و بیش از ۳۵۰ نفر مجروح شدند و قسمت شمالی اشرف به اشغال نیروهای مهاجم در آمد. این حمله در حالی صورت گرفت که ساکنین اشرف سالها قبل سلاح‌های خود را به نیروهای آمریکایی تحویل داده بودند. آنها در برابر حمله نیروهای عراقی با دست خالی مقاومت کرده و جنگیدند.آنها این واقعه را فروغ اشرف می‌نامند. تصاویر و عکس‌های این حمله و مقاومت ساکنین اشرف در برابر آن در تمامی رسانه‌ها انعکاس یافته و احساسات جهانی را نسبت به آن برانگیخت. در ۱۴ ژوئیه ۲۰۱۱ دادگاهی در اسپانیا این حمله را به مثابه جنایت علیه بشریت محکوم کرده و خواهان احضار تنی چند از عوامل آن از جمله شخص نخست وزیر عراق نوری المالکی برای رسیدگی شد.<ref>[https://www.mojahedin.org/news/91502/%D9%85%D8%AD%DA%A9%D9%88%D9%85%DB%8C%D8%AA-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AC%D9%86%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%DB%B8%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C%D9%84-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%B4%D8%B1%D9%81-%D8%AD%DA%A9%D9%85-%D8%AF%D8%A7%D8%AF% محکومیت جهانی جنایت ۸آوریل در اشرف]</ref>
·        آستان قدس ۹۹۱ هکتار از جنگل‌های این منطقه را در اختیار دارند. عیسی کلانتری، رئیس سازمان محیط زیست قبلی رژیم گفته بود که ۶۰ سال پیش در شمال ایران ۲٫۸میلیون هکتار جنگل وجود داشت اما اکنون به ۱٫۳ میلیون هکتار رسیده‌است.


== مقدمات حمله ۱۹ فروردین ==
خامنه‌ای درشرایطی از حفظ مراتع و جنگل داری حرف می‌زند که زیر دست او ستاد اجرایی فرمان امام غارتگرش ، بیش از۵۰۰ شرکت مثل اژدهای هفت سر، طی سال‌ها مشغول غارت مردم ایران است. و این یعنی دست داشتن درقتل عام طبیعت به مثابه قتل‌عام مردم ایران است.


=== جنگ روانی علیه اعضای سازمان مجاهدین خلق در اشرف با ۳۲۰ بلندگو[ویرایش | ویرایش مبدأ] ===
'''اذعان به سوء مدیریت های گذشته، نمک پاشیدن به زخم مردم سیل زده'''
درخلال سالهایی که حفاظت اشرف از نیروهای آمریکایی به نیروهای عراقی سپرده شد، یکی از ابزار جنگهای روانی علیه ساکنین اشرف  نصب ۳۲۰ بلندگو پیرامون اشرف بود . این بلندگوها توسط عناصری از وزارت اطلاعات رژیم ایران مورد استفاده قرار میگرفت. این افراد با ۳۲۰ بلندگو به مدت ۶۷۷ روز بصورت ۲۴ ساعته علیه ساکنین اشرف به تهدید ساکنین اشرف، ایجاد آلودگی صوتی، پخش نوار و … می‌پرداختند. بلندگوها همچنین مستمر ساکنان را به تسلیم شدن به رژیم ایران فرا می‌خواندند. این بلندگوها همچنین توسط افرادی که خود را خانواده برخی از اعضاء می‌نامیدند مورد استفاده قرار می‌گرفت.


سازمان مجاهدین در این رابطه اعلام کرد اگر فردی واقعا  از خانواده اعضاء مجاهدین برای دیدن فرزند خود آمده‌است می‌تواند به داخل اشرف آمده و با فرزندش آزادانه دیدار کند.
روز سه‌شنبه۱۳ فروردین خامنه‌ای در دیدار با مقامات دولت و فرماندهان سپاه گفت :«پیشگیری از ویرانی‌ها و خسارات» سیل «باید از قبل پیش‌بینی می‌شد».


طاهر بومدرا رئیس حقوق بشر یونامی در این باره می‌گوید:
به گزارش خبرگزاری مهر(رژیم)، در ۱۳فروردین ۹۸علی ابراهیمی نماینده شازند در مجلس رژیم در جلسه شورای هماهنگی مدیریت بحران استان مرکزی که با حضور رئیس مجلس رژیم (لاریجانی) در اراک برگزار شد، گفت :«حوادث اخیر تجربه‌ای شد بر تصمیمات اشتباهی که گذشتگان گرفته‌اند و برخی سو مدیریت‌ها که هم اکنون اعمال می‌شود. نمی‌توانیم باور کنیم طی سال‌های گذشته همه ساخت و سازها در حریم رودخانه‌ها بدون مجوز صورت گرفته، لذا کسانی که مجوز دادند، کسانی که اقدام به ساخت و ساز کردند و کسانی که برخورد نکردند باید شناسایی شوند.»


«دفتر نخست وزیر، در همکاری با سفارت ایران در بغداد، ترتیب آنچه «دیدارهای خانوادگی» برخی سازمانهای غیردولتی که توسط دولت ایران اداره می‌شدند (در اصطلاح فعالین حقوق بشر به آنها سازمانهای دولتی غیردولتی می‌گوئیم) را داد تا اشرف را بی‌ثبات کند. با کمک ارتش عراق آنها در درب شیر چادر زدند و ۹ بلندگو را به چارچوب آهنی دروازه نصب کردند تا پیام‌های تهاجمی برای ساکنان پخش کنند. طی دو سال، تعداد بلندگوها به ۳۰۰ دستگاه رسید که روز و شب تهدیدات و توهینها را بسوی ساکنان فریاد می‌کرد».
به گزارش ایسنا ۱۳ فروردین ، علی مطهری نایب رئیس مجلس رژیم گفت:« نکته دیگر این بود که برخی تصمیمات غلط در گذشته، در تلفات سیل تأثیر داشته مانند این که در دهه هشتاد مسیر رودخانه را در شیراز تبدیل به خیابان کردند. به نظر من باید آن پیمانکار و ناظر و مسئول مربوط پیدا و مؤاخذه شوند تا دیگران برای طرح‌های جاری و آینده عبرت بگیرند.»


== خروج نیروهای آمریکایی از اشرف ==
درهمین حال موسی خادمی، استاندار لرستان، در ۱۳فروردین گفت :« مسدود شدن جاده‌ها باعث شده که امکان کمک رسانی به مردم در برخی شهرها وجود نداشته باشد. از جمله در شهر پلدختر ، راه‌های ارتباطی در روز گذشته قطع شده بود و بنا بر برخی گزارش‌ها، بعضی از ساکنان این شهر شب را روی پشت بام‌ها به صبح رسانده‌اند با توجه به «نبود راه‌های دسترسی و امکان ارتباط کامل مخابراتی» هیچ اطلاعات دقیقی از روستاهای سیل زده وجود ندارد. تقریباً تمامی روستاهای نزدیک رودخانه کشکان» نیز «به طور کامل» زیر آب رفته‌اند.
شامگاه پنج شنبه ۱۸ فروردین واحد نظامی آمریکایی مستقر در اشرف با وجود تعهدی که در حفاظت از ساکنین اشرف بر اساس کنوانسیون چهارم ژنو داشت و با وجود اشراف به خطر حمله نیروهای عراقی به ساکنین با دریافت فرمان از اشرف خارج شده و راه را برای ورود نیروهای عراقی باز کرد.


== هجوم نیروهای عراقی در ۱۹ فروردین ۱۳۹۰ ==
'''نگاه اولیه به ضایعات و خسارت‌های سیل'''
مقدمهٔ حمله ۱۹ فروردین ۱۳۹۰ از روز ۱۴ فروردین با ورود نیروهای عراقی با زرهی و سلاح‌های سنگین به بخش شمالی قرارگاه اشرف شروع شد، نیروهای لشکر ۵ عراق با ۳۰ نفر بر زرهی بی ام پی وان و هاموی وارد اشرف شدند، ساکنین اشرف به این امر اعتراض کردند، و در مقابل زرهی‌های نیروهای عراقی ایستادند. پنج‌شنبه شب ۱۸ فروردین ۱۳۹۰ نیروهای بیشتری از طرف دولت عراق در شمال اشرف مستقر شده و ساعت ۴ و ۴۵ دقیقه صبح جمعه ۱۹ فروردین هنگامی که آسمان هنوز کاملا تاریک بود حمله گسترده از طرف نیروهای عراقی آغاز شد. سیاج‌های شمال اشرف توسط نیروهای عراقی گشوده شد. خودروهای زره‌پوش و سربازانی که تا دندان مسلح بودند با پرتاب نارنجک و شلیک راه خود را به سمت جنوب اشرف باز کردند.<ref>[https://fa.iranfreedom.org/%D8%AA%D9%87%D8%A7%D8%AC%D9%85-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D8%B4%D8%B1%D9%81-%D8%AF%D8%B1-%DB%B1%DB%B9-%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B1%D8%AF%DB%8C%D9%86-%DB%B9%DB%B0%D8%9B-%D9%86%D9%82%D8%B4-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%B1/ هاجم به اشرف در ۱۹ فروردین ۹۰؛ نقش استراتژیک یک شهر]</ref>


ساکنین اشرف، اعضاء سازمان مجاهدین خلق ایران  با دستانی خالی  تلاش می‌کردند به هر ترتیب مانع از این پیشروی شوند؛ نبردی نابرابر در تاریخ جنگ‌های آزادیبخش که حداقل تا ظهر همان روز ادامه یافت.  
وقایع‌نگار خسارت‌های ناشی از سیل را در اینجا می‌توانید ببینید. لازم به تذکر است که این آمار اساساً متکی به خبرهایی است که جمهوری اسلامی اجازه انتشار آنها را در رسانه‌هایش داده و به همین علت، یک آمار حداقلی است که نیاز دارد با گزارش‌های مردمی تدقیق و تکمیل گردد.


بهانه‌ی تهاجم، بازپس گرفتن زمین‌های کشاورزانی بود که به تصاحب مجاهدین درآمده بود! کشاورزانی که وجود خارجی نداشتند و زمین‌هایی که هرگز از تصاحب کسی توسط مجاهدین خارج نشده بود و به طور قانونی در اختیار آنها قرار گرفته بود.بهانه‌ای که تنها بهانه‌ای برای اشغال و درهم‌شکستن اشرف بود.  
ارائه این گزارش تنها برای آشنایی با گستره و عمق فاجعه سیل و ضایعات آن در نگاه اول است و به معنی تأیید آن نیست.


حمله‌کنندگان در ۱۹ فروردین به اشرف به ظاهر عراقی بودند اما آنها جزئی از پیکره‌ی سپاه پاسداران بودند که اشرف را هدف قرار می‌دادند.» [بازنویسی از روایت یک شاهد عینی]<ref>[https://fa.iranfreedom.org/%D8%AA%D9%87%D8%A7%D8%AC%D9%85-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D8%B4%D8%B1%D9%81-%D8%AF%D8%B1-%DB%B1%DB%B9-%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B1%D8%AF%DB%8C%D9%86-%DB%B9%DB%B0%D8%9B-%D9%86%D9%82%D8%B4-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%B1/ هاجم به اشرف در ۱۹ فروردین ۹۰؛ نقش استراتژیک یک شهر]</ref>
'''وقایع نگار گزارش اولیه از خسارات سیل در شهرها و مناطق سیل زده از لابلای مطبوعات حکومتی'''


تصاویری که ازین حمله توسط مجاهدین به رسانه‌ها مخابره شد حاکی ازین است که مجاهدین با دست خالی جلوی زرهی‌های مقاومت می‌کردند. این درگیری ۶ ساعت ادامه پیدا کرد، در مجموع ۳۶ نفر از مجاهدین با ضرب گلوله یا با زیر گرفتن توسط خودروی هاموی جان باختند و ۳۵۰ نفر مجروح شدند، همچنین ۶ نفر توسط نیروهای عراقی دستگیر شدند.
https://www.mojahedin.org/news/140385/%D8%B5%D9%81%DB%8C-%D9%82%D9%84%DB%8C-%D8%A7%D8%B4%D8%B1%D9%81%DB%8C-%D9%88-%DA%AF%D8%B1%D9%88%D9%87-%D8%B9%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86 


[[پرونده:صحنه‌هاي درگيري - فروغ اشرف - 900119 (18).jpg|alt=۱۹ فرورودین - فروغ ایران|بندانگشتی|صحنه‌های  - فروغ اشرف]]
صفی قلی اشرفی در سال۱۳۴۰ در سرخه حصار کرج به دنیا آمد. پدرش محمد ولی اشرفی «پیر» و رهبر پیروان طریقت اهل حق بود. او از همان آغاز در سرخه حصار کرج در میان مردمی که پیرو طریقت اهل حق بودند به خوشنامی معروف بود. 
طاهر بومدرا در این رابطه می‌گوید:<blockquote>بعدازظهر ۷ آوریل، ستونهای نیروهای عراقی از جمله تعدادی خودروهای مهندسی به اشرف وارد شدند. همان شب به من اطلاعاتی رسید که نیروهای آمریکایی که از قرارگاه عملیاتی وارهورس به قرارگاه عملیاتی گریزلی برای مأموریت نظارت آمده بودند اشرف را ترک کرده و این همراه با جابجایی غیرمعمول ارتش عراق در اطراف کمپ و حضور تعدادی از افسران ارشد عراقی منجمله ژنرال علی غیدان، فرمانده نیروی زمینی ارتش عراق، ژنرال طارق العزاوی فرمانده عملیات دیالی و افسر دیگری با نام ژنرال ضیا فرمانده لشکر ۵ همه در اشرف، باعث شده بود که ساکنان آژیر خطر را بصدا در بیاورند.<ref>کتاب «داستان ناگفته کمپ اشرف» نوشته طاهر بومدرا رئیس دفتر حقوق بشر یونامی در عراق - صفحهٔ ۷۲</ref></blockquote>روایت صحنه از زبان طاهر بومدرا رئیس دفتر حقوق بشر یونامی:<blockquote>در ساعت ۴ و ۴۵ دقیقه بامداد جمعه ۸ آوریل (۱۹ فروردین ۱۳۹۰)، بهزاد دوباره روی خط آمد. این بار او بمن گفت حمله آغاز شده‌است. ارتش عراق به داخل کمپ وارد شده بود و از یکان پیاده مکانیزه، مهندسی، نیروهای واکنش سریع و نیروهای ضد شورش استفاده می‌کرد. چند دقیقه بعد، تلفن زنگ زد و خبر رسید که دو تن از ساکنان کشته شدهاند. تا ساعت ۵بامداد، تعداد تلفات به ۱۲ کشته و تعداد بی‌شماری مجروح رسیده بود. ساعت ۷ صبح گزارش شد که تعداد کشته‌ها به ۱۶ نفر رسیده‌است. از آنجایی که ملکرت نماینده ویژه دبیرکل در خارج عراق بود، به معاون وی اسکوراتس بعنوان افسر برگزیده برای پایان دادن به خشونت  تلفن زدم. توافق کردیم که قدم مهم این است به خانه مشاور امنیت ملی فالح فیاض برویم. تماس با مقامات عراقی در روزهای معمول یک چالش بود چه رسد به صبح جمعه. تا وقتی که به خانه او برسیم ساعت ۹ صبح شده بود و تعداد کشته‌ها به ۲۲ نفر رسیده بود. ما از او خواستیم که اگر می‌خواهد زندگی افراد و تصویر ارتش عراق و در حقیقت تصویر ارائه شده از کشور را نجات دهد حمله را فوراً متوقف نماید. حمله به افراد حفاظت شده غیر مسلح توسط گردانهای امنیتی عراق غیرقابل قبول بود. واکنش فالح فیاض این بود شما در معرض شایعات دروغین محض قرار گرفته‌اید. من تلفن همراه خود را بیرون آورده و از او خواستم تا خودش با افراد در صحنه صحبت کند و خودش بشنود چه اتفاقی دارد می‌افتد. در عوض او تلفن خودش را زد. من حدس زدم او به معاونان خود حقی و صادق زنگ زد. فالح فیاض سپس تأکید کرد هیچ اتفاقی نیافتاده است فقط چند حادثه کوچک بوده که در آن سه تن از ساکنان خودشان را زیر چند خودرو انداختهاند. این سه تن به بیمارستان بعقوبه برده شدهاند. من از او درخواست اجازه دیدار از اشرف در همان روز را کردم. مشاور امنیت ملی، فالح فیاض، درخواستم را با این بهانه به من برگرداند که دیدار هفتگی من روز چهارشنبه انجام شده و دیدار دیگری در همان هفته نیاز نیست.<ref>کتاب «داستان ناگفته کمپ اشرف» نوشته طاهر بومدرا رئیس دفتر حقوق بشر یونامی در عراق - صفحهٔ ۷۳</ref></blockquote>
== ایستادگی مجاهدین در حمله ۱۹ فروردین ==
[[پرونده:صحنه‌هاي درگيري - فروغ اشرف - 900119 (32).jpg|alt=۱۹ فرورودین - فروغ ایران|بندانگشتی|صحنه‌هاي درگيري - فروغ اشرف]]
خامنه‌ای، مالکی را موظف کرده بود تا مجاهدین را با حمله متمرکز گردانهای زرهی و پیاده و پیاده-مکانیزه، قتل‌عام کند.


بر اساس اسناد به‌کلی سری، مالکی در دستور عملیاتی مربوط به این تهاجم از مجاهدین به‌عنوان دشمن نام برده و باید که «با استفاده از زور» در قرارگاهشان سرکوب شوند.
صفی قلی اشرفی، در جریان انقلاب ۱۳۵۷ در ایران، دانشجوی دانشگاه تهران بود و همان‌جا بود که با سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شد. او در جریان انقلاب فعالیت می‌کرد و پس از انقلاب مانع بازپس گرفتن سلاحهایی شد که مردم از پادگانها مصادره کرده بودند. پس از آن نیز فعالیت گسترده‌یی در میان اهالی سرخه حصار به هواداری از سازمان مجاهدین خلق ایران و برای معرفی اهداف سازمان انجام داد. صفی قلی جوانان طریقت اهل حق آن منطقه را به کلاسهای آموزش ایدئولوژیک سازمان می‌برد. این کلاسها در آن زمان تحت عنوان بحثهای تبیین توسط مسعود رجوی در دانشگاه صنعتی شریف تشکیل می‌شد. توزیع نشریه مجاهد، یکی دیگر از فعالیتهای صفی قلی و یارانش بود. او بسیاری از جوانان منطقهٴ سرخه حصار را به هواداری از مجاهدین و علیه دیکتاتوری در حال تنوره کشیدن خمینی ترغیب کرد. 


در حقیقت این یک دستور عملیاتی برای انهدام اشرف بود که مالکی و سخنگویانش تلاش می‌کردند آن را تحت عنوان بازپس‌گیری زمینهای کشاورزی از مجاهدین القاء کنند.  
== گسترش فعالیتها و تشکیل گروه عیاران ==
پس از۳۰خرداد سال ۱۳۶۰، صفی قلی و یارانش ارتباطاتشان با سازمان مجاهدین خلق ایران قطع شد اما آنها به هواداری از مجاهدین و تلاش برای برقراری ارتباط با مجاهدین خلق ایران هم‌چنان ادامه دادند. 


مالکی برای حمله [[شش و هفت مرداد|۶ و ۷ مرداد]]  «حاکمیت عراق» و برای حمله ۱۹فروردین پس گرفتن زمینهای کشاورزی را دستاویز قرار داد. اما واقعیت این بود که این کشتار در بیت خامنه‌ای طراحی شده بود و نیاز رژیم ولایت‌فقیه را برآورده می‌کرد. ساکنین اشرف دراین حمله با دست خالی در برابر یکانهای زرهی و حمله نیروهای زمینی عراقی مقاومت کرده و از پیشروی آنها جلوگیری کردند.<ref>[https://www.besoyepirozi.com/blog/resistance-events/40920-90 وبسایت بسوی پیروزی]</ref>
== دستگیری عیاران ==
در اواخر سال ۱۳۶۰ دکتر غلامحسین رشیدی از یاران نزدیک صفی قلی اشرفی، که از افراد اهل حق بود، دستگیر و روانه زندان شد. اما اسرار و اطلاعاتی را که داشت فاش نساخت، دکتر غلامحسین رشیدی را چندین بار به زیر شکنجه بردند و برای تهدید به بیدادگاه انقلاب کرج کشاندند، در آخرین بار به حاکم ضدشرع در بیدادگاه کرج حمله کرد و به او گفت هرگز با جمهوری اسلامی ضدبشری خمینی همکاری نخواهد کرد. جمهوری اسلامی در وحشت از انعکاس اجتماعی مردم منطقه سرخه حضار در روزهای آخر بهار سال ۶۲ دکتر غلامحسین رشیدی را اعدام کرد. اما مردم به‌محض اطلاع از این جنایت مراسم بزرگداشت مفصلی گرفتند و جمهوری اسلامی در وحشت از گسترده شدن اعتراضها، نتوانست جلوی مردم را بگیرد. 


مسعود رجوی در رابطه مقاومت ساکنین اشرف در حمله ۱۹ فروردین می‌گوید:<blockquote>«در تاریخ تمام جنگهای ملی و میهنی و انقلابی بی‌نظیر است. و ایران و ایرانی، هر چند سوخته جان و جگر سوخته، از آن به خود می‌بالد».</blockquote>هم‌چنان که دکتر منوچهر هزارخانی در این رابطه میگوید:<blockquote>«آرمانگرا بودن مجاهدین را از تسلیم ناپذیریشان هم می‌توان دریافت. وقتی پای دیوارشان می‌گذارند که یا تسلیم شوند ـ یعنی به آرمانشان پشت کنندـ یا بمیرند، آن وقت مرگ را بر تسلیم شدن ترجیح می‌دهند»..</blockquote>پس از این واقعه بود که  آقای [[مسعود رجوی]] این پایداری را فروغ اشرف نامگذاری کردند.
پس از شهادت دکتر غلامحسین رشیدی و دستگیری برخی دیگر از نفرات، صفی قلی همراهانش را تحت عنوان گروه «عیاران» سازمان داد. گروه برای ایجاد پوشش مناسب برای فعالیتهای خود، مزرعه‌ای به وسعت ۱۵هزار هکتار در ۷۰کیلومتری مسیر جاده همدان ـ ساوه تهیه و شرکت میثاق همدان را تأسیس کرد. ”میثاق“ یک شرکت زراعی بود که هم محل اختفای سلاح و آموزش گروه به حساب می‌آمد و هم عواید آن در جهت رفع نیازهای مالی گروه مصرف می‌شد. در این مدت صفی‌قلی و یارانش توانستند عملیات متعددی، علیه پایگاه‌های مزدوران جمهوری اسلامی دست بزنند و فعالیت گروه را گسترش دهند. صفی قلی اشرفی و یارانش از طریق امان‌الله سیاه منصوری ارتباطاتی با مجاهدین برقرار نمودند و در طول این مدت از طریق رادیو صدای مجاهد در جریان خطوط و آموزشهای سازمان قرار می‌گرفتند و همچنین با انقلاب ایدئولوژیک درونی سازمان آشنا شدند. 


== جان باختگان و مجروحین حمله ۱۹ فروردین ==
== دستگیری صفی قلی اشرفی و یارانش ==
[[پرونده:شهدای ۱۹ فروردین.jpg|alt=۱۹ فرورودین - فروغ ایران|بندانگشتی|جانباختگان ۱۹ فروردین
در اواخر سال ۱۳۶۴ صفی قلی به اتفاق ۶۰نفر از یارانش از اهل حق، دستگیر شد. آنها بیش از دو سال در زندان و زیر شکنجه بودند. جمهوری اسلامی در وحشت از محبوبیت اجتماعی صفی قلی می‌خواست او را در برابر مردم به توبه و ندامت وادارد. صفی قلی قهرمان هم از این طمع خام مزدوران جمهوری اسلامی خمینی برای رساندن پیامش به مردم بهره گرفت. مزدوران جمهوری اسلامی برای عبرت مردم صفی قلی را به زمین ورزشی سرخه‌حصار که جمعیتی در حدود ده‌هزار نفر در آن گردآورده بودند آوردند. جمعیت از اهالی منطقه قلعه حسنخان و سرخه حصار بودند و به درستی نمی‌دانستند که پاسداران جمهوری اسلامی خمینی در تدارک چه اقدامی هستند؟ دقایقی بعد، صفی قلی اشرفی به میان جمعیت آورده شد. پاسداران خمینی با این خیال او را به آنجا آوردند که از نبردهای خود علیه جمهوری اسلامی ضدبشری خمینی ابراز ندامت کند و از مجاهدین تبری بجوید. اما صفی‌قلی وقتی در برابر مردم قرار گرفت از فعالیتهای خود و یارانش دفاع کرد و مسئولیت همه کارها را شخصاً به عهده گرفت. وقتی از وی سؤال شد که با سلاحهایی که تهیه کرده بودند چه می‌خواستند بکنند؟ صفی قلی پاسخ داد «ما آنها را برای مبارزه با خمینی و سرنگونی جمهوری اسلامی نامشروع او تهیه کرده بودیم» بعد در مورد هواداری خود و دیگر یاران اسیر شده‌اش از مجاهدین گفت: «من از روز اولی که پا به میدان این مبارزه گذاشتم، می‌دانستم که عاقبتش چیست. حالا هم تا آخرین قطره خونم در راهی که آگاهانه برگزیده‌ام، استوارم». 
]]
در خلال این حمله ۳۶ تن از مجاهدین جان باخته و ۳۵۰ تن مجروح شدند. در میان جانباختگان برخی توسط ماشین‌های هاموی زیر گرفته شدند. حنیف کفایی ۳۰ ساله از نزدیک توسط یکی از افسران عراقی با کلت هدف گلوله قرار گرفت. آسیه رخشانی ۲۸ ساله  از خبرنگاران سیمای آزادی درحالی که با دوربین مشغول فیلمبرداری از صحنه جنایات بود مورد اصابت گلوله قرار گرفته و جان باخت.


در یکی از فیلمهایی که در دوربین آسیه رخشانی ثبت شده، همرزمانش اسم او را فریاد می میزنند و میگویند: آسیه مواظب باش مزدوران  تو را نشانه گرفته اند، اما او همچنان به فیلمبرداری ادامه‌ می‌دهد. به اذعان یارانش، بیشترین فیلمهایی که تیراندازی و نشانه روی نیروهای عراقی به سمت ساکنین اشرف ثبت شده است از فیلمهای دوربین آسیه بدست آمده است.
== اعدام صفی قلی اشرفی و یارانش ==
مزدوران جمهوری اسلامی دوباره صفی قلی را به زندان و زیر شکنجه بردند. اما داغ در هم شکستن فرزندان قهرمان مردم سرخه حصار و قلعه حسنخان کرج به دلشان ماند. جمهوری اسلامی خمینی در ۸بهمن سال ۱۳۶۷، صفی قلی را به اتفاق روح‌الله اشرفیان و احمد زنگی در ملأ عام، در زمین چمن سرخه حصار کرج بدار آویخت. در همان روز ۹ یار دیگر صفی قلی در زندان حلق‌آویز شدند. 


یکی از همرزمان آسیه رخشانی در این رابطه میگوید: <blockquote>«وقتی شدت تیراندازیها و حمله و هجوم مزدوران به اوج خودش رسیده بود، من بناچار پشت پناهگایی رفتم که از تیررس مزدوران درامان باشم، ولی درهمین گیر و دار متوجه شدم آسیه دوربین بدست در وسط صحنه اینطرف وآنطرف میدود و فیلم میگیرد، از شجاعت و رشادت او یکباره  به خودم آمدم و گفتم نباید این صحنه ها را ازدست بدهم، از پناهگاه پریدم بیرون و شروع به گرفتن فیلم کردم.»</blockquote>یکی دیگر از شاهدین صحنه در مورد او می‌گوید:<blockquote>«در مورد  وقتی آسیه تیر خورد و افتاد، دوربینش را بطرف من پرت کرد و گفت: این را سریع به دست بچهها برسان و بگو که فیلم های زیادی درآن است… دوربین توسط همین برادر از صحنه خارج شد.»    </blockquote>
- در تاریخ ۱۰ بهمن۱۳۶۷ رسانه‌های جمهوری اسلامی خمینی گزارش دادند که ۱۲نفر ”قاچاقچی مواد مخدر و سارق مسلح“ بدار آویخته شدند. این ۱۲نفر، عیاران یعنی صفی قلی اشرفی و یارانش بودند. 
[[پرونده:صبا هفت برادران.JPG|بندانگشتی|صبا هفت برادران پیش و پس از جراحت]]


== صبا هفت برادران سمبل ایستادگی تا پایان ==
== اسامی و مشخصات یاران صفی قلی اشرفی: ==
از تاثیرگذارترین لحظات پیام صبا هفت برادران بود. وی یکی از مجریان تلویزیون سیمای آزادی بود که در صحنه حضور داشت. گلوله به ران او اصابت کرده و دچار خونریزی بسیار شدید شد . او در حالی که روی برانکادر بوده و در اثر خونریزی بشدت دچار ضعف شده و در آخرین لحظات حیاتش بسر می‌برد رو به دوربینی که از او فیلم میگرفت به سختی گفت :<blockquote>«تا آخرش ایستاده‌ایم تا آخرش می‌ایستیم.»</blockquote>فیلم صبا هفت برادران در لحظات آخر زندگی در حال سخن گفتن
۱ـ امان‌الله سیاه منصوری فرزند احمد علی، ۲۳ساله کشاورز 


https://www.youtube.com/watch?v=Lj8xrwRL7Yo
۲ـ احمد زنگی ۲۵ساله دیپلم 


این سخن او در آخرین لحظات زندگی اش جهان را تکان داده و به عنوان یکی از نادرترین صحنه‌های شجاعت و اراده انسانی به ثبت رسید.
۳ـ روح‌الله اشرفیان، ۳۴ساله، کارمند بانک مرکزی تهران 


صبا هفت برادران پس از زخمی شدن به هنگامی که همراه پدرش به سمت بغداد برای جراحی برده میشد با ممانعت نیروهای عراقی مواجه شد.[[پرونده:وداع خانواده با صبا هفت برادران (5).jpg|alt=۱۹ فرورودین - فروغ ایران|بندانگشتی|پدر و خواهر صبا هفت برادران بر سر پیکر بی جان او]]
۴ـ سیدحیدر نوری ۳۵ساله، افسر فراری هوانیروز 
نیروهای عراقی حین انتقال او به بیمارستان به پدرش گفته بودند اگر از مجاهدین جدا شوی فرزند تو را درمان می‌کنیم و در غیر این صورت باید شاهد مرگ فرزندش باشی.


پدر او  رضا هفت برادران نقل میکند:<blockquote>صبا از من پرسید اینها از تو چه می‌خواهند. گفتم میگویند اگر نجات تو را میخواهم باید از سازمان جدا شویم. صبا به من گفت: بابا بزن توی دهنشون....</blockquote>سرانجام صبا هفت برادران به دلیل ممانعت‌های نیروهای عراقی در حالی که بیمارستان بغداد در یکساعتی کمپ اشرف واقع شده است ۱۴ ساعت بعد یعنی بسیار دیر به بیمارستان رسید و در اثر خونریزی جانباخت.
۵ـ بهرام تیموری (فرزند یوسفعلی) ۲۷ساله، دیپلم 


== احضار قاتلین و فرماندهان حمله به دادگاه اسپانیا ==
۶ـ قربان علی‌درویش ۲۹ساله، شغل آزاد 
دادگاه سراسری اسپانیا در حکم ۲۰ تیرماه (۱۱ ژوییه ۲۰۱۱) شکایت علیه آمران و عاملان قتل‌عام [https://www.mojahedin.org/ '''مجاهدان'''] اشرف در روز ۱۹ فروردین را، که ۳۶ شهید و ۳۵۰ مجروح بر جای گذاشت، پذیرفت. طبق این حکم، مالکی نخست وزیر عراق، به مجرد کنار رفتن از مقام نخست وزیری و سلب مصونیت قضایی، به طور اتوماتیک به دادگاه احضار می‌شود. سپهبد غیدان، فرمانده نیروی زمینی ارتش عراق؛ که به دستور مالکی فرماندهی عملیات قتل‌عام در اشرف را در روز ۱۹ فروردین بر عهده داشت، سرهنگ جنایتکار، عبداللطیف العنابی، فرمانده گردان سرکوبگر در اشرف؛ و نیز سرگرد جاسم التمیمی، برای روز ۱۱ مهر (۳ اکتبر ۲۰۱۱) به دادگاه احضار شده‌اند. طبق فیلم‌ها و اسناد موجود، تمیمی همان جنایتکاری است که در قتل‌عام ۱۹ فروردین شخصاً با تیراندازی مستقیم، شماری از ساکنان اشرف را هدف قرار داد و به قتل رساند. دادگاه همچنین از آقای اد ملکرت نماینده ویژه دبیرکل ملل متحد در عراق و آقای استراون استیونسون رئیس هیئت رابطه با عراق در پارلمان اروپا، دعوت کرد در دادگاه شهادت بدهند.<ref>[https://www.iranncr.org/سال-هزار-و-سیصد-و-نود/2634-حکم-دادگاه-اسپانیا-علیه-مالکی-و-احضار-سه-تن-از-جنایتکاران-به-خاطر-قتل-عام-۱۹فروردین-در-اشرف.html دبیرخانه شورای ملی مقاومت] ۲۳ تیر ۱۳۹۰ (۱۴ ژوییه۲۰۱۱)</ref><ref>وبسایت [https://www.maryam-rajavi.com/item/maryam-rajavi-spanish-court-ruling-2 مریم رجوی]</ref>


== پانویس ==
۷ ـ دکتر صدرالله سیاه منصوری (فرزند رضا) شاغل در دانشگاه تهران 
{{پانویس|۳|اندازه=ریز}}


۸ـ غلامعلی تیموری (فرزند قریب علی) ۲۵ساله، دیپلم 
۹ـ درویش علی تیموری (فرزند قریب‌علی) ۲۳ساله کشاورز 
۱۰ـ حیدر تیموری (فرزند نظر علی) ۳۵ساله، راننده 
۱۱ـ یحیی تیموری (فرزند ایاز) ۳۷ساله کشاورز 
ونیز: 
ـ حیدر سیاه‌منصوری ۳۵ساله (که حدود یک‌ماه پس از همرزمانش اعدام گردید) 
ـ دکتر غلامحسین رشیدی ۲۹ساله (که در بهار سال ۶۲ اعدام شد)
==  صفی قلی اشرفی در سال۱۳۴۰ در سرخه حصار کرج به دنیا آمد. پدرش محمد ولی اشرفی «پیر» و رهبر پیروان طریقت اهل حق بود. او از همان آغاز در سرخه حصار کرج در میان مردمی که پیرو طریقت اهل حق بودند به خوشنامی معروف بود. ==
== صفی قلی اشرفی، در جریان انقلاب ۱۳۵۷ در ایران، دانشجوی دانشگاه تهران بود و همان‌جا بود که با سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شد. ==
==  او در جریان انقلاب فعالیت می‌کرد و پس از انقلاب مانع بازپس گرفتن سلاحهایی شد که مردم از پادگانها مصادره کرده بودند. ==
==  پس از آن نیز فعالیت گسترده‌یی در میان اهالی سرخه حصار به هواداری از سازمان مجاهدین خلق ایران و برای معرفی اهداف سازمان انجام داد. صفی قلی جوانان طریقت اهل حق آن منطقه را به کلاسهای آموزش ایدئولوژیک سازمان می‌برد.  ==
== این کلاسها در آن زمان تحت عنوان بحثهای تبیین توسط مسعود رجوی در دانشگاه صنعتی شریف تشکیل می‌شد. توزیع نشریه مجاهد، یکی دیگر از فعالیتهای صفی قلی و یارانش بود.  ==
== او بسیاری از جوانان منطقه سرخه حصار را به هواداری از مجاهدین و علیه دیکتاتوری در حال تنوره کشیدن خمینی ترغیب کرد. ==
==  گسترش فعالیتها و تشکیل گروه عیاران پس از ۳۰خرداد سال ۱۳۶۰، صفی قلی و یارانش ارتباطاتشان با سازمان مجاهدین خلق ایران قطع شد اما آنها به هواداری از مجاهدین و تلاش برای برقراری ارتباط با مجاهدین خلق ایران هم‌چنان ادامه دادند. ==
== اعدام صفی قلی اشرفی و یارانشمزدوران جمهوری اسلامی دوباره صفی قلی را به زندان و زیر شکنجه بردند. اما داغ در هم شکستن فرزندان قهرمان مردم سرخه حصار و قلعه حسن خان کرج به دلشان ماند. ==
==  جمهوری اسلامی خمینی در ۸بهمن سال ۱۳۶۷، صفی قلی را به اتفاق روح‌الله اشرفیان و احمد زنگی در ملأ عام، در زمین چمن سرخه حصار کرج بدار آویخت. در همان روز ۹ یار دیگر صفی قلی در زندان حلق‌آویز شدند. ==
== - در تاریخ ۱۰ بهمن۱۳۶۷ رسانه‌های جمهوری اسلامی خمینی گزارش دادند که ۱۲نفر ”قاچاقچی مواد مخدر و سارق مسلح“ بدار آویخته شدند.  ==
== این ۱۲نفر، عیاران یعنی صفی قلی اشرفی و یارانش بودند. ==
== ای مرگ بر خمینی و خامنه ای جلاد! ==
http://iranazadfarda.com/%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87-2/%D9%82%D8%AA%D9%84%E2%80%8C%D8%B9%D8%A7%D9%85-%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%DB%B1%DB%B3%DB%B6%DB%B7-%D8%B5%D9%81/
حلق‌آویز در ملأعام تحت عناوین مختلف! 
همان‌طور که در سطور بالا گفته شد یکی از شیوه‌هایی که جمهوری اسلامی اعدامها را با عناوین و پوش‌های مختلف ادامه می‌دهد حلق‌آویز زندانیان سیاسی تحت‌عنوان قاچاقچی موادمخدر و… بود. مجموع گزارش‌های بازماندگان و شاهدان قتل‌عام نشان می‌دهد که در پاییز و زمستان سال۶۷ (حتی در مقاطعی در سال۶۸) بسیاری از زندانیان سیاسی را تحت‌عنوان قاچاقچی موادمخدر! در دسته‌های۷تا ۲۰نفره در شهرهای تهران، کرمانشاه، هرسین، ایلام، دزفول، گرمسار، ساوه، ورامین، کرج، بریز، مشهد، بندرعباس و… بدار آویخته‌اند. در میدان امام‌حسین تهران مجاهد شهید همایون صولتی، در حالی که ۶سال از پایان محکومیتش می‌گذشت، به اتهام قاچاقچی مواد مخدر حلق‌آویز شد. در همان صحنه پیش از اعدام به هنگام قرائت حکم اعدام از سوی نماینده به‌اصطلاح دادستان، همایون فریاد می‌زند: «مردم بدانید من همایون صولتی مجاهدم و قاچاقچی نیستم» در گزارش یکی از شاهدان صحنه چنین آمده‌است: ”همایون را سال ۶۷ در میدان امام حسین تحت عنوان قاچاقچی حلق‌آویز کردند ولی او موفق شد به جمعیتی که آنجا بودند این پیام را بدهد که «مردم بدانید من همایون صولتی مجاهدم و قاچاقچی نیستم» “. همایون به این ترتیب تا آخرین لحظات حیات پربارش دست از افشاگری برنداشت و نقاب از چهره «دیو جماران» که خود را نماینده خدا بر روی زمین وانمود می‌کرد برداشت.
از نمونه‌های دیگر اعدام زندانیان تحت‌نام قاچاقچی، می‌توان به اعدام تعدادی از هواداران مجاهدین که دارای مذهب اهل‌حق بودند اشاره کرد، در بهمن ماه ۱۳۶۷ جمهوری اسلامی ضدبشری به نام قاچاقچی در ملارد کرج، یعنی محل زندگی‌شان، بدار آویخت و در روزنامه‌های خودش هم اعلام کرد.
https://www.iranntv.com/2018/01/29/%D8%B1%D9%88%D8%B2%D9%87%D8%A7-%D9%88-%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D9%87%D8%A7-%D9%87%D9%81%D8%AA%D9%87-%D8%AF%D9%88%D9%85-%D8%A8%D9%87%D9%85%D9%86-%D9%85%D8%A7%D9%87/
== بهمن ۱۳۶۷، شهادت مجاهد شهید صفی‌قلی اشرفی و یاران پاکبازش به دست دژخیمان رژیم خمینی ==
در روز ۱۰بهمن۶۷ مطبوعات حکومتی گزارش دادند «۱۲عضو گروه عیاران»
که از آنها با عنوان «قاچاقچی مواد مخدر و سارق مسلح» یاد می‌کرد، به دار آویخته شده‌اند.
گروه «عیاران» عبارت بودند از مجاهد شهید صفی‌قلی اشرفی و همرزمان مجاهدش
که پس از تحمل چند سال شکنجه، سرانجام در تاریخ ۸ بهمن ۶۷ به پیمان خود با خدا و خلق وفا کردند.
صفی قلی اشرفی و یاران پاکبازش                                             
مجـــاهــد شهید صـفـی‌قلـی اشرفی، در جریان انقلاب ضد سلطنتی دانشجوی دانشگاه تهران بود
در آنزمان با مجاهدین و آرمانهای مجاهدین آشنا شد و به تبلیغ این آرمان در میان پیروان اهل طریقت در سرخه‌حصار کرج پرداخت.
== تشکیل گروه عیاران ==
پس‌از خرداد سال‌و آغاز مقاومت انقلابی ، صفی‌قلی همرزمانش را تحت عنوان گروه «عیاران» سازمان داد
و به عملیات متعددی، از جمله مصادره چند بانک دست زد و فعالیت گروه را گسترش داد.
در اواخر سال گروه ضربه خورد و صفی‌قلی به‌اتفاق ۶۰نفر از همرزمان و یارانش از اهل حق، دستگیر شدند.
دوران زندان و تحمل شکـنـجـــه‌هــای سبــعـــانه دژخیمان، نه‌تنها در عزم آهنین صفی‌قلی و یارانش خللی به وجود نیاورد،
بلکه آنان را در پیمودن راه رهایی خلق و مقاومت انقلابی استوارتر و مصمم‌تر نمود.
تا این که سرانجام جمهوری اسلامی ددمنش آخوندی در ۸بهمن سال۶۷، صفی‌قلی دلاور را به‌اتفاق مجاهدین شهید روح‌الله اشرفیان ۳۴ساله و کارمند بانک مرکزی تهران
و احمد زنگی ۲۵ساله را در ملأ عام، اعدام کرد.
جمهوری اسلامی به منظور در هم شکستن روحیه مردم سرخه‌حصار آنان را که در میان مردم از محبوبیت زیادی برخوردار بودند
در زمین چمن ســـرخـــه‌حـــصــار کرج به دار آویخت. در همان روز ۹همرزم مجاهد صفی‌قلی نیز در زندان حلق‌آویز شدند.یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد.
<references />
<references />

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۸ ژوئیهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۰۹:۴۱

دستاوردهای انقلاب فوریه بودند. رهنمود لنین برای بلشویکها در این مرحله عبارت بود از: نفوذ در شوراها، طرح شعارهای تند انقلابی، به دست گرفتن رهبری شوراها و هدایت آنها به سوی قیام مسلحانه.

طی چند ماه بلشویکها توانستند رهبری را در دو شورای بانفوذ پتروگراد و مسکو به دست گیرند. اقدامات دولت موقت به رهبری الکساندر کرنسکی برای رویارویی با اقدامات توطئه گرانه لنین و یاران بلشویک او ناکام ماند. کمونیست‌ها (حزب بلشویک) پرشمار نبودند، اما با تکیه بر شبکه فعالی از اعضای با ایمان، که لنین آنها را "انقلابیون حرفه ای" می‌خواند، قادر بودند تا ۲۵ هزار نفر را در پتروگراد مسلح کنند.

در شامگاه ۲۴ اکتبر بلشویکها در پتروگراد قیام مسلحانه اعلام کردند. "گاردهای سرخ"، دسته‌های مسلح کارگران، سربازان و روشنفکران به پادگانها و ادارات دولتی حمله بردند، مراکز حساس را به تصرف درآوردند و وزرای دولت موقت را در "کاخ زمستانی" دستگیر کردند.

در پاسخ به فراخوان لنین و بلشویکها که شعار "تمام قدرت به شوراها" را طرح کرده بودند، "کنگره سراسری شوراهای روسیه" با بلشویک‌ها اعلام همبستگی کرد. شورای پتروگراد حاکمیت کشور را به "شورای کمیسرهای خلق" به رهبری لنین واگذار کرد. لنین در جلسه شورا نطقی هیجان انگیز ایراد نمود و به عنوان رئیس نخستین دولت سوسیالیستی جهان زمام امور را به دست گرفت. او هدف دولت تازه را "حاکمیت کارگران و دهقانان" و برپایی نظام سوسیالیستی در روسیه اعلام کرد.

بلشویکها با قهر و خشونت، مقاومت رقبا و مخالفان خود را در هم شکستند و قدرت خود را گسترش دادند. آنها در عین حال توانستند با طرح شعارهای انسان دوستانه و عدالت خواهانه بسیاری از روشنفکران و بخشی از لایه‌های محروم و ستم دیده را به سوی جنبش خود جلب کنند

http://b-pak.org/2013/06/07/%D8%AA%D8%AC%D8%B1%D8%A8%D9%87-%D8%AA%D8%B4%DA%A9%DB%8C%D9%84-%D8%B4%D9%88%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%DA%AF%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%BE%D8%AA%D8%B1%D8%B2%D8%A8%D9%88%D8%B1%DA%AF-%D8%B1/

http://militaant.com/?p=8016

شوراهای مردمی

شوراهای مردمی، به شوراهایی گفته می‌شود که توسط مردم بدون وابستگی به دولت تشکیل می‌شود و برای کمک به مردم به ویژه پس از فجایع طبیعی مانند سیل، زلزله، آتش‌سوزی و..می‌باشد.

قدمت شوراهای مردمی به انقلابات گذشته برمی‌گردد و در ایران در انقلاب مشروطه با نام مراکز غیبی فعالیت می‌کردند.

پس از فاجعه سیل سال ۱۳۹۸ در ایران، مردم به طور خودجوش اقدام به برپایی شوراهای مردمی کردند و کمک‌های خود را بدون کمک دولت، خودشان به دست مردم سیل‌زده رساندند.همچنین خانم مریم رجوی رئیس جمهور برگزیده مقاومت در فراخوان به مردم ایران از آنها خواست، شوراهای مردمی را برپا کنند و به یاری هم میهنان خود بشتابند.

https://www.mojahedin.org/i/%D8%B4%D9%88%D8%B1%D8%A7-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85%DB%8C%D8%9B-%D9%81%D8%B1%D9%85%D9%88%D9%84-%D8%A7%D8%AA%D8%AD%D8%A7%D8%AF-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%B3%D8%B1%D9%86%DA%AF%D9%88%D9%86%DB%8C

تباهی حاصل از سیل ویرانگر در کشور که محصول بلاواسطه عملکرد نظام جمهوری اسلامی طی سال‌ها اشغال ایران است بسیار فراتر از آن چیزی است که در تصور بگنجد یا در کادر دوربین گزارشگران مردمی حاضر در صحنه جای بگیرد. جدای از خسارات مادی فراوان که جبران آن در نظام جمهوری اسلامی ایران غیرممکن و در یک حکومت دموکراتیک و برآمده از اراده مردم زمان بر است، جان باختن شمار زیادی از هموطنان را در پی داشت که متأسفانه هیچوقت جبران پذیر نیست. اکنون دیگر بر کسی پوشیده نیست که آنچه باران چند دقیقه‌ای در شیراز را به سیلی مهلک با بیش از ۲۰۰کشته تبدیل کرد و گلستان، لرستان، ایلام، کرمانشاه و خوزستان را به زیر آب برد، نتیجه غارت و جنایت چند ساله دولت و نیروی تروریستی سپاه پاسداران آن بوده‌است. البته این فاجعه امری تازه در ایران تحت اشغال ملایان نبوده و نیست. از جنگ ۸ساله ضدمیهنی خمینی ساخته با تلفات سرسام آورش و کشتار و شکنجه و ترور به‌ویژه در دهه ۶۰ و سرکوب وحشیانه و خونبار قیام‌های مردمی طی دهه‌های ۷۰، ۸۰و ۹۰ که بگذریم، رویدادهای طبیعی هم‌چون زلزله و سیل در سال‌های گذشته نیز پیوسته فاجعه به بار آورده‌است. و هیچگاه خسارات و صدمات ناشی از این فجایع ظاهراً طبیعی توسط جمهوری اسلامی ترمیم و جبران نشد. بلکه جمهوری اسلامی بر رویهٔ ویرانگرش بیش‌ازپیش پای فشرد. از دلایل آشکار حساسیت و هوشیاری مردم نسبت به این فجایع و نقش مخرب جمهوری اسلامی در بروز آنها طی بیش از یک سال گذشته و به‌ویژه از زلزله سرپل‌ذهاب تا سیل اخیر، یکی گسست تمام‌عیار پیوندهای حاکمیت و ملت از طریق فقدان مشروعیت جمهوری اسلامی و دیگری رشد چشمگیر شبکه‌های اجتماعی و اعتبار و جایگاه آنها در برابر بی‌اعتباری رسانه‌های حکومتی و رسانه‌های یاری‌گرش در خارج کشور و البته روشنگریهای مقاومت ایران بوده‌است. از زمان شروع فاجعه سیل در گلستان، انگشت اتهام جامعه به سمت نیروی تروریستی سپاه و سیاست‌های جمهوری اسلامی در زمینه جنگل خواری نشانه رفت و هر چند در ابتدا رسانه‌های جمهوری اسلامی و رسانه‌های یاری‌گرش در خارج کشور سعی کردند با نادیده گرفتن قضایا وضعیت را عادی جلوه دهند اما بازتاب ابعاد فاجعه توسط رسانه‌های مقاومت ایران و نیز نیروهای مردمی حاضر در صحنه، جمهوری اسلامی و حامیانش را بعد یک هفته ناگزیر به واکنش کرد. اما ورود مضحک و مشمئز کننده مهره‌های جمهوری اسلامی به مسئله و گرفتن عکسهای یادگاری تنها بر خشم مردم دامن زد و هر چه رسانه‌های حکومتی و حامیانشان در خارج کشور تلاش کردند ولی‌فقیه و پاسداران تروریستش را از سیبل اتهام خارج کنند نتیجه معکوس بود به‌طوریکه به دفعات شاهد بودیم که ورود هر یک از کارگزاران جمهوری اسلامی و پاسداران به مناطق سیل‌زده در گلستان و لرستان و خوزستان با واکنش خشم آلود مردم همراه بود. اما در مقابل بی‌تفاوتی ولی‌فقیه و جمهوری اسلامیش در قبال این فاجعه ملی، موج درخشانی از همیاری ملی در کمک‌رسانی و انعکاس واقعیتهای فاجعه شکل گرفت که نشان داد آنچه که جمهوری اسلامی ولایت فقیه طی چند دهه در ایجاد تفرقه و رواج بی‌اعتمادی میان مردم ایران انجام داده بود، باد هوا بوده‌است. از این‌رو ناگزیر شد با گسیل نیروهای سرکوب به مناطق سیل‌زده به جای کمک به مردم در روند همیاریهای مردمی نیز خلل ایجاد کند. 

تشکیل شوراهای مردمی

با بروز اولین نشانه‌های فاجعه ملی سیل در کشور، خانم مریم رجوی طی پیامی به تشکیل شوراهای مردمی فراخوان داد و به درستی اعلام کرد که تنها راه نجات مناطق گرفتار شده در این فاجعه، سازمان‌دهی کمکهای مردمی در قالب همین شوراهاست. ارائه این راه‌کار ایده‌ای بسیار دقیق و کاربردی است از آن‌رو که جمهوری اسلامی ولایت فقیه که با سالها غارت و چپاول بانی اصل بروز این فاجعه بوده‌است هرگز نه می‌خواهد و نه می‌تواند کمکی به مردم زیان دیده کند، بنابراین در چنین شرایطی که هیچگونه امیدی به جمهوری اسلامی در عمل کردن به یکی از مسئولیتهای ذاتی‌اش یعنی حمایت از جامعه نیست، تنها راه جلوگیری از گسترش ابعاد مادی و غیر مادی این فاجعه همبستگی مردم است.طرح شوراهای مردمی نیز دقیقاً بر پایه این تحلیل ارائه شده‌است و متضمن ویژگیهای منحصر به‌فردی است که در ادامه به آنها اشاره می‌شود: 

همبستگی اجتماعی

همبستگی اجتماعی با هر مبنایی، در جوامع سنتی و مدرن از الزامات یک جامعه است و به‌واسطه آن در ابعاد و جنبه‌های مختلف، یک جامعه را در کنار جوامع دیگر هویت داده و آنرا خود بسنده می‌کند. جمهوری اسلامیهای دموکراتیک که محصول اراده اکثریت مردم هستند عموماً هم محصول همبستگی اجتماعی اند هم از ظرفیتهای این خصلت جامعه در زمینه‌های مختلف بهره‌مند می‌شوند. اما جمهوری اسلامیهای دیکتاتوری که نه محصول و برآمده از اراده مردم که جمهوری اسلامیهای تحمیلی بر مردم هستند و بقای آنها نه در حمایت اجتماعی بلکه با سرکوب و ارعاب است، همبستگی اجتماعی را به‌مثابه یک شر بزرگ قلمداد می‌کنند و پیوسته از شکل‌گیری و تعمیق آن در هراسند. علت این است که برخلاف حکومتهای دموکراتیک که پیوندهای اجتماعی هم به‌صورت عمودی میان نهادهای قدرت و ساختار اجتماعی، هم به شکل افقی میان مردم و گروه‌های اجتماعی برقرار است، در جمهوری اسلامیهای خودکامه و دیکتاتوری، از آنجا که ساختار قدرت در فقدان مشروعیت، پیوسته جامعه را یک تهدید بالقوه برای خود می‌داند، تلاش می‌کند به روشهای مختلف پیوندهای میان مردم و گروه‌های اجتماعی را که پایهٔ اتحاد اجتماعی است از هم بگسلد و آنها را تنها در یک پیوند عمودی، هم‌چون ذرات پراکنده به خود مرتبط کند. برای اینکار نیز پیوسته با برجسته کردن تنوع قومی، زبانی، مذهبی، جنسی و طبقاتی و تبدیل آنها به تضادهای عمده، شکاف میان خود با جامعه را می‌پوشاند و در نزاع شکل گرفته در میان گروه‌های مختلف جامعه به‌عنوان میانجی عمل می‌کند. اما در این حالت هم بی‌آن که نقش حل کننده تضاد و پر کننده شکاف اجتماعی را ایفا کند، طرفین تضاد را با افزودن دافعه دیگری به خود نزدیک می‌کند. این مکانیسم عمل دیکتاتورها را با شاهد مثال‌های فراوان در ایران تحت اشغال ملایان به‌خوبی می‌توان مشاهده کرد. جمهوری اسلامی ولایت فقیه از ابتدا با برچسب زدن به قومیتها و ایجاد و تشدید شکافهای مذهبی و جنسی تلاش وسیعی کرد تا مانع شکل‌گیری اتحاد و همبستگی اجتماعی در جامعه ایران شود. هدف پنهان چنین سیاستی سرکوب بخشی از جامعه توسط بخش دیگر بود. اما فاجعه ملی سیل اخیر نشان داد که جمهوری اسلامی ولایت فقیه حتی در این سیاست بنیادی خودش نیز توفیقی نداشته‌است. موج حمایتهای مردمی از سراسر میهن در حمایت از هموطنان سیل‌زده و تشکیل شوراهای مردمی برای سازمان‌دهی کمکها به سیل‌زدگان کابوسی بود که بیش از هر کدام از تبعاًت این فاجعه بر سر جمهوری اسلامی آوار شد. پیش از این در مقاله دیگری تحت عنوان "مغلطه سوریه‌ای شدن" بیان شد که جامعه ایران واجد شاخصهایی تاریخی - اجتماعی است که هرگز سرنوشت سوریه را پیدا نخواهد کرد. یکی از آن شاخصها هویت تاریخی جامعه ایران، به‌رغم تنوعات مختلف فرهنگی آن است. که آنها را برخلاف ملتهای مدرن اروپایی، بدون اجبار یک تشکیلات دولتی مدرن در قالب ساختار مدرن ملت، سازمان‌دهی می‌کند. از این‌رو با زوال یک دولت یا حکومت، جامعه سازمان دهی خود را حفظ خواهد کرد. از این‌رو بود که در آن مقاله ادعای مهره‌های جمهوری اسلامی از خاتمی و تاجزاده تا عبدی را یک مغلطه عنوان کرده بودم. همبستگی شکل گرفته در پس فاجعه اخیر نیز از جمله نشانه‌های آشکار وجود این شاخص در جامعه ایران است. با این توضیح فراخوان خانم مریم رجوی به تشکیل شوراهای مردمی بر مبنای چنین بینش و شناختی از ماهیت جمهوری اسلامی ولایت فقیه و پتانسیل‌های تاریخی و اجتماعی جامعه ایران ارائه شد. 

سازمان‌دهی

یکی دیگر از ویژگیهای مهم و راهگشای شوراهای مردمی، سازمان‌دهی نیروهای مؤثر اجتماعی و افزودن نرخ اعتماد اجتماعی است. شاخصی که پایه مقاومت در برابر دیکتاتوری ولایت فقیه به‌شمار می‌رود. لازم به توضیح است که تمامی شاخصهای اجتماعی اعم از مشارکت، همبستگی و اعتماد اجتماعی، شاخصهایی عینی هستند که ضرورتاًً در یک واقعیت ساخت یافته عینی تحقق پیدا می‌کنند. در غیراین صورت مفاهیمی ذهنی هستند که به‌معنای واقعی موجودیت نخواهند داشت. وقتی از شوراهای مردمی سخن می‌گوییم در واقع تحقق عینی همان شاخصهای اجتماعی از طریق سازمان دهی آنهاست. فرض کنیم چیزی به نام همبستگی و اعتماد اجتماعی به‌لحاظ ذهنی وجود داشته باشد. در اینصورت این شاخصها قرار است در کدام واقعیت ساخت یافته ظهور و بروز پیدا کنند؟ مثلاً شهروندان از فاجعه رخ داده متأثر هستند و قصد دارند که به کمک بشتابند. اگر این تمایل نخواهد در ساختار شورای مردمی کانالیزه شود تنها دو راه را برای بروز دارد: یکی این‌که کمکهای خود را به نهادهای حکومتی بسپارند، دیگر این‌که خود به‌لحاظ فردی اقدام کنند. راه اول که تکلیفش روشن است. اعتمادی به جمهوری اسلامی و نهادهایش وجود ندارد و این را مردم در فاجعه سیل اخیر نشان دادند. و اما اگر خود شخصاً بخواهند اقدام کنند، با توجه به مشکل ارتباطی و مهمتر از آن کارشکنیهای جمهوری اسلامی بر سر راه کمکهای مردمی، روشن است که امکان زیادی برای مشارکت وجود نخواهد داشت. اما اگر همین احساس همبستگی خود را در یک شورای مردمی که قابلیت هم‌افزایی توانها را نیز دارد، محقق کنند، آنگاه خصلت سازمان‌دهی کننده این شوراها ضمن خلق راه‌های بدیع، ابتکارعمل را از جمهوری اسلامی و نهادهای غارتگر و سرکوبگرش خواهد گرفت. به جز این کار کرد اجتماعی، شوراهای مردمی در شرایط کنونی ایران که شرایطی انقلابی است، توانایی سازمان دهی مقاومتهای مردمی را نیز دارند. مسعود رجوی در یکی از پیام‌های پس از قیام سراسری دیماه ۹۶ به تشکیل شوراهای مقاومت فراخوان داد. باید گفت شوراهای مردمی دارای همان ساختار شوراهای مقاومت در ابعاد اجتماعی است. ساختاری که توان بالایی در سازمان دهی مقاومت انقلابی دارد و تور اختناق را راحت‌تر از حد تصور پاره می‌کند.

از روز ۲۶ اسفند ۹۷ در پی بارندگی‌های شدید،بیش از ۲۰ استان ایران دچار سیل شدند.علت اصلی این سیل‌ها سدسازی‌های غیراصولی سپاه پاسداران و مدیریت غلط جمهوری اسلامی بود که برای چپاول بیشتر منابع طبیعی ایران را غارت کردند.

پروفسور پرویز کردوانی در گفتگو با «انتخاب» در واکنش به وقوع سیل‌های سنگین در بخش‌های مختلف کشور اظهار داشت: ما در ایران از لحاظ آب در مضیقه هستیم و به همین دلیل باید از بارش باران خوشحال شویم و خدا شاکر باشیم. اما از آنجایی که ناکارآمدی مدیریتی در همه حوزه‌ها خودنمایی می‌کند، بارندگی‌های این چند روز دردسر ساز شده‌است.

وی افزود: این باران باریدن‌ها دلیلش گرم شدن زمین است که باعث شده بی نظمی به وجود بیاید و در نتیجه، جاهایی که کمتر بارندگی دارند هم این روزها شاهد باران‌های شدیدی باشیم. و به طوریکه در ۲۴ساعت اندازه یک سال باشد و کشور باران خیزی مثل ایتالیا در یک ماه و نیم گذشته در حسرت باران بماند. همچنین باید گفت، این بارندگی‌ها مقطعی هستند و اینطور نیست که بارش‌های این چند روز را نشانه ای از پایان بحران آب بدانیم. پس باید آماده باشیم که از این اتفاق بهترین بهره را ببریم.

این جغرافیدان با اشاره به مشکلاتی که در شروع سال مردم شهرهای سیل زده دچارش شده‌اند، افزود: به قدری در مدیریت شرایط بد عمل می‌کنیم، این روزها نعمت خداوند برای ما عامل بدبختی و گرفتاری شده‌است و به جای اینکه مشکل آب را کم کند، مشکل آب را بیشتر کرده‌است.

کردوانی اضافه کرد: علاوه بر خسارتی که به کشاورزی و دامداری زده‌است، بستر خاک را کنده و به همین دلیل آب صاف وارد نمی‌شود و آب گل آلود جاری می‌شود که همین باعث می‌شود تا ماشین‌ها، آدم‌ها را با خود می‌برد و همه چیز را نابود می‌کند. آب اینقدر گل و لای دارد که مثل ماست روسی می‌ماند که وقتی وارد مخزن سدها می‌رود، عمر سدها را کوتاه می‌کند. به همین دلیل در آینده اگر آبی هم باشد، نمی‌توانیم ذخیره کنیم.

این استاد دانشگاه ادامه داد: الان سد دز که ۲۰۲متر ارتفاع دارد، حدود ۹۰مترش گل است و به همین دلیل نمی‌تواند آب را در خودش نگه دارد. بنابراین ظاهراً فکر می‌کنیم باران نعمت است که در واقع نیست. چون باران به دشت‌هایی که نشست کرده‌اند، نمی‌تواند نفوذ کند. جاهایی هم که آسفالت و سنگفرش است هم باران را نگه نمی‌دارند. این در حالی است که مسوولان می‌توانستند کاری کنند که در این وضع کم‌آبی، سیل جاری نشود. فقط کافی بعد تا در ارتفاعات آبخیزداری کنند. یعنی در دامنه کوه دو کار اصلی انجام بدهند. اول اینکه جوی‌های عمود بر شیب را احداث کنند. همچنین در رودهای کوچک، سدهای کوچک می‌ساختند که اولی به عهده وزارت کشاورزی و بعدی وظیفه وزارت نیرو است. اگر این کارها انجام می‌شد، دیگر شاهد این همه مصیبت نمی‌شدیم. همچنین اگر به جنگل ها رسیدگی می‌شد، باران به درخت پخش می‌شود و نمی‌افتد.

این جغرافیدان گفت: ممکن است بارندگی به قدری زیاد باشد که هم از دامنه آبخیز آب جاری شود و هم سدها پر شوند که باعث می‌شود، آب پر شود. در چنین حالتی لازم است، اول دشت تأسیسات تغذیه مصنوعی تعبیه شود تا آب به روستاها و خانه‌های مردم راهی پیدا نکند که این با تأسیس صدها استخر یا صدها چاه میسر است. اما چون وزارت نیرو از آب‌های زیرزمینی پولنمی‌گیرد، هیچ اقدامی را صورت نمی‌دهد.

پرویز کردوانی در ادامه اظهاراتش گفت: به خاطر اینکه آب ناشی از سیل‌های اخیر ذخیره نشد، حتماً در آینده کمبود آب را تجربه خواهیم کرد و در نتیجه در کشاورزی هم شرایط مطلوبی را شاهد نخواهیم بود. چون وقتی سیل راه می‌افتد، ۲۰سانتی‌متر رویی زمین‌ها را از بین برده‌است که سیل خرابشان کرد.

همچنین باید گفت، سیل در ارتفاعات بیشترین خسارت را وارد می‌کند چون پوشش گیاهی ندارند. الان شاهدیم جنگل‌ها در اق قلا از بین رفته‌است. جنگل‌های شمال را هیرکانی می‌گویند که چون خاکشان پوشش نداشت، خسارت زیادی را به خود دیده‌اند.

وی با اشاره به سیل شیراز خاطرنشان کرد: سیل شیراز تصادفی بود که ظرف ۵ دقیقه بارندگی شدید باریده‌است و مردمی که به اشتباه در حال تماشا و فیلم گرفتن یا موبایل هایشان بودند، متأسفانه به حادثه دچار شدند. بنابراین شرایط هر جا با جای دیگر فرق دارد. حالا شهردار شیراز را مورد سؤال قرار می‌دهند که شما با اعمال تغییر دروازه قرآن مقصرید که اینطور نیست و در واقع شرایط توپوگرافی منطقه به گونه ای است که در این حالت سطح رودخانه پست‌تر از سطح دشت است و آب را به سمت دریاچه هدایت می‌کند و کلا شرایط با آق قلا فرق می‌کند.

پرویز کردوانی در پایان سخنانش گفت: سیل باعث می‌شود تا عمر سدها کوتاه شود، چون از گل و لای در شده‌اند و در نتیجه آب کمتری را ذخیره می‌کنند. پس باید برای اینکه عمر سدها کوتاه نشود، راه کارهای لازم را انجام داد، چون در تداوم چنین شرایطی آب سدها کاهش پیدا کرده و حتی تمام می‌شوند و اوضاع به قدری بد می‌شود که تهران ۵۰ سال دیگر اب نخواهد داشت. برای جلوگیری از این بحران، باید سه کار مدنظر تصمیم گیران قرار بگیرد. اول آبخیزداری، دوم ایجاد سد رسوبی و در نهایت شست و شوی هیدرولیک آب سدها که با انجام این سه مورد می‌توان به آینده ای پرآب امید داشت. در نهایت امیدوارم، مسوولان به جای اینکه فکر الان باشند، آینده نگری کنند تا از مشکلات پیش‌رو جلوگیری کنند.

ایران وارد دوره «ترسالی» نشده‌است

کردوانی جغرافی‌دان و فعال حوزه محیط زیست، خبری را که از قول وی در فضای مجازی مبنی بر پایان دوره خسکسالی و آغاز یک دوره ترسالی در ایران منتشر شده، تکذیب کرد و گفت: ایران همچنان در شرایط خشکسالی و کم‌آبی قرار دارد و بارش‌های اخیر هم «اتفاقی» رخ داده‌است.

پرویز کردوانی در گفت و گو با ایسنا در خصوص خبری از قول وی که در آن گفته شده «خشکسالی ایران بعد از ۲۰ سال به اتمام رسیده و یک دوره ترسالی ۲۰ تا ۴۰ ساله را در پیش داریم» توضیح داد: من به هیچ وجه چنین چیزی را نگفته‌ام و یک کلمه از این خبر هم متعلق به من نیست.

وی درباره بارش‌هایی که اخیراً در کشور رخ داده‌است گفت: شرایط جوی ایران به دلیل گرم شدن کره زمین در کنار افزایش بارش در مناطق پرباران و کاهش بارش در مناطق کم‌باران بی‌نظم هم شده‌است؛ در شرایط بی‌نظمی ممکن است مثلاً در یزد که کم‌باران است ظرف یک ساعت به اندازه دو سال بارش رخ دهد.

کردوانی افزود: این بارش‌هایی که اخیراً در ایران رخ داده هم اتفاقی بوده‌است و تا زمانی که کره زمین گرم است ما در خشکسالی هستیم و نباید با این بارش‌ها تصور کرد که خشکسالی تمام و آب و هوای ایران مرطوب شده‌است.

کردوانی در پایان اعلام کرد: امیدی که این بارندگی‌ها ادامه داشته باشد نیست و ایران همچنان در شرایط کم‌آبی و خشکسالی خواهد بود

پروفسور کردوانی :علت بارش‌های سیل آسا گرم شدن زمین است

مسئولان می‌توانستند کاری کنند که در این وضع کم‌آبی، سیل جاری نشود؛ فقط کافی بود در ارتفاعات آبخیزداری کنند

به دلیل اینکه آب سیل‌های اخیر ذخیره نشد، حتماً در آینده کمبود آب را تجربه خواهیم کرد؛ در نتیجه کشاورزی هم شرایط مطلوبی نخواهد داشت

سیل باعث می‌شود تا عمر سدها کوتاه شود؛ با تداوم چنین شرایطی اوضاع به قدری بد می‌شود که تهران ۵۰ سال دیگر آب نخواهد داشت / 

سیل، حاصل چهل سال حاکمیت ولایت فقیه

آخوندها در طول حکومت ۴۰ ساله شان از چپاول، فساد و سرکوب و به هدر دادن دارائی های ملت ایران برای جنگ‌افروزی در خارج کشور از هیچ چیزی فروگذار نکرده و تمام زیرساختهای اقتصادی مملکت را ویران نموده‌اند، به طوریکه کارشناسان جمهوری اسلامی علناً می‌گویند این جمهوری اسلامی برای بحرانهایش راه حلی ندارد. راستی چرا سیل همچون زلزله بعنوان بلایای طبیعی بیشترین خسارات را به مردم ایران وارد میکند؟ پاسخ آنرا می بایست درحاکمیت ننگینی جستجو کرد که  مردم ما با حاکمیتی سراپا فاسد روبرو هستند و سران رژیم با کوهخواری، زمینخواری، جنگلخواری،  رودخانه خواری و....بفکرغارت وچپاول بیشتر هستند و زندگی و سلامتی مردم اهمیتی برای آنها ندارد. وعلت تبدیل شدن یک باران به سیلی غیرقابل مهار، تنها به ناکارمدی مقامات حکومتی برنمیگردد بلکه، به دزدی، چپاول جنگل‌ها، وغارت منابع ملی توسط آخوندها برمی‌گردد.

ایران کشوری با ۶۳ درصد خشکسالی حاصل سیاست دزدان حاکم

طبق گزارشات کارشناسی مسولین رژیم ایران کشوری خشک محسوب میشود. بخش اعظم مساحت ایران با پدیده خشکسالی انباشته و بلندمدت روبه رو است. بر اساس آمار منتشرشده و رسمی مرکز ملی خشکسالی، تهران و ۲۰ استان دیگر از خشکسالی شدید رنج می‌برند. صادق ضیائیان رئیس مرکز ملی خشکسالی و مدیرت بحران سازمان هواشناسی در مصاحبه با خبرگزاری حکومتی ایسنا در۸ مرداد ۹۷ گفت: «بر اساس شاخص ۱۲۰ ماهه منتهی به پایان تیر۹۷، حدود ۹۷ درصد از مساحت کشور با درجات مختلف خشکسالی بلندمدت مواجه هستند که از این میان ۵٫۵ درصد خشکسالی خفیف، ۲۸٫۵ درصد دچار خشکسالی متوسط ،۵۰ درصد خشکسالی شدید و ۱۳ درصد با خشکسالی بسیار شدید را تجربه می‌کنند.» به این ترتیب ۶۳ درصد از مساحت ایران با خشکسالی بسیار شدید روبه رو است.

این خشکی و بی آبی محصول سیاست خطرناک وزارت نیرو و دزدان سرگردنه این مملکت درطی چهل سال گذشته‌است، ازجمله این سیاست های مخرب مهار آب و ساخت سدهای غیرضروری به هرقیمت است.

در دوران دیکتاتوری سلطنتی تنها ۱۳ سد در ایران ساخته شده بود اما تعداد سدهای ساخته شده بعداز انقلاب ۵۷ به بیش از ۶۰۰ سد میرسد. که یکی از عوامل اصلی ایجاد سیل همین سد های بدون کارشناسی است که ساختار اقلیمی منطقه را بهم‌زده از یکسو باعث خشکسالی و نابودی مراتع و مزارع شدند و  از طرف دیگر در دوران بارندگی، به علت ساخت و ساز در منطقه آب‌گیر پایین‌دست سد باعث سیل و ویرانی‌های مرگبار شدند.

انحصار سدسازی ایران به دست سپاه پاسداران است

یک نکته مهم در این میان این است که تمام سدها از طرف وزارت نیرو، ازکار مشاوره و طراحی و نظارت را به شرکت "مهاب قدس" وابسته به قرارگاه خاتم الانبیا سپاه سپرده شده و ساخت سد را بدون بررسی آثار منفی آن، آغاز می‌کنند تا شرکت‌های وابسته درقبل آن چپاول و غارت کرده وجیب خود پر کنند. به گزارش ایسنا (رژیم) ۱۲ فروردین ۹۸ درسیل اخیرلرستان و زیرآب رفتن شهرپل دختر، معمولاً و ماژین  پرحجم شدن مسیل‌ها و طغیان رودخانه کحیخان از سرریز شدن و یا شکسته شدن سدهای سمیره، سد مروک دورود، هاله، کزناز و متعاقب آن شکسته وتخریب شدن پل های کشکان، گاومیشان، افرینه و گپ بوده‌است.

چرا باران درکشوری خشک ناگهان به سیل ویرانگر تبدیل می‌شود؟

اگر پایه‌ای‌ترین عامل سیل یعنی عامل طبیعی را کنار بگذاریم، دخیل بودن عامل انسانی نقش عمده‌ای در ایجاد سیل دارد ازجمله در سیل‌های مرگبار شیراز و گلستان و دیگر شهرهای ایران  با توجه به اینکه از ۲۷ اسفند ۹۷ هواشناسی از وقوع سیل و بارش شدید درمناطق کشور را گزارش داده بود اما با نگاهی کارشناسی و مدیریت درست  و مسولین دلسوز، در زمان بحران می‌شد خسارات  همین سیل را هم کاهش داد.

  انهدام پوشش گیاهی

 درچند سال اخیر عوامل انسانی در ایجاد وقوع سیل پس از اولین بارش بسیار دخیل بوده و هستند زیرا ایران  اولین کشوری است که بتدریج پوشش گیاهی خودش را  از دست داده‌است. پوشش گیاهی یک مسئله بسیار بسیار مهم برای جلوگیری از سیلاب‌های کوبنده مثل سیلاب‌هایی که در ابتدای سال ۹۸ جاری شد،  می‌باشد.

عامل دوم مسئله ساخت و سازهای بسیار بی‌رویه در مسیر رودخانه‌هاست. حتی در مناطق سیل خیز در کنار رودخانه‌ها و مسیل‌ها  انبوهی سازه مسکون و تجاری ساخته شده‌است مانند شیراز که ساختن اتوبان و یا بازار و... ساخت و سازهایی انجام شده که با ابتدایی‌ترین استانداردها هم فاصله دارد.

از دیگر عوامل تشدید کننده سیل باید از کوه‌خواری و ساختن ویلاهای اشرافی در شمال تهران و

لواسانات و...نام برد.

علت ایجاد سیل

براساس آمار سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری، میزان وقوع سیل در ایران به روندی افزایشی رسیده. به گفته این سازمان در حدود ۷۰سال گذشته تقریباً ۵۵۹۰ فقره سیل در ایران رخ داده که حدود ۱۱۴۰مورد آن مربوط به دهه ۹۰خورشیدی بوده. از جنگل‌زدایی، تخریب مراتع، تبدیل آبخیزها و تالاب‌ها به مزرعه و دخل و تصرف غیرمجاز در حریم و بستر رودخانه‌ها به عنوان برخی از دلایل وقوع سیل در ایران یاد شده‌است.

برآورد آماری از میزان سیل و مرگبارترین آنها در حاکمیت پلید آخوندی

 براساس آمار سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری، میزان وقوع سیل در ایران به روندی افزایشی رسیده. به گفته این سازمان در حدود ۷۰سال گذشته تقریباً ۵۵۹۰ فقره سیل در ایران رخ داده که حدود ۱۱۴۰مورد آن مربوط به دهه ۹۰خورشیدی بوده‌است، که اصلی ترین موارد آن بشرح زیراست:

۱)   تهران- مرداد۱۳۶۶: رگبار و تگرگ ناگهانی و سیلاب عظیمی که در کمتر از ۲ساعت از رودخانه گلابدره در شمال تهران به سمت تجریش جاری شد. سیلاب گل و لای و سنگ دامنه کوه را شست و به کوچه خیابان‌های دربند و تجریش آورد. ۳۰۰نفر کشته شدند و خانه‌ها و مغازه‌ها خسارت دیدند؛ تا حدی که شکل میدان و سر پل تجریش بعد از بازسازی تغییر کرد. رسانه‌های رژیم به نقل از مردم محلی آن را به ایجاد ۱سد موقت در مسیر رودخانه تجریش برای ساخت و ساز نسبت می‌دهند. ضمن اینکه تهران جز استان‌های سیل خیز نیست

۲)   شیرازـ دی ۱۳۸۰: سیل در دی ماه سال ۸۰ جان ۱۱ نفر را گرفته بود اما با گذشت بیش از ۱۷ سال از این فاجعه، و با مشخص بودن علل سیل در بی عملی و بی کفایتی سرمداران رژیم نتوانستند از تکرار آن جلوگیری کنند.خبرگزاری حکومتی ایرنا در سال ۹۳ گزارشی را به نقل از «فرج‌الله رجبی» شهردار وقت شیراز درباره سیل دی ماه سال ۸۰ منتشر کرده بود که براساس آن از جمله عوامل جاری شدن این سیل «کاهش شیب رودخانه» و «تنگ بودن دهانه‌های پل» نسبت به دیگر مسیرهای رودخانه در محل حادثه عنوان کرده بود. خشک بودن بستر رودخانه در این شهر نیز از جمله مواردی بوده که مسئولان وقت شهرداری را در طی این سال‌ها به آسفالت کردن و ایجاد تأسیسات شهری در آن سوق داده‌است! به طوری که بنابر گزارش‌ها تا سال ۹۳ حتی «بخشی از بستر این رودخانه، آسفالت شده و به عنوان کنارگذر -برای رفت و آمد خودروها-از آن استفاده می‌شده‌است!»

۳)   قم ـ فروردین ۱۳۸۸: بعد از چند سال خشکسالی، رودخانه« قم‌رود» به پارکینگ تبدیل شده بود و در ۱۱ فروردین ماه با باران تند سیلاب در بستر رود خشک جاری شد و پارکینگ را با خود برد. تلفات هموطنان ۶ نفر و مصدومین ۳۸ نفر.

۴)   استان گلستان- مرداد۱۳۸۸: استان گلستان در شمال شرق کشور یکی از سیل خیزترین مناطق ایران است. در۳۰سال اخیر حدود ۱۳۰سیل جاری شده. یکی از مرگبارترین موارد مرداد ۱۳۸۰. شمار کشته شدگان دست کم ۴۰۰نفر اعلام شد. یکی از مهمترین عوامل سیل خیز بودن گلستان به گفته کارشناسان قطع درختان و جاری شدن آب‌های سطحی از دامنه کوه‌هاست.

۵)   سوادکوه استان مازندران ـ ۱۳۹۰: در دهه ۱۳۹۰ طغیان رود در سوادکوه در استان مازندران و فرو ریختن ساختمان‌های چند طبقه در کنار رودخانه. ساختمان‌هایی که اطراف بستر رودخانه ساخته شده بودند فرو ریختند. سیل ۲۸کشته و مفقود و دست کم ۵۰میلیارد تومان خسارت به جا گذاشت

۶)    آذرشهرـ ۱۳۹۶: یکی دیگر از سیل‌های ویرانگر در شمال غرب ایران درآذرشهر فاجعه آفرید. بارش بی‌سابقه باران ظرف ۱روز در استان‌های آذربایجان شرقی و غربی، کردستان، زنجان و مازندران؛ رودخانه‌ها طغیان کردند. حادثه‌یی که به گفته سازمان مدیریت بحران حدود ۵۰کشته به جا گذاشت

۷)   شیرازـ دروازه قرآن، فروردین ـ ۱۳۹۸: یکی دیگر از سیل‌های ویرانگر در شیراز  که تاکنون دست کم بیش از ۱۵۰ نفر کشته و مفقود بر جای گذاشته‌است؛ دقیقاً محصول غارت وچپاول و یک عمل جنایتکارانه وضدمردمی برعلیه مردم شیراز است. از جمله علل بالا بودن تلفات این سیل که از طرف دادستان عمومی شیراز اعلام شده،  عدم «لایروبی» این مسیر بوده‌است. درصورتیکه موضوع لایروبی نبوده بلکه جاده سازی درمسیر دروخانه خشک و پر کردن مسیل کنار دروازه قرآن بوده‌است.

۸)   استان‌های گلستان و مازندران و ۲۵ استان دیگردر سراسرکشور ـ فروردین ۱۳۹۸: به گزارش خبرگزاری حکومتی مهر ۷ نفر در گلستان، ۵ نفر در مازندران، ۳ نفر در خراسان شمالی، ۲ نفر در کهگیلویه و بویراحمد، یک نفر در کرمانشاه، یک نفر در خوزستان، دو نفر در لرستان، یک نفر در همدان و یک نفر سمنان فوت شده‌اند. علاوه براین طبق گزارش شبکه خبر(رژیم) در ۸ فروردین برآورد اولیه خسارات سیل فقط در مازندران بیش از هزار و سیصد میلیارد تومان است که نیمی از آن مربوط به بخش کشاورزی و دامی است، می‌باشد.

سیل و پیشگیری

این‌ها نمونه‌هایی از صدها مورد سیل در ۴دهه اخیر بوده که صدها قربانی گرفته و خرابی به بار آورده‌است. آیا وقوع این‌گونه سیل‌ها قابل پیشگیری است؟ وقوع سیل به ندرت ممکن است قابل پیشگیری باشد، اما قطعاً ویرانگری آن قابل پیشگیری است. اما جمهوری اسلامی به دلیل ماهیت قرون وسطائی و ضدمردمی خود، نه می‌خواهد ونه می‌تواند کوچک‌ترین مشکلی از مردم ایران را حل کند، بنابراین در جامعه ای که بنا به اعتراف رسانه‌ها ومقامات جمهوری اسلامی بیش از ۸۰ درصد از مردم ایران در فقر بسر می‌برند،

 ریشه بحران‌های طبیعی چون زلزله و سیل نه از «سهل انگاری دستگاه‌های متولی و غافلگیرشدن» بلکه دقیقا از ماهیت پلید ضدمردمی و دزد و غارتگرآن است.

نقش سپاه پاسداران  و دیگرارگان‌های حکومتی در سیل قم و همچنین درسیل اخیر شیراز ،گلستان، خرم‌آباد، خوزستان و گسترش ضایعات و قربانیان آن بویژه درشیراز و آق قلا(گلستان) نقش اصلی را داشته‌اند. ازجمله می‌تواند ساختن ریل قطار در زمین‌های کشاورزی آق قلا درگلستان به ارتفاع تا سه متر وبه طول ۸۲ کیلومتر. که خود این ریل قطار مانع خروج آب به گرگانرود و دریا شده‌است.

با توجه به ضایعات گستردة سیل خبرگزاری حکومتی مهر در ۸ فروردین ۹۸ به نقل از محسن تیزهوش کارشناس ارشد محیط زیست نوشت:« با در نظر گرفتن هشدارهایی که اقلیم شناسان و پژوهشگران حوزه آب و محیط زیست طی دهه‌های اخیر داده‌اند، به کار بردن جمله‌هایی همچون «دوباره غافگیر شدیم» و یا این سیل ناشی از تغییرات آب و هوایی است، نه تنها خردمندانه نیست، بلکه به صورت مستقیم بر بی‌دانشی ما تأکید می‌کند. در مسیل‌های بسیاری ساخت و ساز انجام شده و رودخانه‌های فصلی تبدیل به مسکن و جاده شده‌اند»

ضایعات و خسارت‌های سیل فاجعه‌ای ملی و خارج ازتصور

جمهوری اسلامی آخوندی در طی چهل سال گذشته میلیاردها دلار درآمدهای نفت  صرف سرکوب داخلی و تروریسم کرده است اما اقدامی در جهت ایجاد زیرساخت‌هایی برای ممانعت از اینکه استان‌های کشور دستخوش سیلاب‌های ویرانگر نشوند، انجام نداده‌است.

ازطرفی رژیم تلاش می‌کند که خسارات واقعی جانی و اموال (از قربانیان سیل و خسارت به اموال مردم) را سرپوش گذاشته و بسیار کمتر جلوه دهد. جدولخسارت‌های سیل که می‌بینید حاوی اطلاعاتی از خبرگزاری‌های حکومتی است. البته جمهوری اسلامی مطابق معمول تنها بخشی از خسارت‌ها  را گزارش کرده‌اند:

طبق گزارش اداره راهداری رژیم تا تاریخ ۹ فروردین۹۸ خسارت‌های وارده به خطوط مواصلاتی و راه‌های اصلی ۱۶۰۰ تا ۲۰۰۰ میلیارد تومان می‌باشد. (تخریب ۱۱ هزارکیلومتر راه‌های ایران و تخریب ۶۰۰ پل ) .  

خسارت‌های سیل

(گزارش اولیه)

............................................................................................

حاکمیت پلید آخوندی ترس از سیلاب قیام سراسرس ابعاد خسارات سیل  را تا آنجا که به ضرر و زیان‌های وارده به جان ومال مردم برمی‌گردد کوچک‌نمایی می‌کند.

تمام باندهای جمهوری اسلامی از سیلاب بزرگتر و مصیبتی که سیاست‌های ضدمردمی حاکمیت بر مردم وارد کرده‌است به خود می لرزند. درصورتیکه تمامیت نظام است که باعث ایجاد این چنین خسارت سنگینی بر مردم و زیرساخت‌های کشور شده و سیل محصول چپاول وغارت چهل ساله بر مردم ایران است. دراین میان سران رژیم از خامنه ای تا بقیه سردمداران دزد و فاسد سپاه پاسداران با مقصر دانستن این باند وآن باند درنهایت خسارات را به گردن  مردم ستمدیده انداخته که گویا مردم رعایت نکرده وخانه‌های خود را ترک نکرده و به هشدارها توجه نکردند، اما به اذعان خود سردمداران رژیم در بسیاری از شهرهای سیل زده تا روز وقوع حادثه هیچ اقدامی انجام نشده‌است.

بی عملی سران رژیم و دست روی دست گذاشتن، شرکت در قتل‌عام وجنایت جنگی است

قبل از وقوع موج دوم سیل در استان‌های فارس، لرستان، خوزستان، بویراحمد، سه روز قبل آماده باش  ازطرف هوا شناسی رژیم اعلام شده بود. اما رژیم درتمام مناطق احتمالی وقوع سیل به جز هشدار به مردم هیچ اقدام عملی برای تاسیس سرپناه، اسکان موقت، وارد کردن نیروی سپاه و ارتش درجابجایی مردم نکرد. درصورتیکه برای ممانعت از شرکت مردم فارس در مراسم نوروزی پاسارگاد از چند روز قبل تمام راه‌های ورودی به پاسارگاد را می بندد، بالگرد و نیروی سپاه، نیروی انتظامی و تمام نیروهای سرکوبگر را وارد می‌کند.

برای جابجایی مردم پلدختر، معمولان و ماژین چه کسی میبایست اقدام میکرد؟

اسحاق جهانگیری، معاون اول رئیس جمهوری رژیم به جای توجه به هشدارهای هواشناسی و عبرت گرفتن از فاجعه‌ای که در گلستان و شیراز بوقوع پیوست و بجای انجام آماده‌سازی‌های لازم برای مقابله با سیل یا ایجاد کمپ‌های ایمن و موقت برای اسکان مردم و انتقال آنان پیش از واقعه، درست یک روز قبل از سیل لرستان گفت:« سیلاب ها و بارندگی های جاری در کشور "نعمت" است که "برای کشور منفعت هم داشته و از این بابت باید شاکر خداوند بود."

سلیمانی استاندار رژیم درایلام در ۱۲ فروردین روز حادثه سیل لرستان در مصاحبه با شبکه یک رژیم گفت :«... دو تا پل در بخش ماژین داشت آن دو تا پل را هم آب برد و دسترسی ما به آنجا امکانپذیر نیست بالگرد هم چندین بار تقاضا کردیم….من عرض کردم حدود ۱۹روستا، یک شهر و هفت کانون عشایری الآن گرفتار هستند به‌طور کامل و هیچگونه امکاناتی ما نتوانستیم به آنها برسانیم..... من عرض کردم بالگرد می‌خواهیم که خدمات رسانی بکنیم ماتقریبا ۲۴ساعت هیچگونه خدماتی از لحاظ پتو، چادر، غذا و وسایل و امکانات به این روستاها نرساندیم»

راستی این همه تعلل درکمک رسانی به مردم آیا جز اینکه ریشه درماهیت ضدمردمی و ضدانسانی این رژیم ستمکار دارد، مفهوم دیگری هم دارد؟ چرا ۲۴ ساعت قبل از شروع بارندگی حتی یک بالگرد هم برای پلدخترو معمولان اختصاص داده نشد؟

خامنه ای که تا قبل از موج دوم سیل بعنوان مسول اول تا آخر این نظام فقط برای فاجعه شیراز (آنهم برای خالی نبودن عریضه چند کلمه به امام جمعه‌اش نوشته بود) در جلسه روز ۱۳ فروردین ۹۸ یک روز بعد از سیل لرستان با سران بی کفایت رژیمش با یک «باید درمانی» فرار به جلو  کرد و گفت: «لایروبی رودخانه‌ها»، «لایروبی سدها»، «آزادسازی حریم رودخانه‌ها»، «آبخیزداری» و «حفظ مراتع و جنگل‌ها» از «موضوعات بسیار مهم» در این زمینه است اما موضوع مهمتر پیشگیری از خسارات سیل باید از قبل پیش بینی می‌شد این حادثه باید یک درس عبرت باشد تا در طرح‌های مختلف آینده از جمله سد سازی‌ها، راه‌سازی‌ها، احداث راه آهن، و عمران شهری، همه جوانب مختلف دیده و آینده‌نگری لازم و جامع انجام شود».

غارتگران جنگل‌های شمال را بشناسیم

این «باید درمانی» خامنه‌ای سوت زدن درتاریکی شب از ترس سرباز کردن سیلاب خشم سراسری مردم ایران است چرا که همه مردم میدانند ریشه همه این بلایا از چهل سال غارت و چپاول زیر سر خامنه ای و ستاد فرمان اجرایی امامش و خودش و قرارگاه‌های وابسته به سپاه پاسداران است ازجمله:

بر اساس گزارش سازمان بازرسی کل کشور، ۷۰ درصد از جنگل‌های استان گلستان در اختیار «شرکت‌ها و نهادهای صاحب نفوذ» است. یک کارشناس محیط زیست رژیم گفت:« جلوی پارک ملی گلستان دیدم که تابلو زده‌اند تمام عواید برداشت از این جنگل به حوزه علمیه گرگان اختصاص دارد.»، عواید حاصل از جنگلخواری توسط سپاه پاسداران و امامان جمعه وجنایت در یک قسمت از جنگلهای شمال (پارک ملی گلستان ) بشرح زیر تقسیم شده‌است:

·       حوزه علمیه گرگان ۴۷۰۱۳ هکتار،

·       لشکر ۲۵ کربلای سپاه پاسداران ۱۳۰۰۰ هکتار،

·       مؤسسه پیشگامان سازندگی ۸۶۹۰ هکتار

·        آستان قدس ۹۹۱ هکتار از جنگل‌های این منطقه را در اختیار دارند. عیسی کلانتری، رئیس سازمان محیط زیست قبلی رژیم گفته بود که ۶۰ سال پیش در شمال ایران ۲٫۸میلیون هکتار جنگل وجود داشت اما اکنون به ۱٫۳ میلیون هکتار رسیده‌است.

خامنه‌ای درشرایطی از حفظ مراتع و جنگل داری حرف می‌زند که زیر دست او ستاد اجرایی فرمان امام غارتگرش ، بیش از۵۰۰ شرکت مثل اژدهای هفت سر، طی سال‌ها مشغول غارت مردم ایران است. و این یعنی دست داشتن درقتل عام طبیعت به مثابه قتل‌عام مردم ایران است.

اذعان به سوء مدیریت های گذشته، نمک پاشیدن به زخم مردم سیل زده

روز سه‌شنبه۱۳ فروردین خامنه‌ای در دیدار با مقامات دولت و فرماندهان سپاه گفت :«پیشگیری از ویرانی‌ها و خسارات» سیل «باید از قبل پیش‌بینی می‌شد».

به گزارش خبرگزاری مهر(رژیم)، در ۱۳فروردین ۹۸علی ابراهیمی نماینده شازند در مجلس رژیم در جلسه شورای هماهنگی مدیریت بحران استان مرکزی که با حضور رئیس مجلس رژیم (لاریجانی) در اراک برگزار شد، گفت :«حوادث اخیر تجربه‌ای شد بر تصمیمات اشتباهی که گذشتگان گرفته‌اند و برخی سو مدیریت‌ها که هم اکنون اعمال می‌شود. نمی‌توانیم باور کنیم طی سال‌های گذشته همه ساخت و سازها در حریم رودخانه‌ها بدون مجوز صورت گرفته، لذا کسانی که مجوز دادند، کسانی که اقدام به ساخت و ساز کردند و کسانی که برخورد نکردند باید شناسایی شوند.»

به گزارش ایسنا ۱۳ فروردین ، علی مطهری نایب رئیس مجلس رژیم گفت:« نکته دیگر این بود که برخی تصمیمات غلط در گذشته، در تلفات سیل تأثیر داشته مانند این که در دهه هشتاد مسیر رودخانه را در شیراز تبدیل به خیابان کردند. به نظر من باید آن پیمانکار و ناظر و مسئول مربوط پیدا و مؤاخذه شوند تا دیگران برای طرح‌های جاری و آینده عبرت بگیرند.»

درهمین حال موسی خادمی، استاندار لرستان، در ۱۳فروردین گفت :« مسدود شدن جاده‌ها باعث شده که امکان کمک رسانی به مردم در برخی شهرها وجود نداشته باشد. از جمله در شهر پلدختر ، راه‌های ارتباطی در روز گذشته قطع شده بود و بنا بر برخی گزارش‌ها، بعضی از ساکنان این شهر شب را روی پشت بام‌ها به صبح رسانده‌اند با توجه به «نبود راه‌های دسترسی و امکان ارتباط کامل مخابراتی» هیچ اطلاعات دقیقی از روستاهای سیل زده وجود ندارد. تقریباً تمامی روستاهای نزدیک رودخانه کشکان» نیز «به طور کامل» زیر آب رفته‌اند.

نگاه اولیه به ضایعات و خسارت‌های سیل

وقایع‌نگار خسارت‌های ناشی از سیل را در اینجا می‌توانید ببینید. لازم به تذکر است که این آمار اساساً متکی به خبرهایی است که جمهوری اسلامی اجازه انتشار آنها را در رسانه‌هایش داده و به همین علت، یک آمار حداقلی است که نیاز دارد با گزارش‌های مردمی تدقیق و تکمیل گردد.

ارائه این گزارش تنها برای آشنایی با گستره و عمق فاجعه سیل و ضایعات آن در نگاه اول است و به معنی تأیید آن نیست.

وقایع نگار گزارش اولیه از خسارات سیل در شهرها و مناطق سیل زده از لابلای مطبوعات حکومتی

https://www.mojahedin.org/news/140385/%D8%B5%D9%81%DB%8C-%D9%82%D9%84%DB%8C-%D8%A7%D8%B4%D8%B1%D9%81%DB%8C-%D9%88-%DA%AF%D8%B1%D9%88%D9%87-%D8%B9%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86

صفی قلی اشرفی در سال۱۳۴۰ در سرخه حصار کرج به دنیا آمد. پدرش محمد ولی اشرفی «پیر» و رهبر پیروان طریقت اهل حق بود. او از همان آغاز در سرخه حصار کرج در میان مردمی که پیرو طریقت اهل حق بودند به خوشنامی معروف بود. 

صفی قلی اشرفی، در جریان انقلاب ۱۳۵۷ در ایران، دانشجوی دانشگاه تهران بود و همان‌جا بود که با سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شد. او در جریان انقلاب فعالیت می‌کرد و پس از انقلاب مانع بازپس گرفتن سلاحهایی شد که مردم از پادگانها مصادره کرده بودند. پس از آن نیز فعالیت گسترده‌یی در میان اهالی سرخه حصار به هواداری از سازمان مجاهدین خلق ایران و برای معرفی اهداف سازمان انجام داد. صفی قلی جوانان طریقت اهل حق آن منطقه را به کلاسهای آموزش ایدئولوژیک سازمان می‌برد. این کلاسها در آن زمان تحت عنوان بحثهای تبیین توسط مسعود رجوی در دانشگاه صنعتی شریف تشکیل می‌شد. توزیع نشریه مجاهد، یکی دیگر از فعالیتهای صفی قلی و یارانش بود. او بسیاری از جوانان منطقهٴ سرخه حصار را به هواداری از مجاهدین و علیه دیکتاتوری در حال تنوره کشیدن خمینی ترغیب کرد. 

گسترش فعالیتها و تشکیل گروه عیاران

پس از۳۰خرداد سال ۱۳۶۰، صفی قلی و یارانش ارتباطاتشان با سازمان مجاهدین خلق ایران قطع شد اما آنها به هواداری از مجاهدین و تلاش برای برقراری ارتباط با مجاهدین خلق ایران هم‌چنان ادامه دادند. 

دستگیری عیاران

در اواخر سال ۱۳۶۰ دکتر غلامحسین رشیدی از یاران نزدیک صفی قلی اشرفی، که از افراد اهل حق بود، دستگیر و روانه زندان شد. اما اسرار و اطلاعاتی را که داشت فاش نساخت، دکتر غلامحسین رشیدی را چندین بار به زیر شکنجه بردند و برای تهدید به بیدادگاه انقلاب کرج کشاندند، در آخرین بار به حاکم ضدشرع در بیدادگاه کرج حمله کرد و به او گفت هرگز با جمهوری اسلامی ضدبشری خمینی همکاری نخواهد کرد. جمهوری اسلامی در وحشت از انعکاس اجتماعی مردم منطقه سرخه حضار در روزهای آخر بهار سال ۶۲ دکتر غلامحسین رشیدی را اعدام کرد. اما مردم به‌محض اطلاع از این جنایت مراسم بزرگداشت مفصلی گرفتند و جمهوری اسلامی در وحشت از گسترده شدن اعتراضها، نتوانست جلوی مردم را بگیرد. 

پس از شهادت دکتر غلامحسین رشیدی و دستگیری برخی دیگر از نفرات، صفی قلی همراهانش را تحت عنوان گروه «عیاران» سازمان داد. گروه برای ایجاد پوشش مناسب برای فعالیتهای خود، مزرعه‌ای به وسعت ۱۵هزار هکتار در ۷۰کیلومتری مسیر جاده همدان ـ ساوه تهیه و شرکت میثاق همدان را تأسیس کرد. ”میثاق“ یک شرکت زراعی بود که هم محل اختفای سلاح و آموزش گروه به حساب می‌آمد و هم عواید آن در جهت رفع نیازهای مالی گروه مصرف می‌شد. در این مدت صفی‌قلی و یارانش توانستند عملیات متعددی، علیه پایگاه‌های مزدوران جمهوری اسلامی دست بزنند و فعالیت گروه را گسترش دهند. صفی قلی اشرفی و یارانش از طریق امان‌الله سیاه منصوری ارتباطاتی با مجاهدین برقرار نمودند و در طول این مدت از طریق رادیو صدای مجاهد در جریان خطوط و آموزشهای سازمان قرار می‌گرفتند و همچنین با انقلاب ایدئولوژیک درونی سازمان آشنا شدند. 

دستگیری صفی قلی اشرفی و یارانش

در اواخر سال ۱۳۶۴ صفی قلی به اتفاق ۶۰نفر از یارانش از اهل حق، دستگیر شد. آنها بیش از دو سال در زندان و زیر شکنجه بودند. جمهوری اسلامی در وحشت از محبوبیت اجتماعی صفی قلی می‌خواست او را در برابر مردم به توبه و ندامت وادارد. صفی قلی قهرمان هم از این طمع خام مزدوران جمهوری اسلامی خمینی برای رساندن پیامش به مردم بهره گرفت. مزدوران جمهوری اسلامی برای عبرت مردم صفی قلی را به زمین ورزشی سرخه‌حصار که جمعیتی در حدود ده‌هزار نفر در آن گردآورده بودند آوردند. جمعیت از اهالی منطقه قلعه حسنخان و سرخه حصار بودند و به درستی نمی‌دانستند که پاسداران جمهوری اسلامی خمینی در تدارک چه اقدامی هستند؟ دقایقی بعد، صفی قلی اشرفی به میان جمعیت آورده شد. پاسداران خمینی با این خیال او را به آنجا آوردند که از نبردهای خود علیه جمهوری اسلامی ضدبشری خمینی ابراز ندامت کند و از مجاهدین تبری بجوید. اما صفی‌قلی وقتی در برابر مردم قرار گرفت از فعالیتهای خود و یارانش دفاع کرد و مسئولیت همه کارها را شخصاً به عهده گرفت. وقتی از وی سؤال شد که با سلاحهایی که تهیه کرده بودند چه می‌خواستند بکنند؟ صفی قلی پاسخ داد «ما آنها را برای مبارزه با خمینی و سرنگونی جمهوری اسلامی نامشروع او تهیه کرده بودیم» بعد در مورد هواداری خود و دیگر یاران اسیر شده‌اش از مجاهدین گفت: «من از روز اولی که پا به میدان این مبارزه گذاشتم، می‌دانستم که عاقبتش چیست. حالا هم تا آخرین قطره خونم در راهی که آگاهانه برگزیده‌ام، استوارم». 

اعدام صفی قلی اشرفی و یارانش

مزدوران جمهوری اسلامی دوباره صفی قلی را به زندان و زیر شکنجه بردند. اما داغ در هم شکستن فرزندان قهرمان مردم سرخه حصار و قلعه حسنخان کرج به دلشان ماند. جمهوری اسلامی خمینی در ۸بهمن سال ۱۳۶۷، صفی قلی را به اتفاق روح‌الله اشرفیان و احمد زنگی در ملأ عام، در زمین چمن سرخه حصار کرج بدار آویخت. در همان روز ۹ یار دیگر صفی قلی در زندان حلق‌آویز شدند. 

- در تاریخ ۱۰ بهمن۱۳۶۷ رسانه‌های جمهوری اسلامی خمینی گزارش دادند که ۱۲نفر ”قاچاقچی مواد مخدر و سارق مسلح“ بدار آویخته شدند. این ۱۲نفر، عیاران یعنی صفی قلی اشرفی و یارانش بودند. 

اسامی و مشخصات یاران صفی قلی اشرفی:

۱ـ امان‌الله سیاه منصوری فرزند احمد علی، ۲۳ساله کشاورز 

۲ـ احمد زنگی ۲۵ساله دیپلم 

۳ـ روح‌الله اشرفیان، ۳۴ساله، کارمند بانک مرکزی تهران 

۴ـ سیدحیدر نوری ۳۵ساله، افسر فراری هوانیروز 

۵ـ بهرام تیموری (فرزند یوسفعلی) ۲۷ساله، دیپلم 

۶ـ قربان علی‌درویش ۲۹ساله، شغل آزاد 

۷ ـ دکتر صدرالله سیاه منصوری (فرزند رضا) شاغل در دانشگاه تهران 

۸ـ غلامعلی تیموری (فرزند قریب علی) ۲۵ساله، دیپلم 

۹ـ درویش علی تیموری (فرزند قریب‌علی) ۲۳ساله کشاورز 

۱۰ـ حیدر تیموری (فرزند نظر علی) ۳۵ساله، راننده 

۱۱ـ یحیی تیموری (فرزند ایاز) ۳۷ساله کشاورز 

ونیز: 

ـ حیدر سیاه‌منصوری ۳۵ساله (که حدود یک‌ماه پس از همرزمانش اعدام گردید) 

ـ دکتر غلامحسین رشیدی ۲۹ساله (که در بهار سال ۶۲ اعدام شد)

 صفی قلی اشرفی در سال۱۳۴۰ در سرخه حصار کرج به دنیا آمد. پدرش محمد ولی اشرفی «پیر» و رهبر پیروان طریقت اهل حق بود. او از همان آغاز در سرخه حصار کرج در میان مردمی که پیرو طریقت اهل حق بودند به خوشنامی معروف بود.

صفی قلی اشرفی، در جریان انقلاب ۱۳۵۷ در ایران، دانشجوی دانشگاه تهران بود و همان‌جا بود که با سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شد.

 او در جریان انقلاب فعالیت می‌کرد و پس از انقلاب مانع بازپس گرفتن سلاحهایی شد که مردم از پادگانها مصادره کرده بودند.

 پس از آن نیز فعالیت گسترده‌یی در میان اهالی سرخه حصار به هواداری از سازمان مجاهدین خلق ایران و برای معرفی اهداف سازمان انجام داد. صفی قلی جوانان طریقت اهل حق آن منطقه را به کلاسهای آموزش ایدئولوژیک سازمان می‌برد. 

این کلاسها در آن زمان تحت عنوان بحثهای تبیین توسط مسعود رجوی در دانشگاه صنعتی شریف تشکیل می‌شد. توزیع نشریه مجاهد، یکی دیگر از فعالیتهای صفی قلی و یارانش بود. 

او بسیاری از جوانان منطقه سرخه حصار را به هواداری از مجاهدین و علیه دیکتاتوری در حال تنوره کشیدن خمینی ترغیب کرد.

 گسترش فعالیتها و تشکیل گروه عیاران پس از ۳۰خرداد سال ۱۳۶۰، صفی قلی و یارانش ارتباطاتشان با سازمان مجاهدین خلق ایران قطع شد اما آنها به هواداری از مجاهدین و تلاش برای برقراری ارتباط با مجاهدین خلق ایران هم‌چنان ادامه دادند.

اعدام صفی قلی اشرفی و یارانشمزدوران جمهوری اسلامی دوباره صفی قلی را به زندان و زیر شکنجه بردند. اما داغ در هم شکستن فرزندان قهرمان مردم سرخه حصار و قلعه حسن خان کرج به دلشان ماند.

 جمهوری اسلامی خمینی در ۸بهمن سال ۱۳۶۷، صفی قلی را به اتفاق روح‌الله اشرفیان و احمد زنگی در ملأ عام، در زمین چمن سرخه حصار کرج بدار آویخت. در همان روز ۹ یار دیگر صفی قلی در زندان حلق‌آویز شدند.

- در تاریخ ۱۰ بهمن۱۳۶۷ رسانه‌های جمهوری اسلامی خمینی گزارش دادند که ۱۲نفر ”قاچاقچی مواد مخدر و سارق مسلح“ بدار آویخته شدند. 

این ۱۲نفر، عیاران یعنی صفی قلی اشرفی و یارانش بودند.

ای مرگ بر خمینی و خامنه ای جلاد!

http://iranazadfarda.com/%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87-2/%D9%82%D8%AA%D9%84%E2%80%8C%D8%B9%D8%A7%D9%85-%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%DB%B1%DB%B3%DB%B6%DB%B7-%D8%B5%D9%81/

حلق‌آویز در ملأعام تحت عناوین مختلف! 

همان‌طور که در سطور بالا گفته شد یکی از شیوه‌هایی که جمهوری اسلامی اعدامها را با عناوین و پوش‌های مختلف ادامه می‌دهد حلق‌آویز زندانیان سیاسی تحت‌عنوان قاچاقچی موادمخدر و… بود. مجموع گزارش‌های بازماندگان و شاهدان قتل‌عام نشان می‌دهد که در پاییز و زمستان سال۶۷ (حتی در مقاطعی در سال۶۸) بسیاری از زندانیان سیاسی را تحت‌عنوان قاچاقچی موادمخدر! در دسته‌های۷تا ۲۰نفره در شهرهای تهران، کرمانشاه، هرسین، ایلام، دزفول، گرمسار، ساوه، ورامین، کرج، بریز، مشهد، بندرعباس و… بدار آویخته‌اند. در میدان امام‌حسین تهران مجاهد شهید همایون صولتی، در حالی که ۶سال از پایان محکومیتش می‌گذشت، به اتهام قاچاقچی مواد مخدر حلق‌آویز شد. در همان صحنه پیش از اعدام به هنگام قرائت حکم اعدام از سوی نماینده به‌اصطلاح دادستان، همایون فریاد می‌زند: «مردم بدانید من همایون صولتی مجاهدم و قاچاقچی نیستم» در گزارش یکی از شاهدان صحنه چنین آمده‌است: ”همایون را سال ۶۷ در میدان امام حسین تحت عنوان قاچاقچی حلق‌آویز کردند ولی او موفق شد به جمعیتی که آنجا بودند این پیام را بدهد که «مردم بدانید من همایون صولتی مجاهدم و قاچاقچی نیستم» “. همایون به این ترتیب تا آخرین لحظات حیات پربارش دست از افشاگری برنداشت و نقاب از چهره «دیو جماران» که خود را نماینده خدا بر روی زمین وانمود می‌کرد برداشت.

از نمونه‌های دیگر اعدام زندانیان تحت‌نام قاچاقچی، می‌توان به اعدام تعدادی از هواداران مجاهدین که دارای مذهب اهل‌حق بودند اشاره کرد، در بهمن ماه ۱۳۶۷ جمهوری اسلامی ضدبشری به نام قاچاقچی در ملارد کرج، یعنی محل زندگی‌شان، بدار آویخت و در روزنامه‌های خودش هم اعلام کرد.

https://www.iranntv.com/2018/01/29/%D8%B1%D9%88%D8%B2%D9%87%D8%A7-%D9%88-%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D9%87%D8%A7-%D9%87%D9%81%D8%AA%D9%87-%D8%AF%D9%88%D9%85-%D8%A8%D9%87%D9%85%D9%86-%D9%85%D8%A7%D9%87/

بهمن ۱۳۶۷، شهادت مجاهد شهید صفی‌قلی اشرفی و یاران پاکبازش به دست دژخیمان رژیم خمینی

در روز ۱۰بهمن۶۷ مطبوعات حکومتی گزارش دادند «۱۲عضو گروه عیاران»

که از آنها با عنوان «قاچاقچی مواد مخدر و سارق مسلح» یاد می‌کرد، به دار آویخته شده‌اند.

گروه «عیاران» عبارت بودند از مجاهد شهید صفی‌قلی اشرفی و همرزمان مجاهدش

که پس از تحمل چند سال شکنجه، سرانجام در تاریخ ۸ بهمن ۶۷ به پیمان خود با خدا و خلق وفا کردند.

صفی قلی اشرفی و یاران پاکبازش                                             

مجـــاهــد شهید صـفـی‌قلـی اشرفی، در جریان انقلاب ضد سلطنتی دانشجوی دانشگاه تهران بود

در آنزمان با مجاهدین و آرمانهای مجاهدین آشنا شد و به تبلیغ این آرمان در میان پیروان اهل طریقت در سرخه‌حصار کرج پرداخت.

تشکیل گروه عیاران

پس‌از خرداد سال‌و آغاز مقاومت انقلابی ، صفی‌قلی همرزمانش را تحت عنوان گروه «عیاران» سازمان داد

و به عملیات متعددی، از جمله مصادره چند بانک دست زد و فعالیت گروه را گسترش داد.

در اواخر سال گروه ضربه خورد و صفی‌قلی به‌اتفاق ۶۰نفر از همرزمان و یارانش از اهل حق، دستگیر شدند.

دوران زندان و تحمل شکـنـجـــه‌هــای سبــعـــانه دژخیمان، نه‌تنها در عزم آهنین صفی‌قلی و یارانش خللی به وجود نیاورد،

بلکه آنان را در پیمودن راه رهایی خلق و مقاومت انقلابی استوارتر و مصمم‌تر نمود.

تا این که سرانجام جمهوری اسلامی ددمنش آخوندی در ۸بهمن سال۶۷، صفی‌قلی دلاور را به‌اتفاق مجاهدین شهید روح‌الله اشرفیان ۳۴ساله و کارمند بانک مرکزی تهران

و احمد زنگی ۲۵ساله را در ملأ عام، اعدام کرد.

جمهوری اسلامی به منظور در هم شکستن روحیه مردم سرخه‌حصار آنان را که در میان مردم از محبوبیت زیادی برخوردار بودند

در زمین چمن ســـرخـــه‌حـــصــار کرج به دار آویخت. در همان روز ۹همرزم مجاهد صفی‌قلی نیز در زندان حلق‌آویز شدند.یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد.