کاربر:Khosro/صفحه تمرین امیرپرویز پویان: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «امیرپرویز پویان (زاده ۲۵ شهریو ۱۳۲۵ -ـ تهران)، از چهرههای برجستهی جنبش چپ...» ایجاد کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۱۴ مهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۲:۳۰
امیرپرویز پویان (زاده ۲۵ شهریو ۱۳۲۵ -ـ تهران)، از چهرههای برجستهی جنبش چپ نوین ایران و از بنیانگذاران سازمان چریکهای فدایی خلق ایران بود. او تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاهش به اتمام رساند. امیرپرویز پویان از محافل سیاسی مذهبی وارد عرصه سیاست شد؛ و در جبهه ملی فعالیت داشت. امیرپرویز پویان مدرک دیپلم خود را در سال ۱۳۴۴، در مشهد اخذ کرد و در پایان همین سال راهی تهران شد و در همین زمان روند تغییر اندیشههای او مدتی بود که آغاز شده بود. ورود امیرپرویز پویان به دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران روند تغییر ایدئولوژی در اندیشههای او را سرعت بخشید. پویان پس از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، از اسلامگرایان و گروههای مذهبی به خاطر بی عملی فاصله گرفت که نهایتاً به چرخش ایدئولوژیک او منجر شد. سرانجام خانهی تیمی امیرپرویز پویان در سوم خرداد ۱۳۵۰، توسط ساواک شاه محاصره شد و پس از مدتی درگیری، پویان و یارانش به شهادت رسیدند. مهمترین اثری که از امیرپرویز پویان بهجا مانده است، جزوهی "ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا" است.
کودکی و جوانی
امیرپرویز پویان در ۲۵ شهریوماه ۱۳۲۵ در محله سرسبیل تهران بهدنیا آمد. درباره خانوادهاش اطلاعاتی در دست نیست؛ وفقط مشخص است که پدرش کارمند دانشگاه ملی بوده که در سال ۱۳۲۹ به مشهد منتقل شده است. پویان تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاهش به اتمام رساند. وی شاگرد دبیرستان فیوضات مشهد در دورهی متوسطه بود. جایی که با بهروز بهزادی و پرویز خرسند هممدرسهای شد. بهزادی درباره پویان میگوید:
«من با پرویز پویان، زمان تحصیل در دبیرستان فیوضات مشهد آشنا شده بودم و باید بگویم که در سال سوم و چهارم و پنجم، یعنی سه سال تمام در کنار یکدیگر مینشستیم. معمولاً نشستن دو همکلاسی در کنار هم نشانه دوستی و رفاقت زیاد است. در واقع چنین هم بود، ما با هم درس میخواندیم، بحث سیاسی میکردیم و در جلسات سخنرانی مخالفان نظام شاهنشاهی مثل محمدتقی شریعتی و طاهر احمدزاده شرکت میکردیم.»
امیرپرویز پویان مدرک دیپلم خود را در سال ۱۳۴۴، در مشهد اخذ کرد و در پایان همین سال راهی تهران شد و در همین زمان روند تغییر اندیشههای او مدتی بود که آغاز شده بود.
فعالیتهای سیاسی
امیرپرویز برادری داشت به اسم حسن پویان. حسن به دلیل گرایشات چپگرایانه مدتی را در زندان رژیم شاه گذرانده بود. او در همان سالهای زندان زبان آموخته بود و پس از آزادی به کار ترجمه پرداخت. امیرپرویز تحت تاثیر برادرش بود که جذب فعالیت و مبارزات سیاسی شد.
امیرپرویز پویان اعتقادات مذهبی داشت؛ و از محافل سیاسی مذهبی وارد عرصه سیاست شد؛ و در جبهه ملی فعالیت داشت. ورود امیرپرویز پویان به دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران روند تغییر ایدئولوژی در اندیشههای او را سرعت بخشید.
مازیار بهروز در کتاب مشهور خود یعنی کتاب شورشیان آرمانخواه دربارهی امیرپرویز پویان و دوست قدیمیش مسعود احمدزاده مینویسد:
«... پیشینه جبهه ملی و مذهبی داشتند و در فعالیت سیاسی کمتجربه و نسبت به تئوری مارکسیستی کماطلاع بودند. احمدزاده و پویان به شدت مذهبی بودند و در شهر بومی خود مشهد، چندین محفل سیاسی - مذهبی تشکیل داده بودند تا در جنبش مخالف رژیم فعالانهتر مشارکت جویند.» «سایت تاریخ ایرانی»
امیرپرویز پویان فعالیتهای اجتماعی و سیاسی خود را در شاخه دانشآموزی كانون نشر حقایق اسلامی كه محمدتقی شریعتی در سال ۱۳۲۳، بنا نهاده بود؛ آغاز كرد. «سایت مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی»
اما فعالیتهای اعتقادی و فکری کانون، برای امیرپرویز پویان راضی کننده نبود. پویان اعتقاد داشت فعالیتهای کانون به کارهای فکری و اعتقادی محدود شده است، در حالی که او به فعالیتهای آشکار سیاسی و اجتماعی علاقه بسیاری داشت. «سایت خراسان»
دگرگونی اعتقادی
امیرپرویز پویان، در سال ۱۳۴۲ که چهارم متوسطه را میگذراند، در یک محفل مذهبی ـ سیاسی، تحت عنوان نهضت علی بههمراه چند تن از دوستانش دستگیر و پس از یک هفته به قید ضمانت آزاد شد. این پرونده در سال ۱۳۴۵، با دو ماه و نیم محکومیت خاتمه یافت. ورود امیرپرویز پویان به دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران روند تغییر ایدئولوژی در اندیشههای او را سرعت بخشید. مسعود احمدزاده یار دیرین او نیز همزمان در رشتهی ریاضی دانشکده علوم دانشگاه تهران به تحصیل مشغول بود. این دو یار دبیرستانی اکنون در غربت، با وجود تفاوتهای روحی و رفتاری، تماسهای بیشتری با یکدیگر یافته بودند. مسعود احمدزاده به اندازه پویان مذهبی نبود و همان زمان تحت تأثیر مطالعه آثار برتراند راسل و فلسفه و منطق ریاضی و اصولا فلسفههای ماتریالیستی به مارکسیسم گرایش یافته بود. کنار هم قرار گرفتن این دو دوست قدیمی، منجر به نوعی همافزایی در سرعت پیمودن راه مارکسیسم شد. امیرپرویز پویان پس از وقایع سال ۱۳۴۲ که به سرکوب گروهی از اسلامگرایان و بیعملی دیگران منجر شد؛ آرام آرام از گروههای مذهبی نظیر کانون نشر حقایق اسلامی و نهضت فاصله گرفت و همین فاصله به چرخش ایدئولوژیک او منتهی شد. امیرپرویزپویان و مسعود احمدزاده که در ابتدا مذهبی بودند، بعدها با سرکوب و سختگیریهای پس از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، که حتی حکومت برای اعلامیه، نوشته و یک اجتماع کوچک هم فشار میآورد و زندانهای طولانی مدت به مبارزان تحمیل میشد فضا به سمت رادیکالیسم پیش رفت. «سایت تاریخ ایرانی»
برادر امیرپرویز پویان در کتاب خاطراتش، با عنوان یاد ایام جوانی دربارهی دلیل گرایش او به مارکسیسم، مینویسد:
«او و رفقایش در اواخر دوره دبیرستان، رفته رفته از بیعملی مراکزی مانند کانون، دچار ناامیدی شدند و آن ناامیدی چندان اثر گذار بود که به قطع رابطه کامل، نه فقط با کانون، بلکه حتی با شیوه عمل و نگرش دینی مبارزه اجتماعی انجامید.»
واقعیت آن است که سرکوبی قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، و انفعال بیشتر گروههای ملی و مذهبی که تا پیش از آن مدعیان مبارزه بودند؛ باعث ناامیدی جوانانی شد که هنوز در تب و تاب مبارزه با رژیم شاه بودند و این امر، نقش مهمی در گرایش آنها به مارکسیسم داشت. این اتفاق فقط منحصر به امیرپرویز پویان نبود؛ بلکه افرادی مانند بیژن جزنی هم به دلیل انفعال گروههایی که پیشتر در آن فعالیت میکردند، به تشکیل هستههای مارکسیستی دست زدند. محمود نادری مینویسد:
«ورود پویان به دانشکده علوم اجتماعی، تدریجاً موجب آشنایی و نهایتاً گرویدن او به مارکسیسم میشود. به گفته مسعود احمدزاده که در همان ایام در دانشکده علوم، در رشته ریاضی درس میخواند: پروسه ریشه کن شدن مذهب در پویان نیز جریان داشت. منتها در مورد پویان بیشتر از طریق مطالعه در شعر و ادب و علوم اجتماعی صورت می گرفت. پویان زودتر از من به مارکسیسم – لنینیسم گرایش یافت و با نوشتههایی از مارکس و لنین آشنایی پیدا کرد.» «سایت خراسان»
بهروز بهزادی که مدتی پس از تغییر ایدئولوژی بهطور اتفاقی او را در مقابل دانشگاه تهران ملاقات کرده بود، درباره خاطره این دیدار میگوید که در تهران چند بار برای پیدا کردن او به برادرش مراجعه کردم که موفق به دیدارش نشدم. البته یکی دو سال بعد که من دانشجو شده بودم، او را هم که دانشجوی رشته علوم اجتماعی شده بود یافتم و چند باری آن هم برای تنها چند دقیقه با هم احوالپرسی کردیم. پویان که به خاطر اسمش توانسته بود از چنگ ماموران ساواک بطور کامل بگریزد، دیگر آن پویان سابق نبود. مساله رهایی او جالب بود، نام پویان امیرپرویز بود، ولی همه او را پرویز صدا میکردند، اما در تهران همه به او امیر میگفتند. ساواک به دنبال پرویز پویان بود، نه امیر پویان، همین. آخرین بار که پرویز را جلوی کتابفروشیهای روبروی دانشگاه تهران دیدم، بعد از سلام و احوالپرسی صورتش را به من نزدیک کرد و آهسته با همان لهجۀ مشهدیاش گفت که آن آدم سابق نیست. شاید میخواست حالیم کند که وارد یک تشکیلات کمونیستی شده است...
امیرپرویز پویان آنچنان به راهش معتقد بود که در مقطعی تصمیم گرفت برای گریز از دام روزمرگی و دوری از آرمانهایش تحصیل در دانشگاه را رها کند. «سایت تاریخ ایرانی»
شاعر نعمتالله میرزازاده مشهور به م. آزرم دربارهی این ماجرا میگوید:
«امیر بیمقدمه گفت: میخواهم ترک تحصیل کنم و آمدهام در این باب مشورت کنم... گوهر استدلال او برای ترک تحصیل به فشردگی این بود که داشتن دانشنامه برای روشنفکری که بخواهد به مسائل اجتماعی عمیقاً بپردازد، میتواند عاملی بازدارنده و مشکلساز شود، به این معنی که با داشتن دانشنامه آدمی معمولاً جذب کارهای دولتی میشود و کم کم با پیشرفت در دستگاه حکومتی از رسالتهای اجتماعیاش باز میماند و من به خاطر پیشگیری از چنین احتمالی در آینده، میخواهم با ترک دانشگاه، خیالم را راحت کنم.» «آرشیو چپ»
هرچند که با مشاورههای آزرم، پویان از این تصمیم صرف نظر کرد، اما یادآوری این موضوع میتواند نگاه او را به جایگاه مبارزه در زندگیاش به نمایش بگذارد. نگرشی که در این جمله او آشکار است:
«اگر صد جان هم داشته باشیم سزاست که صد بار جان فدا کنیم، چرا که تودههای زحمتکش هر روز صدبار جان میدهند...»
حدود سال ۱۳۴۷، بود که امیرپرویز پویان اندیشهی تشکیل گروهی مطالعاتی را با عباس مفتاحی در میان گذاشت. تنها هدف این گروه آن زمان تشکیل گروهی برای خواندن آثار مارکسیستی بود؛ اما با گسترش مطالعات، به تدریج بحث درباره راه انقلاب به جلساتشان راه یافت. گروه روز به روز افراد بیشتری را برای مطالعه آثار مارکسیستی جذب میکرد. «سایت تاریخ ایرانی»
مازیار بهروز با استناد به تغییر دیدگاهها، تاریخچه گروه امیرپرویز پویان را به دو بخش تقسیم کرده است. نخست، از بهمن ۱۳۴۶ تا اسفند ۱۳۴۷ که گروه تأسیس شد، مارکسیسم را پذیرفت و توانست هم تعداد و هم شبکهاش را گسترش دهد. «سایت تاریخ ایرانی»
عباس مفتاحی با افرادی از جمله احمد فرهودی در شمال و چنگیز قبادی و همسرش مهرنوش ابراهیمی در ارتباط بود؛ و منابعی را برای مطالعه در اختیار آنان قرار میداد. امیر پرویز پویان نیز پس از ارتباط با دوستانش در مشهد به کمک مسعود احمدزاده هستهی مشهد را راهاندازی کرد. مازیار بهروز درباره این مقطع در فعالیتهای مثلث پویان-احمدزاده-مفتاحی مینویسد: «این سه نفر به اتفاق دیگر دوستانشان یک هسته مخفی برای بحث درباره مسائل اجتماعی ایجاد کردند. در این مقطع، پویان مارکسیسم را پذیرفته بود و در ظرف یک سال احمدزاده و مفتاحی نیز به او پیوستند. در این زمان اعضای گروه، زبانهای خارجیای چون انگلیسی و اسپانیولی را آموخته و ترجمه مقالات و کتابهای سیاسی و تئوریک را آغاز کرده بودند.» «سایت تاریخ ایرانی»
مبارزهی مسلحانه
همانگونه كه بیژن جزنی در پس سرخوردگی از انفعال و بیعملی حزب توده و بعدها جبهه ملی، به مبارزه مسلحانه روی آورد؛ پویان نیز از آنجا كه عامل اصلی انفعال و سرخوردگی نسل خود را از كانون نشر حقایق میدانست؛ ماركسیسم و نهایتاً مبارزه مسلحانه را برگزید. «سایت مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی»
امیر پرویز پویان و یارانش در دوران اختناق رژیم شاه با مرزبندی قاطع و انقلابی در مقابل حزب مردمفروش توده و ماهیت تسلیمطلب و ضد انقلابی آن و در شرایطی که حزب توده در وحشت از دیکتاتوری پلیسی رژیم شاه، دستزدن بههرگونه عمل را عامل تشدید خفقان پلیسی و نوعی خودکشی تلقی میکرد؛ و آنرا از اساس مردود میدانست، سد بیعملی را شکستند و با رزم انقلابی خود زنده بودن یک خلق را در صحنههای پرشور نبرد انقلابی مسلحانه بهنمایش گذاشتند. «سازمان مجاهدین»
گروه پویان، احمدزاده و مفتاحی با گسترش هستهها در تهران، تبریز و مشهد و با الگو قرار دادن روش مبارزان برزیلی، مبارزات مسلحانه شهری را در دستور کار قرار داد. تا این زمان گروه مثل دیگر همفکران چپگرا تشکیل حزب طبقه کارگر را بر هرگونه مبارزه مقدم میدانست؛ اما طولی نکشید که مبارزه بر حزب تقدم یافت و گروه خود را برای مبارزه مسلحانه آماده کرد. در همین دوران بود که امیرپرویز پویان جزوه مشهور خود «ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا» را به رشته تحریر درآورد. پویان در این مقاله که نخستین اثر تئوریک یک مارکسیست ایرانی پیرامون مبارزه مسلحانه بود و در بهار ۱۳۴۹ تدوین شد، بیتحرکی و انفعال گروههایی را که صرفاً به مبارزه سیاسی اعتقاد داشتند، مورد حمله قرار داد و آن را کنشی فرصتطلبانه خواند. او این انفعال را «تئوری بقا» نامید و در مقابل خواستار مبارزه مسلحانه شد. امیرپرویز پویان در توضیح اینکه چرا طبقه کارگر علیه رژیم به پا نمیخیزد، تز «دو مطلق» را پیش کشید، به این معنا که قدرت فائق حکومت از یک سو و فقدان کلی سازمان طبقه کارگر از سوی دیگر، وضعی را ایجاد کرده است که در آن قدرت مطلق با ضعف مطلق روبروست. از نظر پویان، مبارزه مسلحانه میبایست این جو را در هم میشکست و به ایجاد یک پیشاهنگ و کسب پیروزی منجر میشد. او بر این اعتقاد بود که در شرایط خاص ایران تنها با اتخاذ خط مشی مبارزه مسلحانه و با تشکیل هستههای سیاسی- نظامی است که میتوان عناصر نطفهای حزب طبقه کارگر را عملاً تشکیل داد و نسخههای انقلابهای پیشین در ایران به بنبست میخورد. درست یا غلط، طرفداران مبارزه مسلحانه بر این اعتقاد بودند که بیتحرکی- با این امید که تحولات غیرقابل پیشبینی آینده ممکن است برآورنده مقصود باشد – پذیرفتنی نیست. «سایت تاریخ ایرانی»
نگرش، جهانبینی، شیوهی اندیشه، کارنامه، شخصیت فکری و فرهنگی، ذهنیت و منش فکری امیر پرویز پویان، از دیگر نظریهپردازان سازمان چریکهای فدایی خلق، به چپ نو نزدیک تر است.
پویان و مسعود احمدزاده در مباحثی چون نقش کارساز مبارزه مسلحانه در رابطه روشنفکر با توده، پیشاهنگ با طبقه، آگاهی با روان شناسی جمعی و خودآگاهی با جنبش خود به خودی و نقش محوری مبارزه مسلحانه در شکستن سد استبداد و بردن آگاهی به میان توده ها نیز برداشتی نزدیک به هم داشتند. (بیبیسی فارسی)
رد تئوری بقا
امیرپرویز پویان با زیرسؤال بردن این مصلحتاندیشی که تعرض نکنیم تا باقی بمانیم، میگفت: «برای اینکه باقی بمانیم مجبوریم تعرض کنیم.»
فرازی از نوشتهی ماندگار امیرپرویز پویان در کتاب "ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا" بیانگر ماهیت راستین انقلابی فدایی خلق است. او با افشا ماهیت فرصتطلبان و اپورتونیستها مینویسد:
«... آنها که از سنگر اپورتونیسم به حملات خود به مبارزه مسلحانه پیشآهنگان خلق ادامه میدهند، نمیدانند که درک ما از "بقا" از دیدگاه انجام تاریخی و جنبه استراتژیک آن است. برداشت ما از بقاء افراد و گروههای انقلابی از نظر تجربهای است که برای مراحل بعدی جنبش میگذارند، نه صرفاً باقی ماندن خود این افراد و گروهها. در حالیکه نقش فعال و ضروری خود را بازی نکردن و در نتیجه بر جامعه و جنبش بیتاثیر ماندن، و در قبال این موضع منفعل به بقاء صوری خود ادامه دادن از دیدگاه تاریخی "بقاء" نیست، بلکه در نهایت نابودی است. ولی تعرض کردن و تجربه از خود باقی گذاشتن و آنگاه از بین رفتن در صورتی که ژرف و تاریخی قضایا را بررسی کنیم وجود است، باقی ماندن است. این است برخورد استراتژیک ما با مسأله "بقاء". بدینسان برای ما این مسأله که اینک تقریباً بیشتر رفقایی که مبارزه مسلحانه را در ایران آغاز کردند، به شهادت رسیدهاند، هیچ جای دریغی ندارد و فرصتطلبان بیهوده میکوشند آن را دلیل شکست و نابودی ما به حساب آورند. از نظر ما از بین رفتن این یا آن واحد رزمنده به هیچوجه نابودی محسوب نمیشود. این برداشتی سطحی از قضایاست. این درست همان ادعایی است که دشمن بارها به آن اشاره کرده است، مبنی بر اینکه "رزمندگان انقلابی را ریشهکن کرده است"»«سایت اختر شبانه»
تشکیل سازمان چریکهای فدایی خلق
به روایتهای دهه پنجاه چریكهای فدایی خلق، نام مسعود احمدزاده، بر گروه سایه افكنده است و حمید اشرف نیز، در جمعبندی سهساله خود تأكید میكند که چون یكی از مؤسسین اصلی آن گروه، رفیق مسعود احمدزاده بود، به افتخار نام و مرام باشكوهش نام این گروه را گروه رفیق مسعود میگذاریم؛ اما بیتردید نقش امیرپرویز پویان، به واسطه برخی ویژگیهایی كه دارا بود؛ در تأسیس گروه بلامنازع است. خصوصاً آنكه فكر تأسیس گروه نیز از سوی پویان به دیگران ارائه شد. با این وجود، تشكیل گروه را باید نتیجه تلاشهای مشترك امیرپرویز پویان، مسعود احمدزاده و عباس مفتاحی دانست. «سایت مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی»
امیرپرویز پویان نخستین کسی است که با برخورداری از ژرف اندیشی و قدرت در پیش گرفتن روش برخورد دیالکتیکی در تحقیق و بررسی واقعیت های جامعه، موفق شد تئوری رهنمون حرکت سازمان چریکهای فدائی خلق را پی ریزی نموده و نخستین راه گشایی را در بنبستی که مبارزات تودههای دربند ایران در آن گرفتار بودند، ایجاد نماید. «اشتراک»
گروه احمدزاده-پویان به حلقه مشهد نیز معروف بود. ارتباط میان گروه جزنی با گروه احمدزاده-پویان، به واسطه آشنایی سیف دلیل صفایی با عباس فتاحی برقرار شد. این دو گروه در نهایت به هم پیوستند و گروه چریکهای فدایی خلق را تشکیل دادند. «سایت خراسان»
مقالهی امیرپرویز پویان مدتی بعد با عنوان مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقاء در كنار جزوهی مسعود احمدزاده، مانیفست گروه شناخته شد. «سایت مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی»
احمدزاده و پویان از طریق تماسهایی با مشهد توانستند در اسفند ۱۳۴۷ در این شهر یک هسته ایجاد کنند. در همین دوره مفتاحی هم توانست در ساری یک هسته به وجود آورد و از طریق تماسهای ادبی پویان، گروه توانست با یک هسته تشکیل شده در تبریز تماس برقرار سازد. هسته تبریز را روشنفکران آذری و مبارزان چریکی آیندهای چون بهروز دهقانی و علیرضا نابدل تشکیل داده، مبارزه مسلحانه را پذیرفته بودند... اما شاید برجستهترین شخصیت هسته تبریز صمد بهرنگی بود که تماسهای ادبیاش با پویان هسته تبریز را به گروه احمدزاده- پویان متصل ساخت.
در سالهای ۱۳۴۸- ۱۳۴۷ هسته مشهد نفرات دیگری همچون سعید آریان، شهین توکلی، غلامرضا گلوی، سید نوزادی، سالمی و سید احمدی را نیز جذب کرد. البته تا این زمان چند نفر از کسانیکه از مدتها قبل با گروه رابطه داشتند، از جمله کاظم سلاحی، مجید احمدزاده و جواد سلاحی هم به هسته احمدزاده در مشهد پیوسته بودند و هسته تبریز نیز در سالهای ۴۸-۴۷ رشد کرد و اشرف دهقانی، اصغر عرب هریسی، عباد احمدزاده، محمد تقیزاده، و جعفر اردبیلچی با آن ارتباط پیدا کردند. در سال ۱۳۴۸ هم هسته دیگری در تبریز به وسیله اسدالله مفتاحی بوجود آمد. در این هسته علاوه بر حضور خود مفتاحی، تقی افشانی، یمین امیننیا، علی توسلی، احمد احمدی، حسن جعفری، رضوان خسروشاهی و بهروز حقی نیز حضور پیدا کردند. پس از موفقیت در اولین مصادره اموال بورژوازی به نفع خلق، به پیشنهاد و تشویق امیرپرویز پویان، شاخه تبریز نیز خود را برای انجام عملیات آماده کرد. برای این منظور کلانتری ۵ شناسایی شد و در نیمه بهمن ماه به این کلانتری حمله شد. در ۱۶ فروردین سال ۱۳۵۰ گروه پویان به کلانتری قلهک حمله کردند و دو روز بعد توسط بازماندگان گروه جنگل، ضیاءالدین فرسیو که به تازگی اعضای گروه جنگل را محاکمه و به اعدام محکوم کرده بود، ترور شد.
ترور فرسیو و بازتاب گسترده آن، منجر به نزدیک شدن اتحاد دو گروه شد؛ واعضای دو گروه تصمیم میگیرند که به منظور تبلیغ، توضیح و روشنگری اعلامیههایی در میان مردم بپراکنند. پیشتر هر دو گروه به این نتیجه رسیده بودند که مبارزه مسلحانه تنها راه مقابله با رژیم شاهنشاهی است. اینچنین بود که ملاقاتی بین صفایی فراهانی و عباس مفتاحی از سوی دو گروه صورت پذیرفت. ارتباط مسعود احمدزاده و حمید اشرف نهایتاً در بهار سال ۱۳۵۰ به تشکیل سازمان چریکهای فدایی خلق منتهی شد. نخستین اعلامیههای سازمان چریکهای فدایی خلق، درهمین مقطع یعنی در بهار ۱۳۵۰ منتشر شد؛ اعلام موجودیتی که هزینه سنگینی در بر داشت. در جریان توزیع این اعلامیهها یک تن از چریکها به نام جواد سلاحی به ضرب گلوله کشته و علیرضا نابدل از اعضای حلقه تبریز توسط نیروهای امنیتی دستگیر شد. بازداشتی که سرآغاز یک رشته ضربات متوالی و بزرگ به گروه شد. «سایت تاریخ ایرانی»
کشف خانه تیمی پویان
بهروز دهقانی در آخرین روز اردیبهشتماه سال ۱۳۵۰ به دام ساواک افتاد. وی هنگام دستگیری برگهای بههمراه داشت که بر اساس آن قرار ملاقات او با حمید توکلی لو رفت. به این ترتیب بود که با حضور مأمور ساواک به جای دهقانی بر سر قرار، حمید توکلی هم دستگیر و طی بازجویی خانهی امن پویان واقع در محله نیروی هوایی را افشا کرد. اعضای تیم مستقر در این خانه پس از ناامید شدن از بازگشت توکلی تصمیم به ترک خانه گرفتند اما به دلیل اعتماد پویان به توکلی تخلیه خانه منتفی شد و اعضا چشم به راه توکلی ماندند. «سایت تاریخ ایرانی»
درگیری و شهادت
ساواک با تعداد زیادی نیرو و امکانات فراوان پیش از ظهر سوم خرداد ماه سال ۱۳۵۰ خانه تیمی امیرپرویز پویان (محلهی دوشانتپه در شرق تهران، کوی نیروی هوایی) را محاصره کردند. با آتش گشودن ساواک به سوی خانه، پویان و رحمتالله پیرونذیری به مقابله پرداختند. زد و خوردی که در جریان آن به ماموران دولتی نیز تلفات فراوانی وارد آمد. تیراندازی دو طرف چند ساعت به طول انجامید. با تنگتر شدن حلقهی محاصره پویان و پیرونذیری و پایان گلولههایشان، آنها مهمترین تصمیم زندگی خویش را گرفتند و پیش از آنکه به دام ساواک بیفتند در حالی که صدای گلولهباران خانه با نوای صفحه سمفونی بتهوون آمیخته بود، با خوردن سیانور به زندگی خود پایان دادند. قتل امیرپرویز پویان و یارانش سرآغاز یک رشته درگیریهای مشابه در تهران و شهرهای دیگر شد که تا پایان دوران رژیم شاه به تناوب ادامه یافت. از طرف دیگر دفن پنهانی اجساد پویان و دوستانش و ایجاد مزاحمت برای کسانی که در جستوجوی محل دفن اجساد بودند؛ خشم مردم را در تهران و مشهد برانگیخته بود؛ خشمی که به برگزاری چند تجمع و حرکت اعتراضی منجر شد. در نبود آنان نهتنها مردم را خشمگین کرد بلکه به واسطهی ضربات مهلکی که بر گروه وارد شده بود، باعث فراهم آوردن مقدمات ایجاد هستههای چریکی در روستاها و کوهستان از طرف بازماندگان چریکهای فدایی خلق شد.
به دنبال درگیری محله نیروی هوایی، سوم خردادماه ۱۳۵۰ بهعنوان آخرین روز زندگی امیرپرویز پویان رقم خورد؛ اما او تا سالها بعد الهامبخش گروه کثیری از چپگرایان معتقد به مبارزه مسلحانه بود. افرادی که هنوز دل در گروه پویانی دارند که گفته بود:
«برای ما این مسئله که اینک تقریباً بیشتر رفقایی که مبارزه مسلحانه را در ایران آغاز کردند، به شهادت رسیدهاند، هیچ جای دریغی ندارد و فرصتطلبان بیهوده میکوشند آن را دلیل شکست و نابودی ما به حساب آورند. از نظر ما از بین رفتن این یا آن واحد رزمنده بههیچ وجه نابودی محسوب نمیشود. این برداشتی سطحی از قضایاست.» «سایت تاریخ ایرانی»
سعيد سلطانپور نویسنده و شاعر مبارز مشهور ایرانی، پس از شهادت پرويز پويان چنین سرود:
رها کنيد مرا
رها کنيد شانه و بازويم
رها کنيد مرا تا ببينم
من اين گل را می شناسم
من با اين گلسرخ د ر قهوهخانهها نشستهام
من به اين گلسرخ د رميدان راه آهن سلام دادهام
آ... ی
من اين گل را میشناسم«سایت کانون همبستگی ایرانیان»
آثار امیرپرویز پویان
امیرپرویز پویان درسال ۱۳۴۸، به نقد دیدگاههای واپسگرا و راه و روش سیاسی جلال آلاحمد مشغول شد؛ خشمناک از امپریالسم و هراسان از انقلاب را به صورت نیمهمخفی پخش کرد؛ و نیز دو داستان کوتاه ”بازگشت به ناکجاآباد“ و ”بازگردیم“ را در شمارهی ۲ فصلهای سبز (آذر ۱۳۴۸) انتشار داد. امیرپرویز پویان برای شناخت بیشتر ساختار اجتماعی- اقتصادی ایران به مؤسسهی مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران راه یافت؛ اما پس از مدتی به زندگی زیرزمینی روی آورد. در سال ۱۳۴۸ جزوهی معروف ضرورت مبارزهی مسلحانه و رد تئوری بقا را نوشت. این جزوه پس از درهمآمیزی گروه جزنی- ظریفی با گروه پویان-احمدزاده و پیدایش سازمان چریکهایی فدایی خلق در سال ۱۳۴۹، از سوی آن سازمان و دیگر گروههای انقلابی بارها و بارها چاپ و در میان روشنفکران ناسازگار با نظم موجود، دست به دست شد. «سایت ایران نامگ»
در نوشتههای امیرپرویز پویان، برخلاف مسعود احمدزاده و بیژن جزنی، تأکیدی بر مفاهیم رایج چپ سنتی دیده نمیشود. پویان در نقدی که بر جلال آلاحمد نوشت؛ و در متنی که برای گریز از سانسور رژیم شاه، در قالب مصاحبه بین یک نویسنده و یک منتقد آمریکای لاتین منتشر کرد، جا بهجا به مفاهیم چپ نو اشاره می کند.
توانمندی و خلاقیت امیرپرویز پویان در نفوذ کردن به درون آدمها و موقعیتها، تجسم عینی مفاهیم ذهنی و درونی کردن و نقد مفاهیم پیچیده، نه فقط در جزوهی "رد تئوری بقاء"، بلکه در یکی دو داستان کوتاه از جمله "استحاله" و داستان گونهای با عنوان"بازگردیم؟"، در پایان گفتوگویی میان سیمون لامارته و آمانوئل آرتری، در نگارش متن همین مصاحبه که برای دور زدن سانسور بهعنوان ترجمه منتشر شد و در دیگر نوشتههای او آشکار است. (بیبیسی فارسی)
به یاد صمد
امیرپرویز پویان مقالهی به یاد صمد را با نام مستعار علی کبیری در آذر۱۳۴۷ در شماره ۵ مجله آرش، دوره سوم، به چاپ رساند. درقسمتی از این مقاله نوشته است:
سالهای سال، گرم کار خویش بود. ما چه حرفها که می زدیم. او چه قصه ها که می سرود...
بودن” را برگزیدهایم، امّا “چگونه بودن” را کمتر اندیشه کردهایم. “چگونه بودن” را دانستن، از آگاهی به “چرا بودن” برمیخیزد. و آنان که آگاهی خویش را باور دارند، میدانند که چگونه باید بود؛ که خوب باید بود. باورداران راستین “تکامل” بی گمان دانندگان راستین “چرا بودن”اند. از آن پس “چگونه بودن” پاسخی نخواهد داشت جز در روند این تکامل، نقشی خلّاق و بی شائبه داشتن.
صمد رهروِ خستگی ناپذیر این روند بود. بنیانهای جامعهی خویش را می شناخت و از تضادی که بر این بنیانها حکم میراند، نیک آگاه بود. می اندیشید که تکامل جامعهی بشری در استقرار نهادهایی است که هر گونه تفاوتِ زادهی روابط اجتماعی را در میان انسانها ناممکن سازد و چشم انداز جامعهای تُهی از نا برابری، صمد را همواره به سوی خود میکشید. می دانست که “آگاهی”، به آدمی توان کوه را میدهد؛ میدانست که شناختن و شناختِ خود را باور داشتن، یعنی نیروی پایان ناپذیرِ عزمِ تاریخ و انسان را بههم آمیختن و آن را به خدمتِ تغییر جامعهی خویش درآوردن.
میخواند، میرفت، میکوشید، میدوید، میدید، تجربه میکرد، میشناخت. از آن گروه معدودی بود که خواندن را با دیدن و تجربه کردن پیوند میدهند. نه شناخت و تجربهی دیگررهروان را آیهای از سوی خداوندگار میدانست، و نه با کجاندیشی اعتبار آن را به هیچ میگرفت تا برای تنبلی و فرصت طلبی توجیهی روشنفکرانه بسازد. اعتقادی استوار داشت به این که نظر ما تنها در همراهی با شناختن عینی به نیرویی سازنده بدل میشود... اکنون صمد رفته است، لیک او به یقین انسانی است که جاریِ جاویدان در رویش فرداست... بکوشیم میراث صمد را بهتر به کار گیریم و برآن بیافزاییم و در این رهگذر، نیک میدانیم که آرزوی صمد انتقال این میراث به تمامی انسانهای ستمدیده روزگار ما بود. «انجمن نویسندگان ایران در تبعید»
سعید سلطانپور به یاد امیرپرویز پویان این شعر را سروده است:
خون گوزن، جنگل پويان ديگری ست
بعد از صدای پويان
بعد از حريق سوخته خون شعلهور
بعد از حريق توفان
بعد از صدای جنگل
ايران دیگر
مانند رودخانه خونينيست
بر صخرههای سختي ميراند
از قلههای رنج فرو ميريزد
در درههای دلتنگي ميخواند
و زخم تابناک شهيدان را
با کاکلي شکافته و خونريز
بر سنگ و صخره کوبان
در خاکهای گلگون
ميگرداند
همپای رودخانه سوزان
بايد مثل حريق توفان
بر فرق کوه و دشت برانم
زخم برادران شهيدم را
بايد مثل ستارههايي خونافشان
روی فلات سوگوار بگردانم
بايد بغرم از جگر و چون شير
با يالهای خونين
در بيشههای خشم بمانم
رگبارهای آتش، افروخت
و استخوان و خون
در خانه و خيابان
آتش گرفت
سوخت
قلب گوزنهای جوان
- قلب انفجار -
در چشمههای آتش و خون خفت
بادی هراسناک برآمد
قلب هزار چشمهی خونين
در جنگل سياهکل
آشفت
جنگل شکافت
و پانزده ستاره ی خونين
با نعره های سوزان برخاست از نهفت
و بر مدارهای گريزان چرخيد
چرخيد روی جنگل و
توفيد روی شهر
بر فرق شب شکفت
با کاکلي شکافته
ميراند
بر سنگ و صخره
رود
و نعرههای من
پيچيده روی قلهی خونآلود.
گلهای حزب سوختهی دلشکستگان
مردان خشم و خوف
خونشعلههای پيکر در خون نشستگان
وحشت فرو نهيد و فراز آييد
از قلههای قرمز شبگير بنگريد
از قلههای قرمز شبگير بنگريد
با شاخهای خنجر
با چشمهای خشم
روييده بر کرانهی خون
جنگل گوزن«سایت همبستگی ملی»
مروری گذرا بر زندگی و مبارزات امیرپرویز پویان«سایت تاریخ ایرانی»
http://tarikhirani.ir/fa/news/2226/%D8%AA%D9%81%D9%86%DA%AF%D9%85-%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%D8%AF%D9%87-%D8%AA%D8%A7-%D8%B1%D9%87-%D8%A8%D9%BE%D9%88%DB%8C%D9%85-%D9%85%D8%B1%D9%88%D8%B1%DB%8C-%DA%AF%D8%B0%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%D8%B1-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D9%88-%D9%85%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AA-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D9%BE%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%B2-%D9%BE%D9%88%DB%8C%D8%A7%D9%86
امیر پرویز پویان «سایت ایران نامگ»
https://www.irannamag.com/article/5705/
ـــــــــــــــــــــــــــــ
سوم خرداد ۱۳۵۰ـ شهادت چریک فدایی، امیرپرویز پویان و همرزمانش «سازمان مجاهدین»
https://event.mojahedin.org/i/events/4903
ــــــــــــــــــــــــــــــ
گروه چپ در ایران «سایت خراسان»
http://khorasannews.com/Newspaper/MobileBlock?NewspaperBlockID=494208
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رودخانه پويان- شعری از شاعر شهيد سعيدسلطانپور به ياد فدايي قهرمان اميرپرويز پويان «سایت همبستگی ملی»
https://www.hambastegimeli.com/%D8%AF%D9%8A%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D9%87%D8%A7/7614-2010-05-25-14-22-49
ـــــــــــــــــــــــــــــ
به یاد رفیق امیر پرویز پویان «اشتراک»
https://eshtrak.wordpress.com/2018/05/28/%D8%A8%D9%87-%DB%8C%D8%A7%D8%AF-%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D8%B1%D9%81%DB%8C%D9%82-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1-%D9%BE%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%B2-%D9%BE%D9%88%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B4%D8%B1/
ـــــــــــــــــــــــــــــ
فداییان خلق پس از سیاهکل «سایت مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی»
https://ir-psri.com/Show.php?Page=ViewArticle&ArticleID=1846
ــــــــــــــــــــــ
خاطرهای از امیر پرویز پویان «آرشیو چپ»
http://leftarchive.blogspot.com/2012/07/blog-post_9365.html
ــــــــــــــ
پی دی اف رد تئوری بقا
https://www.marxists.org/farsi/archive/pouyan/1970/necessity-and-survival.pdf
ـــــــــــــــــــــ
به یاد صمد؛ امیر پرویز پویان «انجمن نویسندگان ایران در تبعید»
http://iwae.info/1398/05/%D8%A8%D9%87-%DB%8C%D8%A7%D8%AF-%D8%B5%D9%85%D8%AF-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D9%BE%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%B2-%D9%BE%D9%88%DB%8C%D8%A7%D9%86/
ـــــــــــــــــــــ
زدوخورد نيروهاي پليس و امنيت با گروه پرويز پويان در تهران و كشته شدن او«تاریخ ایرانیان»
http://www.iranianshistoryonthisday.com/farsi.asp?GD=24&GM=5#3492
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
مجموعه آثار امیر پرویز پویان
https://altmag2011.files.wordpress.com/2012/07/pooyan2.pdf
ــــــــــــــــــــــ
در سالگرد بخون تپیدن چریک فدایی خلق امیر پرویز پویان «سایت کانون همبستگی ایرانیان»
http://iranischesolidaritaet.blogspot.com/2012/05/blog-post_22.html
ـــــــــــــــ
شهادت امیرپرویز پویان و همرزمانش «سایت اختر شبانه»
https://akhtar-shabane.blogspot.com/2019/05/yade-parvic-poyan.html
ــــــــــــــــــ
امیر پرویز پویان؛ روشنفکری انقلابی که ناخوانده ماند(بیبیسی فارسی)
https://www.bbc.com/persian/iran/2011/02/110203_l42_siahkal_faraj_sarkouhi